صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
قسمت اول | 3.67 مگابایت |
قسمت دوم | 3.73 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
فرهنگ اسلامي؛ بزرگترين نعمت انقلاب و سنگينترين مسؤوليت روحانيت
آنچه در پيش رو داريد، گزيدهاي از سخنان مهم حضرت آيت الله مصباح يزدي در اجلاس مجلس خبرگان رهبري است که در تاريخ 1389/06/23 ايراد فرمودهاند.
خداي متعالي را شكر ميكنيم در فضايي زندگي ميكنيم كه نظام جمهوري اسلامي تحت رهبري نايب امام زمان(عج) تشكيل شده؛ چيزي كه آرزوي انبياء و اولياي خدا و صالحان امت است. خدا را شكر ميكنيم كه بعد از رحلت امام(ره) ، خداي متعال كسي را مقرر فرمود كه به تعبير ناقص بنده نسخه بدل امام است، به تعبير ديگر گويا روح امام(ره) در او حلول كرد. بنده به عنوان فردي كه در اين كشور زندگي ميكنم وظيفه خودم ميدانم بالاترين مراتب شكر را به پيشگاه الهي در حد توانم عرض کنم به خاطر اين نعمتي كه هر قدر دربارهاش صحبت بشود زياد نخواهد بود.
اين انقلاب بركات فراواني داشت که همه ما آگاه هستيم. اولين آنها آزاد شدن از روح استعمار و عمال آن بود که شرف ملت اسلامي ايران را تأمين كرد و ما را از بردگي كفار نجات داد. به دنبال آن بركات ديگري در زمينههاي مختلف براي جامعه ما حاصل شد كه هر روز شاهد رشد و بالندگي آنها هستيم. بعضي از اين بركات آنقدر آشكار است كه دوست و دشمن و عالم و جاهل نميتوانند انكار كنند و ما بايد خدا را بر همه آنها شكر بگزاريم. پيشرفتهاي اقتصادي که در کشور حاصل شده، پيشرفتهاي عمراني، نظامي، علمي و صنعتي -كه هر كدام از اينها اگر در دوران قبل از انقلاب اتفاق ميافتاد دنيا را پر ميكردند كه ما چه پيشرفتهايي کرده و به دروازه تمدن بزرگ نزديک شدهايم- آنقدر زياد است که قابل بيان نيست و دوست و دشمن همه اطلاع دارند. الحمدلله اقشار مختلف جامعه شكرگزار نعمتهاي الهي هستند و هر کدام به قدر طاقت خودشان در اين جهتها قدم برميدارند. زحماتي كه علما و دانشجويان و دانشگاهيان ما در زمينههاي مختلف ميکوشند، رازي از رازهاي طبيعت را كشف ميكنند، اختراعي ميکنند که در دنيا ثبت ميشود و مايه افتخار كشور ما خواهد بود، چيز كمي نيست. الحمدلله آنقدر زياد شده كه ديگر اهميتش از چشم ما افتاده است و وقتي حقيقتي ثابت ميشود چندان بها نميدهيم؛ در صورتي که هر يک از اينها مقتضي شكر فراوان است. البته كمابيش كمبودهايي هم هست ولي در مجموع عملكرد مسؤولان در دورة 30 ساله و همينطور رفتار اقشار مختلف افتخارآميز است. آنچه لازم است که به نظر بنده بر آن تكيه شود صبر مردم است که در طول اين سي سال مشکلات زيادي را تحمل کردند تا اين نظام اسلامي برقرار باشد و آرزوي همة آنها اجراي احکام اسلامي بوده؛ است. الحمدلله در اين زمينه قدمهاي بلندي برداشته شده و اميدواريم کاستيهاي ديگري که هست، با همت مسؤولان تدريجاً برطرف شود.
