- درسبيستوسوم:آيين زندگى
- درسبيستوچهارم:همنشين شايسته
- درسبيستوپنجم:آفت ارتباطهاى اجتماعى
- درسبيستوششم:اعتصام قلب
- درسبيستوهفتم:آرزوهاى طولانى
- درسبيستوهشتم:دل صاف
- درسبيستونهم:جايگاه تجربه در زندگى انسانى
- درسسيام:فرصتهاى طلايى
- درسسيويكم:ريشه برترىطلبى
- درسسيودوم:خطر و حذر
- درسسيوسوم:روابط اجتماعى
- درسسيوچهارم:آداب رفاقت (1)
- درسسيوپنجم:آداب رفاقت (2)
- درس سيوششم:آداب رفاقت (3)
- درسسيوهفتم:انواع روزى
- درسسيوهشتم:دنياى ايدهآل
- درسسيونهم:درس تاريخ (1)
- درسچهلم:درس تاريخ (2)
- درسچهلويكم:از انسانيّت تا...
- درسچهلودوم:حقشناسى
- درسچهلوسوم:از فضيلت تا رذيلت
درس بيست و چهارم
همنشين شايسته
ميل فطرى معاشرت
اعتدال در ارضاى اميال
معيار معاشرت پسنديده
معيار انتخاب دوست
راه انتخاب دوست
همنشين شايسته
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
وَ مِنْ خَيْرِ حَظِّ امْرِء قَرينٌ صالِحٌ، فَقارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ، وَ بايِنْ أَهْلَ الشّرِّتَبِنْ عَنْهُمْ(1)؛
از بهترين بهرههاى انسان، همنشين خوب و شايسته است. پس با نيكان نشين تا از آنان به حساب آيى و از بَدان بپرهيز تا در شمار آنها نيايى.
براى بشر، ارتباط با ديگران يك ضرورت است. شكل و كيفيت اين ارتباط است كه مىتواند مفيد و يا مضربودن آن را رقم زند. اگر اين ارتباط و معاشرت با ديگران به شكلى نيك برقرار گردد و كيفيت حشر و نشر با ديگران بر اساس اعتقادات الهى و حرمتنهادن به ارزشهاى انسانى پايهريزى شود، محصولى جز ترقى و تعالى عايد انسان نخواهد كرد و اين ثمره، محصول كم قيمتى نيست؛ چراكه هدف تمام انسانها ترقى و تعالى است. از اين روى مىتوان گفت معاشرت با ديگران مىتواند يكى از راههاى پيشرفت انسان باشد و مسير نيل به اهداف عالى را بگشايد. در اين خصوص با عنايت الهى، به قدر توان خود سخن خواهيم گفت.
ميل فطرى معاشرت
انسان در زندگى دنيا، گريزى از معاشرت با ديگران ندارد. در حالى كه معاشرت، حكم محتوم زندگى انسانى است و ترك معاشرت به طور كلى در برخى موارد غيرمقدور و يا صحيح نمىباشد، ولى به يقين هر معاشرتى هم مطلوب و پسنديده نيست. حال كه آدمى چارهاى جز معاشرت ندارد، بايد بر اساس يك معيار صحيح و سالم با ديگران معاشرت نمايد و ملاكى
1. اين فراز در نهج البلاغه با كمى تغيير و با عبارت ديگرى بيان شده است.
نيكو و پسنديده براى معاشرت با ديگران در اختيار داشته باشد و بر همان اساس در انتخاب رفيق، دوست و همنشين اقدام نموده، با رعايت آداب معاشرت و طبق معيار معين شده عمل كند. اگر بر اساس آن معيار، دوست خود را برگزيند و با او معاشرت پسنديده داشته باشد، بيشترين و بهترين بهره را از معاشرت با او مىبرد. در واقع يكى از خواستههاى فطرى انسان كه بدون آموزش از ديگران و يا تلقين حاصل مىشود و انسان خود به خود به آن تمايل دارد، همانا ميل به معاشرت با ديگران است. اين ميل فطرى آن چنان مقبول و شديد است كه حتى گفته شده انسان «مدنى بالطبع» است و زندگى اجتماعى جزء طبيعت و فطرت انسان است. البته هم اكنون در صدد اثبات و يا رد اين تعبير نيستم و بررسى آن را به وقت ديگرى حواله مىدهيم و ليكن همه ما به وجدان درمىيابيم كه ميل معاشرت با ديگران در نهاد آدمى وجود دارد. گويا از همين روست كه از تنهايى رنج مىبرد. اگر آدمى براى مدتى هر چند كوتاه، در جايى تنها باشد و هيچ كس را نبيند، خيلى به او سخت مىگذرد. به خصوص اگر اين تنهايى غير اختيارى و اجبارى باشد، تحمل آن سختتر است. ميل معاشرت با انسانهاى ديگر به حدى قوى است كه به معاشرت با دوست، آشنا و همشهرى محدود نمىشود؛ بلكه هر گاه انسان شخص ديگرى را مشاهده مىكند، علاقهمند است با او ارتباط برقرار نمايد و اندك انسى بگيرد؛ مثلا اگر كسى به طور تصادفى در بيابان و يا جنگل گرفتار شود و براى مدتى نتواند با انسانهاى ديگر ارتباط داشته و معاشرت كند، به محض مشاهده يك انسان آنقدر خوشحال و مسرور مىشود كه گويا گمشده خود را يافته است؛ بهگونهاى كه اگر آن فرد كاملا غريبه و ناشناس باشد و حتى زبان او را نفهمد و ارتباط كلامى هم برقرار نشود، باز هم با مشاهده او خيلى خوشحال مىشود و دوست دارد با او صحبتى بكند و انس بگيرد. اين رفتار، خود نشانه اين است كه ميل به معاشرت با انسانهاى ديگر، يك ميل فطرى است. البته توجه داريم كه شدت اين ميل در سنين مختلف، متفاوت است؛ مثلا در سنين نوجوانى اين ميل بسيار قوى است، در حالى كه بعد از اين مقطع سنى با افزايش سن، كمرنگتر مىشود.
