قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار بيست‌و‌ششم

وَ‌الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ‏ وَ‌التَّنَازُعِ وَ‌الزَّيْغِ وَ‌الشِّقَاقِ. فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَ‌مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ، وَ‌مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ‌حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ‌سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ، وَ‌مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ‌أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ‌ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ؛ و كفر بر چهار ستون استوار است: كنجكاوى [بيجا و ناشی از وسوسة نادرست و بیرون از اندازه عقل ‌و ‌خرد]، نزاع و زدوخورد [كه آن در حد افراط يعنى تجاوز از حق است]، دست‌كشيدن از حق [كه آن در حد تفريط يعنى كوتاهى از حق است]، دشمنى و زير بار حق نرفتن. پس كسي كه كنجكاوى [بيجا] كند، در راه راست قدم ننهاده، و كسي كه بر اثر نادانى، بسيار نزاع و زد‌و‌خورد کند، كورى و نابينايى او از حق هميشگى است، و كسي كه از حق دست بكشد شايستگى نزد او زشت، و زشتى و ناپسندى نزد او نيكو گردد و به مستى گمراهى‏ مست شود، و كسي كه دشمنى کند و زير بار حق نرود، راه‌هايش دشوار و كارش سخت و طريق بيرون آمدنش [از ضلالت و گمراهى] تنگ باشد.

مقصود از دعائم‌الکفر

خاستگاه این روایت پرسش در باب ایمان بود که تاکنون درباره آن بحث کرديم؛ اما طبیعی است که با شناخت اَضداد يک حقیقت، شناخت انسان از آن بيشتر شود؛ ازاين‌رو

حضرت علی علیه السلام  برای تکمیل پاسخ خود در پايانِ حديث، از كفر و شك سخن به میان می‌آورند. به فرموده ایشان، کفر نیز چهار ستون دارد: پرداختن به حاشيه‌ها به‌جای متنِ دین، درگیریِ مداوم با دیگران و محکوم‌کردن آنها، کج‌بینی و تک‌رَوی.

درباره پايه‌هاي كفر از چند ديدگاه مي‌توان بحث كرد: یکی از جهت متعلقات کفر است، یعنی اموری که اگر انسان انکار کند، کافر شمرده می‌شود؛ و دیگری از جهت صفات و خلقیاتی همچون کبر، حسد و حرص است که اگر اصلاح نشود، سرانجام انسان را به کفر مي‌کشاند. نمونه روشن اين صفات تکبر ابلیس است که باعث کفرش شد: وَ‌إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ٰ وَ‌اسْتَكْبَرَ وَ‌كانَ مِنَ الْكافِرينَ.(1) قابیل نیز به دلیل حسادتش به کفر گرایید و با قتل برادرش عاقبتی ناگوار يافت. حرص نیز انگيزه دست‌درازی به اموال حرام و حقوق دیگران است و قلب را تیره مي‌کند و انسان را به کفر می‌کشاند. روایات بسياري با این دیدگاه پایه‌هایی برای کفر معرفی کرده‌اند که از جمله آنها روایات باب دعائم‌الكفر در کتاب شریف اصول کافی است؛ اما اين روایت هیچ‌کدام از این دو دیدگاه را در نظر ندارد؛ نه متعلقات کفر در برابر متعلقات ایمان، و نه صفاتی که اقتضاي قرارگرفتن در مسیر کفر دارند و انگیزه گرایش به کفر را برای انسان ایجاد می‌کنند؛ بلکه منظور از دعائم‌الکفر در این روایت صفات يا حالاتي هستند كه در شناخت انسان اثر مي‌گذارند و باعث مي‌شوند انسان حق را به‌درستی نشناسد و در نتیجه مبتلا به كفر شود.

