قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس يازدهم:

پديده‌هاي زميني (3)

 

 

 

پرندگان

حيوانات روي زمين

زنبور عسل

اهداف درس

از دانش‌پژوه انتظار مي‌رود پس از فراگيري اين درس

1. بتواند مسئله حشر حيوانات را از ظاهر آيات استظهار کند؛

2. بتواند حفظ پرندگان در فضا را بر اساس ارادة الهي توضيح دهد؛

3. دلالت نداشتن آيه 45 نور را بر فرضية تکامل تشريح کند؛

4. منافع حيوانات را براي انسان مطابق آيات برشمارد.

از ديگر پديده‌هاي زميني مطرح‌شده در قرآن، جانداران و حيوانات مختلف روي زمين اعم از پرندگان، چهارپايان، و زنبور عسل است که در اين درس نمونه‌هايي از اين آيات را به‌اختصار بررسي مي‌کنيم.

پرندگان

در قرآن دو آيه به وضع پرواز پرندگان و حفظ و ماندن آنها در فضا اشاره دارد: ألَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤمِنُون (نحل:79)؛ «مگر نديده‌اند پرندگان را كه در آسمان، زير فرمان‌اند و جز خداوند‌ هيچ‌کس آنها را نگاه نمي‌دارد. همانا در اين نشانه‌هايي است براي كساني كه ايمان دارند».

ممكن است ايهامي در اين آيه باشد كه حفظ پرندگان در جوّ، تنها وابسته به ارادة خداست و اسباب مادي در آن هيچ‌گونه دخالتي ندارد؛ اما خداوند در قرآن، حتي اموري را هم كه صددرصد ناشي از اسباب مادي عادي است، به خود نسبت مي‌دهد. پس اينكه مي‌فرمايد: خدا آنها را حفظ مي‌كند، بدين معنا نيست كه اسباب

مادي درميان نيست؛ بلكه اثر نكردن جاذبة زمين بر آنها، بر اساس قوانين علمي خاصي است (كه در كتب مربوط مضبوط است)؛ ولي به‌هرحال، كيست كه اين قدرت را به آنها داده است؟ چه كسي اين قوانين را براي پرواز آنان، به‌وجود آورده است؟ آيا پرنده خود انديشيده و كيسه‌هاي هوا را در بدن خويش به‌وجود آورده و بال‌هايش را به‌گونه‌اي شكل داده است كه بر جريان هوا در جوّ سوار بماند؟ روشن است که همه اينها وابسته به ارادة خداست. پس خداست که آنها را نگه مي‌دارد.

مشابه آيه قبل، آيه 19 سوره ملك است که مي‌فرمايد: أوَلَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافّاتٍ وَيَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِير؛ «آيا به پرندگان بالاي سرشان، در حال گشودن و بستن پر، ننگريسته‌اند؟ هيچ‌کس جز خداي رحمان آنها را حفظ نمي‌كند و نگاه نمي‌دارد؛ او به هر چيزي بيناست».

جانداران و حيوانات روي زمين

در برخي آيات درباره جانوران، تعبير «بَث» به‌كار رفته است: وَبَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ... (بقره:164)؛ «و در آن (زمين) از هرگونه جنبنده‌اي پراكند». چنان‌که گويي حيوانات به جهت حركت در زمين پراكنده مي‌شوند و خداست كه آنها را پخش كرده است.

خداوند در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: وَما مِنْ دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أمَمٌ أمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُون (انعام:38)؛ «هيچ جنبنده‌اي در زمين نيست و نيز هيچ پرنده‌اي كه با دو بال خويش مي‌پرد، مگر اينكه مانند شما، امت‌ها و گروه‌هايي هستند. ما در اين كتاب چيزي را فروگذار نكرده‌ايم. سپس اين امت‌ها به‌سوي خداي خويش محشور مي‌شوند».

