- مقدمة معاونت پژوهش
- مقدمه نگارنده
- بخش نخست: سفارش امام باقر علیه السلام به جابربنيزيد جعفي
- گفتار نخست
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار یازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سیزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- بخش دوم: ايمان در كلام امام علي علیه السلام
- گفتار بیستم
- گفتار بيستویکم
- گفتار بيستودوم
- گفتار بيستوسوم
- گفتار بيستوچهارم
- گفتار بيستوپنجم
- گفتار بيستوششم
- گفتار بيستوهفتم
- منابع
- نمایهها
گفتار پانزدهم
وَاسْتَجْلِبْ نُورَ الْقَلْبِ بِدَوَامِ الْحُزْنِ؛ و با اندوه پيوسته، نور دل را كسب كن.
امام باقر علیه السلام در این عبارت به جابر میفرمایند: اگر ميخواهي قلبت نوراني شود، بر حزن مداومت کن. درباره اين جمله ميتوان پرسيد که قلب چیست؟ نور قلب به چه معناست؟ منظور از اينكه انسان باید هميشه حزن داشته باشد چیست؟ از چه چیزی باید محزون بود؟ آیا هر حزن و ناراحتياي مطلوب است؟ آیا اسلام حزن را میپسندد و میخواهد مردم هميشه غمگين و افسرده باشند يا ميخواهد مردم شاد و بانشاط باشند؟ و سرانجام رابطه بين حزن و نور قلب چيست؟
معنای نور قلب
همانگونه که گذشت، قلب در اصطلاح قرآن و روايات دستكم دو بُعد دارد: بعد ادراكي، و بعد گرايشی. قرآن کریم در باب بعد ادراکی میفرماید: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور.(1) مقصود از نابینایی در اینجا نابینایی ظاهری نیست؛ زيرا چشم ظاهری هم ممکن است نابینا شود؛ بنابراين منظور، نابینایی قلب و ازدستدادن بصيرت است. قرآن کریم در جایی دیگر میفرماید: وَمَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَأَضَلُّ سَبيلا.(2) ما در محاوره و گفتوگوي روزمره
1. حج (22)، 46. «درحقيقت، چشمها كور نيست، ليكن دلهايى كه در سينههاست كور است».
2. اسراء (17)، 72. «و هركه در اين [دنيا] كور[دل] باشد در آخرت [هم] كور[دل] و گمراهتر خواهد بود».
تعبیر کوردلی را در معناي مجازي به کار میبریم؛ اما قرآن کریم كوري حقيقي را کوری دل میداند: وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ.(1) روشن است که قرآن براي قلب انسان که امری باطنی است، قوة بينايي قائل است؛ گاه این نيرو بيدار است و حقایق را ميبيند و درک میکند، و گاه این چشم باطني تار و سپس نابينا ميشود. بر این اساس کسي که چشم دلش در دنیا نابينا باشد، در آخرت هم نابينا محشور خواهد شد و خطاب به پروردگار خواهد گفت: رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرا.(2) خداوند در مقام پاسخ خواهد گفت در دنیا خودت چشمت را نابینا کردی و نابینایی امروزت اثر رفتارهایی است که در دنیا انجام دادهاي: قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى.(3) امروز که روز حشر است همان چشم دل ظاهر شده است و نابیناییاش را درک میکنی. راستی چه درد بزرگی است که انسان در صحنهای محشور شود که ميداند دیدنیهای زیادی در کار است، ولی هرگز قادر به ديدن و درک آنها نباشد.
بنابر آنچه در روايات آمده است قلب دارای گوش نیز هست. از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمودند: مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَلَهُ أُذُنَانِ: عَلى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ، وَعَلَى الْأُخْرى شَيْطَانٌ مُفْتِنٌ، هذَا يَأْمُرُهُ، وَهذَا يَزْجُرُهُ، الشَّيْطَانُ يَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِي، وَالْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا، وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: «عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ ما يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيد».(4) بر اساس اینگونه روایات، قلب انسان دو گوش دارد که بر یکی از آنها ملکی است که دائماً کارهای خیر را به انسان گوشزد میکند و او را به عبادت و اطاعت خدا فرامیخواند و بر دیگری شیطانی موکل است که دائماً او را وسوسه میکند و از اطاعت خدا بازمیدارد. ازیکطرف، فرشته انسان را از گناه باز میدارد و از طرف دیگر، شیطان به گناه و نافرمانی خداوند امر میکند. قلب انسان که دو گوش دارد باید انتخاب کند. اگر گوشدادن به حرف ملک را تمرین کند، وسوسههای شیطان بیاثر میشود؛ اما اگر از
1. حج (22)، 46.
