بسم الله الرحمن الرحيم
پرسش و پاسخ جمعي از دانشجويان بسيجي با علامه مصباح يزدي ـ؛ 10/10/88
سؤال يكي از دانشجويان:
خيلي ممنون هستيم که اين وقت را به ما داديد که از محضرتان استفاده کنيم. ما خودمان را در حدّ شاگرد شما نميدانيم، ولي اين افتخار را براي خودمان قائل هستيم که خود را پيرو تفکرات اسلامياي که شما ارائه کرديد، ميدانيم.
ما ميخواهيم خيلي صريح صحبت کنيم. اين جمع صميمي با تعداد محدود هم دليلش همين است. سؤال خيلي اساسي که در ذهن ما از قبل از انتخابات به وجود آمده، و از اين جريانات فتنه اخير خيلي قويتر شده، اين است که ميبينيم از يک طرف شواهد عيني خيلي زيادي وجود دارد که شخص خاصي پشت خيلي از قضايا بوده است؛ ولي از طرف ديگر ميبينيم که رهبري در جمع بسيجيها يا در نماز جمعه حمايتي از او ميکنند. وظيفه ما در اين موضوع چيست؟
حضرت استاد:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين. السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين.
تشريففرمايي شما عزيزان را خوشآمد عرض ميکنم و اميدوارم که شما و امثال شما ذخايري باشيد براي آينده اسلام و انقلاب؛ و خودتان را آماده کنيد که بارهاي سنگين انقلاب را در آينده بر دوش بکشيد و با توان کافي و با بصيرت کافي دِين خودتان را به اسلام و انقلاب و سيدالشهداء ـعليه السلامـ ادا کنيد.
تفاوت وظيفه حاکم اسلامي با ديگران
در اينکه رفتار و خط مشي و موضعگيريهاي بعضي اشخاص با مقام معظم رهبري متفاوت است، جاي شکّي نيست، در رفتار شخصي، خانوادگي، در تفکرات فقهي، سياسي و در خط مشيهاي سياسي که ناشي از همين تفکرات و منشهاست. در اين باره سؤالاتي مطرح ميشود که چرا اين اختلاف اصلاً وجود دارد؟ چرا اشخاص نظرياتشان با هم متفاوت است؟ دوم اينکه اگر اين رفتارشان خطاست، آيا عذري دارند يا نه، قابل مؤاخذه هستند؟ سوم اينکه اگر اين رفتارها درست نيست، رهبري بايد چگونه با اينها برخورد کند؟ و سؤال آخر اين است که ما چگونه بايد رفتار کنيم؟
البته من الان روي شخص خاص تکيه نميکنم، بطور کلي عرض ميکنم؛ ولي تفاوتهايي هم بين اينگونه اشخاص وجود دارد. بعضيها در هيچ يک از اين عرصههاي فقهي يا سياسي يا مديريتي، توان کافي براي تشخيص و درک ندارند. شايد در بين اشخاصي که اين روزها مطرح هستند، کساني باشند که مصداق اين فرض باشند. آنچنان معلومات کافي در معارف اسلامي و فقه اسلامي ندارند؛ ممکن است لباس روحانيّت هم داشته باشند؛ امّا آنچنان معلوماتي که واقعاً بينش صحيح ديني به ايشان بدهد، ندارند. از نظر درک سياسي هم تاريخچة زندگي اين افراد نشان ميدهد که درک عميقي ندارند. بيشتر تحت تأثير دوستان و نزديکان واقع ميشوند. بنابراين، اينکه ما تفکّر آنها را نپذيريم، رفتار آنها را تأييد نکنيم و از آنها حمايت نکنيم، کاملاً موجّه است.
امّا در مورد اين سؤال که آيا ميتوانيم بگوييم اينها نيّتشان هم فاسد است؟ مثلاً ضد انقلابند يا عناد دارند؟ شايد براي کساني که نشانههاي زيادي داشته باشند، اين اطمينان هم حاصل شود که نيّت پاکي هم ندارند؛ ولي لزومي ندارد که ما راجع به نيّت ايشان بحث کنيم. ما به رفتار کار داريم. ميخواهيم ببينيم در عمل چگونه با اينها برخورد کنيم. روشن شدن نيّتشان با خداست، هر کسي بايد در قيامت جواب خدا را بدهد. به هرحال ما حقّ نداريم از اينها حمايت کنيم. چرا که نه اسلام را درست شناختهاند، نه سياست اسلامي را و نه مصلحت جامعه را درست درک ميکنند. حمايت از اينها هيچ توجيهي ندارد. اگر صحنهاي پيش آمد که بين خط رهبري با خط آنها تضادّ وجود داشت، بدون شک بايد خط رهبري را تأييد کنيم و در مقابل اينها بايستيم و بايد تا حدّي که ميتوانيم عملاً از پيشرفت کارشان جلوگيري کنيم.
