قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

          بخش پنجم‌

سفر به كلمبيا

 

آشنايى با كلمبيا

آشنايى با كلمبيا(1)

كلمبيا در شمال امريكاى جنوبى بين پاناما و برزيل و در سواحل درياى كارائيب و اقيانوس كبير قرار دارد. اين كشور در منطقه‌اى استوايى در همسايگى كشورهاى ونزوئلا، برزيل، پرو و اكوادور قرار دارد.‌

مساحت آن 748/141/1 كيلومتر مربع و داراى آب و هواى گرم و مرطوب در نواحى پست و معتدل در نقاط كوهستانى است. از رودهاى مهم آن ماگدالنا است كه به درياى كارائيب مى‌ريزد و شاخه‌هاى رود آمازون و ارنيكو از اين‌جا سرچشمه مى‌گيرد.‌

جمعيت آن 000/545/34 نفر و تراكم نسبى جمعيت 30 نفر در هر كيلومتر مربع است. مردم آن از نژاد سفيد، سياه و سرخ و دورگه‌اند. زبان رسمى كشور، اسپانيولى، و 70 درصد مردم آن شهرنشين هستند. مركز حكومت آن بوگوتا نام دارد.‌

نام كلمبيا از نام كاشف معروف قاره امريكا، كريستف كلمب، گرفته شده است. اين كشور به كشور كلمب و گرانادا مشهور است و در زبان فارسى در دوره قاجاريه آن را به صورت كولومبيا و كلون تپه نيز نوشته‌اند.‌

83 درصد مردم اين كشور باسوادند، و 50 درصد از نوجوانان و جوانان (19 ـ 5 ساله) در مدارس در حال تحصيل هستند.از نظر دينى، 95 درصد مردم آن كشور كاتوليك و 1 درصد پروتستان هستند و حدود 3 تا 4 درصد را مسلمانان تشكيل


1. Colombia

مى‌دهند. مسلمانان در شهرهاى بوگوتا، بوئنو ونتورا، كالى و ميكائو ساكن‌اند. اكثر مسلمانان شهر ميكائو را اعراب مهاجر تشكيل مى‌دهند.‌

مى‌گويند، اسلام نخستين بار از طريق تعدادى مسلمان سياه‌پوست كه با يك كشتى امريكايى به كلمبيا آمدند، به اين كشور راه يافت و تدريجا گسترش پيدا كرد. ابتدا شخصى به نام عبدالرحمن به كشور عربستان رفت و نحوه تعليم قرآن را فرا گرفت و آن را به شاگردانى تعليم داد. مسلمانان اين كشور تفاوتى بين شيعه و سنى قايل نبودند، تا اين‌كه با همكارى و كمك بعضى شخصيتها اكثر مسلمانان اين كشور به مذهب تشيع گرويدند. از جمله كشورهاى اسلامى كه در اين كشور سفارتخانه دارند ايران، مصر و مراكش‌اند.‌

در بوگوتا، پايتخت اين كشور، مركز فعالى براى تبليغ و ترويج اسلام و معارف شيعه به نام مركز فرهنگى و اسلامى وجود دارد و مسئول آن فردى كلمبيايى است كه ابتدا مسيحى بوده و پس از گرويدن به مذهب شيعه، اين مركز را راه‌اندازى كرده و با استفاده از ابزار و امكانات مختلف، در شناساندن معارف شيعه به مجامع مختلف تلاش پى‌گيرى داشته است. عمده فعاليت اين مركز سخنرانى در دانشگاهها و مراكز فرهنگى و ارتباط با شخصيتها و مسئولان كشور است.‌

ورود به كلمبيا‌

روز جمعه 7 شهريورماه 1376 استاد وارد كلمبيا شدند و مورد استقبال سفير، جناب آقاى زين‌الدّين، و كارمندان و آقاى خوليان مدير مركز فرهنگى اسلامى و ديگر مسئولان مركز فرهنگى و اسلامى قرار گرفتند.‌

سفر به كلمبيا از ديگر كشورها پربارتر بود. شايد به اين دليل كه مسئول مركز فرهنگى اسلامى، شخصى تازه‌مسلمان و بسيار فعّال بود. او براى استاد دوازده سخنرانى در دانشگاههاى كلمبيا برنامه‌ريزى كرده بود كه به دليل كمبود وقت فقط چند مورد از آنها عملى شد. ‌

اولين برنامه در كلمبيا، مصاحبه استاد با يكى از روزنامه‌ها به نام اسپكتادور بود. بعد از آن، سخنرانى استاد در مركز فرهنگى و اسلامى بوگوتا بود كه در جمع مسئولان فرهنگى برگزار شد.‌

صبح روز دوشنبه، دهم شهريورماه، استاد با راديو تدلر، كه يكى از راديوهاى مهم كلمبياست، مصاحبه داشتند. در اين برنامه نيم‌ساعته مصاحبه‌گر درباره موضوعات بسيار مهمى با استاد صحبت كرد و ايشان به پرسشهاى وى پاسخ دادند.‌

ساعت 9 صبح نيز استاد با اسقف اعظم، يعنى كاردينال بوگوتا، ديدار داشتند. در اين ديدار، كاردينال ضمن استقبالى بسيار گرم از حضرت استاد، در زمينه گفت‌وگوى اديان با ايشان مذاكراتى انجام داد.‌

ديدار با كاردينال‌

اين ملاقات در محل كليساى كاتوليك و مقرّ نمايندگى پاپ انجام شد. آقاى پدرو روبيانو(1)كاردينال بعد از ابراز خوشحالى از ورود استاد اظهار كرد:‌

ما در زمان بسيار سختى زندگى مى‌كنيم؛ چون سكولاريسم بر جامعه حاكم است. در عين حال خيلى زيباست كه جوانانى به خدا روى مى‌آورند. ما و شما ارزشهاى مشتركى داريم كه در كنفرانس چين و قاهره هم مطرح شد و مى‌توانيم با هم همكارى كنيم. ما همه مخلوق خداوند متعال هستيم. ارزشهاى انسانى، همكارى، تعاون و احترام متقابل را مى‌توانيم زمينه كار مشترك قرار دهيم. عشق به خدا، عشق به همه انسانهاست و چقدر خوب است كه شما در عين حال رئيس يك دانشگاه هستيد.(2)

ما در كلمبيا مشكلاتى داريم، مثل هجوم فرقه‌هاى مذهبى، خصوصا گروههاى


1. Pedro Rubiano

2. ظاهرا به اين معناست كه «شما علاوه بر اين‌كه يك روحانى و عالم دينى هستيد، مديريت يك دانشگاه را هم به عهده داريد».‌

پروتستان امريكا كه هر گونه بخواهند انجيل را تفسير مى‌نمايند و باعث جدايى مردم از كليساى كاتوليك مى‌شوند. من امروز مسئله خانواده و حفظ آن را جدّى مى‌دانم؛ چون بدبختى جوامع وقتى شروع مى‌شود كه خانواده ضعيف شود.‌

پس از سخنان مهرآميز كاردينال، استاد مصباح فرمودند:‌

از اين‌كه ما را پذيرفتيد تشكر مى‌كنم. مشكلاتى كه شما اشاره كرديد مشكلات منطقه‌اى نيست، بلكه مشكلات جهانى است و در ايران قبل از انقلاب هم تا حدودى وجود داشت و ملت ما به دليل همين مسائل به رهبرى علما قيام كردند و عليه رژيم شاه مبارزه كردند تا حكومتى بر پايه تعليمات الهى پى‌ريزى كردند.‌

ما معتقديم كه بايد با پيروان مذاهب و فرهنگهاى مختلف ارتباط داشته باشيم تا به كمك يكديگر برنامه جامعى براى هدايت بشر ارائه نماييم. يكى از عوامل جدايى اديان الهى از يكديگر برداشتهاى نادرستى است كه نسبت به هم دارند و مى‌توان آن را ناشى از بى‌اطلاعى و ناآگاهى دانست. در صورتى كه از يكديگر شناخت داشته باشيم بهتر مى‌توانيم ارتباط برقرار كنيم. ما براى اين‌كه بتوانيم با دنياى مسيحيت همكارى خوبى داشته باشيم، عملاً گامهايى را برداشته‌ايم. هم اكنون دانشجويان ما در واشنگتن، كانادا و جاهاى ديگر در رابطه با مسيحيت مشغول تحصيل هستند. خود من تا به حال مسافرتهايى به كشورهاى غربى از جمله ايتاليا داشته‌ام و با مسئولان كليساهاى كاتوليك ملاقات كرده‌ام؛ خصوصا در شهر ناپل ايتاليا كه ملاقات بين من و اسقف كليساى شهر خيلى صميمانه و دوستانه بود و همچنين با عالى‌جناب پاپ نيز در رم ملاقاتى داشتم. با دانشگاه گريگورى ايتاليا ارتباط برقرار نمودم و رئيس بخش الهيات آن دانشگاه هم براى تدريس يك دوره تابستانى به ايران آمد و كلاس او در تلويزيون جمهورى اسلامى هم پخش شد.‌

بنابراين يكى از اهداف ملاقاتها و ارتباط بين اديان، شناخت بيشتر نسبت به يكديگر و برطرف كردن سوء تفاهمهاست، و دومين هدف، آن است كه وظيفه

