درس پانزدهم:
شيطان و کارهاي او
ارتباط جن و شيطان
ابليس
کارهاي ابليس (شيطان)
تسلط و ولايت شيطان
علايم کارها و دعوتهاي شيطان
دارودسته شيطان
اهداف درس
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس
1. مفهوم «شيطان» و موارد کاربرد و اطلاق آن را با توجه به آيات بيان کند؛
2. بتواند وجه جمعي مناسب و پذيرفتني براي دو دسته از آيات مربوط به جنس ابليس که از جن است يا فرشتگان، بيابد؛
3. مؤلفههاي اصلي داستان استکبار ابليس را مطابق آيات بيان کند؛
4. با منطق ابليس در نافرماني از امر الهي آشنا شود و بتواند آن را نقد کند؛
5. حکمت مهلت دادن به ابليس و ميزان تأثير او را بر فکر و ارادة انسان و معناي ولايت شيطان را خوب تبيين کند؛
6. برنامة کلي و جزئي ابليس را براي اغواگري و گمراه کردن آدمي، با استفاده از آيات قرآن توضيح دهد؛
7. علايم کارها و دعوتهاي شيطان و دستيارانش را از آيات مربوط استخراج کند.
مفهوم شيطان
شيطان در اصلْ مفهوم وصفي دارد و به معناي «شرير» است.(1) در قرآن، شيطان به همين معنا بهكار رفته است؛ البته گاهي درباره خود ابليس، و گاه بهصورت عام درباره هر موجود شريري كه شرارت در او «ملكة راسخ» شده است. قرآن حتي تصريح ميکند كه شيطان ممكن است از جن يا از انس باشد: وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الإنْسِ وَالْجِن (انعام:112)؛ «و اينچنين براي هر پيامبري دشمني از شيطانهاي بشري يا جني قرار داديم».(2) ارتباط مفهوم شيطان با جن چنين نيست كه شيطان بر همة افراد جن صدق کند. چنانکه در درس پيشين نيز خوانديم، برخي از جنيان مسلماناند: وأنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ... ؛ پس شياطين دسته يا افراد خاصي از جن يا انس هستند كه كارشان شرارت است.
1. ر.ک: ابراهيم انيس و ديگران، المعجم الوسيط، مادة شطن. در معجمي که برخي از کشيشان مسيحي نوشتهاند، شيطان کلمهاي عبريالاصل و به معناي «خصم» معرفي شده که در ابتدا اسم جنس بوده و بعد بهصورت اسم علم درآمده است (ر.ک: صبحي حموي يسوعي، معجم الايمان المسيحي، مدخل شيطان).
2. نيز در آيه ششم سوره ناس، وسواس خناس بر جن و انسان، هر دو نسبت داده شده است.
ابليس؛ فرشته يا جن؟
در ميان شياطين جن، فرد ممتازي هست كه در شيطنت داراي مقام عالي است و «ابليس» نام دارد. در قرآن مباحث بسياري درباره ابليس مطرح شده است. در يك آيه به جن بودن او تصريح شده است: فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِن (كهف:50)؛ «پس [فرشتگان] سجده كردند، جز ابليس كه از جن بود». در اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه اگر ابليس از جن است، پس چگونه مشمول فرماني شد كه خطاب به فرشتگان براي سجده بر حضرت آدم صادر شد؟ ظاهر آن آيات گوياي آن است که ابليس هم از فرشتگان بوده است؛ زيرا
اولاً، خطاب اين آيات به فرشتگان است و در هيچ جايي نقل نشده است كه آن فرمان شامل جنيان نيز ميشده است. اگر ابليس جزء جن بود، ميتوانست بگويد من که از فرشتگان نبودم تا خطاب شامل من بشود؛ به همين دليل سجده نكردم؛ درحاليكه ابليس چنين چيزي نگفته است؛
ثانياً، مستثنيمنه در اين آيات ملائكه هستند: فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أجْمَعُون * إِلاّ إِبْلِيس (حجر:30ـ31)؛ «همة فرشتگان جملگي سجده كردند جز ابليس»؛
ثالثاً، حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)، در خطبة قاصعه فرموده است: كساني كه تكبر بورزند خداوند به عذاب مبتلايشان ميكند و اگر بنا بود خدا كسي را كه تكبر ورزيده است عفو کند، ابليس را عفو ميكرد كه فرشته بود.(1) ميبينيم که امام، ابليس را ملک (فرشته) معرفي کرده است.
در پاسخ به اين پرسش كه آيا ابليس فرشته بوده است يا جن، بحثهاي بسياري بين مفسران درگرفته است. شايد بهترين وجه جمع اين باشد كه ابليس به دليل کثرت
1. ما كانَ اللهُ سُبْحانَهُ لِيُدخِلَ الجَنَّةَ بَشراً بِاَمْرٍ أخْرَجَ بِه مِنْها مَلَكا (نهجالبلاغه، تصحيح صبحي صالح، خطبة192، ص287).
