- سخن ناشر
- درساول:كيفيت بندگى و راه رستگارى
- درسدوم:لزوم بهره گيرى صحيح از نعمت هاى خداوند
- درسسوم:درك صحيح از واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر
- درسچهارم:توصيه پيامبر به استفاده شايسته از توانايى هاى فعلى
- درسپنجم:نكوهش تحصيل علم براى اهداف دنيوى
- درسششم:عظمت و وسعت حقوق ونعمت هاى خداوند و لزوم توجه به وظايف
- درسهفتم:بيدارى و هوشيارى مؤمن
- درسهشتم:همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
- درسنهم:ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان
- درسدهم:پيشگامان بهشت و منزلت برخى از تكاليف و درجات بهشت
- درسيازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «1»
- درسدوازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «2»
- درسسيزدهم:خردى و كوچكى دنيا، و اهميت آخرت نگرى
- درسچهاردهم:ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت در دين و نكوهش دنيا طلبى
- درسپانزدهم:حكمت، بصيرت و گوشه اى از سيره عملى پيامبر
- درسشانزدهم:خطر دوستى مال و مقام و ستايش قناعت و ساده زيستى
- درسهفدهم:آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
- درس هجدهم: بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
- درسنوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان
- درس بيستم:توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از بهشت و جهنم
- درس بيست و يكم:اهميت تفكر و لزوم حفظ عوامل غفلتزدا
- درس بيست و دوم:گستره حق و باطل
- درس بيست و سوم:فقيه كامل و نمود رفتارى اعتقاد به توحيد افعالى
- درس بيست و چهارم:اهميت محاسبه، سنجش اعمال و شرم از خدا
درس چهاردهم
ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت
در دين و نكوهش دنيا طلبى
ـ نكوهش دنياخواهى و بيان والايى ايمان
ـ لزوم دوستى آخرت
ـ خيرخواهى خداوند و آگاهى به دين و زهد در دنيا
ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت
در دين ونكوهش دنياطلبى
«يا أَباذَرٍّ؛ الدُّنْيا مَلْعُونَةٌ وَ مَلْعُونٌ ما فيها إِلاّ ما ابْتُغِىَ بِهِ وَجْهُ اللّهِ وَ ما مِنْ شَىْء أَبْغَضُ إِلَىاللّهِ تَعالى مِنَ الدُّنْيا، خَلَقَها ثُمَّ عَرَضَها فَلَمْ يَنْظُرْإِلَيْها وَ لايَنْظُرُ إِلَيْها حَتّى تَقُومَ السّاعَةُ وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَىاللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنَالإِيمانِ بِهِ وَ تَرْكِ ما أَمَرَ بِتَرْكِهِ.
يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّاللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى أَوْحى إِلى أَخى عيسى: يا عيسى، لاتُحِبَّ الدُّنْيا فَإِنّى لَسْتُ أُحِبُّها وَ أَحِبَّ الاْخِرَةَ فَإِنَّما هِىَ دارُ الْمَعادِ.
يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ جِبْرِئيلَ أَتانى بِخَزائِنِ الدُّنْيا عَلى بَغْلَة شَهْباءَ فَقالَ لى يا مُحَمَّدُ هذِهِ خَزائِنُ الدُّنْيا وَ لا يَنْقُصُكَ مِنْ حَظِّكَ عِنْدَ رَبِّكَ. فَقُلْتُ حَبيبى جِبْرِئيلَ لا حاجَةَ لى فيها إِذا شَبِعْتُ شَكَرْتُ رَبّى وَ إِذا جُعْتُ سَأَ لْتُهُ.
يا أَباذَرٍّ؛ إِذا أَرادَ اللّهُ عَزَّوَجَّل بِعَبْد خَيْراً فَقَّهَهُ فىالدّينِ وَ زَهَّدَهُ فىالدُّنْيا وَ بَصَّرَهُ بِعُيُوبِ نَفْسِهِ.»
