قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار بيست‌و‌چهارم

والجْهِادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ؛ و جهاد از ميان آنها بر چهار گونه است: امربه‌معروف و نهي‌از‌منکر، راستي در گفتار، و دشمني بدکاران.

امير مؤمنان علی علیه السلام در پاسخ كسي‌كه درباره ايمان از ايشان سؤال كرده است می‌فرمایند: ايمان چهار ستون دارد: صبر، يقين، عدل و جهاد. در گفتارهاي گذشته سه رکن نخست و ارتباط اين چهار رکن را با يکديگر و تأثير آنها را در تقويت ايمان تبيين کرديم، و اکنون به رکن چهارم مي‌پردازيم.

تبیین مسئله

انسان در زندگی اجتماعی با پدیده‌ها، جریان‌ها، و رفتارهایی روبه‌رو می‌شود که ناشی از تخلف، قانون‌شکنی، هنجارشکنی و اقدامات مفسده‌آمیز است. حضرت علی علیه السلام  در این بخش از روایت به وظیفه انسان در برابر دیگران در چنین موقعيت‌هايي اشاره می‌کنند. ایشان جهاد را عنوان جامع رفتارهایی قرار داده‌اند که انسان باید در قبال دیگران انجام دهد و بر آنها تأثیر بگذارد.

برای توضيح رکن چهارم ایمان بهتر است نخست به واکاوی مفهومیِ آن بپردازیم و منظور حضرت را از شعبه‌های چهارگانه آن روشن کنيم.

واکاوی مفهومی جهاد

امروزه بسياري از واژگاني که قرآن کریم و روایات به آنها اشاره کرده‌اند و در فرهنگ اسلامي ما به‌كار مي‌رود، معاني ديگري پيدا كرده است. به‌عبارت‌دیگر معنايي که آیات و روایات از این واژه‌ها اراده کرده‌اند، عين معنايي نیست كه ما امروز مي‌فهميم، بلکه معنایی عام‌تر يا خاص‌تر مراد بوده است. ممکن است معاني لغوي اين واژه‌ها نيز با معنايی که در فرهنگ ديني به کار مي‌رود متفاوت باشد؛ مثلاً اصطلاح تقيه به معناي محافظت از خود در مقابل خطرهاست و با اتقاء، تقاة‌ و تقوا هم‌معناست. خود کلمه تقیه در قرآن کریم نيامده است؛ اما ریشه «تقو» در قرآن کاربرد بسيار وسیعی دارد. گفتني است واژه تقیه در زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و امير مؤمنان علیه السلام همانند كلمه تقوا به‌كار مي‌رفته است. در نهج البلاغه عبارت‌هايي هست كه در آنها كلمة تقيه به‌جاي كلمه تقوا به‌كار رفته است: اتَّقُوا اللهَ تَقِيَّةَ [تُقَاةَ] مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيداً وَجَدَّ تَشْمِيراً وَ‌كَمَّشَ [أَكْمَشَ‏] فِي مَهَلٍ وَبَادَرَ عَنْ وَجَلٍ وَنَظَرَ فِي كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَعَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَمَغَبَّةِ الْمَرْجِع.‏(1)

تقیه با گذر زمان، به‌ويژه در زمان امام باقر و امام صادق علیه السلام ، معنای ويژه‌اي يافت؛ چراکه در زمان این دو امام علیهما السلام بين شيعه و سني اختلاف پيدا شد. حكومت سنی به شیعیان حساس بود و سعی می‌کرد شیعیان را منزوي کند و برخوردهای سخت‌گيرانه‌اي با آنها داشته باشد؛ تا آنجا که پای جان و حفظ آن و مسئلة تقیه به معناي خاص آن به میان آمد. البته اصل تقيه در زمان خود پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله هم بوده است. قرآن کریم می‌فرماید: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في‏ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً... .(2) در اين‌ آیه كلمه تقاة به معناي تقيه است. در زمان صادقین علیهما السلام تقيه به اصطلاحی ويژه براي رفتاري تبديل شد كه به پنهان‌کردن مذهب به‌منظور حفظ