عبادت، در زمرة فرشتگان بهحساب ميآمد و ملائكه خيال ميكردند كه او مانند خودشان است؛ پس هنگامي که فرمان سجده بر آدم صادر شد، گويي ابليس، به همين دليل، مشمول اين خطاب بود و خودش هم ميدانست كه مشمول اين خطاب ميشود. شايد هم بتوان گفت چون اكثر قريببهاتفاق مخاطبان خداوند در امر به سجده، فرشته بودند، بدين جهت، قرآن در مقام حكايت آن ماجرا ميفرمايد: «به ملائكه گفتيم سجده كنيد». وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَم اين نحوه بيان، نادر نيست.(1)
پس به تصريح قرآن (کهف:50) ابليس حقيقتاً از جن بوده و به دليل كثرت عبادت در زمرة ملائكه محسوب ميشده است. شايد اين بهترين وجه جمع باشد. قراين ديگري هم هست که فرشته بودن ابليس را بسيار بعيد مينمايد؛ ازجمله اينکه نميتوان او را ازنظر ماهيت خلقت همانند فرشتگان دانست؛ زيرا در هيچ جاي قرآن نيامده است كه ملائكه از آتش خلق شدهاند؛ همچنين در قرآن تصريح شده است كه ابليس عصيان كرد؛(2) اما فرشتگان عصيان نميكنند.(3)
استكبار ابليس
داستان استكبار ابليس و آزمايش بزرگي که براي او پيش آمد، هفت بار در قرآن بيان شده و حاوي نکاتي بسيار آموزنده است؛ هرچند كه متأسفانه ما براثر عادت يا بيدقتي، به داستانهاي قرآن درست توجه نميكنيم.
اين داستان، چند بخش مشخص دارد: 1. امر الهي به سجده براي آدم(عليه السلام)؛ 2. امتيازات ويژه حضرت آدم كه بر اساس آنها، خداوند فرمان سجده بر او را صادر كرد؛ 3. استکبار
1. از باب تغليب حکم کل بر جزء. (م)
2. فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبِّه (کهف:50)؛ أبَى وَاسْتَكْبَر (بقره:34).
3. لا يَعْصُونَ اللهَ مَا أمَرَهُم (تحريم:6).
ابليس و امتناع او از سجده؛ 4. پاسخ ابليس در بيان دليل اين استكبار؛ 5. واکنش ابليس پس از رانده شدن؛ از اين ميان، دو بخش اخير را بهاختصار بررسي ميکنيم.
وقتي ابليس از سجده کردن بر آدم امتناع ورزيد، خداوند از او دليل امتناعش را پرسيد. او در پاسخ گفت: لَمْ أكُنْ لأَِسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون (حجر:33)؛ «من كسي نيستم كه براي بشري كه او را با خاكي بازمانده از لجني فروماليده ساختهاي، سجده كنم!» و يا در تعبيري ديگر گفت: أنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين (اعراف:12)؛ «من از او بهترم؛ مرا از آتش، و او را از خاك آفريدهاي»؛ چون جنس من بر او اشرف است، من سجده نميکنم.
اين آزمون بزرگي بود و او با آن همه عبادت، كه به تعبير حضرت امام علي(عليه السلام) «ششهزار سال عبادت كرد كه معلوم نيست به شمار سالهاي دنيايي است يا اخروي»(1) (كه هر روز سال اخروي خود برابر هزار سال دنيوي است)، با شکست در اين آزمايش چنان پست و مطرود شد كه به او خطاب شد: فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيم * وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلي يَوْمِ الدِّين (حجر:34ـ35)؛ «از اين مقام بيرون برو که تو راندهشدهاي! و تا روز جزا بر تو لعنت باد!»
بههرحال هنگامي كه ابليس دريافت که به دليل سجده نكردن بر حضرت آدم، از آن مقام والايي كه داشت، فروافتاده است، واکنش نشان داد و دشمني عجيبي با آدم پيدا كرد و گفت: ذرية او را گمراه خواهم کرد؛ فقط بهشرط اينکه مهلت بيابم: لَئِن
1. وكان قد عَبَدَ الله سِتة آلافِ سَنَةٍ لا يدري أمِنْ سِنِي الدُّنْيا أمْ مِنْ سِنِي الآخِرَة (نهجالبلاغه، تصحيح صبحي صالح، خطبة192 معروف به قاصعه، ص287).
از اينجاست كه ما بايد مراقب خويشتن باشيم؛ نپنداريم اگر خداوند توفيقي عطا فرموده و ما چند روزي در راه درستي گام برداشتيم، تا پايان چنان خواهيم ماند. جهان عرصة دگرگونيهاست. آدمي تا زنده است، احتمال سقوط دارد. ازاينرو بزرگان همواره بيش از هر چيز از سوء خاتمه و بدي عاقبت ميهراسيدند و دعا ميكردند كه عاقبت به خير شوند. (م)
أخَّرْتَنِ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ لأََحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاّ قَلِيلا؛ (اسراء:62)؛ «اگر مرا تا روز رستاخيز مهلت دهي، قطعاً فرزندان او (آدم) را جز عدهاي اندک لجام زده، گمراه خواهم کرد» و بر اين امر سوگند ياد کرد: فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أجْمَعِين * الاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين؛(1) (ص:82ـ83) «و سوگند به عزت تو كه همگي را گمراه خواهم كرد؛ مگر بندگان مخلصت را».