بنده خواستم در اين فرصتي که آقايان امر فرمودند چند دقيقهاي مزاحم بشوم، روي نکتههايي تکيه کنم. البته در حضور سروران، صحبت کردن بنده بيجا و مزاحمت است؛ ولي امتثال امر ميشود. شايد هم آخرين باري باشد که من موفق بشوم در يک چنين محفلي شرکت کنم.
پيشرفتهايي که در زمينههاي مختلف اقتصادي، علمي، نظامي، سياسي و در روابط بين الملل براي کشور ما حاصل شده، کمابيش مشابه آنها در بعضي از کشورهاي ديگر هم قبل از ما و همراه ما بوده است. يک وقتي دولت آمريکا بزرگترين دولت اقتصادي عالم بود، حالا بالش شكسته و انشاءالله سرنگون خواهد شد؛ ولي به هرحال اولين قدرت اقتصادي عالم داراي همة شرايط پيشرفت اقتصادي بوده و هنوز هم مبانياش هست. آيا معنايش اين است كه دولت امريكا اسلاميترين دولت بود؟ آيا بدين معنا بود كه از نظر اسلام يك كشور ايدهآل بود، كه ما سعي كنيم خودمان را شبيه آن بسازيم و پيشرفتهايي مثل پيشرفتهاي امريکا پيدا کنيم؟ مثلاً اگر به قول خودشان، فضا را تسخير كردند آيا اين عاليترين كمال انساني است كه ما به طرف آن حركت كنيم و اگر به آن رسيديم ديگر به خودمان بباليم که بالاترين نعمتهاي خدا را بهدست آورديم و چيزي فوق آن نيست؟! يا صنايع نظامي و الان انرژي هستهاي و غنيسازي اورانيوم و امثال اينها که نعمتهاي بسيار بزرگي است و بايد شاکر کساني باشيم که دست اندرکار بودند؛ اما آيا اين ايدهآل است؟ آيا اين بزرگترين نعمتي است که خدا به ما داده يا اين هم يک نعمت مادي در کنار نعمتهاي مادي ديگر و همينطور ساير پيشرفتهاي ما در زمينههاي مختلف است و همهاش را نعمت خدا ميدانيم که بايد به سهم خودمان شکرش را به جا بياوريم؟
به نظرم نعمت بسيار بزرگتري وجود دارد که بخصوص ما روحانيين، بايد بيشتر به آن توجه کنيم و آن اين است که ما در ساية پيروزي انقلاب و برقراري نظام جمهوري اسلامي فرصت يافتيم که اسلام را بهتر بشناسيم، بهتر عمل کنيم و بهتر به دنيا معرفي کنيم. فرض کنيد ما کرة مريخ را، قبل از همة عالم تسخير کرديم، اين بزرگترين نعمت خداست يا همة اين نعمتها يک جا در مقابل اسلام چيزي به حساب نميآيد؟ آنها نعمتهاي مشترکي است براي مؤمن و کافر که سعادت ابدي نميآفريند، البته ميشود از آنها براي سعادت آخرت هم کمک گرفت، اما علت تامه نيست، شمشير دو لبه هست که ميشود از آن استفاده خوب يا بد کرد. پس بالاترين نعمت خدا براي ما انسانها نعمت اسلام است. اگر اين را پذيرفتيم بايد شكري متناسب با اين نعمت و فراتر از شکر نعمتهاي مادي به جاي آوريم. چون آنها مربوط به همين دنيا و تا لب گور است اما اسلام تنها نعمتي است كه نتيجهاش الي الابد عايد انسان خواهد شد و بايد در مقام شكر عملي آن هم باشيم همانطور که کساني که نقش مهمي در بخشهاي ديگر داشتند، شکر عملي به جا آوردند.
