- درسبيستوسوم:آيين زندگى
- درسبيستوچهارم:همنشين شايسته
- درسبيستوپنجم:آفت ارتباطهاى اجتماعى
- درسبيستوششم:اعتصام قلب
- درسبيستوهفتم:آرزوهاى طولانى
- درسبيستوهشتم:دل صاف
- درسبيستونهم:جايگاه تجربه در زندگى انسانى
- درسسيام:فرصتهاى طلايى
- درسسيويكم:ريشه برترىطلبى
- درسسيودوم:خطر و حذر
- درسسيوسوم:روابط اجتماعى
- درسسيوچهارم:آداب رفاقت (1)
- درسسيوپنجم:آداب رفاقت (2)
- درس سيوششم:آداب رفاقت (3)
- درسسيوهفتم:انواع روزى
- درسسيوهشتم:دنياى ايدهآل
- درسسيونهم:درس تاريخ (1)
- درسچهلم:درس تاريخ (2)
- درسچهلويكم:از انسانيّت تا...
- درسچهلودوم:حقشناسى
- درسچهلوسوم:از فضيلت تا رذيلت
درس سى و سوم
روابط اجتماعى
نقش روابط اجتماعى در تكامل
معيار تنظيم روابط اجتماعى
نشانه بخل
آيين بخشش
آفات روابط اجتماعى سالم
روابط اجتماعى
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
وَأَحْسِنِ الْبَذْلَ، وقُلْ لِلنَّاسِ حُسْنًا. وأىُّ كَلِمةِ حِكَم جَامِعَة أَنْ تُحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَتَكْرَهُ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لَهَا. إِنَّكَ قَلَّ مَا تَسْلَمُ مِمَّنْ تَسَرَّعْتَ إِلَيْهِ، اَوْ تَنْدِمُ إِنْ تَتَفَضَّلَ عَلَيْهِ. وَاعْلَمْ أَنَّ مِنَ الْكَرَمِ الوَفَاءُ بِالذَّمَمِ، وَالصُّدُودُ آيَةُ المَقْتِ وَكَثْرَةُ الْعِلَلِ آيَةُ الْبُخْلِ، وَلَبَعْضُ إِمْسَاكِكَ عَلَى أَخِيكَ مَعَ لَطُف خَيْرٌ مِنْ بَذْل مَعَ جَنَف، وَمِنَ الْكَرَم(1)صِلَةُ الرَّحِمِ وَمَنْ يَثِقُ بِكَ أوْ يَرْجُوصِلَتَكَ اِذَا قَطَعْتَ قِرَابَتَكَ؟ اَلتَّجَرُّمُ وَجْهُ الْقَطِيعَةِ(2)، إِحْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ اَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ إيَّاكَ عَلَى الصِّلَةِ، وَعِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللُّطْفِ وَالْمُقَارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى البَذْلِ وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَىاللِّينِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ وَكَأَنَّهُ ذُوالنِّعْمَةِ عَلَيْكَ، وَإِيَّاكَ أَنْ تَضَعَ ذلِكَ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْتَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ؛
و به نيكى ببخش و با مردم به نيكى سخن بگو، و اين سخن چه كلام حكيمانه جامعى است: دوست بدارى براى مردم آنچه براى خود دوست مىدارى و ناپسند شمارى براى آنها آنچه را كه براى خود ناپسند مىدانى. به ندرت رخ مىدهد كه درباره كسى دچار شتابزدگى شوى و سالم بمانى، يا پشيمان شوى آنگاه كه به او احسان نمايى، و بدان كه همانا وفاى به پيمان از بزرگوارى است و روى برگرفتن نشان بغض و كينه، و عذرجويىِ بسيار علامت بخل است، و چهبسا دريغ همراه با لطف و مهربانى بهتر از بخشش با ترشرويى به برادرت باشد. صله رحم از كرم است. اگر از خويشاوندان خود بريدى [ديگر] چه كسى به تو اعتماد خواهد كرد و به
1. در بعضى نسخهها «من التكرم» آمده است.
2. در نسخه ديگر اين عبارت «التحريم وجه القطيعه» است.
پيوند با تو اميدوار خواهد بود؟ كه اصرار بر كرده ناپسند، علت قطع ارتباط است. آنگاه كه برادرت از تو ببرد، تو خود را به پيوند با او وادار ساز، و چون روى برگرداند تو در مهربانى كوتاهى مكن و آنگاه كه او بخل ورزد تو از بخشش دريغ مدار و چون او دورى گزيند تو از نزديكشدن مپرهيز و هرگاه او سختى و درشتى نمود، تو از نرمى فرو مگذار و به هنگام گناهش از عذر پذيرفتن دريغ نكن؛ چنانكه گويى تو بنده اويى و او به تو نعمت داده است. مبادا اين نيكى را در جايى نمايى و در حق كسى انجام دهى كه نبايد و نشايد.
به مقتضاى عقل، زندگى اجتماعى يك ضرورت حتمى و قطعى است و آدمى را گزيرى از آن نيست. همان نيرويى كه انسان را به زندگى جمعى فرا مىخواند و همان اهداف و انگيزههايى كه پذيرش اين زندگى را براى وى تسهيل مىنمايد، آدمى را به برنامهريزى و شكلدادن به روابط بين اعضاى جامعه دعوت مىكند، تا نيل به آن اهداف ممكن و ميسور گردد؛ وگرنه زندگىِ جمعىِ بدون قانون و روابط اجتماعى قانونمند، هرگز مطلوب نيست. هيچ عقلى چنين زندگى اجتماعيى را نمىپسندد و انسانها را به دليل مصونيت از پيامدهاى منفى چنين جامعهاى به كنارهگيرى از آن توصيه مىكند؛ لذا بايد گفت، تنها زندگى اجتماعىِ برخوردار از روابط سالم و مبتنى بر اصول و قوانين مستحكم كه تأمينكننده اهداف انسان باشد، پسنديده است و عقل نيز چنين زندگيى را توصيه مىكند. علاوه بر ضرورت عقلى، سنت عملى روزگار نيز ما را به يك زندگى اجتماعى واداشته است؛ لذا از هر جهت لازم است به بررسى برخى از اصول مهم اين نوع زندگى و راههاى استحكام و تنظيم آن بپردازيم.
