قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

ثُمَّ الْتَفَتَتْ إِلَى أَهْلِ الْمَجْلِسِ، وَقَالَتْ أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَنَهْيهِ، وَحَمَلَةُ دِينِهِ وَوَحْيهِ، وَأُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغَاؤُهُ إِلَى الأُمَمِ حَوْلَکُمْ وَزَعِيمُ حَقٍّ لَهُ فِيكُمْ وَعَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَيكُمْ، وَبَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَيكُمْ، كِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ، وَالْقُرْآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السَّاطِعُ، وَالضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، مُتَجَلِّيةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطَةٌ بِهِ أَشْياعُه قَائِدٌ إِلَى الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ إِسْتمَاعُهُ، بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَعَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَمَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَبَيّنَاتُهُ الْجَالِيةُ، وَبَرَاهِينُهُ الْكَافِيةُ، وَفَضَائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَرُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَشَرَائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ؛ سپس خطاب خویش را متوجه اهل مجلس کرد و فرمود: شما اي بندگان خدا، مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی خدا و امین پروردگار در اجرای احکام الهی و ابلاغ‌کنندگان آنها به مردم اطراف خویش

هستید و البته مدعیِ حق خدا در میان شماست. نيز فرماني که او را به‌سوی شما فرستاده و باقی‌مانده‌ای که در میان شما جانشین خود قرارش داده است: کتاب گویای الهی و قرآن صادق که نوری است بلند و شعاعی روشنگر و دلایلی واضح و لطایفی آشکار و ظواهری روشن. پیروان او همواره مورد آرزوی دیگران هستند و او پیروان خویش را به‌سوي رضوان الهي رهبري مي‌کند. گوش سپردن به قرآن انسان را به راه نجات مي‌کشاند. به‌وسيلة قرآن می‌توان به حجت‌هاي روشن الهي و واجبات تفسیرشده و حرام‌هاي ممنوع‌شدة خداوند و آیات آشکار و براهین کافیِ او و آداب مطلوب (فضایل اخلاقی) و رخصت‌های بخشیده‌شده (کارهای مجاز)‌ و شرایع نوشته‌شدة الهی دست يافت.

1. جایگاه مسلمانان نخستین در برابر وحی الهی

حضرت زهرا(عليها السلام) در عبارت «أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْيه»، می‌توانستند به‌جاي «عباد الله» از تعبیر «أيّها المؤمنون»، يا «أيّها المهاجرون والأنصار» استفاده فرمايند، اما انتخاب تعبیر «عباد الله» ممکن است بدین جهت باشد که حضرت قصد دارند از همين ابتدا مردم را متوجه مسئوليت بندگي‌شان نموده، به آنها این معنا را القا کنند: بنده بايد مطيع و گوش‌به‌فرمان مولای خویش باشد. اين‌گونه نيست که شما مستقل باشید و بتوانید به دلخواه خویش عمل کنيد و هرکسي را خواستيد بر سر کار آوريد، بلکه بايد تکليفی را عملی نمایید که ازطرف مولا متوجه شماست. به همین مناسبت، اولین

نکته‌ای که حضرت بدان اشاره مي‌کنند، امر و نهی الهی است و در چنین مقامی است که انتخاب عنوان «عباد الله» مناسب‌تر به نظر می‌رسد.

«نُصب» از مادة «نَصْب»(1) به چيزي گفته می‌شود که در پیش چشم انسان، برجسته شده است، تا راهنمای وي باشد. عبارت «نصب علامت» که در زبان فارسی به کار می‌رود، از همین واژة عربی گرفته شده است. این علامت به اهداف مختلفي مي‌تواند نصب شده باشد. گاهي مانند علايم راهنمايي و رانندگي براي راهنمايي رانندگان در جاده‌ها و خيابان‌هاست و گاهي در مسابقات براي نشان دادن نقطة پايان مسابقه است تا شرکت‌کنندگان فقط به آن سمت توجه پیدا کنند. در قرآن نيز بدین‌‌معنا اشاره شده است: يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ يُوفِضُون؛(2) «روزی كه از قبرها به‌سرعت خارج مى‏شوند؛ گويى به‌سوى هدف مسابقه مى‏دوند».

