قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار یازدهم

وَسُدَّ سَبِيلَ الْعُجْبِ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ؛ و راه خودبيني و خودپسندی را با خودشناسي ببند.

امام باقر علیه السلام بعد از تشبيه زندگي انسان به ميدان كُشتي با نفس‌، به بیان مهم‌ترین حيله‌ها و فنون نفس پرداخته‌اند و راه پیشگیری یا معالجه آنها را بیان کرده‌اند. در مباحث گذشته به مسائلی مانند حرص ‌و ‌طمع اشاره کرديم. در این گفتار مسئله عجب و رابطه آن با خودشناسی را بررسی خواهيم کرد.

عُجب؛ دام بزرگ شیطان

یکی از آفاتي كه انسان را در دام شيطان گرفتار مي‌كند و او را از مسير سعادت بازمي‌دارد و آفت‌های دیگری را هم به دنبال دارد، عجب و خودپسندي است که در حب ذات ریشه دارد. حب ذات لازمه وجود انسان است و امکان ندارد هيچ موجود ‌شعورمندي فاقد حب ذات باشد؛ اما وقتی انسان با توفیق الهی كاري را درست و با نيت خوب انجام می‌دهد و آن را به نتيجه می‌رساند، دچار وسوسه شيطان می‌شود و ممکن است بر اثرِ آن خود را ممتاز بپندارد. اگر انسان عبادتی انجام بدهد چه‌بسا شیطان به ذهن او القا ‌کند كه خود را با گنهكاران مقایسه کن! مردم، غرقِ گناه، شهوت‌راني و هوس‌بازي هستند؛ اما تو ـ‌الحمد لله‌ـ اهل عبادتي و از گناهان ايمني! بنابراين بسیار برتر از دیگران هستي!

همچنان‌که ممکن است شیطان مقایسه با اهل عبادت را به ذهنِ چنین شخصی

القا کند و لغزش‌های عابدان را به رخ او بکشد و برتری او را بر دیگران نشان دهد. در سایر کارهای خوب مانند تحصیل، تدریس، سخنرانی، انفاق و... هم نقش شیطان در پدیدآمدن عُجبْ پررنگ است. شیطان می‌کوشد از این راه به انسان تلقین کند که کارهای خوبِ او نسبت به اقران و افراد مشابه، بسیار برتر است.

انسان‌ها با وسوسه‌های شیطان دو گونه برخورد می‌کنند: عده‌ای بلافاصله به خود یادآوری می‌کنند که همه اين‌ خوبی‌ها نعمت خداست و هریک باعث بدهکاری بيشتر ما به خداوند می‌شود. اگر انسان نماز را با حضور قلب بخواند، باید بيشتر خدا را شكر كند كه توفيق حضور قلب را به او داده است. خداست که به انسان سلامتيِ بدن، ايمان، عقل و برخورداری از راهنمايي اهل معرفت را عنایت می‌کند تا بتواند نمازگزار باشد و اگر به او نعمت و توفیق حضور قلب هم داده شده است، باید بيشتر شکرگزار باشد. بر اساس روایات، وقتي معصومان علیهم السلام ياد نعمت خدا مي‌افتادند، در برابر خداوند متعال سر تسلیم و تعظیم فرود می‌آوردند.(1) اين يک نوع برخورد با نعمت‌هاي خدا و كارهاي خوب و تفضلات الهی است. ان‌شاءالله خداوند به ما توفيق دهد که از ائمه علیهم السلام ياد بگيريم و كم‌كم عادت كنيم که در مواجهه با نعمت‌های الهی، لطف او را به یاد آوريم و خود را بیشتر بدهكار او بدانیم: يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين.(2) نظیر این بیان در دعای ماه رمضان نیز آمده است که خدایا ما را در زمره کسانی قرار بده که بر آنها منت گذاشتی که آنها را از آتش جهنم نجات دهی. بهره‌مند‌بودن از این روحیه، مقتضای ادب اسلامي و اخلاق توحيدي است.

