قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس پانزدهم

حكمت، بصيرت و گوشه‌اى از

سيره عملى پيامبر

 

ـ حكمت و بصيرت ره آورد زهد

ـ نشانه‌هاى زاهدترين مردم

ـ آرزوهاى طولانى و كنار نهادن وظيفه نشانه ضعف تقوا و توكل

ـ گوشه‌اى از سيره عملى پيامبر

 

 

حكمت، بصيرت و

گوشه‌اى از سيره عملى پيامبر

«يا أَباذَرٍّ؛ ما زَهَدَ عَبْدٌ فِى‌الدُّنْيا إِلاَّ أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فى قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَ يُبَصِّرُهُ عُيوُبَ الدُّنْيا وَ دائَها وَ دَوائَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِماً إِلى دارِ السَّلامِ.

يا أَباذَرٍّ؛ إِذا رَأَيْتَ أَخاكَ قَدْ زَهَدَ فِى‌الدُّنْيا فَاسْتَمِعْ مِنْهُ فَإِنَّهُ يُلْقَّى الْحِكْمَةَ. فَقُلْتُ: يا رَسُولَ‌اللَّهِ، مَنْ أَزْهَدُ النّاسِ؟ قالَ: مَنْ لَمْ يَنْسَ الْمَقابِرَ وَالْبَلى وَ تَرَكَ فَضْلَ زينَةِ الدُّنْيا وَ اثَرَ ما يَبْقى عَلى ما يَفْنى وَ لَمْ يَعُدَّ غَداً مِنْ أَيّامِهِ وَ عَدَّ نَفْسَهُ فى الْمَوْتى.

يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لَمْ يوُحِ إِلَىَّ أَنْ أَجْمَعَ الْمالَ وَ لكِنْ أَوْحى اِلَىَّ أَنْ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السّاجِدينَ وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ.

يا أَباذَرٍّ؛ إِنّى أَلْبَسُ الْغَليظَ وَ أَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ أَلْعَقُ أَصابِعى وَ أَرْكَبُ الْحِمارَ بِغَيْرِ سَرْج وَ أَرْدِفُ خَلْفى، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَيْسَ مِنّى.»

پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) با شيوه‌هاى گوناگون عيوب دنيا و دنياگرايى را يادآور مى‌شوند و در مقابل مزيّت زهد و بى‌رغبتى به دنيا را گوشزد فرمايند. اينكه پيامبر با بيانات گوناگون و با شيوه‌هاى مختلف، مطالب تربيتى را در يك زمينه خاص ارائه داده‌اند، تا هر كس در خور فهم و استعدادش از آن بهره برد، كارى است شبيه به معجزه. مطالب، چنان متنوع و در قالبهاى متفاوت تربيتى و اخلاقى بيان شده‌اند كه هر كسى با سليقه خاص خود به نوعى از آن بهره مى‌برد و مناسب‌ترين ره‌توشه تربيتى، كه در روحش اثر مى‌گذارد، برمى‌گزيند. يكى از شيوه‌هايى كه حضرت برگزيده‌اند ستايش زهد و تشويق به آن و ذكر آثار ارزشمندى است كه بر بى‌رغبتى به دنيا مترتب مى‌شود:

حكمت و بصيرت ره‌آورد زهد

«يا اباذرّ؛ ما زهد عبد فى الدّنيا الا اثبت اللّه الحكمة فى قلبه و انطق بها لسانه و يبصّره عيوب الدّنيا و دائها و دوائها و اخرجه منها سالماً الى دارالسلام».

اى‌ابوذر؛ بنده‌اى در دنيا زهد نورزيد، مگر خداوند حكمت را در قلب او جايگزين و زبانش را به آن گويا ساخت و او را به عيبهاى دنيا، دردها و دواهاى آن آشنا گردانيد و او را سالم به سوى بهشت بيرون برد.

