إِلاَّ تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ، وَتَنْبِيهاً عَلَى طَاعَتِهِ، وَإِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ، ودلالَةً عَلَى رُبُوبِيَّتِه وَتَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَإِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ، وَوَضَعَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيتِهِ، ذِيادَةً لِعِبَادِهِ مِنْ نَقِمَتِهِ وَحِياشَةً لهُمْ إِلَى جَنَّتِه؛ [خداي تعالي عالم را آفريد] تا حکمت خود را تثبيت کند و هشداري بر اطاعت او باشد و قدرت او را نمايان کند و بندگانش را به عبادت خويش فراخواند و دعوت خويش را تقويت کند. سپس ثواب را بر اطاعت خويش قرار داد و عذاب را براي معصيت خود وضع کرد، تا بندگانش را از عذاب خويش دور سازد و بهسوي بهشت سوق دهد.
1. مقدمه
در فصل پيش به معنايي تحليلي براي هدف اشاره کرديم که بر اساس آن ميتوان
گفت متعلقهاي محبت، همه به نوعي هدفاند. براي مثال وقتي از کساني که اهل عبادت و ياد خدا هستند، پرسيده ميشود که چرا عبادت ميکنيد، عدهاي خواهند گفت: براي رسيدن به ثواب آخرت عبادت ميکنيم. هدف اصلي براي ايشان نعمتهاي بهشتي است و چون عبادت، وسيلة رسيدن به آن هدف است، بالتبع آن را نيز دوست دارند. عدهاي هستند که اصلاً از ياد خدا لذت ميبرند. امام سجاد(عليه السلام) در مقام مناجات با خدا ميفرمايند: بِذِکْرِکَ عَاشَ قَلْبِي؛(1) «حيات قلب من وابسته به ياد توست».
براي اين افراد، خودِ عبادت مطلوب بالذات است. خدا بندگاني دارد که از نعمتهاي بهشتي ازآنجهت لذت ميبرند که نعمت خداست و چون به خدا انتساب دارند و نشانة لطف خدا به آنها هستند، آنها را دوست ميدارند. حضرت زينالعابدين(عليه السلام) در مناجاتهاي خمسعشر به خداي سبحان عرض ميکنند: يا نَعِيمِي وَجَنَّتِي، يا دُنْیايَ وَآخِرَتِي؛(2) «اي نعمتهاي من و اي بهشت من! اي دنياي من و اي آخرت من!»
خداي مهربان چنين بندههايي هم دارد و اي کاش ما در طول عمرمان براي لحظاتي چنين حالي را درک ميکرديم. بههرحال همة متعلقات محبت به نوعي هدف بهشمار ميآيند و اهداف بالتبع، در طول اهداف بالذات قرار ميگيرند. اگر در قرآن کريم براي خلقت انسان چند هدف بيان شده است، درحقيقت اشاره به اهداف طولي است. به اين معنا ميتوان گفت خداي سبحان، هم هدف بالذات دارد و هم هدف بالتبع.
پس از اين مقدمه، اکنون به خطبة شريف صديقة کبري(عليها السلام) بازميگرديم تا با اهدافي آشنا شويم که حضرتش براي آفرينش عالم بيان ميکنند.
1. سیدبنطاووس، اقبال الأعمال، ص73.
2. محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج91، ص147، مناجات خمسعشر.
2. اهداف خلقت هستي از زبان حضرت زهرا(عليها السلام)
صديقة طاهره(عليها السلام) در فراز پيش فرمودند خداوند، عالَم را با مشيت خود آفريد، بدون اينکه نيازي به ايجاد آن داشته باشد. اکنون حضرتش اهدافي را براي خلقت استثنا ميکنند. اين استثنا، استثناي منقطع است؛ زيرا در اين امور نيز فايدهاي وجود ندارد که عايد خداوندِ بينياز شود، و ويژگي استثناي منقطع اين است که نهايت تأکيد را ميرساند. در اينجا اين استثنا بيانگر اين نکته است که اگر هدفي هم ذکر ميشود، از سنخ اهدافي نيست که ناشي از احتياج يا براي حصول فايدهاند؛ بلکه اين اهداف اموري هستند که سودشان به مخلوق ميرسد.