برخی نیز وقتي در خود امتیازی نسبت به دیگران می‌بینند به خودشان مي‌بالند و مغرورانه ویژگی‌ها و موفقیت‌های خود را برمي‌شمارند و می‌گویند که بله! ما اين‌گونه‌ایم! اين همان حالت عجب است. شيطان از این راه وارد مي‌شود و انسان را در میدان نبرد با نفس به‌شدت زمین می‌زند.


1. ر.ک: محمد‌بن‌علی‌بن‌بابویه، علل الشرایع، ج1، ص233، ح1.

2. حجرات (49)، 17. «از اينكه اسلام آورده‏اند بر تو منت مى‏نهند. بگو بر من با اسلام‏آوردنتان منت مگذاريد، بلكه خداست كه با هدايت‌كردن شما به ايمان بر شما منت مى‏گذارد، اگر راست‌گو باشيد».

خودپسندی که غالباً با غرور همراه است، بسیار ناپسند شمرده مي‌شود. انسان خودپسندی که به دانش خودش بسیار اهمیت می‌دهد، به اندیشه‌های دیگران بی‌اعتناست و اصلاً اهميتي براي ديگران قائل نمي‌شود؛ چراکه به گمان او هرچه خودش مي‌فهمد آخرين مطلب صحيحي است كه انساني فهميده است و دیگر به ذهن هيچ‌كس نمی‌رسد. به همین دلیل است که انديشه‌هاي دیگران را طرد مي‌کند و اصلاً آنها را درخور شنيدن نمی‌داند. این‌چنین، انسان در دام غرور گرفتار می‌شود؛ غروری که با عجب و پسندیدن کارهای خود شروع می‌شود و با منتهی‌شدن به کفر، انسان را روانه جهنم می‌کند.

معرفت نفس؛ راه علاج عجب

راه علاج این آفت خطرناک چيست و چگونه می‌توان از ابتلا به عجب پيشگيري کرد؟ طبیعی است که هر‌كسي خود را داراي امتيازاتي بداند؛ زيرا اگر انسان هيچ امتيازي براي خود قائل نباشد باز به‌نوعی دچار ناسپاسي مي‌شود و نعمت‌هاي خدا را درك نمي‌كند. خداي متعال به هركسي امتيازی خاص عطا فرموده است؛ اما اگر حب ذات در مسیر صحیح به‌کار نرود و به‌درستی پرورش نیابد آثار بدی به دنبال خواهد داشت.

بهترين راه علاج عجب اين است كه انسان به عيب‌هاي خود بيشتر توجه كند و با خود بگوید: من که این ویژگی‌ها و امتیازها را نسبت به دیگران دارم از کجا به وجود آمده‌ام، پایان زندگی دنیوی من کجاست و بین این ابتدا و انتها چه حالی دارم. حضرت علی علیه السلام  مي‌فرمايند: مَا لِابْنِ آدَمَ وَالْعُجْبِ وَأَوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَآخِرُهُ جِيفَةٌ قَذِرَةٌ وَهُوَ بَيْنَ ذَلِكَ يَحْمِلُ‏ الْعَذَرَة.(1)چنين موجودي به چه ببالد؟ انديشيدن در آغاز و انجام کار و بین آن دو بهترين راه برای حفظ انسان از خودپسندي و عجب و غرور و تکبر است. قرآن کريم هم با بيانی لطيف در چند مورد به اين مطلب اشاره کرده است:


1. «فرزند آدم را با خودپسندي چه‌كار؟! آدميزادي كه در آغاز آبی گنديده، و در آخر کار، مرداري پوسيده و متعفن است و بين این آغاز و انجام، حمل‌کننده عذره و فضولات است». عبدالواحد‌بن‌محمد تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، ص308، ح7087. گفتني است شبیه همین مضمون درباره فخرفروشی نیز وارد شده است. ر.ک: محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج ‌البلاغه (صبحي صالح)، محقق/ مصحح: فيض‌الاسلام‏، ص555، حکمت 454.

أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ.(1) به‌راستی، انسان کيست که در برابر خداوند متعال چون‌وچرا کند و اعتقادات صحیح را منکر شود؟ آیا توجه دارد که با چه کسی به مقابله برخاسته است؟

امام باقر علیه السلام مي‌فرمايند: وَ‌سُدَّ سَبِيلَ الْعُجْبِ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ. مسئله معرفت نفس در قرآن کریم، روایات و منابع اخلاقی و معرفتی به‌صورت‌هاي گوناگون بيان شده است. مرحوم علامه ‌طباطباييرحمه الله در جلد ششم الميزان با الهام از آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ،(2) مباحثي را در باب معرفة‌النفس مطرح فرموده‌اند که بحث‌هایي بسیار عميق و ارزشمند است. معرفة‌النفس، اصطلاح خاصی است که عرفا و کسانی که در مباحث دقیق اسلامی به پژوهش پرداخته‌اند به‌کار می‌برند؛ اما ظاهراً معرفت نفس در اين حدیث معناي ساده‌تري دارد. «خودت را بشناس» به این معناست که ببین در ابتدا چه بودي، اکنون چه هستي و سرانجام چه خواهی بود. اين تأمل باعث مي‌شود گرفتار عجب و غرور نشوي.

البته ممکن است این سخن مفاهيم ديگري نيز داشته باشد که شناخت هر مفهوم از معرفت نفس تأثيري خاص در نفي عجب به‌جا بگذارد؛ اما هدف این گفتار، بررسی مفهوم عام روایت است. کسی که با خواندن چند رکعت نماز شب یا چندسال تحصیل علوم اهل‌بيت علیهم السلام در محضر بزرگان یا چند جلسه تدریس و موعظه، به خود می‌بالد و عُجب تمام وجود او را پرمي‌کند، باید بينديشد چند درصد از اعمال او برای رضای خدا بوده است؟ چه مقدار از نمازهایش را با حضور قلب خوانده است؟ آیا نمازهایی که خوانده است در عمل او تأثیری داشته است؟ کدام علم را فقط براي رضاي خدا آموخته است؟ کدام تدریس و موعظه‌اش فقط براي رضاي خدا بوده است؟ چه‌بسا هیچ‌کدام از اعمالی که به آن افتخار می‌کند، مقبول خداوند متعال واقع نشده باشد. آیا می‌توان به این‌گونه اعمال بالید؟


1. یس (36)، 77. «مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه‏اى آفريده‏ايم، پس به‌ناگاه وى ستيزه‏جويى آشكار شده است».

2. مائده (59)، 105. «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. هرگاه شما هدايت يافتيد، آن‌كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند».

بهترين راهی که انسان را از افتادن در دام عجب و غرور حفظ مي‌کند انديشيدن درباره آغاز و انجام زندگي است. از این ‌منظر وقتي انسان به خود نگاه مي‌کند، ابتدای حیات خود را نطفه‌اي ناچيز در آبی گندیده می‌یابد و با تفکر درباره چگونگي تکامل‌یافتنِ آن، ارزش تفضل الهی را درک می‌کند؛ پس آنچه خداوند به مدد لطف بي‌نهايتش به ماده اولیه حيات ما مي‌افزايد، شايسته سپاس بي‌کران است؛ اوست که به ما چشم، گوش، قلب، عصب، مغز، کبد، ريه، دست، پا و نعمت‌هاي بي‌شمار ديگر داده است. با این ‌حساب همواره بر بدهکاري‌هاي ما به خدا افزوده مي‌شود و بیشتر سپاسگزار و خجالت‌زده او می‌شویم. بينديشيم که چه بودیم و خدا چه کراماتی در حق ما روا داشته تا متولد شویم. اینکه خدا چگونه زمينه رشد ما را فراهم ساخته و با مجهزکردن ما به دو سرمایه عقل و ايمان، در جامعه، احترام و عزتمان بخشيده است. ارزش هيچ‌کدام از اين نعمت‌هاي گران‌سنگ سنجيدني نيست و هیچ‌گاه نخواهيم توانست قدر ‌و ‌قيمت آنها را دريابيم. با‌اين‌همه بدهکاري در مقابل خدا چه داريم که عرضه کنیم؟ فقط می‌توانیم سر تعظيم فرود آوريم و بگویيم: مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَمَا عَرَفْنَاكَ‏ حَقَ‏ مَعْرِفَتِك.‏(1) البته این سخنی است که بر زبان معصوم علیه السلام جاری شده است؛ کسی که کامل‌ترین بندگان خداست؛ ولی ما از گفتن همین جمله هم شرمساريم.