امّا اينکه چرا رهبري با اينها برخورد تند نميکنند؟ مسئلهاي است که پاسخش پختگي بيشتري در مديريّت کلان جامعه ميخواهد. شايد شما دوره اول رياست جمهوري بعد از انقلاب را به ياد نداشته باشيد و شايد بعضي از شما اصلاً آن وقت به دنيا نيامده بوديد. ميدانيد آن رئيس جمهور با رأي نسبتاً بالايي انتخاب شد. در بيت خود امام هم كساني از حاميان ايشان بودند. بعضي از فرزندان امام ـذکوراً و اناثاًـ از او حمايت ميکردند. در جامعه هم از قشرهاي مختلف، حتّي از روحانيان از ايشان حمايت مي کردند و بالاخره او رئيس جمهور شد. رفتار امام طوري بود که مردم خيال ميکردند که خود ايشان هم با او موافق است و آنقدر اين رفتار با سعه صدر توأم بود که امثال مرحوم دکتر بهشتي معترض شدند. دکتر بهشتي بسيار مرد پخته، عميق و مدير با حوصله و با سعه صدري بود؛ امّا کار به جايي رسيد که ايشان هم معترض شد. ولي امام همچنان متانت خودش را حفظ ميکرد. تا روزي که همة مردم فهميدند که اين ديگر به درد رياست جمهوري نميخورد و مجبور شد با لباس زنانه از کشور فرار کند. بعدها ايشان فرموده بود: من از اول با اين شخص مخالف بودم. در حکمي هم که براي تنفيذ رياست جمهوري ايشان دادند، اشارهاي داشتند؛ ولي چون اوّل کار بود، خيلي توجه نشد.
منظورم اين است که آنهايي که به ظاهر قضاوت ميکردند، فکر ميکردند که وقتي مثلاً بعضي از فرزرندان و نزديکان امام از ايشان حمايت ميکنند، امام هم مخالفتي با ايشان نميکرد، مثل ديگران خدمت امام رفت و آمد ميکرد. در آن اوجي که امام قرار داشت، مصلحتي ميديد که امثال ما نميتوانند درست آنرا درک کنند. امام ثابت کرد که خيلي بهتر از ديگران ميفهمد چه کار بايد کرد. البته ديگران را از انجام وظايفشان نهي نميکرد. از دار و دسته آنها و از کارهايي که ميکردند و حرفهايي که ميزدند هم انتقاد ميکرد؛ امّا اينطور نبود که به شخص رئيس جمهور بگويد: تو به عنوان رئيس جمهور لياقت نداري، يا بگويد: بايد کنار بروي.
با توجّه به اين نکته شما ميتوانيد پاسخ بعضي سؤالاتتان را بگيريد. اينکه چرا مقام معظم رهبري آنجاهايي که ما حتّي يقين داريم که فردي صالح نيست، ايشان باز هم در شرايطي به صورتي حمايت ميکنند، در يک کلمه بايد گفت: ايشان افقي را ميبيند که حفظ يک مصلحت اقوا و اهمّ ديني است. اين مسئله بايد به جايي برسد که همه مردم حقيقت را بفهمند. يک جمله از اميرالمؤمنين ـصلوات الله عليهـ در جريان قيام مردم عليه عثمان يادم آمد. در نهج البلاغه تعبيري دارد كه مضمونش اين است: من به کشتن عثمان امر نکردم، نهي هم نکردم. اگر امر کرده بودم، قاتل او بودم.
حاصل اين است که گاهي رفتاري از يک شخصي يک معنايي دارد و از ديگران معناي ديگري. اين رفتار از آن شخص کاملاً صحيح و بجاست، امّا ديگران نبايد از آن تقليد کنند. اينجا جاي تقليد نيست. اينگونه رفتار مقتضاي آن مقام است، نه مقتضاي حق آن شخص. او در مقام و در قلّهاي قرار دارد که بسياري از افقهاي اطراف را بايد ببيند، جرح و تعديل کند، مصلحت و مفسدهها را با هم بسنجد و در مقطع نسبتاً طولاني مصلحتها را با هم مقايسه کند. امّا ديگران اينگونه مسؤوليّتي ندارند. آنها بايد زمينه را فراهم کنند، براي اينکه او بتواند آنچه را مصلحت اصلي ميداند، اعمال کند. اينکه مقام معظم رهبري ميفرمايد: هر کس هر چه ميداند بايد بگويد، روشنگري کنيد؛ البته سعي کنيد آنچه ميدانيد، درست باشد. اگر از ايشان سؤال کنيم: آقا، آيا شما هر چه را ميدانيد ميگوييد؟ قطعاً خواهند گفت: نه، من خيلي چيزها را ميدانم ولي نميگويم و نبايد بگويم؛ امّا وظيفه من غير از شماست. به هرحال، مقتضاي ايماني که ما، هم به اصل ولايت فقيه و هم به شخص وليّ فقيه داريم و تجربه بيست ساله (بيش از بيست سال است که ايشان پست جانشيني ولي عصر ـصلوات الله عليهـ را عهدهدار هستند) نشان داده است که رأي ايشان و رفتار ايشان صائب است. خيلي جاها ما فکر ميکرديم بايد به گونه ديگر رفتار کرد؛ بعد معلوم شد ايشان درست ميگفتند. معناي پذيرفتن ولايت مطلقه فقيه همين است؛ ولي ممکن است براي آدم سؤال مطرح شود. اين عيب ندارد که سؤال کنند و جواب را بهتر و شفافتر بدانند. در يک کلمه ايشان وظيفه دارند که حتيالمقدور به آتش فتنه دامن نزنند و بهانه به دست فتنهجويان ندهند؛ امّا ديگران هم وظايفي دارند که بايد در موقع خودش انجام دهند و يکي از وظايف مهم که در همين بيانات اخير ايشان بود، مسئله روشنگري است که همه بايد اين وظيفه را در حدّ توان خودمان، در آنجائي که مفاسد بيشتري بر آن مترتب نميشود، انجام دهيم. اين راجع به اين سؤالتان بود. نميدانم به قدر کافي روشن شد يا نه؟
سؤال يكي از دانشجويان:
البته بحث ما بر سر وظيفه خودمان است. ما اگر اين کار را بکنيم، به اين فتنه آتش زده ميشود يا نه؟
حضرت استاد:
ظاهراً اين جريانات اخير جز سياهي رنگي باقي نگذاشته است و بالاتر از سياهي هم رنگي نيست.