اين آيه از آياتي است كه برحسب ظاهر نشان مي‌دهد كه همه حيوانات حشر دارند و لازمة اين مطلب مجرد بودن روحِ همه حيوانات است. اين نکته بر فيلسوفان

پيش از صدرالمتألّهين پوشيده بود. آنان مي‌پنداشتند كه روح حيوانات، مجرد نيست. گاهي از آن به «روح بخاري» تعبير مي‌کردند، كه روح مادي بسيار لطيفي است که با ازبين رفتن حيوانات ازبين مي‌رود؛(1) اما اگر حشر حيوانات ثابت شود، بايد بپذيريم که روح آنها نيز مجرد است و با فعل و انفعالات مادي ازبين نمي‌رود. البته اين به معناي برابري روح انسان و حيوان نيست. تجرد خود مراحل و مراتبي دارد كه پايين‌ترين درجة آن، از آن حيوانات است.

در آيه‌‌اي ديگر از منشأ خلقت حيوانات روي زمين و اصناف آنها سخن به‌ميان آمده است:

وَاللهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي أرْبَعٍ يَخْلُقُ اللهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِير (نور:45)؛ خدا هر جنبنده‌اي را از آب آفريد؛(2) برخي از آنان بر شكم مي‌خزند(3) و برخي روي دو پا راه مي‌روند و بعضي روي چهار پا. خدا هرچه بخواهد مي‌آفريند‌ و همانا خداوند بر هرچيز تواناست.

برخي از طرف‌داران فرضية ‌تكامل، اين آيه را تأييدي بر آن فرضيه دانسته‌اند؛ زيرا علاوه بر آنكه به منشأ آبي حيوانات اشاره دارد، گويا به‌گونه‌اي به مراحل تکامل موجودات نيز اشاره دارد، زيرا نخست از خزندگان و سپس دوپايان و بعد از چهارپايان، گفت‌وگو مي‌كند.(4)


1. درباره روح بخاري، ر.ک: يادداشت همين درس.

2. هيچ موجود زنده‌اي نيست که در جسمش آب نباشد.

3. مانند خزندگان و کرم‌ها.

4. ر.ک: يدالله سحابي، قرآن و تکامل، ص4 و 55ـ76. وي تصريح مي‌کند که اصل بستگي نسلي و خلقت تدريجي موجودات زنده از اين آيه به نحو روشني استفاده مي‌شود.

ما مي‌گوييم اولاً، معلوم نيست اين ترتيب موجود در آيه، ترتيب زماني باشد؛ ثانياً، تبديل حيوان دوپا به چهارپا، با فرضية تكامل نيز سازگار نيست. انسان از حيواناتي است كه روي دو پا راه مي‌رود؛ آيا اول حيوانات دوپا بوده‌اند و بعد چهارپايان به‌وجود آمده‌اند؟ پس چرا براي انسان چنين تغييري رخ نداده است؟

 ممکن است کسي بگويد اين آيه درباره تکامل ديگر جانوران است، نه انسان؛ اما بايد گفت دليلي نداريم كه انسان مشمول وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي رِجْلَيْن نيست.

اين‌گونه برداشت‌ها از قبيل «ألْغَريقُ يَتَشَبَّثُ بِكُلِّ حَشيشٍ» است. اينان چون غريقي هستند که براي اثبات نظرشان به هر پاره‌چوب و خس و خاشاكي چنگ مي‌زنند؛ اما در واقع نه اين آيه و نه هيچ آيه ديگري، دليل بر صحت فرضية تكامل نيست و اين فرضيه هيچ مؤيدي هم ندارد. البته درباره حيوانات، بر نفي آن هم دليلي نداريم؛ اما درباره انسان، دليل نفي نيز داريم كه بعداً ذكر خواهيم كرد.(1) به‌هرحال حتي درباره حيوانات نيز نمي‌توان اين فرضيه را به قرآن نسبت داد.