در اين بخش تاكيد حضرت بر اين است كه زهد و بى‌رغبتى به دنيا قلب آدمى را آماده دريافت حكمت مى‌كند و پس از آن حقايق را درك مى‌كند. كسانى كه به دنيا دلبسته‌اند نمى‌توانند حقايق دنيا را درك كنند، چرا كه «حب الشىء يعمى و يصم»، محبت به دنيا موجب غفلت انسان مى‌گردد. در مقابل، كسانى كه به دنيا بى‌رغبتند حقايق را درك مى‌كنند، چون بر دنيا اشراف دارند و پس از مقايسه آن با آخرت بهترين را انتخاب مى‌كنند.

زهد به معناى بى‌رغبت گشتن است، چنانكه درباره برادران يوسف آمده است:

«وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدوُدَة وَ كانوُا فيهِ مِنَ‌الزّاهِدينَ»(1)

برادران يوسف او را به بهايى اندك و درهمى ناچيز فروختند و به او بى‌رغبت بودند.

زهد در دنيا يعنى انسان به دنيا رغبت نداشته باشد، حال اگر ثروتى دارد و امكاناتى در اختيار اوست، در اين انديشه است كه چگونه آنها را در راه رضاى خداوند صرف كند و علاقه‌اى به نگهدارى مال ندارد. (افرادى چون حضرت سليمان با آن سلطنت عظيم و ثروت فراوان، چنين حالتى داشتند كه از دنيا به نان جوى قناعت مى‌كردند)

در توضيح جمله «اثبت اللّه الحكمة فى قلبه» ذكر چند نكته ضرورى است:

1. بين بى‌رغبتى به دنيا و درك معارف الهى رابطه‌اى تنگاتنگ وجود دارد؛ يعنى، نمى‌توان انسانى را يافت كه در عين تعلق قلبى به دنيا روح او از معارف الهى سرشار باشد.

2. حكمت، كه ره‌آورد بى‌رغبتى به دنياست، به معرفت و دانش آدمى ثبات مى‌بخشد و


1. يوسف / 20

از تزلزل و بى‌ثباتى اعتقادى جلوگيرى مى‌كند. ممكن است انسان به معرفتى دست يابد و حقيقتى را درك كند ولى معرفت او لرزان و بى‌ثبات است، چون به يقين دست نيافته است تا آن معرفت در قلبش راسخ و استوار گردد.

در مبانى اعتقادى، علاوه بر اصل عقيده، ثبات معارف هم ارزش ويژه‌اى دارد و به همين جهت ايمانهاى موسمى و مقطعى، نه تنها ارزش ندارد كه داراى بار منفى است و نكوهيدگى آن‌را در جاى جاى قرآن مى‌توان ملاحظه كرد:

«فَإِذا رَكِبوُا فِى الْفُلْكِ دَعَوُاللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُم إِلىَ الْبَرِّ إِذاهُمْ يُشْرِكوُنَ»(1)

هر وقت در كشتى سوار شدند (و در خطر افتادند) خدا را با اخلاص مى‌خوانند و اما چون خداوند آنها را از خطر دريا به ساحل نجات رساند، شرك مىورزند.

3. وقتى حكمت ثبات يافت، در دل محصور نمى‌ماند بلكه آثار آن در زبان و عمل و رفتار نيز ظاهر مى‌گردد. كسى كه حكمت در قلبش ثبات يافته، سخنانش حكيمانه خواهد بود و گوهرى كه در قلبش سرچشمه دارد بر زبانش جارى مى‌شود: از گفتار بيهوده و لغو پرهيز كرده لقمانوار چنان انديشمندانه موعظه مى‌كند كه سخنان او سزاوار تحسين و ستايش است.

آرى زبان گذرگاه قلب آدمى است و به تعبير ديگر، تراوشات قلب آدمى از مجراى زبان به ظهور مى‌رسد، چرا كه از كوزه همان برون تراود كه در اوست، البته اين تراوش نه تنها با زبان بلكه با ساير رفتار آدمى نيز به ظهور مى‌رسد.