متصدي نعمت عظيم اسلام كه بزرگترين نعمتهاي خداست، چه کسي است و چه کسي بايد شکر عملي نسبت به اسلام داشته باشد؟ البته همه مردم از اين نعمت بهرهمند هستند و بايد شکر کنند اما به گمان بنده اولين مخاطب اين شکر، ما روحانيين هستيم. ما هستيم که داوطلب شديم تا اسلام را بهتر بشناسيم، بهتر بشناسانيم و در اجراي آن بيشتر تلاش کنيم. افتخاراتي که در طول اين سه دهه نصيب کشور ما شده، همه به برکت اسلام است. اگر هيچ کس نداند ما خوب ميدانيم که امام رضوان الله عليه که عامل اصلي انقلاب بود و همه آوازهها از اوست، تکيهکلامش اسلام بود. کدام سخنراني ايشان بود که در آن، چندين مرتبه از اسلام و خدا و قرآن صحبت نميکرد؟! اين چيزي است که از روحانيت برميآيد و متخصصش ما هستيم، همانطور که متخصص انرژي هستهاي اساتيد مربوط در دانشگاه هستند و از ما برنميآيد در آن زمينه شکر عملي بهجا بياوريم.
سؤال اين است که آيا ما وظيفه خودمان را درست انجام دادهايم؟ من شک ندارم که در طول اين سي و دو سال، علما و فضلاي برجسته و طلاب و دانشپژوهان مخلصي در سراسر کشور در جهت اين هدف يعني بهتر شناختن و بهتر شناساندن اسلام و فراهم کردن زمينه براي اجراي قوانين اسلام فداکاريهاي زيادي کردهاند: حتي در جبهه جنگ با اينکه مخاطبين اصلي آن روحانيين نبودند، تعداد شهداي روحاني بالنسبه از ساير اصناف بيشتر بود. اما کلام در اين است که آيا حق شکر را به جا آورديم و درست به وظيفهمان عمل کرديم. آيا بهتر از اين نميشد؟ من با قياس به نفس احتمال مي دهم که بيشتر از اين ميتوانستيم کار کنيم، راههاي بهتري براي تحقيق در مسائل اسلامي، ترويج اسلام و تربيت افراد براساس ارزشهاي اسلامي وجود داشته که ما غفلت کرديم. چرا آنطور که شأن نظام اسلامي ما بود، در بعد فرهنگي که اساس آن باورها و ارزشهاست و عمدتاً؛ در دين تحقق پيدا ميکند، پيشرفت چنداني نکرديم؟ بهترين شاهد بر اينکه ما وظيفهمان را خوب انجام ندادهايم، تأکيدات مکرر مقام معظم رهبري تقريباً از بيست سال قبل تابهحال بر مسائل فرهنگي و هشدار دادن درباره تهاجم فرهنگي، شبيخون فرهنگي و غارت فرهنگي است، يا انتقادها و گلههاي ايشان از مسؤولان فرهنگي. بارها فرمودند من از مسؤولان فرهنگي کشور گله دارم. گاهي تعبير تندتري به کار بردند، گاهي اشاره کردند به اينکه در ميان مسؤولان، کساني خودشان عامل ضد فرهنگ هستند. بنده اين تعبير را خودم از لبهاي مبارک ايشان در يک شرفيابي اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي در يک شب ماه رمضان در دوران دولت اسبق شنيدم اسمي از وزير ارشاد وقت بردند، او اتفاقاً در جلسه حضور نداشت با اينکه ميبايست باشد چرا که جزو اعضاي انقلاب فرهنگي بود. پرسيدند: فلاني نيست؟ فرمودند: خب، ايشان نباشد ما حرفهايمان را ميزنيم، اين شخص يک خدمت به اسلام نکرده، بلکه بعضي از کارهايش صددرصد ضد اسلام است. اين تعبير ايشان در حضور رئيس جمهور وقت، چند نفر از وزرا و ساير اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي بود. ايشان شخص واقعبيني هستند و ميفرمايند «من خيلي ايدهآلي فکر نميکنم و توقعات بيجا ندارم». با توجه به واقعيات، ايشان به عنوان يک شخص واقعبين انتظاراتي در زمينه مسائل فرهنگي داشتهاند که برآورده نشده است. اينها شاهد بر اين است که در اين زمينه کوتاهي شده است. حالا من به کوتاهي تعبير ميکنم براي اينکه نميخواهم کسي را محکوم کنم.
