بسم الله الرحمن الرحيم
«معيار انتخاب»
بيانات حضرت آيت الله محمد تقي مصباح يزديدام ظلهدر جمع ناظران شوراي نگهبان 15و 1383/11/16
فهرست عناوين
- 1. نافرماني ابليس، اولين انحراف تاريخ
- 2. اعوان و انصار ابليس
- 3. بيعتشکني، خصلت شياطين صدر اسلام
- 4. توطئههاي شياطين انس در تضعيف باورها و اعتقادات
- 5. عدم اعتقاد به باورهاي ديني، خصيصة بارز شياطين
- 6. حوزة نفوذ شياطين جن و انس
- 7. انقلاب اسلامي، موهبتي الهي
- 8. شکر نعمت، شرط بقاي انقلاب اسلامي
- 9. درس عبرت
- 10. جلوگيری از نفوذ ناسپاسان در نظام، وظيفهای همگاني
- 11. ملاک تعيين اصلح در انتخابات
- 12. تخريب دژ مستحکم اسلام از درون
1. نافرماني ابليس، اولين انحراف تاريخ
بيترديد، بزرگترين نعمت الهي براي انسان، بعد از نعمت حيات و عقل كه نعمتي مقدماتي هستند، نعمت وحي و نبوت است. خداوند متعال بر انسان؛ منت نهاد و به گروهي از بندگان شايسته؛ خود، آنچه موجب سعادت آدميان بود، وحي فرمود و آنان را مكلف ساخت كه با تمام توان، محتواي اين وحي را به سايرين برسانند. آنچه مايه سعادت دنيا و آخرت انسانهاست، در گرو عمل به همين دستورات است و سرپيچي از آنها، هم بدبختي دنيا و هم عذاب ابدي را در پي خواهد داشت.
از همان آغاز خلقت انسان، جريان ديگري هم در دستگاه خلقت پيشبيني شده بود و آن، جرياني بود كه ابليس، نقطة آغازين و سرمنشأ آن بود. از يکی از فرمايشات حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه ميتوان به ماهيت و عملکرد ابليس پيبرد:؛ فَاعْتَبِروا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِيسَ، إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهِيدَ، وَكَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة، لاَ يُدْرَى أمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الاْخِرَةِ، عَنْ كِبْرِ سَاعَة وَاحِدَة.؛1؛ پس، از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد، عبرت گيريد، زيرا اعمال فراوان و کوششهای مداوم او را با تکبر از بين برد. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نيست که از سالهای دنيا يا آخرت است، اما با ساعتی تکبر همه را نابود کرد.؛ براساس اين بيان، خداوند متعال شش هزار سال قبل از آفرينش حضرت آدم(علي نبينا و آله و عليه السلام)، ابليس را خلق نمود و او در اين مدت طولاني، به عبادت خداوند مشغول بود؛ بهگونهاي که اين اشتغال به عبادت، او را در سلك فرشتگان در آورده بود و چه بسا فرشتگان هم تصور ميكردند که او نيز فرشتهاي همانند خود آنان است. البته اين شش هزار سال نيز فراتر از سالهايي است که هم اينک تصور ميشود، به طوري که مشخص نميشود که آيا مراد از اين شش هزار سال، سالهاي دنيوي است و يا سالهاي اخروي مد نظر بوده است. لذا اين احتمال وجود دارد که هر سال از اين شش هزار سال، خود با هزار سال دنيوي برابر باشد که در اين صورت ابليس شش ميليون سال به عبادت خداوند مشغول بوده است. تاکنون هيچ انساني وجود نداشته که تا اين حد از عمر طولاني برخوردار باشد. حتي حضرت نوح(علي نبينا و آله و عليه السلام) که از عمر طولاني برخوردار بوده است، طبق مستندات موجود، عمري فراتر از سه هزار سال نداشته است و حتي برخي عمر ايشان را از اين مقدار نيز کمتر ميدانند.
در هر صورت، پس از سپري شدن شش هزار سال از عمر ابليس، که به عبادت خداوند گذشت، سخن از آزمايش او به ميان آمد و آن آزمايش با آفرينش حضرت آدم موضوع پيدا كرد. بعد از اينكه خداوند اراده فرمود تا حضرت آدم را خليفه خود در زمين قرار دهد، به فرشتگان امر کرد تا در برابر حضرت آدم به خاك افتند. در اينجا بود که ابليس از اطاعت امر خداوند سر باز زد و گفت: أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ؛2؛ من از او بهترم مرا از آتش و او را از گل آفريدي. از همين جا بود که حساب ابليس از ساير فرشتگان جدا شد و همو که هزاران سال به عبادت خداوند پرداخته بود، قسم ياد کرد که تمام انسانها را، به جز کساني که براي خدا خالص شدهاند، به گمراهي کشاند:؛ قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛3؛ گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختي، من [هم گناهانشان را] در زمين؛ برايشان ميآرايم و همه را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالصت.
اگر قبل از تمام شدن شش هزار سال، کسي ابليس و عملکرد او را ميديد، هرگز تصور نميکرد و حتي احتمال آن را نيز در ذهن خطور نميداد که آن كسي که 5999 سال جز عبادت خداوند كاري انجام نداده است، در هنگام امر خداوند به سجده در برابر حضرت آدم، از اين دستور سرپيچي نمايد و تغيير مسير دهد. البته اين امر در نظام تکوين براساس حکمت و محاسبه ازسوي خداوند بوده است و چنين نبوده است که خداوند، به طور ناگهاني در مقابل يك عمل پيش بيني نشده قرار گرفته باشد. خداوند متعال از همان ابتدا از باطن اين موجود اطلاع داشت و نيز علم داشت که او، روزي، اين باطن خود را بروز خواهد داد. ناگفته نماند که در اينجا مباحث مختلفي مطرح شده است و به اين شبهه نيز پاسخ داده شده است که چرا خداوند، عليرغم تمايل به هدايت بندگانش، چنين موجودي را آفريد و يا از همان ابتدا راه نفوذ او را به درون انسانها گشود تا او بتواند آنان را به گمراهي کشاند. جواب اجمالي اين شبهه اين است که تكامل انسان در گرو انتخاب آزادانة اوست و اين انتخاب آزادانه وقتي فراهم خواهد شد که حداقل دو مسير در پيش روي انسان قرار داده شود و انسان يکي از اين دو مسير را، که هر دو نيز براي او جاذبه و کشش دارد، برگزيند.
اگر بنا بر اين باشد که انسان تنها به سمت خير گرايش داشته باشد و تمام كساني هم كه با او معاشرت دارند، فقط يك راه خوب را به او نشان دهند و ديگر سخني از بدي و راه انحرافي در ميان نباشد، در آن صورت سخن از انتخاب آگاهانه بيمعنا خواهد بود. براي برقراري تعادل، بايد از يک سو، عواملي انسانها را به سمت خير دعوت نمايد و از سوي ديگر نيز، ضروري است که عواملي نيز او را به سمت شر سوق دهد. در اين صورت، انسان قادر خواهد بود که يکي از اين دو مسير را براي خود برگزيند و لذا ميتوان او را موجودي مختار و انتخابگر ناميد. در يک مسير، ملائکه و انبياي الهي حضور دارند تا انسان را به سمت خير رهنمون سازند. آنان براي انسانها طلب غفران مينمايند و دست به دعا برميدارند:؛ الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ؛4؛ كساني كه عرش [خدا] را حمل ميكنند و آنها كه پيرامون آنند، به سپاس پروردگارشان؛ تسبيح ميگويند و به او ايمان دارند و براي كساني كه گرويدهاند طلب آمرزش ميكنند.؛ پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چيز احاطه دارد، كساني را كه توبه كرده و راه تو؛ را دنبال كردهاند، ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.؛ بنابراين، در فطرت انسان، هم گرايش به خير و هم زمينه شر وجود دارد، ليکن بايد در اين ميان عامل تقويت کنندهاي نيز وجود داشته باشد؛ هم چنان که ملائکه و انبياي الهي، تقويت کنندة جهت خير در انسانند و شياطين نيز به عنوان تقويت کنندة جهت شر وجود دارند، زيرا وجود تقويت کنندهاي در جهت شر نيز براي ايجاد تعادل ضرورت دارد.
2. اعوان و انصار ابليس
زماني که ابليس تصميم به گمراهي انسانها گرفت، از دو عامل براي رسيدن به اين هدف خود استفاده کرد؛ در آن هنگام که تنها حضرت آدم و حوا و ابليس در اين عرصة دنيوي حضور داشتند، ابليس آگاه بود که تا روز قيامت، بر اثر توارث و تناسل، افراد زيادي پا به جهان هستي خواهند گذاشت و لذا قسم ياد کرد که تمام آنها را به انحراف خواهد کشيد. اگر جهان هستي به همان سه تن خلاصه ميشد، هيچ گاه ابليس، براي دستيابي به هدف خود نيازي به اعوان و انصار نداشت. هم اينک که جمعيت جهان به ميلياردها تن رسيده است و افراد بشر، که در زمانهاي مختلف و در بخشهاي مختلف اين جهان پا به عرصة وجود گذاشتهاند، رو به تزايد نهادهاند، ابليس قادر به گمراه ساختن تمام آنان نيست و از اين رو نيازمند ياراني است که او را در گمراه ساختن انسانها ياري بخشند.
دو دسته اعوان و انصار را ميتوان براي ابليس برشمرد؛ دستهاي از آنها شياطيني هستند که از جنس خود ابليسند و از دار و دستة او به شمار ميروند:؛ إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ؛5؛ در حقيقت او و قبيلهاش شما را از آنجا كه آنها را نميبينيد، ميبينند. اينان همان کساني هستند که در فرهنگ قرآني به عنوان شياطين جن شناخته ميشوند. اما دستة ديگري که به ياري ابليس ميشتابند، دستپروردههاي او در ميان خود انسانها هستند. در بسياري از مواقع، اين شاگردان ابليس، از شياطين جن مؤثرترند و در جهت رسيدن شيطان به اهداف خود کمك بيشتري به او ميكنند. لذا در قرآن ابتدا ياد از شياطين انس شده است و سپس شياطين جن ذکر گرديده است:؛ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛6؛ و بدين گونه براي هر پيامبري دشمني از شيطانهاي انس و جن برگماشتيم.
بنابراين، انسان با دو دسته از شياطين روبرو است که در رأس آنها يک فرماندة پرقدرت و با تجربه به نام ابليس قرار دارد؛ همو که شش هزار سال تا زمان حضرت آدم و هزاران سال از آن زمان تاکنون، در گمراه ساختن انسانها تجربه آموخته است و قدرت خود را به اوج رسانده است. هر چه زمان ميگذرد بر ياران و نيز تجربة او افزوده ميشود، به طوري که ميتوان ادعا نمود که در حال حاضر، ابليس از تمام زمانهاي پيشين، با تجربهتر و از تعداد ياران بيشتري براي گمراه ساختن انسانها برخوردار است.