اثر ديگر بى‌رغبتى به دنيا اين است كه عيوب دنيا را براى انسان آشكار مى‌سازد؛ يعنى، انسان در صورتى مى‌تواند نقايص، كمبودها و پستى‌هاى دنيا را مشاهده كند كه خود را از دل‌بستگى‌هاى آن رها كند وگرنه از دل‌باختگان دنيا انتظار نمى‌رود كه عيوب معشوق و محبوب (دنيا) خود را مشاهده كنند، زيرا دلباختگى به دنيا چشم انسان را از ديدن عيوب آن كور و گوش او را از شنيدن نقايص آن كر مى‌سازد، برعكس زشتى‌هاى آن را زيبا مى‌بيند و


1. عنكبوت / 65

رفتار ناپسند خويش را، كه در اثر گرايش افراطى به دنيا به وجود آمده است، زيبا مى‌نگرد. اين معنا با تعبيرات متفاوتى ـ از قبيل:

«زَيَّنّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ...»(1)[ اعمالشان را در نظرشان جلوه داديم.]

«بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً...»(2)[ بلكه نفسشان اين كار زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد.]

«... وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ...»(3)[ اعمال زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داد.]

ـ در قرآن مجيد بيان گرديده است. اين تعبيرات گوناگون حاكى از اين حقيقت است كه گرايش و علاقه به دنيا باعث مى‌گردد دنيا و رفتار دنيوى انسان در نظر او زيبا جلوه كند و هر چه اين علاقه بيشتر شود دنيا و حتى عيبهاى آن در نظر انسان زيباتر مى‌شود چرا كه عاشق، زشتى‌ها و عيبهاى معشوق را نمى‌بيند. مسلماً چنين فردى تنها ظاهر فريبنده دنيا را مى‌بيند و از فهم و درك باطن آن و نگرش به فراسوى آن ناتوان است:

«يَعْلَموُنَ ظاهِراً مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْاخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ»(4)

مردم به امور ظاهرى زندگى دنيا آگاهند و از عالم آخرت بى‌خبرند.

در مقابل، انسانهاى واقع‌بين و بى‌تفاوت نسبت به دنيا هم خوبى‌هاى دنيا را مى‌بينند و هم بدى‌هاى آن‌را. اين دسته، برخلاف گروه اول كه از اين مار سمّى فقط ظاهر زيبا و خوش خطوخالش را مى‌بينند، سمّ كشنده و نيش خطرناك آن‌را نيز مى‌بينند:

«مَثَلُ الدُّنْيا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ، لَيِّنٌ مَسُّها وَالسُّمُّ النّاقِعُ فِى جَوْفِها، يَهْوى إِلَيْهَا الْغِرُّ الْجاهِلُ وَ يَحْذَرُها ذوُاللُّبِّ الْعاقِلُ»(5)

داستان دنيا، داستان مارى است كه اگر دست بر آن بكشى نرم است، ولى در اندرون


1. نمل / 4.

2. يوسف / 18.

3. نمل / 24.

4. روم / 7.

5. نهج‌البلاغه (ترجمه فيض‌الاسلام) كلام، 115، ص 1141.

زهرى كشنده دارد. فريب خورده نادان، به طرف آن مى‌رود، ولى خردمند عاقبت‌بين از آن دورى مى‌گزيند.

آرى، بصيرت و تيزبينى مردان خدا مانع از فريفته شدن آنها به جلوه‌هاى ظاهر است و نگرش عميق آنها به فراسوى افق مادى تفاوت اساسى آنها را با ظاهربينان مادّى‌نگر نمودار مى‌سازد؛ به تعبير على(عليه السلام):

«إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ هُمُ الَّذينَ نَظَروُا إِلى باطِنِ الدُّنْيا إِذا نَظَرَ النّاسُ إِلى ظاهِرِها وَ اشْتَغَلوُا بِاجِلِها إِذا اشْتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوُا مِنْها ماخَشوُا أَنْ‌يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكوُا مِنْها ما عَلِموُا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ»(1)

دوستان خدا، كسانى هستند كه چون مردم به ظاهر دنيا مى‌نگرند، آنها به باطن آن مى‌پردازند. و هنگامى كه مردم به امروز آن مى‌نگرند، آنها به عاقبتش مى‌انديشند. پس در دل مى‌ميرانند، آنچه را كه مى‌ترسند، قلب آنها را بميراند و رها مى‌كنند از دنيا، آنچه را كه مى‌دانند، بزودى آنها را رها خواهد كرد.