گاهی نيز عَلَمي به‌منظور نشانة امور مقدس یا نشانة محل انجام کارهای مقدس نصب می‌کنند، مانند قرار دادن سنگی برای انجام مراسم قربانی که گاه این سنگ‌ها را هم می‌پرستند و در قرآن به این معنا نیز اشاره شده است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيسِرُ وَالأنْصابُ وَالأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطان؛(3) «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شراب و قمار و سنگ‏هايى كه براى قربانى نصب شده و اَزلام‏ (نوعى بخت‏آزمايى‏)، پليد و از عمل شيطان است».

در اینکه چرا حضرت مردم را نُصب خطاب فرموده‌اند، دو احتمال قابل طرح است: يکي اينکه همان‌گونه که برای شرکت‌کنندگانِ در يك مسابقه، هدف مسابقه مورد توجه


1. ابن‌منظور می‌گوید: النَّصْب والنُّصُب: العلم المنصوب (ر.ک: محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، مادة «نصب»).

2. معارج (70)، 43.

3. مائده (5)، 90.

است، و افراد شركت‌كننده به‌طرف آن هجوم مي‌برند، امر و نهي الهي نيز به‌طرف مردم سرازير شده است. گويا ایشان خط پاياني براي اين امر و نهي‌هاي الهي هستند. قرآن دربارة اولین مخاطبان قرآن کریم مي‌فرمايد: وَهذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَينَ يَدَيهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَمَنْ حَوْلَها؛(1) «و اين کتاب مبارک را ـ که تصديق‌کنندة کتب پيشين است ـ نازل کرديم، تا اهل مکه و اطراف آن را هشدار دهي».

این بدان معناست که اهل مکه و اطراف آن نخستین مخاطبان قرآن مجید هستند. وقتي حضرت زهرا(عليها السلام) مي‌فرمايند: شما نُصُب امر و نهي‌های الهی هستيد، به معنای این است که شما نخستین مخاطباني هستيد که اوامر و نواهيِ الهی متوجه شماست.

احتمال ديگر اين است که نُصُب در اینجا به معناي تابلوي راهنما باشد. در این صورت، معنای عبارت این خواهد بود: شما تابلوهاي اوامر و نواهيِ خداوند هستيد و بايد آنها را به مردم ديگر نيز نشان دهيد. از میان این دو احتمال، احتمال اول قوي‌تر به نظر مي‌رسد.

حضرت سخن خویش را این‌گونه ادامه می‌دهند: وَحَمَلَةُ دِينِهِ وَوَحْيهِ،؛ «شما حاملان دين و وحي الهي هستيد».

مقصود این است که وحي الهی به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نازل شد، اما پيامبر محتواي آن را در اختيار شما قرار داد و اکنون شما حاملان دين الهی هستيد و وظيفه داريد که اين امانت را حفظ کنيد: وَأُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغَاؤُهُ إِلَى الأُمَمِ حَوْلَکُمْ،؛ «و امین‌های الهی بر جامعة خویش هستید (وظیفه دارید احکام اسلامي را در جامعة خویش اجرا کرده، حافظ ارزش‌هاي الهي باشيد) و رسانندة آن به امت‌هاي اطرافتان هستید».


1. انعام (6)، 92.

بعد از این تذکر، حضرت مي‌فرمايند: در ميان شما امانتی الهي قرار داده‌اند و پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آن را در ميان شما به ارث گذاشته است و آن، کتاب خدا، قرآن مجید است. بايد بدانيد که براي شناخت امر و نهي خداوند و براي تشخيص وظيفة خویش و روش عمل به دين و ابلاغ آن به سایرین، لازم است که به قرآن کريم مراجعه کنيد.

2. تبليغ دين در سراسر عالم؛ واجب کفايي

این بیانات صدیقة طاهره(عليها السلام) تأکیدی است بر وظایفی که متوجه همة مسلمانان است. هر مسلمان وظیفه دارد بعد از پذیرش اسلام، تمام تلاش خود را برای عمل به آموزه‌های سعادت‌بخش آن به کار گیرد، اما ازآنجاکه اسلامِ حقیقی چیزی نیست جز تصديق و ايمان به حقانيت آنچه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از جانب خداوند آورده است، وظيفة ما اين است که هم در حوزة نظر و اعتقاد، به آموزه‌هاي اعتقاديِ اسلام معتقد شویم و هم در میدان عمل به دستورات عملي‌اش جامة عمل بپوشانیم.

