صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 13.1 مگابایت |
سير قلبي به سوي خدا
بیانات حضرت آیتالله مصباح (منزل آقای میرسپاه) _ شهادت امام جواد 30/5/96
مقدمه؛ تأثير مضاعف مداومت بر عمل
ایام شهادت حضرت جواد الائمه صلواتاللهعلیهوعلیآبائهوابنائهالمعصومین را به پیشگاه مقدس ولی عصر اروحنافداه و عمه بزرگوارشان حضرت معصومه سلاماللهعلیها و همه دوستداران اهل بیت تسلیت عرض میکنیم. از خدای متعال درخواست میکنیم به برکت این ایام و این شب عزیز همه ما را مشمول عنایات خاص اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین قرار دهد و همه ما را در راه ولایت ثابت قدم بدارد. این مجلس شریف از آنجا که سالهاست ادامه دارد و برنامه ثابتی شده به اعتقاد ما مورد توجه خاص است. به نظر ميرسد مداومت برنامهها اثري دارد که موجب ميشود بيشتر مشمول توجه قرار گیرد؛ زيرا پس از اينکه اين برنامه امشب برگزار شود در عمق دل بانیان تا سال آینده اين انديشه خواهد بود که سال آینده در همین شب باز این مجلس را تشکیل دهند. یعنی در طول سال در اعماق قلبشان توجهی به تشکیل این مجلس و توسل به ذیل عنایت این بزرگوار (امام جواد عليهالسلام) وجود دارد. البته گاه اين توجه، آگاهانه نیست؛ اما هر وقت کسی از ايشان سؤال کند که آيا امسال هم شما مجلس امام جواد عليهالسلام را تشکیل میدهید؟ میگویند البته، بله، انشاءالله. نظير کسي که از بعد از خواندن نماز صبح قصد دارد نماز ظهر را نيز در اول وقت اقامه کند. کسي که مداومت بر اين عمل نداشته باشد، توجه به اينکه نماز ظهر را در چه زماني بخواند نخواهد داشت. اما کسي که عادت به خواندن نماز در اول وقت دارد، پس از خواندن نماز صبح در اين انديشه است که نماز ظهر و ساير نمازهايش تا آخر شب را نيز در اول وقت بخواند. اين بدان معناست که يادي از خدا در طول شبانهروز در عمق دل چنين بندهاي وجود دارد و اين سرمايه بزرگي است. ازاينرو، مداومت بر عبادت جداي از اصل عبادت، مزيتي خاص دارد. در کتاب شريف کافي بابي به نام بَابُ اسْتِوَاءِ الْعَمَلِ وَ الْمُدَاوَمَةِ عَلَيْه وجود دارد که روايات اين باب بر مداومت بر عمل تأکيد دارند. در روايتي از اين باب آمده است که إِيَّاكَ أَنْ تَفْرِضَ عَلَى نَفْسِكَ فَرِيضَةً فَتُفَارِقَهَا اثْنَيْ عَشَرَ هِلَالًا؛[1] «مبادا عبادتي را بر خود لازم گرداني و دوازده ماه از آن دست برداري.» مداومت تأثيري مضاعف دارد. به هر حال، به عنايتي که به اين مجلس ميشود و اخلاصي که عزيزان در برپايي اين مجلس دارند اميد تفضل ويژه داريم. با ذکر صلواتي به سراغ بيان مطلبي ميروم که در نظر دارم به عرض شما برسانم.
خشنودي اهلبيت از بازگويي تعاليم ايشان
بهنظر ميرسد يکي از اموري که ائمه اطهار سلاماللهعليهمأجمعين آن را دوست ميدارند و اين دوستي سبب ميشود که به عامل آن توجه کنند، بازگو کردن تعاليم و سفارشهای آنها و جلوگيري از فراموشي اين تعاليم است. مجموعهاي از کلمات ائمه اطهار سلاماللهعليهمأجمعين در طول هزار و اندي سال، زبان به زبان گفته شده، در کتابهاي متعدد نوشته شده و شاگردان بسياري نزد اساتيدشان آنها را قرائت کردهاند و اين امر موجب شده که سرمايهاي بسيار گرانبها براي ما باقي بماند. طبعا اهلبيت عليهمالسلام دوست دارند اين تعاليم زنده بماند و به مردم گفته شود. اگر اين امر را دوست نداشتند که چنين کلماتي را تعليم نميدادند.