3. بيعتشکني، خصلت شياطين صدر اسلام
برخي از کساني که با جنها در ارتباطند و مطالعاتي در اين زمينه دارند، نقل ميکنند که برخي از همان جنهايي که در غدير حاضر بودند و هم اينک نيز وجود دارند، در زمينة مذهب و اعتقاد خود مورد سؤال قرار گرفتند. آنان پاسخ دادند که ما جنيان نيز داراي مذاهب و اديان مختلفي همچون يهودي و مسيحي هستيم، ولي هيچ يک سني مذهب نيستيم، بلکه تمام مسلمانان جن، شيعه هستند. وقتي از آن جن سؤال ميشود که چرا کسي از جنيان سني نيست، پاسخ داد که هنوز همان كساني كه در جريان غدير حضور داشتهاند، زندهاند و شهادت ميدهند كه پيغمبر اكرم(ص)، حضرت علي(ع) را به عنوان جانشين و وصي خود برگزيد. از سوي ديگر، ما جنيان انگيزهاي براي رد اين واقعيت تاريخي نداريم؛ چرا که آن کساني که به اين مقام علي(ع) اعتراض ميورزند، از آدميان هستند که ميتوانند خلافت را غصب نمايند، ليکن هيچ يک از آدميان نميپذيرند که يکي از جنيان امام آنها باشد و چون ما درصدد نيستيم تا خلافت را در دست گيريم، لذا انگيزهاي هم براي مخالفت با ولايت علي بن ابيطالب نداريم. قابل ذکر است که قرآن کريم نيز پذيرفته است که جنيان داراي مذاهب متعددي هستند، به طوري که بر اساس برخي از آيات، در ميان آنها کساني وجود داشتند که به حضرت موسي(علي نبينا و آله و عليه السلام) ايمان داشتند.7
مطلب فوق، اشارهاي مقدماتي براي پي بردن به اين نکته بود که نبايد تصور نمود که عقل انسان به همراه هدايت انبياي الهي، براي پيمودن مسير درست کفايت ميکند و به صرف حکم عقل و خواندن برگي از کتب انبيا ميتوان به تمام حقيقت پي برد. بلکه به قدري عوامل اغوا كننده وجود دارد که گاهي بسياري از اشخاص با فراست و زيرک نيز گمراه ميشوند. با در نظر گرفتن اين مسأله ميتوان بسياري از مسايل به وجود آمده از زمان پيامبر اکرم(ص) تاکنون را تحليل کرد. برخي از مسايل تاريخي در بدو نظر براي انسان به صورت معمايي پيچيده به چشم ميآيد و با نگاه سطحي نميتوان از آن گذشت. به عنوان نمونه، حضرت محمد(ص)، پس از مبعوث شدن به پيامبري، در مكه، اقوام و خويشان خود را دعوت به اسلام نمود. در اين ميان، دو طايفة قريش و بني اميه، که به نحوي از خويشاوندان آن حضرت نيز به شمار ميرفتند، به آزار و اذيت حضرت پرداختند و مزاحمتهاي فراواني را ايجاد نمودند. اين آزار و اذيتها به قدري بود که حتي از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت»؛8؛ هيچ پيامبري همانند من مورد آزار و اذيت قرار نگرفته است. اما علي رغم تمام اين آزار و اذيتها، آن حضرت با نشان دادن روي خوش و تحمل شدائد، توانست نظر عدهاي را به سوي خود جلب کند و آنان را به سمت اسلام بکشاند:؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ؛9؛ پس به [بركت] رحمت الهي با آنان نرمخو [و پرمهر] شدي و اگر تندخو و سخت دل بودي قطعا از پيرامون تو پراكنده ميشدند.
با تلاشهاي مستمر پيامبر اکرم(ص) و مهاجرت به مدينه، زمينه براي تشکيل دولت اسلامي فراهم گرديد، به گونهاي که در اواخر عمر آن حضرت، قسمت عمدة جزيرة العرب به اسلام گرويدند و کفار از رسيدن به اهداف خود مأيوس گرديدند و در واقع، اسلام بيمه گرديد: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ؛10؛ امروز كساني كه كافر شدهاند، از [كارشكني در] دين شما نوميد گرديدهاند، پس از ايشان مترسيد و از من بترسيد.
در دوران 23 سالهاي كه پيامبر اكرم(ص) عهدهدار امر رسالت بودهاند، كساني وجود داشتند که از همان ابتدا به آن حضرت ايمان آوردند. در سه سال اولية بعثت پيامبر(ص)، که دعوت به صورت مخفيانه صورت ميگرفت، پيامبر مأمور به دعوت اقربا و خويشاوندان خود گرديد: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ؛11؛ و خويشان نزديكت را هشدار ده.؛ اما پس از آن سه سال، دعوت حضرت به امر خداوند علني گرديد: فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ؛12؛ پس آنچه را بدان ماموري آشكار كن و از مشركان روي برتاب. كساني که در دوران دعوت مخفيانه و يا حتي در دوران دعوت علني پيامبر(ص)، به او ايمان ميآوردند، مورد آزار و اذيت مشرکين قرار ميگرفتند، ليکن هيچگاه دست از اسلام برنداشتند. اما برخي از همين افراد، پس از ارتحال پيامبر اکرم(ص)، اقدام به ايجاد تغيير در مسير اسلام کردند.
اسلام آوردن و پذيرفتن شدايد و سختيها در زمان رسول اکرم(ص)، بدان معناست که آنان به حقانيت اسلام و پيامبر(ص) پي بردهاند و کلام آن حضرت را بر ديدگان خود مينهند. اما برخي از افرادی که سختيهايی را در زمان رسول خدا(ص)، متحمل شده بودند، فرمايشات و دستورات صريح آن حضرت را کنار زدند. بسياری از صحابه، شاهد بودند که در روز غدير، آن حضرت، دست جانشين خود را بلند کرده، فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه؛ هر کس من مولای او هستم، پس اين علی، مولای اوست. سپس آن حضرت، از حاضران، عهد و پيمان گرفت ولذا کساني از ميان آن جمعيت به نزد علي(ع) آمده، اظهار داشتند: بخ بخ لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم؛13؛ خوشا به حالت، خوشا به حالت ای فرزند أبی طالب، تومولاي من و مولاي تمام مؤمنين عالم گرديدي.؛ اين بيعت با علي(ع) بيش از 70 روز دوام نياورد و بعد از وفات پيامبر(ص) به فراموشي سپرده شد، به طوري که برخي از همان بيعت کنندگان، که حتی به علی(ع) تبريک گفته بودند، براي تعيين جانشين پيامبر(ص) نشستي، معروف به سقيفه، را تشکيل دادند. اين رفتار حقيقتاٌ يک معماست و حيرت انسان را برميانگيزاند.
اما سؤال برانگيزتر و حيرتآورتر رفتار كساني است كه بعد از ارتحال پيامبر(ص)، از اطرافيان و طرفداران علي(ع) بودند، ليکن همانها نيز به ورطهاي ديگر افتادند. کسي همچون زبير، که از بزرگان بني هاشم و از خويشاوندان نزديک علي(ع) بود و پيامبر(ص) نيز براي او دعا کرده بود، بر سر به دست آوردن حکومت بصره، با اميرالمؤمنين(ع) به جنگ برخاست و به روي طرفداران علي(ع) شمشير كشيد و باکي از کشته شدن آن حضرت نيز نداشت. کسانيهمچون زبير، در زمرة اولين کساني بودند که با علي(ع) بيعت کردند، اما بعد از مدت كوتاهي، به خاطر اختلاف بر سر به دست آوردن منصب، با او به جنگ پرداختند. در اينجا نيز همان سؤالي که در مورد ابليس مطرح بود در مورد اين افراد نيز وجود دارد و آن اينکه آيا آنان در آن مدت چندين ساله نيز ايماني دروغين داشتند و يا اينکه انسان ميتواند تا اين حد قابل تغيير باشد.
بهترين و قابل فهمترين پاسخ اين است که نه تنها انسان، بلکه هر موجود مکلفي، و از جمله جن، قابليت تغيير فراواني دارند. از همين روست که در فرهنگ اسلامي ما، به خصوص در ميان متدينين، چنين معروف شده که هميشه براي عاقبت به خيري خود و ديگران دعا كنيد. هيچ کس از آيندة خود و تحولات آتي اطلاع و اطمينان ندارد؛ هم چنان که ابليس پس از شش هزار سال عبادت، به آن سرنوشت دچار شد و فردي هم چون زبير نيز پس از سالها ايمان به پيامبر(ص) و همراهي و بيعت با علي(ع)، به روي اميرالمؤمنين شمشير کشيد و سرانجام در جنگ جمل كشته شد. دامنة اين حکايت بدانجا کشيده شد که در روز عاشورا کساني به جنگ با امام حسين(ع) پرداختند که زماني در پاي منبر علي(ع) حضور داشتند و آن حضرت را در جنگهاي مختلف ياري کردند. عاقبت هم، اينان امام حسين(ع) را به شهادت رساندند و آن فجايع را به بار آوردند.
4. توطئههاي شياطين انس در تضعيف باورها و اعتقادات
از آنچه گذشت، ميتوان به اين نکته پي برد که هر کس همواره بايد نسبت به آيندة خويش بيمناک باشد و با پشتوانة دعا و توسل، در پي عاقبت به خيري خود باشد. از سوي ديگر بايد نسبت به سرنوشت برخي از افراد در بعضي از مسايل سياسي جامعه حساس بود و در صورت تغيير رفتار آن اشخاص، نسبت به علل چنين تغيير جهتهايي تحليلي به دست آورد. همچنين بايد توجه داشت که انسان همواره در حال تغيير و تحول است و در واقع، تغيير و دگرگوني مطابق طبيعت انسان است و ثبات در يک فرد جاي تعجب خواهد بود.
در صحنه سياسي اجتماعي دنياي امروز، بزرگترين توطئهها و حيلهها عليه اسلام به كار گرفته شده است و دشمني و عنادي كه امروز نسبت به اسلام ورزيده ميشود، در هيچ تاريخي، نه از نظر كميت و نه از نظر كيفيت، به اين حد و اندازه نبوده است. البته در مقابل اين حرکت، روز به روز، بر وسعت و عظمت اسلام افزوده شده است و تعداد افرادي که به سمت اين دين گرايش پيدا ميکنند، رو به رشد بوده است. اما عليرغم وجود چنين موازنهاي، بايد همواره متوجه خطرها بود و به وضعيت فعلي دل نبست. بايستي با شناسايي خطرات احتمالي، تمام روزنهها، ولو روزنههاي بسيار کوچک را مسدود ساخت و از نفوذ بيشتر دشمن جلوگيري نمود. بنابراين، هميشه بايد مراقب دشمن، ولو آنکه تعداد آنان اندک باشد، بود، چه رسد به زماني که تعداد اين دشمنان بسيار باشد و بيش از هر زمان ديگري در صدد باشند که به مقابله با اسلام برخيزند و شمشيرهاي خود را از رو بسته، مخالفت علني خود را با اسلام نشان دهند. دشمنان امروزي اسلام اذعان مينمايند که تنها دشمن آنها در اين جهان، اسلام است و از ميان مسلمانان نيز بزرگترين خطر جمهوري اسلامي ايران است.
از نظر دشمنان اسلام، مسلمانان جهان، که از نظر فکري، داراي تعصبات ديني هستند، تحت تأثير افكار آنان قرار نخواهند گرفت و دست از عقايد خود بر نخواهند داشت. دشمنان اسلام و تشيع، همچنين تصريح کردهاند که از ميان مسلمانان، شيعيان به قدري غني هستند كه در طول بيش از هزار و چهارصد سال، عليرغم آنکه در اقليت بودهاند، توانستند هويت خويش را حفظ كنند و روز به روز بر گسترش مذهب خود بيافزايند. اين امر حاکي از آن است که آنان از بعد اعتقادي و ايدئولوژيک، به اموري معتقدند که در هيچ مذهب ديگري وجود ندارد.