1. «از خدا بترسيد، ترسيدن انسان وارسته‏اى كه دامن به كمر زده، و خود را آماده كرده، و در بهره‌بردن از فرصت‏ها كوشيده، و هراسان در اطاعت خدا تلاش كرده، و در دنياى زودگذر و پايان زندگى و عاقبت كار به‌درستى انديشيده است‏» (محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج البلاغه (صبحي صالح)، حکمت210، ص506).

2. آل‌عمران (3)، 28. «مؤمنان نبايد كافران را ـ به‌جاى مؤمنان‌ـ به دوستى بگيرند و هركه چنين كند، در هيچ‌چيز [او را] از [دوستىِ‏] خدا [بهره‏اى‏] نيست، مگر اينكه از آنان به نوعى تقيّه كنيد...».

جان، مال و آبرو اشاره داشت. به این نوع رفتار که محافظت از خود در مقابل خطرهاست، تقیه گفته‌اند. حاصل آنکه ممکن است کلمه‌ای به‌لحاظ لغوی معنایی داشته باشد و در عرف معنای دیگری پیدا کند که دایره‌اش وسیع‌تر یا تنگ‌تر باشد؛ چنان‌که ممکن است در زمانی دیگر در معنایی خاص‌تر به‌کار رود.

حالْ سیر تحول اصطلاح جهاد را بررسی مي‌کنيم. «جهاد» از ريشة «جهد» به معناي تلاش‌ و سعی و کوشش گرفته شده است. گاه در زبان عربی ماده‌اي که به صيغه مفاعله مي‌رود به معنای مشارکت است؛ یعنی رفتاری دو طرفه که يكي سعي مي‌كند بر ديگري غلبه كند. «قتال» و «مقاتله» نيز، که مصدرهای باب مفاعله از ریشه قتل هستند، بر جنگ بین دو طرف دلالت مي‌کنند. «جهاد» نیز همانند «قتال» در معنای مشارکت به‌کار می‌رود؛ ازاین‌رو اگر بخواهیم مصدری از ریشه جهد را درباره عملی شخصي به‌کار گیریم، از واژه جهاد نمی‌توانیم استفاده کنیم، بلکه در چنین موقعيتي غالباً اصطلاح اجتهاد را به کار مي‌برند؛ مانند این کلام حضرت علی علیه السلام  که فرمودند: أَلا وَإِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلا وَإِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَلَكِنْ أَعِينُونِي‏ بِوَرَعٍ‏ وَاجْتِهَادٍ وَعِفَّةٍ وَسَدَاد.(1) مي‌بينيم که حضرت در این روایت از واژه اجتهاد استفاده کرده‌اند. البته همین واژه نیز دستخوش تغییر ‌و ‌تحول معنایی شده است و به‌مرور در فقه و اصول به اصطلاحي خاص ـ ‌مرتبه تحقیقی در فقه‌ ـ تبديل گرديده است.

هنگامی‌که مصدر جهد به باب مفاعله مي‌رود و در قالب مصدری ـ ‌مجاهده و جهاد‌ ـ جلوه مي‌کند، به رویارویی دو نفر اشاره دارد که بر ضد يکديگر تلاش مي‌كنند يا دست‌کم يكي مي‌کوشد بر ديگري غالب شود. در معنای لغوی «جهاد» و «مجاهده»، بيش از اين چيزي نيست. جهاد با نفس نیز که جهاد اکبر به‌شمار می‌رود دو طرف دارد؛ البته منظور از آنْ مقابله با دشمن خارجی نیست، بلکه فرض آن است که انسان با نفس خودش کشتی می‌گیرد و می‌خواهد آن را شکست دهد. به‌عبارت‌دیگر تلاش بر ضد نفس، جهاد اکبر نام دارد. تلاش براي غلبه بر دشمن خارجی نیز انواع متفاوتي دارد؛ گاه انسان با


1. «آگاه باش! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد؛ اما با پرهیزگارى و تلاش فراوان و پاك‌دامنى و راستى مرا يارى دهيد». محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج البلاغه (صبحي صالح)، نامه 45، ص417.