به طور طبيعي ذهنمان به اين؛ متوجه مي شود که نقطه اصلي هدفگيري دشمن در مسائل فرهنگي، دانشگاههاست - حق هم هست. بعد به ذهنمان ميآيد مسؤولان دانشگاه بايد اين کارها را انجام دهند. هر دانشگاهي معمولاً يک معاونت فرهنگي هم دارد، که بايد اين کارها را انجام دهد. ولي همه ميدانيم به فرض اينکه خود اساتيد و مسؤولان دانشگاه هم به اين نقص توجه و آنرا قبول داشتند، از عهدهشان برنميآمد که کار چنداني انجام دهند. اين کار بيشتر محتوايي بود و ميبايست تحقيقات علمي انجام گيرد. در اين تحقيقات وقتي مايههاي اصلياش متقن و مستدل ثابت شد، نتايجش با شکلهاي مختلف قلمي، بياني به وسيله رسانهها و هنرها و چيزهاي ديگري در جامعه پياده ميشود. البته شايد از آنطرف هم به ذهن ما بيايد که الحمدلله تحقيقات صورت گرفته و هزار و چهارصد سال است که اسلام تعريف شده؛ اما ميدانيم لااقل در بعد دفاع از شبههها بخصوص شبهههايي که مستحدث است کار چنداني انجام نگرفته. هر روز به شکل نويي شبهة جديدي مطرح ميشود جواب جديدي ميطلبد. پاسخهايي که هزار سال قبل به بعضي از شبهههاي کلامي داده شده، امروز کارآيي ندارد. امروز اصلاً آن شبههها مطرح نيست و به جايش شبهههاي جديد يا همان شبههها با شکل و آهنگ جديدي مطرح ميشود که نوع جواب ديگري ميطلبد. ما در اين زمينهها به قدر کافي کار نکردهايم و در اجلاسهاي مختلف همين مجلس هم در بعضي از فرمايشات بزرگان بود که ما شاهد نابسامانيهاي زيادي در دانشگاهها در ميان جوانها هستيم. معنايش اين است که آنطور که بايد و شايد، نتوانستيم در زمينه فرهنگي کار کنيم و حالا شاهد هستيم که صدها و هزارها سايت بر ضد اسلام و بخصوص تشيع فعاليت ميکنند. شبهات در ذهن جوانها ميآيد اما جوابش را از کجا بشنوند؟ اقدامات خوبي شده اما تناسبي با وسعت شبهه ها و کثرت وسايل و ابزارها و رسانههايي که بر ضد فرهنگ اسلامي و تشيع کار ميکنند ندارد.
امروز ديگر هيچ شبههاي نمانده در اين که دشمني استکبار جهاني اصالتاً با دين ماست. يک وقتي بود که کساني ميگفتند آقا آمريکا چه کار به دين ما دارد؟ او نفت ما را ميخواهد و اگر منافعش در نفت تأمين شود، ديگر کاري ندارد. اما گمان نميکنم بعد از اين جريانات و فاجعة عظيمي که اخيراً اتفاق افتاد ديگر کسي شک داشته باشد که مسأله اصلي، اسلام و قرآن است. امام بارها ميفرمود که آنها با من و مردم ما دشمني خاصي ندارند، اينها از اسلام سيلي خوردهاند و از اسلام ميترسند؛ ولي امثال بنده يا شبيه بنده جدي نميگرفتيم.