راه صحیح شناخت يک دین

اگر كسي بخواهد حقایقي را بشناسد تا ایمان بیاورد و از امور باطل دوری گزیند و به آنها کفر بورزد کدام راه را باید طی کند؟ فرض کنید کسی که تازه به سن تکلیف رسیده است و تصور درستی از دین حق ندارد و در مکان زندگی‌اش ادیان گوناگون حضور دارند، چگونه می‌تواند مسیر درست را تشخیص دهد؟ اگر چنین شخصی بخواهد در باب بر‌حق‌بودن يا باطل‌بودن مذهبی تحقیق کند که پدر‌و‌مادرش


1. بقره (2)، 34. «و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد، پس بجز ابليس ـ‌كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد‌ـ [همه‏] به سجده درافتادند».

بر آن‌اند، چه روشی را باید در پیش بگیرد تا به نتیجه درست برسد؟ به‌راستی، چگونه می‌توان در انتخاب دين صحيح از تقلید کورکورانه دوری گزید؟ به نظر می‌رسد مراحل زیر تصور درستی از وظیفه هر فرد براي انتخاب دین ارائه مي‌دهد:

نخستین‌گام این است که منابع شناخت دين را پيدا کنيم. هر دين و آييني منابع شناختي دارد که برای شناسایی و بررسی آن بايد به آنها مراجعه كرد. مثلاً منبع دين يهود، تورات و منبع مسيحيت، انجيل است؛ بنابراين برای شناخت یهودیت و مسیحیت بايد به تورات و انجيل رجوع كرد. همان‌گونه‌ که اگر کسی بخواهد شناختی درباره اسلام پیدا کند باید به منابع شناخت اسلام توجه کند و مراجعه به منابعی مانند تورات و انجیل برای آگاهی از تعالیم اسلام منطقی نیست. با بررسی منابع ادیان مختلف می‌توان به مفاد آنها دست یافت و به ارزیابی استدلال‌هایشان پرداخت.

پس از طی مرحله اول ـ ‌‌مراجعه به منابع شناختی دین‌ـ طبیعی است که مسائل مبهم و محتاج توضیح و تفسيری رخ بنماید؛ مثلاً وقتي غیرمسلمان یا حتی مسلمان قرآن می‌خواند در موارد زیادی با ابهام مواجه می‌شود و معنای برخی آیات حتی با مراجعه به ترجمه نیز روشن نمی‌شود؛ از‌اين‌رو برای فهم درست باید به کسی مراجعه کرد که منظور نازل‌کننده آیات را به‌روشنی درک کرده، و در اختیار ما قرار دهد. پس گام دوم اين است که برای یافتن پاسخ ابهام‌هاي خود به آشنایان با منابع دین مراجعه کنيم؛ چراکه از این ‌راه مي‌توان به مراد آورنده کتاب دست يافت: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.(1)

گام سوم، اولویت‌بندی در شناخت مسائل است. توضیح آنکه در هر مذهب و آیینی مطالب زیادی وجود دارد؛ به هزاران سؤال پاسخ داده شده است؛ و سؤال‌های زیادی هم هست که باید پاسخشان را یافت. درعین‌حال کسي فرصت نمي‌کند همه آنها را دقيقاً مطالعه کند و به فهم قطعي از همه آنها دست يابد. برای حل این مشکل باید درجه اهميت و اولویت مطالب را در نظر گرفت.

برخی مسائل آن‌قدر اهمیت دارند که از اصول دین شمرده می‌شوند و نفهمیدن یا


1. نحل (16)، 43؛ انبیاء (21)، 7. «پس اگر نمى‏دانيد، از پژوهندگان كتاب‌هاى آسمانى جويا شويد».

