- مقدمة معاونت پژوهش
- مقدمه نگارنده
- بخش نخست: سفارش امام باقر علیه السلام به جابربنيزيد جعفي
- گفتار نخست
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار یازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سیزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- بخش دوم: ايمان در كلام امام علي علیه السلام
- گفتار بیستم
- گفتار بيستویکم
- گفتار بيستودوم
- گفتار بيستوسوم
- گفتار بيستوچهارم
- گفتار بيستوپنجم
- گفتار بيستوششم
- گفتار بيستوهفتم
- منابع
- نمایهها
گفتار بيستوهفتم
وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ. فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ، وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ، وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ و شك (دودلى) چهار گونه است: ستیزهجویی در بحث و گفتوگو، ترسيدن [از اقدام به حق]، سرگردانى، تندادن [به گمراهى و كوششنکردن در راه رستگارى]. پس كسي كه جدال و ستیزهجویی را عادت و شيوه خويش گردانيد، شب او بامداد نگشت [و از تاريكى شك و دودلى به روشنايى يقين نرسيد] و كسي كه آنچه در پيش دارد (جهاد و كوشش در راه حق) او را بترساند، به عقب برمىگردد [و در كارهاى خود به جايى نرسد] و كسي كه در دودلى حيران و سرگردان باشد، [و خود را به جايگاه امن و آسوده يقين نرساند] سُمهاى شياطين او را پايمال کنند (شياطين بر او دست مييابند و هلاكش ميکنند)، و كسي كه به تباهكردن دنياوآخرت تن دهد، در دنياوآخرت تباه گردد.
شعبههای شک
امير مؤمنان علیه السلام بعد از بیان پایههای کفر، شك را داراي چهار شعبه معرفی میكنند. با مروری کلی بر این روایت میتوان گفت انسان درباره حقايق دين يا شناخت كافي دارد و به آنها ايمان ميآورد، يا با اينكه شناخت دارد يا کسب شناخت براي او مقدور
است، حقایق دین را انكار ميكند و يا در حالت شك باقي ميماند. آخرین جملات اين حديث شریف در مقام توضیح حالت شک است. طبيعتاً اگر كسي در پي شناخت حقايق باشد، هيچگاه به حالت شك اكتفا نميكند؛ ولي گاهي ويژگيهاي فردی، موقعيت خاص اجتماعی یا عوامل دیگر باعث میشود انسان به جستوجوي حقیقت نرود و در همان حالت شک متوقف شود. ظاهراً چهار شعبهاي كه حضرت براي شك برشمردهاند، چهار نوع حالت است كه ممکن است بر شککننده عارض شود.
حضرت درباره ایمان و کفر تعبیر دعائم ـ ستونها ـ را بهکار بردند؛ اما درباره شک ميفرمايند شک چهار شاخه و شعبه دارد. این تعبیر مبيّن آن است که گویا شكهاي مزاحمِ ايمان چند نوعاند و كسانيكه به شك مبتلا ميشوند چند دستهاند که در سايه اين شکاکيت از ايمان محروم ميشوند و سعادت دنيا و آخرت را از دست ميدهند.
مراء
نخستين شعبه شک «تماری» است. این واژه مصدر باب تفاعل از ريشه مراء است. گاه انسان در مقام شناخت حقيقت است، اما حالت مراء چنان براي او ملکه میشود که دیگر موفق به ادامه تحقیق خود نمیشود و به نتيجه نمیرسد. محقق بايد شقوق مختلف مسئله مورد تحقیق را بررسی کند و در صدد یافتن دلیل برای هریک از آنها باشد. چنانکه آراي مخالف و موافق نیز باید در نظر گرفته شود. در مرحله بعد میتوان خلاف مطلوب را فرض کرد و بر اساس آن بحث را ادامه داد تا در صورت مواجهشدن با شبههها و پرسشهای احتمالی پاسخی منطقی فراهم آيد. با درپیشگرفتنِ این روش، پرسش و پاسخها تحقیق را تکميل ميکنند؛ اما اگر کسی در مقام تحقيق، بنا داشته باشد همواره حرف دیگران را رد و در نظرهاي آنها تشکیک کند، این حالت بهتدریج براي او ملكه ميشود و همیشه میکوشد هر حرفی را ابطال کند. این حالت مراء نام دارد.
