- جلسه اول: وحدت و اختلاف
- جلسه دوم: وحدت و اختلاف
- جلسه سوم: وحدت بر مدار حق
- جلسه چهارم: فدک بهانه بيان حقايق
- جلسه پنجم: تفاوت هاي حمد، شکر و ثنا
- جلسه ششم: بانوي محدثه
- جلسه هفتم: درياي نعم الهي
- جلسه هشتم: شکر نعم الهي
- جلسه نهم: حقيقت توحيد
- جلسه دهم: انواع خداشناسي
- جلسه يازدهم: امکان شناخت خدا
- جلسه دوازدهم: افعال الهي
- جلسه سيزدهم: هدف آفرينش
- جلسه چهاردهم: هدف آفرينش
- جلسه پانزدهم: برگزيده خدا
- جلسه شانزدهم: عالم نور
- جلسه هفدهم: فلسفه نبوت
- جلسه هجدهم: اصالت توحيد و عرضي بودن شرک
- جلسه نوزدهم: رسالت هاي پيامبر
- جلسه بيستم: صراط مستقيم
- جلسه بيست و يکم: لقاي دوست
- جلسه بيست و دوم: کتاب خدا
- جلسه بيست و سوم: اصالت ايمان
- جلسه بيست و چهارم: نماز درهم شکننده تکبر
- جلسه بيست و پنجم: زکات پاک کننده جان و مال
- جلسه بيست و ششم: روزه، تمرين اخلاص و حج، مظهر شکوه دین
- جلسه بيست و هفتم: عدالت، اطاعت، امامت
- جلسه بيست و هشتم: جهاد، عزت بخش اسلام
- جلسه بيست و نهم: صبر، راز رسيدن به پاداش
- جلسه سي ام: امر به معروف، مصلحتي فراگير
- جلسه سي و يکم: حکمت و آثار نيکي به والدين و ارتباط با خويشاوندان در کلام صديقه کبري(س)
- جلسه سي و دوم: مباني فلسفي حقوق جزاي اسلامي
- جلسه سي و سوم: پاي بندي به تعهد، نردبان تکامل
- جلسه سي و چهارم: امنيت جسمي، رواني و مالي زمينه ساز رشد انسان
- جلسه سي و پنجم: شرک، دشمن ترين دشمن
- جلسه سي و ششم: اطاعت از الله، ريسمان نجات
- جلسه سي و هفتم: فاطمه سلام الله عليها خود را معرفي مي کند
- جلسه سي و هشتم: فاطمه سلام الله عليها از خدمات رسول خدا مي گويد
- جلسه سي و نهم: فضايل اميرالمومنين و رذايل دشمنانش
- جلسه چهلم: تيغ نفاق بر پيکر امت اسلامي
- جلسه چهل و يکم: قرآن؛ معيار حق و منبع قانون
- جلسه چهل و دوم: فتنه سقيفه از زبان فاطمه(س)
- جلسه چهل و سوم: احتجاجات حضرت فاطمه(س) براي عدم صلاحيت خلفا
- جلسه چهل و چهارم: راهکارهاي ايجاد وحدت مذاهب اسلامي
- جلسه چهل و پنجم: افشاي عدم صلاحيت خلفا در کلام حضرت فاطمه سلام الله عليها
- جلسه چهل و ششم: چکيده مباحث گذشته
- جلسه چهل و هفتم: فاطمه سلام الله عليها با انصار سخن مي گويد
- جلسه چهل و هشتم: فرياد هل من ناصر فاطمه سلام الله عليها
- جلسه چهل و نهم: واپسين احتجاج
- جلسه پنجاه: شگردهاي شيطاني بر عليه فاطمه سلام الله عليها
- جلسه پنجاه و يکم: اجماعي دروغين بر عليه فاطمه سلام الله عليها
- جلسه پنجاه و دوم: آيات خطاب فاطمه سلام الله عليها
- جلسه پنجاه و سوم: دفاع از ولايت در بستر بيماري
- جلسه پنجاه و چهارم: اگر علي عليه السلام حاکم ميشد ...