إِلاَّ تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ،: اگر کسي در حکمت خداوند شک داشته باشد، هنگامي که آفرينش او را ميبيند و اسراري را که در آفرينش هر موجودي هست درک ميکند، آثار حکمت الهي را در آنها ظاهر مييابد.
وَتَنْبِيهاً عَلَى طَاعَتِهِ،: هنگامي که انسان، حکمتهاي آفرينش را درک کند، آگاه ميشود که اين عالم ازروي حساب آفريده شده است. قرآن کريم ميفرمايد:
إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْض رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاًَ سَبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّار؛(1) همانا در آفرينش آسمانها و زمين، و آمدورفت شب و روز، نشانههاى [روشنى] براى خردمندان است؛ همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آنگاه كه
1. آل عمران (3)، 190ـ191.
بر پهلو خوابيدهاند، ياد مىكنند و در [اسرار] آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند. بارالها! اينها را بيهوده نيافريدهاى! منزهى تو! پس ما را از عذاب آتش نگاه دار.
چنين انسانهايي معترفاند که وجود آنها نيز عبث نيست و خلقتشان حسابشده است. بنابراين ميفهمند که ممکن است برخي از اعمال آنها، آنان را سزاوار آتش کند. نتيجة اين تفکر، اين خواهد بود که بگويند ما را از عذاب آتش نگاه دار! تفکر در حکمتهاي الهي موجب ميشود که انسان متوجه اطاعت خدا شود و انگيزة اطاعت پيدا کند.
وَإِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ،: اين عبارت شبيه همان است که فرمودند: تثبيتاً لحكمته. در نسخهاي ـ که ظاهراً رجحان دارد ـ آمده است: وَدلالَةً عَلي رُبُوبِيَّتِهِ،؛ «[خداوند عالم را خلق کرد] تا ربوبيت خويش را به بندگان نشان دهد». خداوند خواست ربوبيت خويش را نشان دهد تا بندگان او بفهمند اختيار عالم به دست اوست. وقتي او «رب» باشد، بهگونة متقابل ما «عبد» خواهيم بود. بنابراين ما بايد وظيفة بندگي خويش را بهجاي آوريم.
وَتَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ،: «تعبد» هم بهصورت لازم استعمال ميشود و هم بهصورت متعدي. هنگامي که بهصورت لازم به کار ميرود، به معنای «در مقام عبادت برآمدن و ممارست بر عبادت داشتن» است؛ اما در حالت متعدي، به معناي «کسي را به بندگي فراخواندن» است. در اين عبارت ظاهراً معناي متعدي مراد است؛ يعني خداي سبحان عالم را با اين اسرار و حکمتها آفريد تا بندگان خويش را به بندگي خود فراخواند.
حضرت سرانجام ميفرمايند: وَإِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ،: خداوند پيامبران را بهسوي مردم ميفرستد تا راه صحيح بندگي را به مردم نشان دهند و تفکر در حکمت و عظمت
آفرينش، ياري و تقويتي براي دعوت انبيا خواهد بود. قرآن کريم نيز به اين حقيقت اشاره دارد که وقتي خداوند انبيا را بهسوي مردم ميفرستد، اسباب تکويني را نيز بهصورتي فراهم ميکند که دعوت انبيا مؤثر واقع شود: وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون؛(1) «و ما در هيچ شهر و آبادىاي پيامبرى نفرستاديم، مگر اينكه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم، شايد بازگردند و تضرع كنند».
نيز ميفرمايد: وَلَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون؛(2) «و ما بهسوى امتهايى كه پيش از تو بودند، پيامبرانى فرستاديم. پس آنها را با شدت و رنج و ناراحتى روبهرو ساختيم، شايد خضوع كنند و تسليم شوند».
