عَلَماً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَآيلِ الأُمُورِ وَإِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ وَمَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ، ابْتَعَثَهُ اللَّهُ إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ وَعَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ وَإِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ حَتْمِهَ؛ [خداي تعالي رسول گرامي اسلام را پيش از خلق عالم برگزيد] به خاطر آگاهي از سرانجام کارها و احاطه بر حوادث روزگار و علم به جايگاه مقدرات. خداوند او را مبعوث فرمود، زيرا ميخواست کار خويش را به پايان برد، و تصميم داشت حکم خود را اجرا كند، و مقدرات حتمي را نافذ و اجرا فرمايد.
1. مقدمه
حضرت زهرا(عليها السلام) در اين فراز به دو مرحله از خلقت اشاره ميفرمايند:
يکي مرحلهاي است که هنوز موجودات خلق نشده بودند و هنوز انساني در کار نبود. در چنين موقعيتي خداي سبحان پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را برگزيد و براي رسالتْ معين کرد.
ديگري مرحلة خلقت عالم طبيعت است. پس از اينکه آسمانها، کهکشانها، منظومة شمسي و زمين پديد آمدند و زمين مستعد شد که موجود زندهاي در آن به وجود آيد، هزاران سال گذشت تا خداي تعالي پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را به رسالت مبعوث كند. حضرت ميفرمايد در اين مرحله خدای سبحان پيامبر را مبعوث کرد تا آنچه را تقدير فرموده بود به مرحلة عمل درآورد.
اكنون پرسش اين است كه آن تقديرات کجا بود، براي چه بود و چگونه خداوند تقديرات را به مرحلة امضا ميرساند؟ براي جلوگيري از گستردگي بحث، به پاسخي فهرستوار بسنده ميکنيم.
الف) تقديرات علمي و عيني
اصل قدر و تقدير به معناي اندازهگيري است.(1) در روايتي از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است که حضرت دربارة تقدير فرمودند: هِي الْهَنْدَسَة؛(2) «آن (تقدير) هندسه است».
هنگامي که در عالم انساني ميخواهيم طرحي عظيم را راهاندازي کنيم، نخست بايد هدف خود را روشن سازيم. اين کار نياز به معلوماتي دارد. بنابراين مرحلة علم نخستين مرحلة لازم براي مقدرات کار است. سپس مقدمات لازم را بررسي ميکنيم. وقتي همة اينها را در نظر گرفتيم، طرحي براي کار تصور ميکنيم و به دنبال آن نقشة اجرايي طرح را آماده ميسازيم. پس نقشة اجرايي طرح را در واپسين مرحله فراهم ساخته، عملي کردن طرح را ميآغازيم. البته ميدانيم که خداي سبحان به اين
1. ر.ك: محمدحسين راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ذیل واژة القَدْر والتقدیر.
2. محمدبنيعقوب الکليني، الکافي، ج1، ص157ـ158، ح4.
مراحل احتياج ندارد تا لازم باشد که هرکدام در زماني انجام گيرد. اصولاً زمان در کارهاي خدا دخالتي ندارد. ما هستيم که به خاطر ضعف وجودي، نيازمنديم که بهتدريج بينديشيم، با ديگران مشورت کنيم تا طرحي را بريزيم و سپس نقشة عملياتي آن را آماده کنيم. اگر امکان داشت همة اين مراحل را در يک آن تصور کنيم، ديگر به زمان نياز نداشتيم. بههرحال اين مراحل ازنظر عقلي بر هم مترتباند؛ يعني اگر در يک آن نيز همة اين مراحل را ميتوانستيم تصور کنيم، باز اينها تقدم و تأخر داشتند؛ چراکه غير از تقدم و تأخر زماني، تقدم و تأخرهاي ديگري نيز در كارند. براي نمونه وقتي کليد را با دست در قفل ميچرخانيم، دست و کليد باهم حرکت ميکنند؛ اما دست است که کليد را به حرکت درميآورد. پس حرکت دست تقدم وجودي بر حرکت کليد دارد.