منافع حيوانات

اکنون به ديگر آياتي که درباره جانوران زميني نازل شده است، مي‌پردازيم. در بعضي آيات از حيوانات خاصي که انسان براي خوراک و پوشاک خود از آنها بهره مي‌گيرد، به‌عنوان نعمت‌هاي الهي ياد شده است: وأنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الانعام ثَمانِيَةَ أزْواج (زمر:6)؛ «خدا براي شما از چهارپايان هشت زوج فرستاد». خداوند در آيه ديگري آن هشت زوج را بيان کرده است: ثَمانِيَةَ أزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ... * وَمِنَ الإِْبِل


1. ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن 1ـ3 (بخش انسان‌شناسي، مبحث آفرينش انسان در قرآن)، ص327ـ349.

اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ... (انعام:143ـ144)؛ «هشت نر و ماده؛ از ميش يك جفت و از بز يك جفت... و از شتر يك جفت و از گاو يك جفت...».

چهارپاياني كه معمولاً انسان از شير و گوشت و پشم آنها استفاده مي‌كند، همان انعام چهارگانه‌اند كه هشت «زوج» مي‌شوند؛ زوج در اينجا هر لنگه (از هرچيز دوتايي) را مي‌گويند. اين مطلب را قبلاً نيز گفته‌ايم؛ پس «ثَمانِيَةَ أزْواج» يعني هشت فردي كه به‌صورت دوتايي جفت‌جفت‌اند.

خداوند در اين‌گونه آيات، تنها به ذکر نام آنها اکتفا نکرده است؛ بلکه از ما خواسته است درباره نعمت شيري که از طريق آنها عايدمان مي‌شود، بينديشيم و پند و عبرت بگيريم: وَإِنَّ لَكُمْ فِي الانعام لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمّا فِي بُطُونِه(1) مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِين (نحل:66)؛ «همانا براي شما در چهارپايان پندي است؛ از آنچه در شكم آنهاست، از بين سرگين و خون، به شما شيري خالص مي‌نوشانيم که براي نوشندگان گواراست».

شير حيوانات از همان مواد غذايي كه مي‌خورند، ساخته مي‌شود. اين مواد غذايي پس از عبور از معده سه قسمت مي‌شوند: پاره‌اي براي جسم خود حيوان مصرف مي‌شود؛ يعني پس از جذب از طريق گردش خون به سلول‌ها مي‌رسد و نيز صرف ساخت‌وساز خود خون مي‌شود؛ قسمتي نيز به‌صورت شير به پستان‌ها مي‌رود و مواد زايد نيز دفع مي‌شود. پس اين شير از ميان خون و سرگين، به‌صورت غذايي لذيذ درمي‌آيد.

شگفت‌انگيز است كه معمولاً در انسان، مقدار شير موجود در پستان‌ها به‌اندازة خوراك يک نوزاد است و يا حداكثر به اندازة دو نوزاد (در آنها كه چندقلو مي‌زايند)؛ اما چهارپايان چندين برابر خوراك و نياز نوزادشان، شير دارند و اين همه لبنيات از شير همين حيوانات است. وَإِنَّ لَكُمْ فِي الانعام لَعِبْرَة.


1. بنا بر قاعده بايد «في بطونها» باشد؛ اما به اعتبار ما ذکر، ضمير مذکر آمده است. (م)

منافعي که انسان از چهارپايان مي‌برد فراوان است. خداوند در آياتي از سوره نحل اين منافع و نعمت‌ها را برشمرده است:

وَالانعام خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‌ءٌ وَمَنافِعُ وَمِنْها تَأْكُلُون * وَلَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُون * وَتَحْمِلُ أثْقالَكُمْ إِلي بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاّ بِشِقِّ الأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤفٌ رَحِيم * وَالْخَيْلَ وَالْبِغالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَزِينَةً وَيَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون (نحل:5ـ8)؛ حيوانات اهلي را بيافريد كه در آنها براي شما حرارت مطلوب وجود دارد و سودهاي ديگر؛ و نيز از [گوشت] آنها مي‌خوريد. و برايتان زيباست شب‌هنگام چون آن گله [گوسفندان] را به آغل مي‌بريد و [سپيده‌دم] چون [از آغل به‌سوي مراتع] مي‌بريدشان. و بارهاي گران شما را از شهري به شهري مي‌برند، كه خود را نمي‌توانستيد جز با مشقت به آنجا برسانيد. همانا خدايتان مهربان و بخشنده است. اسبان و قاطرها و الاغ‌ها [را آفريد] تا بر آنها سوار شويد و نيز براي زيور و زينت؛ و [خدا] چيز[هايي] مي‌آفريند كه شما نمي‌دانيد.

