قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار بیستم

در بخش گذشته پاره‌هايي از سفارش امام باقر علیه السلام  را به جابربن‌يزيد جعفي بيان کرديم. سخنان ايشان را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد: مؤمن در این دنیا مشغول مبارزه و کشتی‌گرفتن با نفس است. گاه خداوند متعال توفیق می‌دهد و او بر نفسش غالب می‌شود و گاه نفس چیره می‌شود و او را زمین‌گیر می‌کند. خداوند متعال باز هم یاری می‌کند و مؤمن را به صحنه مبارزه بازمی‌گرداند تا با تصمیم جدی‌تر نبرد را از سر گیرد. این فرآيند تا پایان زندگی ادامه دارد.

حضرت پس از این مقدمه، به مطالبی پرداخته‌اند که از طرفي در تقویت عزم و اراده انسان براي مبارزه با نفسْ مفيد است و از طرف دیگر درباره لغزشگاه‌هایی هشدار داده‌اند که شیطان می‌تواند انسان را به‌سوي آنها سوق دهد و به کمک هوای نفس باعث سقوط انسان شود. امام باقر علیه السلام در ادامه درباره لغزش‌هایی که در گذشته از انسان سر زده است فرمودند که باید پرونده گناهان را بازخوانی کرد و در صدد توبه و جبران آنها برآمد.

فرض و موضوع بحث‌های پيشين، انسان مؤمن بود. کسی که ایمانش استوار است و وارد میدان مبارزه با نفس شده است باید دقت کند تا شکست نخورد و بر نفس چيره شود. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که ايمان چيست؟ چه مؤلفه‌هایی دارد؟ چگونه به دست مي‌آيد و حفظ مي‌شود؟

البته بين ايمان و عمل رابطه تنگاتنگي برقرار است؛ اگر عملِ انسان درست باشد، یعنی از کارهاي حرام و خطا پرهيز کند و عملي را انجام دهد که رضای خداوند

متعال را جلب مي‌کند ایمان نیز استوار مي‌شود. از‌آنجاکه امام باقر علیه السلام در سخنانشان به اين مباحث تصريح نکرده‌اند برای تکمیل بحث از روایتی علوی در نهج البلاغه بهره‌مند می‌شویم:

ایمان در کلام امير مؤمنان علیه السلام

متن روایت

وَسُئِلَ علیه السلام  عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ:

1. الْإِيمَانُ‏ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ؛

2. وَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ. فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي‏] إِلَى الْخَيْرَاتِ؛

3. وَ‌الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَتَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَسُنَّةِ الْأَوَّلِينَ. فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ، وَمَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ؛

4. وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَغَوْرِ الْعِلْمِ وَزُهْرَةِ الْحُكْمِ وَرَسَاخَةِ الْحِلْمِ. فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ [الْحِلْمِ‏] الْحُكْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَعَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً؛

5. وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ. فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ [الْمُنَافِقِينَ‏] الْكَافِرِينَ، وَمَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛

6. وَالْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ‏ وَالتَّنَازُعِ وَالزَّيْغِ وَالشِّقَاقِ. فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَسَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ، وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَأَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ؛

7. وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ. فَمَنْ جَعَلَ

الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ، وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ‏ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ‏، وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا.(1)

از امام علی علیه السلام درباره ايمان پرسيدند، و آن حضرت درباره نشانه‌‏هاى ايمان، و ضد آن، كفر و شك، فرمودند:

1. ايمان بر چهار ستون استوار است: شكيبايى، يقين، عدل، جهاد [در راه دين]؛

2. و از ميان آنها صبر چهار گونه است: علاقه‌مندى و ترس و پارسايى و انتظار‌داشتن. پس هركه به بهشت مشتاق بود، خواهش‌هاى نفس را فراموش مي‌كند و از آنها چشم مى‏پوشد، و هركه از آتش ترسيد از حرام و ناروا دورى مى‏گزيند، و هركه در دنيا پارسا شد اندوه‌ها را سبك مى‏شمارد، و هركه منتظر مرگ باشد، براي نيكوكاري شتاب مي‌کند.