الهى و بين‌المللى ما اقتضا مى‌كند كه در مقابل آن‌چه بشريت را تهديد مى‌كند با هم همكارى نماييم. امروز الحاد، بى‌دينى، نابودى ارزشهاى اخلاقى و فساد، سيل‌آسا در جوامع پيش مى‌رود. اين دو موج الحاد و فساد اخلاقى با هم كار مى‌كنند و اوج مى‌گيرند. ما بايد به عنوان پيروان اديان الهى با اين دو جريان مبارزه نماييم. ‌

اما در مقابل الحاد و بى‌دينى، بايد مبانى توحيدى را موافق منطق و عقل ارائه كنيم و يك جريان فلسفى نيرومند راه بيندازيم؛ زيرا پر واضح است كه جوانان امروز چيزى را بدون استدلال و منطق قبول نمى‌كنند و شياطين هم در حال مغشوش كردن ذهن جوانان هستند. من به عالى‌جناب پاپ پيشنهاد كردم كه بايد جريان فلسفى علمى به راه انداخت. ايشان هم تأييد كردند و گفتند خودم در فلسفه كار كرده‌ام و تدريس داشته‌ام.‌

اما در زمينه اخلاقى خوشبختانه ما ارزشهاى مشتركى داريم؛ ارزشهايى كه هيچ بحث و مشكلى درباره آنها نيست. هر فردى بايد به ارزشها عمل كند و به آنها پايبند باشد. با اين‌كه امروز فساد هست ولى فطرت پاك بشر و خصوصا جوانها آماده پذيرش حق است. در اين زمينه لازم است يك جريان اخلاقى راه بيندازيم تا مردم بفهمند و آگاه شوند و در آن صورت است كه كار، موفقيت‌آميز خواهد بود. ضمن تشكر مجدد از شما از خداوند متعال خواهانم كه به ما كمك كند تا بتوانيم مردم را به سوى ارزشهاى الهى دعوت كنيم.‌

كاردينال گفت:‌

من فرمايشهاى شما را قبول دارم و مى‌دانم كه اگر ارزشهاى اخلاقى حاكم نباشد، ارزشهاى معنوى هم در جامعه حاكم نخواهد شد. يكى از چيزهايى كه خداوند به انسان عطا نموده، آزادى است كه خود انسان راه را انتخاب كند و ما بايد راه درست را به انسانها نشان دهيم و من دعا مى‌كنم كه همان طور كه خدا ما را دوست دارد ما هم ديگران را دوست داشته باشيم و به يكديگر احترام بگذاريم.‌

ديدار با اسقفهاى بوگوتا‌

پس از اين ديدار، در ساعت يازده، ديدارى با اسقفها در كليساى كاتوليك انجام شد. در اين كليسا، استاد از طرف رئيس، اسقف اعظم آقاى آلبرتوخيرالدو(1) و دبير كل كنفرانساسقفى آقاى اسقف كبريرو(2) و معاون ديگر ايشان به نام وندليو(3) مورد استقبال قرارگرفتند. بعد از خير مقدم، اسقف اعظم درباره كنفرانس اسقفى گفت:‌

اين كنفرانس هر سال دو اجتماع مهم دارد. در طول سال، كميسيونهاى مختلف اسقفها مشغول كار و فعاليت هستند و موضوعات بحث و تصويب شده را اجرا مى‌كنند. هر كدام از كميسيونها يك معاونت دارد و يك دپارتمان كه زير نظر معاونت كار مى‌كند و آنها در تمام طول سال مشغول طرح و برنامه‌ريزى هستند. بعضى از عناوين كميسيونها به شرح ذيل است:‌

1. كميسيون تعليمات؛‌

2. كميسيون الهيات؛‌

3. كميسيون زبان؛‌

4. كميسيون تعليم و تربيت؛‌

5. كميسيون بزرگ كشيشان به نام كميسيون اجتماعى.‌

كميسيون اجتماعى، بزرگ‌ترين و مهم‌ترين آنهاست كه اختلافات و معضلات اجتماعى را بررسى مى‌كند و مسئله فقر و مريضى و گرفتاريهاى جامعه و همين طور مسئله عدالت اجتماعى و صلح در بين اقشار جامعه را پى مى‌گيرد و واسطه بين گروههاى مختلف براى هماهنگى و وحدت مى‌گردد. البته مشكل اين است كه اختلافات و تشنجات ممكن است ريشه‌هاى خارجى هم داشته باشند. اين گروه به مسائل روحى زندانيان و روحيات اين افراد نيز مى‌پردازد و به آنان كمك مى‌كند و


1. Alberto Jiralda

2. Pastor Cabriero

3. Pastor Vandalio

نيز مسئله بازنشستگان و يارى رساندن به آنان هم يكى ديگر از كارهاى كميسيون اجتماعى است. يك بخش كميسيون الهيات، مربوط به گفت‌وگوى بين مذاهب است و ما با اين‌كه تا به حال با اسلام هيچ ارتباطى نداشته‌ايم ولى مى‌توانيم براى آينده زمينه ارتباط را فراهم كنيم. من آماده‌ام تا نظرهاى شما را در زمينه همكارى مسيحيت و اسلام بشنوم.‌

استاد مصباح فرمودند:‌

قبل از هر چيز، از وقتى كه در اختيار ما گذاشته شده است تشكر مى‌كنم. ما به عنوان اديان ابراهيمى وظيفه داريم مشكلات را بررسى كنيم. يكى از مواردى كه مشكلات زيادى براى بشريت فراهم كرده است حركت پرشتاب به سوى فساد اخلاقى است كه اين خود باعث نگرانى مؤمنان جهان شده است. ما طىِ دو دهه در كشور خودمان فعاليتهاى بسيارى انجام داده‌ايم، ولى فعاليتهاى محلى نمى‌تواند جلو مفاسد جهانى را به طور كلى بگيرد! امروز مسائل فرهنگى از طريق كتاب، ويديو، كامپيوتر، تلويزيون و غيره به مردم دنيا مى‌رسد. بنابراين ما در همه اين زمينه‌ها مى‌توانيم با هم همكارى داشته باشيم. اولين گامى كه بايد برداريم برنامه‌ريزى عليه تهاجم به ارزشهاى اخلاقى و الهى است كه بين ما مشترك است. دومين كار، مقابله با خطر الحاد و بى‌دينى است كه اين هم براى همه انسانهاى باايمان و پيروان مذاهب ابراهيمى درد مشترك محسوب مى‌شود.‌

براى شروع كار، ما فكر كرديم كه بايد با رجال مذهبى و دانشگاههاى كاتوليك ارتباط برقرار نماييم و چون ايتاليا مركزيت دارد، در سفر به آن‌جا با عالى‌جناب پاپ و شخصيتهاى مذهبى در شهرهاى مختلف ملاقات كردم، و از استاد الهيات دانشگاه رم دعوت شد و ايشان به ايران آمد و به تدريس پرداخت. همچنين دانشجويانى را به كشورهاى خارجى اعزام كرديم. اميدوارم با توكل به خدا و صميميتى كه در شما مى‌بينيم بتوانيم مسائل كنونى را بررسى نموده، راه حلهايى

ارائه دهيم و با هم به مشورت و تبادل نظر بپردازيم و در عين حال تشكر مى‌كنم اگر نظر خود را درباره دفع خطرها بيان كنيد.‌

رئيس كنفرانس اسقفى در پاسخ تصريح كرد:‌

بايد اعتراف كرد كه فرهنگ امروز، مردم را از خدا جدا نموده و كارش خدازدايى است و هدفش نفى خداوند متعال است. موضوعاتى كه امروز واقعا مورد نگرانى كليساست مى‌توان به شرح ذيل بر شمرد:‌

1. دفاع از زندگى و معيشت سالم؛‌

2. دفاع از خانواده؛‌

3. دفاع از صلح كه بايد ريشه‌هاى صلح را در كتاب مقدس پيدا كنيم؛‌

4. همان طور كه شما فرموديد چون اعتقاد به خداى واحد داريم بايد تحت اين پرچم متحد شده و براى يكديگر ارزش قايل شويم.‌

امروز انسان‌شناسىِ منحرف در جوامع پيدا شده است لذا مى‌بينيم مى‌خواهند سقط جنين و خودكشى براى انسانهاى مريض را از تصويب پارلمانها بگذرانند در حالى كه اينها راه غير خداست و انسان را از ارزشها جدا مى‌كند. ما مى‌توانيم چنين تعريف كنيم: انسان مهم‌تر است يا اشيا؟ روح مهم‌تر است يا ماده؟ اخلاق مهم‌تر است يا تكنولوژى؟ افزون بر اين سه مورد، زمينه‌هاى ديگرى هم وجود دارد كه با يكديگر مى‌توانيم همكارى كنيم.‌

يكى ديگر از اسقفها اظهار داشت:‌

دو موضوعى را كه حضرت آيت‌اللّه‌ مطرح كردند براى من تعجب‌انگيز بود چون همان موضوعاتى است كه ذهن ما را به خود مشغول كرده است: يكى موضوع الحاد و بى‌دينى و ديگرى رواج فسادهاى اخلاقى.‌

رئيس شوراى اسقفى گفت:‌

من اضافه مى‌كنم كه متأسفانه بعضى چيزها به صورت شعار درآمده است؛

مثل قضيه صلح بين گروههاى رقيب در كلمبيا. من مى‌گويم صلح يك دشمن دارد و آن دروغ است و متأسفانه دروغ امروزه به عنوان يك استراتژى در كشورهاى امريكاى جنوبى دنبال مى‌شود و فساد دولتى نيز يك نوع بحران و زمينه كارخانه دروغ‌سازى است. مثال معروفى است در امريكاى جنوبى كه مى‌گويند: «دروغ بگو، دروغ بگو، بالاخره يك چيزى از آن در ذهن مردم مى‌ماند».‌