قرآن بهصراحت ميفرمايد خداوند هر پيامبري را ميفرستاد، به دنبال آن مردم را به سختيهايي مبتلا ميکرد تا اين حوادث، انگيزة روي آوردن بهسوي خداوند را در آنها تقويت کند؛ چراکه انسانهاي مغرور تا زماني که ثروت و اموال فراوان در اختيار دارند، چندان به سخن انبيا توجه نميکنند، بلکه گاه نبي خدا را مورد تمسخر و توهين خود قرار ميدهند؛ اما هنگامي که با حوادثي طبيعي همچون سيل و زلزله روبهرو ميشوند، بهسوي خدا توجه پيدا کرده، دعوت انبيا را جدي ميگيرند. راه ديگر اين است که همراه با دعوت انبياي الهي به پرستش خداي يگانه و دوري از بتپرستي، خداي سبحان نيز بهگونة تکويني نعمتها و حکمتهاي خويش را به مردم نشان دهد. اين راهکار موجب تقويت دعوت انبيا ميشود که حضرت زهرا(عليها السلام) بدان اشاره فرمودند.
1. اعراف (7)، 94.
2. انعام (6)، 42.
3. رحمتهای مضاعف الهی برای رسیدن به اهداف آفرینش
ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ، وَوَضَعَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ ذِيادَةً لِعِبَادِهِ مِنْ نَقِمَتِهِ وَحِياشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِه؛ سپس ثواب را بر اطاعت خويش قرار داد و عذاب را براي معصيت خود وضع کرد تا بندگانش را از عذاب خويش دور سازد و بهسوي بهشت سوق دهد.
«ذائد» به معناي مانع است و به کسي که مانع دشمنان ميشود و آنها را دفع ميکند «ذائد» گويند. «حياشه» نقطة مقابل ذياده، و به معناي سوق دادن و راندن است.
صديقة طاهره(عليها السلام) در اين عبارت به اين حقيقت اشاره ميکنند که خداوند تبارکوتعالي تنها به اين بسنده نکرد که مردم با ديدن عظمت و حکمت عالم با وظيفة خويش آشنا شوند و در برابر خداوند خضوع کنند، بلکه ازروي لطفْ عاملي تقويتکننده نيز براي بندگان قرار داد و آن عامل اين است که فرمود اگر بندگي کنيد، ثواب اخروي هم داريد و اگر عصيان کنيد، عقاب ميشويد. جعل ثواب و عقاب براي اطاعت و عصيان، ناشي از رحمت خداي تبارکوتعالي است. او چنان خواهان حرکت بندگانش بهسوي کمال و تحصيل لياقت رحمتهاي بيپايان الهي است که اين عوامل را هم قرار داد تا بندگان بيشتر به سمت اطاعت و دوري از معصيت برانگيخته شوند. اگر خداوند واجب و حرامي قرار نداده بود و ثواب و عقابي بر انجام و ترک آنها وضع نميکرد، بيشتر انسانها انگيزهاي براي عمل پيدا نميکردند و با نبود انگيزه، از عبادت روي ميگرداندند و درنتيجه شايستگي رحمت بيشتر خداوند را به دست نميآوردند. آن چيزي که خداوند بيش از هر چيز خواهان آن است، افاضة رحمت بيشتر است. پس اصل جعل ثواب و عقاب هم براي رحمتي است که خداوند تبارکوتعالي ميخواهد مخلوقاتش بيشتر از آن بهرهمند شوند.