2. طه (20)، 125. «پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم؟».
3. همان، 126. «مىفرمايد: همانطور كه نشانههاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى، امروز همانگونه فراموش مىشوى».
4. محمدبنیعقوببناسحاق کلینی، الکافی، ج3، ص663 و 664، ح2407/1.
شیطان پیروی کند، گوش دیگر قدرت شنوايي را از دست خواهد داد و دیگر نمیتواند صدا و سخن ملک را بشنود. البته فهم ما مربوط به همین دنیای مادی است و حقیقت گوشِ قلب و امرونهی ملک و شیطان را درک نمیکنیم. شاید آنچه معصومان‰ بيان فرمودهاند از باب تشبیه معقول به محسوس باشد، و باید اعتراف کنیم که حقیقت آن را نمیفهمیم و هرچه ايشان قصد كردهاند، همان درست است.
قلب در تعابیر قرآنی و روایی، افزون بر چشم و گوش، حائز نورانيت و ظلمت نيز هست. واژه نور در قرآن كاربرد وسيعي دارد. خداوند قرآن را نور معرفی میکند: قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ.(1) همچنین خداوند نور آسمانها و زمین دانسته شده است: اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.(2) قرآن کریم در آیهای دیگر از نورهايي سخن ميگويد که براي مؤمنان پديد آمده است: أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا.(3) قرآن کریم از دو دسته انسان ياد میکند: دستهای که حیاتی نداشتند و خداوند به آنها حیات بخشیده است و بر اثر این حیات نوری به آنها عطا کرده است که با آن راه خود را در اجتماع پیدا کنند. انسان با این نور حرکت میکند و میداند که چگونه باید رفتار کند و چه کارهایی باید انجام دهد. دسته دیگر کسانی هستند که در دام انواع ظلمتها گرفتار شدهاند و نمیتوانند بیرون آیند. نوری که خداوند به دسته اول میدهد، نور قلب است، نه نور مادي؛ زيرا همه انسانها، اعم از مؤمن و کافر، از نورهای عالم ماده بهرهمندند؛ مگر نه این است که نور خورشید بر همه میتابد؟ این نور مادي تعيينکننده مسیر زندگی نيست.
خداوند متعال در آيهای ديگر ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ.(4) اگر در ايمان
1. مائده (5)، 15. «قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است».
2. نور (24)، 35. «خدا نور آسمانها و زمين است».
3. انعام (6)، 122. «آيا كسى كه مرده[دل] بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرونآمدنى نيست؟».
4. حدید (57)، 28. «اى كسانىكه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد».
استوار باشيد، خدا نوري براي شما قرار ميدهد که راه شما را روشن و مسیر زندگیتان را معیّن ميکند. چنین انسانهایی به دلیل بهرهمندی از بصیرت الهی حيران و سرگردان نمیمانند و وظیفه خود را هنگام نیازْ تشخیص میدهند. باید به آن ایمان داشت که خداوند به باطن انسانِ مؤمن برکت، معنويت و کمالي مرحمت ميکند که حکم نور را در مقابل ظلمت دارد. اگر انسان در تاریکی شب در جاده خطرناکی بدون چراغ براند، طولي نميکشد که از مسیر خارج میشود و چهبسا در درهای سقوط کند. در باطن انسان نیز راهي به مقصد حقیقت نهفته است که باید آن را پیمود. این مسیر نیازمند نور است و خداوند به برخی بندگان خود اين نور را عطا ميکند؛ اما برخی استعداد درک این نور را در خود ميکُشند و لياقت دريافت آن را از دست ميدهند و در انواع ظلمتها گرفتار میشوند و راه به جایی نمیبرند.