يكي از اين اعتقادات، که دشمنان اسلام نيز با صراحت خطر آن را گوشزد نمودهاند، تبعيت شيعيان از مراجع تقليد ميباشد. در هيچ مذهب اسلامي ديگر، تا اين حد علما و مراجع داراي نفوذ نيستند. اگر در ميان مذاهب اسلامي ديگر، عالمي فتوايي صادر نمايد، ترتيب اثر چنداني بدان داده نميشود. ليکن اگر در جمهوري اسلامي ايران، مرجعي فتوايي را صادر کند، همة توجهها را به خود جلب خواهد کرد و بدان ترتيب اثر داده خواهد شد. اين امر ناشي از اين است که شيعيان، مراجع تقليد خود را نايب و جانشين امام زمان(عج) در زمان غيبت آن حضرت ميدانند و حکم آنها را همان حکم او ميپندارند. هر چند که در برخي از مذاهب ديگر اسلامي نيز اعتقاد به امام زماني در آخر الزمان وجود دارد، اما آنان يا معتقدند که چنين شخصي هنوز متولد نشده است و يا معتقدند که او در قيد حيات بوده است ولي هم اينک ديگر در قيد حيات نيست. هيچ يک از اين اعتقادات نميتواند با اعتقاد شيعه برابري کند، چرا که شيعه معتقد است که آن شخص زنده است و حتي ميتوان با او ارتباط، ولو ارتباطي معنوي، برقرار ساخت. اين اعتقاد، ركني است كه توانسته است ستون فقرات اين مذهب را حفظ كند.
از نظر دشمنان اسلام، شيعيان سيرهاي از پيشوايان خود دارند که آنچنان پر قدرت است كه بعد از طي قرنها، همچنان از تأثير فراواني برخوردار است. اين قدرت عظيم ناشي از نام امام حسين(ع) و زندگيِ الهام بخش اوست. عليرغم گذشت بيش از هزار سال از واقعة عاشورا، شيعيان براي امام حسين(ع) و مصيبتهاي وارد شده بر او به عزاداري ميپردازند که در هيچ جاي دنيا نظيري براي آن وجود ندارد. قدرتي که بر اثر ياد نام امام حسين(ع) و شهادتش به وجود ميآيد، بر هر قدرتي غالب است و نظيري براي آن نميتوان يافت.
دشمنان جمهوري اسلامي، بارها و بارها، تصريح کردهاند که اين دو موضوع، دغدغة اصلي آنان است و استراتژي آنان در مقابله با ايران، اولا دور كردن مردم از مرجعيت و رهبري و ثانيا تضعيف پايههاي اعتقاد به امامت، به ويژه اعتقاد به سيدالشهدا و عزاداري براي اوست. از اين رو، آنان در تلاشند تا از يک سو وانمود کنند که جرياني همچون جريان عاشورا، يک امر عادي در آن زمان بوده است که در آن، دو طايفه از مسلمانان با يکديگر درگير شدند و در نهايت، يکي از آن دو طرف برندة جنگ بودند. همانگونه که در جنگ بدر، بنيهاشم پيروز پيکار بودند و عدهاي از دشمنان خود را از بني اميه به قتل رساندند، در كربلا هم، همان شکست خوردههاي آن جنگ، در صدد انتقام برآمدند و عدهاي از بني هاشم را به قتل رساندند. از ديگر سو نيز دشمنان اسلام در صدد برآمدند که رکن ديگر اعتقادات شيعه يعني مرجعيت را تضعيف نمايند. از اين رو تلاش زيادي کردند تا اولاً بين آنان اختلاف ايجاد کنند و ثانياً شايعاتي عليه مراجع بر سر زبانها بياندازند تا مردم اعتقاد به آنها را از دست دهند و آنان را افرادي دنياپرست و مقام پرست تلقي نمايند.
البته بايد به خاطر سپرد که هرچند هجمة دشمنان اسلام عليه تشيع قابل ملاحظه است، ليکن آنان براي تضعيف تمام اديان و نيز تمام مذاهب اسلامي، برنامههايي كلي در دست اجرا دارند. به عنوان نمونه، کار آنان بدانجا کشيده شده که حتي در يکي از دانشگاههاي جمهوري اسلامي ايران، يکي از انجمنهاي دانشجويي چنين مطرح ميکند که جامعه از نظر برخي از جامعه شناسان به سه بخش تقسيم ميشود: دوره ماقبل مدرنيته، دوران مدرنيته، و دوران پست مدرن. دوران ما قبل از مدرنيته، بيشتر خرافات و اوهام حاكم بود و انسانها خدايان و بتهاي متعددي را ميپرستيدند. آنان به امور غيبي بسيار معتقد بودند و به دور از عقل زندگي ميكردند. خرافه، سحر، جادو، وحي، نبوت، دين و اموري از اين قبيل، امور غيرعقلاني مختص دوران ماقبل مدرنيته بود. در دوران مدرن به جاي خدايان، عقل حاكم شد و اموري پذيرفته شد كه عقل تصديق ميكرد. اما آن دوران نيز سپري شد و دوران پست مدرن حاکم گرديد. در اين دوران، مطلق معبوديت برانداخته شد و لذا نه عقل و نه خدا حاكميتي بر انسان ندارند. در صورتي که اين سخنان توسط يک ملحد در يك كشور ماركسيستي گفته ميشد، چندان جاي تعجب نبود، ليکن تعجب از اين است که اين سخن، در جمهوري اسلامي ايران، ام القراي جهان اسلام، و در دانشگاه پايتخت آن، به طور علني گفته، نوشته و پخش ميشود، ولي هيچ اعتراضي از کسي بر نميخيزد.
بر کسي پوشيده نيست که يکي از مهرههاي استعمار، كه در ايران فعاليت زيادي داشت، کسروي بود؛ همو که تا ايجاد يك فتنه عظيم هم پيش رفت، ليکن اين فتنه به دست تواناي مرحوم نواب صفوي(ره) از بين رفت. کسروي کتابهايي در انتقاد از روحانيت و دين به نگارش درآورد در نهايت نيز، خود، ادعاي پيغمبري کرد و به جاي قرآن، کتاب ديگري به نام «ورجاوند بنياد »؛ نوشت. حتي حضرت امام(ره) هم در برخي از سخنرانيهاي خود از کسروي چنين ياد کردهاند: «البته کسروي نويسندة زبردستي بود، ولي آخري ديوانه شده بود يا يک مغزي است که اين مغز- بسياري از شرقيها اينطوري هستند که تا يک چيزي، چهار تا کلمهاي ياد ميگيرند ادعايشان خيلي بالا ميشود. کسروي، آخري ادعاي پيغمبري ميکرد. نميتوانست به آن بالا برسد، آنجا را ميآورد پايين».14؛ اما عليرغم چنين فرمايشات صريحي از سوي حضرت امام(ره)، متأسفانه در جمهوري اسلامي، يك انتشارات رسمي، مجموع كتابهاي كسروي را چاپ ميكند و تنها آن بخش از کلام حضرت امام(ره) را ذکر ميکند که «کسروي نويسندة زبر دستي بود». از چندي پيش، خود وزارت ارشاد بعضي از كتابهاي كفرآميز كسروي را چاپ كرده است و برخي، آنها را براي اهدا راهي مراكز اسلامي و مساجد در اقصي نقاط جهان، و حتي آمريکا، مينمايند.
حاصل آنکه ابليس تنها به اعوان جني خود اكتفا نميكند، بلکه دست آموزهايي دارد كه نقش آنها از خود او بسيار بيشتر است. آن شيطان جني تنها وسوسهاي در دل ايجاد ميكند:؛ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ؛15؛ آن كس كه در دلهاي مردم وسوسه ميكند، چه از جن و [چه از] انس. اما براي تحقق اهداف او بايد بهانههايي همچون كتاب، فيلم، حركات موزون، موسيقي اسلامي و اموري از اين قبيل باشد. اينگونه امور ديگر از دست شياطين جن بر نميآيد، بلکه نيازمند همکاري شياطين انس است. اين شياطين انسي را بايد در جامعة اسلامي شناسايي کرد و با حيلهها و اقدامات آنان آشنا شد.
بزرگترين حيلهاي كه اين شياطين در جمهورياسلامي ايران به کار بردند اين بود که با استفاده از امكاناتاينكشور و از طريق بودجة بيتالماليكه متعلقبه خانوادههاي شهدا، فقرا ومستضعفين است وبايدصرف تقويت اسلام و مسلمين و ترويج ارزشهاي اسلامي شود، رقاص از ارمنستان وارد کردند تا براي خوشايند عدهاي برقصند. بيم آن ميرود که دامنة اين گونه حرکات به ساير بخشهاي کشور نيز کشيده شود. بزرگترين كاري كه شياطين به اجرا در آوردند و هنوز نيز بسياري نسبت به آن غافلند، اين است كه به دست كساني كه يكي از کليديترين پستهاي مملكت را رسماً در اختيار داشت و هم اينک، پشت پردة طراح برنامههاي كشور است، بزرگترين تيشه را به اصل ريشه اين انقلاب وارد ميسازند و کسي توجهي به آن ندارد.
5. عدم اعتقاد به باورهاي ديني، خصيصة بارز شياطين
از سال 1341 که سخن از نهضت روحانيت به ميان آمد، حضرت امام خميني(ره) شيوههاي مختلفي را در دورههاي مختلف، به تناسب زمان و مکان در پيش گرفتند. اما از همان ابتدا محور حرکت و سخنان ايشان، چيزي جز اسلام و اجراي احکام اسلامي نبود. در اوايل انقلاب، که لايحة قصاص در شوراي انقلاب مطرح گرديد تا براساس احکام اسلامي، قصاص صورت پذيرد، گروهي از حقوقدانان، که عمدتاً از جبهه ملي بودند و حتي برخي از آنها از بعضي از مقامات، عاليترين نشان علم را دريافت كردند، به مخالفت با اين لايحه پرداختند و آن را غير انساني و خلاف مقررات حقوق بشر معرفي کردند. حضرت امام(ره) در همان زمان، به سبب مخالفت جبهة ملي با لايحة قصاص، با صراحت فرمودند: «جبهة ملي از امروز محکوم به ارتداد است».16؛ بدين ترتيب، زنان آنان بر آنها حرام گرديد، ريختن خونشان مباح شد و اموالشان به وارثين مسلمان تعلق گرفت. تمام اين امور، آثار و تبعات مخالفت با يك حكم اسلامي بود. متأسفانه، در حال حاضر، صريحاً احكام ضروري اسلام انكار ميشود و آب هم از آب تكان نميخورد. حتي برخي از کساني كه به انکار ضروريات دين ميپردازند، عمامه بر سر خود دارند و به خود جرأت داده، صحبت از كانديداتوري خود در انتخابات رياست جمهوري به زبان ميآورند. اين امور حاکي از فعاليتهاي شياطين در داخل کشور ماست.
ريشه اساسي حركت امام(ره) اين بود كه دين بايد در مصالح اقتصادي، سياسي، نظامي و بينالمللي جامعه حاكم باشد. به عبارت ديگر، دين و سياست دو امر جدا ناپذيرند و سياست ما عين ديانت ما و ديانت ما عين سياست ماست. هدف از ايجاد چنين انقلابي اين است که اين شعار زنده بماند؛ و الا خود شاه هم دين را در ظاهر ميپذيرفت، ولي دين را در مساجد و معابد محصور ميساخت. حتي او در قصر خود روضه خواني هم بر پا ميساخت، قرآن را نيز منتشر مينمود و به زيارت حضرت معصومه(س) هم ميآمد، ليکن از ديگر سو معتقد بود که قوانين دولتي و مسايل اقتصادي، حكومتي و قضايي و اموري از اين قبيل ارتباطي با اسلام و دين ندارد و خود مردم، که از نظر خود او، در آن زمان شخص او نمايندة آنان بود، بايد در اين حوزهها تصميم بگيرند.