4. آفرينش همة هستي براي انسان
با مرور اين فراز از خطبة شريف فدکيه، ممکن است اين پرسش به ذهن برسد که وقتي هنوز خداوند انسان را خلق نکرده است، چگونه ميتوان گفت خداوند عالم را خلق کرد تا حکمت خويش را نشان دهد؟ در آن مرتبه، خداوند حکمت خود را به چه کسي ميخواهد نشان دهد؟ يا خداوند عالم را خلق کرد تا چه کسي را به سمت بهشت سوق دهد و از عقاب منع کند؟
پاسخ اين است که در اين فراز، برخي از مصاديقِ اشيا مرادِ حضرت هستند، نه مجموعة عالم. بهعبارتديگر حضرت، عالم را منهاي انسان مختار در نظر گرفتهاند. سپس ميفرمايند عالم را آفريد تا حکمتهاي خويش را در آن تثبيت، و قدرت خود را ظاهر کند و... تا شما انگيزة اطاعت پيدا کنيد و در ساية عبادت، لياقت دريافت رحمت بالاتري را بيابيد. پس کل اين دستگاه، اعم از نظام ارسال انبيا و اوليا و لوازم آن، بدين خاطر است که انسانها بتوانند با اطاعت خداوند شايستگي ثواب، کمال و رحمت بيشتري را پيدا کنند و به خدا نزديکتر شوند. تا وقتي انسان اين عبادتها را انجام ندهد، نميتواند آن رحمت را درک کند. خداوند اين زمينه را براي انسان فراهم آورده است و حتي ملائکه نيز نميتوانند ثوابهاي اخروي را درک کنند. آن ثوابها براي انسان است و ملائکه در بهشت، خادم انساناند. قرآن خوشامدگويي فرشتگان به انسانهاي صالح را اينگونه نقل ميفرمايد: الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يقُولُونَ سَلامٌ عَلَيكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون؛(1) «آنان كه فرشتگان روحشان را مىگيرند، درحالىكه پاك و پاكيزهاند، ملائکه به آنها مىگويند: سلام بر شما! وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مىداديد».
1. نحل (16)، 32.
درواقع ثوابهاي بهشتي بر اثر عمل اختياري انسان قابل تحصيلاند. بنابراين هنگامي که خداوند انسان را به عبادت خويش دعوت ميکند و ميفرمايد: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون؛(1) «من جن و انس را خلق نکردم، مگر براي اينکه مرا عبادت کنند»، معناي دعوت او اين نيست که شما عبادت کنيد تا من از عبادت شما لذت ببرم. لازمة چنين سخني اين است که خداوند به عبادت ما احتياج داشته باشد؛ درحاليکه خداوند هيچ احتياجي ندارد. در آياتي متعدّد از قرآن کريم آمده است که اگر همة انس و جن از نخستين تا واپسين، کافر شوند سر سوزني به خدا ضرر نميرسد و از او چيزي کم نميشود. اين دعوت بدين خاطر است که خداوند افاضه کردن رحمت را دوست دارد و راه رسيدن به آن رحمت، عبادت است. بنابراين بايد بگوييم خداوند عالم را براي انسان آفريده و آثار حکمت خويش را در آن ظاهر کرده است تا انسان خدا را بشناسد و انگيزة عبادت و اطاعت او را پيدا کند و با اطاعت و عبادت خداوند، لياقت دريافت رحمت و کمالي بيشتر را به دست آورد.
با تفسيري که براي هدف خلقت گفته شد، روشن ميشود که همة اين افعال براي خداوند مطلوب بالتبعاند؛ بدينمعنا که خداوند خير محض است و ذات خويش را دوست دارد و هر چيز را به قدر بهرهاي که از خير داراست دوست دارد و هرآنچه مورد محبت خداست، خداوند خواهان تحقق آن است؛ ازاينرو همة آنچه را لازمة تحقق کمال انسان است، محقق کرده تا انسان بتواند به کمال برسد. بنابراين ميتوان گفت خداوند همة اين وسايل را فراهم کرده است تا انسان خداپرست شود؛ اما اين اهداف هدف بالذات خداوند نيستند. اگر اينها هدف بالذات خداوند باشند، لازمهاش نيازمندي خداوند
1. ذاريات (51)، 56.