- جلسه پنجاه و پنجم:سرانجام جامعهاي که علي عليه السلام را رها کنند
- جلسه پنجاه و ششم: ماجراي غصب خلافت از ديدگاه اهل بيت عليهم السلام
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
قسمت اول | 3.65 مگابایت |
قسمت دوم | 3.3 مگابایت |
بسماللهالرّحمنالرّحيم
آنچه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 23/05/89 مصادف با شب چهارم ماه مبارک رمضان 1431 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
وحدت و اختلاف
خلاصه مباحث گذشته
در جلسه گذشته عرض شد که قبل از پرداختن به خطبه شريف حضرت زهرا سلاماللهعليها به عنوان مقدمه بحثي فشرده درباره «وحدت و اختلاف»؛ خواهيم داشت. اشاره کردم که گاهي چنين القاء ميشود که وحدت يک ارزش مطلق است و هر چه انسانها با هم متحدتر باشند بدون هيچ قيد و شرطي مطلوب خواهد بود؛ اما غالباً اين احکام قيودي دارد که در کلام ذکر نميشود. اينها از قضاياي مسلمه يا از آراء محمودهاند، درحالي که براي بکارگيري در برهان لازم است موضوع اينگونه قضايا قيد زده شود. خوبي راستگويي و بدي دروغ اينگونه است؛ اين طور نيست که مطلقاً بگوييم: «هر راستي خوب است، اگرچه موجب به شهادت رسيدن مؤمن بيگناهي شود»، يا «هر دروغي بد است، اگرچه موجب نجات انسان بيگناهي شود.»؛ از ديدگاه اسلام اينگونه نيست؛ اگر دروغ موجب نجات جان مؤمني شود واجب است؛ ولي آن قضيهاي که مشهور است و همه به آن تمسک ميکنند اين است که دروغ بد است. در واقع اين قضيه قيد دارد.
حُسن وحدت و اتحاد هم از اين قبيل است. وحدت خيلي خوب است؛ اما در صورتي که در راه هدفي ارزنده باشد. اگر عدهاي بر پايمال کردن حقي متحد شوند، اين وحدت و اتحاد به اندازه همان گناه، بد است؛ پس حُسن وحدت و اتحاد از قضاياي مشهوره يا از آراء محموده است که يک قيد خفي دارد؛ يعني وحدتي خوب است که در راه حق و براي تحقق هدفي عقلاني باشد، نه هر وحدتي. اگر هر وحدتي خوب بود نبايد اصلاً انبياء قيام ميکردند؛ زيرا اکثريت قريب به اتفاق جامعه بتپرست بودند و قيام ايشان وحدت جامعه را به هم ميزد. اتفاقاً بايد گفت: چنين اختلافي بسيار مبارک است و بايد ايجاد شود تا تدريجاً دامنه فساد برچيده شود؛ پس ارزش وحدت، ارزشي ذاتي و مطلق نيست. وحدت و اتحادي مطلوب است که بر محور حق باشد. اين خلاصه مطلبي بود که شب گذشته عرض کرديم.
بحث منطقي؛ بهترين روش حل اختلاف
اين سؤال نيز مطرح شد که اگر در جامعه اختلافي پديد آمد چه بايد کرد؟ گاهي اين اختلاف در اموري سليقهاي است و هيچ کدام از طرفين ارزش اخلاقي، ديني يا عقلي ثابتي ندارند؛ اين اختلافات خيلي مهم نيستند. مثلاً اهل يک شهر يک مد لباس را و اهل شهر ديگر يک مد ديگر را ميپسندند و يا در ساختمانسازي در گذشته يک شکل ساختمان را ميپسنديدند به گونهاي که گاهي هزار متر زمين را اشغال ميکرد؛ ولي حالا با هفتاد، هشتاد متر ميخواهند يک خانه بسازند و شرايط اقتضا ميکند که شکل ساختمان عوض شود. اينها خيلي مهم نيست و تا عناوين ثانويه بر آنها عارض نشود، حلال و حرامي ندارند.
گاهي اختلاف به گونهاي است که به آن ارزشهاي واقعي که دين روي آنها تأکيد دارد برميگردد. انبياء ميگويند: «اگر از اين راه برويد و اين رفتار را پيشه خود کنيد تا ابد خوشبخت و اگر ضد آن را انتخاب کنيد تا ابد بدبخت خواهيد شد!»؛ اينجا صحبت سليقه نيست؛ بلکه مسأله خيلي جدي است. قرآن ميفرمايد: إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيراً؛1؛ اگر بيراهه برويد نتيجهاش غل و زنجير و آتشِ برافروخته است. اينجا نميتوان گفت: «خيلي مهم نيست؛ هر کس به سليقه خودش عمل کند!»؛ عقل انسان اجازه نميدهد که در مقابل اين احتمال ـ اگرچه ضعيف باشد ـ بيتفاوت باشد، زيرا محتمل خيلي قوي است. وقتي محتمل قوي باشد احتمال يک درصد هم منجز است. حاصل ضرب احتمال در پايه محتمل، تعيينکننده ارزش احتمال است. اگر اختلاف در اينگونه امور بود، لازم است راه صحيح را شناخت.