نقش روابط اجتماعى در تكامل
محور اين بخش از وصاياى اميرالمؤمنين(عليه السلام) به امام حسن مجتبى(عليه السلام) اخلاق اجتماعى و روابط انسانها با يكديگر است. به عقيده ما آنچه خداوند متعال در اين عالم آفريده، بىترديد براى همه انسانها نعمت محسوب مىشود. البته ما نمىتوانيم ارتباط بين پديدههاى عالم را به
طور كامل و صحيح درك كنيم؛ ولى با پيشرفت علم، روز به روز به دانش بشر افزوده مىشود و ارتباط بين پديدهها را بهتر و بيشتر درك مىكند و به ضرورت آنها پى مىبرد. مثلا ما نمىدانيم كه فلان كهكشان با منظومه شمسى چه ارتباطى دارد. ولى پيشرفت علم اثبات مىكند كه بين تمام اجزاى اين عالم يك نظام همبسته وجود دارد. در نگاه اول آدمى تصور مىكند موجودات عالم اشيايى پراكنده و جداى از يكديگرند؛ ولى با پيشرفت علم و افزايش يافتههاى بشرى، ارتباط اين اجزا و تأثير متقابل آنها در يكديگر بهتر و بيشتر اثبات مىشود. امروزه ثابت شده كه پديدههاى جوّى از قبيل تابش خورشيد، حركت سيارهها، طلوع و غروب ستارگان، سقوط شهابسنگها و وزش باد و ... تأثير مهمى در زندگى موجودات روى زمين دارد. پديدههاى زمينى و آسمانى، رويش گياهان، رشد حيوانات و حركت اجرام آسمانى جملگى بر يكديگر تأثير متقابل دارند؛ و اين در حالى است كه آدمى هنوز بسيارى از اين پديدهها را به طور دقيق و كامل نشناخته و نمىداند چه فايده و اثرى دارند. با پيشرفت علم ثابت شده كه حتى موجوداتى كه آدمى آنها را كاملا مضر مىپنداشت و در صدد نابودى آنها بود، براى زندگى اجتماعى و فردى وى مفيد است و چهبسا در برخى مواقع براى حفظ سلامت خود بايد از آنها استفاده كند. مثلا امروزه به وجود انواعى از مار و عقرب پى بردهاند كه براى حفظ سلامت انسان بسيار مفيدند و در مواردى تهيه آنها هزينه هنگفتى مىطلبد؛ يعنى همان موجوداتى كه تا چندى پيش آدمى آنها را كاملا مضر مىپنداشت و خود را از آنها دور نگه مىداشت، مفيد شناخته شده و براى درمان برخى دردهاى صعبالعلاج انسان به كار مىروند. به هر حال با پيشرفت علم، حيواناتى كه براى زندگى بشر مضر شناخته شده بودند، مفيد واقع شدهاند و امروزه معتقدند آنها بهگونهاى خلق شدهاند كه نه تنها مزاحم زندگى ما نيستند، بلكه مفيد نيز مىباشند. از اين رو مىگويند بر تمام عالم يك نظام همبسته و متقن حاكم است و هريك از موجودات عالم هستى زير چتر اين نظام مستحكم مكمل يكديگرند. لذا نهتنها انسانها نسبت به يكديگر نقش مكمل را ايفا مىكنند بلكه همه موجودات و اشيا در نظام هستى مكمل يكديگرند.
البته در اين مجموعه، انسان با ساير موجودات تفاوت اساسى دارد؛ به اين معنا كه نفع و ضرر ساير موجودات براى يكديگر تكوينى و طبيعى است، اما تأثير و تأثّر انسانها و نفع و
ضرر آنها براى يكديگر تا حدود زيادى تابع خواست و اراده آنهاست. همان گونه كه رشد و تكامل انسان، به خصوص در جنبههاى معنوى و روحى تابع ميل و اراده او است، نافع بودنش براى انسانهاى ديگر نيز تا حدود زيادى به اراده او بستگى دارد. لذا انسانها مىتوانند بهگونهاى زندگى كنند كه براى هم مفيد باشند و وجودشان براى يكديگر نعمت باشد و نيز مىتوانند به شكلى زندگى كنند كه موجبات زحمت و نقمت را براى هم فراهم سازند. اين انسان است كه با تصميم خود در هر لحظه مىتواند شكل اين ارتباط را تغيير دهد؛ همان گونه كه مىتواند نعمتهاى ديگر خدا را نيز به نقمت و بلا تبديل كند: اَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَاَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَار.(1)
در ميان موجودات عالم، انسان از يك ويژگى منحصر به فرد برخوردار است و آن، اين كه نافعبودن يا مضر بودن وى براى انسانهاى ديگر و حتى براى ساير موجودات، وابسته به ميل و اراده او است. چه خداوند سبحان انسان را مختار آفريده است؛ البته به وى دستور داده است تا مطابق الگويى رفتار نمايد كه براى ديگران مفيد و نافع باشد. انسان همان گونه كه دستور دارد خدا را پرستش كند تا به تكامل و تعالى برسد، در زندگى اجتماعى نيز بايد به شكلى رفتار كند كه براى ديگران مفيد باشد. به بيان بهتر، هدف اساسى و نهايى دستورات اجتماعى اسلام آن است كه انسانها براى همديگر مفيد باشند. در اين صورت آنها مىتوانند از نعمتهاى مادّى و معنوى خدا بيشتر استفاده كنند و راه تكامل و تقرب الى اللّه را در پيش گيرند.
انسان در يك محيط سالم بهتر مىتواند به تكامل بينديشد و سريعتر و بهتر مىتواند در اين راه قدم بردارد؛ اما زمانى كه در يك محيط ستيزهآلود و متشنج زندگى مىكند و افراد خانواده با يكديگر جنگ و دعوا دارند و همسايهها هميشه در حال نزاع و كشمكش باشند و اين شهر با آن شهر به جنگ و دعوا برخيزد، هرگز براى انسان زمينه رشد و تكامل فراهم نمىشود. در چنين محيطى تمام نيروهاى انسان صرف حل و فصل ستيزهگرىها مىشود و ديگر فرصتى براى پرداختن به اهداف حياتى و ايدهآل نخواهد ماند و چهبسا آدمى دچار سير قهقرايى مىشود. پس بايد زندگى اجتماعى با آرامش، عدالت، نظم و احترام متقابل توأم باشد تا انسانها بتوانند در پرتو آن به سوى تكامل و تعالى گام بردارند.
1. ابراهيم (14)، 28.
البته خداوند متعال آدمى را بهگونهاى آفريده است كه حتى در متشنجترين اوضاع و احوال اجتماعى نيز شخصاً مىتواند تصميم بگيرد؛ ولى براى همه آنها چنين فرصت و امكاناتى فراهم نمىشود. انسان در هر شرايطى كه باشد مىتواند به خدا توجه داشته باشد و آن وظيفهاى را كه بر عهده وى نهادهاند انجام دهد؛ اما همه چنين قدرتى ندارند كه بتوانند در اين شرايط نيز بر خود مسلط بوده، همانند شرايط عادى عمل كنند و چه انگشتشمارند كسانى كه در تنگنا و آسايش؛ يا جنگ و صلح، بدون تأثر از محيط و اجتماع به خوبى در مسير تكامل معنوى خويش قدم برمىدارند.