با وجود چنین تکلیف اساسی‌اي، با کمال تأسف باید گفت بعد از 1400 سال و بعد از زحماتي که پيغمبر اکرم و ائمة اطهار(عليهم السلام) و علماي بزرگ اسلام کشيده‌اند، هنوز ما همة وظايف اجتماعيِ خویش را نمي‌شناسيم. غالباً گمان مي‌کنيم که تکلیف ما فقط یادگیری احکام فردیِ اسلام و عمل به آنهاست. اين طرز فکر باعث مي‌شود که حالت رخوت بر جامعة ما سایه افکند. این در حالي‌ است که غير از تکاليف فردي، تکالیف اجتماعیِ فراوانی بر عهدة ماست که از جملة آنها تکليف امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر است. ما علاوه بر وظیفة مراقبت از عمل خویش، وظیفه داریم که مراقب ديگران نيز باشيم. امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر يکي از ضروريات دين و يکي از فروع دين است. اگر

کسي در وجوب امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر شک کند، مثل اين است که در اصل اسلام شک کرده است و اگر آن را انکار کند، يکي از ضروريات دين را انکار کرده، موجب ارتداد اوست. در قرآن کريم و روايات دربارة اين فريضه، تأکيدات فراواني شده است و آن را بزرگ‌ترين فریضة دينی نام برده‌اند. امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمايند: إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ‏ الْفَرَائِض؛(1) «حقیقتاً امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر فریضه‌ای عظیم است که به‌واسطة آن ساير فرايض برپا می‌شوند».

اين نخستین وظيفه‌اي است که ما در برابر ديگران داريم و در آینده، به مناسبت، توضیح بیشتری در این باره خواهیم داد، اما وظايف اجتماعیِ ما به همين جا ختم نمي‌شود. وظيفة اجتماعیِ دیگری که متوجه ماست، رساندن این امانت (اسلام) به اهل آن است. مگر قرآن نمی‌فرماید:‌ إِنَّ اللّهَ يأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛(2) «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش برسانید»؟

اهل اين امانت، همة کساني هستند که به اسلام نياز دارند. اسلام براي همة جهانيان است؛ چنان‌که خداوند به رسول خویش(صلى الله عليه وآله) می‌فرماید که وظیفة خود را این‌گونه بیان فرما: أُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغ؛(3) «این قرآن بر من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را بيم دهم که این قرآن به آنها می‌رسد».

اسلام رحمتي است که خداوند نازل فرموده است تا همة انسان‌ها از آن بهره‌مند شوند. درعین‌حال، وظيفة تبلیغِ دین سلسله‌مراتبي دارد که در مرتبة نخست، پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) اسلام را به معاصران خویش ابلاغ فرمودند و یاران حضرتش آن را به شهرهاي ديگر ابلاغ


1. محمدبن‌یعقوب کلینی،‌ الكافي، ج5، ص56.

2. نساء (4)، 58.

3. انعام (6)، 19.

مي‌نمودند. در مرتبة بعد، ائمة اطهار(عليهم السلام) رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ادامه دادند. سرانجام، اين وظيفه به عهدة علما و ساير مردم گذاشته شد. اکنون ايشان وظيفه دارند که اين امانت را به همة انسان‌ها برسانند. اگر اين امانت را به اهل آن نرسانند در اداي امانتِ الهي کوتاهي و خيانت کرده‌اند. گویا ما غافلیم که چه مسئوليت بزرگي بر عهدة ماست. البته مرتبة مذکور، همچون امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، خود دارای مراتبی است. قرآن دربارة امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر می‌فرماید: وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيرِ وَيَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ وَأُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُون؛(1) «باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کنند و آنها همان رستگاران‌اند».

برخی «مِن» در «مِنکم» را برای تبعیض(2) دانسته و آیه را مانند ترجمة بالا معنا کرده‌اند. برخی(3) نيز، «من» را بیانیه دانسته، تکلیف را متوجه همة افراد می‌دانند. طبق این بیان، معنای آیه این خواهد بود: «شما باید امتی باشید که به‌سوی خیر دعوت می‌کنند». وظیفة امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در درجة اول، متوجه عموم امت اسلامی است و تک‌تک افراد را شامل مي‌شود. هرکس موظف است به‌تنهایی بر اعمال دیگران نظارت داشته باشد. طبیعتاً در این مرحله، شعاع این حکم محدود به توانایی‌های فردی است و هرکس بايد به اندازة ظرفیت و علم خود به این مهم اقدام نماید. اما در درجة بعد، برای


1. آل عمران (3)، 104.