مسئول مركز فرهنگى و اسلامى كلمبيا گفت:‌

موضوعات ديگرى كه مى‌توانيم به طور مشترك به آنها بپردازيم حقوق بشر، عدالت اجتماعى و وحدت مذاهب ابراهيمى است.‌

رئيس شوراى اسقفى گفت:‌

ما در سطح دانشگاه مى‌توانيم همكارى كنيم و مهم‌ترين سؤال ما آن است كه چه نوع انسان‌شناسى‌اى را بايد دنبال كنيم؛ چون ما همه مخلوق خدا هستيم، آيا در مقابل يكديگر مسئول نيستيم؟ البته مى‌دانيم كه مسئول هستيم.‌

استاد مصباح فرمودند:‌

ديدگاههاى مشتركى درباره خدا، ايمان و مشكلات اجتماعى مثل فساد اخلاقى داريم، و چون مفاسد زياد هستند بايد سراغ علل و ريشه‌ها برويم، نه اين‌كه تنها با معلول مبارزه كنيم. شما اشاره كرديد دروغ‌گويى وسيله رسيدن به هدف شده و همه چيز را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. اين راه از چندين قرن پيش به شكلى عريان مطرح شد و صاحب‌نظران سياست به سياستمداران توصيه كردند كه براى پيشرفت كار دروغ بگويند. از زمان ماكياولى هميشه اين سياست كه هدف وسيله را توجيه مى‌كند، بين سياستمداران شايع بوده است. براى مبارزه با اين آفت اجتماعى با نصيحت نمى‌توان كارى كرد، پس بايد با همكارى راه درست را پيدا كنيم.‌

ما به حسب يك وظيفه الهى كه همه پيروان اديان الهى دارند بايد براى هدايت

همه مردم تلاش كنيم. ما مى‌دانيم كه در جامعه بين‌المللى مفاسد اخلاقى واجتماعى فراوانى وجود دارد و اين مفاسد متأسفانه رو به تزايد است. اين حركت پرشتاب فساد، همه كسانى را كه علاقه‌اى به جامعه سالم و خداپرست دارند نگران مى‌كند هرچند ما در كشور خودمان در طول انقلاب فعاليتهاى بسيار مؤثرى در اين جهت انجام داده‌ايم ولى از آن‌جا كه امروز جهان به منزله يك دهكده است هيچ گاه فعاليتهاى محلى محدود و منطقه‌اى نمى‌تواند جلو مفاسد را به طور كلى بگيرد. فراورده‌هاى فرهنگى انحرافى از راه كتابها، مجلات، فيلمها و نوارهاى ويديويى و بقيه وسايل ارتباط جمعى در كوتاه‌ترين زمان به همه جهان منتقل مى‌شود. امروز كامپيوتر هم بر اينها افزوده شده و در آينده نزديكى با وسايل مدرن‌ترى هم مواجه خواهيم شد. ما بايد با همكارى در جهت مبارزه با فساد تلاش كنيم.‌

خوشبختانه در ميان اديان آسمانى ارزشهاى مشتركى وجود دارد كه با احياى اين ارزشها مى‌توان جلو بسيارى از مفاسد را گرفت. ما از طريق بازشناسى اين ارزشها و تلاش در جهت احياى آنها در سطح بين‌المللى مى‌توانيم قدمهاى بلندى در راه انجام اين وظيفه وزين الهى و مشترك برداريم. همچنين يك موج خطرناك بى‌دينى و الحاد آينده بشر را تهديد مى‌كند. اين خطر همه پيروان اديان الهى اعم از يهودى، مسيحى و مسلمان را به طور يكسان تهديد مى‌كند. بنابراين در جهت تقويت ايمان مردم و جذب آنها به طرف دين و خداپرستى بايد همكاريهاى مشتركى داشته باشيم.‌

بر اساس اين واقعيت است كه ما دست‌اندركاران دينى، روابطى با مراكز مذهبى و دانشگاهى كشورهاى مسيحى برقرار، و اين همكاريها را شروع كرده‌ايم. طبعا ايتاليا به عنوان كشورى كه هم به ما نزديك‌تر است و هم نسبت به كشورهاى مسيحى نوعى مركزيت دارد، نقطه شروع ما بوده است. بنده شخصا سفرهايى به ايالات مختلف ايتاليا مثل رم، فلورانس، ميلان، ناپل و ساير شهرها كردم و با

كاردينالها، اسقفها، و رؤساى دانشگاهها ملاقاتهايى داشتم و همچنين چند ماه پيش يك ملاقات خصوصى با عالى‌جناب پاپ اعظم داشتم. البته با رؤساى دانشكده‌هاى الهيات و فلسفه هم بحثهايى در اين زمينه داشتيم؛ از جمله با دانشگاه گريگورى رم تماس داشتيم و رئيس دانشكده فلسفه آن دانشگاه، آقاى پروفسور هوبر، را به ايران دعوت كرديم و ايشان هم سال گذشته برنامه‌اى براى دانشجويان ما اجرا كردند. از طرف ديگر، ما دانشجويانى كه تحصيلات دينى داشتند براى آموزش و كسب اطلاع دقيق‌تر از آموزشهاى مسيحى به دانشگاههاى خارج اعزام كرديم. در همين باره ما دعوت مركز اسلامى كلمبيا را پذيرفتيم و با جناب كاردينال ديدارى داشتيم و بعدا براى ديدار شما آمديم. اميدواريم كه به يارى خداى متعال و با صميميتى كه مسئولان كليساى كاتوليك در اين‌جا دارند بتوانيم مشكلات جوامع انسانى را بررسى كنيم و راه‌حلهاى مناسبى براى آنها پيدا كنيم.‌

من بار ديگر از فرصتى كه در اختيارم گذاشتيد تشكر مى‌كنم و منتظر پيشنهادهاى شما براى توسعه اين همكاريها هستم.‌

رئيس شوراى اسقفى گفت:‌

در يكى از كنفرانسها در اروپا صحبت كردم و آن چيزى را كه درباره جوانها و جامعه لازم بود بيان نمودم و آن مسئله ايمان است. دفاع از خانواده و مسئله صلح براى ما يك مبارزه دايمى است. در اين زمينه حرف بسيار است. بعد مسائل جوانان است: اعتياد به حشيش و هروئين و... . اينها را مى‌خواهند قانونى كنند. ما اين را نتيجه يك انسان‌شناسى بدون خدا مى‌دانيم. بنابراين براى حاكم نمودن ارزشها بايد همراه هم مبارزه كنيم. سه موضوع را پيشنهاد مى‌كنم كه بايد مورد توجه مشترك قرار دهيم:‌

موضوع اول اين است كه شخص مهم‌تر است و بايد در جهت تربيت افراد قدم برداريم؛‌

دوم اين‌كه روح مهم‌تر است از ماده؛

سوم اين‌كه اخلاق مهم‌تر است از ماديات. همين طور مسئله مبارزه با فساد اخلاقى موضوع كار مشترك ماست.‌

استاد در پاسخ فرمودند:‌

همان‌طور كه حدس مى‌زدم ديدگاههاى مشتركى در زمينه مفاسد اجتماعى و راه حلهاى آنها داريم. اين مفاسد اجتماعى هرچند زياد هستند ولى از نظر اولويت و شناختن ريشه‌ها قابل درجه‌بندى‌اند و طبعا بايد كار را از ريشه‌اى‌ترين مسائل شروع كرد كه نتيجه بهتر و پايدارترى داشته باشد. در اين زمينه من بر اين نكته تأكيد مى‌كنم كه در مبارزه با مفاسد اجتماعى اول بايد علتها را شناخت و تنها به مبارزه با معلولها اكتفا نكرد. شما اشاره كرديد كه اقداماتى اخلاقى براى رسيدن به اهداف صورت گرفته ولى فساد همه چيز را تحت‌الشعاع خودش قرار داده است. اين راهى است كه از چندين قرن پيش سياستمداران و بعضى از صاحب‌نظران سياسى براى سياستمداران توصيه كردند. اين شعار كه «هدف وسيله را توجيه مى‌كند» از زمان ماكياولى در بين سياستمداران شايع بوده است. اگر ما بخواهيم براى مبازره با اين بيمارى اجتماعى به توصيه‌هاى اخلاقى اكتفا كنيم گمان نمى‌كنم چندان موفقيتى داشته باشيم. به عنوان نمونه من يك مثال مى‌زنم: من در ايام عيد پاك در رم بودم و پيام نصيحت اخلاقى عالى‌جناب پاپ را شنيدم كه به مردم توصيه مى‌كردند به جاى روزه گرفتن، حداقل يك روز روزه تلويزيون بگيرند، يعنى يك روز تلويزيون تماشا نكنند. فكر مى‌كنيد كه آن توصيه پاپ در چند درصد مردم اثر مى‌كند؟! البته اين نصايح را بايد انجام داد، و كار راهنمايان جامعه همين است كه مردم را توجه بدهند كه نقاط ضعف خود را اصلاح كنند، و توصيه‌هاى اخلاقى داشته باشند، ولى اينها كافى نيست. بايد ديد كه گرايش مردم به اين فسادها از كجا ناشى شده و مسئله اساسى و ريشه‌اى كدام است؟ اين علاقه عجيب و رو به افزايش نسل جوان به مسائل خلاف از يك مقطع خاصى شروع شده و

مسائل مختلفى به آنها دامن زده است كه بايد با برنامه‌ريزى علمى و فرهنگى در برابر آن ايستاد و مبارزه كرد.‌