قصد قلبي به سوي خدا
در ميان فرمايشهای امام جواد سلاماللهعليه رواياتي شبيه کلمات قصار اميرالمؤمنين سلاماللهعليه وجود دارد که شايد از ساير ائمه عليهمالسلام رواياتي به اين شکل نقل نشده باشد. اين کلمات قصار، جملاتي کوتاه، پرمعنا و کارگشا هستند و طبعا در چنين مجالسي و در چنين شبهايي، مناسب است که نظير چنين رواياتي نقل و احيا شود و از فراموشي آن جلوگيري گردد. توضيح و شرح چنين کلماتي وسيله تقرب به خداوند متعال خواهد شد. سالهاي گذشته هم موفق ميشديم چنين خدمتي را انجام دهيم. امسال به نظرم آمد که يکي از اين کلمات کوتاه امام جواد سلاماللهعليه را مورد بحث قرار دهيم؛ قال محمد بن علی بن الجواد صلواتاللهعلیهماوعلیآبائهموابنائهمالطاهرین: الْقَصْدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ إِتْعَابِ الْجَوَارِحِ بِالْأَعْمَالِ.[2]
این مضمون کمتر در روایات دیگر تکرار شده است. برخي تعاليم با عبارات مختلف از همه ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین نقل شده و همچنين مضمون آنها با اندکی تفاوت در قرآن پیدا میشود. اما برخي مضامين، بکر هستند و نظير آن بسيار کم در روايات ديگر آمده است. اين کلام امام جواد سلاماللهعليه از جمله آن رواياتي است که در ميان کلمات اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین کمتر یافت ميشود. ترجمه تحتاللفظی اين روايت اين است: «توجه به خدا با دل، رساتر است از خسته کردن بدن با اعمال.» به تعبير ديگر، با پاي دل حرکت کردن بهسوي خدا مفيد و مؤثرتر است از اينکه انسان با اعمال سنگين خود را خسته کند.
مفهوم «قصد»
بحث جامع در اطراف اين کلام، مقتضي است که مفردات آن به تفصيلْ بررسي، و در مرحله بعد، معاني ترکيبي آنها مشخص شود و اصول و مباني آنها تفسير گردد. اما نه وضع مزاج بنده چنين اقتضايي دارد و نه وضع مجلس. ولي در حد اقتضاي جلسه ميتوان گفت: کلمه «قصد» در زبان عربي به چند معناي متفاوت استعمال ميشود. براي بنده جالب بود که اين کلمه چند ريشه مختلف المعني دارد. يکي از اين معاني همان معنايي است که در فارسي به کار برده ميشود؛ وقتي گفته ميشود قصد کردم فلان کار را انجام دهم يعني در دل نيت کردم و تصميم گرفتم که آن کار را انجام دهم. اين معنا تقريبا با نيت و اراده هممعنا است، البته با اندکي تفاوت. نيت تنها به حيثيت قلبي و صرف نظر از تصميم گرفتن اطلاق ميشود. در خصوص اراده نيز بايد توجه داشت که در زبان عربي معناي محبت در اصل معناي اراده غالب است. تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا،[3] یعنی دنياي زودگذر را دوست میدارید و آيه شريفه مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا يعني کسی که آخرت را دوست میدارد و براي آن تلاش ميکند ... همچنين مناجات المریدین يعني مناجات کساني که خدا را دوست دارند. معنای مناجات المريدين، مناجات آنهایی که اراده دارند نيست، بلکه مقصود اراده خاصي است و آن توجه بهسوي خدا است. قصد هم معنای توجه قلبی را دارد، با این عنایت که مبدأ حرکت است. این یک معناي کلمه قصد است.
گاهی قصد به معنای معتدل، سر راست و بیانحراف به کار میرود. عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ، یعنی بر عهده خداست که راه راست و بیانحراف را نشان دهد. معناي ديگر قصد که نزديک به اين معنا است، میانهروی است و کلمه اقتصاد هم از آن گرفته شده است.
به هر حال کلمه قصد معانی مختلفی دارد، اما در این جا منظور همان معناي نخست است که در فارسی هم به کار میرود. وقتي گفته ميشود قصد کردم به فلان جا بروم یعنی دوست داشتم، توجه کردم و تصمیم گرفتم که به فلان جا بروم. القصد الی الله به معناي توجه کردن به سوی خدا و عزم رفتن به طرف خدا است.