اگر اختلاف بر سر مصداق سخن انبياء پيش آيد، يعني عدهاي بگويند روش ما مصداق سخن انبياء است و عده ديگري بگويند روش ما مصداق آن است، قاعده اولي اين است که انسان بر اساس منطق و استدلال عقلي مصداق حقيقي را اثبات کند؛ چون ما معتقديم آنچه انبيا آوردهاند حجت را بر مردم تمام کرده است؛؛ رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل.2؛ راه انبيا آن قدر روشن و داراي دلايل متقن است که ديگر کسي نميتواند بهانهاي بياورد؛ با اين حال ممکن است شياطين آب را گلآلود کرده و به مرور زمان با ايجاد شبههها و بدعتها باعث مشتبه شدن راه شده باشند. قرآن هم ميفرمايد:؛ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُم؛3؛ عدهاي عمداً اختلاف ايجاد کردند تا براي خود دکان درست کنند. گفتند: «منظور فلان پيغمبر اين بوده است»؛ تا فرقهاي درست کنند و رئيس شوند و ديگران را بدوشند! بعد از اين اختلافافکنيها، آيندگان در شرايطي واقع ميشوند که تشخيص حق برايشان بسيار مشکل ميشود. در اين شرايط چه بايد کرد؟ در اين شرايط عقل حکم ميکند بهترين راه اين است که کساني که با هم اختلاف دارند بنشينند و عاقلانه با هم بحث کنند تا معلوم شود کدام دليل درست و کدام دليل نادرست است.
اما عرض کرديم که عدهاي عمداً اختلاف ايجاد ميکنند و دلشان نميخواهد که حق روشن شود. بسياري از بزرگان فرقههاي باطل حاضر نيستند بحث کنند و مطلب را روشن کنند؛ چون آنها همين ابهام را ميخواهند تا در سايه آن يک مشت مريد داشته باشند. در برخورد با اين نوع از اختلافات، بايد توجه داشت که آنچه اهميت دارد اين است که در بين اتباع اين شيادان کساني هستند که واقعاً طالب حقند؛ ولي در اشتباه افتادهاند. آنچنان به اينها اعتماد داشتهاند که روش باطل آنها را باور کردهاند. من در طول زندگي هفتاد و چند سالهام با اشخاص زيادي از اين دسته برخورد داشتهام. در بين فرق مختلف اسلامي، مسيحيان و ديگر اديان، واقعاً افرادي بودند که اگر برايشان ثابت ميشد که اسلام و مذهب اهلبيت عليهمالسلام تنها مذهب حق است حتماً آنرا ميپذيرفتند. من نميگويم همه اين طورند؛ اشتباه نشود؛ بلکه کساني هم هستند که واقعاً عناد خاصي با اهلبيت عليهمالسلام و شيعه دارند. آنقدر عناد دارند که اگر در کتابي، داستان يا روايتي به نفع شيعه ببينند در چاپ بعد آنرا حذف ميکنند. اين چه قدر زشت است! اين خيانت به تاريخ و به اسناد تاريخي و حقيقت و بشريت است.
تسليم در برابر حق؛ راز سعادت
انشاءالله اين عناد و لجبازي در ما پيدا نشود؛ اما بالأخره بايد از اينکه در مقابل حق بايستيم به خدا پناه ببريم! قرآن ميفرمايد: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين؛4؛ اگر اين خوي شيطاني را از جواني در خودمان تغيير دهيم، تمرين کنيم که هميشه تابع حق باشيم، وقتي فهميديم يک جايي اشتباه کردهايم بگوييم اشتباه کردم؛ به خدا قسم هيچ ضرري به ما نميخورد. امتحان کنيد! عزيزتر ميشويد؛ اما شيطان نميگذارد. گاهي ميفهميم اشتباه کردهايم باز هم بر آن اصرار ميکنيم. اين صفت در حد رؤسا، رهبران و ادارهکنندگان جامعه خيلي فساد ايجاد ميکند. به هر حال انسانهاي معاند هم هستند. قرآن ميفرمايد:؛ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ،5؛ و يا در سوره يس ميفرمايد: وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ * وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ.6؛ اين طور نيست که همه تابع دليل و برهان باشند؛ اما نبايد گمان کنيم که همه معاندند. شايد اکثريت مردم اين گونهاند که اگر حقيقت را بشناسند، به آن ايمان ميآورند. مقداري کوتاهي از ماست که آن طوري که بايد و شايد حقايق را براي ديگران بيان نکردهايم.