مسئله مهلتخواهي ابليس براي گمراه کردن بشر و مهلت دادن خداوند به او، در چند جاي قرآن ذكر شده است: قالَ أنْظِرْنِي إِلي يَوْمِ يُبْعَثُون (اعراف:14)؛ «گفت: تا روزي كه مردم برانگيخته ميشوند، مرا مهلت ده»؛ قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلي يَوْمِ يُبْعَثُون (حجر:36؛ ص:79)؛ «گفت: خداوندا؛ مرا تا روزي كه [مردم دوباره] برانگيخته ميشوند، مهلت ده».
البته خداوند نميفرمايد كه به او تا قيامت مهلت داديم؛ بلكه ميفرمايد: فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِين * إِلي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم (حجر:37ـ38)؛ «همانا تو از مهلتيافتگاني؛ تا روز و وقت معلوم و معيني».
کارهاي ابليس (شيطان)
ابليس پس از نافرماني از امر خدا و مهلت گرفتن از باريتعالي، برنامة خود را براي گمراه کردن آدميان اعلام کرد: لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم * ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أكْثَرَهُمْ شَاكِرِين (اعراف:16ـ17)؛ «بر سر راه راست تو در کمين آنان مينشينم؛ سپس از پيش رو و پشت سر و راست و چپ به سراغ آنها ميروم [براي گمراه كردن]؛ آنگاه تو بيشتر آنان را ناسپاس خواهي يافت».
1. وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّون (حج:47).
اين پيشبيني شيطان درباره ناسپاسي بيشتر مردم، در آيهاي ديگر و درباره برخي اقوام، تصديق شده است: وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤمِنِين (سبأ:20)؛ «پندار شيطان درباره آنان درست از آب درآمد و [همه] از او پيروي كردند، مگر گروهي از مؤمنان».
جز اين، آيات ديگري هم درباره كارهايي كه ابليس بهطور تکويني اجازة انجام آنها را يافته است، يا خود مدعي است كه انجام خواهد داد، در قرآن بهچشم ميخورد.
وسوسه؛ اصليترين کار ابليس
نخستين كار ابليس وسوسه است و شايد كارهاي ديگر او نيز به همين بازگردد. او با همين كار باعث خروج آدم و حوا از بهشت شد:
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَقالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِين * وَقاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحِين * فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَطَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَناداهُما رَبُّهُما ألَمْ أنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وأقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِين (اعراف:20ـ22)؛ شيطان در آن دو وسوسه آغازيد تا عورتهايشان را، كه بر آنها پوشيده بود، بر ايشان آشكار کند؛ و [بديشان] گفت: خدا شما را از [خوردن ميوة] اين درخت بازنداشته است؛ جز به اين دليل كه ميخواسته است [همچون] فرشتگان يا از جاودانان نباشيد. و [برايشان] سوگند ياد كرد كه من براي شما از خيرخواهان هستم. سرانجام با فريب به سقوط کشانيدشان؛ پس چون از [ميوة] آن درخت چشيدند،
عورتهايشان بر هم نمايان شد و به پوشاندن آن با برگهاي بهشت آغازيدند. و خدايشان بر آن دو بانگ برآورد كه آيا شما هر دو را از اين درخت منع نکردم و آيا به شما نگفتم كه ابليس براي شما دشمني آشكار است؟!
اين وسوسهانگيزي ابليس در آدم و حو، در چند آيه ديگر قرآن نيز آمده است: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أدُلُّكَ عَلي شَجَرَةِ الْخُلْد (طه:120)؛ «شيطان در او وسوسه کرد [و] گفت: اي آدم، ميخواهي تو را به درخت جاودانگي رهنمون شوم؟» يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما (اعراف:27)؛ «اي فرزندان آدم، مبادا شيطان بفريبدتان، همانگونه كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند»؛ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا كانا فِيه (بقره:36)؛ «شيطان از آنجا لغزانيدشان و آن دو را از جايي كه بودند بيرون راند».
درباره اينکه اين وسوسه به چه صورتي انجام ميگيرد و خدا تا چه اندازه به او اجازة اعمال وسوسه داده و چرا خدا مهلتش داده است، در يكي از آيات اجمالاً پاسخ برخي از اين پرسشها آمده است: وَما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤمِنُ بِالآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَك (سبأ:21)؛ «براي او (ابليس) قدرت و سلطهاي بر آنان (آدميان) نبود؛ [پس به او مهلت نداديم] مگر براي اينکه [بنيآدم را بيازماييم و] بدانيم چه كسي به آخرت ايمان دارد و چه كسي درباره آن در ترديد است».