حاصل آنکه، اصل اين انقلاب با هدف پيوند دين و سياست به وجود آمد و با هرگونه تفكيك دين از سياست و يا سكولاريسم به مقابله برخاست. اما کار به آنجا رسيد که آن كساني كه روزي بالاترين نقش را در برنامه هاي اجرايي داشتند و هم اينک نيز در پشت پرده، نفوذ خود را اعمال ميکنند، چندين کتاب در تعريف و تمجيد از سكولاريسم نوشتهاند. كساني هم که دم از نفي احكام اسلامي ميزنند و از تشكيك در ضروريترين مسايل اسلامي ابائي ندارند، از سوي مقامات مسئول، به عنوان مفاخر كشور معرفي ميگردند. همانگونه که در صدر اسلام با گذشت 70 روز از ارتحال پيامبر اکرم(ص) سخنان و سفارشات آن حضرت کنار زده شد، در جمهوري اسلامي نيز چند سال پس از وقوع انقلاب اسلامي، ما شاهد چنين تشکيکهايي در ضروريات دين هستيم.
6. حوزة نفوذ شياطين جن و انس
گاهي هدف برخي در اين خلاصه ميشود که حزب مورد نظر يا يکي از دوستان يا خويشاوندان آنان به پست و مقامي دست پيدا کند تا آنان نيز به نان و آبي برسند. بعد هم سخن از نهضت يا انقلاب اسلامي به ميان ميآورند تا خيالشان از هر جهت آسوده باشد. در اين صورت، ديگر نبايد توقع داشت که خداوند به حمايت ما برخيزد و امام زمان(عج) ياريگر ما باشد. ريشة اينگونه رفتارها به نداشتن ايمان به آخرت برميگردد. اين بياعتقادي تا آنجا پيش ميرود که در همين اواخر، در اردويي از اردوهاي دانشجوييِ يکي از تشکلات دانشگاهي، در نطقهاي يکي از آن افرادِ مرتدي که حکم اعدام او چندي پيش لغو گرديد، تصريح شده بود كه چرا اينقدر گفته ميشود که براي ورود به بهشت بايد اين کار و آن کار را انجام دهيد. اگر ما نخواهيم به بهشت برويم بايد چه كسي را ببينيم؟
براساس آيات قرآن کريم، منطقة نفوذ شياطين انس و جن، در كساني است كه ايمان به آخرت ندارند. قابل توجه است که اين آيات عدم ايمان به آخرت را منشأ تأثير پذيري از شياطين دانستهاند و سخني از ايمان به خدا در اين آيات به ميان نيامده است. هر چند که چنين افرادي ايمان به خدا نيز ندارند، ليکن در اينجا سري نهفته است که ايمان به آخرت را مورد توجه قرار داده است. ملاحظة آيات شريفة ذيل ميتواند گوياي اين مطلب باشد: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛17؛ و بدين گونه براي هر پيامبري دشمني از شيطانهاي انس و جن برگماشتيم، بعضي از آنها به بعضي براى فريب [يكديگر] سخنان آراسته القا ميكنند و اگر پروردگار تو ميخواست چنين نميكردند. پس آنان را با آنچه به دروغ ميسازند واگذار. و [چنين مقرر شده است] تا دلهاي كساني كه به آخرت ايمان نميآورند، به آن [سخن باطل] بگرايد و آن را بپسندد و تا اينكه آنچه را بايد به دست آورند به دست آورند.
ترديدي نيست که خطر اين شياطين براي انقلاب اسلامي از خطر حملة دشمناني همچون صدام به ايران بسيار بيشتر است. حملة صدام به ايران، نه تنها نتوانست دين و ايمان مردم را از بين ببرد، بلکه ايمان جوانان ما را چندين برابر افزايش داد. در دوران جنگ و در دانشگاه جهاد، هزاران گل بينظير پرورش پيدا كرد و هزاران سود عايد کشور ما گرديد. از جمله، بر قدرت نظامي؛ کشورمان افزوده شد، خوداتكايي مردمانمان تقويت گرديد، ايمان جوانانمان تحکيم گرديد و حتي برخي از آن جواناني که تا قبل از جنگ، در كوچه؛ و خيابانها رها بودند، تبديل به گلهاي بهاري شدند که در جبههها درخشيدند و بسياري از آنان به درجة رفيع شهادت نايل آمدند و آنان که به دامن جامعه بازگشتند، از قلبي روشن برخوردار گرديدند. بنابراين، در جنگ با صدام ما هيچ ضرر معنوي نداشتيم و حتي کساني در ساية آن به سعادت شهادت نايل آمدند. البته خسارتهاي مادي فراواني در اين جنگ بر ما تحميل گرديد، ولي حتي از جهت مادي نيز برآورد مثبت بوده است، زيرا اگر چنين جنگي بر ما تحميل نميگرديد، هرگز قادر نبوديم به آن همه پيشرفتهاي علمي، تكنولوژيكي و نظامي دست يابيم. اين وضعيت ما را به جايي رساند که قادر گرديديم که حتي به کشورهاي ديگر موشک صادر نماييم و دشمن از همين قدرت نظامي ميهراسد. بنابراين، در مجموع، از لحاظ معنوي، صددرصد اين جنگ به نفع ايران تمام شد و از جهت مادي نيز شايد بتوان ادعا کرد که نفع آن براي ما بسيار بيش از ضرر آن بوده است.
اما اين تهاجم گستردة فرهنگي، كه به دست ايادي داخلي و در بعضي از پستهاي رسمي كشور، در حال انجام است، با چيز ديگري قابل جبران نيست. بنابراين، بايد متوجه بود که نبايد تمام همت ما بر اين باشد که به دنبال رئيس جمهورياي برويم كه تنها فقر را برطرف كند، نيازهاي مردم را برآورده سازد، به خواستهها و مطالبات آنان توجه نمايد، پيشرفت، توسعه و رفاه را به ارمغان آورد و با تورم به مبارزه برخيزد. بلکه بايد تلاش کرد تا کسي روي کار آيد که دين مردم را نيز حفظ كند، اعتقادات و باورهاي اسلامي را تقويت نمايد و آن ارزشهايي را که در اين چند سال، بخصوص از زمان رحلت حضرت امام(ره) به بعد، به فراموشي سپرده شده است، احيا سازد. بيجهت نيست که حضرت امام(ره)، بارها و بارها، تأکيد ميفرمودند که هدف از اين انقلاب، پيشرفت اقتصادي و اموري از اين قبيل نبوده است، بلکه اين انقلاب براي زنده کردن اسلام و اجراي احكام اسلامي است.18؛ عليرغم چنين تأکيداتي از سوي حضرت امام(ره)، بسياري از ما هنوز هم تنها به امور مادي ميانديشيم و اين مطلب را، حتي به عنوان يک شعار، مطرح نميسازيم که دين و ارزشهاي ديني در خطر است.
البته بايد توجه داشت که اگر به دين و ارزشهاي ديني بها داده شود، آن امور نيز اصلاح خواهند شد، ليکن نبايد هدف در درجة اول امور مادي و معيشتي باشد. بلکه بايد در درجة نخست دغدغة اسلام را داشت، زيرا آن همه خونهايي كه در اين انقلاب داده شد، همه و همه، براي احياي اسلام و اجراي احكام اسلامي بود. اما در حال حاضر، احكام اسلام، يكي پس از ديگري، منسوخ ميشود و كساني با صراحت اظهار ميدارند که اين احكام متعلق به هزار سال پيش بود و نميتواند براي دنياي امروز کارساز باشد. كساني هم، به زبان ديپلماتيك، ميگويند که امروز حاكميت دين در دنيا تأثير خود را از دست داده است و ديگر جايگاهي براي حاكميت دين وجود ندارد. اينان تنها راه باقي مانده را نظام ليبرال- دموکراسي ميدانند که به جز اين راه، سعادت بشر تأمين نخواهد شد. در اين صورت، ديگر انقلاب معناي خود را از دست خواهد داد و تبديل به مفهومي خواهد شد که تنها همان سه دهة قبل مفيد بود و هم اينک هيچ ارزشي نخواهد داشت.
7. انقلاب اسلامي، موهبتي الهي
مروري بر آيات قرآن کريم نشان ميدهد که يكي از شيوههاي خداوند براي تذکر، يادآوري نعمتهاست. آياتي که به ذکر نعمتهاي خداوند ميپردازند، به تعداد زياد، در قرآن تکرار شده است. به عنوان نمونه، در آياتي خداوند متعال از نزول آب از آسمان توسط خود سخن گفته است:؛ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء؛19؛ اوست كسي كه از آسمان آبي فرود آورد.؛ اين برکت آسماني برکات ديگري را نيز به همراه خواهد داشت که در ادامة هر يک از آيات فوق، به آنها اشاره شده است. زمينها با بارش باران به سبزي خواهد گراييد، درختان خواهند روييد، ميوههايي از آنها به دست خواهد آمد و روزي انسانها و چهارپايانشان فراهم خواهد شد. به قدري وسعت نعمتهاي الهي فراوان است که آيات زيادي از قرآن را به خود اختصاص داده است، به طوري که ديگر جاي انکار باقي نخواهد ماند. از اين رو خداوند متعال، بارها و بارها، در سورة الرحمن، آية شريفة؛ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ؛ پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را منكريد، را تکرار کرده است. تکرار يادآوري نعمتهاي الهي از سوي خداوند نشان از آن دارد که خداوندي که انسان را آفريده، به خوبي، ميداند که اين انسان، فراموشکار و نيازمند تکرار مطالب است. کم و بيش، فراموشي در ميان انسانها وجود دارد و لازم است که از سوي ديگران يادآوريهايي صورت پذيرد.
نعمت انقلاب اسلامي نيز يکي از آن نعمتهاي بسيار عظيم است و پيروزي اين نهضت، چيزي شبيه معجزه است. ذکر و يادآوري اين نعمت نيز ضروري است و اگر در هر سال و يا حتي در هر روز، سخن از اين نعمت به زبان آيد، گزاف نخواهد بود. اين نعمت به قدري عظيم است كه کسي نميتواند از عهدة شكر آن برآيد، ولو اينکه در هر روز و حتي در هر ساعت از آن سخن گفته شود. اميرالمؤمنين(ع) در خطبة مفصل و پر محتوايي، که ظاهراً براساس برخي از قرائن، در اواخر عمر شريفشان ايراد فرمودند، به اين نعمت بزرگ و وحدتي كه بين مسلمانان در سايه اهداف و شعارهاي انقلاب به وجود آمد و با پيروزي آن، تثبيت گرديد، اشاره کردند:؛ فَاًِّنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَي جَمَاعَة هَذِهِ الْأُمَّة فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ اًِّلَي كَنَفِهَا بِنِعْمَة لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَة لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَن وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَر؛ 20پس خداوند بر اين امت اسلامی بر وحدت و برادری منت گذارده بود که در سايه آن زندگی کنند، نعمتی بود که هيچ ارزشي نميتوان همانند آن تصور کرد، زيرا از هر ارزشی گران قدرتر و از هر امر مهمي خطيرتر بود.؛ براساس اين بيان، خداوند متعال بر مردم اين امت منت گذاشت و اين الفت را بين آنها برقرار كرد؛ الفتي كه در سايه آن، افراد ميتوانند به فعاليت بپردازند و در حرکت باشند. اين الفت همانند پناهگاهي است كه افراد به آن پناه ميبرند تا در آنجا آرام گيرند. اين الفت، که هيچ مخلوقي نميتواند ارزش آن را مورد ارزيابي قرار دهد، ميتواند هماهنگي، ارتباط قلبي، پيوند و وحدت را برای آنان به ارمغان آورد. در تعبير امام علی(ع) اين نکته قابل توجه است که نه تنها هيچ انسانی، بلکه هيچ مخلوقی نميتواند براي اين نعمت قيمت تعيين كند. در پايان حضرت تصريح فرمودند که اين وحدت و الفت از هر امر مهمي، مهمتر و ارزشمندتر است و بايد در حفظ آن بيش از هر نعمت ديگر تلاش کرد. اين فرمايش اخير امير المؤمنين، در اين کلام حضرت امام خميني(ره) تبلور يافته است که حفظ نظام جمهوري اسلامي، از واجبترين واجبات است.21؛
براي درک نعمت عظيم انقلاب اسلامي، بايد اوايل انقلاب را به ياد آورد؛ زماني که نه تنها افراد خويشاوندِ يکديگر، کدورتهاي خود را کنار گذاشتند، بلکه حتي اشخاصي که دشمن يکديگر محسوب ميشدند، دشمنيها را به فراموشي سپردند. كساني که سالها با يکديگر سخني نگفته بودند، در آن هنگام، اگر احساس ميکرد که آن شخص نيازمند نفت يا چيز ديگري است، براي او تهيه ميکرد و آن را به در خانة او ميبرد. در آن زمان همه از مهرباني و ايثار سخن ميگفتند و در آن فضا كسي در فكر سوء استفاده از ديگران نبود: هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛22؛ همو بود كه تو را با ياري خود و مؤمنان نيرومند گردانيد و ميان دلهايشان الفت انداخت كه اگر آنچه در روي زمين است همه را خرج ميكردي نميتوانستي ميان دلهايشان الفت برقرار كني ولي خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت، چرا كه او تواناي حكيم است. در اينجا خداوند به پيغمبر خود، که از آن مقام رفيع برخوردار است، يادآور ميشود که هيچ کس قادر نبود تا اين الفت و مهرباني را ايجاد کند و اين الفت و انس، يک هديه الهي بود كه خداوند به مؤمنين مرحمت فرمود.