سؤال يكي از دانشجويان:
در رابطه با تفکيک بين اين جريانات و جريان شخص آقاي هاشمي وظيفه ما چيست؟
حضرت استاد:
همان طور که عرض کردم بعد از جريان عاشورا و عکسالعملهايي که انجام گرفت، ابهامي باقي نماند.
سؤال يكي از دانشجويان:
دومين سؤالي که براي ما پيش آمده در واقع بيشتر مربوط به مراجعي است که در شهر قم فعاليّت ميکنند. بعضي وقتها مشاهده ميشود در بعضي جريانات و اتّفاقاتي که ميافتد، مراجع سکوت ميکنند؛ در حاليکه آن چيزي که به نظر ما ميرسد اين است که مراجع بايد روشنگري کنند، صحبت کنند و نگذارند کار به جائي برسد که رهبري بيايد خودش را هزينه کند، از خودش حرف بزند و باعث شود که همة تهمتها و تيرهاي دشمن به سمت ايشان نشانه برود. غير از مثلاً آقاي نوري همداني که ـخدا را شکرـ خوب موضعگيري ميکنند، به موقع موضعگيري ميکنند، ساير مراجع اينجور نيستند يا کامل سکوت ميکنند يا بعد از اينکه مدتي ميگذرد بيانيهاي ميدهند که گاهي دو پهلو است. اين رفتار متأثر از چيست؟ آيا متأثر از بيت واطرافيان ايشان است؟ اگر ميشود بيشتر براي ما باز کنيد و بگوييد رفتار ما نسبت به اين مراجع بايد چگونه باشد؟
حضرت استاد:
علّت تفاوت عکسالعمل مراجع محترم
از کساني که ما به عنوان مرجع ميشناسيم و مورد قبول صاحب نظران بيطرف هستند، سه گونه موضعگيري در مسائل مختلف سياسي و اجتماعي ميبينيم. البته کساني که صلاحيّت مرجعيّت ندارند و بعضي گروهاي خاصّ براي اغراض خودشان آنها را مطرح کردهاند، اصلاً مورد نظر نيستند. صحبت در مورد كساني است که في الجمله صلاحيّت مرجعيت دارند و مورد قبول و مورد احترام هستند، امّا در موضعگيريهاي سياسي با هم متفاوتاند.
بعضي از ايشان هستند كه هم از لحاظ فقاهت، هم از لحاظ تقوا و عدالت در حدّ بالايي هستند، امّا به دلايلي دخالت در امور سياسي را وظيفه خودشان نميدانند. مهمترين دليل ايشان اين است که مسائل سياسي پيچ و خمهايي دارد که خود، نياز به تخصّص دارد. بايد وقت کافي بگذارند و مطالب را مطالعه کنند، اطلاعات کسب کنند و همچنين قدرت تجزيه و تحليل مسائل را داشته باشند، نفع و ضررها را کاملاً بتوانند بسنجند؛ خلاصه اينکه شمّ سياسي و توانائي قضاوت صحيح در مسائل سياسي هزينه دارد. کساني هستند که ميگويند: ما آن فرصت و آن امکانات را براي اين کار نداريم. اشتغالات علمي و مراجعات مردم در مسائل فقهي بگونهاي است که ما نميتوانيم در مورد مسائل سياسي تحقيق کنيم تا بتوانيم خبره شويم و نظر دهيم؛ چون نظر دادن تخصّص ميخواهد و اگر بخواهيم بدون اين تخصّص نظر بدهيم، ناچار مقلّد ديگران خواهيم بود؛ يعني از ديگران بايد بگيريم. وقتي خودمان در مسئلهاي صاحب نظر نيستيم، بايد ببينيم ديگران چه ميگويند، حرف آنها را بپذيريم و در اينجا لغزشهاي زيادي ممکن است اتّفاق بيفتد. کما اينکه در طول تاريخ از اين چيزها اتفاق افتاد. براي اينکه ما از اين لغزشها سالم باشيم، اصلاً وارد نميشويم. ما مراجعي داريم که اصلاً خودشان نه تلويزيون ميبينند و نه روزنامه ميخوانند. خيالشان را از اين چيزها راحت کردهاند و فقط سروکارشان با کارهاي فقهي است. خودشان هستند و درسشان و مراجعاتي که دارند.