قسمتهايى از اين حديث درباره با مذمّت دنياست كه بخشى از آن بيان گرديد و اكنون بخش ديگرى را مىخوانيم. چنانكه پيشتر ذكر شد، مذمّت دنيا به اين معنا نيست كه انسان كسب و كار و تلاش در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى را كنار نهد و به دنبال كسب مال و ثروت نباشد، بلكه مذمّت از دلبستن و هدف قرار دادن زينتهاى دنياست. در واقع اين نيت و انگيزه است كه به عمل انسان جهت مىدهد و باعث مىگردد آن عمل، عمل شايستهاى به حساب آيد و يا عمل ناشايست و پليدى.
طبق آيات قرآن و روايات، انسان از مسير دنيا به آخرت مىرسد و دنيا مزرعه آخرت است. پس بايد در دنيا كند و كار و سعى تلاش داشته باشد. اگر تلاش او و فعاليتهاى دنيوى او براى خداوند باشد به سعادت مىرسد و اگر فعاليت او براى دنيا و دستيابى به لذّتهاى آن باشد، خواه ناخواه به معصيت كشانده مىشود و آن راهى است به آتش جهنم و عذاب ابدى.
نكوهش دنياخواهى و بيان والايى ايمان
اولياى خداوند براىاينكه مؤمنان را از دلباختن به دنيا و لذتهاى آن بازدارند ـ مثل پرستارى كه با شيوههاى گوناگون بيمار را از چيزهايى كه برايش مضر است پرهيز مىدهد ـ با بيانات گوناگون سعى كردهاند دنيا را در نظر مؤمن منفور سازند، از جمله آن بيانات بيانى است كه در اين مقال بدان اشاره مىكنند:
«يا اباذرّ؛ الدّنيا ملعونه و ملعون ما فيها الاّ ما ابتغى به وجه اللّه».
اى ابوذر؛ دنيا و آنچه در آن است لعنت شده، مگر آنچه به وسيله آن رضاى الهى تحصيل گردد.
از مضمون حديث پيداست كه لعن به نعمتهاى دنيا، مثل زمين، درختان و آسمان متوجه نشده، چون چيزى كه مىتواند وسيلهاى براى رسيدن به رضاى خداوند شود، نه تنها ملعون نيست بلكه مطلوب نيز هست؛ پس لعن به هدف گزيدن و اصالت دادن به دنياست. چرا كه آفرينش دنيا و نعمتهاى آن براى اين است كه وسيلهاى گردد جهت تقرب انسان به خداوند. دنيا در اختيار انسان قرار گرفت تا با كمك آن به خدا برسد. حال اگر اين انسان دنيا را براى رسيدن به خداوند گزيد، پيوسته رحمت الهى همراه او خواهد بود. چون هدف را برگزيده در جهت آن حركت مىكند. انسان عاقل هيچگاه از هدف غافل نمىشود و همواره چشم به هدف و مسيرى مىدوزد كه او را به هدف نزديك مىكند. در غير اين صورت نظر رحمت خداوند از انسان برمىگردد، چون او به هدف خود و هدف آفرينش دنيا پشت پا زده، به جاى مسير سعادت، راه شقاوت و بدبختى را جسته است.
يكى از اصحاب ائمه از اينكه وسعت و گشايش در كسب و كارش پديد آمده ناراحت بود. امام او را ملاقات كردند و فرمودند: چرا غمگينى؟ فرمود: آقا ثروتم افزون گشته، گرفتار دنيا شدهام. فرمودند: چرا دنبال ثروت و مالاندوزى مىروى؟ گفت: براى اينكه من و فرزندانم سربار ديگران نباشيم و بتوانم به برادران ايمانىام كمك كنم. حضرت فرمودند: اين همان آخرتطلبى است و دنياطلبى نيست و نگرانى ندارد. وقتى تو دلباخته لذتهاى دنيا شدى و دنيا را براى دنيا خواستى، بايد نگران باشى.
«و ما من شىء ابغض الى اللّه تعالى منالدّنيا خلقها ثمّ عرضها، فلم ينظر اليها و لاينظر اليها حتّى تقوم السّاعة».
نزد خداوند چيزى مبغوضتر از دنيا نيست. آنرا آفريد و سپس از آن روى گرداند و ديده رحمت از آن بريد و تا قيامت نيز به آن نظر نخواهد كرد.
مضمون اين كلام را بزرگان، بخصوص امام راحل، زياد در كتابهاى اخلاقى خود مطرح كردهاند و روى آن تكيه داشتهاند. (تعبير بسيار عجيبى است و براى كسانى كه اهل معرفت هستند، همين تعبير كافى است كه در همه عمر به دنيا رغبت نكنند.)
