- سخن ناشر
- درساول:كيفيت بندگى و راه رستگارى
- درسدوم:لزوم بهره گيرى صحيح از نعمت هاى خداوند
- درسسوم:درك صحيح از واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر
- درسچهارم:توصيه پيامبر به استفاده شايسته از توانايى هاى فعلى
- درسپنجم:نكوهش تحصيل علم براى اهداف دنيوى
- درسششم:عظمت و وسعت حقوق ونعمت هاى خداوند و لزوم توجه به وظايف
- درسهفتم:بيدارى و هوشيارى مؤمن
- درسهشتم:همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
- درسنهم:ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان
- درسدهم:پيشگامان بهشت و منزلت برخى از تكاليف و درجات بهشت
- درسيازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «1»
- درسدوازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «2»
- درسسيزدهم:خردى و كوچكى دنيا، و اهميت آخرت نگرى
- درسچهاردهم:ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت در دين و نكوهش دنيا طلبى
- درسپانزدهم:حكمت، بصيرت و گوشه اى از سيره عملى پيامبر
- درسشانزدهم:خطر دوستى مال و مقام و ستايش قناعت و ساده زيستى
- درسهفدهم:آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
- درس هجدهم: بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
- درسنوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان
- درس بيستم:توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از بهشت و جهنم
- درس بيست و يكم:اهميت تفكر و لزوم حفظ عوامل غفلتزدا
- درس بيست و دوم:گستره حق و باطل
- درس بيست و سوم:فقيه كامل و نمود رفتارى اعتقاد به توحيد افعالى
- درس بيست و چهارم:اهميت محاسبه، سنجش اعمال و شرم از خدا
درس يازدهم
اهميت و نقش خوف و حزن «1»
ـ خوف و حزن و دورى از گناه
ـ خوف و بيم، و تعالى و رشد معنوى انسان
ـ تفاوت خوف و حزن
ـ دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر
ـ انديشه درباره جهنم، عامل خوف و اندوه مؤمن
اهميّت و نقش خوف و حزن «1»
«يا أَباذَرٍّ؛ أَلدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكافِرِ وَ ما أَصْبَحَ فيها مُؤْمِنٌ إِلاّ حَزيناً، فَكَيْفَ لا يَحْزَنُ وَ قَدْ أَوْعَدَهُ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ أنَّهُ وارِدُ جَهَنَّمَ وَ لَمْ يَعِدْهُ أنَّهُ صادِرٌ عَنْها وَ لَيَلْقَيَنَ أَمْراضاً وَ مُصيبات وَ أُمُوراً تَغيظُهُ وَ لَيُظْلَمَنَّ فَلايُنْتَصَرُ، يَبْتَغى ثَواباً مِنَ اللّهِ تَعالى فَما يَزالُ فيها حَزيناً حَتّى يُفارِقَها، فَإِذا فارَقَها أُفْضِىَ إِلى الرّاحَةِ وَالْكِرامَةِ. يا أَباذَرٍّ؛ ما عُبِدَ اللّهُ عَلى مِثْلِ طُولِ الْحُزْنِ.»
اين بخش از پندهاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مربوط به خوف و حزن است. به نظر مىرسد ارتباط اين بخش با بخشهاى پيشين در اين است كه وقتى انسان در صدد برمىآيد عمرش را در راه عبادت و بندگى خداوند، كه همان تكامل حقيقى است، به كار برد، ابزار و وسايلى را مىطلبد كه با آنها بهتر بتواند خود را براى آن حركت تكاملى آماده سازد.
براى اين كه تصميم و ارادهاى در انسان پديد آيد، بايد مقدّمات و مبادى خاصى تحقّق يابد. (در نفس انسان تصوّرات و تصديقات و حالات نفسانى، چون احساسات و عواطف، زمينه اراده را فراهم مىسازند.) پس اگر آن مقدّمات فراهم گشت، يا پس از فراهم گشتن آنها، بدرستى از آنها استفاده شد، زمينه مناسبى براى حركت تكاملى انسان فراهم گشته است.
