قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

لزوم همراهى شعور و شعار در مراسم محرّم و عاشورا

مراسم عزادارى مى تواند عواطف و احساسات انسان را زنده نگه دارد و آن را ارضا و تقويت كند. اما بايد با مطرح كردن مباحث، پيرامون اين واقعه، بخش ديگر شخصيت انسان نيز ـ كه مربوط به شناخت و بينش است ـ تقويت شود. اگر جزئيات حادثه كربلا بهتر شناخته شود، علاوه بر اينكه از نظر عاطفى تأثير خواهد داشت، مى توان براى زندگى نيز بيشتر از آن استفاده كرد و از آن الگو گرفت. اگر انسان از حوادث گذشته تاريخ به درستى بهره بردارى كند، اين حوادث در جهت تكامل فردى و همچنين در تكامل جامعه، نقش مهمى را ايفا خواهد كرد. اگر گفته شود كه انقلاب اسلامى ايران در واقع ثمره بهره گيرى صحيح از حوادث مشابه گذشته بوده است، شايد سخن نابجايى نباشد. همچنان كه مى دانيد، طى يكصد سال اخير در عالم اسلام و همچنين در كشور ما، نهضت ها و جنبش هايى مانند نهضت مشروطيت، نهضت ملى كردن صنعت نفت و مواردى از اين قبيل انجام گرفته است. در بسيارى از كشورهاى اسلامى مانند مصر، الجزاير و كشورهاى ديگر هم، نهضت هاى اسلام خواهى به صورت هاى مختلف انجام گرفته است. اما در هيچ كدام از اين حركت ها مانند انقلاب اسلامى ايران پيروزى حاصل نشد و هيچ يك از اين حركت ها به برقرارى نظامى اسلامى كه بتواند سال ها دوام بياورد منجر نشد. بحمد اللّه، نظام اسلامى ما تاكنون بيش از دو دهه دوام آورده است و ان شاءاللّه روز به روز قدرتمندتر خواهد شد. اگر بگوييم راز چنين موفقيتى در استفاده حضرت امام(قدس سره) از ساير نهضت ها بود، سخن گزافى نگفته ايم. امام راحل(قدس سره) از تجربه ديگران پند گرفت، آن ها را تحليل و بررسى كرد، نقاط ضعف آنها را كشف و از آنها اجتناب كرد. همچنين امام(قدس سره) نقاط قوت آنها را به دست آورد، تا آنها را در جامعه ايجاد و تقويت كند. بهره گيرى از تاريخ موجب شد كه اين پيروزى نصيب مردم ما شود. اگر ما از همه حوادث تاريخ اينگونه استفاده كنيم، به تدريج جامعه ما آمادگى نهضت جهانى ديگرى را به رهبرى وجود مقدس حضرت ولى عصر ارواحنا فداه به دست خواهد آورد.