استفاده از مالش به جنگ دشمن می‌رود؛ گاه با جان، و گاه نیز در این راه از انديشه‌اش ياري می‌گیرد. قرآن کریم می‌فرماید: جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ في‏ سَبيلِ اللَّه.(1)

با توجه به آنچه گفتيم، هنگامی‌که حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند رکن چهارم ایمان، جهاد است، فرض آن است که نوعی دشمن در برابر انسان قد افراشته است که باید در برابرش ایستاد و جنگيد. اين معناي لغوي «جهاد» است که قرآن کريم نيز آن را به همين معنا به‌کار برده است. خلاصه آنکه «جهاد» در معنای لغوي‌‌ آن، که در قرآن و روايات به‌کار رفته است، شامل هر نوع کوششي است که ضد دشمن انجام مي‌شود، چه در عرصه اقتصاد و با صرف مال باشد، چه در عرصه فرهنگ و چه در عرصه سياست؛ خواه نبرد با دشمن بیرونی باشد و خواه با نفس؛ اما «جهاد» در فقه كاربرد خاصی پیدا كرده است. در کتاب‌های فقهی معمولاً جهاد سه قسم است: جهاد ابتدايي با کافران و مشرکان، جهاد دفاعي در مقابل کساني که به مال، جان و ناموس مردم دست‌‌درازي مي‌کنند، و جهاد با اهل بغي که بر ضد حکومت حق قيام مي‌کنند. پس در گفتمان فقهي مقصود از جهاد، مبارزه نظامی است که در آن از سلاح استفاده مي‌شود.

منظور از جهاد در این روایت

حال که معنای لغوی و اصطلاحی جهاد روشن شد، لازم است به این پرسش پاسخ دهيم که واژه جهاد در این روایت علوی به چه معناست؟ وقتي واژه‌اي کاربردهای متعدد دارد بايد به کمک نشانه‌هاي کلامی یا مقامی، معنای مقصود را دريافت. هرچند موضوع بحث در سخن امير مؤمنان علیه السلام ايمان و عوامل حفظ و تقویت آن است، اين قرینه به‌‌تنهايي روشن نمي‌کند که مراد از جهاد مبارزه نظامي است يا معنايی وسيع‌تر اراده شده است. با شواهد و توضیحات بعدی مشخص می‌شود که فقط جهاد نظامي مراد نيست، بلکه معنايی وسيع‌تر از اين اراده شده است. چنین معنای عامی در قرآن و برخی روایات نیز به‌کار رفته است، مانند این کلام خداوند: وَالَّذينَ جاهَدُوا


1. توبه (9)، 41. «با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد».

فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا.(1) منظور از جهاد در این‌ آیه خصوص جهاد نظامی و جهاد اصطلاحی نيست که توضیح داديم، بلکه منظور هر نوع مبارزه با دشمن حق است؛ هرچند این دشمن نفس انسان باشد.

شعبه‌های جهاد

حضرت علی علیه السلام شعبه‌های جهاد را اين‌گونه برمي‌شمارند: و‌الجهاد منها على اربع شعب: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ.

امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر

شعبه اول و دوم جهاد، امربه‌معروف و نهی‌‌از‌‌منکر است. این فریضه شیوه‌های گوناگونی دارد كه از جمله آنها امربه‌‌معروف و نهی‌‌ازمنکر زباني است. از این بخش روایت می‌توان دريافت که منظور حضرت از جهاد همان معنای عام لغوی است و جهادي که اين چهار شعبه را دارد، صرفاً نظامي نيست و معناي وسيع‌تري دارد. بر این ‌اساس، جهاد به معناي تلاش در مقابل دشمن حق است که ممکن است با هر وسیله لازمي صورت گيرد.

