صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 6.83 مگابایت |
اسلام و پيشگويي آينده
فرصتها و تهدیدها
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی در همایش اسلام و آیندهپژوهی 15/10/1390
آيندهپژوهي، مانند دیگر مباحث، يک سلسله کلياتی دارد؛ تعريف، هدف، پيشينيه تاريخي، شخصيتهاي معروف رشته، تحولاتي که پيدا کرده است و وضع فعلي آن در جهان، ازجمله این کلیات است. در پرداختن به موضوع آیندهپژوهی، برخی پرسشها به ذهن متبادر میشود؛ مانند اينکه فايده آن چیست؟ چه نيازي ما را وادار میسازد تا کساني در اين زمينه مطالعه و فکر کنند و کتاب بنويسند؟ اين موضوع چه اهميتي دارد؟ و ... .
اصولاً کار اختياري انسان، تنظيم رفتارها و کنشها براي رسيدن به چيزي است که در آينده تحقق میيابد. انسان هيچوقت براي کار موجود و چيزي که اکنون موجود است، تلاش نميکند. همه تلاشها براي اين است که چه کنیم تا به نتيجه برسيم. بدیهی است آن نتيجه براي آينده است. وقتي در پي تحقق نتیجهایم، بايد بدانيم شرايط تحققش چيست؛ زمان تحقق چه شرايطي بايد موجود باشد؛ چه مقداری از آن موجود هست و به چه میزان میتوان آن را ايجاد کرد.
داشتن تصویری از آینده
اين اصل که انسان، آينده را پيشبيني کند، بهمعناي عام کلمهاش، برای هر انسان عاقلی يک ضرورت است. وقتي کار اجتماعي شد، به برنامهريزيهاي فني احتیاج پيدا ميکند، غير از کارهاي شخصي و سادهاي که میتوان پيشبينيهايي برای فردا یا پسفردا کنیم، کارهاي پيچيدهای نیز هست که به برنامهريزيها و محاسبات دقيق نیاز دارد. از مهمترين چيزهايي که دادههاي اين برنامههاست، تصويري از وضع آيندهاي است که اين کار ميخواهد در آن موقعیت شکل بگيرد. یعنی زمانی که قرار است اين پروژه نتيجه بدهد، شرايط چگونه است، چه موانعی برای تحقق هدف وجود دارد و ما باید چه کارهایی انجام دهیم. عمده آن هم مربوط به همين نکته سوم است. اينکه پيشبيني کنیم چه شرايط و موانعي وجود دارد، خیلی در رفتار مؤثر نيست. هر دوي اینها برای آن است که بدانم من چه بايد بکنم تا به نتيجه برسم. عمده اين ضرورتها به این مسئله بازميگردد که بتوانيم تشخيص دهيم اکنون چه وظیفهای داریم تا در آينده به نتيجه مطلوب برسيم. اگر نتوانيم آينده را درست ترسيم کنيم، نمیتوانیم تشخیص دهیم در حال حاضر وظیفهمان چیست. آن وقت، کار مشوش و بيبرنامه ميشود، نيروها هدر ميرود و گاهي نیز نتیجه معکوس میگیریم. پس براي برنامهریزی صحيح، بايد ترسيمي از آينده داشته باشيم که در آن دو عنصر اصلي مشخص شده باشد: اول شرايط مساعد براي دستيابي به نتيجه، و دوم شناخت موانعي که ممکن است وجود داشته باشد. سپس با توجه به آن شرايط و موانع، برنامهريزي کنيم که چگونه از آن شرايط بهرهبرداري شود و از آن موانع پيشگيري يا با آن مقابله شود. اين نکته را همه کمابيش ميفهميم و قابل قبول هم هست.
آیا آینده قابل پیشبینی است؟
پرسش دیگر اينکه آيا واقعاً آينده قابل پيشبيني است؟ اگر چنين است، تا چه اندازه قابل پيشبيني است؟ آيندهای که ميگوييم، لااقل در سه سطح قابل اطلاق است: اول، هفته یا ماه آينده، دوم نسل آينده، و سوم آیندهاي که کرانهاي براي آن در نظر نميگيريم و ميل به بينهايت دارد. ذکر این نکته برای آن بود که توجه داشته باشيم وقتي ميگوييم آينده قابل پيشبيني است، منظورمان از آینده، مشخص باشد. جواب این پرسش آن است که آينده براي بعضي از کارهاي اختياري انسان قابل پيشبيني است. اينطور نيست که راه پيشبيني آينده، بهکلي مسدود باشد؛ اما پاسخ این پرسش که تا چه اندازه قابل پيشبيني است، کمي مشکل است؛ زیرا حوادثي که به آينده تعلق ميگيرد، بهویژه با آن بُرد وسيع مفهوم آينده که ميل به بينهايت دارد، اگر انسان بخواهد آن را پيشبيني کند، يعني دقيقاً حوادث آينده را از لحظه بعد تا بينهايت پيشبيني کند، غیرممکن است. لااقل ما انساني را سراغ نداريم که بتواند همه حوادث را از لحظه بعد تا بينهايت دقيقاً پيشبيني کند.