در ادامه پيامبر مى‌فرمايند:

«يا اباذرّ؛ اذا رايت اخاك قد زهد فى‌الدّنيا فاستمع منه فانه يلقَّى الحكمة».

اى ابوذر؛ اگر برادرت را ديدى كه در دنيا زهد مىورزد، به سخنانش گوش فرا ده، زيرا به او حكمت داده مى‌شود.

اين سخن در ادامه گفتار پيشين حضرت است كه هر كس زهد ورزيد، خداوند حكمت را در قلبش استوار مى‌سازد. پس اگر كسى به دنيا بى‌رغبت بود، حكمت را دريافته است و به هنگام سخن، گفتار او حكمت‌آميز خواهد بود، زيرا كسى كه از دنيا بريده است، سخن از قلبش برمى‌خيزد و لاجرم بر دل مى‌نشيند. انسان زاهد با عمل خويش ثابت كرده است كه به گفته‌هايش اعتقاد دارد، پس از چنين شخصى بايد انتظار سخن حكمت‌آميز داشت. در مقابل كسى، كه شيفته دنيا و غرق در لذّت‌هاى آن است، از حكمت و معرفت بى‌بهره است و


1. همان، كلام 422، ص 1287.

آلودگى‌هاى دنيا چشمش را به روى حقايق بسته است و درنتيجه، سخن او بى‌فائده و دور از حكمت است.

نشانه‌هاى زاهدترين مردم

سخن كه به اينجا مى‌رسد، ابوذر شيفته زاهدان مى‌گردد، از اين جهت از پيامبر مى‌خواهد كه نشانه‌هاى زاهدترين مردم را بيان كنند، تا با شناخت او طرح دوستى با وى بريزد و از او حكمت آموزد. پيامبر در پاسخ با ذكر پنج ويژگى، زاهدترين مردم را معرفى مى‌كنند:

1. «من لم ينس المقابر والبلى»

اولين ويژگى زاهدترين مردم اين است كه قبرها و پوسيدن اجساد را فراموش نكند.

علاقمندان به دنيا پيوسته به دنيا و مظاهر و آبادى‌هاى آن توجه دارند و از چيزهايى كه خودشان ندارند حسرت مى‌خورند؛ اما كسى كه به دنيا توجه ندارد، پيوسته به آرامگاهها و ويرانه‌هاى دنيا نظر مى‌كند، چون آنها نشانه ناپايدارى و فناى دنياست. زاهد كسى است كه قبرها، ويرانه‌ها، اماكن كهنه و فرسوده را از ياد نبرد. البته نه به آن معنا كه انسان از صبح تا شام در قبرستان بسر ببرد بلكه گاه گاهى به زيارت اهل قبور برود و عبرت بگيرد.

علاقه‌مندان به دنيا وقتى از مقابل قبرستان رد مى‌شوند روى برمى‌گردانند و از اسم مرگ و قبر گريزانند، تا نكند عيش و نوششان بهم خورد. از اينكه جايى نام مرگ به ميان آيد ناراحت مى‌شوند و آن‌را عيب مى‌دانند؛ برعكس، آنان كه به آخرت توجه دارند، پيوسته به ياد آخرتند و هيچ‌گاه مرگ را فراموش نمى‌كنند.

2. «و ترك فضل زينة الدّنيا»

دومين ويژگى زاهدترين مردم‌اين است كه زينت‌هاى زايد دنيا را ترك مى‌كند.

مسلماً انسان نياز دارد كه از امكانات دنيا و آنچه كه براى ادامه حيات او ضرورى است؛ مثل لباس، مسكن، غذا و زينت استفاده برد و چه بسا آنها در تكامل انسان نقش دارند و از اين جهت شرع مقدس نه تنها انسان را از آنها باز نداشته بلكه ترغيب نيز كرده است:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»(1)

بگو اى پيامبر، چه كسى زينت‌هاى خداوند را كه براى بندگان خود آفريده است حرام كرده و از رزق حلال و پاكيزه منعشان كرده است.