با توجه به آنچه گفتيم، مقصود امام باقر علیه السلام از نور قلب يا عین همین حقیقتی است که در آیات مذکور آمده است یا چیزی از همين نوع است که انسان با بهرهمندی از آن میتواند مسیر درست زندگیاش را تشخیص دهد و حقوباطل را بشناسد. این تشخیص و شناسایی برای مؤمن بسیار ارزشمند است. حال اگر کسی بخواهد قلبش نورانی شود باید به دستور امام باقر علیه السلام عمل کند که به جابر فرمودند: وَاسْتَجْلِبْ نُورَ الْقَلْبِ بِدَوَامِ الْحُزْنِ.(1)
حزن مطلوب
آيا لازم است انسان هميشه محزون باشد؟ طبعاً انسان محزون نشاط کار و فعالیت ندارد. آیا خدا خواسته جامعهاي بسازد که همه در آن غمگين و محزون باشند؟ معناي ظاهري فرمایش امام باقر علیه السلام این است که اگر میخواهید دلتان نورانی باشد، باید همیشه محزون باشید؛ درحاليکه امروزه فرهنگ جهاني ميکوشد که براي مردم شادي بيافريند. در علوم انساني، بهخصوص روانشناسي تکيه بر اين است که انسان شاد زندگی کند. گویا حزن، غم و اندوه در وجود انسان، زائد و انحرافي است. فرهنگ جهاني تأکید دارد که همه فعالیتهای بشر براي کسب هرچه بیشتر شادی و یافتن راهکارهای آن باشد. آیا در
1. «و با اندوهِ پيوسته، نور دل را کسب کن».
مقابل این فرهنگ باید بگوييم ما اصلاً شادي نميخواهيم، و شادي بد است و انسان بايد هميشه محزون باشد؟! زندگی همراه با غم و اندوه هميشگي چه حُسنی دارد؟
علوم انساني حاضر، بهخصوص روانشناسي ترجمه روانشناسي رفتارگراي امريکايي و غربي است. این اساس و مبناي علوم مادي است و همانطور که مقام معظم رهبري ـ مدّ ظله العالی ـ بارها فرمودهاند، بر اساس مباني ضداسلامي تدوين شده است، نه غيراسلامي. اگر بگوييم اسلام طرفدار شادي است، ميگويند شما هم با ما همعقيدهايد. اگر بگوییم اسلام حزن را پسنديده ميداند و انسان باید در همه حال محزون باشد، سخنی واقعاً خلاف فطرت بر زبان جاری کردهایم؛ مگر ما برای محزونبودن آفريده شدهايم؟
برای حل اين مسئله باید دانست که اصلاً حزن چيست و چند نوع است؟ چگونه پيدا ميشود؟ آيا هر حزني مطلوب است؟ آیا هر حزني نامطلوب است؟ حزني که اين روایت ستوده و عامل نورانيت قلب معرفي کرده چه حزني است؟ آیا این حزن با سرور منافات دارد؟
لغونبودن احساسات و عواطف انسانی
اولاً، بر اساس بينش الهي و توحيدي هیچیک از اموری که خداوند در وجود انسان قرار داده است، لغو نيست و حکمتی در آن نهفته است. قوای جسمی و روحی که خداوند به انسان عنایت فرموده است باید در جای خود بهکار گرفته شوند تا انسان را به کمال برسانند. عواطف و حالات درونی انسان از قبیل غضب و شهوت در جهانبيني الهی لغو نیستند. آیا میتوان با خونسردی به دشمنی که قصد کشتن انسان را دارد، اجازه حمله داد؟ آیا در چنین موقعیتی میتوان به دشمن متجاوز و خونخوار لبخند زد؟ روشن است که در چنين وضعيتي باید خون انسان به جوش آید و در صورت توانایی جلو دشمن را بگیرد، وگرنه راهی جز فرار ندارد. با خونسردی و آرامش نمیتوان در جنگ پیروز شد. انسان نیز باید در مقابل نافرمانی خدا و هتک ارزشهای اسلامی غضب کند و چهره درهم کشد، وگرنه گرفتار آتش جهنم خواهد شد. خدا امکان خنديدن و گريستن را برای انسان فراهم آورده است و هردو در جای خود مطلوب و مفيدند.