2. حرف «مِنْ» در زبان عربی برای معانی متعددی به کار می‌رود؛ ازجمله برای بیان جنسِ امری مبهم که پیش از آن ذکر شده است، مانند: وَحُلُّوا أسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ (انسان، 21)؛ «و با دست‌بندهایی از نقره آراسته شده‌اند»؛ که به آن «منِ بیانیه» گویند. از دیگر معانی مِن، تبعیض است که به معنای بعضی، برخی، ازجمله است، مانند: مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْک؛ «سرگذشت برخی از آنها را برای تو بازگو کردیم و برخی را برای تو بازگو نکردیم» (ر.ک: ابن‌هشام، مغنی اللبیب، ج1، ص319).

3. ر.ک: فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ذیل آیه.

پایان‌ دادن به نابسامانی‌های اجتماعی لازم است عده‌ای کار اصلی و محوری‌شان پرداختن به این مهم باشد. انجام مرحلة مزبور، واجب کفایی است و اگر عده‌ای به اندازة کافی به این مهم اقدام کردند، از دیگران ساقط خواهد شد؛ وگرنه تا زمانی که چنین گروهی متکفل این امر نشده باشند، وجوب آن متوجه همة امت است.

مسئلة تبلیغِ دین نيز نظیر همین‌ مسئله است. گرچه عموم مردم این وظیفه را فقط متوجه علمای دین می‌دانند، اين‌گونه نيست که عده‌ای معين براي تبليغ دين مشخص شده باشند و تکليف از ديگران ساقط شده باشد، بلکه علما داوطلبانه اين مسئوليت را پذيرفته‌اند و عمرشان را صرف اين کار مي‌کنند، اما اگر تعدادی که به این مهم اقدام کرده‌اند، برای انجام این وظیفه کفايت نکنند، این وظیفه متوجه ديگران هم خواهد شد و همه در برابر آن مسئول خواهند بود. این‌گونه نیست که دلیل خاصي، امر تبلیغ دین را متوجه طلاب و روحانیان نموده باشد و دیگران چنین وظیفه‌ای نداشته باشند، یا فقط قشر خاصي از جوانان و نوجوانان باید به دنبال عالم شدن بروند و اصلاً چنین وظیفه‌ای متوجه دیگران نباشد، بلکه تا زمانی که گروه معتنابهي بر این مهم اقدام نکرده باشند، وجوبِ آن متوجه همة افراد جامعه خواهد بود. حکم جهاد، رسیدگی به محرومان و فقرایی که سلامتی و جانشان در خطر است و جز اينها، از همین قبیل احکام است. اگر مثلاً تعدادی که تواناییِ رفع نیاز جامعة اسلامی را براي جهاد داشته باشند، جهاد كنند، تکلیف از عهدة ديگران ساقط خواهد شد؛ وگرنه همه در برابر آن تکلیف مسئول خواهند بود. تقسیم کار، امری عقلایی است، بلکه ضروری می‌نماید؛ تا آنجا که گفته می‌شود: «تقسیم کار سرچشمة تمدن است».(1)


1. امیل دورکیم، دربارة تقسیم کار اجتماعي، ترجمة باقر پرهام، ص60.

در صدر اسلام که در جامعة اسلامی نیروهای نظامی و مکان‌های نظامی شکل منظمی به خود نگرفته بود، با آمدن حکم جهاد، همة مسلمانان باید به هر شکل ممکن در اداي این تکلیف، شرکت و نقش خود را ایفا می‌کردند.() به‌تدریج، با گسترش جوامع، این نیازها شناسایی مي‌شوند و دائماً عدة خاصي برای رفع این نیازها آموزش مي‌بينند و تجهیز می‌شوند، تا در زمان لازم از آنها استفاده شود. برای شکل‌گیریِ این تقسیمِ کار باید عده‌ای براي هریک از این میدان‌ها داوطلب شوند. بنابراین، اگر به قدر نیاز، کسانی مسئولیت مذکور را پذیرفتند، تکلیف از دیگران ساقط می‌شود، وگرنه این مسئولیت متوجه آحاد جامعه خواهد بود. چنین امر واجبی را واجب کفایی مي‌گویند؛ بدین‌‌معنا که اگر عده‌ای آن مسئولیت را انجام دادند، از دیگران ساقط می‌شود، اما اگر آن امر واجب بر زمین ماند، همگي عِقاب خواهند شد. تبلیغ دین نيز از همین سنخ است.