واضح است كه خداى متعال طبق حكمتى اين ميل را در وجود انسان قرار داده است؛ به عنوان نمونه يكى از حكمتهاى آن اين است كه معاشرت با انسانهاى ديگر به ويژه با
انسانهاى ايدهآل و كامل، بهترين وسيله نيل به سعادت و مقصد عالى انسانهاست. البته از آن جهت كه ارضاى ميلهاى فطرى به دو صورت متعادل و غير متعادل امكانپذير است، اين ميل فطرى نيز از تيررس افراط و تفريط به دور نبوده و زندگى انسان را در اين عالم به دو گونه تحت تأثير قرار مىدهد؛ مثلا انسان، در فطرت خود ميل به خوراك دارد. در حالى كه اين ميل، يك ميل فطرى است، اما هر نوع خوراكى و هر اندازهاى مطلوب نمىباشد. معناى فطرى بودن يك ميل اين نيست كه آن را رها كرده و بدون هيچ قيد و شرطى و به هر صورتى آن را ارضا نماييم، بلكه چون به وديعه نهادن اين اميال از جانب خداوند منان، مستند به حكمت است و آدمى در پرتو اين اميال به سوى اهدافى سوق داده مىشود، بايد با توجه به آن اهداف به دنبال ارضاى آنها باشيم؛ به اين معنا كه در برابر اين اميال، دو مسير قرار دارد: يك راه مطلوب كه طى نمودن آن به نفع انسان تمام مىشود و موجب تكامل وى مىگردد و راه ديگر كه غلط و نادرست بوده، به ضرر انسان منتهى مىگردد و طى نمودن آن، موجب انحطاط انسان مىگردد. بىترديد انسان جوياى كمال و تعالى راه نخست را بر مىگزيند كه همان اعتدال در ارضاى اميال مىباشد. البته اين قانون در تمام ميلهاى فطرى مانند ميل جنسى، خوردن، معاشرت و... حاكميت دارد.
اعتدال در ارضاى اميال
اعتدال در ارضاى اميال، هم مقتضاى شريعت است و هم مفاد حكم عقل. آنچه در اين مقام اهميت دارد همانا تبيين عملى و عينى اعتدال و ترسيم شكل سالم ارضاى آن اميال است. مانند اين كه در انسان، ميل به معاشرت وجود دارد و وى در ذات خود به اين مطلوب و نعمت تمايل دارد. بىترديد، حكمتى در جعل اين كار نهفته است، اما به شرط اين كه از اين نعمت درست استفاده كند؛ مانند اين كه انسان دانشمند و متخلق به خلق و خوى ايدهآل و پسنديده را براى معاشرت و رفاقت برگزيند كه در اين صورت استفادههاى بسيار سرشارى از معاشرت با او مىبرد و معاشرت با چنين انسانى در تكاملش بسيار مؤثر مىباشد. اما اگر به شرايط رفاقت و معاشرت عمل نكند و با شخصى باب معاشرت را بگشايد كه با اخلاق نيكو و منش پسنديده بيگانه است، به يقين از اين معاشرت، جز خسارت و سقوط در قعر مفاسد و مصايب ثمر
ديگرى نمىبرد. اگر نگوييم همه اميال فطرى، شمشير دو لبه هستند كه هم مىتوانند وسيله خير باشند و هم وسيله شر، هم مىتوانند وسيله تكامل باشند و هم وسيله سقوط بىترديد، بيشتر اميال فطرى چنين حالتى را دارند كه از آن جمله ميل به معاشرت مىباشد.
پس در رفع اين ترديد و ابهام كه آيا بايد بناى زندگى را بر معاشرت بگذاريم و با همه انسانها رفاقت داشته باشيم يا انزوا و اعتزال اختيار كنيم و به طور كلى از ديگران دورى گزينيم، بايد گفت كه بنيان زندگى انسانى بر معاشرت با ديگران بنا شده است و ليك بايد عنايت داشت كه مقصود آن نيست كه به هر صورتى كه شد و با هركسى كه ميسر گرديد، معاشرت كنيم و هيچ قيد و شرطى در معاشرت نداشته باشيم و هيچ حد و اندازهاى را رعايت نكنيم. همانگونه كه هيچ قاعده و قانونى اقتضا نمىكند كه آدمى به طور كامل ترك معاشرت كند و از انسانها فرار نمايد، همان گونه اجازه نمىدهد تا باب معاشرت را به روى همگان بگشاييم و به هر شكلى و با هر كسى و به هر كيفيتى معاشرت داشته باشيم. هيچ كدام از اين دو روش افراط و تفريط صحيح نيست و بايد اعتدال را با رعايت شرايط آن برگزيد.
در بين علماى اخلاق، قانونى مطرح است كه مورد قبول حكماى اسلامى هم مىباشد و آن قانون، همان «اصل اعتدال» مىباشد. البته اگر چه مفهوم و مقصود آنها از معيار و ملاك اعتدال كاملا روشن نيست، ولى به طور اجمالى مىشود گفت اين معيار يك اصل صحيح و قابل قبول است. بعضى از علماى اخلاق پا را از اين حد فراتر نهادهاند و به تبع حكماى سابق يونان، به خصوص ارسطوييان، اعتدال را ملاك «خوب بودن» و «خير بودن» يك عمل مىدانند؛ بدين معنا كه مىگويند كار خوب آن است كه در آن از افراط و تفريط پرهيز شده باشد و در آن اعتدال و ميانهروى رعايت شده باشد. البته شايد نشود اين سخن را به طور كلى قبول نمود، ولى با وجود اين ـ اگر اعتدال، معيار نباشد ـ مىشود گفت نشانه بسيار خوبى براى تشخيص برخى اعمال پسنديده و نيك است كه موارد استثناى آن هم خيلى كم مىباشد. گويا رعايت اعتدال در تمام امور، خود عامل نيك شمردن و پسنديده بودن است.