در روایاتی، اميرالمؤمنين يا برخی دیگر از ائمه صلواتاللهعليهماجمعين اشاره دارند که خدا آينده را به ما نشان داده است و ميدانيم چه حوادثی در آینده رخ خواهد داد؛ اینها از مواهب خدادادي و خارج از افق ماست. ما وقتي ميگوييم قابل پيشبيني هست يا نه، منظورمان براي امثال خودمان است که ميخواهيم از آن پيشبينيها، براي رفتار و برنامههاي خودمان استفاده کنيم. اگر ذات مقدس حقتعالي و کساني که خدا آن علم را به آنها داده باشد، دقيقاً وقایع آینده را به ما گفته بودند، ميتوانستيم آن را مبناي برنامهریزی و تنظیم رفتارمان قرار دهيم، اما اين کار انجام نشده است و لااقل ما در عالم، کتابي را سراغ نداريم که در آن حوادث دقيقا از اين لحظه به بعد تا روز قيامت پيشبيني شده باشد. البته در طول تاريخ پيشبينيهايی جزيي شده است؛ حتي در برخی منابع معتبر پيشبينيهايي از گذشته و حال درباره مسائل جزيي وجود دارد. افرادی هم بر اساس این ادعا که از دانشهاي خاصي برخوردارند، پیشبینیهايي کردهاند.
پیشگویی منجمان و استفاده از علوم غریبه
نمونهاي که تا حدي هم قابل اعتناست، افکار منجمان است. از ديرباز ـ شايد چند هزار سال پيش ـ آثاري وجود داشته است مبنی بر اينکه علم نجوم بهمثابه علمي که بتواند بر اساس موقعیت ستارگان، آينده را پیشبینی کند، در ميان بشر وجود داشته است. بههرحال، پيشبيني براساس اوضاع ستارگان، علمي است که از هزاران سال پيش در ميان بشر سابقه داشته است و افراد زیادی هم به آن مراجعه و از آن استفاده کردهاند. البته ميدانيم که بسیاری از اين پيشبينيها هم واقعيت نداشت؛ ولي بههرحال، چيزي بوده است مثل بسیاری از علوم بشري که ظنوني را ايجاد یا احتمالاتي را تقويت کرده است. عدهای هم مشتري آن بودند؛ بهویژه صاحبان قدرت خيلي دنبال اين مسائل بودند. معمولاً فراعنه، اکاسره و قيصرها منجمانی داشتند که اوضاع آينده را پيشبيني ميکردند. یکی از مراحل نازلترش هم رمّالها و فالگيرها هستند که با وسایلی که بياساس و خرافات است، رمل مياندازند و محاسباتي ميکنند. برخی علوم غريبه نیز هست که بر اساس حروف و اعداد و اوفاق، روي اسمها محاسباتي ميکنند و بر اساس آنها پيشبينيهايي دارند؛ بهویژه بر روی اسم مادر خیلی تکیه میکنند. بسیاری از اینها خرافي و بياساس است و شواهد زيادي نشان میدهد که اصلي ندارد. در برخی موارد هم آثار جزئی داشته است؛ البته برخی از علوم نوین نیز زمینه را براي برخی از پیشگوییها فراهم میسازد. بههرحال هنوز خيليها اين مسايل را باور دارند. يکي از شواهدش تقويمهايي است که الان کمتر ميبينيم؛ ولي پيش از انقلاب انواع آن وجود داشت و در ابتدای آن مينوشتند اوضاع و احوال ستارگان در سال آينده بر سلامت ذات ملوکانه ... دلالت دارد. در هر صورت، این يک فرهنگي است در جامعه ما و در جوامع ديگر نیز وجود دارد.