بعضي؛ از ايشان ديدار با گروههاي مختلف را ميپذيرند. خانهي بازي دارند؛ هر کسي آمد، آمد. پذيرفتن کسي معنايش تأييد آن شخص نيست. بعضي؛ ديگر به هيچ وجه ارتباطي با شخصيّتهاي سياسي نميگيرند؛ آنهايي هم که اصلاً ارتباط ندارند، محدود هستند. آنها هم سليقه خودشان را دارند. به هرحال اين گروه کساني هستند که تعمداً از مسائل سياسي کنار کشيدهاند، بخاطر اينکه در خطرهايش نيفتند. ميگويند: پرداختن به اين مسايل نياز به وقت دارد و امکاناتي ميخواهد که ما در اختيارمان نيست و ممکن است اشتباه کنيم و اشتباه ما موجب خطر براي جامعه شود. ما بايد از اين بزرگان تشکر کنيم؛ چرا که شما وقتي تشخيص ميدهيد که صلاحيّت اظهار نظر در اين کار را نداريد و اظهار نظر نميکنيد، اين خطري ايجاد نميکند. خطر از ناحيه كساني ايجاد ميشود که صلاحيّت اظهار نظر ندارند و اظهار نظر ميکنند. نمونهاش را داشتيم که بعضي موضعگيرهايشان، در جهت حرکت انقلاب بود. براي انقلاب هم خدمت کردند، امّا ديدشان سطحي بوده است. دليل اين مطلب هم اين است که در يک موقع ديگري ضررهايي به انقلاب زدند.
پس، آن کساني که اصلاً وارد اين مسائل سياسي نميشوند، عذرشان اين است که ما در اين مسائل صاحب نظر نيستيم و تخصّصي در اين مسائل نداريم و ميترسيم اشتباه کنيم و موجب خطري براي جامعه شود. ما از آنها بايد آنچه را در آن تخصص دارند توقع داشته باشيم؛ مسئله شرعي از آنها بپرسيم، درس از آنها بخواهيم. اما در مسائل سياسي نبايد به آنها مراجعه کرد.
گروه ديگري هستند که در کنار فعاليتهاي علمي و فقهيشان و رسيدگي به امور مردم، وقت و شأني را براي پرداختن به مسائل سياسي ميگذارند. يا شمّ سياسي قوي دارند يا استعداد بيشتر براي اين مسائل دارند که ديگران ندارند يا وظيفه خودشان ميدانند که در اين کارها دخالت کنند و طبعاً بايد برايش هم وقت کافي بگذارند. روزنامههاي مختلف را ميخوانند. راديوهاي خارجي و داخلي را ميگيرند. با اشخاص و گروههاي مختلف تماس ميگيرند. بحث ميکنند. کسب اطلاع ميکنند. براي اطلاعات و ارتباط، کانالهاي مختلف دارند؛ يعني به حدّي ميرسد که به خودشان اجازه ميدهند که خود را در اين مسائل صاحب نظر بدانند. شرايط هم به توفيق الهي به گونهاي پيش آمده که دوستاني الهي کمکشان ميکنند و از گروههاي مختلف اطلاعاتي در اختيارشان ميگذارند و خودشان هم فراست و زيرکي خاصي دارند که ميتوانند، خالص را از ناخالص جدا کنند. اين يک موهبت الهي است.
از حضرت امام(ره) نقل شده که فرموده بودند: هر کس دو تا جمله با من صحبت کند من ته دلش را ميخوانم. اين يک فراست خدادادي است. يک شخصي ممکن است با کسي ساعتي، بلکه مدتها هم ارتباط داشته باشد، ولي آخرش هم نتواند بفهمد او چه کاره است؛ امّا امام(ره) ميفرمود: هر کس دو تا جمله با من صحبت کند، ميفهمم چه کاره است. اگر كساني چنين فراست خدادادي داشته باشند، وقت هم صرف کنند، فرصت و امکانات هم داشته باشند، قاعدتاً اغلب کارهايشان و موضعگيريهايشان مطلوب خواهد بود. فرض اين است که هم علم، هم تقوا و هم دلسوزي براي اسلام دارند. در اين زمينه هم کار ميکنند و فراست و فطانت هم دارند، در اين صورت نتيجهگيريها مطلوب خواهد بود. ميبينيد بعضي مراجع به موقع موضعگيري ميکنند، رفتار شجاعانه، گاهي ايثارگرانه و واقعاً؛ فداکارانه دارند و کارهايي که معمولاً يک مرجع نسبت به مرجع ديگري انجام نميدهد، انجام ميدهد. اينها واقعاً؛ از فداکاريهايي است که خيلي قابل تحسين است. اين هم به؛ خاطر شرايط خاص و هم تجربه زياد است؛ يعني زياد وقت گذاشتهاند و ارتباطشان با گروههاي مختلف وجود دارد و اطلاعاتشان کاناليزه نميشود، بلکه راههاي مختلف دارند و ميتواند قضاوت کنند.
گروه ديگري هم هستند که بينا بين هستند. يا کانال ارتباطيشان ضعيف است يا آن فطانت خدادادي در مسائل سياسي اجتماعي را ندارند. اينها هميشه موضع قاطعي؛ نميگيرند و احياناً اشتباهاتي از آنها سر ميزند. بنابراين علّت اين که چرا اينها اختلاف دارند، برميگردد به اين نکتههايي که اشاره کردم.