لحظات فرهنگى‌

برنامه بعدى استاد مصاحبه تلويزيونى بود كه روز شنبه هشتم شهريور ماه در برنامه‌اى به نام «لحظات فرهنگى» برگزار شد. بعد از آن، با برنامه «صبح به خير كلمبيا» مصاحبه راديويى داشتند، و در زمينه موضوعات اسلامى و فرهنگى مطالبى را بيان فرمودند.‌

سمينار «حقوق بشر و اسلام»‌

سپس استاد در سمينارى تحت عنوان حقوق بشر و اسلام شركت كردند. آيت‌اللّه‌ مصباح در اين سمينار كه در دانشگاه هاورى‌يانا(1) برگزار شده بود، درباره همين موضوع سخنرانى كردند. ايشان ابتدا با بر شمردن مبانى حقوق بشر از ديدگاه برخى مكاتب حقوقى، نظير مكتب حقوق طبيعى، مكتب حقوق الهى و مكتب حقوقى امروزِ غرب، يعنى پوزيتويسم، و پس از آن، اشاره به مبانى مكاتب حقوقى يهوديت و مسيحيت، به مبانى حقوق بشر در اسلام پرداختند. در اين بحث حق و تكليف در ديدگاه حقوقى اسلام و رابطه آن دو تشريح شد، و اشكالات و تناقضاتى كه در اين زمينه در اعلاميه حقوق بشر وجود دارد به اجمال بيان گرديد.‌

«حدود آزادى انسان»، در اعلاميه جهانى حقوق بشر، و تضادهاى حقوق پوزيتويستى با اين حدود، موضوع بعدىِ اين سخنرانى بود و پس از آن نسبت حقوق و آزادى و نيز نسبت حق و تكليف در اسلام تبيين شد. در ادامه، قوانين كيفرى از منظر اعلاميه حقوق بشر و همچنين ديدگاه اسلام در اين خصوص مطرح گرديد و پس از آن استاد به پرسشهاى حاضران پاسخ دادند.(2)


1. Javeriana

2. متن اين سخنرانى به همراه متن پرسش و پاسخ پس از آن در ضميمه شماره 1 مندرج است.‌

سخنرانى در دانشگاه رُساريو‌

روز سه‌شنبه، يازدهم شهريورماه 1376، استاد در دانشگاه رُساريو(1) درباره حقوق انساناز ديدگاه اسلام سخنرانى كردند. در ساعت 30/18 همان روز نيز كنفرانسى در دانشگاه سنترال (مركزى) با موضوع «گفت‌وگوى فلسفى و سياسى اسلام و غرب» داشتند.‌

چهارشنبه 12 شهريور، ضمن ديدار از مجلس نمايندگان، تعدادى از نمايندگان مجلس با استاد ملاقات و گفت‌وگو كردند و سؤالاتى را مطرح و پاسخ دريافت كردند.‌

ساعت 30/9 همان روز در دانشگاه خورخه تئدو(2) كنفرانسى با حضور استاد برگزارشد و ايشان درباره نظريه برخورد تمدنها سخن گفتند و راهكارهايى جهت تعامل ميان تمدنها بيان كردند.‌

آخرين كنفرانس علمى استاد در كلمبيا، در دانشگاه آنتونيو نرينو(3) بود كه در زمينهموضوع اقتصاد سخنرانى فرمودند. در اين كنفرانس، آيت‌اللّه‌ مصباح ابتدا درباره دو دسته كلان نظامهاىِ آزاد و متمركز توضيح دادند و ضمن تبيين مبانى كاپيتاليسم و سوسياليسم و كمونيسم، اشكالات عمده هر يك از آنها را مطرح كردند. سپس نظام اقتصادى سوسيال دموكراسى به مثابه جايگزينى كه در غرب براى اين سيستمها پديد آمد، طرح و نقد شد.‌

نظام اقتصاد اسلامى، چهارمين سيستمى بود كه استاد مصباح درباره آن سخن گفتند و مبانى و امتيازات آن بر ديگر سيستمها را بر شمردند، و ايشان پس از آن به سؤالات شركت كنندگان در كنفرانس پاسخ دادند.(4)


1. Rosario

2. Jorge Taedo

3. Antoño Narino

4. متن سخنرانى و پرسش و پاسخها در ضميمه 2، پايان همين بخش مندرج است.‌

 

 

ضميمه‌ها

 

 

 

 

1‌

حق، تكليف، و كمال انسانى: بحثى در حقوق بشر از ديدگاه اسلام

(سخنرانى در دانشگاه هاورى‌يانا، شنبه 8/6/76)‌

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم

الحمد للّه‌ رب العالمين وصلى اللّه‌ على محمد وآله الطاهرين

من خدا را شكر مى‌كنم كه توفيق عنايت فرمود در اين جمع دانشگاهى محترم حضور پيدا كنم و از برگزار كنندگان و رؤساى دانشگاه و از حضار محترم تشكر مى‌كنم كه اين محفل علمى را تشكيل دادند.‌

  موضوع بحثى كه براى سخنرانى من در نظر گرفته شده، حقوق انسان از ديدگاه فلسفه اسلامى است. موضوع حقوق بشر در دهه‌هاى اخير يك موضوع معروف و جنجالى در جوامع علمى، سياسى، و دانشگاهى است. در سطح سياسى بحثهايى در اين زمينه انجام گرفته كه حقوق بشر چه اندازه مى‌تواند حقوق مردم ضعيف، اقليتهاى مذهبى، و ساير قشرهاى آسيب‌پذير جامعه را تأمين كند؟ از اين موضوع نتيجه‌هاى مثبتى در كشورهاى مختلف گرفته شده و تا حدود زيادى از حقوق محرومان دفاع شده است، همچنان كه در كنار آن سوء استفاده‌هايى هم از جانب دولتهاى بزرگ انجام گرفته است.‌

امروز شاهد هستيد كه هر كشورى در مقابل بعضى از كشورهاى بزرگ مقاومت كند و از آنها اطاعت كامل نكند به اتهام نقض حقوق بشر آماج توهين و تضعيف قرار مى‌گيرد، اما كشورهايى كه خود را در اختيار ابرقدرتها قرار داده‌اند، هرچند در

داخل كشورشان حقوق انسانها را به راحتى پايمال كنند، هيچ گاه مورد سرزنش قرار نمى‌گيرند. از طرف ديگر امروز بحثهايى مطرح است كه تأمين حقوق بشر با وضعى كه امروز سازمان ملل دارد و چند كشور قدرتمند حق وتو دارند، چگونه ممكن است تأمين شود؟! و در حقيقت اين سؤال بى‌جواب همچنان وجود دارد كه چگونه كسانى كه سعى مى‌كنند حق وتو را براى خودشان حفظ كنند دم از حمايت از حقوق بشر در سطح جهان مى‌زنند؟ اينها بحثهايى است كه در سطح سياسى و از لحاظ اجراى حقوق بشر در جهان مطرح مى‌شود و طبعا اين سياستمداران هستند كه بايد در اين بحثها وارد شوند و به اين سؤالات پاسخ دهند.‌

   بحثهاى ديگرى در زمينه حقوقى و آكادميك مطرح مى‌شود و آن اين است كه اعلاميه حقوق بشر با آن همه تناقضاتى كه در درون خودش دارد چگونه مى‌تواند كارآيى داشته باشد؟! اين گونه بحثها از طرف حقوقدانها و اساتيد مطرح مى‌شود. اما يك سلسله بحثهاى اساسى هم درباره فلسفه حقوق بشر وجود دارد، از قبيل اين‌كه اصولاً اين حقوق از طرف چه كسى بايد اعتبار شود و از طرف چه كسى بايد پذيرفته شود؟ چه كسى بايد معين كند كه حقوق بشر چند تا و چه چيزهايى است؟ همچنين اين سؤال وجود دارد كه اگر كسانى اعلاميه حقوق بشر را امضا نكردند با آنها چگونه بايد رفتار كرد. آيا بايد آن را به زور بر آنها تحميل كرد، يا بايد آنها را آزاد گذاشت تا هر طورى مى‌خواهند رفتار كنند؟ آزاد بودن همه انسانها اقتضا مى‌كند كه كسانى حق امضا نكردن اعلاميه را داشته باشند و اين حقوق را نپذيرند، از سوى ديگر اگر اين حقوق از طرف بعضى از كشورها پذيرفته نشود تضمينى براى ساير مردم جهان هم وجود نخواهد داشت. پس براى اين‌كه اين حقوق در صحنه بين‌المللى ضمانت اجرايى داشته باشد از چه قانونى بايد استفاده كرد؟‌

   عنوانى كه براى بحث اين جانب تعيين شده در ارتباط با بحثهايى بسيار عميق و

اساسى و ريشه‌اى است كه فلاسفه حقوق به آنها مى‌پردازند؛ چون از اين بحث توقع بيان ديدگاه فلسفه اسلامى درباره حقوق بشر مى‌رود. بحثهاى فلسفه حقوق را تا حدودى مكاتب مختلف حقوقى به صورتهاى گوناگون پاسخ داده‌اند. يكى از مكاتب معروف در اين زمينه، مكتب حقوق طبيعى است. بر اساس اين نظريه، طبيعت به انسان حقوقى را اعطا كرده است كه نمى‌شود از آنها صرف نظر كرد. مشابه اين مكتب، نظريه‌اى است كه قايل به حقوق الهى بوده و معتقد است خدا حقوقى را به انسان عطا كرده و جز او كسى نمى‌تواند اين حقوق را از او سلب كند. اما همچنان كه مى‌دانيد امروز اين گونه مكتبها در محافل فلسفى دنيا چندان رونقى ندارند.‌