مراکزی برای جنگيري
بسياري از خرافاتي که در جامعه ما ديگر از مد افتاده است، هنوز در کشورهاي پيشرفته دنيا اعتبار فراوان دارد و از این طریق پولهاي کلاني پيدا ميکنند. هنوز در پيشرفتهترين کشورهاي دنيا ـ البته ما آنها را پيشرفتهتر نميدانيم، آنها خودشان را پيشرفتهترين کشورهاي دنيا ميدانند ـ مراکزي براي جنگيري وجود دارد که به برخي از افراد مبتلا به امراضي خاص، ميگويند جن در بدنشان رفته است. اينها را ميبندند، کتک ميزنند و یا کارهايي روي آنها انجام ميدهند تا جن از تنشان بيرون برود. فيلمهاي این مراکز را نیز امروزه در تلويزيونهايشان نشان ميدهند. من در تلویزیون کشور آلمان مراکزي را دیدم که مریضهایی را نزد کشيشاني میآوردند؛ این مریضها را با طنابهایي محکم به نيمکتي میبستند و کارهايي انجام ميدادند. برای مثال، فرد به بیماری صرع یا بيماريهاي ديگري مبتلا بود و میگفتند اينها غالبا در اثر جنزدگي است؛ با اينها مدتي کار ميکردند و براي مداوايشان مبالغ کلاني پول ميگرفتند. الحمدلله در کشور ما اين مسائل خیلی رواج ندارد؛ ولي در پيشرفتهترين کشورها، مراکزي بهطور رسمی اعلام و تبليغ ميکنند که ما اين کارها را انجام ميدهيم و مشترياني دارند.
بههرحال، بخشي از پيشبينيها هم با استفاده از علوم غريبه صورت ميگيرد که هميشه در ميان بشر کمابيش طرفداراني داشته است.
پیشبينیهایی با منشأ دین و وحی
ولي آنچه براي ما مهمتر است، پيشبينيهايي است که در دين و براساس وحي و الهام انجام گرفته است. با توجه به مفهوم آينده، این موضوع نمونههای زیادی دارد که يک اطلاق آن شامل ابعاد نامتناهي ميشود. برای نمونه، درباره قيامت و زنده شدن انسانها و تحولي که در عالم پديدار ميشود، در قرآن آمده است:إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ*وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ[1]. این يک پيشبيني است. مراتبي از آن در روايات، آنهم با اختلاف اعتباري که از لحاظ سند و دلالت در روايات هست، بیان شده است. بههرحال، اين طيفي از پيشگوييهاستکه برخی از آنها صريح قرآن است و هم از لحاظ سند و هم از لحاظ دلالت، جاي مناقشه ندارد؛ اما بعضي از آنها که در روایات آمده است از لحاظ دلالت، و برخی دیگر هم از لحاظ سند و هم از لحاظ دلالت، قابل مناقشه است؛ ولي بههرحال واقعيتهايي است.
جایگاه ظن در رفتارهای انسان
همه زندگي انسانها بر قطع مبتني نيست. برای نمونه، زندگي خودتان را بررسی کنيد، ببينيد چند مورد از حرکاتي که امروز انجام دادید، مبتني بر شناختهاي يقيني بود. برای یکمرتبه اين کار را انجام دهید، تا دریابید چند درصد معلومات ما یقینی است. آنوقت نتيجه خواهيم گرفت که ظن در زندگي ما چهقدر ارزش دارد. اگر ما ظن را معتبر ندانيم و به آن اعتماد نکنيم، معلوم نيست زندگي ما دوامي داشته باشد؛ عموم شناختهاي ما ظني است؛ البته اگر گفتيم نتایج فلان علم، ظني است، اين بدان معنا نیست که آن علم پوچ است. برای مثال، مگر عمده مسائل فقه ما ظني نيست. عدهاي فقه را اینگونهتعريف کردهاند: الظنُّ بالاحکام الشرعيه يا استنباط احکام شرعي با ادله ظني؛ البته منظورمان ظن عقلايي است؛ یعنی درصدش طوري باشد که قابلتوجه باشد و اعتماد به آنها مانع اعتماد به يقينيات و ظنيات معتبرتر نشود. بههرحال، ظنيات هم در زندگي انسان ارزش دارد؛ اما گاهي ميرسد به اينکه محتملات هم ارزشي داشته باشد؛ یعنی مواردی که ارزشش زير پنجاه درصد است، آنها هم ميتواند تأثيراتي داشته باشد. بنابراين، پاسخ این پرسش که آيا ميشود آينده را پيشبيني کرد، آري است؛ اما اينکه چه اندازه ارزش دارد، موارد آن مختلف است؛ برخی از آنها يقيني و بعضی نیز ظني است. برخی نیز که کمتر از 50 درصد ارزش دارد، اوهام و خرافات است و اعتباري ندارد؛ ولي بههرحال بيمشتري هم نيست.