3. و از ميان آنها يقين چهار گونه است: بيناشدن در زيركى، رسيدن به حقيقت، عبرت‌گرفتن از ديگران و روش پيشينيان. پس هركه در زيركى بينا شد، راه راست [در علم و عمل] براى او هويدا گشت، و هركه حكمت و راه راست براى او آشكار گرديد، به پندگرفتن از احوال آشنا شد و هركه به پندگرفتن از احوال آشنا شد، به آن ماند كه با پيشينيان بوده [و حال آنها را ديده و نتايج كردارشان را آزموده، پس در كار مبدأ و معاد بر يقين و باور] است.

4. و عدل از ميان آنها چهارگونه است: دقت در درست‌فهميدن، رسيدن به حقيقت دانايى، حكم نيكو، استوار‌داشتن بردبارى. پس هركه دقت كرد و درست فهميد، حقيقت دانايى را دريافت، و هركه حقيقت دانايى را يافت، از روى قواعد دين حكم نيكو صادر كرد، و هركه بردبار بود در كار خود كوتاهى نكرد و در بين مردم خوش‌نام زندگى كند.


1. محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج البلاغه (صبحي صالح)، حکمت31، ص473 و 474. برای سهولت مقابله روایت و ترجمه، متن حدیث بر اساس ترجمه مرحوم فیض‌الاسلام فقره‌بندی شده است (فیض‌الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج6، ص1100ـ1102).

5. و جهاد از ميان آنها بر چهارگونه است: امر‌به‌معروف، نهى‌از‌منكر، راستى در گفتار، و دشمنى با بدكاران. پس هركه امر‌به‌معروف [(كار شايسته)] كند، مؤمنان را همراهى كرده و ايشان را توانا گرداند، و هركه نهى‌از‌منكر [(ناپسنديده)] نمايد، بينىِ [منافقان] کافرين را به خاك ماليده، و هركه در گفتار راست‌گو باشد، آنچه بر عهده او بوده به‌جا آورده، و هركه با بدكاران دشمنى کرد و براى خدا خشمناك گرديد، خدا براى او [بر آنها] به‌خشم آيد و در روز رستخيز او را خشنود [از رحمتش و بهره‏مند] مى‏گرداند.

6. و كفر بر چهار ستون استوار است: كنجكاوى [بيجا كه از وسوسه نادرست و از اندازه عقل ‌و ‌خرد بيرون باشد]، نزاع و زدوخورد [كه آن در حد افراط يعنى تجاوز از حق است]، دست‌كشيدن از حق [كه آن در حد تفريط يعنى كوتاهى از حق است]، دشمنى و زير بار حق نرفتن. پس كسي كه كنجكاوى [بيجا] كند، در راه راست قدم ننهاده، و كسي كه بر اثر نادانى بسيار نزاع و زد‌و‌خورد کند، كورى و نابينايى او از حق هميشگى است، و كسي كه از حق دست بكشد، شايستگى نزد او زشت، و زشتى و ناپسندى نزد او نيكو گردد و به مستى گمراهى‏ مست شود، و كسي كه دشمنى کند و زير بار حق نرود، راه‌هايش دشوار و كارش سخت و طريق بيرون آمدنش [از ضلالت و گمراهى] تنگ باشد.

7. و شك (دودلى) چهار گونه است: گفت‌وشنود [به باطل و نادرستى]، ترسيدن [از اقدام به ‌حق]، سرگردانى، تن‌دادن [به گمراهى و كوشش‌نکردن در راه رستگارى]. پس كسي كه جدال و گفت‌وشنود را عادت و شيوه خويش گردانيد، شب او بامداد نگشت [(از تاريكى شك و دودلى به روشنايى يقين نرسيد)] و كسي كه آنچه در پيش دارد [(جهاد و كوشش در راه حق)] او را بترساند، به عقب برمى‏گردد [(در كارهاى خود به جايى نرسد)] و كسي كه در دودلى حيران و سرگردان باشد [و خود را به جايگاه امن و آسوده يقين نرساند] سم‌هاى شياطين او را

پاي‌مال کنند [(شياطين بر او دست مي‌يابند و هلاكش مي‌کنند)]، و كسي كه به تباه‌كردن دنيا‌و‌آخرت تن دهد، در دنيا‌و‌آخرت تباه گردد.