مطابق اين آيه ابليس بر آدمي تسلطي ندارد و چنان نيست که هرگونه بخواهد در وجود انسان، يعني عقل و روان و جسم و فکر و ارادة او تصرف کند و او را به امور خلاف وادارد و چنان باشد که آدمي خودبهخود بهسوي گناه و زشتي رود؛ بلکه کار او در حد وسوسهانگيزي است و انسان با اراده و اختيار خود، آن امور را خوب و زيبا ميپندارد و به انجام آنها مبادرت ميورزد. البته اينکه رابطه ميان شيطان و شياطين
بيروني و تمايلات و گرايشهاي دروني انسان در اين زمينه چگونه است، بحث مفصلي است که جايش در مباحث روانشناسي و اخلاق است؛(1) اما مهلت دادن خدا به ابليس، در راستاي هدف حکيمانة آفرينش بوده است تا بندگان آزمايش شوند و بر سر دوراهيهاي خوب و بد زندگي قرار گيرند. البته خداوند راه مستقيم و نشانههاي آن را نيز بهطور کامل بيان کرده است تا حجت بر انسان تمام باشد و پس از اين آزمايش است که مؤمنان و اهل يقين، از غيرمؤمنان بازشناخته ميشوند.
آراستن و نيک جلوه دادن کارهاي بد
يکي از جلوههاي وسوسة شيطان، كه سرلوحة برنامههاي اوست، زينت دادن كارهاي بد در نظر آدميان است: لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أجْمَعِين (حجر:39)؛ «[كارهاي بد را] بر روي زمين براي آنها زينت ميدهم و همگي آنها را گمراه خواهم كرد».
اين از دامهاي بزرگ شيطان است كه آنچه را رضاي خدا در آن نيست، در ديدة آدميان زيبا جلوه ميدهد و بيش از آن اندازهاي كه بهطور طبيعي لذت دارد، در ذائقة انسان لذتآور نشان ميدهد؛ تا جايي که آدمي فكر ميكند راه حرام، بهتر و دلچسبتر است، و اين از وساوس عجيب شيطان است كه با آنكه آدمي بارها و بارها آزمايش و تجربه ميکند، باز گمان ميكند راه گناه، لذتبخشتر است.
وعده دادن به مردم
كار ديگر ابليس و شيطان، وعده دادن به مردم است. او در قيامت ميگويد من كاري جز وعده دادن نكردم: وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُم (ابراهيم:22)؛ «به شما وعدههايي دادم و
1. دراينباره، ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، ج1، ص195ـ236، مبحث عوامل کلي سقوط اخلاقي.
سپس برخلاف آن عمل کردم». يکي از صحنههاي دوزخ همين است كه وقتي بدکاران بدان پا مينهند و درمييابند كه جايگاهشان دوزخ است، با هم مجادله ميكنند و هركس ميکوشد تقصير را به گردن ديگري بيندازد و سرانجام همه ميگويند تقصير شيطان و ابليس بود و گويي شيطان را به محاكمه ميكشند؛ اما شيطان ميگويد: ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي (ابراهيم:22)؛ «من بر شما سلطهاي نداشتم؛ فقط دعوتتان ميكردم و شما هم مرا اجابت ميکرديد».
بردن ياد خدا از خاطر انسان
كار ديگر شيطان ايجاد فراموشي در انسان است. او وسايلي را فراهم ميآورد كه آدمي خدا را از ياد ببرد: اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ الله (مجادله:19)؛ «شيطان بر [دلهاي] آنان مسلط شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده است».(1)
تحريک، تاختن و وعده دادن
از برخي آيات برميآيد که خدا دست شيطان را در برخي از امور باز گذاشته است؛ ازجمله: تحريک کردن مردم با صدا، تاختن بر ايشان با لشکر سواره و پياده،
1. اقدام شيطان براي ايجاد فراموشي در ذهن انسان، در آيه 42 سوره يوسف نيز آمده است: فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّه؛ «شيطان يادآوري امر يوسف به خداوندگارش (عزيز مصر) را از ياد او برد». اين آيه مربوط به جريان حضرت يوسف است که به يکي از آن دو زنداني، که گمان ميکرد رهايي مييابد، گفت: موضوع بيگناهي و زنداني شدن مرا نزد صاحب نعمت خود (عزيز مصر) تذکر بده؛ اما آن شخص پس از آزاد شدن و رفتن به نزد عزيز مصر، اين موضوع را فراموش کرد و به همين دليل يوسف چند سال ديگر در زندان ماند. قرآن فراموشي آن شخص را به شيطان نسبت ميدهد. افزون بر آن، از آيه 68 سوره انعام هم ميتوان اين نکته (ايجاد فراموشي در انسان توسط شيطان) را دريافت: وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين؛ «و اگر شيطان از ياد تو ببرد، پس بعد از يادآورى، ديگر با گروه ستمكاران همنشين مشو».
مشارکت با آنان در داراييها و فرزندانشان، وعده دادن به آنان [و سرگرم کردنشان]، و فريب دادن آنان؛
قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا * وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وأجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ... وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ الا غُرُورًا (اسراء:63ـ64)؛ فرمود: برو كه از آنها هركس از تو پيروي كند، همانا دوزخ كيفرتان است؛ كيفري تمام دادهشده؛ و از آنان هرکه را توانستي با صدايت تحريک کن، و با لشکر سواره و پيادهات بر ايشان بتاز، ... و به آنان وعده بده [و سرگرمشان کن]، و شيطان جز فريب به آنها وعدهاي نميدهد.