انکار آنها درحقیقت، نفهمیدن یا نفی آن دین است؛ درحالي‌که ندانستن دسته‌ای دیگر از مسائل ضرری به اصل دین انسان نمی‌زند؛ مثلاً مسئله نبوت از اصول دین اسلام است؛ اما دانستن دقیق تعداد پيامبران ضرورت ندارد. نیز اعتقاد اجمالی به قیامت و اصل معاد و نیز باورداشتن سؤال شب اول قبر لازم است؛ اما دانستنِ اینکه جسم به پرسش‌های نکیر و منکر جواب می‌دهد یا روح، ضروری نیست. در بحث نبوت معروف است که پیامبران الهی 124هزار نفرند. حال اگر کسی در تعداد آنها شک داشته باشد به دینش ضرری وارد نمی‌‌شود. اگر مؤمن هیچ‌گاه به این مسائل علم تفصیلی پیدا نکند، به دینش لطمه‌اي وارد نمی‌شود؛ هرچند می‌تواند به‌صورت اجمالی به آنچه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام اعتقاد داشته‌اند، باور داشته باشد. حتی ممکن است فقيه هم پس از تلاش شبانه‌روزیِ سی‌ساله در فقه در باب مسئله‌ای حضور ذهن نداشته باشد و به مراجعه به منابع و اجتهاد نياز داشته باشد؛ بنابراين لازم نيست کسي که مي‌خواهد ديني را بشناسد تمام مسائل آن دين را، اعم از اعتقادات، اخلاق، احکام، امور اجتماعي، حقوق جزا، حقوق مدني و... ياد بگيرد تا درباره آن دین قضاوت کند، بلکه در مرحله اول باید از راه تحقیق، به فهم روشنی از اصول و پایه‌های آن دین دست يابد تا در مرحله بعد به بررسی مسائل فرعی و جزئی بپردازد؛ وگرنه هیچ‌گاه فرصت عمل نمی‌یابد.

گام چهارم توجه به محکم و متشابه است. مطالب قرآن کریم، که اولین و محکم‌ترین منبع شناخت اسلام است، به دو دسته محکم و متشابه تقسیم می‌شود. البته ممکن است در ادیان دیگر هم کم‌‌وبیش چنین چيزي وجود داشته باشد. محکمات معنای روشن و قطعی دارند؛ اما معنای متشابهات به‌آسانی به فهم درنمي‌آيد؛ بنابراين در مقام شناخت اسلام و قرآن باید ابتدا محکمات را بررسي کرد؛ چراکه معنای روشنی دارند. آن‌گاه می‌توان در سایه محکمات، معنای متشابهات را نیز كما بیش دريافت. قرآن کریم با اشاره به این نکته می‌فرماید: هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ‌أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ‌ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ‌ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ‌الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ‌ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ

أُولُوا الْأَلْباب.(1) کساني که در دل، مرض و کجی دارند وقتي مي‌خواهند اسلام و قرآن را بشناسند، نخست در پي متشابهات می‌روند و اينان کساني هستند که فتنه‌‌انگيز مي‌شوند. اگر کسی در دل مرض نداشته باشد، برای شناخت حقیقت از متشابهات آغاز نمی‌کند، بلکه مسائل را با تکیه بر محکمات و با رعایت اولویت و اهمیت بررسی می‌كند.

بنابراین برای شناخت اسلام نمی‌توان سراغ سخنان شرق‌شناسان و از خدا‌بی‌خبران رفت و به‌استناد گفته‌های آنها درباره اسلام قضاوت کرد، بلکه باید به قرآن و روایات و سیره معصومان علیهم السلام مراجعه کرد؛ چراکه راه عقلاييِ شناخت يک دین بررسی منابع همان دین است. اگر قصد شناخت يهوديت يا هر دين ديگري را داشته باشیم، باید به منابع همان دين مراجعه کنيم و بکوشيم در موارد مبهم که احتیاج به تفصیل دارد، از متخصص بپرسيم. البته معناي سؤال از کارشناس لزوماً پذیرش عقیده او نیست، بلکه مسائل و محتوای دین با توضیحِ آنها روشن مي‌شود و زمینه برای تحقیق و بررسی فراهم مي‌آيد.