از هزار سال پيش همة شياطين انس و جن اتفاقشان بر اين بوده که قرآن را از بين ببرند و هر کاري کردند، نتوانستند جلو پيشرفت اسلام را بگيرند؛ به همين سبب به اهانت به قرآن متوسل شدند. البته اميدواريم که حرکت جنونآميز اين افراد مزدور، شوکي به جامعه اسلامي باشد که بيشتر به اين مسأله توجه کنند. البته قرآن کريم در همان سالهاي اول نزولش فرمود «و لا يزالون يقاتلونکم حتي يردوکم عن دينکم ان استطاعوا»، ولي امثال بنده با اين آيه هم مثل خيلي آيات ديگر برخورد تشريفاتي کردند. واقعاً قرآن درست ميگويد؟ در اينصورت وظيفه ما چيست؟ تلاشهايي که استکبار در طول اين سي سال عليه اسلام انجام داده، احصاء کردن کلياتش هم شايد مشکل باشد چه رسد به اينکه بخواهيم هر واقعهاي را ثبت کنيم و با سند و تاريخ ببينيم. شايد بتوان گفت مهمترين تلاشهايي که شده، عليه اصليترين بعد فرهنگ اسلامي ما يعني باورها و ارزشهاست. مقام معظم رهبري بارها تعبير ميکردند که دشمن، قلب جوانهاي ما را هدف گرفته است؛ دشمن، دشمن ايمان ماست و ميخواهد آن را سلب کند. اين را ايشان به عنوان يک کارشناس در مسائل فرهنگي اعلام ميکنند. مبالغه نميکنم؛ آيا ما کسي بهتر از ايشان در عالم اسلام سراغ داريم که درباره اين مسأله اظهار نظر کند؟ با اين آشنايي، سابقه، مسؤوليت، تقوا، اخلاص و روشنبيني؟ ايشان تعبير ميکنند که دشمن ايمان جوانهاي ما را هدف قرار داده، و همة اين تأکيدات بهخاطر همين است که نسبت به اصل ايمان احساس خطر ميشود. پيشتر، از دانشجويان دانشگاه نگران بوديم که در محيط دانشگاه افکارشان منحرف ميشود؛ ولي امروز شاهديم که نوجوانهاي دوره راهنمايي و دبيرستان، خيلي صاف و صريح در مسائل اساسي اسلام شبهههايي مطرح ميکنند و اينها عيناً چيزهايي است که از سايتها به آنها القا ميشود. در يکي از شبهههايي که گاهي براي ما هم مينويسند، نوشته بود من تا پارسال نمازم را اول وقت ميخواندم، قرائت قرآن چنين و چنان؛ اما حالا در خدا هم شک کردهام! يکي از اينها نوشته بود اگر مَرد هستيد، اين شبههها را از ذهن بنده رفع کنيد؛ من ديگر نه خدا را قبول د ارم نه دين. اينها نشان ميدهد که کمبود خطرناکي در جامعه هست. ما شاهد هستيم که بعد از سي و چند سال، مطالب درسي دانشگاههاي ما رسماً؛ بر ضد اسلام است! باز اين مطلبي نيست که بنده عرض کنم. مقام معظم رهبري بارها تأکيد فرمودند مباني علوم انساني که در دانشگاهها تدريس ميشود، ماترياليستي و ناسازگار با اسلام است. ما چگونه ميخواهيم با اين دروس و کتابها و با اين اساتيد، دانشجوي متدين تربيت کنيم؟! در همين سخنرانيهاي اخيرشان در ملاقات با اساتيد دانشگاه و دانشجويان، همين نکتهها را به صورتهاي مختلف بيان کردند.