مشاركت در اموال و اولاد
از آيه 64 سوره اسراء برميآيد که يکي از كارهاي شيطان مشاركت در داراييها و فرزندان است: وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاد؛ «و با آنان در داراييها و فرزندانشان مشارکت کن». يعني كاري كه اموال و اولاد را به حرام مشوب ميكند.
از مجموع اين آيات استفاده ميشود كه شيطان نميتواند كسي را مجبور به كاري كند؛ او تنها وسوسه ميکند؛ ميآرايد؛ تحريک ميکند؛ وعده ميدهد؛ و دعوت ميكند؛ و اگر كساني به دنبال او رفتند و طوق بندگي او را به گردن نهادند، آنگاه است که شيطان بر آنها تسلط مييابد.
تسلط و ولايت شيطان
در برخي آيات آمده است كه شيطان را ولي كسي نكردهايم، مگر آنكه خود پذيراي
ولايت او باشد و به دارودسته و حزب او بپيوندد: اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَه (نحل:100)؛ «همانا سلطة شيطان بر كساني است كه او را دوست دارند [و ولايت او را بر خويش ميپذيرند]». اين حالت (تسلط شيطان) براثر ملکه شدن صفات رذيله در وجود آدمي و پيروي از شيطان پيدا ميشود؛ با يك بار و دو بار پيروي از شيطان، او ولي آدمي نميشود؛ اما اگر اين روند ادامه يابد، شيطان تسلط مييابد: إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤمِنُون (اعراف:27)؛ «ما [اين سنت را] قرار داديم که شيطانها تنها ولي كساني شوند كه ايمان نميآورند». البته پيداست كه اگر كساني ازروي جهل و قصور ايمان نياورند، اين آيه شامل آنان نميشود.
وقتي انسان به مرحله اعراض و رويگرداني از ياد خدا رسيد، در واقع به مرحله همنشيني شيطان رسيده است: وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِين * وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أنَّهُمْ مُهْتَدُون (زخرف:36ـ37)؛ «و هركس از ياد خدا روي برتابد، شيطاني بر وي برميانگيزيم که همنشين وي باشد؛ آن شيطانها ايشان را از راه [حق] بازميدارند و آنان ميپندارند كه هدايتيافتگاناند».
نتيجه آنکه اگر كسي ازروي آگاهي راه عصيان را در پيش بگيرد، ممكن است به آنجا برسد كه ديگر نتواند حق را از باطل بازشناسد و اين نتيجة آن «اختيار» و «انتخاب» نادرستي است كه از اول داشته است؛ همانند روندهاي که وقتي در سراشيبي شروع به دويدن ميكند، به جايي خواهد رسيد كه ديگر نميتواند جلوي خود را بگيرد.
علايم كارها و دعوتهاي شيطان
قرآن علايمي را براي کارهاي شيطاني ذکر کرده است تا بدانيم شيطان به چه کارهايي دعوت ميکند و چه وعدههايي ميدهد.
ترساندن از فقر و مرگ
الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر (بقره:268)؛ «شيطان شما را از فقر ميترساند». هنگامي كه شيطان ميخواهد انسان را از انفاق در راه خدا بازدارد، ميگويد: «خرج نكن؛ خودت فقير ميشوي!»
او همچنين براي آنكه مؤمنان را از جهاد بازدارد، آنان را از مرگ ميترساند: إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَخافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِين (آلعمران:175)؛ «همانا اين شيطان است كه پيروان خود را ميترساند؛ شما از آنان نهراسيد و اگر ايمان داريد از من بترسيد».
امر به فحشا
يكي ديگر از نشانههاي وسوسههاي شيطاني، امر به فحشاست. هرگاه آدمي احساس کند كه تمايل به فحشا دارد، بايد بداند كه اين وسوسهاي از شيطان است: وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَر (نور:21)؛ «كسي كه از گامهاي شيطان پيروي كند، [بداند كه] او به كار ناشايسته و ناپسند فرمان ميدهد». در سوره بقره نيز ميخوانيم: يَأْمُرُکم بِالْفَحْشاء (بقره:268)؛ «شيطان شما را به فحشا امر ميکند».
بازداشتن از ياد خدا
نشانة ديگر کار شيطاني، بازداشتن از ياد خداست:
وَإِذا رأيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين (انعام:68)؛ «اگر کساني را ديدي که آيات ما را به استهزا گرفتهاند، از آنان اعراض کن و روي بگردان، تا هنگامي كه گفتوگو را تغيير دهند و مطلب ديگري بگويند؛ و چون شيطان تو را
[از ياد خدا] به فراموشي اندازد، پس از بهياد آوردن [اين مطلب يا خدا]، ديگر با گروه ستمكاران منشين [و از ميان آنان برخيز]».