اگر عقلْ ملاک ثواب و عقاب است،(2) محتوای يک دین باید با محك عقل قطعی ارزيابي شود تا در صورت تأیید و پذیرش عقل، به‌عنوان دين صحیح انتخاب شود. البته همه مردم برای شناسایی دین حق و تحقیق در باب آن به‌صورتی ‌که توضیح داديم عمل نمي‌کنند، بلکه با مراجعه به سایت‌ها، روزنامه‌ها، گفته‌های شرق‌شناسان یهودی یا مقاله‌هایی که احیاناًً دشمنان اسلام نوشته‌اند، در باب اسلام تحقیق مي‌کنند یا هنگامی که با ابهام و شبهه مواجه می‌شوند، به دانشمندی غیرمسلمان یا انسانی منحرف مراجعه مي‌کنند تا منابع اسلام را بهتر بشناسند. طبیعی است که این افراد به جاي اولویت‌بندیِ مسائل سراغ بحث‌های حاشیه‌ای بروند. چنين تحقيقي ضمانت صحت ندارد و باعث محروم ماندن محقق از ایمان و شناخت حقایق مي‌شود. کسی‌که واقعاً قصد تحقیق داشته باشد، با بررسی اصول دین و ادله اثبات آن آغاز می‌کند و به‌تدریج با جزئیات آن آشنا می‌شود.


1. آل‌عمران (3)، 7. «اوست كسى كه اين كتاب [قرآن‏] را بر تو فروفرستاد. پاره‏اى از آن، آيات محكم [صريح و روشن‏] است. آنها اساس كتاب‌اند و [پاره‏اى‏] ديگر متشابهات‌اند [كه تأويل‏پذيرند]؛ اما كسانى كه در دل‌هايشان انحراف است، براى فتنه‏جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى‏كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه‏داران در دانش كسى نمى‏داند. [آنان‌كه‏] مى‏گويند ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست، و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود».

2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج1، ص97.

پایه‌های کفر

بر اساس فرمایش حضرت علی علیه السلام چهار عامل ممکن است انسان را از شناخت حق منحرف کند و به‌جای ایمان، او را در دام کفر بيفکند. حضرت در این بخش از روایت به آفت‌هایی اشاره کرده‌اند که مانع شناخت حق می‌شود. ايشان با این بیان هشدار می‌دهند که اگر قصد شناخت دین حق را دارید، مراقب باشید به این آفت‌ها مبتلا نشوید. حال، به بررسی پایه‌های کفر می‌پردازیم:

پرداختن به حاشيه‌ها به‌جای متنِ دین

اولین پایه‌ای که حضرت برای کفر برمی‌شمرند، تعمق است. تعبیر «تعمق» در اين مقام، ناآشنا به نظر می‌رسد و بسیاری از کسانی که این روايت را معنا و تفسير کرده‌اند، در فهم آن دچار اختلاف شده‌ و معناي روشن و دل‌نشيني براي آن عرضه نکرده‌اند. این واژه در گفت‌وگوهای روزمره به معناي کنجکاوی و دقتِ زياد است. بر این ‌اساس، متعمق کسي است که به سطح ظاهری مطالب اکتفا نمی‌کند، بلکه می‌کوشد به عمق مطالب دست یابد. پرسش این است که تعمق به این معنا، چگونه می‌تواند پایه کفر قرار گیرد؟ مرحوم عبده در شرح کوتاهی که بر نهج ‌البلاغه نوشته است، مي‌گويد تعمق این است که انسان به خيالِ رسیدن به اسرار دين، در پي اوهام برود؛ آنچه کمابیش در برخی عرفان‌های کاذب امروزی دیده می‌شود. از زمان ائمه اطهارعلیهم السلام تاکنون چنین گرایش‌هايي وجود داشته است. سعیِ برخی بر این بوده است که با تأويلات بي‌منطق و بی‌‌دليل، مطالبی را اسرار دین معرفی کنند که در موارد زيادي باعث پيدايش مذهب‌ها و فرقه‌هاي انحرافي شده است؛ فرقه‌هایی که گاه ظاهر شريعت و احکام را رها مي‌کنند و از نماز، روزه و ديگر احکام دین دست شسته‌اند. گويا مرحوم شيخ محمد عبده به چنين افرادي نظر داشته است؛ چراکه آنها به بهانه طلب اسرار، متن دین را رها می‌کنند و به کج‌راهه کفر گام می‌نهند. براي بررسی این نظر باید در جست‌وجوی مناسبت لفظ تعمق با اوهام انحرافی و خرافات بود. درست است که به‌هرحال می‌توان مناسبتی برای آن یافت، اما ظاهراً چندان دلنشين نیست.