شايان تذكر است كه در روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز عباراتى كه مؤيد اين مطلب باشد، بيان شده است؛ مثل اين حديث معروف كه امام كاظم(عليه السلام) مىفرمايند: خَيْرُ الْاُموُرِ اَوْسَطُها(1) و يا
1. بحارالانوار، ج 76، ص 292.
تعابيرى همچون: ... اَحَبُّ الاُْموُرِ اِلَيْكَ اَوْسَطُها فِى الْحَقِّ...(1) و خَيْرُ النّاسِ فِىَّ حالاً الَنمَطُ الاَوْسَطِ فَاَلْزِموُه(2). همانگونه كه بيان شد مىتوان اين روايات را تنها نشانهاى بر رعايت اعتدال به عنوان يك معيار تلقى نمود والا به عنوان دليل قطعى كفايت نمىكنند.
به هرحال بعد از معينشدن هدف زندگى بايد جهت رسيدن به آن هدف، از اميال استفاده كرد و در حد اعتدال و به شكل صحيح از آنها بهره گرفت تا هدف مورد نظر، تأمين و تحصيل گردد وگرنه ره به تركستان مىبريم.
معيار معاشرت پسنديده
دانستيم كه تنها تكيه بر اعتدال، سعادتآفرين نيست. در اثبات اين سخن، همين بس كه اگر آدمى بىهدف و يا در پى اهداف باطل ميانهروى پيشه نمايد، هرگز به حق و مقصود ايدهآل نخواهد رسيد. از اين رو بايستى اين حركت معتدل، داراى هدفى صحيح باشد. آدمى اگر هدف زندگى را نيك تشخيص دهد و در بهرهگيرى از اميال، راه اعتدال را پيش گيرد، مظفر است والا نه اعتدال تنها در نيل به سعادت كفايت مىكند و نه صرف تشخيص صحيح هدف، ما را به آن مىرساند.
بعد از آن كه شيوه حركت به سمت هدف كه همان پيشهنمودن اعتدال باشد مشخص شد، اينك به بيان و بررسى هدف زندگى انسانى مىپردازيم.
در مورد انسان و هدف وى حداقل دو بينش وجود دارد: يكى عقيده افرادى كه انسان را مجموعهاى از امور پراكنده و داراى جوانب عديده مىدانند. معتقدان به اين انديشه مىگويند: انسان داراى ابعاد متعدد است؛ مثلا خوراك دارد، پوشاك دارد، معاشرت با همسر و فرزند دارد، درس خواندن دارد، كسب و كار دارد و...؛ يعنى مجموعهاى از امور مختلف كه هركدام از اينها مىتواند يك مقصد و مقصود خاص داشته باشد. البته اين امور مختلف هيچ ارتباطى با هم ندارند. گويا در اين بينش، انسان يك موجود نيست، بلكه چندين موجود با هم تركيب و يا
1. نهج البلاغه، كتاب 53.
2. نهج البلاغه، خطبه 127: حال آن دسته درباره من نيكوست كه راه ميانه را پويند و از افراط و تفريط دورى جويند. پس همراه آنان رويد.
به هم ضميمه شده و يا به هم چسبيدهاند و موجودى به نام انسان را با شئون مختلف به وجود آوردهاند، در حالى كه اين شئون (خوراك، پوشاك، همسرگرفتن، بچهدارشدن، درسخواندن، كسبكردن و...) هيچ ربطى به هم ندارند. به هرحال اينها امور مختلفى هستند كه آدمى بايد در هر كدام از اين شئون، حد اعتدال را رعايت كند. هدف اصلى، رعايت اعتدال در ارضاى تمام اين شئون است.
طبق بينش ديگر انسان موجودى است كه براى رسيدن به يك نقطه مشخص آفريده شده است و همه آنچه گفته شد، ابزارى است براى اين كه آدمى از آنها استفاده كند و به آن هدف واحد برسد. اينگونه نيست كه چند هدف را از چند مسير در نظر داشته باشد و دنبال كند.