لَكُمْ فِيها دِفْ‌ءٌ؛ «دِفْ‌ء» در لغت به معناي حرارت مطبوع و ملايم است.(1) اين واژه در اين آيه به‌صورتي دقيق و زيبا درباره حرارتي كه از فراهم آوردن لباس‌هاي پشمي و كركي در بدن ايجاد مي‌شود، به‌كار رفته است. پس لَكُمْ فِيها دِفْ‌ء يعني با استفاده از کرک و پشم و پوست آنها مي‌توانيد خود را در برابر سرما حفظ کنيد.

وَلَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُون؛ اين نگاه شاعرانه از نكته‌هاي عجيب


1. الدّفاء: نقيض حدة البرد. والدِّفء: ما يدفئک (خليل‌بن‌احمد فراهيدي، العين، مادة دفأ).

در بيان قرآني است که خداوند به زيبايي بازگشت گله‌ها به آغل‌ها هنگام غروب، و راندنشان از آغل‌ها به صحرا هنگام سپيده‌دم اشاره مي‌فرمايد و به‌راستي آهنگ و حرکت گله‌ها داراي زيبايي ويژه‌اي است که انسان از تماشايش لذت مي‌برد و تأکيد مي‌کند که درباره اين زيبايي‌ها بينديشيد؛ اين هم نعمتي است که خداوند به شما داده است.

وَتَحْمِلُ أثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَد...؛ اين حيوانات بارهاي انسان را به سرزمين‌‌هاي دوردست حمل مي‌کنند و اگر نعمت وجود آنها نبود، انسان چه سختي‌ها و مشقاتي را که بايد براي اين کار متحمل مي‌شد. حيوانات بارکشي که مال‌التجاره را، به‌ويژه در آن زمان، حمل و جابه‌جا مي‌کردند، خدمت بسيار مهمي انجام مي‌دادند.

آيه آخر به «زينت» سواركاري اشاره دارد كه اين نكته نيز نظير اشاره به زيبايي‌هاي گله‌راني در آيه پيشين است: وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَة؛ يعني اين حيوانات نه‌تنها به انسان سواري مي‌دهند، بلکه داشتن آنها، به‌ويژه اسب، براي انسان لذت دارد و يك نوع زينت زندگي است. اين هم نعمتي ديگر است که خدا آفريده و حيوانات را براي انسان رام کرده است.

زنبور عسل

 خداوند از ميان جانداران روي زمين، بر زنبور عسل تكيه و توجه ويژه‌اي دارد:

وأوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا يَعْرِشُون * ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ ألْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيه لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون (نحل:68ـ69)؛ خدايت به زنبور عسل وحي كرد كه خانه‌هايي را در ميان كوهساران بگزين و در ميان درختان و [در كندوهاي] دست‌ساز انسان. سپس

[وحي فرمود بدو كه] از [شكوفة‌ هر] ميوه بخور و راه‌هاي خداوندت را هموار بپيما. از شكم‌هاشان آشاميدني‌اي با رنگ‌هاي گوناگون درمي‌آيد [كه] در آن براي مردم شفا [نهاده شده] است. همانا در آن نشانه‌اي است براي كساني كه مي‌انديشند.

خداوند در اين آيه به نكته‌هاي شگفت‌انگيزي از زندگي زنبور عسل و فوايد آن اشاره فرموده است كه به‌راستي درخور انديشيدن است:

نکته نخست همان راهنمايي الهي براي ساختن خانه است. خداوند «نحل» را به‌گونه‌اي آفريده و چنان ادراک غريزي‌اي به او داده که در شكاف سنگ‌هاي كوهساران بلند كه معمولاً در دامنة آنها انواع گل‌ها و گياهان در فصولي از سال به‌فراواني مي‌رويد، و يا در سوراخ تنة درختان در جنگل‌ها يا در كندو‌هايي كه انسان‌ها براي آنها مي‌سازند، لانه‌سازي و زندگي مي‌کنند، نه روي خاک يا کنار آب و مزبله‌ها.

فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ...؛ به‌راستي توجه به اين امر، بسيار شگفتي‌آور است؛ زيرا چنان‌که تحقيقات امروزي نشان داده است، اين موجود بسيار كوچك گاهي فرسنگ‌ها راه را از كندوي خويش تا محل گل‌هاي مناسب مي‌پيمايد تا آنها را بيابد و شيرة آنها را بمکد و سپس همان راه را بازمي‌گردد و از ميان صدها كندوي هم‌شكل، كندوي خود را مي‌يابد. اين موجود با اينکه در كندو به‌دنيا مي‌آيد و پس از آنكه بالغ مي‌شود، از آنجا بيرون مي‌آيد و فرسنگ‌ها راه را براي نخستين بار مي‌پيمايد، ولي باز مستقيم به كندوي خود بازمي‌گردد. پس همچنان‌كه خداوند فرموده است اين راهنمايي الهي است كه راه را برايش هموار مي‌کند تا در پيچ‌وخم راه‌ها خانه‌اش را گم نکند.

يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ ألْوانُه؛ توليد عسل در زنبور، به‌مراتب شگفت‌انگيزتر از نحوه توليد و ذخيرة شير در حيوانات شيرده است؛ زيرا اين موجود با اين جثة كوچك، مقداري از غذايي را كه نياز دارد مصرف مي‌كند و بقيه را ذخيره مي‌کند و اين ذخيره

به‌قدري فراوان است كه ميلياردها انسان در سراسر جهان، مي‌توانند از آن استفاده كنند. نوع اين محصول و كيفيت تركيبي آن، به‌گونه‌اي است كه وقتي از شكم او خارج مي‌شود، هرگز فاسد نمي‌شود؛ با اينكه بيشتر محصولات حيواني، ازجمله شير، خيلي زود فاسد مي‌شود. افزون بر اين، عسل بسيار گوارا و خوش‌طعم است و بهترين نوشيدني‌ها را از آن مي‌سازند و مهم‌تر از همه اينها، اينکه خاصيت دارويي و شفابخشي دارد: فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاس.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيه...؛ در اينجا نيز مانند بسياري از آيات ديگر، پس از بيان اين نکات شگفت، آدمي دعوت به انديشيدن و تفکر درباره اين پديده شده است.

بنابراين همان‌گونه که در ابتداي کتاب و در درس نخست گفتيم منظور قرآن از آيات جهان‌شناسي و از مجموع آنچه درباره پديده‌هاي طبيعي مطرح کرده، اين نيست كه مسلمانان بايد بروند و طبيعت‌شناس شوند. قرآن کتاب آموزش فرمول‌هاي علمي نيست؛ بلکه کتاب انسان‌سازي است. هدف از طرح اين مباحث چيز ديگري است که از تأمل در اين آيات به‌دست مى‌آيد، و پيش‌تر هم به‌تفصيل بدان‌ها اشاره کرديم؛ ازجمله:

ـ ترغيب انسان به انديشيدن درباره پديده‌هاي جهان براي پرهيز از سطحي‌نگري و غفلت؛

ـ اثبات وجود خداوند و پي بردن به برخي صفات او همچون علم و قدرت و حکمت؛

ـ توجه دادن به ربوبيت خدا نسبت به جهان و انسان؛

ـ بيدار کردن و برانگيختن معرفت فطري در انسان؛

ـ توجه دادن به نظام عالم براي پي بردن به وحدت نظام و ناظم واحد؛

ـ توجه دادن به ملازمة بين خالقيت و ربوبيت؛

ـ توجه دادن به معاد از راه دقت در نشانه‌هاي آثار قدرت خدا و رفع استبعاد از آن، و سرانجام اثبات معاد؛

ـ برانگيختن حس شکرگزاري و پرستش در وجود آدمي.