بشارت به ناتوانان از انجام عبادات بدني و مالي
حضرت جواد سلاماللهعليه این معنا را مقایسه ميکنند با اعمال خوبی که انسان براي تقرب به خدا و تحصيل ثواب و پاداش انجام میدهد. به عبارت ديگر، گاهي انسان با دل خود به خدا توجه پیدا ميکند و حرکتي قلبی به سوی خدا انجام ميدهد و گاهي اعمال خوب فراوان انجام ميدهد، مثلا زیاد نماز ميخواند و عبادتهای زیاد انجام ميدهد تا بدنش را به تعب و رنج بیندازد و به اين وسيله ميخواهد به خدا نزدیک شود. از ميان اين دو، کدام بهتر است؟ البته میدانیم که قصد قربت در هر کار عبادی لازم است و عمل عبادی بی قصد قربت وجود ندارد. اما در تقابل بین عمل قلبي و عمل بدني، انسان نبايد نااميد باشد. به بيان ديگر، در جايي که انسان توانايي انجام عبادت بدني را ندارد يا مالي براي انفاق در راه خدا ندارد، مثلا دوست دارد که پیاده به حج برود، اما توانش را ندارد يا علاقهمند به شرکت در جهاد در راه خدا است، اما پیر و سالخورده است و نميتواند در جهاد شرکت کند، نبايد ناامید باشد و گمان کند که دیگر کاری از او بر نمیآید. يکي از فوايد این حدیث این است که چنين اشخاصي را امیدوار میکند و به آنها بشارت ميدهد که با وجود عدم توانايي بدني و مالي، نه تنها عاجز نیستند، بلکه ميتوانند کاري مهمتر و بهتر از آن اعمال انجام دهند و آن این است که دل خويش را به کار بیاندازند. انشاءالله در ادامه بحث در خصوص قصد با قلب و اينکه چگونه ميتوان اين کار را انجام داد توضيحاتي خواهم داد. به هر حال، مضمون حدیثْ مقایسهاي است بین حرکت دل و حرکت بدن تا مشخص شود که با پای دل حرکت کردن مهمتر است یا با پای بدن؟
با توضيحي که داده شد روشن شد که اين سؤال مربوط به موردي نيست که عمل واجبي بر عهده انسان است. براي مثال، کسي که سفر حج بر عهده او است نميتواند در خانه بنشيند و بگويد با قلب خود قصد طواف ميکنم! بلکه در خصوص کسي است که نميتواند وظیفه واجب يا مستحبي را انجام دهد، اما واقعا علاقهمند به انجام آن عمل است. در چنین حالی میفرماید اگر با دل حرکت کنید زودتر و بهتر به مقصد میرسید. حضرت نميفرمايد: چنين کسي مثل آن کسي است که بدن خويش را به زحمت انداخته، بلکه ميفرمايد حرکت با قلب، رساتر است.
پيشفرضهاي نزديکِ «قصد به سوي خدا»
مضمون این حدیث پیشفرضهایی دارد. البته ما فرمایش امام را بر سر و چشم خود میگذاریم و در اينکه سخن ايشان حق صرف و نور خالص است هیچ تردیدی نداریم. اما برای اینکه سخن ايشان را بهتر بفهمیم و شبههای برایمان باقي نماند و شیطان ما را وسوسه نکند، بايد اندکي اين فرمايش را توضيح بدهیم. «قصد به سوی خدا» یا به تعبیر ادبی «با پای دل به سوی خدا رفتن» پیشفرضهايي دارد.
1. امکان سير قلبي به سوي خدا
برخي پیشفرضهاي آن نظير اصل اعتقاد و ايمان به خدا پيشفرضهاي بعيد هستند که موضوع بحث ما نيستند و برخي ديگر، پیشفرضهاي نزدیک اين مطلب هستند، ازجمله اين که انسان میتواند به سوی خدا برود. این يک واقعیت است. اما مسئله اين است که رفتن با پای دل مهمتر است یا با پای بدن؟ آيا اگر انسان قادر نباشد با پای بدن برود و عبادتي را انجام دهد به معناي اين است که دیگر هیچ کاری نمیتواند انجام دهد یا راه دیگری هم به نام سیر با دل وجود دارد؟ این معنا که خداوند متعال مقصد است و ميتوان به سوی او سیر کرد یکی از مفاهیم مکرر قرآن کریم و روایات و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین است و با تعبیرات بسیار مختلفی در منابع ديني ما بیان شده است. شايسته است دوستانی که به دنبال سوژهای برای تحقیق در آیات و روايات هستند این موضوع را انتخاب و درباره آن تحقيق کنند.