هر چند که ما در آن زمان حضور نداشتيم تا با چشمان خود شاهد الفت ميان آن مردمان باشيم، اما توانستيم نظير آن را در ابتداي انقلاب اسلامي به چشم ببينيم. در همان زمان بود که به برکت انقلاب دلها به هم نزديک و مهربان گرديد و مردم در پي انجام وظيفة خود بودند و در اين راه، سر از پا نميشناختند. حضرت امير المؤمنين در خطبهاي، که طبعاً بعد از وفات پيغمبر اكرم(ص) منعقد گرديده است، چنين وضعيتي را ترسيم فرموده است: وَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله)، نَقْتُلُ آبَاءَنا وَأَبْنَاءَنَا وَإخْوَانَنا وَأَعْمَامَنَا، مَا يَزِيدُنَا ذلِكَ إلاَّ إِيمَاناً وَتَسْلِيماً، وَمُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ، وَصَبْراً عَلى مَضَضِ الاْلَمِ، وَجِدّاً عَلى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَلَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَالاْخَرُ مِنْ عَدُوِّنا يَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ، يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا، أيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ المَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا، ومَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ، وَأَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصرَ، حَتَّى اسْتَقَرَّ الاِْسْلاَمُ مُلْقِياً جِرَانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ؛23؛ در رکاب پيامبر خدا(ص) بوديم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود جنگ مي کرديم که اين مبارزه بر ايمان و تسليم ما می افزود و ما در جادة وسيع حق و صبر و بردباری برابر ناگواريها و جهاد و کوشش برابر دشمن ثابت قدم مي ساخت. گاهی يک نفر از ما و ديگری از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد می کردند و هر کدام می خواست کار ديگری را بسازد و جام مرگ را به ديگری بنوشاند، گاهی ما بر دشمن پيروز می شديم و زماني دشمن بر ما غلبه می کرد. پس آنگاه که خدا، راستي و اخلاص ما را ديد، خواري و ذلت را بر دشمنان ما نازل و پيروزی را به ما عنايت فرمود تا آنجا که اسلام استحکام يافته، فراگير شد و در سرزمينهاي پهناوری نفوذ کرد.
بنابراين، اولين بركت اسلام اين است كه كدورتها و دشمنيها بين مسلمانها را ميزدايد و آنان را از برادر به هم مهربانتر ميسازد. گاهي ممکن است که برادرها بر سر ارث با يکديگر درگير شوند، اما اسلام مسلمانان را به جايي رساند که به جاي دعوا بر سر ارث، ملك شخصي خود را ايثار ميكردند. اين مهرباني اثر نور اسلام است كه در دلها ميتابد؛ البته بايد با پذيرش اسلام لياقت چنين توفيقي را در خود ايجاد کنيم، زيرا اين نعمت را به زور به کسي نميدهند، بلکه با به دست آوردن ايمان اختياري، زمينة تسليم افراد در برابر خداوند فراهم ميشود. در نتيجه، اولاً کدورتها و دشمنيها از ميان خودشان رخت بر ميبندد و ثانياً زمينة پيروزي بر دشمنان فراهم ميشود. از اين روست که علي(ع) تأکيد ميفرمود که اگر تمام خلايق جمع شوند، نميتوانند براي آن الفت و مهرباني، قيمتي در نظر بگيرند. اين نعمت، فوق قيمت است و با چيز ديگري قابل مقايسه نميباشد. بهواسطة نعمت فوق، نعمتهاي ديگري نيز زنجيرهوار به وجود آمد و پيروزيها، آبادانيها، عزتها، سربلنديها و افتخارات به ارمغان آورده شد.
8. شکر نعمت، شرط بقاي انقلاب اسلامي
تا زماني نعمت الفت و صميميت در ميان مردم حفظ خواهد شد که لياقت آن باقي مانده باشد. در صورتي که روحية پذيرش حكم خداوند و تسليم بودن در مقابل اوامر الهي حاکم باشد، اين استعداد براي انسان ايجاد خواهد شد که آن نعمت الفت، صميميت و وحدت را خداوند به او ارزاني دارد و هرچه از اين عامل کاهش يابد، از آن نعمت نيز کاسته خواهد شد. ممکن است بر اثر نافرماني خداوند کار بدانجا کشيده شود که انسان به بدترين عقوبتهايي كه به يك جمعيت يا امتي نازل ميشود، يعني اختلاف در ميان آنها، گرفتار آيد:؛ قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ؛24؛ بگو او تواناست كه از بالاي سرتان يا از زير پاهايتان عذابي بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضي از شما را به بعضي [ديگر] بچشاند، بنگر چگونه آيات [خود] را گوناگون بيان ميكنيم، باشد كه آنان بفهمند.
بنابراين، دسته دسته و گروه گروه شدن، يك عذاب الهي است، نه يک هنر يا خدمت تا كثرتگرايان(پلوراليستها)، به نام توسعة سياسي، آن را به مردم هديه دهند. اينگونه تفکرات، در راستاي تخريب نعمت خداست، چرا که وحدت بر جامعه حاکم بود و آنان، به بهانة خدمت، اين وحدت؛ را گرفتند و پيشنهاد دادند که کثرت را بپذيريد، احزاب متعدد داشته باشيد و در جبهههاي متعدد عليه يکديگر به فعاليت مشغول شويد. در اين صورت توانها صرف مبارزه با يکديگر خواهد شد و بازدهي و برآيند، صفر، و حتي زير صفر، خواهد گرديد، چرا که در نتيجة مبارزة دو نيروي مخالف، دو نتيجه ممکن است به دست آيد؛ اگر هر دو طرف مساوي باشند، برآيند صفر خواهد شد و اگر يکي از ديگري قويتر باشد، ديگري را شكست خواهد داد، ولي آن چيزي را هم كه دارد از دست ميدهد. بنابراين، بدترين عقوبتي كه بر يك ملت نازل ميشود، دسته دسته و گروه گروه شدن است که نتيجهاي جز به جان هم افتادن ندارد. خداوند اين چند دستگي و اختلاف را عذاب ميداند، ليکن برخي آن را براي خود افتخار ميدانند. از اين رو، حاضر ميشوند که از سهم بيت المال براي ايجاد حزب خرج نمايند.
خداوند متعال سنتهايي دارد كه هيچ؛ گاه از آنها دست برنميدارد و اين سنتها استثناناپذيرند. يكي از امور استثناناپذير در سنتهاي الهي اين است که در صورت شکر نعمت، آن نعمت افزايش خواهد يافت و در صورت کفران نعمت، زمينة از دست رفتن آن نعمت فراهم خواهد گرديد. البته احتمال دارد که خداوند در حق کسي لطفي کند، او را عفو نمايد و از عقوبت او بکاهد، ليکن با کفران نعمت، انسان در مسير عقوبت خداوند قرار خواهد گرفت: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ؛25؛ و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزاري كنيد [نعمت] شما را؛ افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسي نماييد قطعا عذاب من سختخواهد بود.
در مورد نعمت عظيم انقلاب اسلامي بايد گفت که ما نه آنچنان قدرداني از اين نعمت كرديم كه افزايش پيدا كند و نه آنچنان همه ناسپاسي كرديم كه خداي متعال اين نعمت را از ما سلب كند. وضعيت در دورههاي مختلف انقلاب اسلامي، متفاوت بوده است. اصولا، كم و بيش، جوامع در تمام زمانها همينگونه بودهاند و شايد نتوان در طول تاريخ به جامعهاي دست يافت که تمام افراد آن يک دست و يکنواخت باشند. قرآن کريم نيز در مورد برخي از انسانها چنين ميگويد:؛ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛26؛ و ديگراني هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كاري] ديگر كه بد است درآميختهاند، اميد استخدا توبه آنان را بپذيرد كه خدا آمرزنده مهربان است.
بنابراين، انسان گاهي خوب و گاهي بد است، گاهي يك قدم به جلو و گاهي يك قدم عقب برميدارد، گاهي اطاعت و گاهي معصيت ميکند. در مورد نعمت انقلاب اسلامي نيز ما با چنين وضعيتي مواجه بودهايم؛ کساني در حق اين نعمت ناسپاسي کردند و قدر اين نعمت را ندانستند، اما كساني نيز وجود داشتند که قدردان اين انقلاب بودند. آنان همان کساني بودند که جانشان را در كف دست گرفتند و در طول هشت سال دفاع مقدس، با كمال اخلاص جنگيدند؛ بهويژه آن نوجوانهاي پاكي كه هنوز دامنشان به گناه آلوده نشده بود. اينان و اقشاري مانند اينان، قدر اين نعمت را به خوبي دانستند و تلاش کردند تا در سايه اين نعمت، در حد توان خود، بر معرفت، كمالات روحي و معنوي خود بيافزايند، نسبت به ديگران دستگيري كنند و به هم نوعان خود خدمت رسانند و از اين عمل خود نيز لذت ببرند.
اما متأسفانه برخي ديگر، به گونهاي ديگر عمل ميکنند. اينان يا از همان ابتدا چنين بودهاند، ولي براي حفظ موقعيت، به لباس ميش درآمده بودند و يا در اثر تحولات روزگار، تغيّر و تبدلهايي برايشان پيدا شده است. بشر موجودي در حال تحول است؛ ممكن است يك روز مؤمن و روز ديگر کافر باشد. كساني بودند که نسبت به اين نعمت انقلاب، واقعاً، ناسپاسي كردند و فراموش نمودند که اين نعمت به چه قيمتي به دست آمد و چه خونهاي پاكي براي آن ريخته شد و چه گلهايي پرپر گرديدند. اينان منتظر بودند تا پستي در نظام جمهوري اسلامي به دست آورند يا از طريق سوء استفادههاي مالي، براي خود مال و منالي کسب کنند. براي چنين کساني اهميت ندارد که حق ديگران در اين ميان از بين برود و سهم بيت المال، صرف رقاصهاي ارمني شود. اين افراد که ميلياردها تومان را صرف افتتاح يک ساختمان ميکنند، برايشان اهميت ندارد که کساني، و حتي خانوادههايي از شهدا، در اين کشور زندگي ميکنند که به نان شب خود محتاج هستند.