به نظر مي‌رسد مشکل از تفاوت معنایی ماده عمق در فارسی و عربی ناشی می‌شود؛ «عمق» و «تعمق» امروزه در فارسي به معناي گودي و ژرف‌بودن به‌کار مي‌رود؛ اما در

عربي عيناً به همين معنا نيست، بلکه در لغت به معنایی وسیع‌تر به‌کار می‌رود. واژه «عميق» در قرآن نیز آمده است: وَ‌أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ‌عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيق.(1) مفسران واژه عمیق را در این آیه، «بعید» ترجمه می‌کنند. اصل واژه عُمق در لغت به معناي بُعد است؛ اما بُعد گاه طولی (به‌صورت عمودی) و گاه عرضی است. گاه راه‌های کویری در زیر شن مخفی می‌شوند و تنها آشنايان با مسير می‌توانند مسافران را از بیابان خارج کنند. در چنین وضعیتی کساني که نشانه روشني در دست ندارند يا به انگيزه‌هاي مختلف راه خود را از دیگران جدا می‌کنند، از مسیر اصلی دور می‌شوند. در زبان عرب، دورافتادن از جاده را «تعمق» مي‌گويند؛ بنابراين «تَعَمَّق» به معناي «ابْتَعَد» (دور شد) است.

با این توضیح، به معناي روشن‌تری از «تعمق» در این روایت دست می‌یابیم. همان‌گونه ‌که گفتيم، دين ازیک‌سو، حاوی مطالب اصولی و ریشه‌ای است، و از سوي دیگر، مطالب حاشیه‌ای و جزئی دارد. کسی که قصد دارد دين را بشناسد، باید نخست متنِ دين را بشناسد تا بتواند در مرحله بعد به مطالب حاشیه‌ای و جزئی بپردازد. تعمقي که موجب کفر و انحراف از شناخت صحيح مي‌شود، رهاکردن متن دين و تمرکز بر حاشيه است؛ پس تعمق در این روایت به معناي کنجکاوی در مطالب و در پیِ اسرار ‌بودن نیست. برای دستیابی به شناخت صحیح از دين، نخست باید ظاهر آن را شناخت و در مرحله بعد با حفظ ظاهر، به سراغ باطن آن رفت. رهاکردن ظاهر، انحراف است. تعمق به این معنا ضمانتي ندارد که انسان را به حق برساند، بلکه يکی از عوامل سوق‌دهنده انسان به‌جانب کفر شناخته می‌شود. کسانی‌که متنِ دین را رها می‌کنند و به حواشی می‌پردازند، دیگر به حقیقت بازنمی‌گردند و در حاشیه‌ها گم می‌شوند: فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ.

درگیری مداوم با دیگران و محکوم‌کردن آنها

دومین پایه کفر تنازع است. برخي افراد همواره دوست دارند با دیگران بحث، و آنها را محکوم کنند. اينان خود مطلب صحيح و حقی نياموخته‌اند، اما دوست دارند با همه درگير


1. حج (22)، 27. «و در ميان مردم براى [اداى‏] حج بانگ برآور تا [زائران‏] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى ـ كه از هر راه دورى مى‏آيند ـ به‌سوى تو روى آورند».