معيار تنظيم روابط اجتماعى
اگر همه انسانها بخواهند شرايط مساعدى براى پيشرفت داشته باشند، بايد روابطى سالم را پىريزى نمايند. زمانى افراد جامعه مىتوانند روابط سالم داشته باشند كه اساس زندگى بر محبت، صفا و صميميت استوار باشد. اگر زندگى بر كينهتوزى، دشمنى، خودخواهى و مكر و حيله بنا شده باشد چنين جامعهاى هيچگاه روز خوش به خود نخواهد ديد و هرگز نمىتواند قدمى در راه تكامل بردارد. هر قدر افراد جامعه محبت بيشترى با يكديگر داشته باشند، آن جامعه سالمتر خواهد بود و زمينه ترقى و تعالى فراهمتر مىباشد، و هرقدر در جامعهاى دشمنى و كينهتوزى و خودخواهى پررونقتر باشد، بازار تنش و تباهى در آن جامعه داغتر است و چون جامعه از سلامت به دور است از خير و صلاح نيز دورتر خواهد بود و پيمودن راه پيشرفت دشوارتر مىباشد. پس زندگى اجتماعى زمانى مايه خوشبختى و زمينهساز پيشرفت است كه بر الفت و محبت پىريزى شده باشد. از همين روى محور تمام دستورات اخلاقى اجتماعى اسلام بر روابط صميمانه با يكديگر استوار شده است.
در ضمنِ مباحث قبل قاعده كلى در اين باره بيان شد و حضرت(عليه السلام) آن را برترين سخن حكمتآميز دانستند: أَىُّ كَلِمَةِ حِكَم جَامِعَة؛ اين سخن عجب كلام حكمتآميز و جامعى است و براى استحكام اجتماع و اصلاح جامعه هيچ حكمتى از اين جامعتر نمىتوان بر زبان آورد كه: اَنْ تُحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ ...؛ براى ديگران چيزى را بخواه كه براى خودت مىخواهى
و براى ديگران چيزى را ناروا بشمار كه براى خود ناشايست مىدانى. ديگران را مثل خودت در نظر بگير و خودت را جاى ديگران بگذار. در هر سطحى از معاشرت براى رسيدن به يك ارتباط ايدهال و پسنديده تنها يك معيار وجود دارد و آن اين كه ارتباط را به شكل معكوس در نظر بگيريد؛ يعنى معاشر در جاى شما قرار بگيرد و شما به جاى او باشيد. آنگاه است كه آداب معاشرت را بدون كم و كاست مىفهميد و به كار خواهيد گرفت و باب يك ارتباط و معاشرت سالم فراروى شما گشوده خواهد شد. همه بايد اين قاعده و دستور را مدّ نظر داشته باشيم و آن را در هر سطحى از معاشرت به كار گيريم و در زندگى خانوادگى و ارتباط با فرزند و همسر و همسايه و ... آن را رعايت كنيم.
اگر مىخواهيد بدانيد در محيط خانوادگى با همسر، فرزند، پدر و مادر خود بايد چگونه رفتار كنيد، بايد در نظر آوريد كه اگر شما خودتان به جاى آنها بوديد و آنها در جاى شما بودند دوست داشتيد چگونه با شما رفتار كنند، حال كه شما به جاى آنها قرار داريد به خوبى مىفهميد كه بايد چگونه رفتار كنيد. پس اگر مىخواهيم معيارى محكم و فراگير و صحيح براى معاشرت ايدهال داشته باشيم و بدانيم كه چگونه بايد با ديگران رفتار كنيم بايد خودمان را به جاى آنها قرار دهيم و آنگاه طريق رفتار و سلوك خود را به دست آوريم و صحت و نادرستى رفتار خود را محك بزنيم.
همانگونه كه گذشت اين معيار در تمام سطوح معاشرت و ارتباط، اعم از ارتباط پدر و فرزندى، ارتباط دو همسر، ارتباط دو برادر، ارتباط همسايگى و... كاربرد دارد و مؤثر است؛ مثلا در ارتباط بين پدر و فرزند، اگر پدر نمىداند كه چگونه بايد با فرزند خود رفتار كند، مىتواند فرض كند كه اگر من فرزند و او پدرم بود چه نوع رفتارى را از سوى او مىپسنديدم. حال مىبايد همان گونه با فرزندش عمل كند. همين طور اگر همسايهاى داريد و درصدد هستيد شكل صحيح معاشرت با او را بدانيد، بايد فرض كنيد كه وى همسايه شماست و در جاى شما قرار گرفته است. حال همان گونه با وى رفتار كنيد. بنابراين اگر آدمى مىخواهد وظيفهاش را در معاشرت با ديگران بداند و كيفيت رفتار خود را با آنها محك بزند، تنها يك معيار وجود دارد و آن اين كه خود را به جاى طرف مقابل فرض نمايد و آنگاه به همان شكلى كه مىپسندد
عمل كند. از رهگذر همين دستور عام و فراگير است كه مىفهمد با تمام انسانها در هر سطح و طبقهاى از اجتماع چگونه رفتار كند. پس روشن شد كه چرا بهتر از اين نمىتوان سخن گفت. بهيقين معيارى جامعتر از اين گفته، براى تنظيم روابط اجتماعى وجود ندارد. جامعترين حكمت در مسايل اجتماعى و جامعترين دستور براى اخلاق اجتماعى همين سخن بىبديل است.
برخى روايات اين گونه رفتار با ديگران را از جمله حقوق مسلمانى و حقوق اهل ايمان نسبت به يكديگر شمردهاند كه البته در تبيين شرح اين قاعده اخلاقى معيارهاى مختلف ارائه شده است. حضرت صادق(عليه السلام) در روايتى مىفرمايند: «حق مسلمان بر مسلمان آن است كه خيرخواه او باشد.»(1) يا در جايى ديگر مىفرمايند: «حق مؤمن بر مؤمن آن است كه با او آنچنان رفتار نمايد كه براى خودش دوست مىدارد.»(2) يا «هر مسلمانى نسبت به مسلمان ديگر چنين حقى دارد كه آنچنان عمل كند كه دوست دارد با او رفتار شود». شكل جامعتر اين سخن آن است كه هر انسانى مىبايد نسبت به انسان ديگر چنين حالتى داشته باشد؛ چه روابط انسانها با همديگر مراتب مختلف دارد. يك نوع از ارتباط، روابط مؤمنان با يكديگر است كه مرتبهاى خاص از محبت و علاقه را ايجاب مىكند، و يك نوع ارتباط، ارتباط مسلمانها با يكديگر است كه مرتبهاى ديگر را اقتضا مىكند. دامنه ارتباط مسلمانها با يكديگر قدرى جامعتر و وسيعتر از ارتباط مؤمنان است تا برسد به ارتباط بين همه انسانها. به هر حال ملاك همان است كه بيان آن گذشت؛ يعنى اين كه خود را به جاى طرف مقابل بگذاريم.