راه صحيح و منطقي در اين اختلافات اين است که سعي کنيم با دليل و منطق و با شيوهاي که تعصبات طرف را تحريک نکند حقيقت را به طرف مقابل بشناسانيم. آنها هم آدميزاد هستند. اگر کسي با زبان منطقي و ملايم با خود ما صحبت کند اشتباهاتمان را قبول ميکنيم؛ اما اگر از اول با تندي و پرخاش و احياناً با توهين با ما حرف بزند ما هم در مقابلش موضع ميگيريم. اگر با مردم با بياني منطقي و روشي صحيح حرف بزنيم بسياري از اختلافات برداشته ميشود. مرحوم آيتالله بهجت رضواناللهعليه به مناسبتي فرمودند: اين صحيح نيست که ما از اول با يک نفر سني مذهب درباره مسائلي که موجب ناراحتيشان ميشود با شدت و حدت بحث کنيم. ايشان ميفرمودند: بهترين راه اين است که ما به آنها بگوييم شما در فقه تابع چهار نفر از علماي بزرگ هستيد؛ ابوحنيفه، شافعي، مالک و احمدبنحنبل. ابوحنيفه و مالک مستقيما شاگرد امام صادق عليهالسلام بودند. خودشان هم افتخار ميکردند. از ابوحنيفه نقل شده که گفته است: «ما رايت أفقه من جعفر بن محمد»؛ و درجاي ديگر ميگويد: «لولا السنتان لهلک النعمان»! (نعمان اسم ابوحنيفه بوده است). آيا تقليد کردن از شاگرد مانع از تقليد کردن از استاد ميشود؟ ما از استاد اينها تقليد ميکنيم و شما از شاگرد تقليد ميکنيد. چرا شما مذهب شيعه را در کنار ساير مذاهب معتبر نميدانيد؟ در مقابل اين مطلب هيچ راهي جز قبول ندارند. آيا در جايي که شاگرد اعتراف کند که استاد از من خيلي بالاتر است و من هر چه دارم از اوست، تقليد از شاگرد جايز است و تقليد از استاد او جايز نيست؟! هيچ منطقي اين را نميپذيرد. اين همان راهي است که مرحوم شيخ محمود شلتوت آن را مطرح کرد و مذهب شيعه را در مصر معتبر دانست و اين از برکات اقدام مرحوم آيت الله بروجردي رضواناللهتعاليعليه بود که دارالتقريب را تأسيس کردند. اگر اين باب باز شود و آنها حاضر شوند در کنار ابوحنيفه براي امام صادق عليهالسلام هم اعتبار قائل شوند اين رسميت بخشيدن به شيعه است. اين باعث ميشود که کتابهاي ما در کشورهاي آنها از حالت قاچاق در آيد. اگر آنها با معارف اهلبيت آشنا شوند، افرادي که طالب حقيقتند تدريجاً شيعه خواهند شد. کم نيستند کساني که طالب حقيقتند و شياطيني مانع راهشان شدهاند. ما اگر راه مسالمتآميزي باز کنيم آنها راه را پيدا خواهند کرد. من در سفرهايم به کشورهاي مختلف با اشخاصي برخورد کردم که علاقهشان نسبت به اهلبيت عليهمالسلام از آنچه در بين ما شايع است کمتر نبود. با يک شيخ مصري در اندونزي ملاقات کردم که درباره اهلبيت عليهمالسلام سخنراني کرد. به او گفتم گويا شما مصريها نسبت به اهلبيت عليهمالسلام علاقهمنديد؛ گفت: «بلکه ما شيدا و عاشق اهلبيتيم!»؛ اگر ما به روش صحيح تبليغ کنيم و معارف شيعه را درست برايشان تبيين کنيم مطمئناً بسياري از اينها شيعه ميشوند؛ ولي ما کوتاهي داريم. ما بايد به صاحب شريعت و مذهبمان جواب بدهيم.