سیر تحول معنایی اصطلاحات امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر

واژه‌های امربه‌معروف و نهي‌‌ازمنکر نیز به‌مرور زمان تحول معنایی يافته‌اند و به‌تدريج قیودی بر معنای لغوی افزوده یا از آنها کاسته شده است. معنای امرکردن واضح است؛ اينکه مقامی بالادست به زیردست خود فرماني دهد، خواه شفاهي باشد، خواه کتبي. نهی در مقابل امر است. معروف با واژه‌هایی از قبیل معرفت، عَرَفَ و غيره هم‌خانواده است. «معروف» در لغت به معناي شناخته‌شده است. اَعرِفُ فلانا یا هو معروف عندی به این معناست که من فلان شخص را می‌شناسم؛ چنان‌که «منکر» در مقابل معروف به معناي ناشناس است؛ اما معروف و منکر، هنگامی‌که در جايگاه فروع دين و در مفهوم ارزشی و اخلاقی به‌کار می‌روند، معنای دیگری دارند؛ بنابراين امربه‌معروف فرمان‌دادن به امر


1. عنکبوت (29)، 69. «و كسانى كه در راه ما كوشيده‌‏اند، به‌يقين راه‌هاى خود را بر آنان مي‌‏نماييم».

شناخته‌شده و نهی‌ازمنکر بازداشتن از ناشناخته نيست، بلكه معروف در عرف عام و با صرف‌نظر از شرع و احكام شرعي، به معناي کاری است که انسان‌هاي عاقل لزوم انجام دادن آن را درک مي‌کنند. در‌واقع اين قیدِ نهفته در معنای اصطلاحيِ معروف آن را از معنای لغوی‌اش متمایز می‌کند. بر اساس این اصطلاح، معروف به معناي چيزي است كه عُقلا آن را خوب قلمداد مي‌کنند و در مقابل، منكر آن است كه عُقلا آن را پسنديده نمی‌دانند. ملاک تشخیص اصطلاح معروف و منکر در اين اصطلاح، فهم همه عقلاست.

معروف و منکر در اصطلاح ديني و فقهي به این معناست که دين‌داران و کسانی که به اسلام پایبندند چه چيزي را در محيط شرع خوب یا بد بدانند. ممكن است دين‌داران چيزي را خوب بدانند، ولي همه عقلا آن را خوب ندانند یا در خوب‌بودن آن ترديد داشته باشند يا اينکه دين‌داران چيزي را بد تلقي کنند، اما بعضي از عقلا آن را بد نشمارند. اين معروف و منكر اسلامي است که نزد اسلام و در محيط متشرعه به‌عنوان خوب و بد شناخته مي‌شود، هرچند ممکن است در محيط عاقلان فاسق و کافر اين‌گونه نباشد. طبعاً ملاک تعيين‌کننده خوبي‌ِ معروف و بدیِ منکر، در این اصطلاح، خودِ دين است: معروف آن است که از منظر دین خوب باشد و منکر چیزی است که در دین مُجاز نباشد.

اهمیت توجه به تحولات معناییِ واژگان

برخی معتقدند اگر «معروف» به معناي شناخته‌شده است، معنای امربه‌معروف این خواهد بود که مردم نخست باید آن را درست و به‌خوبی بشناسند و بعد به آن امر کنند. این اعتقاد، نوعی مغالطه است. درست است که معنای لغوی «معروف»، شناخته‌شده است، اما اين واژه اصطلاحات دیگری نیز دارد. معنای لغوی «معروف»، که معروفِ به کفر را نیز دربر مي‌گيرد، ربطی به معناي اصطلاحیِ آن در عبارت امربه‌معروف ندارد. یکی از دلالت‌هاي «معروف» که دایره معناییِ آن قدری تنگ‌تر از معنای لغوي‌اش است، چیزی است که عقلا آن را خوب مي‌دانند. اين اصطلاح هنگامي به‌کار مي‌رود که عقل قادر باشد خوبي يا بدي چيزي را درک کند؛ ولي معروف در محيط ديني چیزی است که در دين به‌عنوان خوب شناخته مي‌شود؛ هرچند همه عقلا خوبيِ آن را درک نکنند. منکر هم در محيط ديني به معناي چيزي است که در دين بد قلمداد مي‌شود، هرچند همه خردمندان