1.1 واژههاي قرآنيِ بيانگر مقصد بودن خداوند
مقصد بودن خداوند گاه با واژههايي از مادة صیرورت بيان شده، نظير إِلَيْهِ الْمَصیرُ،[4] و گاه با واژههايي از مادة رجوع آمده، نظير إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى[5] يا إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ.[6] اين معنا با تعبیر دیگری از مادة حشر نظير إِلَيْهِ تُحْشَرون، و همچنين از مادة نشر نظير إِلَيْهِ النُشُور نيز بيان شده است. اين تعابير گوناگون همه این مضمون را میرسانند که انسان در حال حرکت به سوی خداست و پايان سیر و جايگاه نهايي او خداست (وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى)[7] و اين یعنی مقامی بالاتر و ارزشمندتر از قرب خدا وجود ندارد. وزن «المنتهي» وزني است که براي بيان اسم مفعول، اسم زمان و اسم مکان در ثلاثی مزید بهکار برده میشود. «منتهی» به معناي مکان نهایت و زمان منتهی است و علاوه بر داشتن اصل معناي پايان يافتن، اسم مفعول نيز ميباشد. إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى یعنی خدا منتهی الیه است و همه چیز به او پایان مییابد. این مضمون در قرآن کريم، مکرر با عبارات مختلف بیان شده است. اما تعبیرات ديگري نيز در قرآن کريم وجود دارد که بار معنایی بیشتری دارد و نکتههای دیگری هم در آنها نهفته است. یکی از آن تعابير، تعبیر لقاء و ملاقات است. قرآن کريم ميفرمايد: الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا اللهِ.[8] تعبیر ديگري از مادة کدح یک بار در قرآن آمده است: يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ.[9] اين تعبير به اين معناست که انسان با سرعت و با تلاش به سوی خدا در حرکت است و به او خواهد رسید و با او ملاقات خواهد کرد. اين، ترجمه آیه است، اما بيان چيستيِ حقیقت آن، خارج از اقتضاي مجلس است. به هر حال، لقا یکی از مضامینی است که در قرآن تکرار شده، نظير: فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ؛[10] «پس کسانی که امید به ملاقات خدا دارند.» لقاء مصدر باب مفاعله است؛ مصدر اين باب چند وزن دارد؛ مفاعله، فعالاً و فیعالاً. لقاء همان ملاقات است. اما معناي رفتن به سوی خدا و ملاقات خدا چيست؟
2. تفسير مفهومي لقاي خداوند
برخي مفسران و متکلمان و ادبا در توضيح اين معنا توجیهي ذکر کرده و گفتهاند در اين تعبير، الله، مضاف محظوفي، نظير پاداش، رحمت، عذاب، حساب و ... دارد و ملاقات خدا به معناي ملاقات پاداش يا عذاب خدا و اموري از اين قبيل است. ايشان سعي دارند با آرایههای ادبی، مشکل تشابه آیه را حل کنند. اين توجيه ميتواند راهی برای اقناع کسانی باشد که دچار شبهه میشوند. در ادبیات عربی هم حذف مضاف فراوان اتفاق ميافتد. بنابراين، اين توجيه، امر عجیبی نیست. اما کسانی سعی کردهاند با دقت در مفهوم و معناي آيه، مطالبي بیش از این بحثهای ادبی مطرح کنند. بنده چند جلسه در دفتر مقام معظم رهبری دراین باره بحث کردهام و تحت عنوان رساله لقای الهی چند بار چاپ شده است و اگر کسی مایل باشد اين بحث را دنبال کند ميتواند به آن رساله مراجعه کند و تکرار آن مباحث ضرورتی ندارد. به هر حال، معنای نزديک به ذهن که بر اساس آن ميتوان تفسيري مفهومي ارائه کرد، و نه فقط به حل ادبي تشابه آيه پرداخت، این است که اولا ما معتقدیم خدا همه جا حضور دارد و شکی در اين حقيقت نداریم؛ برخی جهال نظير فرقه مجسِّمه گمان ميکنند خداوند بالای عرش نشسته و در همه جا حضور ندارد. اینها افکار بسيار عوامانهای است که الحمدلله به برکت فرمایشهای پيامبر و اهل بیت ايشان عليهمالسلام و آیات قرآن کريم در ميان شیعه جایی ندارد. قرآن کريم ميفرمايد: أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ.[11] همچنين ميفرمايد: فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ.[12] به هر طرف نگاه کنید روی خدا همان جاست؛ یعنی ما با خدا فاصلهای نداریم. در آيهاي ديگر نيز ميفرمايد: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ.[13] همه ما به اين آيات اعتقاد داريم، اما همه، اين را نيز میدانیم که ما خدا را با چشم سر نمیبینیم. اين امر دليلي منطقی دارد. خدا جسم نیست تا با چشم سر ديده شود. واقعيتهاي ديگري نيز هست که با چشم سر ديده نميشوند؛ اما ما ميتوانيم با چشم دل آنها را ببينيم. يکي از اين واقعيتها وجود خودمان است. مقصود از وجود خودمان، بدن نیست، بلکه همان واقعيتي است که به آن «من» میگویيم. علم به نفس، حضوری است، یعنی حقيقت خودم که همان روح خودم است را دارم میبینم. از ديگر اموري که با علم حضوری درک ميکنيم محبت، غضب و حالاتي از اين قبيل است. اين واقعيتها، رنگ، بو، مزه، وزن و از اين قبيل صفات مادي ندارند، اما وقتی به کسي يا چيزي محبت داریم آن را مییابیم. به هر صورت، ما خدا را اینگونه نمییابیم، به خاطر حکمتهایی که خودْ بابی دارد. اراده خدا بر این قرار گرفته که در این عالم ما نسبت به خدای متعال در غیب باشیم، به اين معنا که گونهاي از رؤیت که متناسب با خدای متعال است و امکان آن براي ما نيز وجود دارد، برای ما حاصل نمیشود. البته ممکن است در میان میلیونها انسان کسی پیدا شود که لحظاتی يا ساعاتی آنگونه رؤیت برایش حاصل شده باشد. در آيات و روايات اشاراتي در اين زمينه وجود دارد. براي مثال، قرآن کريم نقل ميکند که حضرت موسی از خداوند متعال درخواست کرد: رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْك.[14] اما در پاسخ به وي خطاب شد: لَنْ تَراني.[15] خداوند در پاسخ درخواست حضرت موسي، نفرمود: تحقق درخواست تو، امري محال است و نبايد چنين درخواستي داشته باشي، بلکه فرمود: هرگز مرا نخواهي ديد. بسيار بعيد به نظر ميرسد که حضرت موسی، پیغمبر اولواالعزم خداوند، گمان کند خداوند جسم دارد و درخواست ديدن جسم خداوند را داشته باشد. حضرت موسي ميخواسته خداوند را ببیند، اما مقصود وي رؤیتی متناسبت با خداوند متعال است. شايد بتوان در ميان روایات هم قرائنی يافت مبني بر اينکه برای اولیای خدا گاهی به صورت لحظهای رؤیتی حاصل ميشود که از علائم آن بیهوش شدن است، نظير آنچه که درباره مناجاتهای امیرالمؤمنین عليهالسلام در نخلستانها نقل شده است. نقل شده که حضرت گاه در مناجات با خداوند بیهوش میشد و روي زمين میافتاد. گاهی اصحاب منظرة بيهوش شدن حضرت را ميديدند و نگران ميشدند. حتی نقل شده که سلمان با ديدن بيهوشي اميرالمؤمنين، خدمت حضرت زهرا سلاماللهعلیهما آمد و گفت علی را دریاب! حضرت زهرا سلاماللهعليها فرمود: چه شده؟ سلمان گفت علي در نخلستان بیهوش افتاده است. حضرت زهرا سلاماللهعليها فرمود: این کار هر شب علي است. شاید این حالات همان لحظاتی باشد که اسمش رؤیت و لقا است؛ چنين احتمالي وجود دارد؛ البته اگر رؤيت در اين دنيا هم امکان داشته باشد براي کساني مانند اميرالمؤمنين علي عليهالسلام اتفاق ميافتد. در پاسخ حضرت موسي عليهالسلام هم گفته شد: لن ترانی.
3. تفاوت لقا و رؤيت الهي
به هر حال این عالم عالمی نیست که ما خداوند را ببينيم، گرچه خداوند همه جا حضور دارد. به یک معنا ما از خداوند در حجابیم؛ اما عالم آخرت بهگونهاي ديگر است. کسی که وارد عالم آخرت میشود گويا میبیند سر و کارش با خداست. البته چگونگي اين رؤیت در حدي که ما ميتوانيم در خصوص آن بحث کنيم نيز بحث فراوان و مفصلي ميطلبد. در رساله لقای الهی مطالبي در زمینه تفاوت رؤیت با لقا آمده است. به هر حال این یک مسئله است که این عالم، عالم ملاقات و رؤیت خدا نیست؛ اگر استثنایی در اين زمينه هم وجود داشته باشد، نظير استثنا بودن معجزات است. اين استثناها نيز لحظهای و براي اشخاص خاصي است، وگرنه طبع این عالم اینگونه نيست که رؤيت خدا در آن رخ دهد. ازاينرو، ميتوان گفت اصلا این عالم، نسبت به رؤيت خدا، عالم غیب است. شاید سرّ اینکه قرآن کريم دربارة متقين میفرماید: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ،[16] اين باشد که ما از همان ابتدا بدانیم این عالم، محل شهود خدا نیست و بايد به خداي در غیب ایمان آورد.