اکنون من از روحانيان عزیز سؤال مي‌کنم: ما چه اندازه به اين موضوع اندیشیده‌ایم که آيا وظيفه داريم که براي معرفي اسلام به افريقا، اِمريکاي جنوبي و ديگر جاها سفر کنيم؟ مسلماً همة انسان‌ها دشمن اسلام، استعمارگر و صهيونيست نيستند. ميلياردها انسان بر روي زمين زندگی می‌کنند که طالب حقيقت‌ بوده، با آغوشی باز از دعوت صحيح استقبال مي‌کنند. من به‌حقیقت شهادت مي‌دهم و در سفرهاي فراوانی که به حدود چهل کشور دنيا داشته‌ام، اين حقيقت را از نزدیک لمس کرده‌ام که در وجود انسان‌ها عطشي خاص براي شناخت حقيقت وجود دارد؛ به‌گونه‌ای‌‌که از مبلغانِ حقیقت


1. ما در دوران دفاع مقدس چنین کاري را کرده‌ایم. در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که جنگ بر ایران تحميل شد، ارتش که هنوز انسجام خود را پیدا نکرده بود، توان دفاعِ همه‌جانبه را نداشت. ازاین‌رو، از میان آحاد مردم نیروهای داوطلب به میدان آمده، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب و گروه‌های بسیج مستضعفان به دفاع از انقلاب نوپای اسلامی برخاستند (مؤلف).

استقبال کرده‌، به آنها احترام می‌گذارند. اما متأسفانه ما از ابزار و نیروی کافی برای رساندن پیام اسلام به تمام دنیا برخوردار نیستیم. خوشبختانه دولت‌ها معمولاً مانع این امر نمی‌شوند و از‌این‌جهت مشکل چندانی نداریم، به‌جز چند کشور خاص که در آن کشورها نيز علی‌رغم همة سخت‌گیری‌های حکومت‌های شیطانی‌ِ آنها، علاقة به اسلام در درون ملت‌هایشان روز‌به‌روز بیشتر می‌شود. این عطش و این علاقه، تکلیف ما را سنگین‌تر مي‌کند و باید در برابر آنها پاسخ‌گو باشیم. ملت‌های فراوان با جمعیت‌های انبوهي وجود دارند که اصلاً اندیشة رساندن اسلام را به ایشان در سر نداریم. نه با زبان آنها آشناییم، نه خط آنها را می‌شناسیم و نه از راه‌های تفاهم با آنها آگاهیم. اهتمام به مسئلة تبلیغِ دین و رساندن پیام اسلام به همة عالم، وظیفه‌ای است که بسیاری از ما از آن غافل‌ هستیم. جناب حجت‌الاسلام آقاي سيدمجتبي موسوي لاري ـ که خداوند ایشان را(1) حفظ کند و امثال ایشان را زیاد گرداند ـ بيش از سي سال است که با وجود بيماري و بدون پشتوانة مالي رسمی، با بيش از صد کشور دنيا ارتباط داشته، با بيش از چهل زبان با آنها مکاتبه می‌نمایند. درحقیقت، ایشان حجت خدا بر ما هستند و نشان می‌دهند که یک طلبه بدون اینکه پشتوانة مالیِ خاصی داشته باشد، چقدر می‌تواند ثمر و برکت داشته باشد. ما متأسفانه در اين جهت کوتاهي کرده‌ايم. برادرانِ عزيزِ جوانِ ما که با دلی پاک مشغول تحصيل علوم دینی هستند، به این نکته توجه داشته باشند که وظيفة ما فقط گفتن چند حکم شرعیِ جزئی در روستایی خاص نیست. البته این هم وظیفة ماست، اما فقط این نیست و وظايف سنگين‌تري هم متوجه ماست که نباید از آنها غافل


1. با كمال تأسف، هنگام چاپ كتاب، از مصيبت وفات ايشان آگاه شديم، و از خداي متعال مسألت مي‌كنيم كه ايشان را در زمرة بهترين ياران اجدادشان محشور فرمايد.

شویم. ما بايد زبان‌هاي مختلف را آموخته، معارف اسلامي محکم و مستدل ـ نه مطالب سليقه‌اي و ظنّيّات و بعضاً سست ـ را با زبان قابل فهم و با در نظر گرفتن فضای فرهنگي مخاطب ـ نه صرفاً ترجمه ـ براي همة دنیا بيان کنیم.