   آن‌چه عملاً بيشتر مورد توجه قرار گرفته و بحثهاى آن پذيرفته مى‌شود مكتب حقوقى پوزيتويسم است. بر حسب اين نظريه، حقوق به خواست خود مردم تعيين مى‌شود. اگر مردمى اين حقوق را براى خود نپذيرند نسبت به آنها هيچ الزامى وجود نخواهد داشت. طبعا سؤال مى‌شود كه اگر حقوق بشر يك حقوق عمومى است كه نسبت به همه اقوام، ملل، نژادها، و اديان بايد به طور يكسان اعمال شود، چگونه ممكن است اين حقوق از طريق انتخاب خود مردم ثابت شود؟ نهايت چيزى كه از طرف اين مكتب گفته مى‌شود اين است كه محتواى اين حقوق، مربوط به همه انسانهاست و اختصاص به گروه يا نژاد خاصى ندارد. ولى ملاحظه مى‌فرماييد كه اين جوابِ قانع‌كننده و الزام‌آورى نيست، و اگر مردمى گفتند ما اين حقوق را قبول نداريم، بر اساس نظريه پوزيتويسم، با هيچ منطقى نمى‌شود آنها را محكوم كرد؛ چون اساس اين نظريه بر اين است كه حقوق بر اساس خواست مردم به وجود مى‌آيد و اگر مردمى نخواستند نمى‌توان جبرا براى آنها حقوقى را مقرر كرد.‌

  ما به حسب اطلاعات محدودى كه داريم، هنوز در مكاتب مختلف فلسفه حقوق، مكتبى كه بتواند حقوق بشر را با استدلال عقلى و منطقى اثبات كند سراغ

نداريم؛ اما معتقديم كه اديان الهى و به ويژه اسلام قرنها قبل از اين‌كه اعلاميه حقوق بشر نوشته شود حقوق بشر را تثبيت كردند و حقوق از ديدگاه آنها قابل اثبات عقلانى است. البته پيروان اديان يهودى و مسيحى اثبات اين حقوق را بر اساس اين استدلال مى‌دانسته‌اند كه تنها خدا مى‌تواند حقوقى را به انسانها بدهد يا از آنها بگيرد و آن‌چه در كتاب مقدس آمده است مى‌پذيرفته‌اند. اسلام اصل اين مطلب را كه حقوق از طرف خدا اعطا مى‌شود، پذيرفته است. اما مسلمانان بر اين باور هستند كه با دليل عقلانى هم مى‌توان اين حقوق را اثبات كرد، يعنى تنها دليل اثبات اين حقوق متن كتاب مقدس يا مشابه آن نيست. ما در اين زمينه بحثهاى گسترده‌اى انجام داده‌ايم كه بيان آنها در اين لحظات كوتاه ميسر نيست ولى اشاره‌اى به حاصل اين بحثها مى‌كنم.‌

  اساس اين نظريه بر اين مبتنى است كه ببينيم اصولاً حق چيست و چگونه پديد مى‌آيد؟ حق در واقع ابزارى است براى اين‌كه موجودى به كمال نهايى خود برسد. اگر موجودى كه قابل تكامل هست بتواند از شرايط تكامل و وسايل تكامل استفاده كند مى‌تواند به كمال مطلوب برسد و اگر حق استفاده از اين منابع و وسايل را نداشته باشد هيچ گاه به كمال خود نخواهد رسيد. با توجه به اين‌كه از ديدگاه اسلامى و در فلسفه اسلامى انسان مخلوق برتر الهى است كه براى تكامل و تقرب به خدا آفريده شده است، بايد حق داشته باشد تا از آن‌چه موجب تكاملش هست استفاده كند. اما با توجه به اين‌كه زندگى انسان اجتماعى است و همه افراد انسان بايد از ابزار و وسايل تكامل استفاده كنند در اين ارتباط همراه حق، مسئله تكليف هم مطرح مى‌شود، يعنى هيچ فردى نمى‌تواند به طور مطلق از همه ابزارهاى تكامل استفاده كند به گونه‌اى كه موجب محروميت ديگران شود.‌

  بنابراين حق و تكليف براى افراد در جامعه به طور هم‌زمان اثبات مى‌شود و اين نقص بزرگى در اعلاميه حقوق بشر است كه فقط از حقوق صحبت كرده و به بيان

تكاليف نپرداخته است. در واقع اعلاميه حقوق بشر حق افراد را بر جامعه مقدّم مى‌دارد. از طرف ديگر براى افراد حق قايل مى‌شود ولى براى آنها تكليفى اثبات نمى‌كند؛ مثلاً وقتى مى‌گويد كه هر انسانى آزاد است و به هر كيفيتى كه بخواهد مى‌تواند زندگى كند، به دلالت التزامى جامعه را مكلف مى‌كند كه اين حق را براى افراد حفظ نمايند. به عبارت ديگر مفاد اين‌كه هر انسانى حق دارد آزادانه زندگى كند اين است كه جامعه مكلف است اين آزادى را براى افراد قايل شود. در صورتى كه بر اساس نظريه اسلامى و فلسفه حقوق اسلامى بايد گفت كه هر جا حقى براى كسى قايل مى‌شويم در كنارش بايد تكليفى هم ثابت شود. اگر براى افراد، حقوقى تعيين شود قطعا بايد براى آنها هم تكاليفى تعيين شود. همچنين وقتى براى جامعه تكاليفى تعيين مى‌شود ـ يعنى بايد حقوق افراد را حفظ كند ـ در كنارش حقوقى هم براى جامعه بايد در نظر داشت.‌

  پس دليل اثبات حق براى هر انسانى اين است كه اين انسان موجودى است داراى استعداد تكاملى، و اگر از اين مواهب طبيعى و شرايط ديگر اجتماعى استفاده نكند نقض غرض مى‌شود و نمى‌تواند به تكامل برسد. پس بايد هر انسانى حق حيات داشته باشد تا بتواند مسير تكاملى‌اش را طى كند و روزى و مواد غذايى و مايحتاج زندگى خود را تأمين كند، و اگر فردى از تأمين مايحتاج زندگى‌اش عاجز باشد جامعه مكلف است نياز او را برطرف كند و از همين جا حقوق افراد محروم و عاجز در جامعه پايگاه عقلانى پيدا مى‌كند.‌

يكى از اشكالات اساسى كه بر اعلاميه حقوق بشر وارد مى‌شود، اين است كه آيا اين حقوق كاملاً مطلق است يا قيد و محدوديتى دارد؟ اگر اين حقوق مطلق است، معنايش اين است كه هر كس هر نوع جنايتى هم بخواهد مى‌تواند انجام دهد و هيچ مقامى حق ندارد از جنايتى كه با آزادى عمل انجام مى‌گيرد جلوگيرى كند. طبيعى است كه چنين نظريه‌اى موجب هرج و مرج و فساد و نهايتا نابودى جامعه خواهد

شد. مدافعين حقوق بشر مى‌گويند اين حقوق كاملاً مطلق نيست و قيد دارد. جوابى كه معمولاً داده مى‌شود اين است كه حد آزادى اين است كه مزاحم آزادى ديگران نباشيم، اما بار ديگر اين سؤال مطرح مى‌شود كه حدود آزادى ديگران كدام است؟‌

جوابى كه داده مى‌شود اين است كه قانون حد اين آزادى را تعيين مى‌كند. ولى بايد توجه داشت كه مفاد اعلاميه حقوق بشر اين است كه قانونگذاران هم حق ندارند اين آزاديهاى بشر را محدود كنند و همين مسئله است كه امروز در دنيا مورد كشمكش واقع شده و اين پرسش را به وجود آورده است كه قوانين داخلى كشورها تا چه اندازه مى‌تواند آزاديها را محدود كند؟!‌

هر كشورى كه بخواهد از اعلاميه حقوق بشر سرپيچى كند، به قوانين داخلى كشورش تمسك مى‌كند و مى‌گويد ما طبق اين قوانين عمل مى‌كنيم، و هنگامى كه دولتهاى بزرگ بخواهند بر دولتهاى كوچك اِعمال زور و فشار كنند، مى‌گويند قانونهاى شما معتبر نيست چون مخالف حقوق بشر است و به هر حال اين كشمكشها به يك پاسخ قطعى قابل قبول براى همه منتهى نشده است. ‌

 در اين‌جا موضع پوزيتويسم خيلى موضع سستى است؛ براى اين‌كه اگر مردمى براى خودشان حق مطلقى را پذيرفتند قانون ديگرى نمى‌تواند آنها را محكوم كند، و اساسا به استناد حقوق بشر، هيچ جامعه و اجتماعى را نمى‌شود محكوم كرد؛ براى اين‌كه آنها خواهند گفت ما اين قانون را قبول نداريم و اين حقوق نزد ما معتبر نيست. پاسخى كه فلسفه اسلامى به اين سؤال مى‌دهد اين است كه اين حقوق مطلق نيست و بر اساس مبنايى كه اشاره كردم پاسخ اين خواهد بود كه هر كسى در دنيا آزاد است كه هر طور مى‌خواهد زندگى كند، مادامى كه به تكامل انسانى لطمه نزند. چون اساسا آن‌چه اين حق را اثبات كرده بود همان استفاده از ابزارها براى تكامل بود.‌