حال بعد از آنكه خود را به جاى طرف مقابل فرض كرديم، آنچه باقى مىماند اين است كه تا چه حد با طرف مقابل احساس همدلى و ابراز همدردى و دوستى كنيم؟ بىترديد ميزان دوستى و علاقه و همدلى افرادِ طرف معاشرت هميشه يكسان نيست. به بيان ديگر ما بايد با چه مبنا و ملاكى آنچه را براى خود مىخواهيم براى او نيز دوست بداريم؟
1. كافى، ج 2، ص 171.
2. بحارالانوار، ج 7، ص 238.
ميزان اين همدلى و دوستداشتن به سطح رابطه ما با آن شخص بستگى دارد؛ يعنى ميزان دوستى و وابستگى طرفين معاشرت به عمق ارتباط آنها با يكديگر بستگى دارد. هرچه ارتباط عميقتر باشد، ميزان محبت و دوستى گستردهتر و عميقتر است؛ مثلا وقتى يك مسلمان طرف معاشرت است، حق وى نسبت به غير مسلمان دوچندان مىشود و وقتى طرف معاشرت يك مؤمن باشد، باز يك درجه بالاتر و متعالىتر مىشود. همين طور وقتى نوع ارتباط، همسايگى است باز هم حق و محبت يك درجه بالاتر مىرود. و اگر پدر و مادر باشند خيلى بالاتر و دقيقتر مىشود و شكل ابراز محبت و رعايت حقوق، دقيقتر و عميقتر مىشود. پس ملاك، يك نكته بيش نيست ليكن مراتب متعددى دارد.
حضرت على(عليه السلام) در ادامه مىفرمايند: إِنَّكَ قَلَّ مَا تسلَمُ مِمَّنْ تَسَرَّعْتَ اِلَيْه. در اين جا حضرت به اين نكته توجه مىدهند كه در زندگى اجتماعى و برخورد با ديگران مواردى پيش مىآيد كه براى آدمى خوشآيند نيست. البته بررسى اينكه آيا كسى حق دارد از رفتار طرف مقابل ناخشنود گردد يا چنين حقى ندارد، نيازمند فرصت بيشترى است كه اينجا مجال پرداختن به آن نيست. آنچه در اينجا منظور نظر است اينكه اگر كسى به محض احساس ناخرسندى از رفتار طرف مقابل پرخاش و تندى كند و نسنجيده اقدام خشنى انجام دهد، به يقين چنين شخصى آن قاعده كلى را درست رعايت نكرده است؛ چون بنا بود هرچه براى خودش مىخواهد براى ديگرى هم بخواهد. اگر شما بهجاى طرف مقابل بوديد آيا دوست داشتيد كه اينگونه عجولانه با شما رفتار كنند؟ يا اينكه انتظار داشتيد صبر كنند و بررسى نمايند و ببينند واقعاً حق از آنِ چه كسى است، آنگاه رفتارى مناسب از خود نشان دهند؟ چهبسا مىبايد رفتار ملايمترى انتخاب و اعمال مىشد. پس اگر برخلاف اين قاعده رفتار كرديد و در برخورد با ديگران با تندى و خشونت رفتار نموديد و قبل از بررسى و اتخاذ شيوهاى سنجيده و رفتارى سالم و مطلوب، به اقدامى نسنجيده روى آورديد، آيا گمان مىكنيد اين عمل نسنجيده نتيجه خوبى دارد؟ به ندرت اتفاق مىافتد كه آدمى اين چنين رفتار نمايد و قضيه به سلامت خاتمه پيدا كند. چه اين گونه رفتارها غالباً موجب گرفتارى شده و خود زمينهساز برخورد ناشايست بعدى را فراهم مىآورد. ولى اگر با مشاهده رفتار ناپسند و زشت
با سرعت به بىاحترامى و خشونت و تندى روى نياورده، با برخوردى بزرگوارانه آن عمل ناشايست را پاسخ دهيد و از خطاى او چشمپوشى نماييد، چهبسا موجب پشيمانى طرف مقابل شود و به اين طريق وى را از رفتار زشت و ناپسند باز داريد.
معمولا در اينگونه موارد، مقابله به مثل كمتر مؤثر است و باعث نمىشود كه شخص خلافكار از عمل خود دست بشويد. چهبسا شتاب كردن و اتخاذ تصميم عجولانه و رفتار نامناسب در مقابل عمل ناشايست، طرف مقابل را به عناد واداشته، او را به لجاجت مجبور سازد. به يقين پاسخ نابهجا به عمل ناشايست، فرد خطاكار را از عملكردش پشيمان نمىكند؛ اما اگر عمل زشت شخصى را با رفتار شايسته و بزرگوارانه پاسخ دهيم، او را شرمسار نموده، از رفتار نامناسب قبلى خود پشيمان مىكنيم.
نشانه بخل
در زندگى اجتماعى موارد فراوان و متعددى پيش مىآيد كه انسان چيزى را بر عهده مىگيرد يا در ضمن قراردادى، انجام عمل و كارى را عهدهدار مىشود و به اصطلاح فقهى در ضمن يك عقد متعهد مىگردد عملى را انجام دهد؛ يعنى دو نفر در مقابل يكديگر تعهد متقابلى بر عهده دارند. بىترديد در اينگونه موارد آدمى بايد خود را به انجام اين تعهد ملتزم سازد: اَوْفُواْ بِالْعُقُود.(1) اما گاهى اين تعهد، يكجانبه است و شخص ابتدائاً خود را به انجام عملى متعهد مىسازد؛ مثلا «ضمانت» نوعى از اينگونه تعهدهاست، كه از شخصى درخواست مىشود با امضاى يك ضمانتنامه يا يك برگ سفته يا چك، تعهد ضمانت را بپذيرد و او نيز قبول مىكند و به تعبيرى ضامن او مىشود. اين عمل يك تعهد يكجانبه است و در اينجا يك عقد طرفينى نيست و نيازمند ايجاب و قبول هر دو طرف نمىباشد. به بيانى، شما در اينجا نوعى گذشت و بزرگوارى نموده، به يك تعهد يكجانبه تن مىدهيد و پيامدهاى بعدى آن را بر عهده مىگيريد و تعهد مىكنيد كه به آن عمل نماييد. در اين موارد بزرگوارى و كرامت نفس انسانى اقتضا مىكند كه به تعهد خود پاىبند باشيد و حرف خود را زير پا نگذاريد و به آن عمل كنيد.
1. مائده (5)، 1.