چه بسا انسان چيزى را مىخواهد ولى صرف خواستن باعث نمىگردد كه اراده كند، اما گاهى حالاتى براى او پديد مىآيد كه او را وادار به تصميم و حركت مىكند؛ در واقع آن حالات فرصتهاى ارزشمندى را پديد مىآورند.
خوف و حزن و دورى از گناه
از جمله حالات نفسانى كه انسان را وادار به حركت مىكند و انگيزهاى قوى براى دورى از گناه مىگردد خوف و حزن است. اين دو، كمك شايانى به انسان مىكنند كه به خود آيد، وقت را غنيمت شمرد و صرف كارهاى بيهوده و لغو نكند. البته هر خوف و حزنى ممدوح نيست و انسان را به تكاپو و عمل وا نمىدارد. حزنى كه باعث گردد انسان به افسردگى مبتلا شود و همه چيز را رها كند، نه حال عبادت داشته باشد و نه حال كار، مردود است و همچنين است حزنى كه موجب قطع اميد و نااميدى انسان شود، به گونهاى كه انسان از خود نيز نااميد شود.
برخى از خوف و حزنها نه تنها انسان را به حركت و سير الىالله وادار نمىكند بلكه مانع و رهزن او نيز مىگردد، مثل حزنها و خوفهايى كه در ارتباط با دنيا رخ مىدهد: مقدارى پول از دست مىدهد و پس از آن، پيوسته ناراحت و غصهدار است كه چرا آن پول گم شد؛ حتى در نماز هم به فكر آن گمشده است، يا خوفى كه در از دست دادن مال و موقعيتهاى اجتماعى و دنيايى دارد: مىترسد او را از پُست و مقامش محروم كنند. اين گونه خوف و حزنها مانع حركت به سوى خدا مىشود.
البته گاه مىشود كه حزن از امور دنيايى در ارتباط با خداست، مثل اين كه از عذابى كه در دنيا بر انسان وارد شده از آن جهت مىترسد كه آن را عذاب الهى مىداند. طبيعى است كه اين ترس و بيم منشأ حركت او مىگردد. يا بر نعمتى كه از دستش رفته محزون مىگردد و همين او را بيدار مىسازد كه نمىتوان به دنيا دل بست. پس ممكن است ترس از دست دادن نعمت دنيوى و يا پيش آمدن گرفتارى، غير مستقيم، انسان را به حركت در جهت تكامل اخروى و معنوى وادارد.
خداوند متعال، در دو آيه، مىفرمايد: ما وقتى پيامبران را به سوى مردم مىفرستيم، آنها را به سختىها و تنگناها مبتلا مىسازيم:
«وَ ما أَرْسَلْنا فى قَرْيَة مِنْ نَبِىٍّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ.»(1)
ما هيچ پيغمبرى را به هيچ شهر و ديارى نفرستاديم، مگر آنكه اهلش را به گرفتارى و دشوارىها مبتلا ساختيم تا مگر توبه كرده، به درگاه خداوند تضرّع و زارى كنند.
و در آيه ديگر مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَم مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ.»(2)
و ما پيش از تو پيغمبرانى را به سوى مردم فرستاديم و به بلا و مصيبتها گرفتارشان ساختيم، شايد به درگاه خداوند گريه و زارى كنند (و لايق عفو و رحمت شوند).
اينكه خداوند بندگان خود را به سختىها و مشكلات مبتلا مىسازد، به جهت لطف او به آنهاست، تا مگر موجب بيدارى و تنبّه آنها گردد و از غفلت درآمده، آمادگى بيشترى براى پذيرش حق پيدا كنند. چون تا انسان سرمست لذّت و شادى و غرق كاميابى است، آمادگى براى پذيرش حق و آنچه مربوط به آخرت است ندارد.
خوف و بيم و تعالى و رشد معنوى انسان
گفته شد خوف و بيم از امور اخروى موجب تعالى، كمال و سعادت انسان مىگردد. خداوند در اين باره مىفرمايد:
«وَ أَمّاَ مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى.»(3)
هر كس از حضور در پيشگاه مقام ربوبى بترسيد و خداپرست شد و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت منزلگاه اوست.