شوند و آنان را محکوم کنند. آنچه برای این افراد اصالت دارد، نزاعِ مداوم و محکوم‌کردن دیگران همراه با شکستن حرمت آنهاست. اگر از آنها درباره دین و مذهب یا اعتقاداتشان بپرسيد، پاسخی ندارند و هميشه در حال مجادله هستند: وَ‌مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ‌لا هُدىً وَ‌لا كِتابٍ مُنيرٍ.(1) کالاي زندگيِ چنین انسان‌هایی جهل است؛ چراکه به دلیل محرومیت از هدایت الهی نه کتابی دارند که به آن استناد کنند و نه از علمي با پشتوانه عقل و برهان بهره دارند. چنين کساني هیچ‌گاه به حق نمي‌رسند و سرانجامشان کفر است. حضرت علی علیه السلام  درباره آنها می‌فرمایند: وَمَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقّ.(2)

کج‌بینی

سومین پایه کفر کج‌بینی و زيغ قلبی است که شايد از همه پایه‌های کفر خطرناک‌تر باشد. «زیغ» مفهومی قرآني است و در آیات قرآن کریم به شکل‌هاي گوناگون به‌کار رفته است: فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ‌ابْتِغاءَ تَأْويلِه.(3) اصل این واژه، به‌ويژه وقتی در مقام شناخت به‌کار مي‌رود، این است که چیزی اشتباه و کج دیده شود؛ مانند تصویرهایی که در آيينه‌‌هاي مقعّر يا محدّب دیده می‌شود. این‌گونه تصاویر به دلیل گودبودن آینه یا برجسته‌بودن آن به‌صورت واقعي ديده نمی‌شوند. گاه آينه دل نیز کج است و نمی‌تواند حقایق را به‌درستی نشان دهد. البته خداوند در آغاز هيچ‌کس را کج‌بين خلق نکرده است؛ ولي انسان ممکن است بر اثر سوءرفتار به کج‌بینی مبتلا شود. در اين صورت خداوند هم به کج‌بيني او کمک مي‌کند: فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ.(4) این افراد نخست با اختیار خودشان به راه کج رفتند و عمداً مسير انحرافی را انتخاب کردند. بنای عملی آنها این بود که کجی‌ها و انحراف‌ها را راست ببینند.


1. لقمان (31)، 20. «و برخى از مردم درباره خدا بى‌[آنكه‏] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمى‏خيزند».

2. «آنان که از سرِ جهل و ناداني، با دیگران زياد نزاع مي‌كنند، نابينايي‌شان از حق دوام پيدا مي‌كند».

3. آل‌عمران (3)، 7. «اما كسانى‌كه در دل‌هايشان انحراف است، براى فتنه‏جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مى‏كنند».

4. صف (61)، 5. «پس چون [از حق‏] بگشتند و كجروى كردند، خدا هم دل‌هاشان را بگردانيد و كج ساخت».

با پیداشدن زيغ اختیاری در قلب منحرفان، خداوند هم کاری می‌کند که کج‌بین باشند: خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ.(1) قلب در قرآن به معناي ابزار ادراک و احساسات است. اگر قلب کسی مهر بخورد بُعد ادراکی‌اش تعطیل می‌شود و امور را درست درک نمی‌کند. عقوبت کج‌روي چیزی جز این نیست. منحرفان می‌کوشند مردم را منحرف کنند؛ اما خداوند خودشان را منحرف می‌کند: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً.(2) کسی که به‌جای عمل‌کردن به خواست خداوند، به خواهش نفسانی خود عمل کند، گرفتار عقوبت الهی خواهد شد؛ قدرت شناخت صحیح از او سلب مي‌شود؛ و دیگر هدایت نمي‌پذيرد. این همان راهی است که خودش انتخاب کرده است و بر آن پافشاري مي‌کند.

بر اساس فرمایش حضرت علی علیه السلام  اگر کسي به زيغ مبتلا شود، کار خوب در نظرش بد و کار بد در نظرش خوب جلوه مي‌کند و طبیعی است که ايمان را بد و کفر را خوب ببیند و به اختيار خودش کفر را انتخاب ‌کند. بر اساس این روایت، چنین کسی نه‌تنها خوب را بد، و بد را خوب مي‌بيند، بلکه به بینش و درك خود مغرور مي‌شود: وَ‌مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ‌حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ‌سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ. منحرفان چنان در گمراهي مست می‌شوند که به خود می‌نازند و خوشحال‌اند که درست فهمیده‌اند و دیگران در اشتباه هستند. به فرموده خداوند متعال در قرآن کریم: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا‌* الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.(3) این عقوبت آن‌قدر ناگوار است که باید از خداوند متعال درخواست ‌کنیم، نگذارد دل‌هایمان منحرف شود؛ چراکه ممکن است هدايت شويم، ولي بر اثر سوءاختيار و ناسپاسي در برابر هدايت الهي کم‌کم کارمان به کج‌فهمی بکشد. پس، رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا.(4)


1. بقره (2)، 7. «خداوند بر دل‌هاشان و بر گوش‌هاشان مُهر نهاده، و بر ديدگانشان پرده‏اى است».