توضیحی درباره روایت

در این روايت از امير مؤمنان علیه السلام درباره ایمان پرسيده‌اند. حضرت در پاسخ فرمودند: الْإِيمَانُ‏ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ. دعامه، وسیله جلوگیری از ریزش چیزی است. اگر بخواهيم از تضعيف و ریزش ایمان جلوگیری کنیم و آن را در مسیر خودش نگه داريم، باید بدانیم ايمان چيست، چگونه می‌توان آن را حفظ کرد، و چه عواملی باعث تضعيف، انحراف یا سقوط ديوار ايمان می‌شوند. بنابراين ابتدا توضیحی درباره چیستی ایمان، ضروري مي‌نمايد.

چیستیِ ایمان

ازآنجاکه مفاهیم مشابه فراوان است، لازم است درباره ایمان قدری توضیح دهيم. معروف است که ایمان از تصدیق قلبی آغاز و با اقرار زبانی و عمل تقویت مي‌شود و به کمال می‌رسد. در حدیثی دیگر از حضرت علی علیه السلام آمده است: الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَعَمَلٌ‏ بِالْأَرْكَان.‏(1) ما با سبک روایات اهل‌بيت علیهم السلام آشناييم. ایشان غالباً در مقام تعریف و توضیح ماهیت هر‌چيز، از تعریف به لوازم استفاده کرده‌اند؛ چون اين تعریف در تعليم‌و‌تربيت مؤثرتر است. تعریف به حد از لحاظ عقلی مهم‌تر و دقیق‌تر است؛ اما تعریف به رسم و بيان خواص شیء برای توضیح چیستیِ آن درک‌پذيرتر و در عمل مؤثرتر و مطلوب‌تر است.

بر اساس تعریف ایمان، که در روایت آمده است، درمي‌يابيم ایمان سه معيار دارد: تصدیق قلبی، اقرار زباني و پايبندي به لوازم عملي. البته موضوع روايت اين نيست که این سه جزء در عرض یکدیگرند یا در طول هم؛ چون اين موضوع در تربیت نقش


1. «ایمان، شناخت با دل و اعتراف با زبان و التزام در عمل است». محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج ‌البلاغه (صبحي صالح)، حکمت227، ص508. روایات دیگری نیز با همین مضمون از ائمه علیهم السلام نقل شده است. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج66، ص63 و 64.

مهمي ندارد و بیشتر حائز فواید نظری و علمي است. اگر تلقي ما از روایت این باشد که ایمان فقط با اجتماع هر سه‌ جزء محقق مي‌شود، بدون گردآمدن هر سه‌ جزء، ایمان حاصل نمي‌شود، و وقتی ایمان محقق نشود، آنچه هست کفر خواهد بود. حال این پرسش مطرح مي‌شود که اگر کسی متعلقات ایمان را با دل تصديق كرد؛ اما به هر دلیلی نتوانست آن را به زبان بياورد يا فرصت عمل پیدا نکرد، مؤمن نیست؟ گاه موقعیت به‌گونه‌اي است که باید تقیه کرد و ایمان را پنهان ساخت؛ همان‌گونه‌که عمار ـ ‌برخلاف پدر‌و‌مادرش‌ ـ تقیه کرد و این آیه شریفه در شأن او نازل شد: مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ.(1) این آیه تأیید می‌کند که گاه پنهان‌کردن ایمان و به‌زبان‌نیاوردنِ آن پسنديده و عالمانه است و اشکالی ندارد.

اگر انسان به خداوند، پیامبرصلی الله علیه و آله، کتاب آسمانی و احکام اسلام اعتراف کرد و بر اثر عواملی مانند حوادث طبیعی و فرارسیدن زمان مرگ نتوانست عملی انجام دهد که پايبندي او را به اعتقادش اثبات کند، مؤمن نیست؟ پس این پرسش نیز به ميان مي‌آيد که اگر عمل، بر اساس روایت مزبور، جزء ايمان باشد، کسی که نتواند ـ ‌به‌ دليل عذري‌ ـ عمل مقتضای ایمان را انجام دهد مؤمن قلمداد نمي‌شود؟

پرسش دیگر این‌ است که اگر صرفاً به تصديق قلبي و اقرار به زبان اكتفا كنيم، تفاوت ایمان با اسلام در چه چيزي خواهد بود؟ در اين صورت اسلام و ایمان، جاری‌کردن شهادتین بر زبان و پذیرش و اعتراف به توحید، نبوت و معاد خواهد بود. این در ‌حالی است که قرآن کریم بر تفاوت اسلام و ایمان تصريح می‌کند: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ.(2) از این آیه شریفه معلوم مي‌شود ايمان چيزي افزون بر تصدیق و اقرار زبانی است.