در روابط اجتماعى و ارتباطهاى دوستانه، مواردى از اين قبيل پيش مىآيد و آدمى در برخى خواستههاى اينچنينى به رفيق خود روى مىآورد و توقع دارد تا وى اين خواسته را برآورده سازد. بىترديد اگر واقعاً يك رابطه صميمانه و محبتآميز بين آن دو برقرار باشد، به راحتى و با طيب خاطر اين خواهش را مىپذيرد؛ اما اگر مشاهده نموديد كه كسى از پذيرش اين خواهش امتناع مىورزد، يا به انواع لطايف از قبول آن شانه خالى مىكند و عذر مىآورد، اين امتناع و بهانهجويى، خود نشان از عدم ارتباط صميمانه و رابطه دوستانه دارد و به وضوح نشان مىدهد كه اين ارتباط، محبتآميز نيست و چهبسا به معناى ابراز كينه و بخلى نهفته در سينه است كه در اين هنگام، فرصت ظهور يافته و واقعيتِ ارتباط بين اين دو نفر را نشان مىدهد؛ چه اَلصُّدُودُ آيَةُ المَقْتِ، وَكَثْرَةُ الْعِلَلِ آيَةُ الْبُخْل؛ روى برتافتن نشانه بغض و كينه، و عذرجويىِ بسيار علامت بخل است.
وقتى شخصى نياز خود را نزد شما مىآورد و با زبان حال و قال چيزى از شما مىخواهد، او را بىپاسخ رها نكنيد؛ چه اگر انسان اهل سخاوت و كرم باشد، نسبت به كسى مضايقه ندارد. حتى اگر اهل سخاوت و گذشت نيستيد، روابط انسانى و دوستى اقتضا مىكند كه خواسته وى را برآوريد و او را از لطف و محبت خود محروم نكنيد. لذا اگر كسى در پاسخ خواهش دوست خود به بهانهگيرى روى آورد، از روابط دوستانه خارج شده است.
به هرحال بهانهگيرى و عذرآورى نشان از بخل او دارد و در عمل مىگويد: نمىخواهم درخواست شما را جواب دهم. شايد اين مثل را شنيدهايد كه شخص بخيل و دورافتاده از روابط دوستانه، در جواب درخواست همسايهاش كه به او مىگويد «طناب خود را به ما بدهيد تا لباس روى آن پهن كنيم» مىگويد: روى طناب ارزن پهن كردهايم!! پرواضح است كه كسى ارزن را روى طناب پهن نمىكند و اين عذر و بهانهاى بيش نيست. وقتى كه آدمى نخواهد كارى را انجام دهد، از آسمان و ريسمان عذر مىآورد و بهانه مىتراشد. حال اگر مشاهده نموديد كه كسى براى انجام كار يا اجابت درخواستى مرتب بهانهتراشى مىكند، اين طفرهرفتن نشانه بخل او است و اينكه نمىخواهد آن كار را انجام دهد. اگر بخل نداشته باشد، بهانهگيرى و عذرتراشى نمىكند و به سختگيرى بىمورد روى نمىآورد، بلكه با كرامت نفس و دست و دلى
باز و آغوشى گشاده به استقبال خدمت به ديگران و برآوردن نيازهاى بهحق نيازمندان مىشتابد.
آيين بخشش
از جمله امور ضرورى و قطعى زندگى اجتماعى، فعاليتهاى اقتصادى خيرخواهانه و محبتآميز بهويژه در قالب بذل و بخشش و صلهدادن است. در اين قسمت از وصيت، حضرت على(عليه السلام) يك قاعده كلى و جامع در اين مورد ارائه مىفرمايند، كه رعايت همين يك دستور اخلاقى در اين بعد زندگى اجتماعى، كافى است تا روابط انسانى و فعاليتهاى اقتصادى استوار شده، بر پايه محبت و رفاقت اصلاح گردد و آن «رهاساختن هر نوع فعاليت اقتصادى محبتآميز و دوستانه از منّت و ستم است.»
البته اگر از بُعد اجتماعى اين ارتباطات فارغ شويم و از زاويهاى ديگر به اين سخن گرانسنگ نگاه كنيم، به نظر مىآيد كه حضرت(عليه السلام) فارغ از روابط اجتماعى، روش انجام كارهاى خير اقتصادى را بيان مىنمايند و مىفرمايند: لَبَعْضُ إِمْسَاكِكَ عَلَى اَخِيكَ مَعَ لُطْف خَيْرٌ مِنْ بَذْل مَعَ جَنَف؛ چه بسا دريغكردنِ همراه با لطف و مهربانى از بخششى كه با ترشرويى به برادرت همراه باشد، بهتر است. بذل و بخشش اگرچه عملى بسيار پسنديده است و براى استحكام و سالمساختن روابط اجتماعى مفيد مىباشد؛ ولى انجامنگرفتن آن بهتر از آن است كه بذل و بخشش، آلوده به منّت و آزار باشد. انسانهاى فراوانى در پى خدمت برمىآيند و بذل و بخشش فراوان مىكنند؛ اما در لفافه منّت يا پوشش ستم آن را عرضه مىنمايند و اين عمل خير و زيبا را از ارزش و بها ساقط مىسازند در حالى كه خداوند سبحان مىفرمايد: لاَتُبْطِلُواْ صَدَقَتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى(1)؛ با منّتگذاشتن كار خير خود را باطل نسازيد.
پس اگر آدمى عطا و بخشش نكند و با روى گشاده امساك نمايد بهتر از عطا و بخششى است كه با منّت همراه باشد. پرواضح است كه براى حفظ و استحكام روابط انسانى و بهخصوص ارتباط اهل ايمان، بايد انسانها به همديگر كمك كنند اما به شرط آنكه اين كمك و
1. بقره (2)، 264.
يارى را به منّت آلوده نسازند و موجب خجالت و شرمسارى نشوند. وگرنه عطانكردن با احترام و زبان خوش و امساكنمودن همراه با لطف و مهربانى بهتر است از بذل و بخشش همراه با بىاحترامى و منّت.