با اين اوصاف، مرحلة اول در هر كاري، مرحلة علم است. اين معنا را در کار خدا «تقدير علمي» گويند؛ يعني خداي تعالي نيز در عالم علم خود، اشيا را اندازهگيري ميکند که چه چيزي بايد كجا واقع شود؛ چقدر زمان ميخواهد؛ حجمش بايد چقدر باشد؛ با چه چيزهايي بايد ارتباط داشته باشد و... . اين نوعي اندازهگيري است، اما در عالم علم. وقتي نقشة اجرايي تهيه، و عمل آغاز شد، اين بخش کار نيز مراحلي دارد که آن را «تقدير عيني» گويند. در مثال طرح ساختماني، هنگامي که همة نقشهها تهيه ميشوند، کار ساخت را آغاز ميکنند. نخست پيِ ساختمان ريخته ميشود و بهتدريج بخشهاي مختلف ساختمان شکل ميگيرد. تا زماني که وارد ميدان عمل نشدهاند، چيزي از ساختمان تحققي ندارد؛ اما بهتدريج که اسکلت آن نمايان ميگردد تا حد بسياري معلوم ميشود که اين ساختمان چه ويژگيهايي خواهد داشت. سرانجام آجر
آخر که گذاشته ميشود، کار پايان مييابد و همة هستي آن ساختمان مشخص ميشود. اينها نمونهاي از مراحل تقدير عيني است.
در هنگامة خلقت انسان نيز چنين مراحلي پيموده شده است. خداي عالم ميداند انسان در کرة خورشيد نميتواند زندگي کند، بلکه بايد سيارهاي با شرايط زمين براي حيات او مهيا شود. ازاينرو ميفرمايد: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَة؛(1) «من در زمين جانشيني قرار خواهم داد». اين مرحله، تقدير علمي است. با فراهم شدن شرايط حيات بر روي کرة زمين، مرحلة دوم تقدير آغاز ميشود. در اين مرحله به فرشتگان دستور داده ميشود که پيکر آدم را بسازند: وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون؛(2) «و به ياد آور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل خشكيدهاى كه از گل بدبويى گرفته شده، مىآفرينم».
مراحل پاياني اين آفرينش، يعني هنگامي که روح در بدن دميده شد، مرحله امضاي آن است: فَإِذا سَوَّيتُهُ وَنَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ؛(3) «هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود دميدم، همگى براى او سجده كنيد».
تعبير «سَوَّاه» اشاره به اتمام مرحلة خلقت جسماني او، يعني اموري همچون شکل و رنگ است که در اين مرحله کاملاً تسويه و هموار ميشود و با دميدن روح مرحلة امضا فراميرسد. «امضا» به معناي «گذراندن» است و هنگامي که امضا صورت گيرد و قلم روي کاغذ گذاشته شود، ديگر کار به پايان رسيده است. مرحله پايان عمل را امضا گويند.
1. بقره (2)، 30.
2. حجر (15)، 28.
3. حجر (15)، 29.
ب) تقديرات حتمي و غيرحتمي
در ميان تقديرات علمي، دستهاي در لوح محو و اثبات است که تقديرات علمي غيرحتمياند و دستة ديگر در لوح محفوظ است که تقديرات علمي حتمياند. براي نمونه وقتي براي کسي اجل معين ميشود، اجلي حتمي براي او تعيين ميشود و اجلي معلق و مشروط. ممکن است اجل معلق، به صدقه دادن مشروط شود؛ بدينمعنا که اگر شخص صدقه دهد، اجل او طولاني، و اگر صدقه ندهد اجلش کوتاه شود. اين مربوط به تقديراتي است که تغييرپذيرند؛ اما خداي سبحان ميداند که او درنهايت صدقه خواهد داد يا نه و عمرش چقدر خواهد شد. اين تقديرات، تقديرات علميِ حتمياند. تقديراتي که به مرتبة حتميت ميرسند، در مرتبة قضا قرار دارند. اين دو مرتبه در عالم علمي، تقدير علمي و قضاي علمي است. اين دو مرحله در عالم عين نيز مطرحاند. عالم عين نيز مرحلهاي مشروط دارد و مرحلهاي حتمي و در مرحلة آخر امضا ميشود.
ج) امر دفعي خداوند و خلقت تدريجي عالم
ممکن است پرسيده شود چرا بااينکه خداي قادر متعال کار خويش را بدون زمان انجام داده، تنها ميگويد: باش، و آن امر موجود ميشود، اما دربارة خلق عالم ميفرمايد: خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام؛(1) «خداوند آسمانها و زمين را در شش روز آفريد»، يا در جاي ديگر ميفرمايد: إِنَّ يوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون؛(2) «و يك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مىشمريد»؟
1. اعراف (7)، 54.
2. حج (22)، 47.
بهاجمال ميتوان گفت آن عالمي که زمان ندارد، بر عالم زمان احاطه دارد. ما که در عالم زمان هستيم، اين تقدم و تأخرهاي زماني را درک ميکنيم؛ اما براي آن عالم که احاطة وجودي بر اين عالم دارد، همة اينها يکجا حاضرند. گرچه مخلوق در شش روز پديد ميآيد، امر الهي تدريج ندارد (يقُولُ لَهُ کُنْ فَيکُون؛(1) «به او ميگويد: باش! پس موجود ميشود»). اين تدريج براي مخلوق است، نه براي خالق.
2. بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)؛ تقديري حتمي
حضرت زهرا(عليها السلام) براي انتخاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و بعثت ايشان به دو مرحله اشاره ميفرمايند: مرحلة اول را با تعابير إصطفي، إجتبي و سمّاه بيان ميکنند و مرحلة دوم را با تعابير أرسل، إبتعث و...: عَلَماً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَآيلِ الأُمُورِ وَإِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ وَمَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ،؛ «[خدايتعالي رسول گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) را پيش از خلق عالم برگزيد] به خاطر آگاهي از سرانجام کارها و احاطه بر حوادث روزگار و علم به جايگاه مقدرات».
تا اينجاي بيان زهراي مرضيه(عليها السلام) سخن از علم و آگاهي است که بر تقدير علمي منطبق ميشود؛ اما وقتي جبرئيل بر پيغمبر نازل ميشود و ميفرمايد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق؛(2) «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد»، در اين مرحله ديگر سخن از علم نيست؛ بلکه مرحلة اجرا، تحقق نقشه و عينيت بخشيدن به طرح آغاز ميشود. ازاينرو حضرت زهرا(عليها السلام) اين مرحله را بهگونهاي ديگر بيان ميكنند و ميفرمايند: ابْتَعَثَهُ اللَّهُ إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ وَعَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ وَإِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ حَتْمِه؛ «خداوند او را مبعوث
1. يس (36)، 82.
2. علق (96)، 1.
فرمود، زيرا ميخواست کار خويش را تمام كند، و تصميم داشت حکم خود را به پايان رساند، و مقدرات حتمي خويش را نافذ و اجرا فرمايد».
مقدرات تا پيش از رسيدن به مرحلة نهايي، تغييرپذيرند. کار مهندس ساختمان نيز همينگونه است. وقتي کار به مرحلة آخر برسد و واپسين جزء ساختمان ساخته شود، ديگر کار تمام است. مقدرات حتمي به معناي امورياند که ديگر تغيير نميکنند. در قرآن به برخي از مقدرات حتمي اشاره شده است. براي نمونه خداوند ميفرمايد: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون؛(1) «او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همة آيينها غالب گرداند؛ هرچند مشركان كراهت داشته باشند».
اين ارادة حتمي خداست که پيغمبر آخرالزمان مبعوث شود و دين او بر همة اديان ديگر غلبه يابد. همچنين در قرآن آمده است: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُون؛(2) «و بهراستی در زبور بعد از ذكر نوشتيم: بندگان شايستهام وارث زمين خواهند شد».
اين امر که بندگان شايستة خدا سرانجام وارثان زمين خواهند شد، قضايي حتمي است. صديقة کبري(عليها السلام) نيز هدف از بعثت پدر بزرگوار خويش را تحقق مقدرات حتمي الهي معرفي ميفرمايند. اگر پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) در اين عالم مبعوث نشده بودند، اين مقدرات حتميت نمييافتند. پس ميبينيم که بانوي دو عالم(عليها السلام) در اين فراز از خطبة مبارک خويش دو گونه تعبير به کار بردهاند: يکي پيش از بعثت که در اين بخش،
1. توبه (9)، 33.
2. انبياء (21)، 105.
سخن از مقدراتي است که به عالم علم الهي مربوطاند (تقديرات علمي)، و ديگري پس از بعثت که در اين بخش، سخن از مقدرات عيني است (تقديرات عيني). پس دو نوع تقدير وجود دارد: يکي تقديرات در عالم علم الهي و ديگري تقديرات در عالم عين، و براي هر دو نوع، در آيات و روايات مصاديق فراواني بيان شده است.
