وَنَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّکرِ لِاتِّصَالِهَا، وَاسْتَحْمَدَ إِلَي الْخَلاَئِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَثَنَّي بِالنَّدْبِ إِلَي أَمْثَالِها؛ و خداوند براي فراوان و مداوم نمودن نعمتها بندگان را به شکر دعوت فرمود و با بخشش فراوان از آنها خواست که حمد او را بهجاي آورند و باز آنها را به درخواست امثال اين نعمتها دعوت کرد.
1. مقدمه
فراز آغازين خطبة مبارک فدکيه، با حمد و ثناي خداي سبحان آغاز شد که اين فراز، خود به چهار بخش تقسيم شده و هر بخش با سه جمله سامان يافته است و ازلحاظ سجع، نظم و وزن، ترکيب خاصي دارد. در مباحث گذشته، دربارة سه بخش از اين فراز بحث کرديم. صديقة کبرا(عليها السلام) در بخش چهارمِ از اين فراز، با سه جملة ديگر حمد و ثناي الهي را به پايان ميبرند. اين سه جمله که باز با سجع و قافية ويژهاي بيان ميشوند،
درواقع رابطة نعمتهاي الهي را با بندگان تبيين ميکنند. حضرت در جملات پيش، کثرت، کيفيت و طولاني بودن مدت نعمتهاي خداي سبحان را بيان کردند و در اين بخش به رابطة نعمتها با خلايق پرداخته، تعاملي را کانون توجه قرار ميدهند که بين متنعمان و اين نعمتها وجود دارد.
2. شکر نعمت؛ راهي براي افزايش نعمت
نخستين نکتهاي که صديقة طاهره(عليها السلام) در اين بخش بيان ميفرمايند اين است که خداي مهربان علاوه بر اينکه نعمتهايي را به بندگانش عطا فرمود، مردم را به شکر نعمتهاي الهي دعوت کرد تا بر نعمتهايشان افزوده شود: وَنَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّکرِ لِاتِّصَالِهَا؛ «و خداوند براي فراوان و مداوم نمودن نعمتها بندگان را به شکر دعوت فرمود».
اين دعوت الهي، خود نعمتي است عظيم، فراتر از همة نعمتهاي خداوند. خداوند با بخشش نعمتهاي ابتدايي، چيزي را در حق مخلوقات خويش فروگذار نکرده است؛ اما علاوه بر اين، راهي ديگر را بر روي بندگان خويش گشوده است تا بتوانند نعمتهاي خود را افزايش دهند. سنت اولي الهي اين است که هرآنچه را حيات مخلوقات بدان نيازمند است، به آنها عطا کند؛ اما او لطف بالاتري در حق مخلوقات خويش کرد و اجازه داد از نعمتهاي بيشتري بهرهمند شوند. حقيقت اين است که زندگي انسان با قوت لايموتي دوام مييابد و بدون تنوع غذايي هم امکان سپري کردن زندگي براي او وجود دارد و ضرورتي ندارد که خداوند انواع ميوه، سبزي، گوشت، شير، عسل و روييدنيهاي مختلف را در اختيار او قرار دهد. براي مثال در هنگام بازگشت بنياسرائيل
از سرزمين مصر، خداوند براي ايشان منّ و سلوا نازل کرد (حقيقت منّ و سلوا بهدرستي براي ما روشن نيست و مفسران نيز در اين باره اختلاف دارند؛(1) همين اندازه ميدانيم که دو نعمت بسيار مطلوب بودهاند) که نياز غذايي آنها را تأمين ميکرده است. بنياسرائيل بنا بر روش معمول خويش شروع به بهانهگيري کرده، به حضرت موسي(عليه السلام) گفتند ما به اين دو غذا بسنده نميکنيم؛ از خدا بخواه که سير، پياز، عدس و... نيز براي ما فراهم آورد. قرآن کريم به اين داستان اشاره ميفرمايد:
وَإِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نَصْبِرَ عَلي طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ يُخْرِج لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَقِثَّائِها وَفُومِها وَعَدَسِها وَبَصَلِها؛(2) و به خاطر بياوريد زماني را که گفتيد: اي موسي! هرگز حاضر نيستيم به يک نوع غذا بسنده کنيم! از خداي خود بخواه که از آنچه بر زمين ميروياند، از سبزيجات و خيار و سير و عدس و پيازش، براي ما فراهم سازد.