براى تصور بهتر اين دو بينش، يك دسته سيم را كه در يك كابل گنجانده شدهاند، در نظر آوريد. در اين كابل هر يك از سيمها از يك جا شروع و به يك جا ختم مىشوند و ارتباطى با هم ندارند و فقط قرين يكديگر هستند و در محفظهاى گنجانده شدهاند. از آنجا كه اين رشته سيمها ربطى به هم ندارند، يكى چراغ را و آن يكى پنكه را روشن مىكند، يكى براى اتو و آن يكى براى روشن نمودن تلويزيون است. كسى كه به اين كابل نگاه مىكند فكر مىكند يك چيز است، ولى در داخلش چيزهاى متعدد و مختلفى است؛ چراكه اهداف مختلفى دارند و هر يك از جايى نشأت مىگيرد و به جايى ختم مىشود. حال بايد مشخص نمود كه آيا انسان هم يك چنين موجودى است كه در قالب بدن يا روحش رشتههاى مختلفى گنجانده شده است كه هر كدام از يك جا شروع و به يك جاى خاص ختم مىشوند و هرگز به هم ارتباط و اتصال پيدا نمىكنند يا همه اينها، اگر چه ابزارهاى مختلفى هستند، جملگى ما را به يك نقطه و يك هدف مشخص سوق مىدهند؟ آيا اين كانالهاى مختلف، همگى به يك دريا مىريزند يا اين كه هر كدام از يك جا شروع و به دريايى جدا ختم مىشوند؟ آيا روح انسان موجود واحدى است كه از اين مجارى مختلف، تغذيه و از اين ابزارهاى متنوع بهره مىگيرد تا سير خودش را به سمت يك مقصد نهايى و به سوى يك كمال اعلا ادامه بدهد ـ هدف يكى است و بس و انسان هم يك موجود است و بس ـ يا اين كه روح انسان، مجموعهاى است از ابعاد مستقل جداگانه كه براى هر بعدى، هدفى خاص تعيين شده است؟
آنگونه كه از آيات و روايات به دست مىآيد، از بين اين دو بينش، نظر اسلام اين است كه حقيقت انسان همان روح الهى اوست كه در اين كالبد، دميده شده است. اين بدن، ابزارى است براى اين كه آن روح ترقى نمايد و تكامل پيدا كند،(1) و به هدفى كه معين شده است برسد و در آنجا از نعمتهاى مادى و معنوى كاملا متنعم گردد.
اما آن هدف چيست و كجاست؟ در ابتدا بايد گفت از آنجا كه هنوز به آن هدف نرسيدهايم، حقيقت آن براى ما ناآشنا است؛ چرا كه آن هدف از مقوله يافتنىهاست نه دانستنىها. آن كه نيافته است، نمىتواند حقيقت آن را بشناسد و بشناساند. دانستن تنها، ما را به حقيقت آن هدف عالى رهنمون نمىگردد و حتى نمىتوانيم اسم خاصى برايش بگذاريم. مىدانيم اسم آن «قرب به خداوند» متعال است؛ يعنى آنجايى كه انسان بايد به آن جا برسد، جايى است نزديك خداوند سبحان. تنها مىدانيم كه يك نقطه، مقصد، مقصود و مطلوب است و آن همان نزديك شدن به خداوند (جلّ جلاله) است و جايى ديگر نيست. پس اگر مىگوييم هدف «قرب الهى» است صرفاً بر اساس اصول و بينش صحيح اسلام كه زندگى حقيقى را همان زندگى ابدى و جاودانه در جوار رحمت حق مىداند، سخن مىگوييم. اگر مىگوييم هدف قرب الهى است از اين روست كه در متون اسلامى اين اسم و عنوان بيان شده است؛ مانند اين كه خداوند سبحان، دعا و خواسته آسيه، همسر فرعون، را اينگونه نقل مىفرمايد كه: ...رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّة(2)؛ اى خدا در بهشت نزد خودت، خانهاى براى من بساز! همانگونه كه تعبير «نزد خداوند» نيز در آيات متعدد قرآن وارد شده است؛ مانند: ...لَهُمْ دَرَجاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ...(3)و ... فِى مقعدِ صِدْق عِنْدَ مَلِيك مُقْتَدر(4) ... عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقوُن(5). لَهُمْ دارُ السَّلمِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيَّهُمْ...»(6)؛ آنها را نزد خداوند خانه سلامت و آسايش است و خدا دوستدار آنهاست. واژههايى مانند «در همسايگى خدا» و «در جوار رحمت حق» كه تعابيرى عرفانى هستند، نيز به
1. اسفار اربعه، ج 9، ص 97 و 164.
2. تحريم (66)، 11.
3. انفال (8)، 14.
4. قمر (54)، 55.
5. آل عمران (3)، 169.
6. انعام (6)، 127.
اين معنا اشاره دارند. گمان مىبريد چه تعبيرى مىتوان آورد تا آن مقصود عالى و ايدهآل را برساند؟ به يقين الفاظ نمىتوانند آن حقيقت را بيان كنند كه انسان به كجا مىرسد و مرتبه وجودى و كمال نهايى انسان چيست؟ تعبيرات عرفى آن، همين عبارات «نزديك خداوند»، «پيش خداوند»، «در جوار خداوند» و «در همسايگى خداوند» است. به هر حال تمام اين الفاظ به آن مقام الهى كه حقيقتش براى ما قابل فهم نيست، اشاره دارند. انشاء الله وقتى به آنجا رسيديم، خواهيم فهميد كه حقيقت آن چيست.
پس اگر از نعمتهاى مختلف و بىپايان الهى استفاده مىكنيم بايد در راه نيل به اين هدف مقدس باشد و حركت و پيشرفت خود را با اين هدف بسنجيم و منطبق سازيم. بايد ببينيم كدام يك از اين اعمال ما را به آن هدف نزديك مىكنند، همان را انجام دهيم و به همان شكل از اميال نهفته در وجود خود بهره بگيريم.
بنابراين معيار ما در انتخاب روش صحيح استفاده از اميال و غرايز، همانا ميزان تأثيرى است كه در رسيدن ما به آن هدف دارند. از اين روى تنها اعتدال، ملاك صحيح و درستى نيست، بلكه تنها به عنوان اماره و نشانه مؤثر است و نه به عنوان برهان؛ چراكه به دقت نمىتواند راه را نشان دهد كه چگونه بايد از اين اميال و نعمتها استفاده كنيم. ما نمىدانيم حد اعتدال هر نعمت و هر غريزه و ميلى چهقدر و به چه كيفيتى است؟ اگر معيار دقيقى در دست داشته باشيم در حد شناخت و معرفت خود مىتوانيم بفهميم كه از هر يك از اميال و غرايز چهقدر بايد استفاده كنيم تا به هدف نهايى برسيم، ولى اعتدال اين ملاك و معيار را به دست نمىدهد و نمىتواند معيار قابل اعتمادى در نيل به اهداف باشد.