است؛ اما خداوند هيچ نيازي ندارد. ما باشيم يا نباشيم، نه سر سوزني بر ملک خدا افزوده، و نه سر سوزني از کمالات او کاسته ميشود. همة هستي، باشند يا نباشند، نه چيزي از ابتهاج ذاتي خدا کم ميشود و نه چيزي بر آن افزوده ميگردد. بدون شک ما بايد همه افعال خويش را براي رضاي خداوند انجام دهيم و همچون موسي(عليه السلام) بگوييم: وَعَجِلْتُ إِلَيكَ رَبِّ لِتَرْضَى؛(1) «پروردگارا! و من بهسوى تو شتاب كردم، تا از من خشنود شوى». البته اگر ميگوييم بايد کاري کرد که خداوند راضي شود، درحقيقت تعبيري همراه مسامحه به کار ميبريم. امام حسين(عليه السلام) در دعاي عرفه به خداوند تبارکوتعالي عرض ميکنند: إلهي تَقَدَّسَ رِضَاکَ أنْ تَکُونَ لَهُ عِلَةٌ مِنْکَ، فَکَيفَ يکُونُ لَهُ عِلَةٌ مِنِّي؛(2) «خدايا! رضاي تو مقدس است از اينکه حتي از ناحية خودت هم علتي داشته باشد (به تعبير فلسفي، رضايت تو عين ذات توست و علت ندارد). پس چگونه ميتواند علتي از ناحية من داشته باشد؟»
سخن حضرت بدينمعناست که خداوند تعالي براي رضايت خويش، از خود هم براي ايجاد رضايتش علتي قرار نداده، و براي حصول آن، از علتي کمک نميگيرد تا چه رسد به اينکه ما بخواهيم علتي براي رضايت او باشيم. اگر ميگوييم بايد خدا را راضي کنيم و تنها براي رضاي او کار انجام دهيم، بدينمعناست که خود را به جايي برسانيم که متعلق آن رضا قرار گيريم. تحول و دگرگوني حالت، در خداوند راه ندارد. اينگونه نيست که ـ العياذباللهـ خداوند گاه ناراحت باشد و گاهي خوشحال: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا؛(3) «حمد تنها از آنِ خدايي است که حالتي براي او بر حالتي
1. طه (20)، 84.
2. سیدبنطاووس، اقبال الأعمال، ص349.
3. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبة 65.
ديگر سبقت نميگيرد». تحولات در وجود ما رخ ميدهند و راهي به خداوند تعالي ندارند. ما بايد لياقت پيدا کنيم که مورد رضايت الهي قرار گيريم.
5. نگاهی به سبک هدفشناسی خلقت در اندیشه فاطمه(عليها السلام)
حضرت زهرا(عليها السلام) در اين فراز، فلسفهاي عظيم را براي خلقت تبيين فرمودهاند که ما بهصورت فشرده دربارة آن صحبت کرديم. البته بايد به اين نکته نيز توجه کرد که گاه با يک فعلِ خداوند، صد هدف تحقق مييابد و او با يک تير صد نشان را ميزند؛ ولي در مقام بيانِ آن براي ما، يکي از هدفها و حکمتهاي سادة آن را بيان ميکند. براي روشن شدن اين نکته، مقدمهاي را بيان ميکنيم.
ما انسانها معمولاً براي رسيدن به هدفي تصميم به انجام کاري ميگيريم، اما ممکن است انجام آن کار آثار و لوازمي داشته باشد که ما اصلاً به آنها توجهي نداريم. براي نمونه هنگامي که غذا ميخوريم، هدف ما سير شدن است و اگر کمي عاقلتر باشيم، هدف ما اين است که تجديد قوا کنيم تا بتوانيم عبادت کنيم. علاوه بر اينها، وقتي غذا ميخوريم و آن را در دهان ميجويم، ماهيچههاي فک نيز بر اثر حرکت فک تقويت ميشوند. اگر کسي مدتي دهانش را ببندد و دهان خود را اصلاً حرکت ندهد، بهتدريج ماهيچههاي اطراف فک او ضعيف ميشوند. بنابراين غذا خوردن، فک ما را نيز تقويت ميکند؛ اما بسياري از انسانها از چنين آثاري اصلاً خبر ندارند و اگر هم خبر داشته باشند، به آنها توجه ندارند. آيا اگر کسي واقعاً همة آثارِ سودمند غذا خوردن را بداند و حقيقتاً هنگام غذا خوردن، همة آن آثار را در نظر آورد، مشکلي پيش ميآيد؟ مسلماً اگر انسان هر اثر خيري را که
بر کاري مترتب ميشود بداند و اين آثار در اختيار او باشند و آنها را اراده کند، کار وي کاملتر خواهد بود.