همه ما شنيده ايم كه بيش از هزار و چهار صد سال قبل در جزيرة العرب حادثه اى اتفاق افتاد و پس از آن حوادث ديگرى و ما شيعيان معتقديم كه روزى هم نهضتى جهانى به رهبرى امام زمان ـ عجل الله فرجه الشريف ـ اتفاق خواهد افتاد. اما آيا گمان مى كنيد اين حوادثْ معلولهايى بدون علت و امورى اتفاقى بوده اند; يا اينكه هر حركتى در تاريخ علل، اسباب، شرايط و موانعى دارد كه اگر انسان آنها را به خوبى بشناسد، مى تواند براى حوادث بعدى از آنها استفاده كند. اگر مردم بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دچار انحراف شدند، حركت اسلامى از مسير صحيح خود خارج شد و آنگونه كه شايسته بود، از دستورها اسلام بهره گيرى نشد، آيا اين امر بدون علت بود؟ بايد تحقيق كرد كه چگونه اين انحرافات حاصل شد و چه عواملى در آن دخالت داشت، تا ما سعى كنيم از چنين عواملى اجتناب كنيم و اجازه ندهيم انقلاب اسلامى ايران به آفاتى كه نهضت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به آنها مبتلا شد، گرفتار شود. ما مى شنويم كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از رسيدن به خلافت ظاهرى، ـ يعنى بعد از بيعت مردم با آن حضرت ـ با مشكلات زيادى مواجه شد، به گونه اى كه حضرت امير(عليه السلام) طى كمتر از پنج سال حكومت، به سه جنگ مهم پرداخت. اگر اين جنگ ها اتفاق نيفتاده بود اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى توانست خدمات فراوانى به جامعه اسلامى ارائه و اسباب ترقى و تكامل مردم را فراهم كند. اما گرفتار شدن در اين جنگ ها مانع شد كه جامعه اسلامى از رهبرى اميرالمؤمنين(عليه السلام) حداكثر استفاده را ببرد. اين امور بدون دليل و اتفاقى نبود. ما بايد با بررسى آنها دريابيم علت وقوع اين حوادث چه بود كه موجب شد مسلمانان نتوانند به درستى از رهبرى اميرالمؤمنين(عليه السلام) استفاده كنند. اين وقايع ادامه داشت تا در نهايت به زمان حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) رسيد. چرا در ميان همه شهرهاى اسلامى فقط مردم كوفه از امام حسين(عليه السلام) دعوت كردند و نامه هاى عجيب و غريبى نوشتند كه بر اساس آنچه نقل شده است، از شهر كوفه دوازده هزار نامه دعوت براى حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) فرستاده شد. در آن زمان مملكت اسلامى صدها شهر داشت; اما فقط از شهر كوفه دوازده هزار نامه براى حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) ارسال شد كه در آنها خطاب به امام حسين(عليه السلام) نوشته شده بود; ما مى خواهيم امامت شما را بپذيريم، شما به كوفه تشريف بياوريد و در اين شهر حكومت حضرت على(عليه السلام) را ادامه دهيد. چگونه اين مسأله اتفاق افتاد؟ ارسال دوازده هزار نامه جداگانه و يا حتى طومارهايى با دوازده هزار امضاء براى حضرت ابى عبداللّه(عليه السلام) از شهر كوفه مسأله ساده اى نيست. مدينه زادگاه حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)، زادگاه اسلام و زادگاه حكومت اسلامى بود. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، اميرالمؤمنين(عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام)، و همچنين امام حسين(عليه السلام)سال ها در آن شهر زندگى كرده بودند. اما مردم مدينه نه تنها از امام حسين(عليه السلام) دعوت نكردند بلكه شرايطشان بگونه اى بود كه سيدالشهداء(عليه السلام) محرمانه از مدينه خارج شد و به مكّه معظّمه رفت. آن حضرت از شهر ديگرى دعوت شد. اما اكثر افرادى كه آن بزرگوار را دعوت كردند، از دعوت خود صرف نظر كردند، تا جايى كه در روز عاشورا، حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) آنها را خطاب قرار داد; چون در ميان لشكر عمر سعد نويسندگان بعضى از همان نامه ها حضور داشتند.

حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) خطاب به آنها مى فرمايد: شمااز ما كمك خواسته و ما را دعوت كرديد تا جامعه شما را رهبرى كرده شما را از گمراهى و از ظلم بنى اميه نجات دهيم. ما هم دعوت شما را پذيرفتيم، سختى ها را تحمل كرديم و به يارى شما آمديم; آيا حال كه ما به اينجا آمده ايم; شما بايد شمشيرهاى خود را به روى ما بكشيد؟ شمشيرهايى كه خودِ ما براى نابود كردن دشمنان اسلام به دست شما داديم، آيا امروز همان شمشيرها را به روى خود ما مى كشيد؟ اين چه حادثه اى است؟ آيا امرى اتفاقى است؟ ما امروز اهل كوفه را سمبل بىوفايى مى دانيم، زيرا اهل كوفه به اندازه اى بىوفا بودند كه حضرت على(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام)را تنها گذاشته اند; آيا شما فكر مى كنيد اهل بصره يا اهل مدينه اين گونه نبودند؟ آيا به تصور شما، شهرهاى ديگر باوفاتر بودند؟ در واقع اهل كوفه كه در دعوت از امام حسين(عليه السلام)جرأت و جسارت فراوانى از خود نشان دادند حتى بعضى از ايشان مثل حبيب ابن مظاهر، مسلم بن عوسجه و افرادى ديگر براى حمايت از امام حسين(عليه السلام) به كربلا آمدند. اما اين سؤال مطرح است كه چگونه همان كسانى كه از امام(عليه السلام) دعوت كردند، از دعوت خود صرف نظر كردند و نه تنها عقب نشينى كردند، بلكه با امام حسين(عليه السلام) نيز جنگيدند.