معيار انتخاب دوست
حال كه آدمى را چارهاى جز معاشرت و رفاقت نيست و مسير زندگى ايدهآل به سمت اهداف عالى از لابهلاى زندگى اجتماعى مىگذرد، براى تعيين مسير زندگى مطلوب، بايد در پى يافتن قطب نمايى برآييم كه راه را به ما مىنماياند و مسير حركت را به ما نشان مىدهد. البته با شيوه كار اين قطب نما نيز بايد از قبل آشنا باشيم و بدانيم كه عقربه قطبنما در كدام جهت بايد قرار بگيرد تا ما را به سمت آن هدف عالى هدايت و راهنمايى كند و چه بايد بكنيم تا عقربه به
طرف آن هدف نشانه رود و ما را به سمت «او»، «الى الله» و «فى سبيل الله» كه همان صراط مستقيم است، رهنمون گردد. مشخص شد كه هدف زندگى پيمودن راه راست، يعنى همان راه پرستش خداوند سبحان، است: وَ أَنِ اعْبُدوُنِى هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيم(1)؛ يعنى هدف را «او» قرار دادن و به سوى «او» حركت كردن و از خود و هر موجودى غير از حضرت حق جل جلاله نفى استقلال نمودن و طوق بندگى «او» را بر گردن نهادن و «او» را معبود و محبوب خود قرار دادن. اين روش و راه، همان راه راست و هدف زندگى است و همه راههاى ديگر بايد به اين مسير ختم شوند. سُبُل و راههاى فرعى كه شاخههاى جانبى مسير الى الله هستند، بايد به صراط مستقيم ختم شوند، كه از آن جمله معاشرت با ديگران است؛ معاشرتى كه از ميل فطرى و الهى برخاسته است و با رعايت شرايط ارضاى اميال و غرايز و ملاحظه آداب خاص خود، مىتواند راهى به سوى خداوند منان و وسيلهاى براى سوق دادن انسان به طرف حقيقت باشد.
با اين بيان مشخص شد كه چرا معاشرت با آدمهاى خوب ترغيب شده است. در واقع از آنجا كه معاشرت با آنها انسان را متوجه خداوند متعال نموده، او را به حق نزديك مىسازد مورد ترغيب قرار گرفته است؛ چراكه آنها در اين سير و حركت ياور آدمى مىباشند. پس به يقين افرادى كه آدمى را از حق دور و از قلب انسان خدازدايى مىكنند، شايسته معاشرت و رفاقت نيستند و اين معيار، ملاك اساسى و يگانه انتخاب دوست و دوستى نمودن است. چه زيباست آن كلامى كه امام صادق(عليه السلام) به نقل از رسول خاتم(صلى الله عليه وآله) از حضرت مسيح(عليه السلام) خطاب به حواريون نقل مىكنند: قالَتِ الحَواريّونَ لِعيسى يا رُوحَ اللّهِ مَنْ نُجالِسُ؟ قال: مَنْ يُذَّكِرُكُمُ اللّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزيدُ فِى عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَّغِبُكُمْ فى الآخِرَةِ عَمَلُه(2)؛ حواريون حضرت عيسى على نبينا و آله و عليه السلام به ايشان عرض كردند يا روح الله با كه همنشينى نماييم و دوستى كنيم؟ حضرت در جواب فرمودند با شخصى همنشينى نما كه سه صفت داشته باشد:
1. ديدن او تو را به ياد خدا آورد؛
2. سخن او به علم تو بيفزايد؛
3. عمل او تو را به آخرت ترغيب كند.
1. يس (36)، 61.
2. كافى، ج 1، ص 39، روايت 3.
حال كه مىدانيم هدف زندگى و كمال نهايى انسان همان قرب الهى مىباشد، پس بايد در تمام كارها، اعمال، حبها، بغضها و... چيزى مطلوب ما باشد كه ما را متوجه قرب الهى نمايد. در اين ميان، انتخاب دوست با رعايت سه شرط فوقالذكر ما را در مسير قرب الهى، هدايت مىكند. ويژگى اول دوست خوب آن است كه ديدار او انسان را متوجه خداوند كند. بايد با آن كسى رفاقت و معاشرت كنيد كه هرگاه نگاهتان به او مىافتد، ياد خدا در دل شما زنده شود. اولين ويژگى يك رفيق خوب در مكتب اسلام آن است كه معاشرت با او ياد خداوند را در دل زنده سازد؛ كسى كه در حرفها، عمل و رفتارش اخلاص مىورزد و تقوا را رعايت مىكند و چنان در انجام وظيفهاش دقت دارد كه وقتى او را مىبينيد ياد خدا در دل شما تجلى مىكند. ويژگى دوم يك دوست خوب آن است كه وقتى چند كلمه با او هم صحبت مىشويد، بر شناخت، معرفت و علم شما افزوده مىشود، و هيچگاه حرفهاى چرند و پرند به زبان نمىآورد و از سخنانى كه هيچ فايدهاى نداشته و ندارد، سخت پرهيز دارد و لذا با هر كلامى كه بر زبان جارى مىسازد، حكمت مىآموزد و دردى از دردها و نيازهاى شما را بر آورده مىسازد و يا به معلومات و دانش شما مىافزايد. خلاصه چيزى مىگويد كه به درد شما مىخورد و بر علم شما مىافزايد.
واضح است كه از او چيزى را بايد ياد بگيريم كه ما را به هدف، نزديك مىكند و در راه حركت ما به سوى خدا مؤثر مىباشد. پس دوست ايدهآل آن است كه سيمايش ياد خداوند متعال را در دل شما زنده مىسازد و گفتارش هم به علم شما مىافزايد.