برابردانستن ایمان با تصدیق قلبی به معناي تصدیق منطقی، صحیح نیست. تصدیق منطقی به معناي حصول علمِ قطعی است، نه اینکه انسان در وجود چیزی حالت ظن داشته


1. نحل (16)، 106. «هركس پس از ايمان‌آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت‏]؛ مگر آن‌كس كه مجبور شده و[لى‏] قلبش به ايمان اطمينان دارد».

2. حجرات (49)، 14. «[برخى از] باديه‏نشينان گفتند ايمان آورديم. بگو ايمان نياورده‏ايد، ليكن بگوييد اسلام آورديم و هنوز در دل‌هاى شما ايمان داخل نشده است».

باشد. با فرض اينکه ایمان همان تصدیق قلبی قطعی باشد، اگر کسی درباره وجود خدا، پیامبر و معاد يقين قطعي حاصل کند، ولي ستيزه‌جويانه در انکار آنها بکوشد مؤمن است یا کافر؟ اینکه کسی علم و تصدیق قلبی حاصل کند، ولی عناد بورزد و انکار کند، نه‌تنها مفروض است، بلکه در واقعيت نيز رخ داده است. قرآن کریم درباره فرعون و فرعونيان مي‌فرمايد: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا.(1) فرعونیان معجزات حضرت موسي علیه السلام  را ديدند و يقين کردند که اين‌ معجزات از جانب خداست، ولي عناد ورزيدند و انکار کردند. فرعون یقین داشت که مقام خدایی از آنِ او نیست؛ اما می‌گفت: يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري فَأَوْقِدْ لي‏ يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لي‏ صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ.(2) فرعون می‌دانست معجزه‌های حضرت موسی علیه السلام  حق است و شاهد اين مدعا کلام حضرت موسی علیه السلام  است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ بَصائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُورا.(3)

اگر ایمان همان تصدیق قلبی باشد و در صورتی محقق شود که ذهن انسان صغرا و کبرا بچيند و درباره چيزي یقین حاصل کند، بايد بگوييم فرعون هم مؤمن بوده است؛ زيرا به تعبیر قرآن کریم او و فرعونیان يقين داشته‌اند؛ اما ميل آنها به برتری‌جویی اجازه نمی‌داد تسلیم حق شوند؛ به همین دلیل حق را انکار می‌کردند و ایمان در دلشان جایگاهی نمي‌يافت. پس غير از علم، شرط یا شرط‌هاي دیگری هم برای تحقق ایمان لازم است. ظاهراً علم عرفی کفایت می‌کند و ضرورتي براي علم قطعی منطقی نیست. کسي ‌که علم دارد، اگر به زبان هم تصديق کند، اسلام او کامل می‌شود؛ اما حصول ایمان شرط ديگري نيز دارد. از آيات و روايات برمي‌آيد که مؤلفه دیگرْ عنصر اراده و اختيار است؛ يعني شخص مي‌تواند بپذيرد یا رد کند. به همين دليل اهل عناد با اينکه حقیقت را مي‌دانستند، بنا گذاشتند که آن را نپذيرند. تصمیم‌گرفتن و بناگذاشتن بر امری، عملي


1. نمل (27)، 14. «و با آنكه دل‌هايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند».

2. قصص (28)، 38. «اى بزرگان قوم، من جز خويشتن براى شما خدايى نمي‌‏شناسم. پس اى هامان برايم بر گِل آتش بيفروز و برجى [بلند] براى من بساز، شايد به [حالِ‏] خداى موسى اطلاع يابم و من جداً او را از دروغ‌گويان مى‏پندارم».