آن را بد ندانند. آنچه دين خوب تلقي مي‌کند و انجام آن را واجب می‌داند، بايد به آن امر کرد؛ خواه مردم آن را بشناسند، خواه نشناسند.

پيغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از بت‌پرستی و زنده‌به‌گورکردن دختران نهی می‌کرد؛ اما مردم این اعمال را ناپسند نمی‌دانستند. مسئولیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله این بود که مردم را از چيزي نهي کند که خدا بد می‌داند. مردم در زمان حضرت شعیب علیه السلام نيز کارهایی را پسنديده می‌دانستند و انجام می‌دادند که با موازین شرع و دستورهاي الهی سازگار نبود و به همین دلیل شعيب علیه السلام به آنها می‌فرمود: أَوْفُواْ الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ الْمُخْسِرِينَ* وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ * وَلَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْاْ فىِ الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.(1) مردم در پاسخ به حضرت شعیب علیه السلام گفتند: يا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في‏ أَمْوالِنا ما نَشاءُ.(2) بنابراین از آیات قرآن کریم برمي‌آيد که مردم کار خود را بد نمی‌دانستند، اما حضرت شعیب علیه السلام لازم مي‌ديد به چیزی امر کند که خداوند مي‌پسندد و از چیزی نهی کند که خداوند ناروا می‌داند؛ خواه مردم معروفِ دینی را معروف بدانند، خواه منکر.

حال اگر مردم چیزی را معروف نشناسند، درحالي‌که در واقع معروف است، مسئولیتِ عالم ديني دوچندان مي‌شود؛ چراکه ارشاد و تعلیم جاهل لازم است و باید به چنین کساني آموخت که چه کاری معروف و چه کاری منکر است. بنابراين نباید گفت تا معروفی در جامعه شناخته نشده باشد امر به آن لازم نیست. تا کِي باید منتظر باشیم که نخست دین شناخته شود تا امربه‌معروف لازم آيد؟ در هر جامعه‌‌اي عده‌اي هستند که بزرگ‌ترين گناهان را هم خوب تلقي مي‌کنند. آیا بايد صبر کنيم تا آنها هم از اعتقاداتشان دست بکشند؟ در اين صورت هیچ‌گاه نوبت به امربه‌معروف و نهي‌‌از‌منکر نخواهد رسید و اصلاً وجود اين تشريع لغو مي‌شود. اگر بخواهيم همه مردم خوبی‌ها و بدی‌ها را بشناسند، باید هزاران امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر انجام شود. اگر


1. شعراء (26)، 181ـ183. «پيمانه را تمام دهيد و از كم‌‏فروشان مباشيد* و با ترازوى درست بسنجيد * و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد برمداريد».

2. هود (11)، 87. «اى شعيب آيا نمازِ تو به تو دستور مي‌‏دهد كه آنچه را پدران ما مي‌‏پرستيده‏اند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم؟».

جلوي بسيار از مفاسد گرفته نشود، چنین شناختی حاصل نخواهد شد. آیا اگر کسی انجام گناهی را ناپسند نشمارد، بايد به جواز آن کار حکم کرد؟

عقل در بسیاری از امور، به آنچه شرع معروف یا منکر دانسته است، اذعان می‌کند؛ اما از درک معروف یا منکر‌بودن برخي امور عاجز است. دین برای تعلیم چنین اموري آمده است: وَيُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون.(1) بزرگ‌ترین وظیفه پيامبران این است که به مردم چیزهایی را بیاموزند که عقلشان از درک آن ناتوان است و اگر چیزهایی را به مردم بياموزند که مردم از آنها آگاهی داشته‌اند، جنبه ارشاد و تأکید داشته است، نه تعلیم.