على(عليه السلام) درباره نقش تقوا در بازداشتن از گناهان و ترس از خداوند مىفرمايند:
«عِبادَ اللّهِ، اِنَّ تَقْوَى اللّهِ حَمَتْ أَوْلِياءَ اللّهِ مَحارِمَهُ وَأَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّى
1. اعراف / 94.
2. انعام / 42.
3. نازعات / 40 و 41.
أَسْهَرَتْ لَياليَهُمْ وَ أظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ.»(1)
بندگان خدا، تقوا و ترس از خدا دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مىدارد و خوف و ترس (از عذاب را) در دلهايشان قرار مىدهد، چنانكه آنان را در شبها براى نماز و راز و نياز بيدار و در شدّت گرماى روزها براى روزه، تشنه نگاه مىدارد.
در جاى ديگر ترس از خداوند را نشانه حسن ظنّ به او معرفى مىكنند:
«وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفَاً لِلّهِ.»(2)
نيكبينترين مردم به خدا، ترسناكترين ايشان از اوست.
تفاوت خوف و حزن
حزن در مواردى رخ مىدهد كه نعمتى از انسان گرفته شود يا خسارتى به او متوجه گردد و موجب اندوه و ناراحتى او شود. طبيعى است اين حالت مربوط به امرى است كه در گذشته رخ داده است مثل اين كه انسان كار ناشايستى كرده كه آثار بدى در پى داشته است، حرف بدى زده كه موجب رسوايى و آبروريزى شده، در نتيجه محزون و اندوهگين مىشود. يا سرمايهاى داشته كه مىتوانسته است از آن استفاده كلانى ببرد ولى آن را از دست داده است. به هر جهت حزن و اندوه وقتى براى انسان رخ مىدهد كه فرصتهايى را از دست بدهد يا نعمتى از او گرفته شود يا مصيبتهايى بر او وارد آيد.
خوف درباره رويداد و امرى است كه در آينده پيش مىآيد: مىترسد گرفتارى برايش پيش آيد، مصيبت يا عذابى متوجه او شود و يا نعمتى از او گرفته شود. در واقع حزن و خوف دو ويژگى نفسانى مشابهاند، منتها متعلق آن دو متفاوت است: يكى مربوط به گذشته است و ديگرى مربوط به آينده.
از آنجا كه همواره خطر در اين عالم وجود دارد، وجود ترس در انسان طبيعى است،
1. نهج البلاغه، (ترجمه فيضالاسلام)، خ 113، ص 353.
2. همان، ص 887.
چون انسان موجودى است آسيبپذير و همواره ممكن است سلامتى، زندگى و آسايش و امنيت او به خطر افتد.
تفاوت مؤمن و غير مؤمن در اين است كه مؤمن نظر استقلالى به اسباب عادى ندارد و همه چيز را از خدا مىداند، از اين جهت از خداوند مىترسد ولى غير مؤمن خداوند را؛ يعنى، كسى كه اسباب در اختيار اوست نمىبيند و براى اسباب عادى استقلال قايل است. البته مؤمن همان طور كه از خدا مىترسد ـ چون اسباب را در اختيار او مىبيند ـ تنها به او اميد دارد، چرا كه براى غير خدا، نقش واسطه قائل است.
در حديثى آمده است كه:
«مَنْ خافَ اللّهَ أَخافَ اللّهُ مِنْهُ كُلَّ شَىء وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللّهَ أخافَهُ اللّهُ مِنْ كُلِّ شَىْء»(1)
كسى كه خداترس بود، خداوند ديگران را مقهور او مىگرداند و كسى كه از خداوند نترسيد، خداوند او را از هر چيزى مىترساند.