برخورد با معاندان؛ بحث منطقي توأم با ادب
اما در برابر معاندين و يا کساني که آنچنان تحت تأثير تبليغات اينان قرار گرفتهاند که يقين کردهاند که مذهبشان حق و مذهب شيعه باطل است، چه وظيفهاي داريم؟ اگر ما در بيان حق و اثبات بطلان مذاهبِ باطل، کوتاهي کنيم به خدا، به پيغمبر، به انسانيت، به شهدا، به گذشتگان و به آيندگان خيانت کردهايم. در اين صورت ما هم عملاً جز شياطيني شدهايم که راه حق را مسدود ميکنند؛ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون.7؛ وقتي حقيقت را بيان نکنيم آنها سوءاستفاده ميکنند و ميگويند: «اگر مطلبي داشتند ميگفتند و از خودشان دفاع ميکردند.»؛ پس وظيفه برابر اين افراد چيست؟
اصل مسأله حفظ وحدت در اين جاست. اگر ما با اينها برخورد پرخاشگرانه و تند و متعصبانه داشته باشيم چه نتيجهاي دارد؟ نتيجهاش اين است که بر عناد آنهايي که معاند هستند افزوده ميشود و براي آنهايي که در اثر جهل به باطل مبتلا شدهاند بهانهاي پيدا ميشود که از ما رو برگردانند و بگويند: «اگر حق بودند چرا بايد درشتي کنند و فحش بدهند؟! مطلب حقشان را با دليل بيان ميکردند.»؛ چنين روشي باعث ميشود ما را باطل محسوب کنند. پس برخورد متعصبانه، يعني اظهار مطلبي بدون دليل و توأم با پرخاش اگر نتيجه معکوس ندهد نتيجه مطلوب هم نخواهد داشت. حرف منطقي است که نتيجه دارد. جلوي حرف منطقي نبايد گرفته شود. هيچ دليل منطقي وجود ندارد که جلوي حرف منطقي گرفته شود؛ اما رفتار پرخاشگرانه، متعصبانه، خصومتبرانگيز و کينهتوزانه نه دليل عقلي دارد و نه دليل شرعي.
ممکن است گفته شود که: «در بعضي زيارتها برخي افراد لعن شدهاند، و ما بر اساس همين زيارات مصاديق آنها را لعن ميکنيم.»؛ ولي در اين روايات و زيارات گفته نشده است که برويد بالاي مناره بايستيد و لعن کنيد، يا برويد پشت بلندگو لعن کنيد! لزومي ندارد در حضور ديگران کاري کنيد که آنها تحريک شوند و نتيجهاش اين شود که شيعيان در جاهاي ديگر مشکل پيدا کنند؛ خونشان را مباح بدانند و آنها را ترور کنند و هيچ پيشرفتي هم عايد شما نشود! اين کار چه دليل عقلي و شرعي دارد؟! بله، قرآن هم خيلي جاها صريحاً افرادي را لعن کرده است؛ بلکه ميگويد: «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ ؛8؛ خداوند آنها را لعن ميکند و لعنت همه لعنکنندگان بر اين افراد باد!»؛ اين لعن قرآن است؛ اما هيج وقت لزوم ندارد که ما در مقابل کساني که مثلا در صد مسأله با هم اتفاق نظر داريم و مقدسات همديگر را محترم ميشماريم و فقط در چند مسأله اختلاف داريم، آنها را چنان تحريک کنيم که از هر دشمني براي ما دشمنتر شوند! چه دليل عقلي براي اين کار داريم؟ با اين حال اين حق را براي خودمان قائليم که در محافل علمي، در محيط سالم، دور از تعصبات و در محيط تحقيقي بنشينيم و حقايق را بررسي کنيم؛ ببينيم کدام تاريخ درست و کدام خطا است. اگر اين کار را نکنيم، به زبان امروزيها، به علم خيانت کردهايم، و به زبان دين، به خدا، پيغمبر، امام، شهدا و حقيقت خيانت کردهايم. اگر اين حقايق بيان و اثبات نشود آيندگان از کجا حقيقت را بفهمند؟ من و شما در مجالس مذهبي، مساجد، حسينيهها، روضهخوانيها، مجالس عزاداري، مجالس سرور و ... حق را فهميديم. اگر اينها نبود از کجا حقيقت را ميفهميديم؟ اگر اين وظيفه را انجام ندهيم، امانتداري نکردهايم و حق را به اهلش نرساندهايم. تحقيق درباره مسائل اعتقادي و مسائل تاريخي که نتايج اعتقادي، ديني و مذهبي دارد يک وظيفه عقلي و شرعي است. اين باب نبايد مسدود شود؛ ولي بايد احترام طرفمان را حفظ کنيم و بيجهت احساساتشان را تحريک نکنيم. بيجهت چيزهايي نگوييم که هيچ نتيجهاي براي اثبات حق ندارد؛ بلکه بر عناد و لجاج لجبازان ميافزايد و احياناً دشمنيهايي به بار ميآورد که موجب کشته شدن افراد بيگناه ميشود.