اسلام فقط دینی فردی و شخصی نیست که تنها رفتارهای فردی انسان را مد نظر داشته باشد، بلکه دینی جهان‌شمول است که بخش عظیمی از احکام آن به مسائل اجتماعی نظر داشته، به جوامع انسانی بي‌اعتنا نیست. این دین فقط برای منطقة خاورمیانه نیست و قرآن نيز بر این معنا تأکید داشته، می‌فرماید: وَما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمين‏؛(1) «و اين [قرآن] جز ماية بيدارى براى جهانيان نيست»‏.

ما قطع داریم که ارادة تشریعی الهی بر این امر تعلق گرفته است که دین اسلام به همة عالم رسانده شود. هنگامی که دانستیم خداوند چنین خواسته و اراده‌ای دارد ـ حتی اگر آیه و روایتی هم دالِّ بر این امر نداشته باشیم ـ باید تمام تلاش خود را برای تحقق این خواسته به کار گیریم. در علم اصول فقه این مسئله طرح می‌شود که اگر عبد به غرض مولا علم داشته باشد، گرچه ازطرف مولا بیانی صادر نشود، او وظیفه دارد غرض مولا را تأمین کند. این مسئله يك مسئله‌ای تعبدی نیست، بلکه ما با عقل خویش می‌فهمیم که دستگاه عظیم خلقت، ارسال انبیا با تمام سختی‌ها و پیچ‌و‌خم‌های آن، برنامة عظیم کربلا و نظاير اينها، بدین منظور نبوده است که فقط آیات قرآن در محدودة اندکي از زمين شنيده و چند رکعتی نماز خوانده شود. پس تکلیف میلیاردها انسانی که تشنة حقایق هستند، چه مي‌شود؟ بنابراین، ما به اینکه غرض مولایمان جهانی شدنِ دين است، علم داريم. علاوه بر این، دلیل عقلی و نقلیِ فراوانی این حقیقت را پشتیبانی


1. قلم (68)، 52.

می‌کند که نمونة آن همین بیان بانوی دو عالم حضرت زهرا(عليها السلام) است که فرمودند: وَأُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغَاؤُهُ إِلَى الأُمَمِ حَوْلَکُم؛ «و شما امین‌های دین خداوند نسبت به یکدیگر و رسانندة آن به امت‌های اطراف خویش هستید».

حضرت زهرا(عليها السلام) در همين جملة کوتاه خود مي‌فرمايند: شما، هم بايد نسبت به خودتان امانت خدا را پاسداري کنيد و ضعيف نشويد و هم بايد در بيرون از مرز‌هاي کشور اسلامی پيام‌آورِ اسلام باشيد؛ و این حقیقتی است که ما از آن غفلت داشته‌ایم. ازاین‌رو، قدری بر آن تأکید کردیم تا بیشتر به این مسئولیت توجه دهيم.

3. قرآن؛ مدعي حقِ خدا

بانوی برتر دو سرا(عليها السلام) در ادامة سخنان شیوای خویش به بیان نقش و جایگاه قرآن در جامعة اسلامی اشاره و آن را با بیانی زیبا توصیف مي‌فرمایند. همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم، هدف اصلی حضرت زهرا(عليها السلام) از خطبة شریف خود، پیشگیری از انحرافی بود که در جامعة اسلامیِ بعد از پیامبر(صلى الله عليه وآله) در حال شکل‌گیری بود. حضرتش قصد داشت به مسلمانان بفهماند که با کنار گذاشتن امیرالمؤمنین علی(عليه السلام) دچار اشتباهی غیر قابل جبران خواهند شد، اما برای تمام بودن حجت و بستن راه هر بهانه‌ای، از ابتدا به این مسئله اشاره نمی‌فرمایند و چون نخستین حقیقتی که مي‌تواند زمينة احتجاج را فراهم کرده، آنها را هدايت کند، قرآن کریم است، حضرت به بیان نقش قرآن در جامعه می‌پردازند. اما ايشان، اين معنا را به سبک بسيار زيبايي بيان کرده‌اند. ایشان مي‌توانستند قرآن را مبتدا قرار داده، بفرمایند: قرآن چنين صفاتي دارد. اما ابتدا تنها اوصافی والا را به‌صورت مبهم بیان مي‌فرمايند تا

مخاطب کنجکاو شده، در صدد شناخت موصوف آنها برآید. این بیان بعد از اشارة ابهام‌آميزْ بسیار دل‌نشین است.