مغالطه‌هایی مانند آنچه گفتيم از تلقين‌هاي شيطان است. کدام عالِمی آن را به‌کار می‌گیرد و کدام آیه یا روایت بر آن دلالت دارد؟! جهت‌گيريِ اين برداشت نادرست از معروف و منکر، به‌جانب ترک بزرگ‌ترين فريضه اسلام و توجيهي نادرست براي ترک امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر است؛ درحالي‌که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر از سایر واجبات مهم‌تر است: إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ، بِهَا تُقَامُ‏ الْفَرَائِض.(2) آیا درست است که چنین تکلیف مهمی، که قرآن و روایات بر آن تأکید کرده‌اند، به بهانه اینکه مردم هنوز خوبی و بدی را به‌طور كامل نمی‌شناسند ترک شود؟ ریشه چنین مغالطه‌ای بي‌توجهي به تحولات معنایی واژگان در طول تاريخ است. برای گرفتارنشدن در این دام باید معناي هر کلمه را در عرف زمان نزول و صدور آن جست‌وجو کنيم و اگر از الفاظ مشترک است، باید با استفاده از قرائن به معناي درست دست يابيم.

در فروع دین، از امربه‌معروف و نهی‌‌از‌منکر به‌عنوان قسیم جهاد ياد مي‌شود؛ اما حضرت علیه السلام  در این روایت مي‌فرمايند: امربه‌معروف و نهی‌‌از‌منکر دو شعبه از جهادند. با کنار هم ‌قراردادن این دو نکته می‌توان نتیجه گرفت که جهاد در این روایت غیر از جهادی است که در فروع دین کنار امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر مطرح می‌شود و همان‌گونه‌که پيش‌تر نیز اشاره کرديم، معناي عام‌تري دارد. اگر معناي جهاد در این


1. بقره (2)، 151. «و آنچه را كه نمى‏دانستيد به شما ياد دهد».

2. «امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر فریضه بزرگی است که به‌واسطه آن فرایض و واجبات برپا می‌شود». محمدبن‌یعقوب‌بن‌اسحاق کلینی، الکافی، ج9، ص482، ح8319/1.

روایت عام نباشد، نمی‌تواند شاخه‌هایی از قبیل امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر داشته باشد؛ بنابراين لازم است اصطلاحات خاص هر حوزه شناسایی شوند و الفاظ در همان چارچوب درک و معنا شوند تا تحقيق و پژوهشی صحيح به عمل آید. اگر جهاد در کتاب‌هاي فقهی به سه بخش تقسیم شده است و اقسامی مانند جهاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و... در آن داخل نیست، به دلیل رعایت اصطلاح است. جهاد در فقه همان سه قسم است و اقسام دیگر به علم فقه رسمی ربطی ندارند. بي‌توجهي به معاني اصطلاحات، اگر نيتي سوء در كار نباشد، نشانه نادانی است. کسی که در کلاس ریاضیات، وقتی سخن از درس جبر به میان آید، بگوید لاجبر و لا تفویض، یا مفهوم جامعه‌شناختیِ آن را اراده کند، این نشانه نادانی او و آشنانبودنش با مسائل علمي است.