تاريخ تشيع نشان ميدهد که چه قدر شيعه به دست اين افراد نادان يا معاند در اثر حرفهايي که شيعه ديگري در يک شهر ديگري زده است به شهادت رسيدهاند. صرف نظر از جهت ديني، آيا اين کار، کار عاقلانهاي است که آدم کاري کند که عدهاي از دوستان و عزيزان خودش را که مثل جان عزيزند، به کشتن بدهد؟! بنابراين ما دو وظيفه داريم که نبايد با هم خلط شوند؛ يکي اين که کاري نکنيم که آن کساني که امر بر آنها مشتبه شده يا خداي ناکرده اهل عنادند احساساتشان عليه ما تحريک شود و دشمني آنها را زياد کنيم؛ اين ميشود حفظ وحدت. دوم اينکه در محافل علمي از بيان حقايق و اثبات آنها خودداري نکنيم.
يکي از بزرگترين خدماتي که در قرن اخير براي احياي مذهب شيعه و اثبات حقانيت آن انجام گرفت، کاري بود که در هندوستان مرحوم صاحب عبقات الانوار انجام داد و در نجف مرحوم علامه اميني رضواناللهعليهما با نوشتن کتاب الغدير. چه خدمات بزرگي اين دو بزرگوار انجام دادند و چه فداکاريهايي کردند! چه خوندلهايي خوردند تا اين دو کتاب را نوشتند! علامه اميني چه عشقي به اهلبيت و اميرالمؤمنين عليهمالسلام داشت که با شنيدن اسم اميرالمؤمنين عليهالسلام اشک از چشمانش جاري ميشد! اما در کتابش حتي يکجا نسبت به شخصيتهاي مورد احترام اهل تسنن بياحترامي نکرده؛ بلکه همه جا به دنبال اسم آنها رضياللهعنه آورده است. با اين روش، انسان هم حقيقت را تبيين ميکند و هم بهانه به دست مخالف نميدهد و اگر کسي هم طالب حقيقت باشد حق را ميپذيرد. بايد اين حجاب حاجز که شيطان ميان ما ايجاد کرده است از بين شيعه و سني برداشته شود. بايد کاري کرد که آنها حاضر شوند کتابهاي ما را مطالعه و ما را هم مسلمان حساب کنند؛ البته يک مقدار هم رفتار نسنجيده بعضي از شيعيان در شکلگيري اين مانع دخالت دارد. ما اگر خودمان را مسئول ميدانيم که مذهب تشيع را ترويج کنيم و حقيقت آنرا براي آيندگان حفظ کنيم بايد از يک طرف بر اساس دلايل عقلي و منطقي و شواهد تاريخي آنرا اثبات کنيم و از طرف ديگر متعرض کساني که حساسيت آنها را تحريک ميکند نشويم. دلايل آن چنان روشن است که مرحوم ماموستا شيخالاسلامي، نمايندة شهيد کردستان در مجلس خبرگان، ميگفت: «من عقيدهام اين است و صريحاً هم ميگويم که اگر کسي به حضرت زهرا سلاماللهعليها جسارت کند کافر است!»
به هر حال مسأله تحقيق در مسايل اعتقادي و تاريخي در جهت اثبات حقانيت مذهب شيعه و بالعرض در جهت ابطال ساير مذاهبِ مخالف يکي از وظايف قطعي شرعي ماست که هيچ جانشينپذير نيست؛ اما بشرطها و شروطها و آن اينکه با رعايت ادب توأم باشد و آنها را تحريک نکنيم که باعث شود حجاب ميان ما قويتر شود و اختلاف، جاي اتحاد را بگيرد و نگذارد که مسلمانها بيشتر به هم نزديک شوند و در مقابل دشمنان يکپارچه شوند.
وفقنا الله و اياکم انشاءالله.
1. انسان، 4.
2. نساء، 165.
3؛ . بقره، 213.
4؛ . قصص، 83.
5؛ . بقره، 6 و7.
6؛ . يس، 9-11.
7؛ . زخرف، 37.
8؛ . بقره، 159.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org