مسئله اصليتر آن است که اصلاً چرا قرآن یا سایر منابع دینی ما برخی مسائل را پيشبيني کردهاند و ما باید چه استفادهاي از آنها بکنيم؟ روشن است که چرا قرآن آيندهای چون قیامت را پيشبيني ميکند؛ اصليترين اعتقاد ما و مؤثرترين اعتقاد در رفتار، اعتقاد به قيامت است:إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[2] وجود اینهمه مفاسد و جنایتها بهدلیل فراموش کردن قيامت است؛ اما پیشگویی درباره ساير آيندههاي نزديکتر مانند بیان علائم آخرالزمان که در بسیاری از روایات بدانها پرداخته شده است، برای چیست؟
انگیزههای افراد برای اطلاع از آینده
انگيزههايي که افراد براي اطلاع از آينده دارند، مختلف است. همه دوست دارند ببينند فردا چه رخ میدهد. برای مثال، در جلسات مذهبي بسیاری از افراد میپرسند آیا فلان علامت درباره آخرالزمان درست است یا خیر؟ آیا واقع ميشود يا نه؟ يا ميپرسند سال آينده را چگونه پيشبيني ميکنيد؛ انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؛ نظرتان درباره آينده بيداري اسلامي چیست؟ انسان دوست دارد بداند در آینده چه وقایعی رخ میدهد. براي برخی، همین دانستن موضوعيت دارد و مطلوب بالذات است. بسیاری از افراد دانستن همین نکته را که فردا چه ميشود، برای خود يک امتياز ميدانند؛ اولاً وجدانش راضي ميشود؛ ثانياً امتيازي است نسبت به ديگران و اينکه او میداند و افراد ديگر نميدانند. عدهاي نیز از اين اطلاعات دو نوع بهرهبرداري ميکنند؛ يکي دکاندارهايي هستند که ميخواهند از اين راه منافعي نصيبشان شود و پيشبينيهايي که ميکنند، برای این است که از مردم پول بگیرند و مريد جمع کنند که این استفادهای نادرست است؛ برخی نیز از پيشبيني و آگاهی از اطلاعات آينده براي برنامهریزی در رفتار فعليشان بهره ميبرند؛ یعنی چون قرار است اينطور شود، وظیفه فعلی ما چیست. اين کسب اطلاع از آینده، معقول و خداپسند است. اين برای انسان مفید است تا از چيزي که ميتواند در رفتار امروز او اثر داشته باشد، آگاه باشد. پس برای کسب اطلاع از آينده، سه انگيزه مطرح است؛ برای برخی صرف همین دانستن مطلوب است و عدهاي ميخواهند از آن سوءاستفاده کنند؛ اما عقلا از اين دانستن، استفاده ديگري ميکنند. راه صحيح استفاده از اين آيندهنگري، پيشبيني و پيشگوييها آن است که بدانیم در رفتار فعليمان چه اثري دارد؛ یعنی خودمان را آماده کنيم براي رفتاري که آن زمان بايد انجام دهيم.