تشخیص موقعیت مناسب برای بهکارگیری احساسات و عواطف بسيار اهميت دارد.
شهوت پديدهاي است که ممکن است انسان را در موقعيت عادي تا مرز حيوانيت پايين بکشد؛ ولي بدون اين نيرو نسل انسان منقرض ميشود. شهوت نعمتي است که بايد در جاي خود بهکار گرفته شود ولی نباید آن را به حال خود رها کرد؛ بنابراين حالات متضاد در وجود انسان مفيد و لازم است و بايد از نعمتهای خدادادی و فطری در مسير تکامل استفاده کرد. گاه عقل جایگاه استفاده صحيح از اين نعمتها را میفهمد؛ اما آنجا که عقل نمیتواند تشخیص دهد، انبیاءعلیهم السلام راه را نشان دادهاند. قرآن کریم در مقام واداشتن مردم به پیروی از خوبیها و پیمودن مسیر قرب الهی و سعادت ابدی وعده و وعیدهايي را بيان میکند، و از جمله ميفرمايد: لَايَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ.(1) بنابراین اینگونه نیست که حزن هميشه مطلوب باشد. این آیه انسان را به راهی دعوت میکند که حزن و اندوه در آن نيست، بلکه نتیجهاش شادی و سرور است. خداوند متعال وعده داده است که در آخرت حزن و اندوهی نیست: وَقالُوا الحمد لله الَّذي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَن.(2) این آیه هم نشان میدهد که محزونبودن همیشه مطلوب نیست و باید خدا را شکر کرد که در بهشت غم و اندوه بر انسان عارض نميشود؛ بنابراين حزن کمالی نیست که همیشه اصالت داشته باشد و انسان برای آن آفریده شده باشد، بلکه آنچه اصالت دارد، طرف مقابلش، یعنی سرور براي بهرهمندي از نعمتهای الهی و شادی در جنات عدن است.
همچنین شادکردن قلب مؤمن پسندیده قلمداد شده است؛ پس شادي براي مؤمن در دنیا هم مطلوب است.
ملاک مطلوببودن حزن يا شادی
حال چگونه باید پسنديدهبودن شادي و مطلوببودن حزن را جمع کرد؟ بر اساس مکاتب غيرتوحيدي اهداف زندگي هميشه در دنيا خلاصه میشود و طبعاً هدف، خوشایندي انسان است. به همین دلیل است که همه فعالیتها در جهت خوشی و شادی انسان سازماندهی میشود و نهايت برنامهاي که روانشناسان برای انسان توصيه
1. انبیاء (21)، 103. «دلهره بزرگ آنان را غمگين نمىكند».
2. فاطر (35)، 34. «و ميگويند سپاس خدايى را كه اندوه را از ما بزدود».
ميکنند اين است که هميشه شاد باشد و اولويت را به اموري بدهد که به شادي منتهي ميشوند. هدف نهایی مکاتب دنيوي شادی است و اگر کسی از آنها بپرسد که هدف از شادی چیست، پاسخی ندارند. قرآن از قول ایشان میفرماید: إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا.(1) روشن است که وقتی انسان به چیزی جز زندگی دنیا فکر نکند، به دنبال غم و اندوه نميرود و کاری نمیکند که رنجآور باشد؛ زيرا خوشی و راحتي براي انسان مطلوب است.