در طول تاریخ افراد یا گروههایی را میتوان معرفی کرد که شکاکيت از ویژگیهای اصلی آنها بهشمار میرود؛ مثلاً سوفسطاییان یونان باستان در بحثهای خود از روش مغالطه استفاده میکردند. نظریاتی که به آنها نسبت ميدهند، همراه با شک و انکار است. آنها نخست معلمانی بودند که شیوه بحث و جدل را به دیگران آموزش میدادند. كمكم
در اين مسير تصميم گرفتند روشهایی را به شاگردان خود تعليم دهند تا با استفاده از آنها بتوانند هر سخنی را رد یا اثبات كنند. اين اشتغال هميشگي و ممارست در تشكيك و رد سخن ديگران كمكم خود آنها را هم دچار شک كرد و سرانجام در همه ادراکات تشکيک کردند و شكاك شدند. در ادامه اين روند دکارت اين احتمال را مطرح كرد که شايد من اصلاً خواب باشم و هيچيک از چيزهايي که ميبينم واقعیت نداشته باشد!
یکی از ویژگیهای روح آدمی که در عرصههاي گوناگون جلوه ميکند این است که با تمرکز بر کاري و تکرار آن، با آن کار انس ميگيرد و ترککردنش سخت ميشود. این حالت در امور طبيعي و مادي محسوستر است. کسی که برای نخستين بار سیگار میکشد، با ورود دود تلخ سیگار به حلقش به سرفه ميافتد؛ اما با تکرار و عادت به کشیدن سیگار، کمکم تلخي آن را احساس نميکند و تا آنجا پيش ميرود که که اگر سيگار نداشته باشد، گویي گمشدهاي دارد.
امور روحي و رواني و اخلاقي نیز چنین خصلتی دارند. مثلاً حالت وسواس نخست از دقتهاي غيرضروري آغاز میشود. گاه کسیکه در آستانه ابتلا به وسواس قرار دارد، ميداند چنین دقتهایی بيجا و نادرست است؛ اما برای آسودهشدن خاطر، کار خود را به بهانه دقت و احتیاط تکرار ميکند و سرانجام ممکن است کار به جایی برسد که برای شستن دست هنگام وضو پنجاهبار دست را در حوض آب فروبَرَد و هنوز هم باورش نشود دستش را کامل شسته است. گاهی آنقدر به زحمت میافتد که از اذان صبح تا نزدیک طلوع آفتاب مشغول وضوگرفتن است؛ بهگونهاي که مجبور میشود نماز را با سرعت بخواند تا قضا نشود. انسان از آغاز تولد چنین حالتهایی ندارد، ولی شيطان او را به بهانه دقت و احتیاط به دام مياندازد.
تفاوت مراء و جدال
واژههای مراء و جدال بهلحاظ مفهومی متمايزند. همانگونه که گفتيم، «مراء» به این معناست که کسی بهمحض مواجهشدن با هر مطلبی قصد داشته باشد آن را ابطال کند؛ اما «جدال» اين است که انسان در میدان بحث برای اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر بتواند او را قانع سازد. ممکن است مطلب صحيح باشد و مخاطب قانع شود، همانگونه
که احتمال دارد برای اقناع مخاطب از مطلبی نادرست استفاده شود. گاه نیز از همان آغاز روش جدلی به کار ميرود یا جدل براي اعتراض به ادعای کسی به ميان ميآيد.
قرآن کریم نیز به جدال اشاره کرده و برخی جدالها را خوب، و برخی را بد شمرده است. قرآن کریم درباره جدال نکوهيده میفرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُدىً وَلا كِتابٍ مُنيرٍ.(1) درباره جدال مطلوب نيز میفرماید: وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ.(2) خداوند متعال به خود پيغمبر هم ميفرمايد: ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ.(3) جدال احسن با دعوت به شیوه حکمت متفاوت است. در دعوت با حکمت، برهان عقلي به کار ميآيد که به بديهيات ختم میشود. اقامه برهان به این شیوه امکانپذیر؛ اما دشوار است؛ اما در جدال احسن همان مطلب حق با مقدماتی بیان میشود که مخاطب آنها را قبول دارد و به همین دلیل مجاب میشود.
نمونههایی از جدال احسن را میتوان در قرآن کریم ديد؛ مثلاً خداوند خطاب به مشرکانی که با فرزند دختر مخالف بودند و دخترهایشان را زندهبهگور میکردند، ميفرمايد: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى* تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى.(4) خداوند متعال میفرماید شما که داشتن دختر را عیب میشمارید، چرا ملائکه را دختران خدا میپندارید؟! آيا سهم شما پسر و سهم او دختر است ؟! اینگونه تقسیم فرزند عادلانه نیست! درواقع، این بیان که بهصورت جدلی مطرح شده است، هرچند برهان نیست، خصم و طرف مقابل را ساکت و محکوم میکند و راه پاسخدادن را بر او میبندد. گاه اينگونه بحثها اقناع مخاطب را سادهتر میکند و استفاده از این روش با رعایت شروطش کار بدي قلمداد نمیشود. جدال احسن آن است که مطلب حق بهسادگی و با روشی
1. حج (22)، 8. «و از [ميان] مردم كسى است كه درباره خدا بدون هيچ دانش و بىهيچ رهنمود و كتاب روشنى به مجادله مىپردازد».