استقامت و وفاداری در جهاد

سومین شعبه جهاد، صدق در مواطن است که در جهاد نظامی ظهور دارد: وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ. به نظر می‌رسد واژه مواطن از قرآن اقتباس شده باشد. خداوند متعال می‌فرماید: لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في‏ مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْن.(1) همان‌گونه‌که مي‌بينيد، منظور از مواطن در این آیه موقعیت‌ها و جایگاه‌های نظامي است. حضرت علی علیه السلام  به این نکته اشاره می‌فرمایند که در موقعيت‌هایی که با خدا پيمان خون بسته‌ايد و عهد کرده‌اید که تا پاي جان فداکاري کنيد بر سر پيمان خود بمانيد و در عهد خود صادق باشید. صدق تنها راستی در گفتار نيست، بلکه وفاي به عهد را هم شامل مي‌شود. شاهد آنکه خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر.(2) بنابراین مصداق قطعی صدق در مواطن، وفاداري در پيمان جهاد نظامي است.

دشمنی با فاسقان

شعبه چهارم جهاد، دشمنی با فاسقان است: وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ. شنآن نوعی دشمني است که


1. توبه (9)، 25. «قطعاً خداوند شما را در مواضع بسيارى يارى كرده است و [نيز] در روز حُنَين».

2. احزاب (33)، 23. «از ميان مؤمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين‏] انتظارند».

توأم با تندي و سختی باشد. این واژه در قرآن نیز به‌کار رفته است. خداوند متعال می‌فرماید: وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ على أَلاَّ تَعْدِلُواْ.(1) بر اساس این آیه، رفتار انسان هنگام قضاوت بین اشخاص باید عادلانه باشد. خداوند متعال هشدار می‌دهد که مبادا دشمني‌ شما با کسی موجب انحراف در قضاوت شود. قاضی در مقام قضاوت باید طبق موازین شرعی و الهی حکم کند و دوستی‌ها و دشمنی‌ها را در حکمْ دخالت ندهد.

بر اساس فرمایش حضرت علی علیه السلام شعبه چهارم جهاد، دشمنی با کسانی است که بی‌باکانه دستورهاي الهی را زير پا گذاشته‌اند؛ سرکشانه از بندگی خدا سرپيچيده‌اند؛ به ارزش‌هاي اسلامي بي‌اعتنايي کرده‌اند و به دلخواه خود عمل می‌كنند. مؤمنان باید با کسانی که بناي فسق و عصیان دارند و از مخالفت با دین و ارزش‌های دینی پروا نمي‌کنند، احساس دشمني داشته باشند. اگر در دل اهل ایمان احساس دشمني با اهل فسق‌و‌فجور وجود نداشته باشد، نه‌تنها در میدان جهاد، بلکه در انجام ديگر وظایفشان هم موفق نخواهند بود. کسی که در دل، صهیونیست‌های جنایت‌کار را دشمن نمی‌دارد، به طمع منافع دنیوی، باکی از خرید کالاهای آنها و تقویت اقتصاد آنان نخواهد داشت. اگر آن دشمنی نباشد نمی‌توان در ميدان جهاد اقتصادي به عهد خود وفادار ماند.

در بحث‌های اخلاقی و نیز در بسياري از روايات آمده است که نخستين مرتبه امربه‌معروف و نهي‌‌ازمنكر حالت قلبيِ امركننده و نهي‌کننده است. هنگامي‌که مؤمن در جامعه با خلاف، بزهكاري‌، تمرد از قانون، بي‌بندوباري‌ و... رو‌به‌رو می‌شود، باید در اولين برخورد، در دلش احساس ناراحتي كند. در بسياري از روايات آمده است که مؤمن باید در مقابل كساني كه تجاهر به گناه مي‌كنند، چهره درهم بكشد و عبوس باشد. از امام صادق علیه السلام  نقل است كه خداي متعال دو فرشته را برای عذاب عده‌ای فرستاد. یکی از آن دو عابدي را دید که در گوشه‌ای عبادت می‌کند و با تضرع از خدا مي‌خواهد عذاب را از ايشان دفع کند و بلا را بر آنها نازل نكند. فرشته بازگشت و از خداوند پرسيد آیا با این حالِ عابد باز هم عذاب را نازل کنیم؟ خطاب آمد: این کسي است که در طول عمرش


1. مائده (5)، 8. «و البته نبايد دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد».