اين موارد نمونههاي كوچكي از کفران نعمت در جمهوري اسلامي است. بيجهت نيست که عليرغم وجود سرمايهها و درآمدهاي کلان براي کشور که از طريق افزايش قيمت نفت به دست آمد، هنوز هم دولت جمهوري اسلامي بدهکار است و و حتي قادر نيست تا حقوق كارمندان خود را بدهد. تمام اين بلايا به خاطر ناسپاسيهايي است که در حق خداوند انجام شده است. بايد بدانيم که نه حوصله خداوند سر ميرود، نه اوقاتش تلخ ميشود، نه عصباني ميشود و نه عجله ميكند؛ بلکه او يك سنتهاي ثابتي دارد و براساس سنتهاي خود، حكيمانه و صبورانه عمل ميكند. بنابراين ما بايد سنتهاي الهي را بشناسيم و براساس آنها، در مورد تحولات آينده، پيش بيني كنيم.
9. درس عبرت
چنين نيست که اگر کسي مرتکب خطايي شود، خداوند بلافاصله او را مورد عقاب قرار دهد؛ بلکه به بندگان خود مهلت ميدهد تا شايد حقيقت را دريابند و با اختيار و انتخاب خود راه صحيح را برگزينند. در غير اين صورت، ديگر سخن گفتن از تكليف و اختيار گزاف جلوه مينمود. كساني که به گناه فردي آلودهاند، خداوند چند روزي به آنان مهلت ميدهد تا از راه خود بازگردند. کساني هم که مرتکب گناهان بزرگ اجتماعي ميشوند، خداوند متعال به آنان سالياني مهلت ميدهد تا مسير صحيح را درک نمايند. بديهي است که در اين مدت آنان را گوشمالي مختصري نيز خواهد داد تا بيشتر حواس خود را جمع کنند و سريعتر به هوش آيند. ولي آن کساني که مست دنيا شدهاند، به آساني به هوش نميآيند، لذا خداوند در يک لحظه گريبان آنان را ميگيرد: فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ؛27.؛ پس در حالي كه بي خبر بودند، بناگاه [گريبان] آنان را گرفتيم.
نمونههاي كوچك چنين افرادي را ميتوان با نگاهي گذرا به تاريخ انقلاب اسلامي شناسايي نمود. کساني به نام طرفداري از اسلام و انقلاب، مبارزه با استعمار و ادعاهايي از اين قبيل، توانستند حتي به مقام رياست جمهوري نيز برسند، اما آنچنان رسوا شدند که ناچار گرديدند تا براي فرار از کشور، لباس زنانه بر تن کنند و آرايش کرده، خود را در توالت هواپيما جاي دهند. اينان چند صباحي مردم را فريب دادند، ولي در نهايت، هر يک به رسواييهايي دچار شدند.
البته بايد توجه داشت که خداوند همة افراد را يکسان مؤاخذه نميکند، بلکه به سبب وجود حکمت در کارهاي او، مجازاتها را نيز به تناسب افراد تغيير ميدهد. خداوند به کساني همچون ابليس که از ظرفيت بالايي برخوردار است، مهلتهاي طولاني ميدهد. لذا خداوند به کساني همچون ابليس تا روز قيامت و يا روز ظهور حضرت ولي عصر(عج)، به كساني مثل صدام دهها سال و به خانداني مثل خاندان پهلوي هفتاد تا هشتاد سال مهلت ميدهد، ولي اگر در اين مدت اتفاق خاصي رخ ندهد، گريبان آنان را ميگيرد و رسوايشان ميسازد. سرنوشت شاه ايران به آنجا کشيده شد که عليرغم آن همه ثروت، با رسوايي از ايران بيرون انداخته شد و از اين شهر به آن شهر و از اين كشور به آن كشور، در سر در گمي به سر ميبرد. حتي کشورهايي مثل آمريکا که او را بر سر کار آورده بودند و حافظ او بودند، او را به کشور خود راه ندادند.
ذکر اين موارد که ميتواند درس عبرتي براي همگان باشد، بدين معنا نيست که اين امر اختصاص به شاه و صدام و افرادي همچون آنان داشته است. بلکه اين کلام در موردهاي کوچکتر از آن نيز صادق است و لذا بايد همگان در اين زمينه چشمان خود را باز نگه دارند و از اين وقايع عبرت بگيرند. در همان کلامی که اميرالمؤمنين، علی(ع)، از نعمتهای الهي و عظمت اسلام سخن ميگويد، گله هايي را نيز از مردم زمانة خود مطرح می سازد. قابل توجه است که اين سخنان حداكثر 26 تا 27 سال پس از وفات پيامبر اکرم(ص) ذکر گرديده است، هم چنين از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نيز حدود 26 سال گذشته است و بسياری از اين فرمايشات را مي توان براي اين دوران نيز مورد استفاده قرار داد. بايد با تأمل در اين فرمايشات، در پی پاسخ اين سؤال بود که در اين مدت چه بر سر جامعه اسلامي آمده است که علیرغم حضور افرادی همچون علی(ع)، امام حسن و امام حسين(ع)، سلمان، ابوذر، مقداد و صحابة ديگر پيامبر(ص)، کار بدينجا ختم گرديد. هر چند که علی(ع) در اين مدت خلافت را در دست نداشت، ليکن او همچنان به هدايت مردم مشغول بود و به ديگران مشورت و نظر ميداد. حتي چنين معروف است که خليفة دوم، 70 بار اظهار داشت: لولا علي لهلك عمر؛28؛ اگر علی نبود، عمر هلاک ميگرديد. حتی در عبارتي ديگر نيز خود را چنين نفرين کرد: لا أبقاني الله لمعضلة ليس لها أبو حسن؛ 29؛ خدا مرا زنده نگه ندارد آن روزي را كه ابو الحسن نباشد تا مشكلات را حل كند.
در هر صورت، حضرت علی(ع)، در ادامة خطبة 192، از مردم زمانة خود چنين گله ميكند:؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَة أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالَاة أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْاًِّسْلَامِ اًِّلَّا بِاسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْاًِّيمَانِ اًِّلَّا رَسْمَه؛30؛ بدانيد که پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه نشين شدهايد و پس از وحدت و برادری به احزاب گوناگون تبديل گشتهايد، از اسلام تنها نام آن و از ايمان جز نشاني را نميشناسيد. بنا بر فرمايش علی(ع)، مردم، در مقابل آن نعمت عظيمي که هيچ مخلوقي نميتواند قيمتي براي آن تعيين كند، بعد از هجرت از کفر به سوي اسلام، باز هم تبديل به اعراب يماني بدوي شدند و گويا اسلام و حقايق آن را به فراموشي سپردند. به سبب نعمت اسلام بود كه خداوند ميان آنان وحدت، محبت و الفت برقرار كرد، اما آنان بعد از آن محبت و صميميت، دسته دسته شدند و حزب حزب گرديدند. در نتيجه، کار بدانجا کشيده شد که از اسلام جز اسمي براي آنان باقي نماند. هر چند که اينان در ظاهر به دين خود باقي ماندند و از واجباتي هم چون نماز و روزه غافل نبودند، ليکن روح اين اعمال از آنان گرفته شد و اينگونه اعمال تنها در قالب آداب و تشريفات باقي ماند. به عبارت ديگر، آن اخلاصِ لازمة اين اعمال و رفتارها رخت بر بسته بود، ديگر ايمان به خدا در جامعه کم رنگ گرديده بود، دستورات خداوند قداست خود را از دست داده بود و آنان، آن گونه که بايد در مقابل او سر تعظيم فرود نمیآوردند.
بايد توجه داشت که علي(ع) اين فرمايشات را در مورد کفار نگفته است، بلکه مخاطبان آن حضرت همان صحابهای بودند که در پای منبر او حضور داشتند. علي(ع) در صدد نبود تا كفار ايران و روم را نصيحت کند، بلکه به اصحابی هشدار ميدهد که از اسلام جز اسمي در ميانشان باقي نمانده بود. از اين سخنان مشخص ميشود که آن اسلامي كه او در پي آن بوده است، غير از آن اسلام ظاهري است که در آن زمان وجود داشت. بی جهت نيست که زبير، که آن همه براي اسلام شمشير زد و حتي پيامبر(ص) برای او دعا کرد، کارش به آنجا کشيده شد که حاضر گرديد براي به دست آوردن مقام، با علي(ع) به جنگ برخيزد. اين زبير، همان زبيری است که حضرت زهرا(ع) در هنگام وصيت به علي(ع) به همسر خود تأکيد کرد که اگر محذوری برای پذيرش وصيت دارد، به زبير، که از بزرگ خاندان بنيهاشم است، وصيت نمايد. همين زبير از کسانی بود که در بيعت با علي(ع) پيش قدم بود، اما چند روز بعد همه چيز دگرگون شد و با رد درخواست زبير از سوي آن حضرت، مبني بر در اختيار گرفتن فرمانداري بصره و کوفه، او به جمع مخالفان پيوست و جنگ جمل را که نتيجة توطئة شوم طلحه، زبير و عايشه بود، به راه انداخت. ترديد نبايد کرد که در زمان ما نيز زبيرهايي وجود دارند و گلة حضرت در بالا، در مورد برخی از مردم و نيز برخی از دولتمردان ما صادق است. اينان حقيقت اسلام را باور ندارند و لذا معتقدند که در اين دوران، ديگر دوران حاكميت دين کارآمد نيست و تنها نظام دمكراسي ليبرال ميتواند حاكميت داشته باشد.
10. جلوگيری از نفوذ ناسپاسان در نظام، وظيفهای همگاني
ترديدي نيست که مردم ناسپاس همواره در جوامع وجود داشتند و هميشه نيز حضور خواهند داشت. حتی در زمان ظهور حضرت ولي عصر(عج) نيز که حاكميت، حاكميت عادلانهاي خواهد بود، نبايد تصور کرد که از هيچ کس گناهي سر نخواهد زد، بلکه حاکميت عدالت در آن حکومت به اين معناست که افراد از ترس حكومت، ديگر گناه نخواهند کرد و يا اگر ظلمي مرتکب شوند، مجازات خواهند شد. بنابراين، اينگونه نيست که در آن زمان همة انسانها تبديل به فرشتهای گردند که هيچ گناهي از آنان سر نمیزند. اوصافي که خداوند برای انسان، در زمينة شکر نعمتهای او ذکر ميکند، حاکي از اين مطلب است که تنها تعداد بسيار کمي از بندگان او شکر نعمتها را به جاي ميآورند. عباراتي در قرآن کريم همچون؛ اًِّنَّ الْاًِّنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ؛31؛ قطعاً انسان ستمپيشه ناسپاس است،؛ و قَلِيلٌ مِنْ عِبادِي الشَّكُورُ؛32؛ اندکي از بندگان من شکرگزارند، نشان مي دهد که افراد خاصي قدردان نعمتهاي خدا هستند، که انبيا و اولياي الهی در اين زمره اند: اًِّنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً؛33؛ همانا او بنده ای قدردان بود.