2. جاثیه (45)، 23. «آيا ديدى كسى را كه خداى خود را خواهش و هوس دل خويش گرفت و خدا از روى دانش گمراهش كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افكند؟».

3. کهف (18)، 103 و 104. «بگو آيا شما را از زيان‌كارترين مردم آگاه گردانم؟* [آنان‏] كسانى‏اند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته است و خود مى‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏دهند».

4. آل‌عمران (3)، 8. «پروردگارا، دل‌هاى ما را پس از آنكه ما را راه نمودى از راستى به كجى مگردان».

شقاق و تک‌رَوی

رکن چهارم کفر از دیدگاه حضرت علی علیه السلام  شقاق است. شقاق از خصلتی رواني سرچشمه مي‌گيرد که در نوعی خودکم‌بيني‌ ريشه دارد. برخی به تک‌روي علاقه دارند و همیشه می‌خواهند برخلاف جمع حرکت کنند. مثلاً وقتي همه مؤمنان برای نماز جماعت به صف ایستاده‌اند، به بهانه حضور قلب بیشتر، نماز فُرادا می‌خوانند یا در مسائل علمی همیشه به دنبال آرا و نظرهاي نادری هستند که کمتر مطرح شده، یا اصلاً مطرح نشده است و به‌اصطلاح نو و جدید به شمار می‌آید؛ یا به دنبال اِعمال سلیقه خاصی، لباس‌هایی را برای پوشیدن انتخاب می‌کنند که معمول نیست؛ ولی می‌دانند با پوشیدنِ آنها بیشتر مرکز توجه قرار می‌گیرند. اين اخلاق از نوعی احساس حقارت و خودکم‌بيني سرچشمه مي‌گيرد و فرد مبتلا به آن مي‌خواهد به اين وسيله خود را مطرح کند.

چنین خصلتی در شناخت دين پیامدهای ناگواری دارد. حرکت‌کردن خلاف جریانِ معمول اقتضا می‌کند که گاه در‌زمینه مسائل دینی سخنانی به زبان آيد که کسی تاکنون مطرح نکرده است. چنین کاری که با پوششِ نوآوری صورت مي‌گيرد از آفت‌های شناخت دین است. البته نوآوري به معناي تحقيق جديد و استفاده از منابع جديد بسيار خوب است و باعث رشد علم می‌شود؛ اما شقاق به معناي بدعت‌گذاري و مطرح‌کردن سخنان بی‌منطق با انگیزه جلب نظر دیگران است. چنین گرايش‌هایی وسوسه شيطان‌اند كه انسان را از راه حق منحرف مي‌كنند و اگر ادامه يابند او را به كفر مي‌كشانند؛ از‌اين‌رو حضرت علیه السلام  می‌فرمایند: وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَأَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ. كسي‌كه تك‌روی کند و بخواهد راه خود را از دیگران جدا کند، یعنی راهی را رها کند که بر اثر کثرت رفت‌وآمد هموار شده است و به دنبال راهی اختصاصي برود، در سنگلاخ گرفتار می‌شود؛ در پيچ‌وخم‌ها و پستي‌وبلندي‌ها خسته می‌شود؛ گرفتاری‌ها و مشکلات او را احاطه می‌کنند؛ و کم‌کم راه را گم می‌کند؛ و در پایان این جست‌وجو در بن‌بستی گرفتار مي‌شود که رهایی از آن امکان‌پذیر نیست.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org