چيزى كه هست بايد در حد ضرورت از امكانات و زينت‌هاى دنيا استفاده برد و از زينت‌هاى اضافى و زايد كه مورد نياز عقلايى نيست صرف‌نظر كرده به ديگران بخشيد، چون اگر به حد ضرورت قناعت نكرد و حد و مرزى نشناخت، به هر اندازه از زينت‌ها و لذّت‌هاى دنيا استفاده برد و هر قدر بر دكوراسيون و لوستر و رنگ‌آميزى ساير تجملات زندگى خود بيفزايد و مرتب پرده‌ها را تعويض كرده به جاى آن پرده‌هاى زيباتر و گران‌قيمت‌تر آويزان كند و براى خود ماشين مدرن مهيا سازد، قانع نمى‌شود، چون طبيعت انسان چنان تنوع‌طلب و سيرى‌ناپذير است كه براى خود مرزى نمى‌شناسد. مسلماً چنين شخصى زاهد نيست، زاهد كسى است كه در حد نياز از دنيا بهره جويد. به سرپناهى براى زندگى اكتفا مى‌كند و به اين فكر نيست كه ساختمانى مجلل فراهم سازد. يا اگر نياز به ماشين دارد در آن حد كه ماشين براى رفت و آمد او ضرورت دارد بدان نظر دارد، نه اينكه حتماً آن ماشين لوكس و مدرن باشد.

در اين جمله تاكيد حضرت بر ترك زينت‌هاى زايد است و الا استفاده از زينت‌هايى كه لازمه زندگى انسان است و يا در جهت ادامه زندگى فردى و خانوادگى لازم است. نه تنها مذموم نيست بلكه بدان سفارش نيز شده است؛ مثل زينت مرد براى همسر خويش و همچنين زن براى مرد خودش، لباس تميز پوشيدن، آرايش سر و صورت، شانه زدن مو و معطر ساختن بدن. اساساً منزلت انسان مؤمن اقتضا مى‌كند كه از آلودگى ظاهر و باطن و بوهاى بد، كه موجب تنفر ديگران مى‌شود، پرهيز كند.

از اين جهت اسلام بر تميز نگه‌داشتن لباس و بدن و آرايش و اصلاح سر و صورت تكيه دارد. بسيار سفارش شده است كه انسان وقتى مى‌خواهد به مسجد برود و يا وارد بر


1. اعراف / 32

جمعى شود، عطر بزند، تا ديگران و دوستانش از بوى خوش او لذّت ببرند، نه اينكه بوى كريه و زننده او موجب آزارشان گردد. يا اينكه سفارش شده است به هنگام نماز عطر بزنيد و دو ركعت نماز كسى كه خود را معطر ساخته بيش از هفتاد ركعت نماز ثواب دارد. چيزى كه هست بايد از زينت‌هاى اضافى كه حكمت عقلايى ندارد و در جهت تكامل انسان نيست و نشانه تجمل‌گرايى و دنياپرستى و لذّت‌پرستى است اجتناب كرد.

در مكارم الاخلاقدر توصيف حضرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است كه:

«إِنَّهُ كَانَ يَنْظُرُ فِى الْمِرْاةِ وَ يُرَجَّلُ جَمَّتَهُ وَ يَتَمَشَّطُ وَ رُبَّما نَظَرَ فِى الْماءِ وَ سَوَّى جَمَّتَهُ فيهِ وَ لَقَدْ كَانَ يَتَجَمَّلُ لِأَصْحابِهِ فَضْلا عَلى تَجَمُلِهِ لِأَهْلِهِ وَ قَال(صلى الله عليه وآله) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ مِنْ عَبْدِهِ إِذا خَرَجَ إِلى إِخْوانِهِ أَنْ يَتَهَيَّأَ لَهُمْ وَ يَتَجَمَّلَ»(1)

عادت پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين بود كه خود را در آينه ببيند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مى‌داد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نيز مى‌آراست و مى‌فرمود: خداوند دوست دارد كه بنده‌اش وقتى براى ديدن برادران از خانه بيرون مى‌رود، خود را آماده ساخته، آرايش دهد.