يادداشت درس يازدهم(1)

روح بخارى

روح بخارى به معناى روح حيوانى است و آن عبارت است از جسم لطيفى كه منبع آن قلب است و از طريق رگ‌ها به ساير اجزاي بدن مى‌رسد (تعريفات جرجانى) و يا اينكه يك جوهر مادى محض است و يا تركيبى از آتش و هواست.(2)

آنچه براى اهل نظر مسلّم شده است آنكه غير از اعضا و جوارح و ابدان مادى، امر ديگرى هست كه منشأ احساسات و ادراكات و تعقلات و حركات و سكنات و فعل و انفعالات ارادى و ‌غيره است، و اين امر مسلّم است كه منشأ ادراكات و تعقلات و آثار و خواص ديگر در تمام موجودات يك‌سان نيست و نيز مسلّم است كه هريك از موجودات را آثار خاصى است كه موجب امتياز آنها از يكديگر است. از اين جهت براى روح و نفس، اقسام و انواعى قايل شده‌اند: نفس جمادى، نباتى و حيوانى. شيخ‌الرئيس در رسالة معراجيه گويد:

مراد از روان، نفس ناطقه است، و از جان، روح حيوانى. فلاسفه عموماً قايل به سه امر شده‌اند: قلب، روح بخارى و نفس يا روح مجرد؛ و گويند: قلب عبارت از جسم لطيف صنوبري‌شكلي است و مركب روح بخارى است كه روحي حيوانى است و منشأ حيات و حس و حركت است و در تمام حيوانات هست و سارى در تمام اعضاي بدن است؛ و روح بخارى مركب نفس است كه منشأ ادراكات كليه و تعقلات بوده و ذاتاً مجرد است و بدين ترتيب روح حيوانى، برزخ ميان قلب و نفس ناطقه است و واسط در تعلق نفس


1. عمدة مطالب اين يادداشت، برگرفته از كتاب فرهنگ اصطلاحات فلسفي ملاصدرا، (مدخل روح)، نگاشتة سيدجعفر سجادي است.

2. جميل صليبا، فرهنگ فلسفي، ترجمة منوچهر صانعي دره‌بيدي، مدخل «روح بخاري».

ناطقه با بدن است و در مقام تعريف آنها گويند: روح حيوانى عبارت از جسم لطيف شفافى است كه منبع آن تجويف چپ قلب است و واسطه در تدبير نفس است؛ و روح انسانى امر لطيفى است كه مستند عالميت و مدركيت انسان است و راكب و متعلق به روح حيوانى مي‌باشد: ان النفس لا يتصرف فى الاعضاء الكثيفة العنصرية الاّ بتوسط مناسب وذلك الوسط هو الجسم اللطيف النورانى المسمى بالروح النافذ فى الاعضاء بواسطه الاعصاب الدماغية.(1)

نفس ناطقه كه روح انسانى است از نظر فلاسفه مجزا و غير از روح حيوانى است و غير از قلب است؛ زيرا قلب و روح حيوانى نوعى از اجسام و اجرام‌اند و با فساد بدن از بين مي‌روند و آنچه باقى مي‌ماند روح انسانى است؛ زيرا روح بخارى، بنا بر تعريفى كه شد، جسم حار لطيفى است كه از لطايف اخلاط اربعه حادث مي‌شود و بدنْ قشر و غلاف آن است و روح بخارى روح نفسانى و حيوانى و طبيعى است و حامل قواى حيوان و نبات است و منبع آن قلب است. روح بخاري را روح غريزى و روح طبى هم گفته‌اند.