عزيزان من! اين يک واقعيت است، خيال نيست. حتماً در فاميل، دوستان يا همسايههايتان جوانهايي هستند که اگر جرأت کنند گاهي اين سؤالها را مطرح ميکنند و اين نشان ميدهد که اين شبههها خيلي عميق و گسترده است، تا برسد به مسائل روز و قوانين اسلامي و ساختار نظام اسلامي و ولايت فقيه و امثال اينها. مثلاً اين شبهه که طبق قوانين شما بايد مثلاً احکام اسلام اجرا شود يا حتي قوانين کيفري داريد که بعضي از تخلفات از احکام اسلام، مجازاتهاي کيفري دارد. اينها ضد حقوق بشر است! در اعلاميه حقوق بشر خيلي از چيزها آمده که با اينها منافات دارد. تقريباً کل قوانين کيفري اسلام با بعضي از مواد اعلاميه حقوق بشر منافات دارد. خب اينها سؤال ميکنند که ما فوق قرآن و خدا يک منبع ديگري براي حقوق داريم و او بايد تعيين کند که خدا حق دارد چه بکند و چه نکند! و دين چه اندازه حق دارد آزادي مردم را محدود کند! منبع، اعلاميه حقوق بشر است! در دانشگاههاي ما بخصوص در دو سه تا دانشکده، در همين دانشکده علوم سياسي، حقوق و جامعه شناسي که کمابيش مسائلي مربوط به نظام سياسي اسلامي دارد، چنين افرادي تربيت ميشوند. يکي ميگفت در دانشکده حقوق، اين استاد از ابتدا که آمده، جلسهاي نبوده که به نظام لگد نزند و احکام اسلام را زير سؤال نبرد. کار به جايي رسيده که ملاحظه فرموديد يکي از فارغ التحصيلان همين دانشکده در جريان فتنه اخير چه اعترافاتي کرد و گفت: اينها نتيجه نقص علوم انساني و دانشگاههاست. بعد از سي سال و همة اين اعترافات و اين آثار آيا جا دارد که اينها را شوخي و مبالغه بپنداريم و صحبت کردن از اينها را تندروي و خشونت طلبي بدانيم؟!
پس اصل اسلام چه هست؟ ما امروز براي اهانت به قرآن عزا گرفتيم. اهانت به قرآن يعني چه؟ يعني به کاغذ قرآن؟ به خط قرآن يا به محتوا و به احکام قرآن؟! اگر ما خودمان چندان بهايي به احکام قرآن ندهيم، چگونه از ديگراني که دشمن ما هستند، انتظار داشته باشيم به قرآن احترام گزارند؟ آيا احترام گزاردن به قرآن همين است که خوب بخوانيم و ببوسيم؟ يا اين است که سعي کنيم احکامش اجرا شود؟ وقتي خود ما بگوييم اين احکام قابل اجرا نيست، اينها براي هزار سال قبل است، قرائتهاي مختلفي دارد، يا بحثهاي هرمنوتيک را مطرح کنيم، يا حتي کساني که متأسفانه معمم هستند، صريحاً بنويسند که احکام کيفري اسلام براي بازدارندگي است و اگر ما از راه ديگري بازدارندگي کنيم اين احکام نبايد اجرا شود و... در اينصورت چگونه انتظار داريم که دشمنان ما به قرآن احترام بگزارند؟ اينها همه در بعد باورهاي ماست. از سويي، براي تضعيف ارزشهاي ما فعاليتهاي عملي گستردهاي ميکنند با ساختن فيلمها، برنامههاي خاص، صرف بودجههاي کلان براي مبارزه با اسلام و.. حتي سادهترين کالاهايي که از خارج وارد ميشود سعي ميکنند يک عامل ضد ارزش اسلامي در آن باشد، حتي از کفش و کلاه و لباس هم مضايقه نميکنند، از همة اين راهها تبليغ ميکنند. فيلمها و ماهوارهها و سيديها و برنامههاي اينترنت که جاي خود دارد! آيا در اين فضا واقعاً وظيفه؛ ما همين است که دور هم بنشينيم و درباره يک مسائل ساده بحث کنيم؟! آيا نبايد درباره اين مسائل کلان عالم اسلام و بخصوص کشور خودمان احساس مسؤوليت کنيم و تدبيري بينديشيم؟!