3. اسراء (17)، 102. «[حضرت موسی علیه السلام ] گفت: قطعاً مي‌‏دانى كه اين [نشانه‏‌ها] را كه باعث بينش‌هاست جز پروردگار آسمان‌ها و زمين نازل نكرده است و راستى اى فرعون تو را تباه‌شده مي‌‏پندارم».

ارادي و قلبي است. کسی‌ که می‌خواهد از موهبت ایمان بهره‌مند شود، باید علاوه ‌بر اقرار زبانی و تصدیق قلبی، به لوازم عملي آن هم پایبند باشد؛ بنابراين اعتقادداشتن براي حصول ايمان شرط لازم است؛ اما شرط کافی نیست. این اعتقاد درباره بيشتر انسان‌ها در آغاز ترديدپذير است و به‌گونه‌اي نیست که هنگام تشکیک در آن بتوان از آن دفاع کرد؛ اما انسان در همه کارهای روزمره‌اش به آن اعتماد و بر اساس آن عمل می‌کند. این‌گونه اعتقاد براي حصول ایمان ضروری است.

بنابراین مقصود از اعتقاد، دست‌کم اعتقادی ظني است که انسان در زندگی برای عمل به آن اکتفا می‌کند؛ یعنی اعتقاد راجحي که منشأ عمل و اثر است. چنين اعتقادي برای ایمان لازم است. این نکته ازآن‌جهتْ دارای اهمیت است که در عالم غرب گرايشي وجود دارد که ايمان را در مقابل علم مطرح می‌کند؛ يعني ايمان در جايي مطرح می‌شود که انسان از علم بهره‌اي نداشته باشد و تعبداً چیزی را بپذيرد؛ و به همین دلیل است که در بسیاری از مکاتب مسیحی ایمان مقدم بر معرفتْ قلمداد می‌شود و مي‌گويند نخست باید ایمان آورد و پس از آن معرفت حاصل می‌شود. به‌ همین‌ جهت درباره تثلیث ـ‌که نه‌تنها برهانی نیست و استدلالی ندارد، بلکه برهان برخلاف آن است‌ـ می‌گویند نخست باید به تثلیث ایمان بیاورید، آن‌گاه معرفت پیدا خواهید کرد. در فرهنگ اسلامی با شک نمی‌توان ایمان آورد؛ حتی با حالت ظن ضعیف هم نمی‌توان مؤمن بود. همان‌گونه ‌که گفتيم، در حصول ایمان ظني معتبر است که اطمینان‌بخش و منشأ عمل باشد. آیا ظن ضعیف اطمینان‌آور و آرامش‌بخش است و به‌لحاظ عرفی تزلزل‌پذير نیست؟ روشن است که یقین بسیار مطلوب است؛ اما آنچه شرط حداقلي محسوب می‌شود، ظن قوی و اطمینان‌آور است.

در فرهنگ اسلامی برای تحقق ایمان، علاوه ‌بر علم و اعتقاد، تسلیم نیز ضروري است و شخص نبايد موضع عناد و انکار اتخاذ کند که در اين صورت کافر خواهد بود. پس مؤمن کسی است که علاوه ‌بر تصدیق قلبی و اقرار زبانی، به لوازم آن هم پایبند باشد؛ مثلاً وقتي پذيرفت که حضرت موسی علیه السلام  پیامبر خداست، باید حرف‌هایش را نیز بپذيرد و اطاعت کند. به‌هرحال این‌گونه نیست که در ایمان هیچ نوع اعتقادی شرط نباشد، بلکه اساساً ایمان بدون معرفت حاصل نمی‌شود. البته باید

دانست معرفت، که شرط لازمِ حصول ایمان است، ضرورتاً معرفت یقینی به معناي اخص آن نیست که علاوه ‌بر علم به ثبوت محمول برای موضوع، امتناع سلب محمول از موضوع نیز لازم باشد.