خلاصه آنکه اگر کسی گرفتار عجب شود یا متکبرانه احساس ‌کند که از اعمالش راضی و خرسند است، باید فوراً بينديشد و بگوید: من چه بوده‌ام؟ چه هستم؟ و عاقبت زندگی دنیوی من چه خواهد شد؟

همه کمالات انسان امانتي است که هر لحظه خداوند متعال اراده کند می‌تواند آنها را بازپس بگیرد. اگر دانشمند دوران هم باشیم، ممکن است در يک لحظه،‌ همه علوم ما به فراموشي سپرده شود. گاه خدا براي ارشاد و تنبيه بندگان مطالبي را از ذهن آنها دور مي‌کند؛ معلوماتی را که انسان تصور نمی‌کند روزی به فراموشی بسپارد. این‌گونه است که انسان متنبه می‌شود و به یاد می‌آورد که همه هستی در دست قدرت الهی است.


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، ص23.

حضرت آیت‌الله‌بهجترحمه الله نقل فرمودند که استادشان(1) آقاشيخ محمدحسين اصفهاني غروي درسی را برگزار کردند که بزرگانی چون مرحوم آقاي ميلاني، طباطبايي و آقاشيخ علي‌محمد بروجرديقدس سره در آن درس حضور مي‌يافتند؛ اما سه روز متوالی مطالب درس و اشکال شاگردان کاملاً تکراری بود. آقاشيخ علی‌محمد بروجردي که با ایشان صميمي‌‌تر بودند، حکمت این کار را پرسيدند. ايشان فرمودند: «سه روز است که هيچ فکر جديدي به ذهنم نمی‌آید». بر اساس تفسیر مرحوم اصفهانی، خدا می‌خواست به ايشان بفهماند که چقدر به خداوند محتاج است؛ تفضل هر علم جدیدی به دست خداست و اگر خداوند متعال فکر جدیدی به او ندهد، نمی‌تواند از پيش خودش مطالبی جدید مطرح کند. به‌هرحال فهميدن اينکه چقدر انسان به خدا نيازمند است، براي ايشان و شاگردانشان از هر درسي آموزنده‌تر بود.

گاهی خداوند نعمتي را از بنده‌اش مي‌گيرد تا به او بفهماند که نعمت‌ها از آنِ خود انسان نيست و نباید مغرور شود. اين کار نوعی تأديب است که خداوند در حق بندگان خالصش اعمال می‌کند. گاه خداوند در مقام مؤاخذه کوچک‌ترین اشتباهِ آنها، چنین کاری را براي يادآوري و تنبّه انجام می‌دهد. بنابر تفسیر معروف داستان حضرت یوسف علیه السلام  وقتی ایشان زندانی شد، دو نفر از زندانی‌ها خواب دیدند و حضرت آنها را تعبیر کرد. ایشان به کسی که خواب فشردن انگور برای شراب‌سازی دیده بود، فرمود از زندان نجات پیدا می‌کنی و ساقی پادشاه می‌شوی. حضرت يوسف علیه السلام  از آن کسي که قرار بود آزاد شود خواست که وقتی نزد پادشاه رفت، او را یاد کند و آزادی‌اش را بخواهد: وَقالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني‏ عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنين.(2) زندانی بعد از آزادشدن به‌کلی یوسف علیه السلام  را فراموش کرد و بنابر برخی روایات، علت اين فراموشی، و در نتیجه، طولانی‌شدن حبس حضرت يوسف علیه السلام  این بود که خدا مي‌خواست به آن حضرت بفهماند اميدبستن به غیر او شايسته نيست.


1. آیت‌الله‌بهجترحمه الله از نظر علمی و معنوی به ایشان بسیار ارادت داشت و مرحوم آقاشیخ‌محمدحسین نزد ایشان بسیار محبوب بود.

2. یوسف (12)، 42. «و [يوسف‏] به آن‌كس از آن دو كه گمان مى‏كرد خلاص مى‏شود، گفت مرا نزد آقاى خود به ياد آور؛ و[لى‏] شيطان يادآورى به آقايش را از ياد او برد، در نتيجه چندسالى در زندان ماند».