2. عنکبوت (29)، 46. «و با اهل كتاب جز به شيوهاى كه نيكوتر است مجادله مكنيد».
3. نحل (16)، 125. «با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوهاى] كه نيكوتر است مجادله نماى».
4. نجم (53)، 21 و 22. «آيا [به خيالتان] براى شما پسر است و براى او دختر؟* در اين صورت، اين تقسيمِ نادرستى است».
قانعکننده بیان شود. خداي متعال ميفرمايد: با اهل کتاب جدال احسن کنيد؛ مثلاً به آنها بگوييد ما و شما خداي يگانه را ميپرستيم و هردو در برابر آنچه خدا نازل کرده است تسليميم؛ پس بياييد منصفانه بررسی کنیم که آیا خدا بعد از تورات و انجيل کتاب دیگری هم نازل کرده است يا خير. اینگونه بحثکردن با اهل کتاب بسیار مؤثر بود؛ زيرا نقطه افتراق مشترک با بتپرستان داشتند. شروع بحث از نقطهای که هردو طرف قبول دارند در روحیه طرف مقابل تأثیر مثبت دارد؛ زيرا احساس میکند دیدگاههاي او به شما نزديک است.
این توضیح روشن ميکند که جدل همیشه هم نکوهيده نیست، بلکه جدال احسن یکی از روشهای دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. اما مراء اينگونه نيست. کسی که حالت مراء در وجودش تثبيت شده است، همواره میکوشد دليل طرف مقابل را ابطال کند و در صحت آن تشکیک کرده، شبهه بتراشد. چنین کسی به حق یا باطلبودن دلیل طرف مقابل اهميتي نميدهد و همه همتش را صرف محکومکردن دیگران ميسازد. اين حالت موجب تثبيت شک در وجود او ميشود و به همین دلیل نمیتوان امید داشت که به حق و ایمان مطلوب دست یابد.
خودباختگی و هراس
دومین شعبه شک خودباختگی و هراس است. یکی از عواملی که ممکن است زمینه شک را در انسان پدید آورد و مانع رسیدن او به ایمان صحيح شود، اعتماد نداشتن به خود در بحث و تحقیق است. در فرایند تحقیق نباید بهمحض مواجه شدن با مسئله دشوار حالت خودباختگی و هراس پیدا کنيم، بلکه در چنین مواقعی بهجای توهمِ ناممکنبودنِ حل مسئله، باید ذهن را با آن درگیر کرد. اگر انسان بر اثر تنبلی، درباره مشکلات و مسائل پیشرو نينديشد، به ایمان صحیح دست نمییابد. بنابراين هولوهراس و عقبنشینی از حل مسائل، نهتنها مشکلي را حل نميکند، بلکه از موانع ایمان بهشمار میرود.
تردید
تردید سومین شعبه شک به شمار میآید؛ يعني اینکه انسان از میان سخنان متقابل نتواند به
نتیجهای قطعی برسد و در ميان ادله مختلف حیران و سرگردان بماند. چنین کسی قدرت تصميمگيري و تشخيص قاطع ندارد و در میان اقوال نمیتواند یکی را انتخاب کند، بلکه همواره با وسواس گامی به جلو و گامی به عقب برمیدارد. این حالت بهتدریج در او تثبيت ميشود و در دام وسواس ذهني گرفتار ميآيد. اگر ذهن انسان، با اين فرايند، قدرت تصمیمگیری را از دست بدهد، حتی با یافتن دلیل روشن و پذيرفتني نميتواند قانع شود؛ چراکه دوباره شبهههاي مخالفان از ذهنش میگذرد و در عقایدش دچار تزلزل و تردید میشود. این حالت برگشتپذیر است؛ یعنی گاه بهجانب عقاید حق ميگرايد، و گاه عقاید باطل به شیوههای مختلف او را بهسمت خود میکشاند. این حالت نوعی بيماري رواني است. انسان عادي در حالت طبیعی با شنيدن دلیل روشن تصمیم قاطع میگیرد و پس از پذیرش، به دانستههای خود عمل میکند؛ اما کسی که وسواس ذهنی دارد نمیتواند خودش را قانع کند و بهصورت قطعی به عقیدهای دست يافته، بدان پایبند باشد؛ ازاينرو همواره در حالت شک باقی میماند.