اما در بينش توحيدي دنيا و هرآنچه در آن است جنبه ابزار دارد و نمیتواند فينفسه هدف قرار گیرد. خوبی و بديِ امور دنیوی با تأثيري سنجيده ميشود که در زندگي ابدي میگذارند. هیچکدام از امور دنیوی لغو نیستند و همگی بهنحوی در سعادت ابدي ما تأثیر دارند؛ مشروط بر آنکه در جاي مناسب خود بهکار گرفته شوند. اگر ما در موقعيت شايسته شاد یا غمگین شویم، در سعادت ابدي ما تأثیرگذار خواهد بود. ما شیعیان بهخصوص در ایام شادی اهلبيت علیهم السلام، به شادی معقول و مشروع ميپردازیم و در ایام عزاداری نيز سعی میکنیم محزون باشيم و اشک بریزیم که هردو مطلوب و عبادت است. بر اساس بینش توحیدی آنچه در سعادت ابدی انسان تأثیر مثبت دارد، مطلوب است و در مقابل، هرچه در سعادت ابدی انسان تأثیر منفی داشته باشد، بد است؛ خواه حزن باشد، خواه سرور. حزن اين دنيا يا سرور آن ذاتاً نامطلوب نيست. قرآن درباره کساني که شادي اين دنيا را هدف قرار دادهاند و با اصالتدادن به آن ميکوشند شاد و خرم باشند، میفرماید: إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَآتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحين.(2)
خلاصه آنکه اگر غم یا شادی رضای خدا را در پي آورد مطلوب است؛ یعنی یا واجب است یا مستحب، و اگر برفرض و در مقام اولويت، شادي در سعادت ابدي ما تأثير مثبت يا منفي نداشته باشد، مباح است.
1. انعام (6)، 29؛ مؤمنون (23)، 37. «جز زندگى دنياى ما [زندگى ديگرى] نيست».
2. قصص (28)، 76. «قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينهها آنقدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مىآمد، آنگاه كه قوم وى بدو گفتند: شادى مكن كه خدا شادىكنندگان را دوست نمىدارد».
بررسی ارزش حزن دنیوی و اخروی
حزنهايي که از رهگذر از دستدادن لذتهاي دنيا بر انسان عارض ميشود، هيچ سودي ندارد و مانع سعادت هم ميشود. اینکه انسان صرفاً به دليل ازدستدادن مبلغی پول، شکستن ظروف قیمتی، فراق محبوب و اموری ازایندست محزون شود، مطلوب نیست. انسان محزون برای کار و فعالیتْ انرژی ندارد؛ هنگام عبادت نمیتواند حضور قلب داشته باشد و هنگام مطالعه تمرکز ندارد. قطعاً چنين حزني در اسلام مطلوب نيست و اصلاً به آن سفارش نشده است.
اما عوامل مختلفی وجود دارد که وقتي نسبت به آخرت سنجيده ميشود، چهبسا باعث حزن انسان شود: اینکه هر روز عمر انسان کوتاه میشود و انسان در روزي که سپري ميکند چقدر میتواند برای سعادت اخروی بکوشد و از هر لحظه عمرش استفاده کند. گاه نیز انسان از گناهی که مرتکب شده است و ضرري که میداند از این راه به خودش وارد کرده است، ناراحت میشود؛ همچنانکه تفکر درباره محرومبودن از مقامات بالای اولیای خدا انسان را محزون ميکند. اين حزنها انسان را برميانگيزد تا نيروها و استعدادهاي خود را برای استفاده از فرصتهای باقیمانده بهکار گیرد و با عزيزشمردن لحظات عمرش برای آخرت بهتر کار کند. آیا میتوان گفت اين حزن مطلوب نیست؟ کمترين فایده حزن ناشي از گناه و عقوبتش این است که انسان در صدد جبران آن برآید و با توبهکردن سعی کند دیگر آن گناه را مرتکب نشود. این حزن مطلوب است؛ چراکه باعث فعاليت بيشتر ميشود. این حزن مثل حزن بر امور دنيا نيست که انسان را افسرده، و در کارها سست کند، بلکه عاملي براي استفاده بهتر از فرصتها و در نتیجه موجب ترقي انسان است.