شكى نيست كه خداوند متعال همه مخلوقاتش را دوست دارد و آنها آثار اسماء و صفات الهى هستند و از اين نظر كه دنيا و نعمتهاى آن مظاهر صفات و اسماء او هستند، تا قيامت بدانها توجه و عنايت دارد. خداوند به دنيا، از آن جهت كه مستقل از او ملاحظه شود و بدان اصالت داده شود، نظر ندارد. حال اين سؤال پيش مىآيد كه عنايت و نظر محبت الهى در اين دنيا به چه چيز تعلق مىگيرد؛ در بيان اين نكته حضرت مىفرمايند:
«و ما من شىء احبّ الى اللّه عزّوجلّ من الايمان به و ترك ما امر بتركه». نزد خداوند، چيزى محبوبتر از ايمان و دورى جستن از محرّمات نيست.
محبوبترين چيزها نزد خداوند در درجه اول ايمان و در درجه دوم تقوا و ترك گناهان و محرمات است. از اين روايت استفاده مىشود كه ترك گناهان مطلوبتر از انجام واجبات است. گر چه مىتوان گفت انجام واجبات از مراتب ايمان بشمار مىآيد، زيرا ايمان هم
شامل اعمال قلبى مىشود و هم شامل اعمال ظاهرى كه توسط اندام و اعضاى بدن انجام مىگيرد. حال آنچه در دنياست اگر وسيلهاى شود براى رسيدن به ايمان و دورى از گناهان، نزد خداوند محبوب است. لذا خداوند به بسيارى از امور دنيايى فرمان داده است؛ چرا كه به وسيله آنها انسان به تقوا و عمل صالح و به قرب خداوند دست مىيابد:
امام صادق(عليه السلام) نقل مىكنند كه پيامبر فرمود:
«تِسْعَةُ أَعْشارِ الْعِبادَةِ فىالتِّجارَةِ»(1)
نه دهم عبادت در تجارت و كسب و كار است.
در روايت ديگرى امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد:
«مَنْ تَزَوَّج فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دينِهِ فَلْيَتَّقِاللّهَ فىالْنِصْفِ الْباقى»(2)
كسى كه ازدواج كند نيمى از دينش را دريافته است، پس در نصف ديگر تقوا پيشه سازد.
يا در حديث ديگر، پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند:
«ما مِنْ بَناء فىِ الْإِسْلامِ أَحَبُّ اِلَىاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَزُّ مِنَالتَّزْويجِ»(3)
در اسلام، بنايى نزد خداوند محبوبتر و عزيزتر از ازدواج نيست.
شكى نيست كه اين امور دنيايى است ولى از آنجا كه وسيلهاى مىگردد براى عبادت و بندگى خداوند و ترك معصيت، نزد خداوند عزيز است.
لزوم دوستى آخرت
«يا اباذرّ؛ انّ اللّه تبارك و تعالى اوحى الى اخى عيسى: يا عيسى، لاتحبّ الدّنيا فانّى لست احبّها و احبّ الآخرة فانّها هى دار المعاد».
اى ابوذر؛ خداى تبارك و تعالى به برادرم عيسى وحى كرد: اى عيسى، دنيا را
1. بحارالانوار، ج 85، ص 319، ح 2.
2. بحارالانوار، ج 103، ص 219، ح 14.
3. بحارالانوار، ج 103، ص 222، ح 40.
دوست مدار زيرا من آن را دوست ندارم و آخرت را دوست بدار، زيرا سراى بازگشت است.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) از قول حضرت عيسى نقل مىكنند كه خداوند به او وحى كرد من دنيا را دوست نمىدارم، تو نيز دنيا را دوست نداشته باش. طبيعى است كه پيامبر نيز دشمن دنياست، چون معيار دوستى و دشمنى معصومان(عليه السلام) با كسى يا چيزى دوستى و دشمنى خداوند است. طبيعى است بهترين الگو براى مؤمنان و پيروان حق، در برخورد با دنيا، انبيا و معصومان و سيره عملى آنهاست.