تنوع غذاها، خود نعمت افزودهاي است که خداوند به بندگان خويش عطا فرموده است. اين مسئله در ساير امور زندگي انسان نيز جاري است. برخي امور براي انسان در حد ضرورت و نياز کافي است، اما اين امکان هست که او بيش از آنچه نياز دارد از نعمتهاي خدا استفاده کند و لذت بيشتري از نعم الهي ببرد. راه برخورداري از اين امکان، قدرداني از نعمتهاي خداوند است و اين سنتي قطعي و استثناناپذير در تدبير الهي است. قرآن با تعبيراتي که همانند آن کمتر در بيان سنتهاي الهي آمده است،
1. برای مطالعة برخی از اقوال مفسران دربارة منّ و سلوا، ر.ک: فضلبنالحسن طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن ، ذیل آیة 57 سورة بقره.
2. بقره (2)، 61.
ميفرمايد: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِيدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيد؛(1) «و به خاطر آوريد هنگامي را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر شکرگزاري کنيد، قطعاً و یقیناً نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسي کنيد، حقیقتاً مجازاتم شديد است».
اذان به معناي اعلام است؛(2) اما رفتن به باب تفعل موجب ميشود که اين اذان بسيار صريحتر، گوياتر و قطعيتر بيان شود. «تَأَذَّن»، يعني اعلام آشکار و مؤکد کرد. سپس موضوع اين اعلام با اين تعبير بيان شده است که لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِيدَنَّکم؛ «اگر شکرگزاري کنيد، بر شما خواهم افزود»؛ يعني لأَزِيدَنَّکمْ نِعَمِی؛ «نعمتهاي خود را بر شما ميافزايم». خداي سبحان ميتوانست بهجاي تعبيري که در آيه آمده است، بگويد: إِنْ شَکَرْتُمْ زِدْتُکُم؛ «اگر شکر بهجاي آوريد، نعمتهای شما را ميافزايم»؛ اما با جملهاي اين معنا بيان شده است که بنا بر گفتة ادبا، جواب قسم است(3) و درحقيقت فرموده است: والله لئن شکرتم...؛ «به خدا اگر شکر کنيد...». علاوه بر اين، جواب قسم با لام تأکيد و نون تأکيد ثقيله آمده است تا تأکيد کلام کاملاً رعايت شده باشد. اين بدان معناست که اين سنت الهي جاي هيچ شک و شبههاي ندارد و قاعدهاي قطعي و بياستثناست. با توجه به نکات مزبور، در ترجمة اين آية شريفه بايد گفت: «اگر شکرگزار نعمتهاي من باشيد، قطعاً و يقيناً نعمتهايي را که در اختيار شما قرار دادهام افزايش خواهم داد؛ اما اگر کفران نعمت کنيد بدانيد که عذاب من بسيار سخت است».
1. ابراهيم (14)، 7.
2. ر.ک: محمدبنمکرمابنمنظور، لسان العرب، ذیل واژه.
3. قاسم حميدان دعاس، اعراب القرآن الکريم، ذيل آيه.
نکتة درخور توجه ديگر در اين آية شريفه، اين است که تعبير قرآن کريم در جواب کفران نعمت، مانند جواب شکر مورد تأکيد قرار نگرفته و نميفرمايد: «لَأُعَذِبَنَّکُم»؛ بلکه با تأکيدي خفيفتر تهديد ميکند که اگر کفران نعمت کرديد، بدانيد که عذاب من سخت است.