احساس حزن به دليل ازدستدادن فرصت يکشبانهروز باعث میشود ارزش عمر در روز ديگر بهتر درک شود و دوام آن در طول عمر زمينه را فراهم میکند تا انسان از هر روز عمر خود بهره بيشتري بردارد و کمالات بيشتري کسب کند. هر اندازه حزن انسان برای هدر رفتن عمر بيشتر باشد، انگيزه قويتري براي فعاليت، ترقي و تکامل پیدا ميکند؛ اين معناي دوام حزن است. البته وقتي مؤمن از اين دنيا برود، ديگر محزون نخواهد بود. قرآن کریم میفرماید: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ
الْمَلَائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.(1) ملائکه هنگام مرگ [و شايد پیش از آن] نازل ميشوند و از مؤمنان دلجويي ميکنند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است و بعد از اين در شادي و آرامش مطلق هستید. مؤمنان برای ازدستدادن دنیا غمگین نمیشود؛ چراکه نعمتهاي عظيمتري را پيش چشم دارد که خدا براي او مهيا کرده است. آیا اگر انسان غذای کمارزشی را براي بهرهمندي از غذای بسیار لذیذ از دست بدهد، اندوهگين میشود؟! ازدستدادن نعمتهای دنیوی در مقابل بهدستآوردن نعمتهای بزرگ الهی غم و غصهاي برنميانگيزد. یکی از آموزههاي اسلامی برای مؤمن این است که به دنیا و لذایذ آن هیچ دلبستگی نداشته باشد؛ اگر نعمتي به او میرسد، شادمان نشود واگر نعمتی از دستش رفت، اندوهگين نشود: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ.(2) پس شادي و اندوه دنيا خود بهخود اهمیتی ندارد، مگر اينکه وسيلهاي براي سعادت آخرت فراهم کند.
جمع حزن و شادی
حزن در باب امور اخروی با شادی منافاتی ندارد. انسان بهگونهاي آفريده شده است که گاه در یک لحظه ميتواند هم محزون باشد و هم شاد. از یک حادثه به دو اعتبار ميتوان هم شاد و هم غمگین بود. ما از حادثه عاشورا و شهادت امامحسین علیه السلام ازاینرو که امام علیه السلام با شهادتشان به بالاترین مقام رسیدند، شادمانيم و امیدواریم شفاعتشان شامل حال ما هم بشود؛ اما این شادي با حزن و عزاداري ما به جهت مصائب حضرت و اهلبيت ایشان علیهم السلام منافاتي ندارد. عجیب است که انسان میگرید، ولی از گریه خود شادمان است. او مسرور است که خدا توفيق عزاداري سيدالشهدا علیه السلام را به او عنایت فرموده است.
بنابراین حزن براي آخرت با سرور خداپسند هيچ منافاتي ندارد. کسي که وظيفه دنيوياش را انجام میدهد، حتی اموری که لازمه آنها سرور، شادي و لذتبردن از دنياست،
1. فصلت (41)، 30. «درحقيقت، كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند [و مىگويند:] هان، بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد، شاد باشيد».
2. حدید (57)، 23. «تا بر آنچه از دست شما رفته، اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است، شادمانى نكنيد».
در همان حال ممکن است در عمق قلبش به دليل محرومماندن از کسب کمالات بیشتر اخروی محزون باشد.
ارتباط دوام حزن با نور قلب
یکی دیگر از پرسشهايي که در ابتدای بحث مطرح کرديم، این بود که دوام حزن با نور قلب چه ارتباطي دارد؟ پاسخ کوتاه، آن است که قلبِ انسان مرکز ادراک و احساس است. گاه جنبه ادراکیِ دل تيره ميشود و به کوري دل ميانجامد. معصیت و غفلت، قلب انسان را از دريافت نور معنویت محروم ميکند. پيروي از شیطان و ارتکاب گناه دل را تاريک ميکند. البته ریشه و روح همه گناهان را باید حب دنیا دانست. اگر انسان بهجای دلبستگی به دنیا به ياد مرگ باشد و ازدستدادن فرصتها محزونش کند، راه وسوسه شيطان بسته میشود. اگر انسان به دليل محرومماندن از پیشرفت در جهات معنوی از ملکه حزن بهرهمند شود، تاریِ چشمِ دل و کری گوش دلش برطرف میشود و گوش دل، شنوايي و چشم دل، بينايي را بازمييابد. دشمنِ نورِ قلبْ حب دنيا و آلودگي به معصيتها و لذتهاي دنیوی است؛ پس مقصود از دنیا در این کلام مقدس امری است که خدا نميپسندد، وگرنه ممکن است لذتي دنيوی مطلوب و درخور پاداش هم باشد؛ پس دوام حزن ازاينجهت به نورانيت قلب کمک ميکند که انسان را از وسوسههای شيطان و دلبستگی به دنیا و لذایذ آن بازميدارد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org