بىترديد آنچه در روابط اجتماعى، بهخصوص در روابط مالى و كمك اقتصادى به ديگران بسيار مهم و حايز اهميت است، مقدّم داشتن خويشاوندان و افراد نزديك است. يكى از سفارشهاى مؤكد اسلام، صله رحم و ارتباط با خويشاوندان است كه در حوزه روابط اجتماعى از اهميت خاصى برخوردار است و يكى از راههاى استحكام بخشيدن به اين روابط خويشاوندى، برقرارى ارتباطهاى مالى و كمك اقتصادى به آنهاست. ولى متأسفانه امروزه آنگونه كه بايسته و شايسته است، به اين مهم توجه نمىشود و بيشتر ما مسلمانان اين وظيفه شرعى و دستور اخلاقى را فراموش كردهايم؛ در حالى كه صله رحم و حفظ ارتباط با خويشاوندان يك قاعده كلى و ضرورى در روابط اجتماعى است. البته ميزان و كيفيت ارتباط با هر يك از خويشاوندان و موارد استثنا شده و ... از جمله مباحثى است كه بايد مورد بررسى قرار بگيرد و سزاوار است كه از نظر علمى و عملى بيشتر از اين مورد اهتمام قرار بگيرد و مردم به رعايت آن ترغيب و تشويق شوند و پيامدهاى منفى عدم رعايت اين دستور اخلاقى و اثرات مثبت پاىبندى به آن گوشزد گردد. بهويژه بايد متذكر شد، قطعنمودن ارتباط با خويشاوندان از گناهان كبيره است و در برخى موارد، حفظ ارتباط با خويشاوندان واجب شمرده شده است.
روشن است كه همه خويشاوندان از نظر ميزان و درجه ارتباط يكسان نيستند و در يك مرتبه قرار نمىگيرند و آن كه نزديكتر است، حق بيشترى بر عهده ما دارد و در بين آنها افرادى كه نيازمند هستند بر ديگران مقدمند و بيشتر سزاوار ارتباط مىباشند. از همين رو است كه به خويشاوندان غنى و ثروتمند توصيه مىشود كه رابطه خود را با خويشاوند فقير قطع نكنند؛ همانگونه كه آن شخص فقير و نيازمند نيز نبايد رابطهاش را قطع كند و بگويد: «او به من نيازمند نيست و اگر من با او رفت و آمد نمايم چه بسا موجب اين سوء برداشت شود كه من به خاطر مال و ثروت او به سراغش آمدهام»!
آدمى در هيچ شرايطى نبايد صله رحم را ترك كند و در هر حالى به ميزان ضرورى بايد به آن پاىبند باشد؛ حتى اگر به اندازه يك احوالپرسى كوتاه هم باشد مىبايد صله رحم كند. البته بدون آن كه حرمت و عزت نفس خود را از كف بدهد. صله رحم هرگز با از كفدادن عزت و احترام همراه نيست. حتى چه بسا مىتواند با نهايت احترام برخورد نمايد و در حد وسع و توان خود هديه بدهد؛ ولى صله رحم را ترك نكند. به طور مسلّم منظور از صله رحم، كمك به فقرا نيست، و كمك به ديگران خود موضوع ديگرى است و ضوابط خاص خود را دارد. لذا خويشاوند فقير هم نبايد از خويشاوندان متمكن و ثروتمند خود قطع ارتباط و قطع صله كند بلكه بايد به شكلى كه مطلوب است اين رابطه را حفظ نمايد و در راه تحكيم آن تلاش كند؛ چه به طور طبيعى اين رابطه شكل ارتباط انسانها را تبيين و تنظيم مىنمايد و مشكلات ناشى از ارتباطهاى اجتماعى يا روابط اجتماعىِ ناسالم را حل مىكند و چه بسا فرصت بروز و ظهور را به آنها نمىدهد: مِنَ الْكَرَمِ صِلَةُ الرَّحِم؛ صله رحم نمودن از علايم كرم است.
در ادامه حضرت على(عليه السلام) به پيامد قطع صله رحم اشاره نموده، مىفرمايند: وَمَنْ يَثِقُ بِكَ اَوْ يَرْجُو صِلَتَكَ إِذَا قَطَعْتَ قِرَابَتَك؛ اگر از خويشاوند خود بريدى ديگر چه كسى مىتواند به تو اميدوار باشد؟ و چه كسى مىتواند انتظار داشته باشد كه تو به او كمك كنى؟ چون مردم با خود مىگويند اين شخص با خويشاوندان خودش اين گونه رفتار كرد و آنها را از خود دور ساخت و ارتباط خود را با آنها قطع نمود و از آنها دستگيرى نكرد؛ ما كه خويشاوند او نيستيم جاى خود دارد. وقتى مشاهده مىكنند، فردى با پسرعمو و پسردايى و نزديكان خودش اين گونه رفتار مىكند، ديگران چه اميدى مىتوانند به او داشته باشند؟ حسن ارتباط مؤمنان با يكديگر اقتضا دارد آنان بهگونهاى رفتار نمايند كه اگر كسى نيازى داشت، به راحتى و با طيب خاطر با آنها در ميان گذارد و از آنها يارى طلبد.
البته اين كه آدمى بايد غناى طبع و عزت نفس داشته باشد و حرمت خود را پاس دارد موضوع ديگرى است كه با كمك و يارى مؤمنان نسبت به يكديگر كاملا تفاوت دارد. غناى طبع و عزت نفس اقتضا مىكند كه انسان نياز خود را به ديگران عرضه ننمايد و به آنچه خود دارد اكتفا كند؛ اما اين هرگز بدان معنا نيست كه ديگران نبايد به هنگام تمكن مالى، در حد
توان پشتيبان نيازمندان باشند و زمينه حل مشكلات انسانهاى نيازمند را فراهم نمايند. لذا اين دو توصيه الهى هيچ تعارضى با هم ندارند؛ بلكه اين دو سفارش و دستور اخلاقى در زندگى اجتماعى مكمل يكديگر و راهگشاى مشكلات اجتماعى هستند.
افزون بر اين، رفتار پسنديده و نيكوى ديگرى نيز وجود دارد كه ارتباط دو توصيه فوق را شكل مىدهد. در اين پند پسنديده به افراد متمكن توصيه مىشود كه به منظور ايجاد زمينه مراجعه نيازمندان و رهاساختن آنها از تنگناى اقتصادى و برداشتن مانع ارتباطى و طرح نيازمندى، شما نيز گاهگاهى در سطح نيازهاى ابتدايى خود كه در توان نيازمندان است، به آنها مراجعه كنيد تا با شما احساس صميميت و خوشرويى كنند و در نيازهاى اساسى خود به شما روى آورند. در كنار اين بيان، نبايد فراموش كرد كه خداوند متعال دوست دارد انسانها با توكل به او، نيازهاى خود را از طريق اسبابى كه خود مقرّر فرموده است تأمين كنند. از جمله آن اسباب، كمكگرفتن از ديگران است كه با رعايت شرايط و حفظ عزت نفس و اتكا به خداوند بايد دنبال شود.