گفته ميشود چه تدبيري؟ بايد يک عده متخصص دور هم بنشينند و ببينند چه فکري بايد بکنند. آيا در کشور، نهادي داريم که موظف باشد خطرهاي فرهنگي و خطرهايي که فرهنگ اسلام را يعني باورها و ارزشهاي اسلامي را هدف قرار داده، شناسايي و راه مبارزه با آن را پيدا کند؟ آيا اين کار، مسؤولي دارد؟ شايد بشود گفت کار شوراي عالي انقلاب فرهنگي همين است. اما شما کارنامة شوراي انقلاب فرهنگي از بدو تأسيس تا حالا را ببينيد، چند قدم در اين راه برداشته است؟ بنده چند سال در خدمت عزيزان در شوراي انقلاب فرهنگي بودم. به شما صادقانه عرض بکنم، بنده سعي ميکردم از اول وقت تا آخر وقت باشم، از 2 بعدازظهر ميرفتم تا ساعت 9 شب، که گاهي رئيس جمهور وقت ميگفت من تعجب ميکنم تو چطور هفت ساعت ميتواني روي اين صندلي بنشيني! خودش رئيس شوراي انقلاب فرهنگي بود. ما عضو کميسيون اسلامي شدن دانشگاه بوديم، سالها جلسات مکرر برگزار شد، بنده عضو ثابت آن بودم. يادم نميآيد حتي يک بار تخلف کرده باشم. اواخرش رسيدند به اينکه دانشگاه اسلامي چه بايد باشد، بايد فضاي سبز و ساختمان کافي داشته باشد، بايد حقوق اساتيد تأمين شود، بايد ورزشگاه و استخر داشته باشد! و... من گفتم آقاي وزير! يک کلمه اسلام هم در يک جايي از اين بنويسيد؛ آخر ما داريم درباره اسلامي شدن دانشگاه صحبت ميکنيم! اين نتيجه کاري بود که چندين سال در کميسيون اسلامي شدن دانشگاهها صورت گرفت، البته بعد از بحث از اينکه اسمش اسلامي شدن باشد يا اسلامي کردن!... حالا تازه همانهايي را که نوشتند، ببينيد چقدر عمل شد! اين وضع فرهنگي کشور ماست! با اين وضع آيا صحيح است که ما براي مسائل جزئي بحثهايي بکنيم که حاصلي هم نداشته باشد و اين مسائل مهم را به کلي به فراموشي بسپاريم؟! اگر دولت نميتواند و قواي مربوط نميتوانند تلاش کنند و وظيفهشان را انجام دهند، آيا ما بهعنوان ملت وظيفهاي نداريم؟!
وظيفه جنگ در هر کشوري اول متوجه ارتش ميشود. ولي وقتي صدام حمله کرد، ارتش ما توانايي نداشت که جواب بدهد؛ اما آيا کس ديگري وظيفه نداشت؟ اگر نبودند بسيجيان و داوطلباني که در جنگ شرکت ميکردند، آيا جنگ به پيروزي ميرسيد؟ درست است که در مسأله فرهنگ مسؤول اصلي شوراي انقلاب فرهنگي يا نهاد ديگري است، اما خب ميبينيد توانش را ندارند. حالا که آنها توان ندارند، آيا از ما هم ساقط است و نبايد هيچ کاري بکنيم؟ آيا جا ندارد که ما کميسيوني براي بررسي مسائل فرهنگي کشور و راه کارهاي عملي داشته باشيم؟ اگر دولت و مجلس اقدامي نکردند، خود ما بهعنوان طلبه چه کاري ميتوانيم بکنيم؟ اين تکليف به هيچ وجه از شانة ما برداشته نميشود و ما بايد هر چه بيشتر و هر چه زودتر به اين خطر توجه کنيم و در درجه اول با همکاري نهادهاي مربوط و اگر نبود و نتوانستند و يا نخواستند، به اندازه توان خودمان در اين راه قدم برداريم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org