اكنون تصور كنيد در حالى كه هنوز قريب چهل سال بيشتر از وفات پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)نگذشته است، همان مردمى كه سال ها از محضر حضرت على(عليه السلام) استفاده كرده بودند و بسيارى از آنها در جنگ ها با حضرت على(عليه السلام) همراه بودند، همين مردم، فرزند حضرت على(عليه السلام)و امام مفترض الطاعه را به فجيع ترين وضعيتى كه در تاريخ سابقه نداشت، كشتند. اين چه حادثه عجيبى است؟ آيا اين حادثه، امرى اتفاقى بود؟ آيا همين اندازه كه بگوييم حادثه اى بود كه به دست مردم بىوفاى كوفه اتفاق افتاد، كافى است؟ آيا در زمان ما مردم بىوفا وجود ندارند؟ آيا از اين پس جنگى عليه حق تحقق نخواهد يافت؟ شايسته است كه اين حوادث را تحليل كنيم، علت هاى آن را پيدا كرده آسيب شناسى كنيم و به دست آوريم كه چه عاملى موجب شد كسانى كه حضور حضرت على(عليه السلام) را درك كرده و براى امام حسين(عليه السلام) نامه نوشتند، دست به چنين اقدامى بزنند؟ در بين مردم كوفه تعدادى اندك شمار از منافقين، كفار و افراد ضعيف الايمانى بودند كه اهل بيت(عليهم السلام) را قبول نداشتند. ما با اين گروه كارى نداريم. اما عده زيادى از مردم كوفه، به امام حسين(عليه السلام)نامه نوشتند و از آن حضرت درخواست كردند كه به كوفه بيايد و حكومت تشكيل دهد. يكى از اين نامه ها توسط تعداد زيادى از مردم كوفه امضا شده بود و در آن ابتدا حمد خدا را به جا آورده بودند، به خاطر اينكه دشمن اهل بيت(عليهم السلام) كه حق آنها را غصب كرده و به زور بر مردم حكومت مى كرد، نابود شده بود. در اين نامه بعد از حمد و ثناى الهى به خاطر مرگ معاويه و كوتاه شدن دست او از سر مردم، اضافه شده بود: ما از شما خواهش مى كنيم به كوفه تشريف بياوريد، «لعل الله يجمعنا بك على الحق»1، شايد حضور شما در اين شهر موجب شود كه جامعه ما راه حق را بشناسد، آن را بپيمايد و مردم در مسير حق با يكديگر متحد شوند. آيا كسانى كه چنين نامه هايى مى نويسند، بايد بر روى امام حسين(عليه السلام) شمشير بكشند؟

علت اين تغيير چيست و چگونه چنين تحولى در انسان ايجاد مى شود؟ اگر ما اين حوادث را تحليل كنيم و عوامل آن را بشناسيم، در اين صورت مى توانيم بعضى از تحولات را كه در زمان خود ما، پس از پيروزى انقلاب رخ داده است، تحليل كنيم و بفهميم چرا چنين اتفاقاتى پيش آمده است؟ چرا بعضى افراد از مسير صحيح منحرف شدند، چرا عده اى از پشت به نظام اسلامى خنجر زدند و هنوز هم به اين كار خود ادامه مى دهند؟ چگونه ممكن است كسى كه سال ها نماينده امام در چند نهاد انقلابى بوده است، بزرگ ترين خيانت را به اين انقلاب انجام دهد و حوادث ديگرى كه خود شما كمابيش از آنها مطلع هستيد. اگر ما وقايع تاريخى را به درستى تحليل كرده و از آنها عبرت لازم را گرفته بوديم، چه بسا اين حوادث براى ما اتفاق نمى افتاد. امروز هم با انجام اين كار مى توانيم حداقل خود را از فريب خوردن و گمراهى نجات دهيم.

اين وظيفه كسانى امثال اين گوينده است كه توفيق خدمات ديگرى از قبيل فعاليت هاى هنرى، اقامه عزادارى و مرثيه خوانى را نداريم، ولى مى توانيم با مطالعه، بحث و بررسى، اين مسائل را بيشتر تحليل كرده پاسخ سؤالاتى را كه در ذهن جوانان عزيز ماست، بيان كنيم.


1. بحارالانوار، ج 44، ص، 332.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org