  از سوى ديگر بر اساس همان اصل كه حق و تكليف با هم توأم هستند نتيجه

‌مى‌گيريم كه هر انسانى همان‌طور كه حق دارد از وسايل زندگى براى تكامل خود استفاده كند، تكليف دارد كه مانع تكامل ديگران نشود. قلمرو اين حقوق تنها امور مادى نيست. تنها اين نيست كه ما حق داشته باشيم از آب و هوا، زمين، جنگل و دريا استفاده كنيم. دامنه اين حقوق شامل همه بهره‌هاى انسانى از علم، صنعت، معنويات، مذهب، اخلاق و ساير شئون زندگى انسان مى‌شود. بر همين اساس است كه هر انسانى در جامعه حق دارد محترمانه زندگى كند و جامعه هم موظف است احترام او را حفظ كند. در كنار اين حقى كه براى هر فردى ثابت مى‌شود تكليفى هم ثابت مى‌شود كه بايد احترام ديگران را هم حفظ كرد، و همين طور هر انسانى حق دارد حيات خودش را حفظ كند و در كنار آن تكليف دارد به حيات انسانهاى ديگر تجاوز نكند. بر اساس همين توازن حق و تكليف است كه اگر كسى تخلف كرد و مثلاً احترام ديگران را رعايت نكرد ديگران هم مى‌توانند بر اساس ضوابطى اين حق را براى او محترم نشمرند.‌

  بر اساس اعلاميه حقوق بشر، وضع قوانين كيفرى سخت از طرف دولتها مجوزى ندارد و به همين دليل، محافل حقوقى سكولار سعى در كم‌رنگ‌تر كردن مجازاتها دارند؛ از جمله اين‌كه مجازات اعدام يا هر گونه مجازات سخت، و به اصطلاح خشن، را در كشورها لغو مى‌كنند و معمولاً زندان را به جاى آنها تجويز مى‌كنند. ولى از نظر منطقى جاى اين سؤال باقى است كه زندانى كردن يك انسان هم محدود كردن آزاديهاى اوست. شخص زندانى نمى‌تواند به فعاليتهاى زندگى آزاد بپردازد، معمولاً در تحصيل علم هم چندان موفقيتى ندارد، و از زندگى خانوادگى و انس با همسر و فرزندانش هم محروم است، چنانكه خانواده و فرزندان هم از سرپرستى و مديريت او محروم مى‌شوند. چه چيزى اين محروميتها را تجويز مى‌كند؟! شما در اعلاميه حقوق بشر چه مواردى مى‌توانيد پيدا كنيد كه به دولتها حق بدهد حتى همين مجازاتهاى ضعيف را اجرا كنند؟

‌اما در سيستم قضايى اسلامى كه بر اساس توازن حق و تكليف است همه اينها مى‌تواند دليل منطقى داشته باشد. ماهيت جرم در اين نظريه مانع بودن از تكامل انسانى است. هر كس هر جرمى كه مرتكب مى‌شود يعنى يك مانعى براى تكاملانسانى فراهم كرده است، بنابراين مجازات او هم اين است كه به همان اندازه‌اى كه مانع از تكامل ديگران شده جريمه گردد، و اين از آن جهت است كه عبرتى شود براى ديگران تا از اين تكاليف تخلف نكنند. البته اگر بخواهيم جزئيات همه قوانين را بر اساس ادعاها و فرمولهاى عقلانى تفسير كنيم دچار شبهات و اشكالاتى خواهيم شد. تعيين اين‌كه هر جرمى چه مرتبه‌اى از ماهيت تكامل انسانى را محدود مى‌كند كار آسانى نيست. در بسيارى از موارد با عقل سليم مى‌توانيم اين مراتب را تعيين كنيم؛ مثل مواردى كه معمولاً در قوانين همه ملتها به نحو يكسانى وجود دارد. در موارد ديگرى هم متخصصان و كسانى كه عمرى را در راه ارزش‌يابى جرايم گذرانده‌اند مى‌توانند تا حدودى ارزش‌گذارى كنند، اما نهايتا به مواردى برخورد مى‌كنيم كه تعيين دقيق مرتبه جرم كار بسيار دشوارى است؛ مخصوصا زمانى كه جرم مربوط به امور معنوى و حيثيت و شرافت انسانى و تكامل روحى انسانها باشد. مثلاً اگر كسى مالى را از جيب كسى بدزدد يا از خانه كسى سرقت كند تعيين مقدار جرم او كار چندان مشكلى نيست، اما اگر كسى انسانهايى را و حتى جامعه‌اى را از ارزشهاى معنوى محروم كند تعيين درجه جرم او كار آسانى نيست. معمولاً همه مردم مى‌فهمند كه دزدى و جيب‌برى يك جنايت است و به جامعه ضرر مى‌زند، اما اگر كسى كارى كند كه ارزشهاى معنوى از بين برود، فرهنگ مردم جامعه فاسد شود، اخلاقشان فاسد شود، تشخيص اين‌كه وى چگونه جرمى را مرتكب شده است كار آسانى نيست. كسى كه كارى را در جامعه رواج دهد كه موجب از هم پاشيدن خانواده‌ها مى‌شود چه جرمى مرتكب شده و جرمش چه درجه‌اى دارد؟ تعيين آن كار آسانى نيست. در

اين‌گونه موارد كه تشخيص مقدار جرم كار مشكلى است، اسلام خود عهده‌دار تعيين مسئله جرم و مجازات آنها شده است؛ زيرا خداى انسان بهتر مى‌داند كه چه چيز براى كمال انسانى مفيد و چه چيزى مضر است، و او بهتر مى‌داند كه جرمهاى معنوى چه مرتبه‌اى از ضرر را براى جامعه دارند، و او بهتر مى‌داند كه چه قوانينى مى‌تواند جلو اين گونه جرمها را بگيرد.‌

پس حاصل كلام اين شد كه تا آن‌جا كه عقل مى‌تواند مرتبه ضرر و جرم را در جامعه تشخيص دهد و بداند كه اين عمل چه اندازه مانع از تكامل انسان مى‌شود نظر عقل معتبر است، و اسلام هم تشخيص آن را بر عهده عقل گذاشته است. اما در مواردى كه فرمولهاى پيچيده دارد و تشخيص آنها مشكل است اسلام قوانين مشخصى براى آن تعيين كرده است و در اين موارد بايد به قوانين الهى تمسك كنيم. اين قوانين عقلى و الهى هستند كه به مطلق بودن حقوق انسان قيد مى‌زنند، نه اين‌كه مانند مكتب پوزيتويسم كه قيد را هم تابع خواست مردم مى‌داند، اگرچه مردم تفكر عقلانى ثابتى نداشته باشند. بنابراين حقوق انسان از ديدگاه اسلام، حقوق ثابتى است كه مبناى عقلانى و الهى دارد و احتياجى به امضا و تصويب كسى ندارد. اين قوانين قرنها از طرف اديان مراعات مى‌شده و پيروان راستين اديان، اينها را رعايت مى‌كرده‌اند و آن‌چه اين حقوق را مقيد و محدود مى‌كند آن امور واقعى و عقلانى است كه آنها هم ثابت‌اند و تابع سليقه‌ها و خواسته‌هاى مردم نيستند.

والسلام عليكم ورحمة اللّه‌ وبركاته

سؤال: آيا حقوقى كه خداوند متعال در دين اسلام براى مرد و زن تعيين كرده يكسان است؟‌

پاسخ: در اسلام در آن‌چه مربوط به جهات مشترك مرد و زن است براى

هردو حقوق مساوى در نظر گرفته شده است؛ اما در مواردى كه به خصوصيات هر يك از زن و مرد مربوط مى‌شود، حقوق و تكاليف اختصاصى براى آنها مطرح شده است. اين تفاوتها به مواردى مربوط مى‌شود كه اختلاف طبيعى ميان مرد و زن موجب اختلاف در اعمال و تكاليف اجتماعى آنها شده و در نتيجه براى آنها حقوقى متناسب با وظايف اختصاصى هر يك به همراه آورده است. طبيعى است كه مثلاً شير دادن به نوزاد از مرد ساخته نيست و اين تكليفى است كه به دوش زن مى‌آيد، و در مقابل آن هم حقى براى زن در مقابل اين تكليف تعيين شده است. اگر كسانى اصرار داشته باشند كه تمام حقوق و تكاليف مرد و زن بايد مساوى باشد بايد فكرى براى تساوى زايمان و شير دادن هم بكنند!‌

    سؤال: وقتى ما مى‌بينيم كه حقوق اسلامى با آن‌چه در اعلاميه حقوق بشر آمده تفاوت دارند پس چگونه مى‌توانيم برنامه‌اى را در زندگى مردم شرق و غرب براى نجات انسانها از اين گرفتاريهايى كه هست داشته باشيم؟!‌

پاسخ: اولاً در مورد روابط بين الملل در اسلام قوانين خاصى وجود دارد كه در موارد مختلف مشكل‌گشاست. ولى صرف نظر از اين قوانين، يك مسئله مطرح است كه در هر جا حقوقى تعيين مى‌شود، اگر مردم آن حقوق را رعايت نكردند چه بايد كرد؟ جواب كلى اين است كه در مواردى احكام اضطرارى و ثانوى قرار داده مى‌شود. حاصل كلام اين است كه فرق است بين نظريه و عمل. در مقام عمل اگر تخلفاتى انجام بگيرد مى‌توان قوانين جانشينى براى حل اين تخلفات در نظر گرفت كه نهايتا به توافق طرفين بر سر موضوعات خاص و عقد قراردادهايى مى‌انجامد. در چنين مواردى اسلام تأكيد دارد كه هرگاه قراردادى بسته شد اين قرار داد به هيچ وجه از طرف مسلمانان نقض نشود. نقض چنين قراردادهايى تنها در صورتى مجاز است كه طرف مقابل ابتدا آن را نقض كند.