برخي گمان کردهاند «لَأَزِيدَنَّکم»، يعني «تعداد و جمعيت شما را افزايش ميدهم». اين اشتباه ناشي از عدم آشنايي کامل با ادبيات عرب و تطبيق آن با ادبيات فارسي است. اينگونه تعبيرات ادبي را نميتوان عيناً به فارسي ترجمه کرد. وقتي قرآن ميفرمايد: قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا؛(1) «پروردگارا! علم مرا افزون کن»، معناي «زِدْنِي» اين نيست که مرا افزون کن! اين زيادت، با تميز آن، يعني علم، مشخص ميشود. پس «زدني علما» يعني علم مرا زياد کن. بنابراين «لَأزِيدَنَّکُم» يعني «لَأزيدَنَّکُم نعمَه» که تميز آن محذوف است و در ترجمة آن ميگوييم: «قطعاً نعمتهاي شما را افزايش خواهم داد». درواقع خداوند با اين بيان مردم را تشويق به درخواست فزوني نعمت کرده و انگيزة شکر را در آنها افزايش داده است.
به مناسبت کلام شريف حضرت زهرا(عليها السلام) بهتر است در باب شکر نکاتي را مطرح کنيم تا فتح بابي براي اهل مطالعه و تحقيق شود.
3. آگاهي و انگيزه؛ دو عامل تحقق شکر
شکر، عملي اختياري است و هرگونه عمل اختياري، نيازمند زمينهاي فکري است. به تعبير ديگر، انسان براي انجام عمل اختياري به علم و آگاهي نيازمند است؛ اما بيش از
1. طه (20)، 114.
آن به زمينة انگيزشي محتاج است؛ بدينمعنا که غير از آگاهي و شناخت، بايد عملْ براي او خواستني باشد. بنابراين کار اختياري هنگامي انجام ميگيرد که «دانستن» و «خواستن» به هم ضميمه شوند. اگر ميبينيم بااينکه خوب بودن بسياري از کارها براي ما روشن است و ما از نيکويي و حسنِ آنها آگاهيم، براي انجام آنها اقدام نميکنيم، بدين خاطر است که انگيزة انجام آن کارها را نداريم. انسان زماني کاري را که ميداند خوب است انجام ميدهد که انگيزة انجام آن کار را داشته باشد. ازاينرو مهمترين نقش مربي در امر تربيت، تقويت انگيزههاي شاگرد خويش براي انجام اعمال نيکوست، و بايد کاري کند که محبت و عاطفهاي در شاگرد نسبت به آن اعمال پديد آيد.
بنا بر اين قاعده، براي تحقق شکر، آگاهي از فراواني نعمتهاي خداوند کافي نيست و بايد انگيزة شکر نيز به آن ضميمه شود. به تعبير ديگر بايد ميل به شکرگزاري نيز در دل ما وجود داشته باشد تا به اين کار مهم اقدام کنيم. اين عامل را خداوند بهطور فطري در وجود انسان قرار داده است. انسان بهگونهاي آفريده شده که بهطور طبيعي وقتي بفهمد کسي به او خدمتي کرده است، در دلش خود را بدهکار او احساس ميکند؛ وظيفة خود ميداند که در برابر او خضوع کند و بکوشد بهگونهاي لطف او را جبران، و دستکم با زبان از او تشکر کند و تا زماني که اين کار را نکند، چنان است که گويا گمشدهاي دارد و آرام نميگيرد.
چند سال پيش در سفري به امريکا از ما براي سخنراني در يکي از دانشگاهها دعوت کردند. پس از سخنراني متوجه شدم که دانشجويي ميخواهد بهزحمت از ميان جمعيت بگذرد و خود را به ما برساند. از دوستان خواهش کردم راه را باز کنند تا ببينيم چه ميگويد. ايشان نزديک آمد و گفت: «فقط ميخواستم به شما بگويم بسيار
متشکرم». اين را گفت و رفت. او در دل خويش کمبودي احساس ميکرد و تنها با اين اظهار تشکر آرام گرفت. البته من نميدانم کدام بخش سخنم براي او جالب بود؛ اما اين امري فطري است و انسان نميتواند نسبت به کسي که به او احسان کرده، بياعتنا باشد. اين امر تنها اختصاص به انسان ندارد و در حيوانات نيز بهخوبي مشاهده ميشود. بهجرئت ميتوان گفت برخي حيوانات از بسياري از انسانها شکرگزارترند. اگر انسان به برخي از حيوانات لقمه نان يا تکة استخواني بدهد، مدتها در مقابل او کرنش ميکنند. اين امر خدادادي بايد در انسان آگاهانهتر انجام شود.