هنگامي که خداي سبحان کاري را انجام ميدهد، گاه با يک تير صد نشان را ميزند؛ اما گاهي يکي از هدفهاي آن را براي ما بيان ميکند و مقتضاي صحبت با ما اينگونه سخن گفتن است؛ زيرا يا امکان بيان آن اهدافِ ديگر نيست، يا اگر هم ممکن باشد، ما توان درک آن را نداريم، يا اگر بگويد، براي ما اهميتي ندارد. براي نمونه بياييم چند لحظه به عظمت اين آسمانها و کهکشانها بينديشيم! بهراستي اين دستگاه عظيم بااينهمه زيبايي براي چه اهدافي خلق شده است؟ گاه بين دو کهکشان هزاران سال نوري فاصله است و در دل هرکدام ميليونها و ميلياردها ستاره شناورند. جهان طبيعت بهقدري عظيم است که گاه ستارهاي هزاران سال پيش خاموش شده است، اما تازه نور آن به ما ميرسد و ما گمان ميکنيم اکنون در حال نورافشاني است. چنين جهان عظيمي که عقل بشر را مدهوش کرده، بهگونهايکه نميتواند تصوري از آن را داشته باشد، چه اهدافي را دنبال ميکند؟ اگر بخواهند همة اهداف خلقت اين کهکشانها را براي ما بيان کنند، آيا ميتوانيم آنها را تصور کنيم؟ آن زمان که بشر گمان ميکرد ستارگان گلميخهايي هستند که در آسمان کوبيده شدهاند، اصلاً چنين اهدافي را ميفهميد؟ اکنون نيز که بشر در علوم تجربي پيشرفتهايي داشته، توان درک بسياري از حکمتهاي عالم طبيعت را ندارد. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: وَهُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَالْبَحْر؛(1) «و او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاريكيهاى خشكى و دريا، بهوسيله آنها راه يابيد»؛
1. انعام (6)، 97.
اما آيا واقعاً خلقت اين دستگاه عظيم تنها براي اين است که ما راه خود را پيدا کنيم؟! يقيناً اينگونه نيست و اين تنها هدفي کوچک از هزاران هدف است که براي ما بيان شده است. اگر خداوند بخواهد همة حکمتهايي را که در آسمانها نهفتهاند بيان کند، عقل ما درک نميکند. البته همين هدف نيز مد نظر خدا هست، اما اهداف و حکمتهايي که اين چرخ گردون دنبال ميکنند، بيش از اين است. خداوند جاهل نيست و همة آنها را ميداند؛ اما اهدافي که در قرآن يا روايات بيان شدهاند به مقتضاي حالي است که آن آيه در آن نازل شده و به مقتضاي مخاطبي است که آن را ميشنود؛ وگرنه اگر خداوند بخواهد همة حقايق را بيان کند، هم گفتار بسيار طولاني خواهد شد و هم از توان درک مخاطب خارج ميشود. اگر مخاطب نتواند کلام خدا را درک کند، استفادهاي هم از آن نميبرد. پس ما نبايد گمان کنيم اهدافي که بيان ميشوند، اهدافي انحصارياند و خداوند همة اين کارها را فقط براي اين اهداف محدود انجام داده است. اهدافي که بيان ميشوند، تنها قسمتي از همة اهدافاند و بازگو کردن آنها، براي تربيت ما و بهرهمندي ما از آن نعمتهاست. ازآنجاکه قرآن هدايتگر مردم است (هُدًى لِّلنَّاس)(1) و ما بايد با آن هدايت شويم، بايد چيزي را بگويد که ما بفهميم و بر ما اثر بگذارد. ازاينرو گاهي در ميان اهداف متعدد، هدفي کوچک را بيان ميکند تا غرض از بيان آن آيه براي آن مخاطبان تحقق يابد.
1. بقره (2)، 185.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org