ظاهر اين آيه، خطاب خداوند به پيامبر(صلى الله عليه وآله) است؛ اما از باب «ايَّاكَ أَعْني وَاسْمَعي يا جارة»(1) است؛ يعني به در ميگويد كه ديوار بشنود؛ پس منظور اين است که اي اهل ايمان؛ با كساني كه آيات خدا را به استهزا ميگيرند، منشينيد.(2)
اسراف و تبذير
از ديگر نشانههاي تبعيت از شيطان، اسراف و تبذير است: إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِين (اسراء:27)؛ «همانا اهل تبذير و اسراف، برادران شياطيناند». اين عمل آنقدر به روحية شيطاني نزديک است که اهل اسراف و تبذير را به درجة برادري با شيطان ميرساند.
دار و دسته شيطان
بنا بر آيات قرآن، ابليس شيطاني است که از امر الهي تمرد کرد و کمر به گمراه کردن بنيآدم بست؛ اما آيا او همواره خود به اغواي انسانها ميپردازد، يا دستياراني نيز براي اين كار دارد؟ قرآن در اين زمينه تعبيرات متفاوتي دارد. گاه از «قبيل ابليس» سخن بهميان ميآورد: إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤمِنُون (اعراف:27)؛ «ابليس و دارودستهاش شما را ميبينند؛ بهطوريكه شما آنها را نميبينيد؛ همانا اين سنت را نهاديم كه شياطين دوستان
1. به تو ميگويم تا همسايه بشنود.
2. نيز ر.ک: نساء:140؛ درباره منع از همنشيني با کافران و استهزاکنندگان آيات الهي ازيکسو، و شنيدن سخنان ديگران و تبعيت از قول حق ازسويديگر، به يادداشتهاي همين درس مراجعه کنيد.
بيايمانان باشند و بر بيايمانان، ولايت داشته باشند». از اين آيه درمييابيم كه ابليس دارودستهاي نيز دارد.
گاهي هم «جنود ابليس» را مطرح ميکند: وَجُنُودُ إِبْلِيسَ جْمَعُون (شعراء:95)؛ «و سپاهيان ابليس همگي [به رو در آتش افکنده ميشوند]»؛ يعني ابليس كساني را دارد كه به تعبير قرآن «جنود» و لشکريان او هستند.
در جايي هم به ذريه و فرزندان ابليس اشاره ميکند: أفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أوْلِياءَ مِنْ دُونِي (كهف:50)؛ «آيا [مرا وانهاده و] شيطان و فرزندانش را ولي خويش قرار دادهايد؟»
از مجموع اين تعبيرات برميآيد که شيطان و ابليس، دارودسته و سپاهيان و ذريه و فرزنداني دارد که کمککار او هستند.
يادداشت درس پانزدهم
افزون بر آيه 68 انعام، خداوند در آيه 140 سوره نساء نيز به منع از همنشيني با کافران و استهزاکنندگان آيات الهي تصريح ميکند:...أنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزأ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ...؛ ميفرمايد: «هنگامي كه شنيديد كه [اهل مجلسي] به آيات خدا كفر ميورزند و آن را مسخره ميكنند، با آنان منشينيد»؛ سپس ميافزايد: إِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَالْكافِرِين فِي جَهَنَّمَ جَمِيعا؛ اين اشاره بدين واقعيت است كه نشستن در چنين مجالسي، كمكم ايمان را ازبين ميبرد و آدمي را به نفاق و كفر ميافكند. ما بهخاطر داريم كه بسياري از مسلمانان، براثر معاشرت با ماركسيستها، كارشان به جايي كشيد كه منافق و كافر شدند. اينها در اصل و ذات مخالف اسلام نبودند؛ بلکه به سويي كشيده شدند كه کمکم کارشان به آنجا ختم شد. اگر كسي هم بخواهد براي بحث و مجادله با ماركسيستها يا هر گروه منحرف فکري ديگر، با آنان معاشرت كند، بايد نخست ظرفيت خود را بسنجد؛ حتي در مسابقة كُشتي نيز، «وزنكِشي» بهدقت انجام ميگيرد و دو هموزن كشتي ميگيرند.
بهراستي اگر چنين است پس با آيه مشهور الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَه (زمر:18) چه کنيم؟ پاسخش اين است که اولاً، منظور از «القول» در اين آيه قرآن است، نه هر قولي؛ ثانياً، انسان بايد بتواند «احسن» را تشخيص دهد؛ پس هركسي حق ندارد با هركس بنشيند و در هر بحثي شركت كند؛ اگر کسي معلوماتش كم است يا قدرت تشخيص ندارد و يا ضعف اراده و شخصيت دارد، حق شركت در هر بحثي را ندارد.
اين مسئله «ضعيفالاراده بودن» و كمشخصيتي و داشتن عقدة حقارت، بهويژه در اين زمينه بسيار مهم است. بيشتر اينگونه افراد، تحت تأثير عوامل جنبي قرار ميگيرند؛ مخصوصاً اگر «حريفها» رند و روانشناس هم باشند كه اغلب هستند!