یک‌بار هم برای رضایتِ من و برای اعتراض به وضع نامطلوب چهره درهم نکشیده است. به او اعتنا نکنید و آنها را عذاب کنید.(1)

نخستين وظیفه مؤمن در مواجهه با گناه، ناراحتی قلبی است. بعد باید اثر این ناراحتی در چهره او ظاهر شود. در مرحله سوم باید با زبان نهي كند و اگر اثر نكرد، باید مراحل بعدی صورت گيرد که احياناً وظيفه حكومت رسمي است. اينکه انسان ابتدا از گناه متنفر باشد، لازمه ایمان است. کسی که از گناه تنفر ندارد، کم‌کم مرتکب آن می‌شود و فسق، دامن او را می‌گیرد. ایمان فاسق یقیناً در خطر است و ممکن است كافر از دنيا برود.

اگر مؤمن گناهی مرتکب شد، نباید با او دشمنی کرد، بلکه باید گناهِ او را زشت شمرد و از آن نفرت داشت. در این موقعيت‌ها به رغم دوست‌داشتنِ مؤمن و برخوردِ محبت‌آمیز و مؤدبانه با او، باید از کارِ بدش اظهار ناراحتی کرد و کارِ او را زشت شمرد؛ اما اگر کسی اصلاً به دین پایبند نباشد و از هیچ گناهی روي برنگرداند، بلکه بر ضد نظام اسلامی جاسوسی کند و به‌ دنبال براندازی نظام اسلامی باشد، نه‌تنها باید از کارش متنفر بود، بلکه خودش را نیز باید دشمن به شمار آورد.

بنابراین باید از خودِ گناه و عمل زشت ـ ‌از هرکس که سر بزند، حتی اگر مؤمن باشد‌ ـ ناراحت شویم و ناراحتی خود را اظهار کنیم؛ ولی اگر اتفاقاً انسان مؤمن مرتکب گناه شد، نباید از خود او تبرّی بجوییم و با او دشمنی بورزیم؛ چراکه دوستی همه مؤمنان وظيفه ماست، گرچه پايين‌ترين مرتبه ایمان را داشته باشند. تولّی، همان دوست‌داشتن مؤمنان است و در مقابل، تبرّی، دشمن‌داشتن کسانی است که کارشان گناه است و به ارزش‌هاي ديني و باورهاي الهي اعتنايي ندارند. وقتي حضرت ابراهیم علیه السلام و همراهان او با مشرکان مواجه شدند، صراحتاً گفتند که ما از شما بیزاریم و بین ما و شما دشمنی برقرار خواهد بود تا وقتی‌که ایمان بیاورید: قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ


1. محمدبن‌یعقوب‌بن‌اسحاق کلینی، الکافی، ج9، ص490 و 491، ح8326/8.

دُونِ اللهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَبَدا بَيْنَنا وَ‌بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ.(1) بنابراین ما نیز باید با كساني‌كه با دين و نظام اسلامي دشمنی مي‌ورزند و در راه مبارزه با دین و نظام دینی از هیچ کوششي فروگذار نمی‌کنند ـ ‌اگرچه منافقانه اظهار اسلام کنند و حامي انقلاب باشند‌ ـ از عمق دل دشمن باشيم. اگر اين‌گونه دشمنی‌اي نباشد، یکی از اركانِ ايمانِ انسان ضعيف است. ایمان بدون دشمنی با کسانی‌که با ارزش‌های دینی و الهی مخالف‌اند، پايدار نمي‌ماند و در معرض خطر قرار مي‌گيرد.


1. ممتحنه (60)، 4. «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آن‌گاه كه به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به‌جاى خدا مى‏پرستيد، بيزاريم. به شما كفر مى‏ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده است تا وقتى‌كه فقط به خدا ايمان آوريد».

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org