3. «و اثر ما يبقى على ما يفنى»

سومين ويژگى زاهدترين مردم اين است كه آنچه را باقى است بر آنچه فانى و نابود شدنى است ترجيح مى‌دهد.

اگر امر داير شود بين لذّت‌هاى گذرا و فانى دنيا و لذّت‌هاى پايدار و باقى آخرت، او خردمندانه از لذّت‌هاى فانى چشم مى‌پوشد و لذّت‌هاى جاودان بهشتى را ترجيح مى‌دهد. و نيز تحمل زحمت‌ها و مشكلات تكاليف و وظايف را بر راحتى و آسايش دنيا ترجيح مى‌دهد، زيرا چشمان تيزبين او بر آينده جهان دوخته شده، هنگام حركت، فقط مقصد را در نظر دارد و دنيا را جز پلى براى عبور، نمى‌داند:


1. الميزان، ج 6، ص 330.

«وَالْاخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى»(1)

آخرت بسى بهتر و پاينده‌تر است.

4. «و لم يعدّ غدا من ايّامه»

5. «و عدّ نفسه فى الموتى»

چهارمين و پنجمين ويژگى زاهدترين مردم اين است كه فردا را از عمر خويش نشمرد و خود را از جمله مردگان بشمار آورد.

انسان بايد در پى انجام وظيفه باشد و هيچ‌گاه دست از تلاش و فعاليت نكشد. مسلماً كسى كه دنبال انجام وظيفه است، نمى‌تواند راحت‌طلب و آسوده و خوش‌گذران باشد، چون تلاش و فعاليت با آسوده زيستن و تنبلى جور در نمى‌آيد. كسى كه اهل دنيا است به دنبال فراهم ساختن وسائل خوشى و راحتى است؛ وقتى بناست فعاليتى و تلاشى داشته باشند، گاه درس و بحث و مطالعه و ساير وظايف فرا مى‌رسد، روحيه راحت‌طلبى او را از فعاليت بازمى‌دارد و كارها را به فردا موكول مى‌كند و حاضر نيست خللى در تن‌آسايى و راحت‌طلبى او وارد شود. در واقع تسويف و به تاخير انداختن وظايف به ديگر روز، به اين جهت است كه انسان براى خود آرزوهاى طولانى ترسيم مى‌كند و به اين اميد است كه در فرداى عمر به آنها برسد و به اين جهت وظيفه امروز را به اميد فردا به تأخير مى‌افكند. طبيعى است كه رسيدن به آن آرزوهاى طولانى، عمر دراز مى‌طلبد و از اين جهت دنياپرست خواهان عمر درازتر و طولانى‌تر است و اين آرزو يا موجب تسويف و تاخير وظيفه مى‌شود و يا، به جهت ترس از ناكامى، موجب افسردگى و اضطراب مى‌گردد.

انسان زاهد و بى‌رغبت به دنيا وظيفه امروزش را انجام مى‌دهد و برعكس دنياگرا فردا را از عمر خويش بشمار نمى‌آورد تا وظايفش را موكول به آن كند، چرا كه مطمئن نيست كه تا فردا زنده است. او معتقد است كه اگر فردايى هم داشت، در آن روز وظيفه ديگرى دارد.


1. اعلى / 17

آرزوهاى طولانى و كنار نهادن وظيفه، نشانه ضعف تقوا و توكل

چنانكه اشاره شد، بسيارى آرزوهاى طولانى دارند و انتظار دارند ساليانى دراز در اين دنيا زندگى كنند و فعاليت و تلاششان براى آينده است و همواره از آينده و آنچه پيش مى‌آيد نگرانند. نگرانند كه اگر دانشگاه نروند درآينده شغل و درآمد درخورى خواهند داشت يا نه. نگرانند كه در آينده زندگى آنها سامان مى‌گيرد يا نه. البته اين نگرانى به جهت نداشتن روحيه تقوا و توكل است و الا كسى كه بر خداوند توكل دارد و چشم به لطف و عنايت او دارد، از آينده نگرانى ندارد، چون خداوند را مالك و صاحب همه چيز مى‌داند. به علاوه، كسى كه نگران آينده خود است از كجا مى‌داند كه آينده‌اى دارد!