بيمناسبت نيست براي تقريب ذهن در اينجا حكايتي نقل شود؛ اگرچه موضوعاً با آنچه گفتيم در يك زمينه نيست؛ اما براي نشان دادن «ضعف»ها، مفيد است. مرحوم آيتالله بروجردي اعلي الله مقامه، كسي را به يكي از كشورهاي غربي براي امر تبليغ گسيل داشتند. اين شخص كه در لباس روحانيت بود، از همان نخست از معظمٌله خواسته بود كه اجازه دهند تا مدتي با لباس معمولي (غيرروحاني) در آن كشور تبليغ كند و وقتي بهاصطلاح «جا افتاد»، لباس روحانيت خود را آشكار کند. ايشان در پاسخ وي فرمودند: «من تو را فرستادم كه تو آنان را به شكل خود درآوري؛ تو ميخواهي از همان نخست خودت به شكل آنها درآيي؟»(1)
1. مطالب يادداشت از مؤلف محترم است.
خلاصه درس
1. شيطان در اصل صفت، و به معناي «شرير» است و در قرآن نيز با همين معناي وصفي بهکار رفته است. گاهي هم بر شخص ابليس يا هرکسي که شرارت در وجود او بهصورت ملکه، راسخ شده باشد، اطلاق شده است؛ خواه آن شخص از جنس جن باشد يا انسان. پس شياطين دستههايي خاص از افراد انسان يا جناند که کارشان شرارت است.
2. ابليس يکي از افراد جن است که در شيطنت مرتبهاي ممتاز دارد. به تصريح آيه پنجاهم سوره کهف، او از جن بوده است؛ اما در اينکه چرا در زمرة فرشتگان، مشمول فرمان الهي براي سجده بر آدم شد، بين مفسران اختلاف است. يک پاسخ اين است که برحسب ظاهر برخي آيات و روايات، ابليس از فرشتگان بوده است؛ چون خطاب سجده به فرشتگان بوده است نه جنيان، و او هم هيچگاه با استناد اينکه مشمول خطاب نبوده از اين کار سر بازنزده است؛ بهعلاوه در آيات 30 و 31 سوره حجر، مستثنيمنه فرشتگاناند؛ گذشته از اينها، حضرت امير(عليه السلام) در خطبة قاصعه ابليس را فرشته معرفي کرده است.
3. بهترين وجه جمع بين سخن صريح قرآن درباره جن بودن ابليس، با ظاهر آيات ديگر و سخن اميرالمؤمنين اين است که ابليس به دليل کثرت عبادت در زمرة فرشتگان بهحساب ميآمد و فرشتگان هم ميپنداشتند او از خودشان است. پس وقتي امر سجده دررسيد، ابليس هم خود را مشمول خطاب يافت. به همين دليل تعبير قرآن اين است که به ملائکه گفتيم سجده کنيد. شايد هم به دليل اينکه اکثر قريببهاتفاق مخاطبان فرشتگان بودند، خداوند در مقام حکايت از آن خطاب، ميفرمايد: «به فرشتگان گفتيم»؛ يعني به اکثريتي که فرشته بودند خطاب کرديم. اين نحوه حکايت، از باب تغليب حکم کل بر جزء، ازنظر بلاغي مرسوم است.
شاهد ديگر بر اين احتمال اين است که بنا بر آيات، ابليس از آتش خلق شده است؛ اما در هيچ جاي قرآن آيهاي يافت نميشود که بگويد فرشتگان از آتش خلق شدهاند. همچنين قرآن ميگويد فرشتگان عصيان و نافرماني نميکنند؛ اما ابليس را عصيانگر معرفي ميکند.
4. بخشهاي اصلي داستان استکبار ابليس عبارتاند از: الف) امر الهي به سجده بر آدم؛ ب) مقام ممتاز آدم؛ ج) استکبار و امتناع ابليس؛ د) توجيه ابليس براي امتناع از سجده؛ ه) واکنش ابليس پس از رانده شدن ازسوي خدا.
5. توجيهي که ابليس براي استکبار خود در سجده نکردن بر آدم بيان داشت، اين بود که آدم از گِل خلق شده است و من از آتش؛ پس جنس من برتر و اشرف از جنس اوست.
6. ابليس در آزمون بزرگ فرمانبرداري از خدا مردود و سپس مطرود درگاه خدا شد و به لعنت ابدي گرفتار آمد پس از آن بود که واکنش نشان داد و با آدم و آدمي اظهار دشمني کرد و گفت که کمر به گمراهي آنها خواهد بست و سوگند ياد کرد که بهجز بندگان مخلص خدا، همه را گمراه کند. سپس تا روز قيامت از خدا مهلت خواست؛ اما خدا تا روز و وقتي معين به او مهلت داد، نه تا روز قيامت. مهلت دادن خدا به ابليس، در راستاي هدف حکيمانة آفرينش بوده است تا مردم آزمايش شوند و بر سر دوراهيهاي خوب و بد زندگي قرار گيرند. پس از اين آزمايش است که مؤمنان راستين و اهل يقين از غيرمؤمنان بازشناخته ميشوند.
7. برنامة کلي ابليس براي گمراه کردن آدميان، اين است که آنان را از صراط مستقيم خدا به هر شکل ممکن و با دسايس گوناگون منحرف کند (اعراف:16ـ17) و نيز آنان را بهسوي ناسپاسي سوق دهد که متأسفانه اين هدف در بعضي اقوام به تحقق رسيده است (سبأ:20).