3. ارتباط بعثت و تقديرات الهي
اكنون اين پرسش مطرح ميشود که چه ارتباطي است بين انتخاب پيامبر و اينکه خداوند علم به مقدرات دارد و خواهان عملي ساختن آنهاست؟ براي يافتن پاسخ بايد نگاهي دوباره به هدف خداي سبحان از خلقت عالم هستي داشته باشيم. گفتيم هنگامي که خداوند ميخواهد عالم هستي را بيافريند، هدف اصيلِ او کاملترين موجودي است که در عالم خلقت ميتواند وجود پيدا کند. آن وجود مقدس، پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) است و چون وجود مقدس چهاردهمعصوم(عليهم السلام) نوري واحد است، درواقع چهاردهمعصوم(عليهم السلام) هدف اصلي خلقتاند. در مرحلة بعد نيز کساني هدف هستند که به آنها شباهت دارند؛ يعني انبيا و اولياي خدا و مؤمنين خالص. ساير مخلوقات نيز طفيلي وجود آنها هستند؛ اما خداي مهربان از اين طفيليها هم صرفنظر نميکند. نهتنها از اينها، بلکه از يک لحظه وجود آنها هم روي نميگرداند و اگر ايشان يک لحظه هم به ياد خدا باشند، از آن يک لحظه نميگذرد و زمينه را فراهم ميکند تا يک ياالله بگويند. در ميان ميلياردها انساني که در طول تاريخ ميتوانند به وجود آيند، افراد ارزندهاي موجود خواهند شد و خدا ميداند چند نسل بايد بگذرد تا يک انسان خوب موجود شود. اگر چند نسل کافر باشند، اما در نسل چهارمشان يک انسان خوب بتواند به وجود آيد، خدا زمينة
آمدن آن نسل را فراهم ميکند تا انساني که شايستگي نور خدا را دارد متولد شود. اين از الطاف و رحمتهاي وسيع خداست.
بنابراين بايد در مرحلة علم مشخص شود که عالم بايد چگونه سامان يابد تا انسانها بتوانند خداپرست شوند و به قرب خدا برسند. به نظر ميرسد نخست بايد ابزار لازم براي رسيدن به اين امر مهم در وجود انسانها گذاشته شود. بنابراين بايد خداوند به آنها عقل دهد تا بتوانند خوب و بد را تشخيص دهند؛ اما باز خداوند ميداند که انسان علاوه بر عقل، به راهنمايي ديگر نيز نيازمند است. اگر کساني باشند که او را تربيت کنند و راه صحيح را از آغاز براي او روشن سازند، انسان بهسرعت ميتواند مسير درست را بيابد، با خداوند ارتباط برقرار کند و شايستة بهشت شود؛ اما اگر خداوند پيامبران را نفرستد، عقل انسان بهتنهايي براي رسيدن به آن هدف بسنده نيست. اين نکات حقايقياند که به مرحلة علم مربوطاند و تقدير علمي بهشمار ميآيند. بنابراين در همان آغاز خلقت بايد طرحي در نظر گرفته شود که مخلوقات اصيل علاوه بر وجود کامل خويش، مرتبهاي از وجود هم داشته باشند که بهوسيلة آن با ديگران ارتباط بگيرند و آنها را راهنمايي کنند. ازاينرو بايد وجود اصلي آن مخلوقات اصيل، مرتبة نازلهاي هم داشته باشند و آن وجود جسماني آنهاست. اين وجود جسماني بايد مانند سايرين باشد تا امکان همکاري و تعامل با يکديگر را داشته باشند. اين راهنما بايد با خداوند ارتباطي تنگاتنگ داشته باشد تا بتواند با اطلاع از عالم غيب، راهنماي عالم شهود شود. ازاينرو قرآن کريم ميفرمايد: وما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيبِ وَلكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاء؛(1) «و چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند؛ ولى خداوند از ميان رسولان خود، هركس را بخواهد برميگزيند».
1. آل عمران (3)، 179.
تنها شمار اندكي از انسانها چنين استعدادي دارند. بنابراين ارادة خدا تعلق ميگيرد به اينکه آنها را انتخاب کند و غيب را به آنان بنمايد تا ايشان که با ما نيز سنخيتي دارند، بهسوي ما بيايند، دست ما را بگيرند و ما را هدايت كنند. با اين بيان، فلسفة نبوت نيز مشخص ميشود. روشن ميشود که چرا خدا پيغمبران را براي هدايت انسانها ميفرستد و چرا به آنان وحي ميکند و به ديگران وحي نميکند؟ خلاصة سخن اينکه براي فراهم شدن زمينة دريافت رحمتهاي بيپايان الهي و سعادت اخروي براي همة انسانهايي که بهتدريج پا به عرصة وجود ميگذارند، بايد در طرح اولية خلقت، مسئلة نبوت منظور شود؛ وگرنه وجود ساير انسانها معطل ميماند و ايشان به هدف نميرسند كه اين نقض غرض و خلاف حکمت است.
در عالم عين، خداوند تعالي براي عملي ساختن آنچه طراحي فرموده است پيامبران را يکي پس از ديگري مبعوث ميكند که واپسين آنها وجود مقدس نبي خاتم، حضرت محمد مصطفي(صلى الله عليه وآله) است. ازاينرو بانوي دو عالم(عليها السلام) فرمودند: «خداوند او را مبعوث فرمود، زيرا ميخواست کار خويش را به پايان برد، و تصميم داشت حکم خود را اجرا كند، و مقدرات حتمي را نافذ و اجرا فرمايد».
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org