انگيزه قرآن و روايات
پيشگوييهايي که در قرآن و روايات آمده نيز با همين هدف است که از يک سو ميخواهد با بیان آيندههاي مطلوب، در مردم امید ايجاد کند؛ وقتي انسان این فرایند را میبيند که روزبهروز فساد، ظلم، پیروی از هویو هوسها و گناهان بيشتر ميشود، کمکم نااميد ميشود و ميگويد اين چه زندگياي است! وقتي اين سير نزولي را ميبيند، نااميد ميشود! کمابيش شرايط اجتماعي در دورانهاي مختلف همينطور بوده است. غالباً هم کساني هستند که ياد گذشته ميکنند و میگویند خوش به حال گذشتهها که چنين بودند؛ البته خيلي از این موارد بیجا و خیلی از آنها هم بهجاست. بههرحال، اينکه انسان بخواهد از اطلاعات آينده براي برنامهريزي و اميدبخشي استفاده کند، مفید است. اولین اثرش این است که وقتی بداند آيندههاي خوبي در پيش است، اميدوار ميشود که هميشه اين سير، نزولي نيست و زمانی هم صعودي خواهد شد. هرچند مفاسدي در جامعه زياد شده است، محاسني هم زياد شده است که چهبسا آنها بر مفاسد خيلي رجحان داشته باشد. انسان نبايد هميشه دنبال عيبيابي باشد. به قول معروف: عيب آن جمله بگفتي، هنرش نيز بگو. گفتن اينها باعث ميشود که انسان نسبت به آينده اميدوار باشد. وقتي اميد پيدا شد، انگيزه فعاليت بیشتر ميشود و انسان رنگ و بوي زندگي ميگيرد. نااميدي يعني مرگ، عدم فعاليت، رکود و سقوط. با نااميدي کاري از پيش نميرود؛ هر کاري نيازمند اميد است؛ بنابراين وقتي انبيا و اوليا به مردم اميد بدهند که روزي پيش خواهد آمد که ظلمها نابود خواهد شد و ظالمين بهسزاي اعمالشان خواهند رسید، در مردم ايجاد اميد ميکند. وقتی در آنها اميد ايجاد شد، فعال ميشوند؛ آنوقت زندگي جريان ميگيرد و يک جامعه زنده خواهیم داشت.
اما اگر افراد به نااميدي، دلسردي و وارفتگي دچار شدند، جامعه، جامعهاي مرده خواهد بود. از چنین جامعهاي نميتوان اميد حيات داشت. پس اين بالاترين خدمتي است که انبيا ميکنند و زمينه اميد را براي مردم فراهم ميکنند تا نسبت به آينده اميدوار باشند. آياتی مانند لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛[3] جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[4] و امثال آن، نويد قطعي ميدهند کهأَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ.[5] اينها خيلي اميدبخش است و مانع ميشود که جامعه به رکود و دلسردي مبتلا شود. پس پیشبینی آینده اولاً شدني است و ثانیاً فايده دارد. البته رمالها، جنگيرها، حقهبازها و شيادها از اين پيشگوييها سوءاستفاده ميکنند؛ اما اين بدان معنا نيست که بهطور کلي پيشگويي دروغ است. بههرحال، حقايقي وجود دارد و آنچه قرآن بیان کرده، درست است. چيزهاي ديگری هم هست که اعتقادات ظني ايجاد ميکند و بياثر نيست. اعتقادات ظني هم تا حدود زيادي در زندگي ما مؤثر است.
آثار پیشبینی در رفتار انسان
نکته دیگر اينکه، اگر واقعاً پيشبيني یقینی و صحيحي نسبت به آينده هست مانند ظهور حضرت بقيهالله الاعظم اروحنافداه، آيا اين اعتقاد هميشه آثار صحيحي در مردم دارد يا ممکن است سوءاستفادههایی هم بشود؟ آيا اين اعتقاد باعث ايجاد حرکت در جامعه ميشود یا چهبسا موجب رکود است؟ اين مسئله مهمي است که باید با بحثهاي تحليلي و عقلي آن را بررسی کنیم.
غير از يقينيات که از راه وحي پيدا ميشود، ادعاهايي هست که قابل اعتماد نيست. مواردی که جنبه علمي، هرچند ظني داشته باشد، بايد با استفاده از قرائني که هست بتواند آينده را پيشبيني کند. برای نمونه، شبيه پيشبيني آب و هوا و اينکه مثلاً چند روز ديگر باران ميآيد يا نميآيد. اگر کسی بگوید به من الهام شده است که فلان روز باران ميآيد، اين قابل اعتماد نيست، مگر اينکه آن شخص مورد اعتماد باشد؛ اما گاهی علائم و قرائني هست که چون درباره آن بسيار تحقیق شده است، بهمثابه یک علم است و اگر نگوییم صددرصد، چه بسا هشتاد درصد واقع ميشود. وقتي هشتاد درصد واقع ميشود، انسان به صحت آن اعتقاد ظني پيدا ميکند. اعتقاد ظني نیز در عمل انسان اثر دارد. پس میتوان آینده را پيشبيني کرد؛ منتها در محدودهاي خاص و تا آنجايي که واقعاً روشهاي علمي ايجاب کند. البته علم به همان معنايي که شامل نتايج ظني هم ميشود، نه آن علم به معناي منطقي که نتيجهاش قطعي و يقيني باشد.