على(عليه السلام) درباره نگرش پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دنيا مىفرمايد:
«قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيا وَ صَغَّرَها... فَأَعْرَضَ عَنِالدُّنْيا بِقَلْبِهِ وَ أَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغيِبَ زِينَتُها عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً أَوْ يَرْجُوَ فِيها مُقاماً...»(1)
رسول اكرم دنيا را كوچك مىشمرد و آن را خُرد مىديد ... قلباً از دنيا اعراض كرد و ياد آن را از نفس خود، دور مىداشت و دوست داشت كه زينت آن را به چشم خود نبيند، تا از زينت آن لباس آراسته نخواهد، يا اقامت در آن را آرزو نكند.
اين در حالى بود كه بر پيامبر امكان استفاده از همه نعمتهاى مادى بود و به فرموده خودش همه گنجهاى دنيا را به او تقديم كردند ولى ايشان نپذيرفتند:
«يا اباذرّ؛ انّ جبرئيل اتانى بخزائن الدّنيا على بغلة شهباء فقال لى يا محمّد هذه خزائن الدّنيا و لاينقصك من حظّك عند ربّك»
اى ابوذر، جبرئيل گنجهاى جهان را بر استرى سياه و سفيد، پيش من آورد و گفت: اى محمد، اينها گنجهاى دنياست و تصرف در آنها از نصيب تو در نزد خداوند نمىكاهد.
اينكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: جبرئيل سوار بر اسب سياه و سفيد با خزائن دنيا نزد من آمد، شايد كنايه از اين باشد كه دنيا قرين لذّت و رنج و خير و شر است. هيچ كس يافت نمىشود
1. نهجالبلاغه (ترجمه فيضالاسلام) خ 108، ص 336.
كه در زندگى فقط رنج و ناراحتى داشته باشد و هيچ لذّتى نبرد و بالعكس كسى را نمىتوان يافت كه در زندگى فقط لذّت ببرد و با هيچ رنج و ناراحتى روبرو نگردد. در واقع در كنار هر رنجى لذّتى هست و در كنار هر لذّتى رنجى و هر دو وسيله آزمايش انسانند:
«... وَ نَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً...»(1)
ما شما را به بد و نيك مبتلا كرديم تا بيازماييم.
نكته ديگر اين است كه جبرئيل به حضرت مىگويد: اگر از همه خزائن دنيا استفاده كنى، از بهره اخروى تو كاسته نخواهد شد. از آفتهاى لذّتهاى مادى اين است كه هر چه بيشتر از آن بهره برده شود، احتمال مىرود كه انسان بيشتر از بهرههاى اخروى محروم گردد. اما اولياى خدا و انبيا چنين نيستند؛ از اين جهت جبرئيل مىگويد در مقابل بهرهمندى از همه خزائن دنيا، از نصيب اخروى شما كم نمىشود.
پيامبر در جواب جبرئيل مىفرمايد:
«حبيبى جبرئيل لاحاجة لى فيها اذا شبعت شكرت ربّى و اذا جعت سألته».
دوست من جبرئيل، مرا به آنها نيازى نيست. هر گاه سير شدم خداوند را سپاس مىگويم، و هر گاه گرسنه شدم از او سؤال مىكنم.
بهترين حاجت براى مؤمن اين است كه از يك سو از نعمتهاى خداوند بهره ببرد و بپاس آن شكر بجاى آورد و از سوى ديگر نسبت به خداوند احساس فقر و نياز داشته باشد و همواره دستش به سوى او دراز باشد. چرا كه انسان موجودى دو سُويه است؛ هم بايد از نعمتهاى خداوند استفاده كند و بپاس آن شكر بجاى آورد ـ و همين توجه به نعمت و شكرگزارى، موجب سعادت او مىگردد ـ و از سوى ديگر همواره احساس فقر و نياز كند، تا مغرور و غافل نگردد و خود را برتر از ديگران نبيند. پيامبر مىفرمايد: اينكه همه ثروتهاى دنيا در اختيار من باشد فايدهاى به من نمىبخشد. من همواره بايد چشمم به دست خداوند باشد و نعمت را از او بخواهم و در مقابل نعمت شكر بجا آورم.
1. انبيا / 35
خيرخواهى خداوند و آگاهى به دين و زهد در دنيا
در ادامه حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ اذا اراد اللّه عزّ و جلّ بعبد خيراً فقَّهه فىالدّين و زهّده فىالدّنيا و بصّره بعيوب نفسه».