مقام معظم رهبري حفظهاللهتعالي در جلسهاي، دربارة شکر فرمودند: «براي شکر دو معرفت لازم است: اول اينکه انسان بداند آنچه دارد نعمت است؛ و ديگر اينکه بداند اين نعمت از خداست». توضيح اينکه اگر نعمتي را که در اختيار دارد، از خود بداند در او انگيزة شکر ايجاد نميشود. هنگامي انسان در مقام شکر برميآيد که متوجه باشد اين نعمت از خداست و خدا آگاهانه و با قصد آن را به او عطا کرده، نه اينکه گمان کند در طي سيري جبري آن نعمت به او رسيده است. پس از اينکه دانست آنچه دارد نعمت است و دانست که اين نعمت را خدا به او داده، آنگاه آن احساس فطري به آن ضميمه ميشود و انسان در صدد شکر برميآيد. اين احساس فطريِ قدرشناسي را خداي حکيم در وجود ما خلق کرده که اين خودْ نعمتي است و مقتضي شکري.
4. مراتب شکر
نخستين مرتبة شکر اين است که انسان به زبان بگويد: الحَمْدُلله؛ يا بگويد: خدايا! شکر. مرتبة بعد حفظ و نگهداري نعمت الهي و جلوگيري از تضييع آن است. آيا اگر
دوستي به ما هديهاي بدهد، و سپس دريابد که در نگهداري آن هديه اهمال کردهايم و از بينش بردهايم، از ما گلهمند نميشود؟ حفظ نعمت، خود مرتبهاي از شکر است. ازاينرو انسان نبايد نعمت را در راهي که خداوند نميپسندد استفاده کند و به سود دشمن و در مقابل نعمتدهنده به کار برد. به بيان سادهتر، انسان نبايد نعمت را در راه گناه به کار گيرد.
واپسين مرتبة شکر اين است که اگر خداوند در آن نعمت، تکليفي براي ما قرار داده، خواه تکليفي واجب و خواه تکليفي مستحب، آن تکليف را ادا کنيم. اگر خداي مهربان ثروتي به ما داده و از ما خواسته که بخشي از آن را به فقرا ببخشيم، نبايد در اين امر کوتاهي کنيم. بخشش و صدقه نيز مرتبهاي از شکر نعمت است.
5. خودخواهي؛ ويرانگر روحية شکرگزاري
چنانکه پيشتر گفتيم، براي شکر، علاوه بر آگاهي، به انگيزه، ميل و گرايش هم نيازمنديم و خداي حکيم احساس بدهکاري و اداي دِين را بهطور فطري در نهاد فطرت انسان قرار داده، که بسيار احساس زيبايي است؛ اما اين احساس فطري ممکن است با مسامحه و سهلانگاري انسان بهتدريج تضعيف شود و اثر خود را از دست بدهد. کساني که به استعمال سيگار و دخانيات مبتلا ميشوند، در آغاز هنگام استعمال دخانيات سرفه ميکنند و احساس ناراحتي به آنها دست ميدهد؛ اما بهتدريج به آن خو ميگيرند و چنان ميشوند که اگر دخانيات مصرف نکنند، ناراحت ميشوند؛ و اين به معناي تضييع فطرت خدادادي است. فطرت الهي اين است که وقتي دود سيگار وارد رية انسان ميشود سرفه کند و ناراحت شود؛ اما انسان با دست خويش اين فطرت را خراب
ميکند و آن را از اثر مياندازد؛ بلکه اثر معکوس در آن ايجاد ميکند. گاهي انسان بر اثر خودخواهي، خودپرستي و لذتگرايي افراطي، به جايي ميرسد که اصلاً روح شکرگزاري و قدرداني در وجودش از بين ميرود، و بياعتنا ميشود. اينگونه افراد تنها به منافع خود ميانديشند و در اين فکرند که تا ميتوانند ديگران را استثمار کنند و هنگامي که نيازشان تأمين شود، خدمات و الطاف ديگران را فراموش ميکنند. با اين روش، آن فطرت خدادادي ديگر خاموش ميشود. خداوند چنين فطرت زيبايي به انسان عنايت فرموده است؛ اما گاه انسان با رفتارهاي سوء خويش آن را ضعيف کرده، گاه حتي تبديل به ضد ميکند.