8. کارهايي که اجازة انجامش بهصورت تکويني به ابليس داده شده يا خود او مدعي انجام آن است، عبارتاند از: الف) وسوسهانگيزي؛ ب) آراستن و نيک جلوه دادن کارهاي بد؛ ج) وعده کردن؛ د) زدودن ياد خدا از دل انسان، تحريک مردم با صدا، تاختن بر ايشان با لشکرهاي سواره و پياده، و مشارکت جستن در اموال و اولاد آنان.
9. مهمترين و نخستين کار ابليس، وسوسه است. او از همين طريق حضرت آدم و حوا را از بهشت برون راند. اصل و مرجع بقية کارهاي ابليس نيز همين وسوسه است.
10. بنا بر آيه 21 سوره سبأ، ابليس بر آدمي تسلط ندارد و نميتواند در عقل و روان و جسم و فکر و ارادة او تصرف کند و او را به امور خلاف وادارد؛ بلکه کار او تنها وسوسه کردن است. پس از آن انسان با اراده و اختيار خود اموري را خوب و زيبا ميپندارد و به انجام آنها مبادرت ميورزد.
11. ولايت شيطان تنها براي کساني است که او را دوست دارند و پذيراي ولايت او ميشوند و سلطة او را قبول ميکنند. اين حالت براثر ملکه شدن صفات رذيله در وجود انسان و پيروي مستمر از شيطان پيدا ميشود. هرگاه انسان به مرحله اعراض از ياد خدا رسيد، به مرحله همنشيني با شيطان رسيده است و اين در صورتي است که کسي ازروي آگاهي و با اختيار خود راه عصيان را انتخاب ميکند و بعد به جايي ميرسد که شيطان ولي او ميشود؛ مانند کسي که آگاهانه و بااختيار در سراشيبي ميدود و سرانجام به جايي ميرسد که ديگر نميتواند جلوي خود را بگيرد.
12. در آيات قرآن برخي از نشانههاي کارها و دعوتهاي شيطاني ذکر شده است؛ ازجمله: ترساندن انسان از فقر و مرگ، امر به فحشا، بازداشتن از ياد خدا، اسراف و تبذير.
13. بنا بر آيات قرآن، شيطان (ابليس) دستياراني دارد که او را در امر گمراه کردن مردم ياري ميدهند و با عناوين مختلفي در قرآن از آنها ياد شده است گاهي به «قبيل ابليس» يعني دارودستهاش تعبير شدهاند و گاهي به «جنود ابليس» يعني لشکريان او، و گاهي به «ذرية ابليس» يعني فرزندانش.
پرسشها
1. واژه «شيطان» در اصل اسم است يا وصف؟ اين واژه به چه اعتباري بر افراد اطلاق شده است؟ آيا بر گروه خاصي از موجودات اطلاق ميشود؟ توضيح دهيد.
2. ابليس فرشته بود يا جن؟ به چه دليل؟ اگر فرشته نبود، چگونه مشمول فرماني شد که خداوند خطاب به فرشتگان براي سجده بر آدم صادر کرد؟ با استناد به آيات يا روايات، احتمال فرشته بودن ابليس را تقرير کنيد.
3. دلايل و شواهد قرآني را در نفي فرشته بودن شيطان و اثبات جن بودنش، بيان کنيد.
4. محورهاي اصلي داستان استکبار ابليس در قرآن را نام ببريد.
5. ابليس چگونه سرپيچي خود را از فرمان خداوند توجيه کرد؟
6. مهلت دادن خدا به ابليس چگونه توجيه ميشود؟
7. برنامة کلي ابليس و کارهاي اصلي او را برشماريد و بيان کنيد که اصليترين کار او چيست؟
8. وسوسهانگيزي ابليس چقدر بر انسان تأثيرگذار است؟
9. از آيات 62 تا 64 سوره اسراء چه نکاتي درباره کارهاي ابليس استفاده ميشود؟ بيان کنيد.
10. تسلط و ولايت شيطان بر آدمي به چه معناست و چگونه درباره کسي تحقق پيدا ميکند؟
11. علايم کارها و دعوتهاي شيطاني را ذکر کنيد و درباره آنها توضيح دهيد.
12. قرآن درباره دستياران ابليس در گمراه کردن انسان چه تعابير و عناويني بهکار برده است؟ بيان کنيد.
منابعي براي مطالعه بيشتر
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص37ـ41 (براي تبيين عقلانى جايگاه شيطان در نظام آفرينش).
2. عسکري، سيدمرتضي، عقايد اسلام در قرآن کريم، ج1، ص101ـ108 و 249ـ254.
3. کياشمشکي، ابوالفضل، جهانشناسي در قرآن، ص344ـ353، 355ـ358.
4. شيرازي (ملاصدرا)، صدرالدين محمدبنابراهيم، مبدأ و معاد، ترجمة حسيني اردکاني، ص189ـ259.
5. نصري، عبدالله، مباني جهانشناسي در قرآن، ص198ـ213.
فعاليت تکميلي
آياتي را که داستان استكبار ابليس در آنها آمده، (با ذکر سوره و شمارة آيات) شناسايي و مطالب مطرح در آنها را بهاجمال بيان و جمعبندي کنيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org