وقتى مؤمن پى برد كه رشته همه اسباب در دست خداست و اختيار جهان به دست اوست، ديگر براى ديگران استقلالى نمىبيند تا از آنها بترسد بلكه ترس او فقط از خداوند است چون اتّكاى او به خداوند بوده است و فقط از او مىترسد، روز به روز بر ايمانش افزوده مىشود و در نتيجه، خداوند چنان قدرتى به او مىدهد كه از هيچ كس جز خدا نمىترسد و ديگران مقهور او مىگردند و از او مىترسند. او در برابر باطل انعطاف ناپذير است و هر چه وظيفه تشخيص داد انجام مىدهد. اما كسى كه از خدا نمىترسد، مردم از او نمىترسند و او براى حفظ موقعيّت خود با آنان سازش دارد و سعى مىكند ديگران را از خود راضى كند.
طبيعت انسان چنين است كه وقتى شاد و سرمست دنياست و به خود مشغول مىگردد، از توجه به خداوند و امور معنوى باز مىماند؛ از اين جهت در قرآن از اين شادى مستانه مذمّت شده است:
1. بحارالانوار، ج 69، ص 406.
«وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّأتُ عَنّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»(1)
اگر آدمى را پس از محنتى به نعمتى رسانيم، مغرور و غافل شود و گويد: دوران زحمت و رنج من سر آمده، آنگاه او سرگرم شادمانى و فخر فروشى مىگردد.
على(عليه السلام) در نكوهش شادمانى از نعمتهاى دنيا مىفرمايد:
«... ما بالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيا تُدْرِكُونَهُ وَ لاَيَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الاْخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ...»(2)
چه شده شما را كه وقتى به اندكى از دنيا مىرسيد، شاد مىشويد و بسيارى از آخرت كه از آن محروم مىگرديد، شما را اندوهناك نمىكند؟
در مقابل اين شادمانى و سرمستى، حزن و اندوه از گذشته و خوف از آينده قرار دارد كه انسان را مستعد و آماده براى اطاعت، عبادت و بندگى خداوند مىكند. به اين جهت از اين دو روحيه و احساس روانى و نفسانى مدح شده است، چنانكه مضمون برخى روايات مىرساند كه اگر محزون در بين جمعيتى باشد، خداوند آن جمعيت را به جهت او مورد رحمت قرار مىدهد. اساساً كسانى از هدايتگرىها و دعوت انبيا و اولياى دين بهره مىبرند كه خوف خداوند در دلشان باشد:
«إِنَّما تُنْذِرُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلوةَ»(3)
اى رسول ما، تنها كسانى را مىتوانى انذار و بيمدهى كه ناديده از خداى خود مىترسند و نماز بپاى مىدارند.
كسانى كه از خداوند نمىترسند، دعوت انبيا در آنها بىاثر است و تربيت نمىپذيرند، چنانكه خداوند مىفرمايد:
«سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُم أَمْ لَمْتُنُذِرْهُمْ لايُؤْمِنُونَ.»(4)
اى رسول ما، چه كافران را از عذاب خداوند بترسانى و چه نترسانى، ايمان نخواهند آورد.
1. هود / 10.
2. نهج البلاغه، (ترجمه فيضالاسلام) خ 111، ص 350.
3. فاطر / 18.
4. بقره / 6.
مفهوم خوف از خداوند: انسان از چيزى مىترسد كه براى او خطر دارد و به او زيان مىرساند. حال ترس از خداوند رحمان، كه نمىخواهد ضررى به بندگانش متوجه گردد، به چه معناست؟ به اجمال مىتوان گفت: ترس انسان، در حقيقت از خطر و ضررى است كه متوجه او مىشود و بالعرض از كسى است كه آن خطر را متوجه او مىسازد. وقتى انسان از دشمنش مىترسد، در اصل از شكنجه و آزار او مىترسد و ترس او از خود دشمن بالعرض است.
از بُعد مادّى وقتى انسان باور كرد كه اختيار عالم و اسباب به دست خداست، ترس او از خداوند به معناى ترس از قهر طبيعت و بلاهاى دنيوى است. چون او مىداند وقتى مورد خشم خداوند قرار گرفت، طبيعت و عوامل مادّى بر او خشم مىگيرد و در نتيجه با زلزله و سيل و ساير بلاهاى زمينى و آسمانى مواجه مىگردد؛ چرا كه قهر طبيعت از قهر خداوند ناشى مىگردد.
از سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين بخش از حديث، استفاده مىشود حزن و خوفى مطلوب است كه با مقدماتى اختيارى يا با انديشه و تفكّر، زمينهاش در انسان پديد آيد و پس از آن انسان وادار گردد در مسير خداوند و كمال خويش حركت كند؛ نه اينكه هر خوف و حزنى مطلوب باشد.
غصه و ناراحتىهايى كه انسان را در خود فرو مىبرد و او را از كار و زندگى باز مىدارد مطلوب نيست. وقتى مىخواهد مطالعه كند، او را به خود مشغول مىسازد، وقتى مىخواهد نماز بخواند، ناراحتىهاى دنيايى او را از توجّه به خداوند باز مىدارد. اين حزن و غمها نه تنها مطلوب نيست بلكه رهزن است.
برخى ترسو هستند، اگر احتمال دهند خطرى به آنها متوجه مىگردد، آرامش و آسايش خود را از دست مىدهند، حتى اگر آن احتمال سست باشد؛ اين ترس بىارزش است. خوف و حزنى ارزش دارد كه مربوط به حركت معنوى انسان باشد.با اين مطالب،ارتباط خوف وحزن بااطاعت و بندگى خداوند روشن گرديد و اينكه چهبسا انسان براى رسيدن بهكمال و سعادت، بهترين بهره را از اين دو حالت مىبرد.
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى اينكه زمينه خوف و حزن را پديد آورند و اين دو احساس نفسانى را موجه سازند، مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ الدّنيا سجن المؤمن و جنّة الكافر و مااصبح فيها مؤمن الاّ حزيناً.»
اى ابوذر؛ دنيا براى مؤمن زندان است و براى كافر بهشت است، هيچ مؤمنى شب را جز با اندوه سحر نمىكند.
وقتى اين احساس در مؤمن زنده شد كه در زندان است، توقّع ندارد به او خوش بگذرد و به اين فكر نيست كه به لذّتهاى دنيا سرگرم شود، تا حدّى از نعمتهاى دنيا بهره مىبرد كه براى «سير الىالله» توان يابد. او بعد از استفاده از هر نعمت و رسيدن به هر لذّتى، شكر خداوند را بجاى مىآورد.
در مقابل، دنيا بهشت كافر است، چون او تا در دنياست مىتواند براى آسايش و لذّتجويى خود تلاش كند و اگر آسايش و لذّتى نيز براى او باشد، در دنياست و با اعمال زشتى كه مرتكب شده در قيامت گرفتار عذاب الهى مىشود. آن قدر عذاب و قهر خداوند شديد است كه دنيا باتمام مشكلات و گرفتارىهايش براى او بهشت است.
داستان معروفى است كه يك يهودى فقير و مريض نزد امام حسن مجتبى(عليه السلام) كه لباس فاخرى پوشيده، سوار بر اسب بودند، آمد و گفت: جدّ شما فرمودهاند كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است. حال آيا دنيا براى شما كه با اين حشمت و شوكت سوار اسب شدهايد بهشت است، يا براى من فقير و مريض؟ با اين فقر و گرفتارى دنيا براى من جهنم است نه بهشت!
حضرت فرمودند: اگر مىدانستى خداوند چه عذابهاى سختى براى شما قرار داده است، پى مىبردى دنيا، با همين وضع رقّتبارى كه تو دارى، برايت بهشت است. در مقابل، اگر مىديدى كه خداوند چه مقامهايى را در بهشت براى ما در نظر گرفته است، پى مىبردى كه اگر همه دنيا را به ما مىدادند، در مقايسه با آن مقامها، زندانى بيش نيست.
وقتى دنيا زندان مؤمن باشد، طبيعى است كه او در دنيا محزون و اندوهگين است، چون زندان جاى شادى نيست.
لازم به ذكر است كه مدح از حزن، در اين روايت، بدان معنا نيست كه هر حزنى ستودنى است و انسان بايد سعى كند كه هميشه محزون باشد. نمىشود چنين اطلاق و عمومى را برداشت كرد. مسلّم هر نكتهاى كه در اين قبيل موعظهها ذكر مىگردد مقيد مىشود و دايرهاش محدود مىگردد؛ منتها با تحقيق و انس با كلمات خداوند و ائمه معصومين(عليهم السلام)مىتوان پى برد كه در چه مواردى دايره حكم فراگير و عام محدود مىگردد.