حضرت می‌فرمایند: وَزَعِيمُ حَقٍّ له فِيكُم؛ «و مدعیِ حق خداوند در میان شماست». این جملة حضرت بدین‌معناست که اولاً، خداوند بر شما حقي دارد و ثانياً، آن حق، مطالبه‌کننده‌اي دارد. بنابراین، نمي‌توانيد بگوييد: ما حق خدا را نمي‌دانستيم. قرآن این معنا را به شما آموخته است که خداوند بر شما حق ربوبيت داشته، ازآنجا‌که بنده‌ايد، در مقابل او مسئوليد. انسان درک می‌کند که وجود او دارایی او نیست، بلکه هرآنچه دارد از آنِ‌ ديگري است و آن دیگری ربِ اوست و انسان باید مطيعِ او باشد. اين اولين حق و روشن‌ترين حقي است که انسان درک مي‌کند.()

وَعَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَيكُم؛ «و فرمانی است که براي شما صادر کرده است». کلمة «عهد» استعمالات مختلفي دارد. يکی از معانی عهد، تعهد و التزام است، اما تعبير «عهد إليه» تعبير خاصي است. حروف اضافه در برخی از زبان‌ها بسیار اهمیت دارند و معاني دقيقي را افاده مي‌کنند. گاه در زبان انگلیسی یک واژه با چند حرفِ اضافه معانی بسیار متفاوتی پیدا می‌کند. زبان عربی نیز کمابيش این‌گونه است. «عهد إليه» با «عهد له» يا «عهد في کذا» تفاوت دارد. «عهدنا إلي آدم» در آية شريف وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا،(2) به معناي قرارداد متقابل بين دو نفر نيست، بلکه این عهدی یک‌طرفه است. نزديک‌ترين معانی در زبان فارسي به اين تعبیر، امثال فرمان، دستور، بخش‌نامه و جز اينها هستند.(3) اگر گفته


1. برای مطالعة بیشتر دربارة منشأ حق، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، نظریة حقوقی اسلام، ج1، جلسة هفتم.

2. «پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم، اما او فراموش كرد و ما عزم استوارى در او نيافتيم» (طه، 115).

3. ابن‌منظور می‌گوید: ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم؛ یعنی الوصیة والأمر (ر.ک: محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، مادّة «عهد»).

می‌شود: «عهد أمير المؤمنين(عليه السلام) إلي مالک الأشتر»، به معنای «فرمان علي(عليه السلام) به مالک اشتر» است. بنابراین، حضرت زهرا(عليها السلام) مي‌فرمايند: «خداي متعال بر شما حقي دارد که اين حق يک متصدي در ميان شما دارد و فرماني است که براي شما صادر کرده است».

وَبَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَيكُم؛ «و باقی‌مانده‌ای است که او را بر شما جانشین کرده است». هنگامی ‌که شخصی در میان مردم نباشد، به آنچه از او در نزد مردم می‌ماند،(1) بقیه می‌گویند. واژة «بقية» در قرآن هم به کار رفته است: بَقِيَّتُ اللّهِ خَيرٌ لَّكُم؛ «آنچه خداوند برای شما باقی گذارده، برای شما بهتر است».

يکي از القاب حضرت ولي عصر(عج‌الله تعالي فرجه‌الشريف) هم «بقية‌الله» است که به معنای حقیقتی است که خداوند برای شما باقی گذاشته است. مقصود از این لقب این است: گرچه ساير ائمه(عليهم السلام) از دنيا رفته‌اند، امامي براي شما باقي گذاشته‌‌اند و آن، وجود مقدس ولي عصر(عج‌الله تعالي فرجه‌الشريف) است. حضرت زهرا(عليها السلام) در این عبارت مي‌فرمايند: «گرچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، برای شما باقي‌مانده‌ای را جای‌گزین کرد»؛ و در ادامه تصریح می‌کنند که آن زعیم، آن فرمان و آن بقیه، قرآن، کتاب خداست: کِتَابُ اللَّهِ النَّاطِق؛ «[آن زعیم] کتاب ناطق خداوند است». حضرت مي‌فرمايند: خداي متعال در ميان شما کتابي قرار داده است که سخن مي‌گويد و حق خدا را از شما مطالبه مي‌کند. ازاین‌رو، اگر به قرآن گوش فرادهيد، خواهید فهميد که خواستة او از شما چیست. سخن قرآن به‌طور روشن این است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُم؛(2) «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا و رسول خدا و اولوالأمر (اوصياى پيامبر) را اطاعت کنید».


1. هود (11)، 86.

2. نساء (4)، 59.