به بيان ديگر، آدمى از سه طريق با ديگران ارتباط برقرار مىسازد: از طريق گفتار؛ از طريق چهره؛ از طريق رفتار و كردار. حضرت على(عليه السلام) در تأثير رفتار و كردار مىفرمايند: دوست خوب بايد كردارش بهگونهاى باشد كه شما را به كارهاى اخروى ترغيب كند. اگر كسى دايماً در فكر آخرت باشد، اين طرز تفكر باعث مىشود كه رفتار خودش را به سوى آخرت و سعادت ابدى جهت دهد. از اينرو ديگران عقايد او را در رفتارش منعكس مىبينند و رفاقت با او باعث مىشود كه شما هم به همان سوى كشيده شويد. به هر حال اعمالش بهگونهاى است كه شما را به فكر آخرت و عمل كردن براى سعادت اخروى سوق مىدهد. كسى كه از قيافهاش گناه
مىبارد و در صورت و لباسش شرارت جلوهگر است، هرگز يك دوست خوب و ايدهآل نيست. معاشرت با او نه تنها انسان را به ياد خدا نمىاندازد، بلكه اگر كسى را به ياد شما بياورد، جز شيطان نخواهد بود. وقتى هم صحبت مىكند از هر چيزى غير از امور مفيد صحبت مىكند؛ مثلا دايماً مىگويد: فلان چيز گران شده، فلان كالا ارزان شده، فلانى فلان كار را كرده و فلان كس آنگونه رفتارى را مرتكب شده است. گاه غيبت مىكند و گاه از ديگران عيبجويى مىنمايد و... . حرفهاى خوب و ايدهآل او اين است كه بگويد: «چه جنسهايى گران و چه چيزهايى ارزان شده است»، «امروز نمى شود زندگى كرد»، «زندگى خيلى سخت شده است»، «كرايه خانه زياد سنگين شده است» و... اما اين كه اين سخنان چه اندازه ياد خداوند را در دل ما زنده مىكند و... هرگز مطرح نيست. رفتار او هم همينطور است و حتى وضعيتى ناگوارتر از اين دارد؛ مثلا دايماً به دنبال اين است كه كارى بكند تا درآمد بيشترى داشته باشد و زرق و برق زندگىاش را بهتر نمايد و لذايذ مادىاش را هر چند از راه گناه و نامشروع بيشتر كند. همواره به فكر اين است كه دكوراسيون خانه و مدل ماشين را عوض كند و... رفتار او هم ناگوار و همانند افكارش پريشان است. چنين شخصى حتى اگر دستش به آن آمال دنيوى نرسد، ولى از آنجا كه فكرش به آن آمال دنيوى آلوده است، اندك اندك همين افكار در رفتارش نمودار مىگردد و كردار او را نيز متأثر مىسازد. پس اگر مىخواهيم رفيق انتخاب كنيم بايد بر اساس اين معيار انتخاب كنيم. يعنى كسى را به عنوان دوست انتخاب كنيد كه شما را به هدف الهى نزديك مىكند و كمك مىنمايد تا راه خدا و صراط مستقيم را طى كنيد و به بيراهه نرفته، انحطاط پيدا نكنيد.
شبيه اين بيان با لحن ديگرى در اين كلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است كه حضرت(عليه السلام)بعد از تأكيد به داشتن رفيق خوب، مى فرمايد: يكى از بهترين بهره هاى انسان در زندگى، داشتن رفيق خوب است. رواياتى به اين مضمون وجود دارد كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند: اِذا اَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَيْراً جَعَلَ لَهُ وَزيراً صالحاً اِنْ نَسِىَ ذَكَّرَهَ و اِنْ ذَكَر اَعانَه(1)؛ هرگاه خداوند خير و خوبى بنده اى را بخواهد، براى او هم نشين صالحى را قرار مى دهد كه اگر (خدا) را فراموش كند، به يادش مى آورد و آن گاه كه به ياد خداست او را يارى مى كند. اگر خدا براى بنده اى خيرخواهى
1. بحارالانوار، ج 77، ص 164، روايت 2.
نمايد و خير او را بخواهد، رفيق خوب نصيب او مىكند... . اين سخن، اين انگيزه را ايجاد مىكند كه در پى يافتن رفيق خوب برآييم. اگر رفيق خوب و شايستهاى يافتيم، قدرش را بدانيم و او را نگه بداريم و زود و ارزان وى را از دست ندهيم؛ چرا كه رفيق خوب درّ كمياب است؛ فراوان بايد گشت و هزاران سعى بايد نمود تا يك رفيق خوب پيدا شود كه به يقين نگهداشتن او خيلى سختتر است. هيچ جاى انكارى نيست كه رفيق و قرين خوب و معاشر ايدهآل در زندگى انسان فوقالعاده اهميت دارد و نعمت بزرگى است و همگان بايد اين را بپذيريم.