انديشه درباره جهنم، عامل خوف و اندوه مؤمن
پيامبر در ارتباط با دليل محزون بودن مؤمن مىفرمايند:
«فكيف لايحزن وقد اوعده اللّه جلّ ثناؤه انّه وارد جهنم و لميعده انّه صادر عنها»
با توجه به اينكه خداوند خبر داده كه انسان وارد جهنم مىشود و وعده نداده كه حتماً از آن خارج مىگردد، چرا مؤمن اندوهگين نباشد.
از جمله عواملى كه موجب حزن و اندوه انسان، بخصوص مؤمن، مىگردد، اين است كه به وعده قطعى خداوند در اين باره كه همه انسانها وارد جهنّم مىشوند بينديشد و از اين جهت حضرت با ذكر اين نكته زمينه ايجاد حزن را فراهم مىسازند.
خداوند در اين باره مىفرمايد:
«وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْمَاً مَقْضِيّاً»(1)
هيچ يك از شما نيست، مگر اينكه وارد جهنم مىشود و اين حكم حتمى پروردگار است.
مؤمن به فرموده قرآن و حكم قطعى پروردگار يقين دارد كه وارد جهنم مىشود و كسى ضمانت نكرده كه از جهنم خارج شود. بله آنان كه مورد لطف و عنايت خداوند مىباشند و
1. مريم / 71.
توفيق يافتهاند به دستورات الهى عمل كنند، از جهنم خارج مىشوند اما او نمىداند كه از آن دسته هست يا نه. همين انديشه براى اندوه او كافى است. او نمىداند سرنوشتش چه خواهد شد، از اين جهت فرح و خوشحالى براى او معنا ندارد و اين انديشه و اندوه او را از غفلت باز مىدارد.
اين شك و اضطراب، مؤمن را وا مىدارد كه به خود آيد و دست از سرمستى و شادمانى بردارد و به عاقبت خويش بينديشد. البته در دنيا، اسباب و عوامل ديگرى نيز وجود دارد كه موجب حزب و اندوه انسان مىشود، مثل مبتلا گشتن به بيمارى و مصيبتها. يا اينكه در حق انسان ظلم مىشود و او نمىتواند احقاق حق كند؛ در اين باره پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند:
«وليلقين أمراضاو مصيبات و امورا تغيظه و ليظلمنّ فلا ينتصر، يبتغى ثوابا من اللّه تعالى.»
انسان با ايمان با بيمارىها، گرفتارىها، پيشامدها و ناگوارىهايى مواجه مىگردد، ستم مىبيند، اما كسى او را يارى نمىكند (به اين جهت) از خداوند متعال درخواست پاداش و ثواب مىكند.
گرچه اسباب و عوامل حزن آفرين فراوانند، ولى حزنى كه به دنبال برخى از آنها پديد مىآيد چندان مطلوب نيست و در سازندگى و خودسازى مؤمن نقشى ندارد. چون اين اندوهها براى سايرين نيز پيش مىآيد. حزن و اندوه از اين ناحيه كه مؤمن مىداند كه وارد جهنم مىشود و ممكن است از آن خارج نشود بسيار مطلوب و در سازندگى او نقش دارد.
در ادامه پيامبر مىفرمايند:
«فمايزال فيها حزيناً حتى يفارقها، فاذا فارقها افضى الى الرّاحة والكرامة.»
مؤمن از دنيا اندوهگين بيرون مىرود، ولى چون از دنيا بيرون شتافت به سوى راحتى و كرامت خداى مهربان رهسپار مىگردد.
چنانكه گفته شد، مؤمن تا در دنياست با ناراحتىها و ناخوشىها روبروست و در نتيجه محزون و غمگين است و يا وقتى به عاقبت خويش مىانديشد و به كوتاهىهاى گذشته خود
مىنگرد، محزون مىشود. پس آنگاه كه از اين دنياى سراسر گرفتارى و اندوه به سوى جهان باقى و جوار حق شتافت، اندوه و حزن پايان يافته، گاه سرور و شادمانى فرا مىرسد.