صرفنظر از روشهاي علمي تجربي، آيا اعتقاد به اينکه فلان چيز واقع شود، اين موجب رکود نميشود؟ انسان وقتي نميداند چه خواهد شد، برای آنچه دلش میخواهد، تلاش ميکند؛ اما اگر بداند که قرار است چه رخ بدهد، میگوید چه من تلاش بکنم چه نکنم، اين کار واقع خواهد شد؛ پس براي چه تلاش کنم؟ اتفاقاً همين سوءاستفاده از بسياري از پيشبينيهاي قرآن و روايات شده است؛ مانند پيشبينيهايي که درباره ظهور امام زمان علیهالسلام شده است و اينکه قبل از ظهور آن حضرت هر کس بهنام امام معصوم قيام کند، شکست خواهد خورد؛ روايات با اين مضامين، زياد است. عدهای از این پيشگوييها سوءاستفاده ميکنند و اين سوءاستفادهها کمکم از یک مسئله شخصي، به مسئلهاي جمعی تبدیل میشود؛ آن هم نهتنها در افراد بيسواد و بياثر جامعه، بلکه در افراد مؤثر و فرهيخته جامعه اثر ميگذارد. برای مثال، نمونهاي عینی را بیان میکنم. شخص را که با اخلاق و بسيار اهل توسل بود میشناختم که هرسال ايام خاصي در منزلش مجلس توسل به اهلبیت علیهمالسلام برگزار میکرد. از کساني که زياد در اين مجالس شرکت ميکردند، امام خمینی رضواناللهعليه بود. در آن زمان ما یک کار علمی را شروع کرده بودیم. اين شخص به من ميگفت: همين کارها را ميکنيد که ظهور آقا به تأخير ميافتد! اين شخص اعتقاد داشت که بايد بگذاريم دنيا فاسد شود و هيچ اقدام درستي انجام نگيرد تا امام زمان علیهالسلام زودتر تشريف بياورند و اصلاح کنند. اين يک نمونه شخصي بود. امام خمینی (ره) بارها بر نادرستی این مطلب تأکید کردند؛ ولی هنوز افراد ناداني میپندارند بیان پيشگوييها درباره ظهور وليعصر ارواحنا فداه بدین معناست که هيچ کاری نکنيد! اصلاً فايده پيشگوييها و وجه معقوليت بيان آنها این است که عامل حرکت ما بشود. وقتي انبيا و اوليا به مردم خبري ميدهند و مطلبی را بیان میکنند، انسانها باید از آن بهترين استفاده را ببرند و بيشترين سعادت را براي مردم ايجاد کنند. آیا اينهمه مطالب در قرآن و روایات درباره آینده برای این است که فقط بدانيد چنين خواهد شد و هیچ کاری نکنید؟! آیا انسان عاقل از پیشگوییها چنین نتيجهاي ميگيرد؟! یا براي اين است که بگويند چنين ميشود تا شما بدانيد اکنون وظیفهتان چیست و در شما اميد ايجاد کنند؛ نه اينکه مانع حرکت و انجام دادن وظايف واجبتان شود. ميگويند امر به معروف نکنيد؛ زیرا در ظهور امام زمان علیهالسلام تأخير ميافتد! اين انکار ضروريات دين است. البته چنین فردي توجه ندارد که چه لوازم وپيامدهايي دارد. از کساني که در اينباره خيلي خوندل خورد، امام خمینی (ره) بود. ایشان بسیار زحمت کشيد تا اين فکر غلط را از بسیاری از افراد دور کند.
آنچه از آینده بیان کردهاند، برای این است که ما را راهنمايي کنند تا بدانیم امروز چگونه باید حرکت کنيم. اينکه در روايات، وقایع آخرالزمان را بیان میکنند، براي این است که مواظب باشيد به آن مفاسد مبتلا نشويد، پيشگيري کنيد، از خودتان مراقبت کنید تا در آن فتنهها نيفتيد، به آن آفتها مبتلا نشويد؛ نه اينکه فقط يک خبر باشد؛ نه اينکه هيچ اقدامي نکنيد، چون امام زمان میآیند و همه چیز را اصلاح ميکنند. اين مسئله بهویژه براي ما شیعیان اهميت دارد که معناي صحيح اين پيشبينيها را بفهميم. اينها بايد مايه اميد، حرکت و منشأ آثار و برکات شود. برای نمونه، يک روحاني مثل امام خمینی (ره) در اين کشور وظيفهاش را فهميد و عمل کرد؛ بنگرید که چه اتفاقی افتاد. چه تحولي در عالم ايجاد کرد که بعد از سي سال، آثارش در چند کشور اسلامي دیگر نمایان شده است. اينکه بعد از صد سال چه خواهد شد، خدا میداند؛ يعني اين اطلاعات چنان پتانسيلي دارد تا چنين حرکتي را ايجاد کند که چنين افرادي را پرورش دهد. اگر امام خمینی (ره) در خانه خودش نشسته بود و فقط ذکر ميگفت، آیا اينهمه رشد در کشور پيدا ميشد؟! آيا اینهمه اسلام پيشرفت ميکرد؟! آیا اينهمه مردم با تشيع آشنا ميشدند؟!