اى ابوذر؛ هر گاه خداوند خير كسى را بخواهد، او را در دين فقيه و دانا مىسازد و در دنيا زاهد مىگرداند و او را به عيبهاى خويش بينا مىسازد.
هر گاه خداوند خير بندهاى را بخواهد، سه چيز به او مىدهد:
1. دين شناسى.
2. زهد در دنيا و بىرغبتى به لذّتهاى آن.
3. آگاهى به عيوب خويشتن.
(در مقابل اين سه خصيصه، بدترين چيز براى انسان جهل به دين، دنياخواهى و از خود راضى بودن و پرداختن به عيوب ديگران است.)
با توجه به مطالب پيشين و مطالبى كه بعداً مطرح مىگردد، توجه اصلى به جمله «و زهّده فى الدّنيا» است. چرا كه بحث درباره مقام و منزلت دنياست. پس اگر كسى، در دل، احساس مىكند به دنيا رغبتى ندارد و از آن تنها به اندازه رفع نياز بهره مىجويد و براى انجام وظيفه به امور دنيا مىپردازد، بداند كه خداوند خير او را مىخواهد. البته، به يك معنا، خداوند خير همه را مىخواهد ولى بر اساس اراده تشريعى خود، تكاليفى را بر همگان واجب كرده است و آنها را از محرمات پرهيز داده، حال اگر انسان انتخابگر راه صحيح را انتخاب كرد ـ گر چه مقدمات انتخاب راه صحيح به توفيق خداوند حاصل مىگردد ـ و بنا گذاشت كه راه بندگى را انتخاب كند و چيزى را دوست بدارد كه خداوند دوست مىدارد و با دوستان خداوند دوست شود و در راه خداوند گام بردارد، اراده تكوينى خاص خداوند بر اين تعلق گرفته كه او را موفق گرداند:
«وَ مَنْ أَرادَ الْاخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مَؤْمِنٌ فَاُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكوُراً»(1)
و كسانى كه حيات آخرت را طلب كنند و در حد توان براى آن بكوشند، به شرط ايمان به خداوند سعى آنها مقبول و مأجور خواهد بود.
در مقابل، خداوند با كسى دشمنى ندارد و بىجهت كسى را جهنم نمىبرد. پس اگر كسى، با اختيار و انتخاب بد خود، راه كفر و عصيان را پيش گرفت؛ اراده تكوينى خداوند به اين تعلق مىگيرد كه او خوار گردد و توفيق كار خير پيدا نكند:
«مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيِها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْمُوماً مَدْحُوراً»(2)
هر كس با سعى و كوشش خود متاع عاجل را طالب است، متاع دنيا را به او مىدهيم، آن هم به هر كه بخواهيم؛ سپس در آخرت دوزخ را نصيب او مىكنيم كه با نكوهش و سرافكندگى وارد آن شود.
پس كسى كه خداوند خير او را بخواهد، خداوند او را به سه چيز موفق مىگرداند:
توفيق كسب علم به او عنايت مىكند، در مقابل، اگر خداوند خير كسى را نخواهد، او را از كسب علم محروم مىگرداند، چنانكه در روايت آمده است:
«إِذا أَرْذَلَاللّهُ عَبْداً حَظَّرَ عَلَيْهِ الْعِلْمَ»(3)
هر گاه خداوند بندهاى را از خود براند، او را از كسب علم باز مىدارد.
خداوند را سپاس مىگوييم كه از بين بندگان بىشمارش به ما توفيق فراگيرى علم دين را عنايت فرمود. بايد قدر اين افتخار بزرگى كه نصيب ما گشته است بدانيم، چرا كه با اين توفيق بزرگ الهى، زمينه راهيابى به كمال براى ما فراهم گشته. در روايتى وارد شده است كه:
1. اسرا / 19.
2. همان / 18
3. بحارالانوار، ج 1، ص 196
«اَلْكَمالُ كُلُّالْكَمالِ، التَّفَقُهُ فِىالدِّينِ وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ وَالصَّبْرُ عَلى النّائِبَةِ»(1)
همه كمال در سه چيز خلاصه مىگردد: 1. تفقّه در دين 2. تنظيم و برنامهريزى براى امور زندگى 3. صبر بر دشوارى.