گاه خداوند اولیای خاص خودش را به دليل لغزش‌های بسیار کوچک به‌گونه‌اي مؤاخذه می‌کند که فهم آن برای دیگران ممکن نیست. داستان حضرت یونس علیه السلام گواه این مطلب است. ایشان سال‌ها مردم را هدايت کرد و بارها بي‌مهري و نامردمي آنها را تحمل کرده بود تا اینکه آثار عذاب ظاهر شد. اینجا بود که حضرت یونس علیه السلام مردم را رها کرد و برای اینکه به عذاب گرفتار نشود از آنها کناره گرفت: وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً... .(1) حضرت یونس علیه السلام در اینجا اندکي کوتاهی کرد و مرتکب ترک اولی شد؛ چراکه حق آن بود که دست از دعوت مردم برندارد و تا لحظه آخر کنار ايشان بماند؛ ولي آنها را ترک کرد. به همین دلیل خداوند او را مدتی در شکم ماهی حبس کرد. شايد علت مستحب‌بودن تلاوت این آیه در نماز غفیله، این باشد که چنین داستانی را فراموش نکنیم و بدانیم که خدا حتی فرستاده خویش را براي یک کوتاهیِ کم‌شمار، که تکلیف شرعی هم نبوده است، تنبیه می‌کند.

خداوند متعال در قرآن کریم بعد از گذشت صدها سال از این ماجرا، خطاب به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مي‌فرمايد: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّك‏ وَ‌لَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَ‌هُوَ مَكْظُومٌ.(2) خداوند در این آیه به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سفارش می‌کند که مانند حضرت یونس علیه السلام  در آخرین لحظات مردم را رها نکن. حضرت یونس مرتکب گناه نشده بود؛ ولی به همین اندازه که کار بهتر را ترک کرد، خداوند هم او را در شکم ماهی حبس کرد. خدا با اولياي خود در برابر ترک اولی و اشتباهات کوچک اين‌گونه رفتار مي‌کند تا خوب پرورش یابند و ضعف‌های کوچک آنها هم برطرف شود. رفتار خداوند با مؤمنان هم متناسب با مرتبه آنهاست و یکی از تفسیرهای البلاء للولاء(3) همين است؛ خدا هرکس را بيشتر دوست داشته باشد مي‌خواهد او را بهتر تأديب کند تا نقص‌ها و در نتیجه سختی‌ها و گرفتاری‌های او برطرف شود. چنین کسی وقتی درجاتش ارتقا پیدا می‌کند که در مقابل سختي‌ها صبر و مقاومت بيشتري


1. انبیاء (21)، 87. «و ذوالنون را [ياد كن‏] آن‌گاه كه خشمگين رفت...».

2. قلم (68)، 48. «پس در [امتثال‏] حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى [يونس‏] مباش آن‌گاه كه اندوه‏زده ندا درداد».

3. زین‌الدین‌بن‌علی، شهید ثانی، شرح مصباح الشريعة، ترجمة عبدالرزاق گیلانی، ص356.

نشان دهد. به همین دلیل است که خداوند او را به دشواري مي‌آزمايد تا صبر کند و به مراتب عالی‌تر دست یابد.

پس براي اينکه در دام عجب و غرور نيفتيم باید به نقص‌هاي خود، از آغاز تا انجام بينديشيم. هر قدر خود را بهتر بشناسیم، ناچیزیِ خود را بهتر درک می‌کنیم و هر قدر ناچیزی و پستی خود را بهتر درک کنیم، عظمت و قدرت خدا و نیز فراوانیِ نعمت‌هاي الهی را بهتر درمی‌یابیم. علاوه ‌بر اینکه با عاجزیافتن خود از به‌جاي‌آوردن وظیفه شکر، خود را بسیار کوچک‌تر می‌بینیم و همین باعث می‌شود نزد خدا عزيزتر ‌شويم. البته این معادله علّی که هر قدر انسان خودش را کوچک‌تر ببيند نزد خدا عزيزتر مي‌شود، تفسیر فلسفی هم دارد که باید در جای خود تبیین شود. اميدواريم خداي متعال، ما را از وسوسه‌های شيطان، به‌ويژه از عُجب و غرور، حفظ فرمايد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org