كسانى كه فكر مىكنند بايد به كلى از انسانها دورى كنند و در تنهايى زندگى نمايند از بينش اسلامى صحيح بىبهره هستند و بر خلاف فطرت قدم برمىدارند و مخالف تعاليم اسلامى عمل مىكنند. خداوند منان وجود انسانها را براى يكديگر نعمت قرار داده است؛ ولى ما گاهى نعمتها را به نقمت تبديل مىكنيم. ما آدميان بايد از وجود يكديگر بهترين استفادهها را ببريم و در اين ميان باب معاشرت و رفاقت، مؤثرترين وسيله خيرى است كه خداوند سبحان به روى بشر گشوده است. آن قدر كه يك رفيق مىتواند در زندگى انسان مؤثر باشد، هيچ عامل ديگرى در جهت دادن به راه زندگى مؤثر نيست. در اين بين، نوجوانان بيش از هر گروه ديگرى تحت تأثير دوستان و همسايگان و گروههاى رفاقت قرار مىگيرند. بىترديد در كنار اين عامل، عوامل ديگرى هم وجود دارد كه نقش مؤثرى دارد؛ در حالى كه ما به تأثير اين عوامل درست توجه نمىكنيم. تأثير دوست در زندگى آدمى تأثيرى عميق و گريزناپذير است كه بدون توجه و اراده، تمام ابعاد زندگى را تحت تأثير قرار مىدهد و اين تأثير آن چنان نافذ و غير محسوس است كه برخى بزرگان آن را اينگونه تشبيه مىكنند كه تأثير رفيق بر زندگى انسان همانند لقمه غذايى است كه در دهان گذاشته و جويده مىشود كه انسان از خوردن، جويدن و مزه مزه كردنش لذت مىبرد و متوجه نيست كه اين لقمه آرام آرام از گلو پايين مىرود و ناگهان متوجه مىشود كه چيزى در دهانش نيست. رفيق هم همينطور خوبىهاى انسان را مىبلعد بدون اين كه انسان متوجه شود. سرمايههاى مادّى و معنوى در اثر معاشرت بد، هيچ و پوچ مىشود و يا برعكس، رفيق خوب سرمايههاى مادّى و معنوى را به كام انسان مىريزد. رفيق خوب مىتواند بدىهاى آدمى را بدون هيچ زحمتى از او سلب نمايد و او را از آنها مبرّا
سازد. اين در حالى است كه اگر آن فرد خودش بخواهد دنبال رفع آنها برود بايد مدتها فكر كند و تلاش نمايد تا عيوبش را بشناسد و آنها را برطرف كند؛ آن قدر بايد فكر كند، كتاب بخواند، زحمت و رياضت بكشد و برنامهريزى كند تا تدريجاً يك صفت بد از بين برود؛ اما اگر با يك رفيق خوب معاشرت نمايد بدون هيچ زحمتى تدريجاً خلق و خوى پسنديده او در وى اثر مىگذارد و آن صفت زشت تدريجاً از بين مىرود، بدون اين كه هيچ تلاشى كرده باشد. عكس اين حالت هم ممكن است كه آدمى در اثر معاشرت با دوست بد آرام آرام بدون هيچ توجهى به طور گريزناپذير از صفات بد او نقش پذيرد. نقش رفيق در عوض كردن روحيات انسان و تغيير دادن صفات آدمى، در حالى كه بسيار آرام و غير محسوس است، بسيار مؤثر و نافذ مىباشد. كافى است انسان، رفيق خوب انتخاب كند و باب معاشرت با وى را بگشايد تا رفتارش تصحيح و عيبهايش برطرف گردد. اين تأثير مثبت، در صفات و روحياتى كه بروز و ظهور بيشترى دارد، چشمگيرتر است. همينطور انتخاب رفيق بد و معاشرت با او به سرعت موجب تغيير رفتار و چه بسا باعث هلاكت آدمى مىگردد؛ از اينروى ائمه(عليهم السلام) ما را از مصاحبت و مجالست با رفيق بد برحذر داشتهاند. در ضمن روايتى امام على(عليه السلام) مىفرمايند: اِحْذَرْ مُجالَسَةَ قَرينِ السُّوءِ فَاِنَّهُ يُهْلِكُ مُقارِنَهُ وَ يُرْدى مُصاحِبَه(1)؛ از همنشينى با دوست بد برحذر باش كه رفيق خود را هلاك و همراه خود را خوار مىكند.
به هرحال هيچ نعمتى به پاى رفيق خوب نمى رسد. هم شيرين است و هم گوارا. هم در انسان اثر خوب و مثبت دارد و صفات نيكو در انسان پديد مىآورد و هم عيوب انسان را برطرف و وجود آدمى را از صفات زشت و ناپسند مبرّا مىسازد. هم در مسير زندگى دنيا كمك و ياور انسان است و هم در حركت به سوى آخرت مشوق و مددكار او مىباشد. به يقين هيچ عاملى مؤثرتر از رفيق صالح نيست: مِنْ خَيْرِ حَظِّ امْرء قَرينٌ صالِح؛ از بهترين بهرههاى انسان و نعمتهايى كه نصيب انسان مىشود، قرين صالح و دوست شايسته است. اگر انسان رفيق خوبى سراغ دارد و مىشناسد بايد با او معاشرت نمايد و سعى كند در زندگى از وجود او بهره بگيرد. بنابراين اگر مىخواهيد از جمله نيكان باشيد، با نيكان باشيد و اگر مىخواهيد از بَدان
1. ميزان الحكمه، ج 5، ص 299، ح 10236.
نباشيد با بدان مباشيد! اگر با افراد خوب معاشرت كرديد، خوب خواهيد شد: قارِنْ اَهْلَ الخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُم؛ با افراد خوب معاشرت كنيد تا خوب شويد؛ كه معاشرت با خوبان شما را به سمت خوبىها وخوبان مىكشاند. همانگونه كه اگر با بدان معاشرت كنيد، بد مىشويد. اگر نمىخواهيد جزء بدان شويد، با اشخاص بد معاشرت نكنيد!