در واقع روابط اجتماعى و گروهى، راهى است كه خداوند براى ايجاد ارتباط سالم و تأمين نيازهاى انسانىِ مشروع مقرر فرموده و بر آن تأكيد فراوان دارد. اين روابط شكل و كيفيت و مراتبى خاص دارد كه بايد كاملا رعايت گردد تا جامعه سالم بماند و زندگى سالم ممكن گردد. از جمله نمونههاى بارز ارتباط ناسالم در يك جامعه اين است كه اعضاى آن هرگز رغبت نمىكنند تا در تأمين نيازهاى خود به يكديگر مراجعه كنند؛ لذا مراجعه به بيگانه براى آنها آسانتر از مراجعه به نزديكان است. بىترديد اين شكل و كيفيت ارتباط، هرگز پسنديده و صحيح نيست. رفتار انسانها در جامعه سالمِ اسلامى بايد بهگونهاى باشد كه در مواقع حساس و خطير، كه خواه ناخواه در زندگى بروز مىكند، احتياجهاى يكديگر را برآورند و يار و ياور و غمخوار همديگر باشند. به زبان ديگر، كمككردن دو همسايه به يكديگر نهتنها خلاف اخلاق و شرع مقدس نيست بلكه روابط سالم اسلامى چنين حالت و روحيهاى را اقتضا مىكند؛ چراكه روابط سالم و محبتآميز بين انسانها جز اين را اقتضا نمىكند. بنابراين روابط اجتماعى بايد بهگونهاى باشد كه انسانها با رغبت همديگر را به يارى طلبند و با صميميت به
كمك يكديگر بشتابند. اگر رفتارها بر محبت و صميميت مبتنى نباشد و روابط اجتماعى بر صفا و يكرنگى استوار نباشد، آدمى رغبت نمىكند كه حتى به خويشان خود مراجعه نمايد و آنها را به يارى بخواند و از همين روى آنها نيز روحيه مراجعه ندارند. به هرحال با حفظ رويّه الهى و عزّت نفس و غنايى كه اسلام ما را به آن دعوت مىكند، نبايد از كمكگرفتن از ديگران روىگردان بود. از طرف ديگر به هنگام غنا و توانمندى نيز بايد به يارى ديگران شتافت و به شكلى رفتار كرد كه ديگران با رغبت هرچه بيشترى به سراغ ما بيايند و از ما يارى بخواهند. البته بىترديد اين مهم به ميزان صميميت و محبتآميز بودن روابط بستگى دارد.
بايد توجه داشته باشيم كه در اين همدلى و هميارى، نزديكان و اقوام سهم بيشترى دارند و بر ديگران مقدمند؛ لذا اگر به خويشاوندان كمتر توجه كنيم مورد مؤاخذه و سرزنش بيشترى واقع مىشويم. همچنين پرواضح است كه اگر به خويشاوندان خود كمك نكنيم ديگران هرگز اميدى به خيرانديشى و يارى ما نخواهند داشت؛ از اين روى به ما ذرهاى اعتماد نمىكنند تا نيازشان را نزد ما بياورند؛ زيرا كسى كه از خويشان و نزديكان خود بريده باشد ديگر كسى اميد و رغبتى در مراجعه به او نخواهد داشت.
آفات روابط اجتماعى سالم
در اين بخش عبارتهاى ثبت شده از متن وصيت مولىالموحدين على(عليه السلام) كمى دچار اختلاف لفظى شده است. در كتاب وزين بحارالانوار عبارت اَلتَّجَرُّمُ وَجْهَ القَطِيعَة وارد شده است در حالى كه در برخى از نسخهها عبارت اَلتَّحرِيمُ وَجْهُ القَطِيعَة ثبت شده است. لذا در توضيح اين كلمات كمى ابهام به چشم مىآيد. لفظ «التحريم» به معناى منعكردن، بازداشتن و جلوگيرى كردن است ولى واژه «اَلتَّجَرُّم» يعنى رفتار نامناسبى كه مكرر انجام مىپذيرد. با عنايت به اين اختلاف تعبير، معناى فرمايش حضرت(عليه السلام) چنين مىشود كه «تحريم» يا «تجرم» باعث قطع ارتباط با ديگران مىشود. اگر كسى سؤال كند كه علت قطعشدن رابطه انسانها با يكديگر و آفت حفظ ارتباط سالم انسانها با يكديگر چيست، اين كلام مولاى متقيان در جواب آن بيان مىشود كه: اَلتَّحْرِيمُ [اَلتَّجَرُّمُ] وَجْهُ الْقَطِيعَةِ؛ يعنى اگر كسى چيزى را
از تو درخواست نمود و تو عطا نكردى و درخواست وى را بىپاسخ گذاردى [يا اگر رفتار ناشايست و نامناسبى را مكرراً مرتكب شدى] ارتباط تو با ديگران قطع مىشود و روابط تو با ديگران روى به سردى مىگذارد.
لازم است توجه كنيم كه معناى اين جمله به صورت قطعى روشن نيست؛ لذا صرفاً براساس احتمال به بيان مفهوم و معناى آن مىپردازيم. البته شايد نسخه اصلى و واقعى اين قسمت از كلام حضرت(عليه السلام) عبارت ديگرى غير از اين دو تعبير باشد. به هرحال نسبت به اين دو تعبيرِ در دسترس مىتوان گفت به استناد قرينه لفظيه و مقابله فقرات وصيتنامه كه در فقره قبل لفظ «اَلتَّكَرُّم» گفته شده بود، در اينجا هم احتمالا عبارت صحيح، واژه «اَلتَّجَرُّم» مىباشد و در هر صورت، با توجه به اختلاف نسخه، معناى عبارت اين است كه يكى از آفات ارتباط سالم تحريم عطا يا تكرار رفتار غلط و نامناسب است.
گويا آفت ديگر ارتباط سالم اقدامهاى خصمانه و رفتارهاى تلافىجويانه است كه حضرت(عليه السلام) در ادامه، ما را از اينگونه رفتارها برحذر داشتهاند و چند نمونه از آن دسته رفتارها را برمىشمارند و مىفرمايند: إِحْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ اَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ إِيَّاكَ عَلَى الصِّلَة؛ اگر درصدد استحكام ارتباط و حفظ رفاقت با ديگران هستيد، نبايد به رفتارهاى ناجوانمردانه و عارى از روح رفاقت روى آوريد و به رفتارهاى تهى از صميميتِ رفيق خود پاسخ متقابل دهيد. اگر او ناجوانمردى كرد و رفاقت را از ياد برد، وظيفه تو اين است كه دست از خيرخواهى برندارى. اگر او ارتباطش را قطع كرد و از تو بريد، تو خودت را به پيوند با او وادار ساز: إِحْمِلْ نَفْسَكَ عَلَى الصِّلَة؛ و رابطه خود را ادامه بده و همچنان بر ريسمان رفاقت و دوستى حلقه محبت و عشق بياويز و اگر او براى مدتى به سراغت نيامد و جوياى حال تو نشد، تو حتماً احوالپرس او باش. مبادا با خود بگويى چون او نيامد پس من هم ديگر نمىروم، و اگر ديدى كه او از رسيدن خير به تو ممانعت مىكند، تو در مقابل با مهربانى و ملاطفت، خيرخواه او باش و از او چيزى نخواه: وَعِنْدَ صُدُودهِ عَلَى اللُّطْفِ وَالْمُقَارَبَة، و اگر دست او خشك و گرفته است و هرگز عطا و بخشش ندارد، تو در مقابل به او بذل و بخشش نما: وَعِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْل، و اگر او از تو دورى جست و خودش را كنار كشيد، تو خود را به نزديك شدن به او مجبور ساز و خود را وادار تا به او تقرب جويى: وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُو، و اگر او تندى نمود و خشم گرفت
تو نرمى كن و ملايمت نما: عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّين، و اگر به طور دايم رفتارهاى نامناسب از او سر مىزند و هميشه مرتكب اعمال ناپسند مىشود و آن اعمال را تكرار مىكند تو بكوش تا براى اين رفتارهاى نامناسب او عذر و بهانه بجويى و اعمال زشتِ مكرر او را به شكلى توجيه كنى. مثلا با خود بگو اگر وى فلان عمل ناروا را انجام داده است به يقين مجبور بوده يا نفهميده يا متوجه نبوده و عذر موجّه و دليل مقبولى داشته است؛ لذا معذور است.