دومين توفيق الهى: بىرغبت گشتن به دنياست و اينكه دل انسان هوس زرق و برق دنيا را نداشته باشد. متاسفانه در بسيارى از ما اين خصيصه وجود ندارد، كم و بيش به لذّتهاى دنيا دلبستگى داريم. اگر انسان علاوه بر برخوردار گشتن از زندگى در خور و در شأن، زيادهطلب باشد و دنبال ماشين بهتر، خانه بهتر و لباس بهترى باشد، به دنيا تعلق دارد و از دستيابى به نعمتهاى بهشتى محروم مىگردد؛ چنانكه قرآن مىفرمايد:
«تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِىالْأَرْضِ وَ لاَفَساداً...»(2)
بهشت ابدى آخرت را براى كسانى قرار دادهايم كه در زمين اراده برترىجويى و فساد و سركشى ندارند.
در ذيل آيه روايتى وارد شده است كه حتى اگر انسان بخواهد بند كفشش بهتر از بند كفش ديگرى باشد، مصداق علو و برترىطلبى است.(3) پس انسان بايد سعى كند كه تا اين اندازه نيز دلش در بند دنيا نباشد. دل بايد متوجه خداوند و عالم آخرت باشد، نه در بند كفش، خانه و ماشين؛ چرا كه دل محل نزول نور خداوند است:
«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ»(4)[دل مؤمن جايگاه خداوند است. ]
هر اندازه دل از خداوند منحرف گشت و به دنيا مشغول شد، به همان اندازه انسان از كمالات معنوى و اخروى محروم مىگردد.
على(عليه السلام) در نهجالبلاغه درباره نگرش انبياى الهى به دنيا مىفرمايند:
«پيروى كردن از رسولاللّه(صلى الله عليه وآله) براى تو كافى است و بر مذّمت دنيا و معيوب دانستن آن و فراوانى رسوايىها و بدىهاى آن تو را دليل و راهنماست. زيرا
1. بحارالانوار، ج 78، ص 172، ح 5
2. قصص / 83
3. الميزان، ج 16، ص 85.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 39
وابستگى به دنيا از آن حضرت گرفته شده بود و پرداختن به آن براى غير آن بزرگوار مهيا گشت. از نوشيدن لذّتهايش منع گشت و از آرايشهاى آن فاصله گرفت. و اگر بخواهى از پيغمبر ديگرى، پيروى كنى، از موسى، همسخن خداوند، پيروى كن كه مىگفت: «پروردگارا؛ من به آنچه از خير و نيكى برايم فرستادى نيازمندم»(1)
سوگند به خداوند كه موسى از خدا نخواسته بود مگر نانى كه بخورد. زيرا گياه زمين را مىخورد و به جهت لاغرى و آب شدن گوشت بدنش، سبزى گياه از پوست نازك شكم او ديده مىشد. اگر بخواهى از پيامبر سومى پيروى كنى،از داوود پيروى كن كه داراى «مزامير و زبور» بود و خواننده اهل بهشت مىباشد، به دست خود از ليف خرما زنبيل مىبافت و به دوستان خود مىگفت: كدام يك از شما در فروختن آنها مرا كمك مىكند؟ و از بهاى آنها به قدر يك دانه نان جو، براى خوراكش تهيه مىكرد.
عيسى را بگو كه به هنگام خواب سنگ را بالش مىساخت و جامه زبر مىپوشيد و غذاى خشن مىخورد. چراغ او در شب، روشنايى ماه بود. سايهبان او در زمستان جايى بود كه آفتاب مىتابيد يا فرو مىرفت (خانهاى نداشت). ميوه و سبزى خوشبوى او گياهى بود كه زمين براى چهارپايان مىرويانيد. نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهى افكند، و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد و نه دارايى كه او را از توجه خدا، باز دارد و نه طمعى كه او را خوار كند. مركب او دو پايش بود و خدمتكار او دو دستش.»(2)
آيا خداوند با اولياى خويش دشمنى دارد كه آنها را از لذّتهاى دنيا محروم دارد؟ يا اينكه سختى و مشكلات دنيا وسيله تكامل آنها و نشانه محبت الهى به آنها است. تاكيد بر اين نكته ضرورى است كه نبايد از اين بيانات چنين پنداشت كه بايد بىعارى و بىعملى پيشه سازيم و با انزوا خواهى و گوشهگيرى از وظايف خود دست برداريم و دنبال كسب
1. قصص / 24.