اسلام و معرفت دينى حكم مى‌كند كه انسان در پى انجام وظيفه امروزش باشد و در انديشه فردا نباشد؛ چرا كه معلوم نيست كه تا يك ساعت ديگر زنده است يا نه. البته نگرانى در محروم ماندن از دنيا و لذّت‌هاى دنيوى آينده مذموم است و الا اگر به وظيفه امروزش عمل كرد و براى وظايف احتمالى آينده برنامه‌ريزى و تصميم‌گيرى كرد، اين نه تنها ناپسند نيست، بلكه جزو وظايف بشمار مى‌آيد. گر چه هر تكليف و وظيفه براى روز خاصى است و در وقت خود واجب مى‌گردد: امروز نماز براى من واجب است و نسبت به نماز فردا وظيفه‌اى ندارم، حال اگر تا فردا زنده ماندم واجب است كه نماز فردا را نيز بخوانم؛ همين‌طور نسبت به ساير وظايف و تكاليف كه هر يك در ظرف خاص خود براى ما واجب مى‌گردد و پيش از آن وظيفه‌اى نداريم.

پس براى زاهد نگران آينده بودن و اينكه سرانجام دنياى او چه خواهد شد، بى‌جاست اما نگرانى از آينده حتمى و روز واپسين آخرت بجاست، چون از فرداى قيامت و آخرت گريزى نيست، گرچه اگر مى‌شد از فرجام آخرت گريخت، براى برخى خوشايند بود.

خداوند مى‌فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنوُاْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَد...»(1)

اى اهل ايمان، تقوا پيشه سازيد و هر كس بنگرد براى فرداى خود چه پيش فرستاده است.


1. حشر / 18

در ادامه حديث، پيامبر درباره سفارش خداوند به ايشان، در گريز از مال‌اندوزى مى‌فرمايند:

«يا اباذرّ؛ انّ اللّه تبارك و تعالى لم‌يوح الىّ ان اجمع المال و لكن اوحى الىّ ان,سبّح بحمد ربّك و كن من السّاجدين واعبد ربّك حتّى ياتيك اليقين،»(1)

اى ابوذر؛ خداوند تبارك و تعالى به من وحى نكرده است كه به جمع‌آورى مال بپردازم و لكن وحى كرده است كه به پاس نعمت‌هاى پروردگار او را تسبيح و تقديس كن و از سجده‌كنندگان باش و تا آنگاه كه مرگت فرا رسد، او را عبادت كن.

اگر جمع مال و انباشتن ثروت مطلوب بود و موجب كمال و سعادت انسان مى‌شد، خداوند به پيامبرش سفارش مى‌كرد كه به جمع‌آورى مال و ثروت بپردازد. اما خداوند هرگز چنين سفارشى نكرده است بلكه به او سفارش كرد كه تا لحظه مرگ به تسبيح، عبادت و نيايش خداوند بپردازد.

البته عبادت و بندگى خداوند نمودهاى گوناگونى دارد: گاهى عبادت به انجام عبادت‌هاى فردى و سحرخيزى و انجام واجبات و مستحبات است و گاهى به انجام خدمات اجتماعى، تحصيل علم، تدريس، تبليغ و اشاعه فرهنگ اسلامى و بالاخره هر چيزى كه به عنوان وظيفه بر انسان واجب مى‌گردد.

 

گوشه‌اى از سيره عملى پيامبر

كسانى كه پيامبر را به عنوان بهترين اسوه و الگو برگزيده‌اند، بايد سعى كنند در حد امكان رفتارشان به رفتار او شباهت داشته باشد؛ از اين جهت حضرت در جمله بعد گوشه‌اى از سيره و منش عملى خويش را بيان مى‌كنند:

«يا اباذرّ؛ انّى البس الغليظ و اجلس على الارض و العق اصابعى و اركب الحمار بغير سرج و اردف خلفى، فمن رغب عن سنّتى فليس منّى»


1. حجر / 99 ـ 98.