6. تقويت امور فطري با بهرهگيري از عوامل بيروني
مسئلة شکر منعم آنقدر اهميت دارد که بزرگاني از متکلمان، وجوب آن را از بديهيات عقلي شمرده، بر اساس آن ميگويند شناخت خدا واجب است؛ چراکه بايد به دنبال شناخت کسي باشيم که اين نعمتها را به ما عطا کرده است تا از او تشکر کنيم.(1) همانگونه که رفتار بد انسان ميتواند اين احساس فطري را تضعيف کند، در برابر، عواملي هم وجود دارند که ميتوانند اين احساس و گرايش فطري را تقويت کنند. براي اين منظور از برخي عوامل خارجي ميتوان کمک گرفت. در امور غريزي نيز اين امکان هست. براي نمونه هنگامي که انسان گرسنه ميشود، اگر بوي غذايي لذيذ به مشام او برسد، آن احساس گرسنگي تقويت ميشود. اين احساس امري دروني است، اما بوي غذا که عاملي بيروني است آن را تقويت ميکند. ميل به ديدن
1. ر.ک: ابنمیثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص28.
چهرة زيبا در درون انسان وجود دارد؛ اما اگر انسان چشم خود را بازندارد و چند بار به نامحرم نگاه کند، اين ميل در او تقويت ميشود. در اين صورت مبارزه با شيطان دشوار ميگردد. نگاه حرام، عاملي خارجي است که آن احساس دروني را تقويت ميکند. بايد بکوشيم از عوامل خارجي تقويتکنندة رفتارهاي خوب کمک بگيريم و در برابر، از عوامل تقويتکنندة انگيزة گناه دوري کنيم. هرچه نگاه انسان کمتر به نامحرم بيفتد، انگيزة گناه در او کمتر ميشود.
خداي سبحان با اعطاي نعمتهاي خويش، انگيزة شکر و ستايش را در ما به وجود آورده و با فراواني نعمتها، زمينة حمد و برانگيختن اين احساس را در وجود ما فراهم کرده است. ازاينرو حضرت زهرا(عليها السلام) ميفرمايند: وَاسْتَحْمَدَ إِلَي الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَثَنَّي بِالنَّدْبِ إِلَي أَمْثَالِها؛ «و خداوند با بخشش فراوان از آنها خواست که حمد او را بهجاي آورند و باز آنها را به درخواست امثال اين نعمتها دعوت کرد».
«اجزال» به معناي بخشش فراوان،(1) و با جزيل همريشه است. گويا خداوند با بخشش خويش از ما ميخواهد که او را بستاييم و اين مطالبهاي عملي است. هرچه خداوند بر نعمتهاي خويش ميافزايد، گويا از ما ميخواهد که بيشتر شکر و قدرداني کنيم و بيشتر به شناخت و ستايش او همت گماريم. حضرت ميفرمايند خداوند تنها به اين مطالبة عملي بسنده نکرده، بلکه کار مضاعفي نيز انجام داده و آن اين است که رسماً دعوت و امر به شکرگزاري کرده است. اگر او امر به شکر هم نکرده بود، ما بر اساس عاملي وجداني و فطري بايد او را شکر ميکرديم؛ اما خداي مهربان به اين عامل فطري بسنده نکرده، مکرر در قرآن مجيد مردم را به
1. ر.ک: محمدبنمکرمابنمنظور، لسان العرب، ذیل واژة أجزل.