2. نهجالبلاغه (ترجمه فيضالاسلام) خ 159، ص 508.
حلال نرويم يا دنبال حفظ عزت اسلام و مسلمين نباشيم! سخن در اين است كه نبايد به دنيا دل بست و محبت آن را به دل گرفت. اگر همه گنجها و ثروتهاى دنيا در اختيار كسى قرار گيرد و از همه لذّتهاى آن استفاده برد ولى دل به آن نسپرد؛ ضررى به او نمىرسد. چونان سليمان فرزند داوود كه آن همه ثروت و آن سلطنت عظيم به مقام نبوت و ولايت او لطمهاى وارد نساخت، چون دل به دنيا نسپرده بود. خود نان جو مىخورد و ثروت و قدرتش را براى عزّت بخشيدن به دين خدا به كار مىگرفت. اگر با ملكه سبا مىجنگيد و يا تهديد به جنگ مىكرد، براى توسعه حكومت الهى بود و براى اينكه شرك از روى زمين برچيده شود؛ نه اينكه خود از لذّتهاى دنيا بيشتر استفاده كند.
مجموع روايات متواترى كه در مورد زندگى زاهدانه معصومان(عليهم السلام) وارد شده شكى باقى نمىگذارد كه آنها در دنيا بسختى زندگى مىكردند و دنياطلب و خوشگذران نبودند. روش آنها اين بوده است كه مردم را از دنياگرايى برحذر دارند، همان گونه كه در اصل وجود ائمه معصومين شكى نيست، در شيوه زندگى آنها نيز شكى نيست. از ويژگىهاى بارز آنها عبادت خدا، سحرخيزى، مناجات، دعا و گريستن بوده است. دوست و دشمن، شيعه و سنى بر اين حقايق اعتراف دارند و كتابها نوشتهاند.
روش تربيتى آنها، پرهيزدادن مردم از دنيا و ايجاد نفرت از وابستگى به لذتهاى مادى بوده است.با توجه به اينكه پيوسته ديگران را به كار و فعاليت و كسب حلال تشويق مىكردند، تا سربار غير خود نباشند. اين در واقع به معناى جمع بين دنيا و رضايت و خواست خداوند است كه از مردم عادى ساخته نيست.
از صدر اسلام از رواياتى كه در مذمّت دنيا و يا رواياتى كه در ستايش كسب و كار وارد مىشد، برداشتهاى نادرستى صورت مىگرفت: وقتى از دنيا مذمّت مىشد، مىپنداشتند كه ديگر نبايد از دنيا بهره جست و بايد در غارى زندگى كرد و از برگ درختان پوشش ساخت! از طرف ديگر، وقتى مىديدند در برخى روايات از كار و تلاش ستايش شده، مىپنداشتند كه بايد همه چيز را فداى شكم كرد!
تربيتشدگان مكتب اهلبيت مىدانستند كه كار و تلاش و استفاده بردن از نعمتهاى دنيا با آخرتطلبى منافات ندارد اما محبت دنيا با محبت آخرت منافات دارد و جمع آندو ممكن نيست. نمىشود انسان هم خداوند را دوست بدارد و هم چيزى كه مبغوض اوست. دنيايى كه وسيله رسيدن به آخرت و كسب رضاى خداوند است مبغوض نيست.
براى پى بردن به ميزان محبت به دنيا و يا بريدگى از آن، عمل ظاهرى ملاك نيست بلكه ملاك نيت و انگيزه درونى است. البته گاهى نيت در عمل، خود را نشان مىدهد، مثل كسى كه ادعا مىكند كه علاقهاى به دنيا ندارد اما در عمل براى دنيا سر و دست مىشكند و از حرام نيز پرهيز ندارد. مسلّماً نيت چنين شخصى طلب دنيا است. پس كار با ادعا حل نمىشود، بايد نيت و دل را نگريست. برخى از صوفيان هستند كه در زبان شعر اظهار بىاعتنايى و بىرغبتى به دنيا مىكنند اما در عمل از يك ريال نيز نمىگذرند!
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org