اى ابوذر؛ من لباس خشن مى‌پوشم، بر روى زمين مى‌نشينم، انگشتان خود را (بعد از خوردن غذا) مى‌ليسم و بر الاغ بى‌زين سوار مى‌شوم و ديگرى را در پشت سر خود سوار مى‌كنم؛ هر كس از شيوه و رفتار من روى بتابد از من نيست.

پيغمبر كه با قدرت بر تصرف در تكوين مى‌تواند دنيا را در اختيار گيرد ميزان بهره‌گيرى او از امكانات مادى در حد تامين نيازهاى اوليّه است. پيشتر حضرت فرمودند: جبرئيل گنجينه‌هاى زمين را در اختيار من گذارد، اما من از پذيرش آن امتناع كردم. در اين بخش بروشنى قناعت، ساده‌زيستى و سلوك اجتماعى خود را بيان مى‌فرمايد:

از آنجا كه شيوه زندگى رسول‌اللّه(صلى الله عليه وآله)، به عنوان برجسته‌ترين مخلوق و پيام‌آو روحى، مورد توجه مسلمانان و حتى غيرمسلمانان بوده است، همه رفتار و حالات و حتى جزئيات شيوه زندگى و سلوك اجتماعى ايشان با دقّت مورد توجه اطرافيان قرار مى‌گرفته است. به اين دليل بسيارى از جزئيات رفتارى ايشان، از زبان اهل‌بيت، صحابه، تابعين و ديگران نقل شده است. علاوه بر آن، خود حضرت نيز در پاره‌اى از موارد شيوه زندگى خويش را بيان كرده‌اند چنانكه در اين بخش نيز به گوشه‌اى از شيوه زندگى خويش اشاره مى‌كنند، تا پيروان حضرت، با شناخت منش و رفتار حضرت، ايشان را اسوه و الگوى خويش برگزينند.

حضرت مى‌فرمايند من لباس خشن مى‌پوشم و لباس نرم نمى‌پوشم تا راحت باشم. بر زمين مى‌نشينم، نه بر فرش‌هاى فاخر و گران‌قيمت. به هنگام غذا حضرت مقيد بودند كه با انگشتان غذا بخورند، به علاوه، بعد از غذا انگشتان خويش را مى‌ليسيدند. بر الاغ عريان و بى‌زين سوار مى‌شدند و ديگرى را نيز بر ترك خود سوار مى‌كردند. از اين بيان تواضع و اوج بندگى حضرت نمايان مى‌گردد. شگفتا كه حضرت در محيطى كه خوى اشرافيت و استكبار و تفرعن بيداد مى‌كرد، اين‌گونه متواضع و فروتن بود؛ تا آنجا كه بر الاغ بى‌زين سوار مى‌شد و از نهايت فروتنى ديگرى را نيز بر آن سوار مى‌كرد!

در مقابل، ما مدعيان پيروى ايشان در اين انديشه‌ايم كه لباس خوب بپوشيم و غذاى لذيذ بخوريم و بالاخره زندگى راحت و آسوده براى خود فراهم سازيم. مايليم كه ماشين

مدرن و لوكس براى خود تهيه كنيم و هر چه بيشتر از زينت‌ها و تجملات دنيا استفاده كنيم.

گفتنى است كه در اين عصر نمى‌توان انتظار داشت كه شيوه معيشت و زندگى مردم با شيوه زندگى حضرت منطبق گردد، زيرا سطح زندگى و وضعيت اقتصادى هر زمان با زمان ديگر متفاوت است و، به موازات پيشرفت علم و تكنولوژى، پيشرفت‌هاى مهمّى در شرايط زندگى بشر پديد آمده است. چيزى كه هست رعايت قوانين و اصول تخلف‌ناپذير اسلام ضرورى است و در هر زمان بايد شأن افراد در نحوه معيشت و زندگى رعايت شود و از تجمل‌گرايى، زياده‌طلبى و اسراف، دورى شود.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org