امّا ما بايد چه کار کنيم؟ ما نسبت به آنهايي که واجد همه شرايط هستند که عرض کردم: گروهي كه هم صلاحيت ذاتي و موهبت خدادادي را دارند و هم شرايط اجتماعي برايشان فراهم است و از کانالهاي مختلف ميتوانند کسب اطلاع کنند، فرصت کافي هم براي مطالعه و بررسي مسائل دارند، از اينها بايد واقعا قدرداني کنيم و در هر جا ميتوانيم حمايت و تقويتشان کنيم؛ چرا که تقويت آنها تقويت حقّ، تقويت رهبري، تقويت انقلاب و اسلام است. نسبت به آنهايي هم که اصلاً دخالت نميکنند، بايد سعي کنيم که توقعمان در همان حدّي باشد که براي خودشان قائلند. ميگويند: ما سياسي نيستيم و مهارت نداريم، ما هم توقعي نداشته باشيم. اما آن گروه سوم را بايد سعي کنيم حتيالمقدور اطلاعات صحيح در اختيارشان بگذاريم. بيشتر با آنها ارتباط برقرار کنيم و اگر نقطه ضعفي دارند، سعي کنيم برطرف شود.
اهميت مرجعيت
البته اين مصلحت را فراموش نکنيم که حفظ مرجعيّت در جامعة ما ارزش بزرگي است. اگر خداي ناکرده اين جايگاه مخدوش شود، چيزي نميتواند جاي آن را بگيرد. شما اصل اين نهضت و انقلاب و تاريخچهاش را ملاحظه فرماييد؛ بسياري از مردمي که حاضر شدند در مقابل ارتش شاه قيام کنند، همين مردم کوچه و بازار متدين، مسجدي، تکيهاي و اهل نماز بودند. اينها حرفشان اين بود: چون مرجع تقليد ما دستور داده، اين کار را ميکنيم. من شاهد بودم و از همان اوايل با آنها ارتباط داشتم. از تجار تهران، از شخصيّتهايي که هر کاري ميخواستند انجام دهند، به نحوي از مرجعشان سؤال ميکردند که آيا جايز است برايمان که اين کار را بکنيم يا نه؟ وقتي اجازه ميگرفتند، حاضر بودند تا پاي جان بروند و خيلي راحت جلوي سرنيزههاي گارد شاه هم ميرفتند. سينههايشان را باز ميکردند ميگفتند: بزن. و هر مشکلي که پيش ميآمد نگران نبودند؛ چون معتقد بودند وظيفه؛ شرعيشان است و مرجع تقليدشان دستور داده است.
اين موقعيت با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. چه کسي ميتواند جاي اين موقعيت را بگيرد؟ اگر يکي از اين مراجع در يک جايي اشتباهي کرد، ـبالاخره معصوم که نيستـ در اثر اطلاعات غلط، اشتباهي کرد، اگر ما مرجعيّت را تضعيف کنيم، سرمايه هنگفتي را مفت از دست دادهايم. بايد سعي کنيم اين موقعيت محفوظ باشد. احترام به شخص محفوظ باشد، و حتيالمقدور او را کمک کنيم تا اشتباهش را جبران کند؛ و دست کم جريان را مسکوت بگذاريم و خيلي روي آن مانور داده نشود و طوري نشود که در سطح عموم موقعيت مرجعيت تضعيف شود.
ميدانيد كه همه مردم نميتوانند همه مسائل را از هم تفکيک کنند و در مورد اشتباه يک شخص بگويند: اين مربوط به اين شخص بوده است. يک روحاني که اشتباهي را مرتکب شود، ميگويند: آخوندها اينجور هستند. اگر يک مرجعي در جايي اشتباه کند، اگر آن اشتباه را در بوق کنند و روي آن مانور بدهند، فردا همه مراجع زير سؤال ميروند و ديگر کسي به حرف هيچ مرجعي اعتماد نميکند. ديگر مردم فرصت اين را ندارند که ببينند فرق اين مرجع با آن مرجع چه بود؛ اينجا چه طور شد که اشتباه کرد. ايمانشان سست ميشود.
ما نبايد سرمايهاي را که براي حرکتهاي اجتماعي لازم داريم، مفت از دست بدهيم. از اين جهت اين نکته را بايد در نظر داشته باشيم که نسبت به مراجع حريمي قائل باشيم و به آساني موقعيت آنها را تضعيف نکنيم. البته آنهايي را که يقين داريم موضعشان صحيح است و در جهت تقويت رهبري و نظام و انقلاب است، بيدريغ حمايت کنيم؛ امّا نسبت به ديگران هم سعي کنيم موجب تضعيف و تخريبشان نشويم، والّا سرمايهاي را از دست دادهايم که به اين زوديها قابل جبران نيست.
سؤال يكي از دانشجويان:
بسم الله الرحمن الرحيم
غرض اوليه از آمدن به اينجا ديدن شما و استفاده از صحبتهاي شما است. حديثي است که مي فرمايد: ديدار عالم عبادت است. فکر ميکنم ما تا الان خيلي استفاده کردهايم وانشاءالله ثواب اين عبادت براي ما نوشته شود.