رابطه ایمان و عمل

امام علي علیه السلام  عمل را نیز از مؤلفه‌های ایمان دانسته‌اند. در اینجا بحث رابطه ایمان با عمل به ميان مي‌آيد. همان‌گونه‌ که گفتيم، این موضوع در‌خور بحث است که اگر کسی موفق به عمل مقتضای ایمان نشد، ايمان او چه حکمی دارد؟ پرسش مهم‌تر اين است: کسی که به لوازم ایمانْ متعهد است و بنا را بر این گذاشته است که در عمل هم به آنها ملتزم باشد اگر بر اثر غلبه شهوت یا غضب مرتکب معصیت شود، ایمان او چه حکمی دارد؟

موضوع رابطه ایمان و عمل از صدر اسلام تاکنون محل بحث مسلمانان بوده است. گروهي معتقد بوده‌اند که عمل هيچ دخالتي در ایمان ندارد و همين ‌که انسان به وجود خدا، پیامبر و حقانیت اسلام تصديق قلبی داشته باشد، هر گناهي هم که مرتکب شود به ایمان او ضرری وارد نمي‌آيد. در اصطلاح کلام اين طايفه را «مُرجِئه» مي‌گويند.

در مقابلِ مرجئه، خوارج معتقد بودند مرتکب گناه کبيره از ايمان خارج مي‌شود و به جرگه کافران مي‌پيوندد. خوارج امير مؤمنان علیه السلام  را تکفير کردند و گفتند او حکميت را پذيرفته که خلاف قرآن است. خوارج با این بیان انجام گناه کبیره و خروج از دین را به حضرت علی علیه السلام  نسبت دادند. این در حالی بود که خودشان به گمان آنکه اسلام حقیقی را در اختیار دارند، مرتکب هزاران گناه کبيره شدند. جنگ با امير مؤمنان علیه السلام  و پس ‌از آن، به‌شهادت‌رساندن آن حضرت از بزرگ‌ترین جنایت‌های تاریخی بود که خوارج مرتکب شدند. درعین‌حال این اعمال را منافی ایمانشان نمی‌دانستند و معتقد بودند به‌شهادت‌رساندن حضرت علی علیه السلام  واجب است.

خلفاي بني‌اميه از مرجئه بیشتر حمایت می‌کردند تا هر گناهی می‌خواهند مرتکب شوند؛ بي‌آنکه کسي آنها را به خروج از دينْ متهم کند. آنها ادعا می‌کردند ایمان،

ربطي به عمل ندارد و کسی که تصدیق قلبی داشته باشد، مؤمن است، هرچند مرتكب گناهان زیادی بشود.

روايات ما سفارش کرده‌اند پيش از اینکه مرجئه بر افکار نوجوانان شما مسلط شوند، به تعلیم فرزندانتان بپردازید. ازآنجا‌که ائمه علیهم السلام مي‌دانستند مردم هرچیزی را که تکلیفشان را آسان‌تر کند زودتر مي‌پذيرند، چنين رهنمودهايي به مردم مي‌دادند. مرجئه که به اباحه‌گري دامن می‌زدند زودتر در ميان مردم نفوذ مي‌کردند. اباحه‌‌گري به‌سرعت منتشر مي‌شود؛ چراکه مروّج بي‌بندوباري است. تبلیغات مرجئه بسیار مؤثر بود و انسان را از تقید به احکام و محدودیت در رفتار رها می‌کرد. به همین دلیل ائمه علیهم السلام تأکيد مي‌کردند قبل از اينکه تبليغات سوء مرجئه در جوانان اثر کند به فريادشان برسيد و به آنها بفهمانید که ارتکاب گناه بي‌جزا نخواهد ماند و حتي ممکن است ایمان انسان را سلب کند.

شيعيان معتقدند عمل صالح ايمان را تقويت مي‌کند و عمل فاسد باعث تضعیف ايمان می‌شود. این بحث نیز از مسائل کلامی است که از گذشته مطرح بوده است؛ آيا ايمان امری دائر بين نفي و اثبات است يا دارای مراتب است؟ آيات قرآن گواه اين است که ايمان مراتب دارد: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً.(1) از این آیه نوراني برمي‌آيد که ايمان افزايش‌پذير است.