«يا اباذرّ؛ ما عبداللّه على مثل طول الحزن»
اى ابوذر، خداوند متعال هيچگاه به مانند اندوه طولانى عبادت نشده است.
بندهاى كه همواره از خداوند ترسان بوده، براى خداوند در برابر ناملايمات صبر كرده، از همه فزونتر خداوند را بندگى كرده است.
طبيعى است وقتى انسان بر عاقبت و كرده خويش ترسان و محزون بود، بيشتر به گريه و زارى و تضرع به درگاه حق روى مىآورد و در نتيجه درون خود را از زنگار گناه و آلودگى پاك مىسازد. همچنين او با بيدارى و هوشيارى، شايستهتر به عبادت خداوند مىپردازد و اخلاصى كه شرط پذيرش عبادت است بهتر براى او حاصل مىشود. بنابراين حزن و اندوه، خود، عبادت است، چون بنده را متوجه مقام بندگى و عظمت خداوند مىسازد و هم او را وامىدارد خالصانهتر به عبادت پروردگار بپردازد.
حال كه سخن به اينجا رسيد، جا دارد چند روايت درباره حالت و مقام مؤمن به هنگام مرگ و ملاقات با خداوند رحمان ذكر كنيم:
در روايتى آمده است كه به هنگام مرگ مؤمن دو ملك به او مىگويند:
«يا وَلىَ اللّهِ لاتَحْزَنْ وَ لاتَخْشَ وَ أَبْشِرْ وَاسْتَبْشِر لَيْسَ هذا لَكَ وَ لا أَنْتَ لَهُ. إِنَّما أَرادَ اللّهُ تَعالى أَنْ يُريَكَ مِنْ أَىِّ شَىء نجَّاكَ وَ يُذيقَكَ بَرْدَ عَفْوِهِ، قَدْ أُغْلِقَ هذا الْبابُ عَنْكَ وَ لاتَدْخُلُ النّارَ اَبَداً.»(1)
اى ولى خدا، محزون مباش و نترس و تو را بشارت باد (به بهشت برين) و خوشنود باش. نه ترس و اندوه تو را سزد و نه تو مستحق آن هستى. همانا خداوند متعال اراده كرده، تو را از هر رنج و عذابى نجات دهد و خنكى عفو و بخشش را به تو بنوشاند. همانا جهنم به روى تو بسته شده است و هرگز تو داخل جهنم نمىشوى.
1. بحارالانوار، ج 8، ص 21، ح 205.
على(عليه السلام) مىفرمايند:
«حَدَّثَنى أَخى وَ حَبيبى رَسُولُ اللّهِ، قالَ: مَنْ سَرَّهُ أن يَلْقىَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَيْهِ غَيْرَ مُعْرِض فَلْيَتَولَّكَ يا عَلىُّ وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَلْقىَ اللّهَ وَ هُوَ راض وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِ فَلْيَتَولَّ ابْنَكَ الْحَسَن(عليه السلام) وَ مَن أَحَبَ أَنْ يَلْقى اللّهَ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِ فَلْيَتَولَّ ابْنَكَ الْحُسَيْن(عليه السلام)...»(1)
دوست و برادرم رسولاللّه، به من فرمود: كسى كه خوشنود مىشود از اين كه خداوند را ملاقات كند و خداوند او را بپذيرد و طرد نكند، بايد تو را ولى و محبوب خود برگزيند و كسى كه خوشنود مىگردد از اين كه خداوند را ملاقات كند و خداوند از او راضى باشد، بايد فرزندت حسن، را ولى و محبوب خود برگزيند و كسى كه دوست مىدارد خداوند را ملاقات كند و هيچ ترس و بيمى نداشته باشد، بايد فرزندت حسين، را ولى و محبوب خود برگزيند.
1. بحارالانوار، ج 27، ص 107، ح 81.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org