دعائي از مقام معظم رهبري ـمد ظله العاليـ نقل شده، که در اين فتنههاي اخير فرمودهاند: ـبه مضمون عرض ميکنمـ در فتنههاي سختتر و پيچيدهتر از اين که پيش روست، ما را هم حفظ بفرما! اين دعا يک مقدار سنگين بود. اين فتنههائي که گذشت، مخصوصاً هتک حرمتي که نسبت به امام(ره) کردند، هتک حرمتي که نسبت به عاشورا کردند، تا حدود زيادي حقّ و باطل مشخص شده بود. امّا حالا با اين دعايي که حضرت آقا کردند، فکر ميکنم فتنههايي پيش روست که حقّ و باطل به آساني مشخص نيست. حالا اين نگراني از آينده براي ما ايجاد کرده است. البته اين به معناي يأس و نااميدي نيست؛ امّا نگران خودمان هستيم. در جريان اخيري که گذشت، متأسفانه ديديم که خيلي از بزرگان، خيلي از خواص ـنميخواهم لفظ «چپ کردن»؛ را به کار ببرمـ از آرمانهايي که داشتند، منحرف شدند ...
حضرت استاد:
تعبير خود آقا را به کار ببريد: «زاويه گرفتند.»
ادامه سؤال يكي از دانشجويان:
بله؛ زاويه گرفتند. خيليها اين نظام را از دست رفته ديدند. نميتوانيم يک سري چيزها را بگوييم، فرياد بزنيم. بايد در سينه نگه داريم. حداقل درد دل کنيم.
همين مراجعي که شما فرموديد: حالا يا مراجع ولايت فقيه را قبول دارند. ميدانند ولايت فقيه جزئي از ارکان اسلام و ارکان دين است يا قبول ندارند. مرجعي که بخواهد يک گوشه بنشيند، اصلاً کاري به حکومت اسلامي نداشته باشد، نتيجهاش شعار مردم قم بود که مرجع بيبصيرت نميخواهيم؛ همين است. اين مرجع را براي چه ميخواهيم؟ مرجعي که حکومت غير اسلامي هم باشد، ميتواند مرجع اسلامي باشد.
در مورد اين سؤال هم توضيحي بدهيد که بصيرتي که حضرت آقا فرمودند، روشنگري که حضرت آقا فرمودند، نقش عمار ياسر که براي عموم فرمودند و نقش افسران جواني که براي دانشجويان فرمودند، همه اينها يک سري مسائلي است که دانشجويان براي درک آنها نياز به فرمايشات بزرگترها دارند. در مورد بحث فتنههاي بعد از اين، نگرانياي که از آينده داريم، مقداري توضيح بدهيد.
سؤال ديگر در مورد بحثي است که در دانشگاهها خيلي رواج پيدا کرده است و آن مسئله ـمتأسفانهـ عبور از خط قرمزهاي قشر ارزشي دانشگاه است. خط قرمزهايي که در حادثه هجده تير 78 هم پيش آمد. عکس حضرت آقا را آتش زدند، توهين کردند. خود حضرت آقا هم فرمودند که سعه صدر داشته باشيد، صبر کنيد. اما مسائل طوري رقم خورد که تا حدودي عبور کردند و اگر پا را فراتر از اين بگذارند ديگر آن سعه صدر را يک مقدار از دست ميدهيم. ـدعا بفرماييد صبر داشته باشيمـ البته عبور از خط قرمزها تا حدودي به تنبلي و کمکاري ما برميگردد که نتوانستيم کار خودمان را درست انجام بدهيم و دانشجوياني که در دانشگاه حضور دارند را به سمت ارزشهاي اسلامي هدايت کنيم و برايشان مسئله ولايت فقيه را جا بياندازيم. ضعف ما بوده؛ امّا الآن چه کار کنيم؟ الآن متأسفانه کساني در ميان دانشجويان هستند که علناً به حضرت آقا توهين ميکنند، علناً به حضرت امام(ره) توهين ميکنند. اين را هم بفرماييد که ما با مسئله عبور از خط قرمزها چگونه برخورد کنيم؟
حضرت استاد:
امتحان لازمه حيات دنيوي
مسئله وجود فتنهها و حوادثي که در آن حقّ و باطل با هم آميخته ميشود و تشخيص آن مشکل ميشود، تا ميرسد به جايي که کساني جرأت پيدا ميکنند که علناً عليه حق قيام ميکنند و مشکلاتي را براي جامعه ايجاد کنند ـکه نمونهاش در روز عاشورا در محدودهاي اتفاق افتادـ از لوازم زندگي اين دنياست. در تاريخ هيچ زماني نبوده که بشر از اين مسايل فارغ باشد و تا زماني که خداي متعال صلاح بداند و شرايط اجتماعي طوري بشود که مصلحت در ظهور آقا باشد و ايشان تدبير نهايي را بفرمايند و آن وعدة الهي تحقق پيدا کند ـيعني بشر از همه جا سرخورده شود و نهايتاً تسليم حق شودـ اين برنامه ادامه خواهد داشت.
معناي فتنه که خيلي به معناي امتحان نزديک است، لازمه اين زندگي است. به يک معنا ميشود گفت: هدف قريب آفرينش انسان دراين عالم همين است: «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ...»1.؛ اين آزمايش در عرصههاي مختلف لوازمي دارد. در عرصههاي سياسي، اجتماعي همينهائي است که ملاحظه ميفرماييد. ما در عرصههاي فردي هر روز امتحانهايي داريم. دائماً آنچه براي ما زمينه تکليفي فراهم ميکند، يک امتحان است. در عرصههاي خانوادگي، در محيطهاي نسبتاً کوچک محلي و دانشگاهي و صنفي و امثال اينها، تا ميرسد به عرصه اجتماعي و بين المللي؛ همه اينها امتحانهاي خاصّ خودش را دارد و ما دائماً در معرض اين امتحانات هستيم و خواهيم بود.