سؤال: چگونه تكاليف و حقوق خود را تعيين كنيم؟‌

پاسخ: جواب كلى اين است كه ما گاهى راههاى تكامل و ارزش ابزار تكامل را با عقل خود مى‌توانيم تشخيص دهيم و آن در مواردى است كه با استدلال بتوانيم براى همه انسانها اثبات كنيم كه چنين مسايلى هست و اين ارزشها را دارد. اما مواردى هم هست كه ما نمى‌توانيم معلوم كنيم و تشخيص بدهيم. در اين‌جا مرجع تعيين كننده، خداوند است. اساسا يكى از ادله نياز به شريعت و دين آسمانى همين است كه عقل عموم انسانها از تشخيص دقيق حقوق و تكاليف عاجز است. از اين جهت احتياج است كه خداى متعال به وسيله پيغمبران اين حقوق و تكاليف را تعيين كند.‌

سؤال: براى اين‌كه افرادى كه مى‌خواهند وارد راه تكامل شوند، از اين كار باز داشته نشوند و بتوانند مسير را تا پايان ادامه دهند چه بايد كرد؟‌

پاسخ: شما اگر در خانه خود كودكى داشته باشيد او را آزاد مى‌گذاريد كه در اتاق، يا حياط خانه بازى كند، و انواع حركات را براى رُشد و تكاملش انجام دهد؛ اما آيا اجازه مى‌دهيد كه دستش را به كنتور برق و يا اتوى داغ بزند، يا دستش را داخل چرخ گوشتى كه در حال كار كردن است فرو ببرد؟! مسلما شما به بچه چنين اجازه‌اى را نمى‌دهيد براى اين‌كه با اين عمل جان خودش را به خطر مى‌اندازد و خسارات زيادى به خانواده مى‌زند. پس آزادى بچه هم محدوديتى دارد كه اولياى او آن محدوديت را ندارند، ولى انواع تمهيدات را براى رشد و تكاملش فراهم مى‌سازند.‌‌

 

2‌

اقتصاد اسلامى

(دانشگاه آنتونيو نرينو، چهارشنبه 12/6/76)‌

 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم

الحمد للّه‌ رب العالمين وصلى اللّه‌ على سيدنا ونبينا محمد وآله الطاهرين

خدا را شكر مى‌كنم كه موفق شدم در پايان اين سفر و در لحظاتى كه عازم فرودگاه هستم در جمع شما دانشجويان عزيز حضور پيدا كنم.‌

  موضوعى كه براى بحث اين جلسه تعيين شده فلسفه اقتصاد اسلامى است. هر نظام اقتصادى مبتنى بر فلسفه خاصى است كه اهداف آن نظام و كيفيت رسيدن به آن اهداف را تعيين مى‌كند. به طور كلى نظامهاى اقتصادى به دو دسته تقسيم مى‌شوند: اقتصاد متمركز و برنامه‌ريزى شده، و اقتصاد آزاد. كشورهاى غربى معمولاً داراى اقتصاد آزاد و كشورهاى سوسياليستى داراى اقتصاد متمركز هستند. اقتصاد آزاد در خلال قرنهاى متمادى آزمايش خود را داده است و بر اثر ضعفهايى كه در آن بود، دانشمندان به فكر پى‌ريزى نظام اقتصادى ديگرى افتادند. ابتدا اقتصاددانان فرانسه اقتصاد سوسياليسم را پايه‌گذارى كردند و بعد اين نظام به دست ماركس و انگِلس تكميل شد. اين اقتصاد نيز طىِ حدود 70 سال در كشورهاى شرقى به اجرا در آمد و چون نقطه ضعفهاى روشنى داشت تدريجا رو به افول گذاشت. با صرف نظر از تجربه عملى اين دو نظام، ما مى‌توانيم تفاوت آنها را به اين صورت بررسى كنيم

كه هدف از اقتصاد آزاد، افزايش سود سرمايه‌دار و درآمد ملى است. اقتصاددانان براى رسيدن به اين هدف سعى مى‌كنند توليد را افزايش دهند و هزينه را كم كنند، و همچنين مى‌كوشند براى اين‌كه هزينه‌ها كم شود از تكنولوژى پيشرفته استفاده كنند.‌

اين نظام دو اشكال اساسى عمومى داشت: يكى اين‌كه به واسطه كم كردن هزينه و مزد كارگر تعداد زيادى كارگران از حق خودشان محروم مى‌شدند و از طرفى به سبب اين‌كه سرمايه‌ها در دست اقليتى متراكم مى‌شد اختلاف سطح ثروت و اختلاف طبقاتى روز به روز بيشتر مى‌شد. با صرف نظر از اين‌كه مشكل ديگرى هم از نظر متدينين و پيروان اديان داشت و آن اين بود كه اصول اخلاقى در اين فرايند رعايت نمى‌شد.‌

  به دليل اشكالاتى كه اين نظام داشت، اقتصاددانان فرانسه به اين فكر افتادند كه نظام ديگرى را پى‌ريزى كنند كه همان نظام سوسياليسم بود. آنها اشكال كار را در مالكيت سرمايه‌ها مى‌دانستند كه باعث تمركز ثروت در دست يك اقليت مى‌شد. از اين جهت به فكر افتادند كه سرمايه‌ها را ملى كنند و ديگر اشخاص و افراد مالك سرمايه‌هاى بزرگ نباشند. شكل حاد و كامل سوسياليسم در كمونيسم جلوه كرد كه در پى ملى كردن سرمايه‌ها بوده و مالكيت را به طور كلى مُلغا كرد. اما تجربه 70 ساله كشورهاى كمونيستى نشان داد كه اين نظام هم كارآيى لازم را ندارد.‌

به عبارت ديگر، كسانى كه مالك سرمايه نبودند انگيزه چندانى براى فعاليت اقتصادى نداشتند، و افزون بر اين، دولتى كردن اقتصاد باعث شد نيروهاى زيادى صرف كنترل كارها شود و اين عمل هزينه سنگينى را ايجاب مى‌كرد.‌

  كسانى در اين ميان به فكر افتادند كه راه ميانه‌اى را اتخاذ كنند: مى‌بايد اقتصاد تا حدى آزاد باشد، اما منافع جامعه هم در نظر گرفته شود؛ دولت براى اقتصاد

كلان برنامه‌ريزى كند ولى در كارهاى جزئى دخالت نكند، و از طرفى هم مالياتهاى سنگينى از سرمايه‌داران بزرگ بگيرد تا به نفع طبقات محروم جامعه صرف كند. اين نوع نظام، كه گاهى به نام سوسيال‌دموكراسى ناميده مى‌شود، امروز در بسيارى از كشورهاى دنيا وجود دارد. اين نظام هرچند امتيازاتى بر اقتصاد آزاد و اقتصاد سوسياليسم دارد ولى باز هم بى‌اشكال نيست؛ براى اين‌كه در اين سيستم هم سرمايه‌داران هستند؛ اما آزادى كامل ندارند و همه سود اقتصادى نصيب خود آنها نمى‌شود؛ ولى به هر حال براى افزايش سرمايه و افزايش سود از هر وسيله‌اى بهره مى‌گيرند. امروز در همين كشورها هم بى‌كارى و آفات ديگر اقتصادى به چشم مى‌خورد.‌

   در مقابل هر سه سيستمى كه گفتيم، سيستم اقتصادى ديگرى به نام سيستم اقتصاد اسلامى وجود دارد كه ويژگيهاى خاص خود را دارد. به نظر ما اقتصاد اسلامى امتيازات هر يك از اين سيستمها را دارد به اضافه امتياز بزرگ ديگرى كه به شرح آن مى‌پردازيم.‌

مالكيت خصوصى در اسلام پذيرفته شده است تا انگيزه‌اى براى فعاليت اقتصادى وجود داشته باشد، ولى به دست آوردن سرمايه، كه معمولاً از سود فعاليت اقتصادى به دست مى‌آيد، داراى شرايط خاصى است. فعاليت اقتصادى به هر شكل و براى كسب هر نوع سود و درآمدى مجاز نيست بلكه بايد در چارچوب شرايط اخلاقى انجام بگيرد. شرايط توليد بايد به صورت عادلانه باشد، حق كارگر به طور كامل به او پرداخت شود، نوع كالايى كه توليد مى‌شود بايد به نفع مردم باشد يا دست‌كم ضررى براى جامعه نداشته باشد، و در جريان توليد از تزوير و تخلف و انواع كارهاى غير اخلاقى خوددارى شود. بايد بخش مهمى از سود حاصل از فعاليت اقتصادى به محرومين جامعه اختصاص داده شود، بخش ثابتى كه به محرومين تعلق مى‌گيرد، در هر نوع فعاليت اقتصادى جارى است و مقدار آن

20% مى‌باشد.(1) دولت مى‌تواند در شرايط خاصى از بعضى از فعاليتهاى اقتصادى كه سودهاى كلان دارد مالياتهاى بيشترى دريافت كند.‌