البته نسبت نطق به قرآن کریم به اعتبارات مختلف متفاوت مي‌شود. وقتی انسان قرآن را قرائت می‌کند، از دریای معارف آن خوشه‌چینی کرده، بر دانش او افزوده می‌شود. ازاین‌جهت، قرآن ناطق است. گویا خداوند با انسان سخن می‌گوید. این‌گونه نیست که انسان با مراجعة به قرآن دست خالی بازگردد. از سوي دیگر، هنگامی ‌که قرآن را در قفسة کتابخانه بگذارند، خود سخن نمی‌گوید، یا در میان آیاتِ آن مسائلی وجود دارد که نیازمند مبیّن و مفسر است و خود به‌تنهایی، تمام ابعاد آن مسائل را روشن نمي‌کند. اینجاست که امیرالمؤمنین علی(عليه السلام) می‌فرمایند: هَذَا كِتَابُ اللَّهِ الصَّامِتُ وَأَنَا كِتَابُ اللَّهِ النَّاطِق؛(1) «این کتاب خاموش خداوند است و من کتاب ناطق خداوند هستم».(2)

پس ازاین‌جهت که قرآن، نه به زبان می‌آید که با کسی سخن بگوید و نه همة مسائل را به‌صورت تفصیلی بیان مي‌کند، نیازمند امام و مفسر است و امام، کتابِ ناطقِ خدا می‌شود و قرآن، کتاب صامت او. اين دو اعتبار نبايد باهم خلط شود. در ادامه، صدیقة طاهره مفصلاً صفات قرآن را بیان می‌فرمایند که درحقیقت همة اين بیاناتِ نورانی، نوعي زمینه‌سازي براي استدلال به قرآن است:

وَالْقُرْآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السَّاطِعُ وَالضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، مُتَجَلِّيةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطَةٌ بِهِ أَشْياعُهُ، قَائِدٌ إِلَى الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ إِسْمَاعُهُ، بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَعَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَمَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَبَيّنَاتُهُ الْجَالِيةُ،


1. شیخ‌حر عاملی، وسائل الشيعة، ج27، ص34.

2. در جنگ صِفین، آن هنگام که نیرنگ‌بازان قرآن‌ها را بر نیزه کردند و با پاره‌های کاغذ، یاران نادان او را متفرق ساختند، هرچه علی فریاد زد: کجا می‌روید؟! قرآن ناطق منم و آن قرآن با شما سخن نمی‌گوید که در این میانه حق با کیست، فایده‌ای به حال آن بیچارگان نکرد (مؤلف).

وَبَرَاهِينُهُ الْكَافِيةُ، وَفَضَائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَرُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَشَرَائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ؛ و [آن زعیم] قرآن صادق و نور تابان و روشناییِ پرفروغ است که بصيرت‌های او [و بينش‌هايي که به شما اعطا مي‌نماید] بسیار روشن است. [گرچه رازها و مطالبي پنهان در قرآن وجود دارد،] از مطالب پنهانش پرده برداشته‌اند [و شما مي‌توانيد آن حقايق را بي‌پرده ببينيد و استفاده کنيد]. ظاهرش جلوه‌گري مي‌کند و به پیروان آن غبطه مي‌خورند [و دیگران به آنها رشک می‌برند] و او پیروان خویش را به‌سوي رضوان الهي رهبري مي‌کند. گوش سپردن به قرآن انسان را به راه نجات مي‌کشاند. به‌وسيلة قرآن می‌توان به حجت‌هاي روشن الهي و واجبات تفسیرشده و حرام‌هاي ممنوع‌شدة خداوند و آیات آشکار و براهین کافی او و آداب مطلوب (فضایل اخلاقی) و رخصت‌های بخشیده‌شده (کارهای مُجاز)‌ و شرایع نوشته‌شدة الهی دست يافت.

به‌طور خلاصه، می‌توان گفت که‌ صدیقة طاهره(عليها السلام)، در اين بخش، بر آن‌اند که به مخاطبان خویش القا نمایند: اولاً، باید توجه داشته باشيد ‌که بندة خدا هستید و در برابر او مسئوليد. اين مسئوليت فقط به مسايل فردي محدود نمی‌شود، بلکه نسبت به دیگران نيز مسئوليد. ثانياً، برای شناخت این مسئولیت باید از قرآن یاری بجویید و قرآن در این زمینه، حجت را بر شما تمام کرده است. اگر به‌درستی به قرآن توجه کنيد، وظیفة خود را به‌روشنی خواهید شناخت.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org