انساني که آفريده شده براي امتحان دادن، اگر بخواهد احساس مسؤوليّت داشته باشد و نسبت به آينده خود حساسيّت داشته باشد، بايد اين اضطراب را و اين نگراني را داشته باشد. گاهي از عهده امتحان برميآئيم و گاهي نه. ما که معتقد به ربوبيّت مطلق الهي هستيم، نهايتاً؛ بايد دستمان را پيش خدا دراز کنيم که خدا ما را حفظ کند.
دعايي که آقا فرمودند، براساس همين بينش اسلامي است که ما دائماً در معرض امتحان هستيم و خدا بايد همه را حفظ کند. ما هم بايد ياد بگيريم و اين حال را داشته باشيم که دائماً از خدا بخواهيم که ما را در مقابل امتحانات مختلف حفظ کند.
سختتر بودن امتحاناتِ مراحل بالاتر
طبعاً امتحانات، هر روز سختتر از قبل خواهد بود؛ عيناً مثل امتحانات دورههاي آموزش است. امتحان سال اول آسانتر است؛ امتحان سال دوم سختتر ميشود؛ سال سوم همينطور؛ تا ميرسد به امتحان کنکور که سختترين امتحاني است که واقع ميشود. اين امري طبيعي است.
اگر گفته ميشود ما امتحانات سختتري در پيش داريم، طبيعت امتحان همين است. کساني که يک مرحله از امتحان را گذراندهاند و قبول شدهاند، باز امتحان ديگري بايد برايشان پيش بيايد تا معلوم شود در مرحله عاليتر قبول ميشوند يا نه؟ اين تحليلي بود از اينکه اصلاً زندگي ما در اين عالم چگونه است؟ چرا اين فتنهها پيش ميآيد؟ چرا اين خطرها به وجود ميآيد؟ و چرا بايد به خدا پناه ببريم؟
وظيفه اهل علم
امّا وظيفه ما به عنوان افرادي که بيشتر در جامعه با مسائل فکري سر و کار داريم، چيست؟ چه ما طلبهها و چه شما دانشجويان؛ مسئوليّتي که ما در جامعه داريم، بيشتر مربوط به همين بُعد است. از اين جهت است که ما تکليفمان در اين زمينه سختتر است. بايد بيشتر فکر کنيم. بهتر فکر کنيم و هم دادههاي فکري را به ديگران منتقل کنيم؛ به ساير مردمي که به اندازه ما فرصت شناخت ندارند کمک کنيم. زحماتي که ما ميتوانيم بکشيم و نتيجهاش را در اختيار ديگران قرار بدهيم، خود روشنگري است که نخبگان بايد نسبت به ساير مردم داشته باشند. مهمترين وظيفهاي که در اين عرصه متوجه ما ميشود، به خصوص در اين شرايط بعد از انقلاب و در مقابل خطرهايي که ما را تهديد ميکند و بعضي از نمونههايش ظاهر شده است، مثل عبور از خط قرمزهايي که فرموديد، دو وظيفه مهم است: يکي اينکه سعي کنيم حقايق را بهتر بشناسيم، و ديگر اينکه خودمان بيشتر را براي انجام وظيفه آماده کنيم.
حقايقي را که ما بايد بشناسيم دو بُعد دارد: يک بُعد حکمي و يک بُعد موضوعي؛ يعني يکي اينکه بفهميم وظيفه شرعي و حکم خدا چيست؟ ديگر اينکه حکم خدا را امروز چگونه بايد پياده کرد؟ کسب بينش کلي نسبت به معارف اسلامي، تا برسد به احکام فقهي، کاري است که احتياج به مطالعه بيشتر در زمينه معارف اسلامي و آشنا شدن با حقايق دين دارد. آشنائي در ابعاد مختلف، از اعتقادات گرفته تا ارزشها و بعد هم احکام و وظايف اجتماعي.
هيچ وقت نبايد فکر کنيم که ما نيازي به يادگيري مسائل نداريم و به قدر کافي با معارف اسلامي آشنا هستيم. اين اولين دام شيطان است. هر وقت ما احساس کنيم که از آموختن بينياز شديم، همانجا اوّلِ لغزش و نهايتاً سقوط است.
دوم تشخيص موضوع است. آنچه مقام معظم رهبري عمدتاً در مورد بصيرت سفارش ميکنند به اين بُعد مربوط ميشود. همه ميدانند براي حفظ احکام اسلام امر به معروف واجب است، نهي از منکر واجب است، حفظ نظام اسلامي واجب است و الي آخر؛ امّا اينکه امروز اين احکام را چگونه بايد پياده کرد؟ اين کاري که اين گروه خاصّ انجام ميدهند، چقدر به ضرر اسلام است؟ چگونه بايد با آن مقابله کرد؟ اينها احتياج به بصيرت دارد؛ و نياز به بصيرت آن وقت افزوده ميشود که شگردهاي مختلف شيطانيان آن چنان پيچيده ميشود که اشخاص زيرک هم فريب ميخورند. باز نمونههايش را در همين ايّام داريم؛ کساني که آدم توقّع نداشت که چنين اشتباهاتي را در تشخيص داشته باشند، ميبينيم که مبتلا ميشوند و عوضي ميفهمند.