بنابراين در اين سيستم اقتصادى هيچ گاه كالاهايى كه به ضرر جسم و روح انسان است توليد نخواهد شد، همچنين در اين سيستم صاحب سرمايه حق ندارد از كارگر بيگارى بكشد و مزد را به اندازه‌اى كه دلش خواست بدهد. شرايط رفتار بايد كاملاً عادلانه و در جهت خير عموم مردم باشد. در اين سيستم رباخوارى به صورتى كه در كشورهاى لائيك مطرح است پذيرفته نيست، در اين سيستم معمولاً كارگر با صاحب سرمايه در سود شريك و به صورت عادلانه‌اى طبق قرارداد از سود سرمايه بهره‌مند مى‌شود.‌

   بر اساس اين سيستم است كه بانكهاى اسلامى مى‌توانند به صورت بانكهاى غير ربوى عمل كنند. يعنى بانك به صورت يك عامل اقتصادى كار مى‌كند و سرمايه‌ها را از ديگران جذب كرده و سود حاصل از فعاليتهاى اقتصادى را بين خود و صاحبان سرمايه تقسيم مى‌كند؛ براى مثال، بانك يك پروژه بزرگ اقتصادى را عهده‌دار مى‌شود و با سرمايه‌هايى كه مردم در اختيارش گذاشته‌اند آن كار را به پايان مى‌برد و سود حاصل را بين خود و صاحبان سرمايه تقسيم مى‌كند.‌

در اين سيستم صاحب سرمايه سود مى‌برد اما نه‌تنها به اين دليل كه مدتى سرمايه‌اش را در اختيار ديگرى گذاشته است، بلكه به جهت سودى كه از فعاليت اقتصادى حاصل شده و او سهم عادلانه‌اى از آن مى‌برد.‌

تفاوت اين سيستم با سيستم بانكهاى ربوى در اين است كه اگر عامل در يك پروژه اقتصادى ضرر كرد يا نفعى حاصل نشد صاحب سرمايه هم در ضرر آن


1. در سيستم اقتصاد اسلامى اين بخش با عنوان «خمس» مطرح شده است؛ يعنى از اضافه درآمد افراد كه به محرومان تعلق مى‌گيرد.

شريك است. البته مى‌توان اين ضررها را به صورت ديگرى، مثلاً در شكل بيمه، جبران كرد كه به صاحب سرمايه ضررى نخورد.‌

  به نظر ما اين سيستم چند ويژگى ممتاز دارد. امتياز آن بر نظام سوسياليستى اين است كه چون مالكيت شخصى را مى‌پذيرد انگيزه فعاليت اقتصادى در جامعه وجود خواهد داشت، و امتياز آن بر نظام سرمايه‌دارى اين است كه اختلاف طبقات به صورت بى‌حد و حصر به وجود نخواهد آمد و هيچ فرد و گروهى در جامعه گرسنه نخواهند ماند. شركتهاى تعاونى توليد كه در اين سيستم فعال هستند باعث مى‌شوند كه كارگران به واسطه اين‌كه خود را شريك در سود مى‌دانند فعاليت بيشترى كنند. با اين همه، ما امتياز بزرگ‌ترى براى اين سيستم قايل هستيم كه در قالب اهداف اقتصادى نمى‌گنجد و آن حاكميت نظام اخلاقى بر فعاليت اقتصادى است؛ يعنى در اين سيستم اقتصادى كالاها و خدماتى كه به زيان جامعه است توليد نخواهد شد، همچنين سرمايه‌داران بر اساس اصول اخلاقى با كارگران رفتار مى‌كنند.‌

مكانيسم ديگرى نيز در اين سيستم وجود دارد كه در سيستمهاى اقتصادى ديگر اعم از سوسياليسم و كاپيتاليسم وجود ندارد و آن اين است كه پرداختن حقوق محرومان به عنوان يك عبادت انجام مى‌گيرد و هر كس با اختيار خود و به خاطر رضاى خدا اين كار را انجام مى‌دهد و اين در واقع ثمره حكومت دينى است و حكومتهاى سكولار از اين ويژگى محروم‌اند.‌

من به سبب تنگى وقت بحثم را تمام مى‌كنم. اگر سؤالاتى درباره اين مباحث داريد در حدى كه وقت باشد جواب خواهم داد.‌

سؤال: بالاخره هر كدام از اين سيستمها مشكلاتى داشته‌اند و من مى‌خواهم سؤال كنم كه در ايران آيا مصونيتى براى حقوق مردم هست و حقوق مردم چه خواهد شد؟‌‌

پاسخ: با توضيحى كه دادم هر كدام از سيستمهاى سوسياليسم و كاپيتاليسم در يك جهت افراط كرده‌اند. يكى در جهت توليد و ديگرى در جهت توزيع. نظامى كه بخواهد ضررهاى اينها را نداشته باشد بايد نوعى تعادل بين توليد و توزيع برقرار كند، بايد سود حاصل از نظام اقتصادى را بين همه مردم به صورت عادلانه‌اى تقسيم كرد. طبعا در چنين نظامى سرمايه‌هاى كلانى براى يك اقليت جمع نمى‌شود اما اين عيبش نيست بلكه اين حسن است. ‌

همه مى‌دانيم كه در برخى از كشورها اقليتهايى هستند كه افراد خانواده آنها هر كدام علاوه بر ماشين‌هاى شخصى، هواپيماى شخصى هم دارند و در كنار آنان ميليونها مردم هستند كه يك وعده غذاى كامل هم در روز نمى‌خورند. طبعا اگر سود فعاليتهاى اقتصادى به صورت عادلانه تقسيم شود جمعيتهاى ميليونى مردم گرسنه هم سهمى از اين بهره‌ها خواهند برد و اين چيزى است كه ما در نظام جمهورى اسلامى به دنبال تحقق آن هستيم و در حدى كه شرايط اجازه داده است به موفقيتهايى هم نايل شده‌ايم. ولى هنوز به آن هدف عالى و ايدئال نرسيده‌ايم و اميدواريم كه با ادامه فعاليتها تدريجا به آن نايل شويم.‌

 سؤال: مسئله بى‌كارى با توجه به اين سيستم در ايران چه جور است؟‌

پاسخ: يكى از وظايف دولت در هر كشورى اين است كه با سياست‌گذاريها و برنامه‌ريزيهاى خاص اشتغال ايجاد كرده و با بيكارى مبارزه كند. در كشورهاى ديگر هم دولتها درصدد اين مطلب هستند. براى اين كار يك سلسله قوانين و مقررات داخلى لازم است و يك مقدار شرايط بين‌المللى. ما در كشورمان تا آن‌جا كه مربوط به وضع قوانين داخلى و اجراى آنها بوده به موفقيتهاى زيادى رسيده‌ايم، اما شرايط بين‌الملل هميشه در اختيار ما نيست.‌

شما مى‌دانيد كه جنگ هشت‌ساله‌اى كه بر ما تحميل شد اجازه اداره اقتصاد

سالمى را به ما نمى‌دهد. همچنين محاصره اقتصادى كه از طرف بعضى از دولتهاى بزرگ نسبت به ايران صورت گرفته است شرايط اقتصادى را براى ما سخت مى‌كند. شما اطلاع داريد كه هر روز طرح جديدى براى محدود ساختن فعاليتهاى اقتصادى ما از طرف بعضى از كشورهاى بزرگ به اجرا در مى‌آيد. در اين جريان ما، هم از تكنولوژى پيشرفته محروم مى‌شويم و هم از فعاليتهاى اقتصادى بزرگ، اما با توجه به همه اين شرايط، وضع بى‌كارى در كشور ما نگران‌كننده نيست.‌

سؤال: اگر شرايط بين‌الملل هر روز تغيير كند، شما با مسائل بين الملل چه مى‌كنيد؟‌

پاسخ: همان گونه كه عرض كردم ما در شرايط فعلى نمى‌توانيم نظام اقتصادى اسلام را به طور كامل اجرا كنيم؛ به خاطر اين‌كه به هر حال فعاليتهاى اقتصادى در جهان به هم بستگى دارند و همه شرايط خارجى در اختيار ما نيست. ما سعى مى‌كنيم فعاليتهاى اقتصادى خود را بيشتر با كشورهايى انجام دهيم كه شرايط ما را مى‌پذيرند و افزون بر آن اگر سودى در فعاليتهاى مشترك باشد عايد كشورهايى شود كه در محروميت و ضد استعمار بودن با ما مشترك هستند.‌

سؤال: اين سيستم اقتصادى هميشه بوده يا شما الان برقرار كرده‌ايد؟‌

پاسخ: اين سيستم در تئورى اسلامى هميشه وجود داشته، ولى قبل از پيروزى انقلاب، كشور ما هم مثل ساير كشورها دنباله‌رو سيستمهاى غربى بود و ما از زمان پيروزى انقلاب سعى كرديم كه اين سيستم را در كشور پياده كنيم.‌

سؤال: همه كشورهاى اسلامى از نظر تكنولوژى عقب مانده‌اند، اگر روزى نفت تمام شود اين مردم چه مى‌كنند؟‌

پاسخ: اين‌كه بعضى از كشورهاى اسلامى رفتارى دارند كه با نظام اسلامى

سازگار نيست چيزى است كه ما هم تأييد مى‌كنيم. كشور خودمان هم پيش از پيروزى انقلاب طبق قوانين اسلام عمل نمى‌كرد با اين‌كه يك كشورِ به اصطلاح اسلامى بود، بنابراين اگر اين سيستم در كشورى دقيقا پياده شود مى‌توان درباره‌اش قضاوت كرد نه اين‌كه صرفا اسم اسلام را داشته باشد.‌

  سؤال: در ارتباط با عقب ماندگى آنها چه مى‌گوييد؟‌

پاسخ: عقب‌ماندگى آنها به اين دليل است كه به دستورهاى اسلام عمل نكرده‌اند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org