در ادامه اين توصيهها، حضرت(عليه السلام) ما را به عملى سفارش مىكنند كه انجام آن چندان سهل نيست. ايشان مىفرمايند: حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ وَكَأَنَّهُ ذُو النِّعْمَةِ عَلَيْك؛ فرض كن تو بنده او هستى و او آقا و ولىنعمت تو است. اين كلام حضرت(عليه السلام) عمق روابط سالم اجتماعى را در اسلام ترسيم مىكند. حفظ روابط اجتماعى به ويژه ارتباط دوستانه آن قدر براى جامعه اسلامى ضرورى و مطلوب است كه مسلمانها مىبايد نسبت به هم به قدرى مهربان باشند كه خود را بنده دوست خود بشمارند. يعنى ارتباط دو دوست بر اين قاعده استوار است كه بايد خود را بنده او بدانى و هرگز از او توقع خدمت نداشته باشى؛ بلكه چون او آقا و ولىنعمت شماست، بايد به او خدمت كنى؛ لذا اگر او به طور مكرر مرتكب رفتار ناشايست شود، ديگر اجازه ناخرسندى را به خود نخواهى داد. وجود چنين باورى در ذهن موجب مىگردد تا در وهله اول شما خودتان را براى مواجهه با چنين دوستانى آماده سازيد و طرف مقابل نيز با مشاهده رفتار پسنديده شما، رفتار خود را اصلاح مىكند؛ ولى اگر كوتاهى او را در حفظ روابط اجتماعى با رفتار متقابل پاسخ دهيد و رفتار ناشايست او را با عمل ناپسند ديگرى جواب دهيد ديگر هيچ رابطهاى جز خصومت و كينهتوزى باقى نمىماند؛ چراكه هميشه انسانها دچار غفلت و اشتباه مىشوند و اگر خواسته باشيم تمام اين رفتارهاى اشتباه را پاسخ دهيم نه تنها رابطه دوستى باقى نمىماند بلكه هر مرتبهاى از مراتبِ پايينترِ روابط اجتماعى نيز فرو مىريزد. براى حفظ رفاقت و محفوظ ماندن حريم مسلمانى و رابطه محبتآميز، هركدام از اعضاى جامعه بايد با خود بگويد كه وظيفه من خدمت به دوست و هر انسان ديگر است؛ لذا او به هر شكلى كه رفتار كند، من فقط يك وظيفه دارم و آن اينكه عبد و بنده او هستم و او مولاى من است.
در ادامه اين دُرافشانى، آن حضرت(عليه السلام) براى جلوگيرى از مفاسد و پيامدهاى منفى اين فرمايش كه چه بسا فرصت سوء برداشت و مجال فرصت طلبى را براى برخى فراهم مىسازد، مىفرمايند اين سخن چند مورد استثنا نيز دارد. برخى افراد، آنقدر خبيث و پستفطرت و فاسدند كه گويا فطرتشان دستخوش تغيير و دگرگونى شده است؛ لذا اگر شما همانند يك بنده در برابر او رفتار كنيد و او را آقا در نظر آوريد، سوء استفاده خواهد كرد در عمل نتيجه معكوس عايد اجتماع و جامعه اسلامى خواهد شد. البته اين موارد استثنا نبايد موجب شود تا هر موردى كه پيش مىآيد بگوييم اين مورد از موارد استثناست و اين آدم لايق آن اعمال نيست؛ بلكه روال عادى روابط انسانى، بر پايه شايستگى همه انسانها استوار است. البته با نهايت تأسف بايد بگوييم، چون خوشرفتارى با ديگران بسيار سخت و مشقتآفرين است؛ لذا به سرعت نتيجه مىگيريم كه اين شخص از همان افراد بىصلاحيتِ استثنا شده است و سزاوار آنچنان دوستىاى نيست كه من خود را بنده او بدانم و او را آقاى خود بشمارم؛ اين فرد اصلا آدم نيست! در حالى كه موارد اين استثنا بسيار نادر است و از بين هزارها انسان، شايد يك نفر مشمول اين استثنا شود. پايه روابط اجتماعى بر شايستگى همگان بنا نهاده شده است و معمولا انسانها افرادى شايستهاند و سزاوار دوستى مىباشند. در هر صورت اگر به طور استثنايى با افراد شرور و خبيث مواجه شديد كه هرچه به آنها خدمت كنيد، آنها زشتتر و بدتر رفتار مىكنند و هرچه بيشتر تواضع مىبينند، بيشتر تكبر مىورزند در اين صورت نبايد با چنين افرادى رفتار دوستانه داشته باشيد. البته همانگونه كه گذشت بايد طرف مقابل را به طور كامل و دقيق بشناسيم، اگر سزاوار دوستى نبود و وى را فردى خبيث و شرور تشخيص داديم آنگاه به شكل ديگرى، غير از دوستى با او رفتار كنيم؛ لذا حضرت(عليه السلام) ما را به تطبيق دقيق اين دستور توصيه مىكنند: إِيَّاكَ اَنْ تَضَعَ ذَلِكَ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ اَوْ تَفْعَلَهُ فِى غَيْرِ اَهْلِه. شايد بتوان گفت از اين روى حضرت(عليه السلام) در پايان تمام دستورات اجتماعى و توصيههاى اخلاقى، اين مورد را استثنا مىفرمايند كه اين استثنا خيلى نادر است و بيشتر مردم شايسته رفتار دوستانه و پسنديدهاند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org