در هر زماني افراد قدردان و نيز ناسپاس در جامعه حضور دارند و بايد مراقب نفوذ ناسپاسان در عرصههای مختلف اجتماعی بود. متأسفانه افرادی ناسپاس، در برخی از دستگاههاي اجرايي جمهوری اسلامي نفوذ كردند و بر آن بودند تا نفوذ خود را بيش از اين توسعه دهند. اما به برکت دعاي مؤمنين، اين امر محقق نگرديد. اقدامات جدي مردم در برخي از مراحل، انجام صحيح مسئوليتها و وظايف و مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي و رأي به افراد شايسته، سبب شد تا خداوند جلوي نفوذ بيشتر آنها را بگيرد و آنان نتوانستند به آنچه در دل داشتند، دست يابند. اما بايد به هوش بود که اينان هنوز در ميان مردم حضور دارند و در قالبهاي ديگر، همچون معاون و مشاور، عهدهدار مسئوليتهايي گرديدهاند. اينان هم اکنون نيز، براي دورههاي ديگر توطئه؛ ميكنند و لذا وظيفة يکايک افراد است که در درجة اول، اسلام و حقايق آن را بهتر بشناسند، چرا که اين وظيفه، هيچگاه از دوش کسي برداشته نميشود. در درجة بعد نيز بايد مسأله دشمنشناسي را جدي گرفت و آن را به فراموشي نسپرد.
در مسائل شخصي مناسب است که افراد از خطاهاي يکديگر چشم پوشند و عيوب هم را به فراموشي سپارند. اما اگر در جايي سخن از دين به ميان آيد و کسي در صدد ضربه به دين و جامعه برآمد، بايد مراقب او بود و اجازه نداد که پای او به پشت صندلي برسد. کوتاهی در اين زمينه، خيانت به اسلام است و کسي نبايد اجازه دهد که خائنان به اسلام، نظام اسلامي و خونهاي شهدا در مسند قدرت قرار گيرند. البته اين، حداقل؛ کاري است که مي توان انجام داد و نبايد به اين اندازه اکتفا کرد، بلکه بايد چنين اشخاصي را به مجازات نيز رساند. آنچه هم اينک بر ما ضرورت دارد، اين است كه در اين قبيل موارد بيشتر تأمل نماييم، افراد را بهتر بشناسيم، نگاه کاملا خوش بينانه به ديگران نداشته باشيم، فريب ظواهری همچون ريش و عمامه را نخوريم و ملاك فضيلت، برتري و شايستگي را در اينگونه امور خلاصه نکنيم.
رأي دادن به کسي به اين معناست که رأی دهنده، آن فرد مورد نظر را، به سهم خود، بر روی صندلي مينشاند و مسئوليت کارهاي او را بر عهده ميگيرد. بنابراين، مورد پذيرش نخواهد بود که کسي ادعا کند که هر کس از يک حق رأي برخوردار است و میتواند به هر کس که بخواهد رأي دهد. رأي دادن يعني سهيم شدن در سرنوشت جامعه و پذيرفتن اين مسئوليت، و رأي دهنده با رأي خود به کانديداي مورد نظر، خود را در کارهاي او شريک و سهيم ميسازد. بنابراين بايد مراقب بود که افراد فاقد صلاحيت را به منصبي ننشاند. اگر کسي بخواهد براي يك امر شخصي، کس ديگري را وکيل خود کند، بايد در حد آن وکالت به او اعتماد داشته باشد و سپس او را در اموری همچون خريد و فروش ملك، شوهر دادن دختر و زن دادن پسر به وکالت برگزيند. چگونه ميتوان اختيار جامعه را در دست کسی سپرد که حتي تا اين اندازه نيز نميتوان به او اعتماد کرد، آن هم كسي كه دارای سوابق سوئي است و بارها خيانت خود را اثبات كرده است؟
هر چند ممکن است که انسان، يك يا دو بار اشتباه کند، اما نميتوان پذيرفت که عمري را در اشتباه به سر بَرَد و هر روز اشتباهات خود را تکرار کند. آن کس که هر روز به خيانتي دست ميزند و از مقام خود سوء استفاده ميکند، قابل عفو و بخشش نيست، زيرا در امور مربوط به جامعه جاي احتياط است و خون، جان، مال و ناموس مردم را نميتوان به راحتي در اختيار کسي قرار داد. در اين قبيل موارد، نمیتوان به ظواهر اشخاص و ريش يا عمامة آنها اعتماد کرد، بلکه بايد به رفتار آنها نگريست تا ثابت شود که از صلاحيت لازم براي مناصب مختلف برخوردارند. متأسفانه در کشور ما چنين مطرح ميکنند که رأی دادن فرهنگي غربي؛ است و افراد آزادند که هر کس را که باب طبعشان بود، به او رأي دهند. گاهي هم عذرهای ديگري را مطرح ميسازند و نظارت شوراي نگهبان را در احراز صلاحيت افراد کافي ميدانند. ولي بايد به اين دسته از افراد متذکر گرديد که تأييد شدن افراد توسط شوراي نگهبان بدين معناست که اعضاي شوراي نگهبان، از نظر قانوني، منعي نميبينند که فرد مورد تأييد، وارد عرصة رقابت انتخاباتی شود. بنابراين، تأييد شوراي نگهبان تنها اين مطلب را ميرساند که شوراي نگهبان، از نظر قانوني، حق حذف آن فرد را نداشته است و اين بدان معنا نيست که ديگر، رأي دهندگان عذر و مسئوليتي ندارند، بلکه آنان موظفند که در پي انتخاب شخص اصلح، از ميان افراد تأييد شده، باشند.
11. ملاک تعيين اصلح در انتخابات
طبيعي است که آن کسی که مسئوليتی را در كشور بر عهده ميگيرد، بايد از هر جهت در پي تأمين نيازهاي مردم باشد. امور معيشتي مردم از اموري است که بايد مورد توجه قرار گيرد و برای جلوگيری از افزايش تورم و بيکاري اقدامات لازم صورت پذيرد. هم چنين بايسته است که جلوي تبعيضها نيز گرفته شود و با رانت خواريها، خويش و قوم بازيها و باند بازيها مقابله شود. در مرحلة بعد نيز بايد سياست صحيحي در پيش گرفته شود تا اموال و ذخاير كشور محفوظ گردد، منافع ملي محافظت شود، نسبت به دفاع از کشور تدبيرات لازم انديشيده شود و اموري از اين قبيل مورد توجه قرار گيرد. ولي هرگز نبايد به اين امر بسنده نمود، زيرا موارد ذکر شده از وظايف و مسئوليتهايي است که در هر کشوري مطرح است و منحصر به جمهوري اسلامي نيست. در انقلاب اسلامي اينگونه موارد، دغدغة اصلي نيست و مسئوليتي که از اهميت زيادي برخوردار است، حفظ اسلام است، چرا که اصل در جمهوری اسلامي اسلام است و امور ديگر از اهميت بعدي برخوردارند.
بنابراين بايد کسي را انتخاب کرد که بيشترين همت خود را صرف حفظ اسلام نمايد. متأسفانه در کشور جمهوری اسلامي، در هنگام سخن از عملکردها و مسئوليتها به موارد ديگر بيش از حفظ اسلام اشاره ميشود، در حالي که امام خميني(ره) حتي اگر گاهي سخني از آب و نان مردم به ميان نميآورد، ليکن هرگز اسم اسلام و قرآن را از سخنان خود حذف نميکرد. در نتيجه، مردم آن زمان نيز در همين فضا قرار گرفته بودند و لذا اگر جمعيتی تشکيل ميگرديد يا مغازهای آغاز به کار ميکرد، يك اسم اسلامي براي آن انتخاب ميگرديد. فضا در آن زمان، فضاي ديني بود و همه جا سخن از خدا، پيامبر، اسلام و نظاير آن بر زبان بود. نهادهاي کشور نيز تحت اين فضا قرار داشتند و نامهاي اسلامي براي خود برميگزيدند. انجمن شوراي اسلامي شهر، وزارت ارشاد اسلامي، دانشگاه آزاد اسلامي و نهادها و سازمانهاي ديگر، تحت چنين شرايطي نامگذاري گرديدند. در مجموع، در آن زمان سخن از اسلام و قرآن بود، اما امروز كانديداهاي رياست جمهوري حتي در شعارهايشان هم اسمي از اسلام و قرآن نميبرند، چرا که نيازي به گفتن آن احساس نميکنند. آنان در پي آنند که خواستههاي مادي مردم را مورد توجه قرار دهند و لذا در برنامه هاي تبليغاتي خود سخن از مبارزه با فقر، گرسنگي، تورم، تبعيض و ... به ميان ميآورند، اما حمايت از دين، حفظ ارزشهاي اسلامي و احياي سنتهاي متروكه را مطرح نميسازند.
در مقطع کنوني آنچه اهميت دارد، و متأسفانه در سخنرانيهاي انتخاباتي مورد غفلت واقع شده است، بحث از اين است که چرا فضای فرهنگي کشور تا اين حد تغيير کرده است و تبديل به همان فرهنگ دنياپرستانه و سكولاريستي غرب و به عبارت ديگر، فرهنگ الحادي، شده است. اين تبديل فرهنگ به دست مسئولين كشور صورت پذيرفت، چرا که آنان بودند که تساهل و تسامح را ترويج دادند. با ترويج اين فرهنگ، باب امر به معروف و نهي از منكر، كه واجبترين واجبات بود، مسدود شد و ديگر كسي حق ندارد امر به معروف و نهي از منکر كند، چون براساس ديدگاه تساهل و تسامح، هر کس در انجام دادن آن کاري که مورد رضايت اوست، آزاد است و ديگران بايد تحمل كنند. مطابق اين ديدگاه، حقوق بشر، افراد را مساوی و آزاد در انجام هر کاري ميداند و همه، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، بايد به آن پايبند باشند. با اين مستمسک عدهاي به دنبال آنند تا مسلمان و غير مسلمان در کشور جمهوری اسلامي از حقوق يکسان برخوردار شوند و بودجة تعمير مساجد، به ساخت و تعمير معبدهاي يهوديان و زرتشتيها اختصاص يابد؛ چرا که آنان نيز اهل اين كشور و شهروند آن محسوب ميگردند. شعار «ايران براي همه ايرانيان»؛ برخاسته از نفوذ همين تفکر است. اسلام تأکيد دارد که هر آنچه ديگران دارند، از آنِ اسلام است و غير مسلمانان ريزهخوار مسلمانانند. از اين رو، قرآن کريم تأکيد کرده است که شهروند غيرمسلمان بايد جزيه را با حقارت تقديم حاکم اسلامي كند: قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛34؛ با كساني از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نميآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانيدهاند حرام نميدارند و متدين به دين حق نميگردند كارزار كنيد تا با [كمال] خواري به دست؛ خود جزيه دهند.
در جامعة اسلامي بايد اسلام، و نه ايرانيت، داراي عزت باشد. جمهوري اسلامي متعلق به اسلام و امام زمان(عج) است و غير مسلمانان ريزهخوارانی هستند که در پناه اسلام ناني ميخورند، از صدقه سر اسلام زنده ميمانند و حقوقشان حفظ ميشود. اما برخي، برخلاف اين ديدگاه قدم بر ميدارند و شعار تساوي مسلمان و غيرمسلمان را سر ميدهند. چنين کساني بودجههاي اسلام را صرف كفار مينمايند و بودجة امر به معروف و نهي از منكر را حذف ميکنند. با همين بودجههاست که جشنوارههايي مثل جشنوارة ايران زمين به راه ميافتد. برگزاري انواع و اقسام كنسرتها و دعوت از بهترين خوانندههاي دنيا براي اجراي برنامه و هنرنمايي، بخشي از همان جشنوارههايي است که با بودجة بيت المال صورت ميگيرد؛ بودجهاي كه بايد صرف رسيدگي به فقرا و پرداخت حقوق كارمندان دولت و ... شود.