لقاي خداوند به يک معنا عام است و براي همه رخ خواهد داد. برای تقریب به ذهن ميتوان به شخص نابينايي مثال زد که از دوست خود دور است و بعد از مدتي به او ميرسد و با هم مصافحه میکنند و بدنشان با هم تماس پيدا ميکند. در اينجا ميتوان گفت اين شخص با دوست خود ملاقات کرده و ملاقات حاصل شده، اما رؤیت حاصل نشده است. کساني که در عالم آخرت خداوند را ملاقات ميکنند، اما از رؤيت او محروماند ميپرسند: خدایا لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا،[17] «چرا مرا کور محشور کردي در حالي که من بينا بودم؟» از اين آيه روشن ميشود که اين اشخاص کورند و نميتوانند خداوند را رؤيت کنند، اما میفهمند که در حضور خدا هستند؛ كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ؛[18] پس لقاء به یک معنا عام است، اما رؤیت عام نیست؛ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ؛[19] «در آن روز چهرههايي شاداباند» ناضر با ضاد به معناي خرم و بانشاط است؛ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ؛[20] «به سوی خدا نگاه میکنند». پس اولا اين دسته چشم دارند و ثانيا جلوههایی از خدا را تماشا میکنند. اين تماشا مخصوص قیامت است. پس میتوان گفت: ما دو گونه لقاء داریم؛ يکي لقای توأم با رؤیت که اين لقا در آخرت هم، مخصوص مؤمنان و اولیای خداست و ديگري لقا عام بدون رؤیت است که مؤمن، کافر، فاسق و فاجر همه در قيامت اين گونه لقا را خواهند داشت؛ يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ؛[21] اين آيه همه انسانها را مورد خطاب قرار داده، میگوید حتما خدا را ملاقات خواهید کرد، خواه مؤمن باشيد یا کافر. اما کساني که ملاقاتشان با خدا همراه با کوري است و از رؤيت خدا محروماند از اين محروميت رنج میبرند. اگر انسان بداند که چیزي زیبا در مقابل اوست، اما او از ديدنش محروم است غصه خواهد خورد. غصه چنين کسي بيشتر از کسي است که نميداند شيئي زيبا در مقابل اوست. بالاترين عذاب وقتي است که بداند در نزد شيئي زيباست اما نميتواند آن را ببيند. این لقای خاص که مخصوص اولیای خداست تنها با سیر الی الله، که سيري اختياري است، حاصل میشود. بد نیست بین پرانتز اين نکته را هم عرض کنم که سیر به سوی خدا نيز دو گونه است؛ یکي سیر تکوینی عام است که برای همه انسانها، بلکه برای همه موجودات تحقق مييابد؛ چنانکه قرآن کريم ميفرمايد: أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ؛[22] خداوند در اين آيه نمیفرماید: تصیر الأناس، بلکه ميفرمايد: تصیر الامور؛ يعني همه چیز به سوي خداوند بازميگردد. جمع همراه با الف و لام افادة عموم ميکند. شاید آيه شريفهاي هم که ميفرمايد: أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى،[23] نيز همين اطلاق را داشته باشد. به اين معنا که خداوند فقط منتهای حرکت انسانها نیست، بلکه منتهای همه چیز است. به هر حال یک سیر تکوینی وجود دارد که در آن همه چیز به سوی خدا سیر میکند و در برابر، سیری است که مخصوص اولیای خداست. اين سیر، اختیاری است و شرايط و ضوابطی دارد. اگر اين سير اختياري در مسیري صحیح باشد انسان به مقصد میرسد و اگر مسيري خطا در پيش گيرد منحرف و هلاک خواهد شد و اساسا هیچگاه به مقصد نزدیک هم نمیشود. گاهی ممکن است انسان به خيال خودش گمان کند که در مسير نيکويي در حرکت است و اين را براي خود هنر و کمال بداند، اما در حقيقت حرکتي قهقرایی داشته باشد و روز به روز از مقصد دورتر شود. به تعبير قرآن کريم: يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛[24] « مىپندارند خوب عمل مىكنند» اينها گمان ميکنند که خیلی هنر میکنند و مشغول به خدمتاند و بسيار مقرباند، در حالي که روز به روز تنزل و سقوط میکنند؛ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ.[25] چنين انسان از هر پستی پستتر است، اما خیال میکند در حال ترقی و توسعه و اهل پیشرفت است. چه پیشرفتی؟ پیشرفت به سوی جهنم!
پس همه مخلوقات و قدر متيقن – که به بحث ما مربوط ميشود – همه انسانها لقایي عام دارند، چنانکه قرآن کريم ميفرمايد: إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ. این سير و لقای عام است و برای همه انسانها، خواه مؤمن و خواه کافر و فاسق، نتیجه این سیر این است که مییابند سر و کارشان به تمام معنای کلمه با خداست و هیچ کس دیگري کارهای نیست؛ الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ.[26] در آن روز اگر کسی بخواهد حرف بزند باید خدا اجازه بدهد؛ اگر پیغمبران بخواهند شفاعت کنند باید اجازه خدا را داشته باشند؛ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ.[27] قدرت مطلق در آن جا ظاهر میشود که فقط از خداست و همه چیز در شعاع او و به اذن او و به اندازهای که او اجازه دهد میتوانند کاری انجام دهند. این همان لقای عام الهی است. همه در قیامت این را درک میکنند و استثنا ندارد. اما همين لقا براي برخي لذتبخش و برای برخی ديگر عذاب است. دسته دوم دائما بر سر خودشان میزنند که چه کسی ميتواند ما را از دست خدا و عذاب خدا نجات دهد.