شکر دعوت ميفرمايد: أَنِ اشْکُرْ لي وَلِوالِدَيکَ إِلَيَّ الْمَصير؛(1) «براي من و براي پدر و مادرت شکر بهجاي آور که بازگشت بهسوي من است». همچنين از کم بودن بندگان شکرگزار گله کرده، ميفرمايد: وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّکور؛(2) «شمار کمي از بندگان من شکرگزارند».
پس علاوه بر اينکه ما عاملي فطري براي شکرگزاري خداوند داريم و وجدان ما، ما را به شکرگزاري در برابر نعمتهاي الهي تشويق ميکند، بايد تاآنجاکه ميتوانيم بر معرفت خويش به جزئيات نعمتهاي الهي و فراواني آنها بيفزاييم. ازاينرو علومي که ما را با نعمتهاي خداوند سبحان آشنا ميکنند، ميتوانند در تکامل ما مؤثر باشند. بنده بهويژه به دوستان طلبه سفارش ميکنم زيستشناسي انساني را مطالعه کنند تا به فراواني نعمتهاي الهي در حق خويش معرفت يابند. در ميان علوم طبيعي، علمي که موجب ميشود انسان بيشتر قدر نعمتهاي خداوند را بداند «زيستشناسي انساني» است.
حضرت زهرا(عليها السلام) در سه جملة اخيرشان به اين نکتههاي لطيف با تعبيراتي اشاره ميکنند که هم ازنظر ادبي و هم ازنظر آهنگ کلام بسيار گوشنواز و زيباست و علاوه بر اين، با ترتيبي بسيار حکيمانه جملات را در پي هم ميآورند. اثر تربيتي اين کلام حضرت، بسيار است و با همين چند جمله انسان ميتواند موقعيت خويش و وظيفهاي را که در پيشگاه الهي بر عهده دارد درک کند. اين کلام حضرت به انسان حکمت تفضلات فراوان الهي و چرايي تذکرات فراوان خداوند به اين نعمتها را ميفهماند.
1. لقمان (31)، 14.
2. سبأ (34)، 13.
خداي سبحان نعمتهاي خويش را به انسان يادآوري ميکند تا انسان بداند که نعمتها از اوست و اين شناخت، احساس فطري او را برانگيزاند و در صدد شکر و قدرداني برآيد و بدينوسيله نعمتهاي الهي در حق انسان افزايش و دوام يابد. با اين کار انسان ميتواند بهرة بيشتري از وجود خداوند ببرد و شايستگي دريافت نعمتهاي بينهايت الهي را در عالم ابدي پيدا کند. بيترديد شکرگزاري انسان هيچ سودي براي خداوند ندارد و اگر همة عالم تمام عمر خويش را صرف شکر خداوند کنند، ذرهاي به خداوند افزوده نميشود. خداوندِ غني و بينياز، منزه است از اينکه بر اثر کار ديگران براي او حالتي پديد آيد. در دعاي عرفهاي که از امام حسين(عليه السلام) نقل شده، آمده است: إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاک أَنْ تَکونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْک فَکيفَ يکونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي؛(1) «خدايا! رضاي تو منزه است از اينکه براي آن علتي از جانب تو داشته باشد؛ پس چگونه ميتواند علتي از جانب من براي آن باشد؟» ما چه هستيم که بتوانيم در الله عزيز رضايت ايجاد کنيم؟ همة اين دعوتها لطف اوست تا ما شايستگي دريافت رضايت، رحمت و قرب او را پيدا کنيم و اين لطف او نعمتي است فراتر از همة نعمتهاي ديگر.
1. سیدبنطاووس، الإقبال الأعمال، ص349.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org