به اعتقاد شيعيان، اصل ايمان اعتقادي قلبي همراه با حالت رواني انقياد و پذيرش و بناگذاشتن به التزام به اين عقايد است. اگر به اين بناي عملي، که اختياري و ارادي است، ضميمه تصديق شود ـ‌چون تصديق به معناي منطقي، لزوماً اختياري نيست‌ـ ایمان شکل می‌گیرد و اگر عمل صالح هم به دنبال آن بيايد، ايمان رشد مي‌کند. ایمان همچون نهالي کاشته‌شده است که با آبیاری و رسیدگي رشد مي‌کند. اگر انسان نتواند در عمل به لوازم ايمان پایبند باشد و به‌جای انجام عمل نیک مرتکب گناه شود، مانند آن است که نهال را با آب مسموم آبیاری کرده است. روشن است که آب مسموم،


1. انفال (8)، 2. «مؤمنان همان كسانى‏اند كه چون خدا ياد شود، دل‌هايشان بترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان بيفزايد».

به‌تدریج درخت ایمان را ضعیف مي‌کند و از شادابي‌اش مي‌کاهد تا اينکه نهال بي‌آنکه ثمري داده باشد، خشک مي‌شود و مي‌ميرد.

قرآن کریم می‌فرماید: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون.(1) تکذیب آیات الهی که نتیجه ارتکاب گناهان بزرگ است، فقط به یزید و همتايان او اختصاص ندارد که گفت:

لعبت هاشم بالملك فلا            خبر جاء ولا وحي نزل(2)

در زمان ما نیز کسانی هستند که چنین عاقبتی در انتظارشان است. البته اين خطر ما را نيز تهديد مي‌کند؛ زيرا ايمان از طرفي قابليت افزايش، رشد، بالندگي و شکوفايي دارد و از طرف دیگر ممکن است پژمرده، ضعيف و راکد شود و در نهایت از بین برود. بنابراين بايد خطر را بشناسيم و هوشيار باشيم؛ راه‌های تقویت ایمان را پيدا کنيم؛ و مواظب باشیم مرتکب گناهاني نشويم که ایمان را تضعیف یا نابود می‌کنند.

پایه‌های ایمان

پاسخ حضرت امير علیه السلام به پرسش درباره ايمان که در ابتداي اين گفتار آورديم، نه بيان حقيقت ايمان است و نه حتي بیان لوازم آن به شکلي که در روايات ديگر وارد شده است.(3) از اين پرسش و پاسخ، که در ادامه بيشتر به آن خواهيم پرداخت، مي‌توان فضاي ذهني حاکم بر اين گفت‌وگو و منظور پرسنده را بهتر فهمید.

حضرت درباره ایمان می‌فرمایند: الْإِيمَانُ‏ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ. ایمان بر چهار پایه و رکن قرار دارد؛ اگر چهار رکنِ صبر، یقین، عدل و جهاد استوار باشد، ايمانْ محکم و پابرجا می‌ماند و در غير اين صورت به‌تدريج متزلزل مي‌شود و فرو‌مي‌ريزد. شايد به نظر بيايد که حضرت علی علیه السلام از ميان


1. روم (30)، 10. «آن‌گاه فرجام كسانى كه بدى كردند [بسى‏] بدتر بود؛ [چرا]كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مي‌‏گرفتند».

2. (بني)هاشم با فرمانروايي بازي کرد. نه خبري ‌آمد و نه وحي نازل شد. [نگارنده]

3. مانند تصدیق قلبی، اقرار زبانی و التزام عملی.

فضايل گوناگون چند فضیلت را انتخاب و بيان کرده‌اند، نه اینکه در صدد تبیین منطقی پایه‌های ایمان باشند؛ به‌ويژه اينکه ارتباط اين مفاهيم هم دقيقاً براي ما روشن نيست. البته از نشانه‌هاي بعدي که خود حضرت توضيح مي‌فرمايند، حدود اين مفاهيم معلوم می‌شود. هریک از این مفاهیم چهارگانه معنای خاصی دارند که در ادامه توضیح خواهيم داد. حال، بايد به بیان این مطلب بپردازیم كه چهار رکن صبر، یقین، عدل، و جهاد چه ارتباطي با یکدیگر دارند و چگونه اساس ايمان قرار مي‌گيرند و مي‌توانند آن را تقويت کنند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org