پس دو گونه سير و لقا وجود دارد؛ يکي سير و لقاي عام و ديگري سیر و لقای خاص. در عبارات بسيار ناب مناجاتهای خمسعشر، امام سجاد عليهالسلام تمناي وصال خداوند متعال را دارد و آرزو میکند که به وصال او برسد. حضرت سجاد عليهالسلام ميفرمايد: وَصْلُكُ مُنَى نَفْسِي؛ « آرزوی من رسيدن به توست.» این را امام سجاد عليهالسلام میفرماید نه يک انسان معمولي. شعري معروف منسوب به سيد الشهداء عليهالسلام است که در آخرين لحظات عمرشان سرودهاند و همين مضمون را در بردارد. حتي اگر اين انتسابْ سند معتبري هم نداشته باشد اما قطعا مضمون آن صحیح است؛
تركت الخلق طرّا فى هواكا و أيتمت العيال لكى أراكا
در آخرین لحظه سیدالشهدا در مناجات با خدا میگوید: خدایا من همه چیز را دادم تا تو را ببینم. همه چیز را در راه عشق تو رها کردم و بچههایم را به یتیمی کشاندم (خودم را در معرض شهادت قرار دادم) تا تو را رؤيت کنم. از این بالاتر چیزی نیست. این رؤیت غیر از آن ملاقات عمومی و لقای همگانی است. این رؤيت برای کسانی است که به تعبير قرآن کريم در آن روز چهرههاي شاداب دارند (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ[28]) اين دسته به حسب مراتب معرفتشان و تجلیاتی که برایشان میشود مراتبی دارند.
مقدماتي که ذکر شد پیش فرضهای حدیث شريفي بود که ابتدا تلاوت شد. حديث شريف بيانگر اين حقيقت بود که با پای دل به سوی خدا رفتن رساتر از به خستگی انداختن خود با حرکت بدن است. با بيان مقدمات مذکور، قصد داشتيم بگوييم با قلب به سوی خدا رفتن آن وقتی مصداق پیدا میکند که اين سير معنای صحیحی داشته باشد. رفتن به سوی خدا چند گونه است که البته همه علاقهمند به آن نيستند. برخي از رفتن به سوي خدا فراریاند و نمیخواهند چنین چیزی رخ دهد. اين دسته هنگامي هم که در روز قیامت مبعوث میشوند میگویند چه کسی ما را از خوابگاهمان بیدار کرد. ما خواب راحتي داشتیم! برای روشن شدن معناي صحيح سیر الی الله، گفتيم: دو گونه سیر وجود دارد؛ يکي سیر طبیعی، تکوینی و جبری که به اين معنا همه به سوی خدا در حرکتيم که براي برخي توأم با لذت، نعمت و شادی است و براي برخي ديگر توأم با سختترین عذابهاست؛ چراکه اين دسته از رؤيت خداوند محروم ميمانند. ملاقات با خدا هم دو گونه است. اما معناي صحيح با دل بهسوي خدا رفتن چيست؟ ما هر حرکتی که مقرب الی الله باشد انجام دهيم حتما حرکتي ارادی و اختیاری است و با قصد قربت انجام میگیرد. عبادتی که قصد قربت نداشته باشد عبادت نیست و مقرب نخواهد بود. پس وقتی ما اعمال عبادي انجام میدهیم و با اين اعمال بدنمان را خسته میکنیم قصد قربت نيز داريم. اما تقابل بین القصد الی الله با اتعاب الجوارح بالاعمال در اين حديث شريف ایجاب میکند که این دو، دو مقوله و دو نوع باشند. وقتی انسان اعمال عبادی انجام میدهد مثلا پیاده به مکه يا به زیارت سیدالشهدا عليهالسلام ميرود اندامهایش خسته میشوند، اما اين اعمال هنگامي عبادت محسوب ميشوند که انسان براي خدا آنها را انجام دهد. اگر اين اعمال برای امور دنیوی باشد عبادت نیست؛ اگر چنين اعمالي برای خودنمایی و ريا انجام شود طبق ظواهر فرمایش فقها گناه هم محسوب ميشود. پس این مقابله که سير به سوي خدا یا با دل است یا با پا، به چه معنا است؟ یعنی آن جایی که مکلف، وظیفه انجام عبادت با جوارح ندارد یا توان انجام عبادت با جوارح را ندارد، اين حديث ميگويد: نه تنها ناامید نباش بلکه امیدوارتر باش؛ القصد الی الله بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال.