براي اينکه در اين دامها نيفتيم، بايد کسب بصيرت کنيم. اما اينکه چگونه بايد اين بصيرت را کسب کرد، داستان ديگري است. اميدواريم ـانشاءاللهـ هم از بيانات خود مقام معظم رهبري و هم از کسان ديگري که هم فکر ايشان هستند، استفاده کنيم.
به هرحال، جمع بندي بحث اين است که ما در بُعد شناخت معارف اسلامي و کيفيت پياده کردن آن تلاش کنيم. اين کاري است که بسيج دانشجويي عهدهدار شده است. ما براي جوانان تحصيل کردهمان در محيط دانشگاه بايد سعي کنيم اين بينشها را گسترش بدهيم. هم خودمان بهتر بفهميم، هم به ديگران بيشتر منتقل کنيم. اين کار بسيار عظيمي است. هر قدر جامعه ما در جهت صحيح، پيش رفته مرهون همين فعاليتها بوده است.
امّا بُعد دوم قضيه اين است که خيلي وقتها آدم چيزي را ميفهمد و ميداند که وظيفهاش اين است، امّا همّت عمل را ندارد، يا حتّي ممکن است نسبت به بعضي اشخاص به اين نتيجه برسد که اينها خوب ميفهمند وظيفهشان چيست و چه کار بايد بکنند، امّا نميکنند. شايد الان در ذهن شما بعضي مصاديق باشد که مطمئن هستيد که در اين جريانات خوب ميفهميدند که چه کار بايد کرد، امّا نکردند. ما بايد نگران باشيم که نکند ما هم در آينده اينگونه عمل کنيم. تلاش کرديم، حکم خدا را هم فهميديم و راه اجرايي آن را هم پيدا كرديم؛ امّا نکند که بعد از فهميدن در اجرا تنبلي کنيم و موانعي براي اجراي آن داشته باشيم.
اين احتياج به خودسازي دارد. ما در کنار برنامهاي که براي کسب شناخت و بينش و بصيرت بيشتر داريم، بايد برنامهاي هم براي خودسازي داشته باشيم. همه اينها در يک کلمه خلاصه ميشود و آن، اينکه فريفته دنيا نشويم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا ...»2.؛ همه کساني که لغزشهايي کردند، دلبستگي به امور دنيا آنها را به اين لغزشها کشاند، يا پول، يا مقام، يا شهوت. ما اگر بخواهيم به دام آنها نيفتيم، بايد با زخارف دنيا، با عوارض دنيا برخورد منفي داشته باشيم؛ سعي کنيم از آنها فرار کنيم و نسبت به آنها دلبستگي پيدا نکنيم. عمده؛ فريب دنيا در اين سه چيز است.
ما بايد خودسازي کنيم و با لذتهاي حيواني مبارزه کنيم. در دام اينها نيفتيم. دنبال پول، ثروت، پست و مقام نباشيم. اگر اين روحيّه را در خودمان تقويت نکنيم، هيچ ضمانتي ندارد که ما هم به آن دامي نيفتيم که کساني که الان نسبت به آنها نفرت داريم، افتادهاند. آنهائي که الان ما اينقدر نسبت به آنها نفرت داريم، در همين دامها افتادند، جوانترهايشان بيشتر دنبال شهوات و پيرترهايشان بيشتر دنبال مقام و موقعيت بودند؛ ميگويند :امر، بايد امر ما باشد. هر چه ما دستور ميدهيم، عمل شود. اين نوعي جنون است. و سرانجام ثروتاندوزي؛ ما بايد از همين امروز تصميم بگيريم با اين سه عامل شيطاني مبارزه کنيم؛ به فکر جمع كردن ثروت نباشيم. شيطان آدم را فريب ميدهد؛ ميگويد: تا آدم پول نداشته باشد نميتواند براي اسلام کار کند! جمع ثروتها کم کم به جايي ميرسد که ثروت کل کشور بايد در اختيار ما و بچههايمان و باندمان باشد، تا بتوانيم براي اسلام خدمت کنيم! اين مسئله از همين جا شروع ميشود که همين امروز من به فکر افزايش حقوق و درآمدم از هر راه ممکني هستم؛ و اين يعني دلبستگي به ناحقّ.
البته آدم بايد از نظر مادي تأمين شود، امّا اينكه دوست داشته باشم که بيشتر داشته باشم، بهتر بخورم، بهتر بپوشم، خانه بهتر و ماشين زيباتر داشته باشم، يا به فکر شهوت يا به فکر مقام باشم، اينهاست که آدم را و هر پهلواني را به زانو در ميآورد. آنهايي که توانستند به جايي برسند و به اسلام خدمتي بکنند، کساني بودند که از اين سه چيز و لوازمش رهيدند. از جواني خودشان را ساختند که در بند اينها نباشند.
حاصل سخن در مورد اينکه فرموديد وظيفه ما چيست، وظيفه ما اين است: اول، شناختمان را نسبت به حقايق دين تقويت کنيم و بعد اين شناخت را نسبت به ديگران گسترش دهيم. دوم، خودسازي کنيم که در دام دنيا نيفتيم. مظهر و نماد دنيا هم بيشتر اين سه چيز است.
همه را به خدا ميسپاريم و اميدواريم که شما هم ما را از دعا فراموش نکنيد؛ ما هم انشاءالله وظيفه دعاگويي را انجام خواهيم داد.
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org