بیخیالی
شعبه چهارم شک را باید در درون انسانهایی جستوجو کرد که به نوعی در برابر وقایع و حوادث بیخیالاند؛ مانند ماجراجویانی که خود را به آبوآتش ميزنند و کارهای عجیب و غریب ميکنند و گاه برای ثبت رکورد ساعتهای طولانی در قفس شیر یا دیگر حیوانات درنده ميمانند و ممکن است طعمه آنها شوند. گویي زندگی برای آنها اهمیتی ندارد و دوست دارند همیشه در عالَم هیجان زندگی کنند و ديگران را هم شگفتزده کنند. اگر با کسی که چنین روحیاتی دارد، درباره مسائلی از قبیل دین، مرگ، جهنم و... صحبت کنيم، با بياعتنايي از آن ميگذرد یا ميگويد اينکه چه ديني داشته باشيم خیلی مهم نیست، و اگر هم جهنمی در کار بود آنوقت فکري میکنیم! اینگونه بیخیالی و بياعتناييِ ماجراجويانه در باب مسائل دینی که در روايت، به «استسلام» تعبير شده است، از شعبههای شک بهشمار میرود. کسی که دچار حالت استسلام است، در برابر هر سرنوشتی بيتوجه است و صرفاً به لذتي خیالی ميانديشد که برای خود ترسیم کرده است.
آثار و نتایج شعبههای شک
بر اساس فرمایش حضرت علی علیه السلام ، مراء، خودباختگی و هراس، تردید و بیخیالی چهار شعبه شک هستند که هریک آثار و نتایجی دارند. به فرموده ایشان، اگر حالت مراء در وجود انسان بهصورت عادت و ملکه ثابت درآيد، هرگز شبش به صبح نميرسد(1) و از اين تاريکيها به روشني دست نخواهد یافت: فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً(2) لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ آری، کسی که کار او فقط ردکردن سخن دیگران است، به ايمان نميرسد.
کسی که در مواجهه با هر مسئلهاي که محتاج تحقیق و تفکر است، گرفتار هول میشود، بهجای آنکه رودرروی آن بایستد و در باب آن تحقیق کند، به عقب بازميگردد و همیشه میکوشد مقابل مسائل مهم قرار نگیرد یا بهمحض مواجهه با آنها ميگريزد: وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ. روشن است کسی که بهجای ادامهدادن مسیر به سمت عقب حرکت کند هیچگاه به مقصد نميرسد.
حضرت علی علیه السلام درباره آثار دو شعبه اول شک فرمودند که مراء و هراس نتیجهاي دربر ندارد، اما دو شعبه ديگر، يعني تردید و بیخیالی در مسائل دینی نتایج خطرناکی را به دنبال دارد: ذهنِ کسي که به رفتوآمد بين دو قطب عادت کرده و نميتواند تصميم بگيرد، در بین راه، آماج حمله شياطين قرار ميگيرد و زیر سُم آنها نابود میشود: وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ. این هشدار حضرت برای اشاره به خطرِ بزرگِ وسواس ذهنی است. همانگونه که ميبينيم، چنین تعبیری برای دو شعبه اول شک بهکار نرفته است؛ بنابراين باید توجه کرد که شناختن دليل صحيح، راه و روش عقلي دارد و برای بررسی هر علم و گزارهاي باید از روش عقلايي متناسب با آن استفاده کرد. البته اگر در این فرایند، بعضي جزئيات محل اختلاف باشد قابل چشمپوشي است؛ مثلاً شکل اول قياس منطقي ـ اگر مقدماتش يقيني باشد ـ مفید یقین است. به همین دلیل است که اگر برهانی یقینی بر اساس شكل اول تنظیم شود، هر ذهن سالمی آن را ميپذيرد؛ همانگونه که هیچکس شک نميکند که حاصلضربِ عدد دو در دو، عدد چهار خواهد
1. یعنی هیچوقت از حالت مراء که نوعی تاریکی است رهایی نمییابد و همواره در حال ردکردن نظرهاي حق یا باطلِ دیگران است.
2. دَيدن، به معنای عادت ثابت است.
بود. اما کسی که تردید در وجودش رسوخ کرده و بهصورت ملکه درآمده است، نميتواند اينگونه امور قطعی را هم بپذیرد و قانع شود؛ چراکه دیگر راهی براي اصلاح ذهن و عقل او باقي نمانده است. اینگونه است که شياطين به او حمله ميآورند و او را زير سُمهاي خود له ميكنند.
همچنين وضعيت کسی که ماجراجويانه با اختیار خود تسلیم هلاکت میشود و از حوادث باكي ندارد، خطرناکتر و سختتر است. آيا كسيكه خود را از بالای كوهی مرتفع به اعماق دره پرت ميكند، نجات مييابد و سالم میماند؟ کسیکه خوشیِ هیجان را بر زندگی خود ترجیح میدهد و حتی با آگاهی از معاد و عذابهای اخروی دست به تهور ميزند، طبعاً از ايمان و سعادت دنیا و آخرت بازمیماند.
امید است خداوند متعال توفیق شناخت درست معارف دین و پایبندی به آنها را به همه حق جویان عنایت فرماید و ما را از شر شیطان و وسوسههایش محفوظ بدارد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org