مراتب سير قلبي به سوي خدا
شايسته است که در اين باره که واقعيتِ با دل به سوي خدا رفتن به چه معناست فکر و مطالعه کنيم. به طور اجمال ميتوان گفت: اين سير قلبي مراتبی دارد، چنانکه اتعاب بدن هم مراتب دارد؛ گاهي انسان با پا حرکت ميکند و عبادتي را انجام ميدهد و گاهي از هواپیما يا اتوبوس و ... استفاده ميکند. همه اینها بالاخره سیر است. سير با دل هم مراتبی دارد. گاهي انسان به کسي علاقهاي دارد و گاهگاهي به ياد او ميافتد. اگر انسان کسي را خيلي دوست داشته باشد زياد از او ياد ميکند و اصلا براي اينکه از او ياد نکند بايد به خود زحمت دهد. اما گاهي تنها در همين حد است که از او يادي ميکند و میگوید: یادش به خیر! اما گاهي اين امر شدت پیدا میکند و باعث تمرکز انسان ميشود. گويا تنها بر يک نقطه متمرکز شده و هيچ چيز ديگري را درک نميکند. نمونه اين حالات در کساني که بسيار کار فکري ميکنند بسيار ديده ميشود. براي مثال، کساني که با ریاضیات و امثال آن زياد سر و کار دارند گاه آن چنان غرق در فکر میشوند که اگر آنها را صدا کنند متوجه نمیشوند. گاهی ممکن است انسان به گونهاي به یاد کسی باشد که نميتواند به هیچ چیز دیگر توجه کند. این هم گونه ديگري از ياد کردن است. حرکت با دل هم به همين صورت است. گاهی انسان سرعت سيرش بسيار اندک است و گاهي به سرعت برق سير ميکند و در یک لحظه مسیري طولانی را طي ميکند. البته همه اينها تنها با لطف الهی تحقق مييابد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
او باید دل انسان را به سوي خود جذب کند. در مناجاتهای خمسعشر هم کلمه جذب زیاد به کار رفته است. جذب به معناي کشیدن است. امام عليهالسلام از خداوند ميخواهد که دلش را به سوي خود بکِشد. اینکه قصد با دل، از اعمال سنگین و خستگیآور، رساتر است و زودتر، بیشتر و بهتر انسان را به نتیجه میرساند مراتبی دارد. هرقدر ما بتوانیم تمرکزمان را بیشتر کنيم نتيجه بهتري خواهيم گرفت.
نماز تمرين سير قلبي به سوي خدا
تمرین اين تمرکز هم در نماز است. وقتی میخواهیم شروع به خواندن نماز کنیم بايد خودمان را آماده کنیم و بر ياد خدا متمرکز شویم. نبايد به این طرف و آن طرف نگاه کنیم؛ نبايد به موضوعات گوناگون توجه کنیم. براي لحظاتي هم که شده بايد امور ديگر را فراموش کنیم. مگر دو رکعت نماز صبح چه قدر طول میکشد؟ سعی کنیم در این دو يا سه دقیقه دل خود را کنترل کنيم و اجازه ورود کسی ديگر را ندهيم. چرا بايد ما تا اين اندازه عاجز باشيم که نتوانيم چند دقیقه دلمان را کنترل کنیم؟! شما جوانها سعی کنید اینگونه نباشید. حیف است! ما براي خود دل داریم و همه چیزش برای ما است، اما چرا نبايد دو دقیقه اختیار آن را در دست داشته باشيم؟! اين بسيار بد است. اگر انسان تمرین کند بهخصوص در نماز، قدرتی پیدا میکند که وقتي در خانه تنها نشسته يا حتي ديگران در اطراف او هستند دوست دارد همه چيز را رها کند و تنها باشد تا بتواند دلش را متوجه محبوب خود کند. شاید اشخاص اطراف او، دوست داشته باشند که خود را با تماشاي فيلم، حل جدول و مانند اینها سرگرم کنند، اما او دلش ميخواهد همه چیز را رها کند و تنها باشد تا بتواند دلش را متوجه محبوبش کند. اين توجه و تمرکز، شخص را به جايي ميرساند که گويا محبوبش را در آغوش دارد و به هیچ چیز دیگر توجه نمیکند. آن چنان غرق لذت میشود که حاضر نيست یک لحظهاش را با همه لذتهای دنیا معامله کند. خداوند به انسان چنين ظرفيتي عنايت کرده است.
پروردگارا! تو را به مقام جواد الائمه قسم میدهیم شمهای از آنچه اوليای تو به ما آموختهاند و ما را به سوي آن دعوت کردهاند به همه ما مرحمت بفرما! والسلام علیکم ورحمة لله.
[1] . الکافي (الاسلامية)، ج2، ص83.
[2] . بحار الانوار، ج75، ص364.
[3] . انفال،67 .
[4] . مائده، 18؛ غافر، 3؛ شوري، 15؛ تغابن، 3.
[5] . علق، 8.
[6] . بقره، 156.
[7] . نجم، 42.
[8] . بقره، 249.
[9] . انشقاق، 6.
[10] . کهف، 110.
[11] . فصلت، 54.
[12] . بقره، 115.
[13] . ق، 16.
[14] . اعراف، 143.
[15] . همان.
[16] . همان، 1-3.
[17] . طه، 125.
[18] . مطففين، 15.
[19] . قيامت، 22.
[20] . همان، 23.
[21] . انشقاق، 6.
[22] . شوري، 53
[23] . نجم، 42.
[24] . کهف، 104
[25] . تين، 5.
[26] . حج، 56.
[27] . طه، 109.
[28] . قيامت، 22.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org