برکات انقلاب اسلامی
اگر حرکتي را که در جنگ 33 روزه لبنان اتفاق افتاد، ريشهيابي کنيد، درمییابید که اين يکي از برکات کوچک انقلاب امام است. تشکيل حزبالله در لبنان به دستور ایشان بود. آقای سيدحسن نصرالله حفظهالله، طلبهاي در شهر قم بود؛ چند طلبه لبناني بودند که اينجا درس ميخواندند. اینها در جبهههاي جنگ شرکت ميکردند. امام به آنها فرمود شما به لبنان بروید و در آنجا فعاليت کنيد. اینها به امر امام رفتند و با تأکيد و تشويق ايشان، حزبالله لبنان را تشکيل دادند. بعد از آن، افراد دیگری نیز بدانها پیوستند و اقلیتی شیعه را در لبنان پایهریزی کردند. حزبالله، گروهي از ميان شيعيان لبنان است. اينکه اقليتی از اقليت يک کشور کوچک اسلامي توانست اسرائيل، بزرگترين قدرت نظامي منطقه را به زانو درآورد، از برکات حرکت امام بود.
اگر درست تحليل کنيد، درمییابید حرکتهايي که در شمال افريقا، مصر و ليبي انجام شد و انشاءالله در ساير کشورها هم صورت میگیرد، به تعبیر خودشان از برکات جمهوری اسلامی ایران است. امريکاييها در جريان والاستريت گفتند ما اين حرکت را از مصريها ياد گرفتيم و مصريها هم گفتند ما حرکتمان را از ايران ياد گرفتيم؛ يعني حرکتي که در امريکا اتفاق افتاده است و هيچ بعيد نيست که روزي نظام امريکا را متزلزل و نابود کند، يکي از برکات حرکت امام خمینی (ره) است؛ آخوندی که با دست خالي و بدون هيچ عِده و عُدّهاي قيام کرد و فقط انگيزهاش انجام وظيفه بود.
آن اميدي که در دل امام ايجاد شده بود، از همين پيشبينيهاي قرآن و احادیث بود؛ اينکه حق پيروز است:لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ6] و إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛7] اينهاست که به انسان اميد ميدهد تا حرکت کند و اين حرکت چنين آثار و برکاتي دارد. حالا آیا این پیشبینی قرآن، کار خوبي بوده است یا رکود بههمراه آورده؟ گاهي عیب از ماست که بد میفهمیم و چيزي را که عامل حرکت است، عامل رکود ميدانيم. اگر نور را علامت ظلمت دانستيم، نقص از ماست. ما بايد فهممان را عوض کنيم؛ والا بيانات قرآن حرکتآفرين، نورآفرين، اميدآفرين و سعادتآفرين است.