راه انتخاب دوست
در اينجا مسايل زيادى قابل طرح است كه به چند مورد كه اهميت بيشترى دارد اشاره مىكنيم:
خوبى و بدى يك مفهوم تشكيكى است و مراتب عديده دارد؛ بنابراين وقتى مىگويند با خوبان معاشرت كنيد، در يك افق بسيار بالا مىتواند مقصود از خوبان فقط معصومان(عليهم السلام)باشند؛ چراكه خوب مطلق، آن بزرگان هستند كه هيچ عيبى ندارند. اما بين ما و آنها هزاران فرسنگ فاصله است. هر شخص ديگرى را كه در نظر بگيريم بالاخره نقص و ضعفى دارد. آيا به صرف اين كه نقطه ضعفى در كسى مىبينيم بايد معاشرت را قطع كنيم و دنبال شخص كاملا خوب كه هيچ بدى و نقطه ضعفى ندارد و صد در صد ايدهآل است، برآييم و تا آن زمان از هر نوع رفاقتى پرهيز كنيم؟ يا وقتى مىگويند با بدان معاشرت نكنيد، مقصود كسى است كه هميشه كار بد مىكند؟
مرتبه اعلاى خير براى اوليا و معصومان(عليهم السلام) محقق است كه متاسفانه دست ما از زيارت آنها كوتاه است و حتى توفيق ديدارشان را هم نداريم، چه رسد به معاشرت كردن و استفاده كردن از خدمت آنها؛ اما اكنون كه دست ما به معصوم(عليه السلام) نمىرسد چه بايد انجام دهيم؟ طبيعى است كه خوبى و بدى مفهومى نسبى است. يعنى هم خوب بودن و هم بدبودن مراتب دارد. ممكن است در شهرى يك نفر شاخص و معروف باشد كه از ديگران خوبتر است؛ اگر همه بخواهند با او معاشرت كنند امكان ندارد. چه بسا در شهر خودتان اشخاصى را مىشناسيد كه از خوبان هستند و آرزو داريد با آنها معاشرت داشته باشيد ولى امكان ندارد و ميسر نمىشود. پس اين كه مىگويند با نيكان بنشينيد و معاشرت كنيد مقصود چه كسى است؟
اگر منظور اين باشد كه شخص معصوم يا همانند معصوم را برگزينيم، هرگز چنين معاشرتى رخ نخواهد داد. دسترسى به معصوم كه بسيار بعيد است و يافتن غير معصومى كه اين اوصاف را داشته باشد نيز كمتر ممكن مىگردد تا آدمى با او باب معاشرت را بگشايد. در اين صورت انسان تنها مىماند و نبايد با كسى معاشرت كند. يعنى اگر چه معاشرت را ضرورى مىداند، ولى چون فرد مطلوب را كمتر پيدا مىكند، در عمل باب معاشرت مسدود مىشود. پس منظور از اين كه مىگويند با نيكان معاشرت كنيد چيست؟ طبيعى است كه مقصود آن است كه در بين كسانى كه معاشرت با آنها براى شما ميسور است، بهترين را انتخاب كنيد. اما معيار انتخاب بهترينها چيست؟ قبلا گفتيم شاخص دوست خوب اين است كه ما را به خدا نزديك كند و ويژگىها و شاخصهايش همان است كه در كلام حضرت عيسى(عليه السلام) بيان آن گذشت.
مطلب ديگرى كه بايد بدان بپردازيم اين است كه انسان چگونه با اشخاص صالح معاشرت و آنها را به عنوان همنشين انتخاب نمايد؟ از چه راهى باب معاشرت را باز كند و حد معاشرت چهقدر است؟ طبيعى است كه در هر قشرى آدم خوب وجود دارد؛ از اين رو كيفيت ارتباط با خوبان در هر قشرى متناسب با همان قشر و در محدوده مسؤوليت و فعاليت آنهاست؛ يعنى ارتباط با آنها از همان مسير خاصى كه مناسبت دارد ممكن مىگردد. گاه فرد خوب در بين علما و معلمان و گاه در بين تجار و كسبه است. به هرحال در همه اصناف و اقشار جامعه آدم خوب وجود دارد و راه ارتباط با وى نيز مسيرى متعارف دارد و بايد سعى كنيم از همان طريق تجارت، معلمى و... توجه آن شخص را جلب نماييم. ما بايد سعى كنيم اراده حقيقى، و نيت پاك و عطش برخاسته از اعتقاد خودمان را براى خوب شدن به همراه خلوص نيت در راه كسب خوبىها به اهل خير نشان دهيم تا آنها ما را در جمع خود بپذيرند و ما را به عنوان دوست خود قبول كنند. نيت واقعى ما بايد اين باشد كه به نحو احسن از وجود آنها و مكارم اخلاق آنها استفاده كنيم و بعد هم در مقام اثبات طورى رفتار كنيم كه بفهمند غرض و مرضى نداشته، جز اصلاح خود هيچ در سر نداريم و مىخواهيم از معاشرت با آنها استفاده كنيم. در واقع چون خوبان در صدد جذب صاحبان انگيزه سالم هستند ما بايد خودمان را به ايشان معرفى كنيم و با عمل خود نشان دهيم كه طالب خير و سعادتيم و اهل
مزاحمت نيستيم و نمىخواهيم وقت و نيروى آنها را تلف كنيم، تا ما را به همنشينى خود بپذيرند و نعمت دوستى و همنشينى خود را ارزانى ما نمايند. حتى اگر واقعاً كسى را صالح تشخيص داديم و خواهان معاشرت با او هستيم و مىخواهيم از حضورش استفاده كنيم، جا دارد دعا نماييم و با توسل به درگاه ائمه هدى(عليهم السلام) از خداوند منان بخواهيم تا دل او را با ما مهربان كند و شرايطى را فراهم آورد كه بتوانيم از وجودش حداكثر استفاده را بنماييم. البته بعد از آن كه همديگر را شناختيم و ارتباط برقرار شد، بايد حقوقش را رعايت كنيم.
در خصوص حقوق همنشين در ادامه اين وصيت بيشتر صحبت خواهيم كرد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org