12. تخريب دژ مستحکم اسلام از درون
در ادامة خطبة 192 نهج البلاغه، که خطاب علي(ع) در آن متوجه اصحاب خويش است که در پاي منبر او حضور داشتند، عبارتي وجود دارد که توجه بيشتري را ميطلبد:؛ ألا وَ اًِّنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَة وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِية؛35؛ آگاه باشيد که شما هم اکنون دست از رشتة اطاعت کشيديد و با زنده کردن ارزشهاي جاهليت، دژ محکم الهي را در هم شکستيد.؛ در مورد کلمة «نَفَضْتُمْ»؛ چنين ميتوان گفت که هنگامي که دست يا لباس انسان خاكي ميشود و آن را تكان ميدهد، کلمة «نَفَضَ»؛ به کار برده ميشود. در اينجا نيز علي(ع) با به کار بردن اين عبارت به مخاطبين خود ميفهماند که دست شما با طاعت اسلامي تماس داشت و مقداري طاعت اسلامي در دستانتان وجود داشت، اما دستتان را تكان داديد و ديگر خود را از اطاعت خدا راحت كرديد و به جاي آن احكام جاهليت را به اجرا درآورديد. زنده به گور کردن دختران، اجاره دادن زنان، ازدواج محارم تنها بخشي از آن احکام جاهليت بود.
يادآوري اين نکته جا دارد که علي(ع) در منبر خود و براي پاي منبريهاي خود چنين سخن ميگويد. برخی پيشنهاد ميکنند که دست از اعتراض در سخنرانيهاي خود بردارم و در ايام عيد و شادي نکاتي بگويم که مستمعين خوششان آيد و شاد گردند. ولي اين روش را ما از نهج البلاغه گرفتهايم؛ چرا که آن حضرت در جمع اصحاب خود، که افرادي همچون كميل، سلمان و ابوذر در ميان آنان بودند، چنين سخن ميگفت و مشكلاتي كه در جامعه وجود داشت را به آنان گوشزد ميكرد و چنين نبود که خطبههاي خود را به تعريف و تمجيد از اصحاب خوب خود اختصاص دهد. اصحاب آن حضرت نيز چنين توقعي نداشتند. بنابراين، آن هنگام که رخنهاي در جامعه پيدا ميشود، بايد جلوي آن را گرفت، همانگونه که با پيدا شدن بيماري، بايد به فکر معالجه برآمد.
علي(ع) در اين فراز از خطبه، به برخي از اصحاب خويش تأکيد ميکند که شما احکام اسلام را از دست داديد و به احکام جاهليت بازگشتيد و از اين طريق، دژ اسلام را تخريب كرديد. در مورد واژة «دژ»؛ اين توضيح مناسب خواهد بود که در زمانهاي گذشته، دور تا دور شهرها را ديوارهاي بلندي ميكشيدند و هر شهري داراي دروازهاي بود که رفت و آمد از آن طريق صورت ميگرفت. با بسته شدن دروازه، ديگر نه كسي ميتوانست وارد شهر شود و نه از آن خارج گردد. امير المؤمنين(ع) در اين خطبه يادآوري ميکند که دور تا دور اسلام يك بارو و ديوار ضخيم وجود داشت تا دشمن نتواند به درون آن نفوذ كند. اين دژ تا زماني ارزشمند است که فقط يك دروازه داشته باشد. اما اگر بخشي از آن ديوار خراب شود، کل آن دژ ارزش خود را از دست خواهد داد، زيرا هر چند که نقاط ديگر آن سالم است، ليکن از آن جاي ويران شده نيز ميتوان وارد شهر شد و آن دژ، فلسفة وجودي خود را از دست خواهد داد. دشمن از همان جايي وارد دژ ميشود که ويران شده است.
از نظر علي(ع)، با کنار زده شدن احکام اسلامی در جامعه و جايگزين شدن احکام جاهليت، اين دژ مستحکم سوراخ گرديد، حاشية امنيتي آن از بين رفت و زمينه براي رفت و آمد آسان دشمن فراهم شد. معناي اين کلام حضرت آن است که اگر از دولت جمهوري اسلامي سؤال شود که چرا در فلان واقعه خلاف اسلام رفتار كردهايد، نبايد در پاسخ، کارهاي ديگر خود نظير چاپ قرآن را به رخ کشد. چاپ قرآن سر جاي خود ارزشمند است، ولي اين را نميتوان مستمسکي براي کارهاي خلاف ديگر قرار داد، چرا که دشمن از همان قسمتي وارد دژ اسلام خواهد شد که در آن، نقطة ضعف وجود دارد. ساختن مسجد، دانشگاه، بيمارستان، سد و ... بسيار خوب و مطلوب است، ليکن چرا با أعمال ديگر خود، در ديوار امنيتي اسلام رخنه ايجاد کرديد؟ هر گاه از دولت خواسته ميشود که ليست خدمات خود را ارائه دهد، فهرستي را ذکر ميکند. انجام اين امور، وظيفة دولت است و بايد براي اجرای آنها از دولت تشکر کرد. ولي اين سؤال اساسي باقي است که چرا با أعمال ديگر خود، اسلام و ارزشهاي اسلامي را تخريب کرديد و احکام جاهليت را جايگزين آن ساختيد؟
در اين فرمايش گهربار علي(ع) عبارت «ثَلَمْتُمْ»؛ نيز قابل توجه است. معناي اين عبارت اين است که با اين اقدامات، روزنهاي به روي دشمن باز شد تا بتواند وارد حريم اسلام شود و بدين ترتيب، زمينه براي نابودي کل آن عرصه و مختل شدن امنيت آن فراهم گرديد. تا زماني اسلام ميتواند به عنوان حصاري بر دور جامعه اسلامي نقش ايفا کند که آن روزنه ايجاد نشده باشد. اما اگر راه موسيقيهاي آنچنانه، مشروبات، رباخواري و اموري از اين قبيل باز شد، ديگر امنيتي براي اسلام باقي نخواهد ماند. در جامعة ما ديگر امنيتي براي اسلام باقي نمانده است؛ اقتصاد کشور را با ربا خواري تخريب نمودند و از طريق ابتذال فرهنگي، موسيقيهاي مبتذل و به صحنه آوردن فيلمهاي كذايي، فرهنگ کشور را نابود ساختند.
در نظام جمهوري اسلامي، مجموعه كتابهاي كسروي، که پيش از اين نيز در اين نوشتار نامي از او برده شد، تجديد چاپ ميشود. البته قابل ذکر است که بخشي از اين کتب قبلاً به چاپ رسيده بود و برخي از نوشتهها، با هزينة بيت المال، به محافل فرهنگي دنيا اهدا شده بود. هم اينک نيز با نام يك ناشر، تمام كتب؛ كسروي را تجديد چاپ ميكنند. در اينجاست که روزنههايي براي ورود دشمن به حريم اسلام باز خواهد شد، امنيت فرهنگي و اسلامي کشورمان ويران خواهد گرديد و ديگر نخواهد توانست نقش خود را ايفا كند.
اسلام، بزرگترين نعمت است و حفظ اين نعمت هم از بزرگترين واجبات است. لذا بايد براي حفظ نظام با تمام وجود تلاش کرد. در آنجا که امور به دست مردم است، بايد آنان تلاش نمايند تا كساني بر سر كار آيند كه در درجه اول، حافظ دين باشند. بعد از اين، بايد از ميان كساني كه حافظ دين هستند، کساني را انتخاب کرد که در ساير مزايا بر ديگران برتر باشند. اگر اقتصاد، صنعت و علم، در اعلي درجة خود، براي کشور به ارمغان آورده شوند، باز هم بدون توجه به دين، هيچ ارزشي نخواهد داشت، زيرا هدف از انقلاب اسلامي اجراي احکام اسلامي است نه امور مادي، به تنهايي.
در حال حاضر، مقامات مسئول فعلي يا مسئولين سابق، در کتب خود مينويسند که به هيچ وجه اسلام نبايد در امور اجتماعي دخالت كند. اين آثار در کشور به چاپ ميرسد، ولي بسياري از ما آرام از کنار آن ميگذرند. وقتي که فيلمها و نوارهايي، با مجوز وزارت ارشاد در کشور پخش ميشود، ديگر کسي هم نميتواند اعتراضي کند. زماني که خود وزارت ارشاد، براي چاپ برخي از كتابهاي كفرآميز و کتبي که نفي خدا از مضامين آن است، اقدام ميورزد، ديگر نميتوان از ديگران توقع داشت. البته اين موارد در مقابل عشقي كه مردم به اسلام و انقلاب دارند، نميتواند خطر جدي ايجاد كند و خداوند متعال، به بركت خون؛ شهدا و به بركت دعاهايي كه در آن عالم براي حفظ اين اسلام و انقلاب ميشود، نخواهد گذاشت که اين انقلاب از بين برود. ولي بر اثر اين اقدامات، گوشه و كنار آن زخم آلود ميشود. بايد تمام تلاش خود را به کار بريم تا جلوي اين حملات ناجوانمردانه؛ به ارزشها و باورهاي اسلامي گرفته شود و دولتي را بر سر کار آوريم که خودش دين داشته باشد، نه آنکه فقط اسمي از اسلام را بر زبان داشته باشد. حاصل آنکه، در نظام جمهوري اسلامي كسي بايد بر سر کار آيد که قبل از هر مزيت ديگري، اعتقاد به اجراي احکام اسلام داشته باشد و در انتخاب مسئولين کشور، اموري همچون قدرت مديريت اقتصادی و يا سياسي در درجة بعد قرار دارد.
1؛ . علی(ع)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقين، چ7، 1379، ص380، خطبه 192.
2؛ . اعراف(7)، 12.
3. حجر(15)، 39 و 40.
4. غافر(40)، 7.
5. اعراف(7)، 27.
6. انعام(6)، 113.
7. احقاف(46)، 30.
8. محمد باقر المجلسي، بحار الأنوار، ج 39، بيروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 56.
9. آل عمران(3)، 159.
10. مائده(5)، 3.
11. شعراء(26)، 214.
12. حجر(15)، 94.
13. محمد باقر المجلسي، بحار الأنوار، ج 37، بيروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 108.
14. امام خميني(ره)، صحيفة امام، ج13، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چ1، 1378، ص32.
15. ناس(114)، 5 و 6.
16. امام خميني(ره)، صحيفة امام، ج14، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چ1، 1378، ص462.
17. انعام(6)، 112 و 113.
18. امام خميني(ره)، صحيفة امام، ج21، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چ1، 1378، ص327.
19. بقره(2)، 22؛ انعام(6)، 99؛ رعد(13)، 17؛ ابراهيم(14)، 32؛ نحل(16)، 10 و 65؛ طه(20)، 53؛ حج(22)، 63؛ فاطر(35)، 27؛ زمر(39)، 21؛ زخرف(43)، 11.
20. علی(ع)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقين، چ7، 1379، ص396، خطبه 192.
21. امام خميني(ره)، صحيفة امام، ج15، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چ1، 1378، ص250.
22. انفال(8)، 62 و 63.
23. علی(ع)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقين، چ7، 1379، ص106، خطبه 56.
24. انعام(6)، 65.
25. ابراهيم(14)، 7.
26. توبه(9)، 102.
27. اعراف(7)، 95.
28؛ . محمد باقر المجلسي، بحار الأنوار، ج 10، بيروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 231.
29؛ . محمد باقر المجلسي، بحار الأنوار، ج 4، بيروت: مؤسسه الوفاء، چ2، 1403ق، ص 149.
30؛ . علی(ع)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقين، چ7، 1379، ص396، خطبه 192.
31؛ . ابراهيم(14)، 34.
32؛ . سبأ(34)، 13.
33؛ . اسراء(17)، 3.
34؛ . توبه(9)، 29.
35؛ . علی(ع)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشرقين، چ7، 1379، ص396، خطبه 192.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org