این پیشبینیها عامل جبر نمیشود؟
اگر قرار است قطعاً حادثهاي در يک زماني رخ دهد، آيا اين باعث نميشود که رفتارهاي ما نسبت به آن جبری باشد؟ به تعبیر دیگر، اگر قضا و قدر قطعي است، آیا اين باعث نميشود که در مقابلش نتوان هيچ عکسالعملي انجام داد؟ بحث فلسفي مسئله قضا و قدر و ارتباطش با اختيار انسان، موضوعی است که صدها کتاب درباره آن نوشته شده است. بحث سادهاي که مطرح است اينکه، گاهی در پيشبيني حادثهاي، تمام جزئياتش از نظر زمان، مکان و تمام لوازم و مقارناتش مشخص است. در اين صورت، اين شبهه مطرح میشود که اگر پيشبيني قطعي است و قرار است اين کار بهوسیله فلان کساني انجام شود، پس من چه کارهام و چه نقشي ميتوانم داشته باشم؟ ما در اینجا چنين پيشبينيهايي نداريم؛ پيشبيني در چارچوبهاي مشخصی است؛ يک خطوطي را معين ميکند که اين خطوط، قطعي است؛ اما درون آن خطوط فضاهاي بازي وجود دارد. این فضاهای باز، محل اعمال اختيار است. بسیاری از مسائل را میدانیم که در زندگي ما قطعي است. برای مثال، میدانیم امشب حتماً هوا تاريک خواهد شد. فردا صبح بهطور حتم خورشيد طلوع خواهد کرد. آیا اينها موجب جبر ميشود؟! چارچوبی را ترسيم ميکند برای اينکه بدانید وقتي هوا تاريک است، نمیتوانید بعضی از فعالیتها را انجام دهید؛ برای نمونه، نمیتوانید در شب، بدون چراغ، مطالعه کنيد؛ درحالیکه در روز میتوانید این کار را انجام دهید؛ اما هيچکدام جبرآور نيست. اينکه چه چیزی را در چه زمانی مطالعه کنيد به اختیار شماست؛ یعنی يک شرايط و چارچوبی یقینی را ترسيم ميکند؛ أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ8] يالَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ9]؛ پيشبينيهايي است که اينها بهطور حتم کشته خواهند شد؛ اما بیان نکرده است که چه کسانی آنها را میکشند.لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ اينها در همانجايي که تقدير شده است، انجام خواهد شد؛ اما در چه زمانی و بهوسیله چه کسی، مشخص نیست. پس در عموم پيشبينيهايي که شده، هيچگاه تمام جزئيات بهطور دقیق پيشبيني نشده است؛ يک چارچوبهايي یا دايرهاي مشخص شده که در درونش فضاي بازي براي مانور هست و شما میتوانید در آن فضا مهرهها را جابهجا کنید و حتی شما جاي يک مهره را بگيريد يا شما برويد و دیگری جای شما را بگیرد یا نوع فعاليتها را عوض کنيد؛ برای مثال، اگر از شمشير استفاده میکردید، میتوانید بعدها تفنگ و پس از آن سلاح قويتر به کار برید.
در روايات، درباره تغيير تقديرات و بداء مطالبی بیان شده است: ما عُبِدَ اللهُ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاء.10] اعتقاد به بداء، بهترين وسيله عبادت خداست؛ يعني اگر اعتقاد نداشته باشيم که مقدرات، مقدرات غيرقطعي قابل تغيير است، انسان تلاش نميکند و در حالت رکود باقی میماند؛ اما در اثر اعتقاد به بداء حتی اگر امری مقدر هم شده باشد، میتوان به اذنالله و با دعا و توسل آن را تغيير داد. برای مثال، در برخي دعاهاي شبهاي ماه رمضان،[11] ميگويید خدايا اگر اسم من را جز اشقيا نوشتهاي، اسمم را محو کن و جزو سعدا بنويس؛ يعني قابل تغيير است. در دعاي بعد از نماز زيارت امام رضا علیهالسلام عبارتی] با این مضمون است که قضاي قطعي را هم تغيير ميدهي. بیشک منظور از قطعي، قطعي نسبي است؛ زیرا اگر مراد، قطعي قطعي باشد، تناقض بهوجود میآید. هم قطعي هست و هم تغييرش ميدهي؛ يعني نسبت به آن متغیرهایی که بهطور دائم در حال تغيير است، قطعي است.
بههرحال، اعتقاد به آينده قطعي حتي درباره حادثهای خاص، مادامي که تمام جزئياتش مشخص نشده باشد، هيچ منافاتي با فعاليت انسان ندارد و چهبسا اطلاع از آن باعث ایجاد امید در انسان شود و براي رسیدن به موفقيت، بر تلاشش بیفزاید و زودتر به نتيجه برسد. وفّقنا الله وإيّاکم لما يحبّ ويرضي والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته.
[1]. تکوير، 1ـ3.
[2]. ص، 26.
[3]. توبه، 33.
[4]. اسراء، 81.
[5]. انبيا، 105.
[6]. انفال، 8.
[7]. اسراء، 81.
[8]. نساء، 78.
[9]. آلعمران، 154.
[10]. کافي، ج 1، ص 146.
[11]ر.ک. دعاي شب بيست و سوم
[12]. و قَضَائِکَ الْمُبْرَمِ الَّذِي تَحْجُبُهُ بِأَيْسَرِ الدُّعَاء.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org