 صدرالدين در عين حال كه ميان آنها فرق و امتياز گذارده است، آن نوع تفكيك و جدايى را كه فلاسفة ديگر قايل شده‌اند، قبول ندارد و گويد: روح علوى سماوى از عالم امر است و روح حيوانى بشرى از عالم خلق است و محل روح علوى است و روح حيوانى جسمانى است و حامل قواى حس و حركت است و اين روح در ساير حيوانات هم منبع فيضان قواى خاص است و روح علوى در روح حيوانى ساكن شده و آن را متطور به نفس مي‌كند؛ زيرا نفس در اعضاي كثيفة عنصريه تصرف نمي‌كند؛ مگر به واسطه امر مناسبى، و آن امر مناسب، واسطه جسم لطيف نورانى است كه به نام روح خوانده مي‌شود و نافذ در اعصاب است به واسطه اعصاب:


1. صدرالدين محمدبن‌ابراهيم شيرازي (ملاصدرا)، الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ج4، ص115.

ان الروح العلوى السماوى من عالم الامر والروح الحيوانى البشرى من عالم الخلق وهو محل الروح العلوى ومورده واما الروح الحيوانى جسم لطيف حامل لقوى الحس والحركة وهذا الروح لسائر الحيوانات ومنه يفيض قوى الحواس... وسكن روح العلوى الى الروح الحيوانى وصيره نفساً ويتكون من سكون الروح الى النفس والقلب واعنى بهذا القلب اللطيفة التى محلها المضغة اللحمية فالمضغة اللحمية من عالم الخلق وهذه اللطيفة من عالم الامر.(1)

وأما قولهم إن الحيوان يستنشق النفس بالتنفس فالمراد أن في الحيوان روحاً بخارياً من قبيل الأجرام الفلكية في الصفا واللطافة وهو خليفة النفس في البدن الطبيعي وبالنفس يبقى اعتداله ويتغذى بالهواء المعتدل جوهره ولما كان هذا الجوهر حاملاً لقوة الحس والحركة النفسانية ومفاضاً من النفس على الدوام في هذا البدن الطبيعي فأطلقوا عليه اسم النفس وقد ذكره الشيخ في بعض رسائله بلغة الفرس بهذه العبارة: روح بخارى را جان گويند و نفس ناطقه را روان.(2)

روح بخاري لطيف‌ترين اجسام است؛ به‌گونه‌اى كه كأنّ برزخ بين مجرد و مادى است و آن از امتزاج لطايف اركان اربعه بعضى با بعضى حاصل مى‌شود. و مراد از لطايف اركان اربعه، اخلاط اربعة دم و صفرا و بلغم و سوداست. اين روح بخارى مطيّة اولى نفس است؛ زيراكه نفس اگرچه جسمانية‌الحدوث است، و لكن در عين حال تعلق روح مجرد با جسم كثيف، بى‌واسطه جسم لطيفْ معقول و ممكن نيست، و هرچه اعتدال روح بخارى بيشتر و بهتر باشد، آثار نفس قوي‌تر و نورانى‌تر است؛ فتدبّر.(3)


1. همان، ص78.

2. همان، ج‌8، ص250ـ251.

3. حسن حسن‌زادة آملي، هزار و يک کلمه، کلمه221.

خلاصه درس

1. در آيه 38 سوره انعام از حشر حيوانات و پرندگان سخن به‌ميان آمده است و ظاهر آيه نشان مي‌دهد که همه آنها حشر دارند. لازمة اين مطلب مجرد بودن روح حيوانات است. فيلسوفان مسلمان تا قبل از ملاصدرا مي‌پنداشتند که روح حيوانات مجرد نيست؛ بلکه نوعي «روح بخاري» است؛ يعني روح مادي بسيار لطيفي که با ازبين رفتن جسم حيوانات ازبين مي‌رود. اگر حشر حيوانات را بپذيريم، وجود روح مجرد براي آنها مسلم خواهد بود؛ روحي که با ازبين رفتن جسم آنها باقي مي‌ماند. البته تجرد مراحل و مراتبي دارد که پايين‌ترين درجة آن، از آن حيوانات است و با روح انسان در يک سطح نيست.

2. خداوند حفظ پرندگان را در جوّ به هنگام پرواز، به خود نسبت مي‌دهد. حتي در جايي که صددرصد اسباب مادي در کار است؛ باز هم خداوند امور را به خود نسبت مي‌دهد؛ اين بدان معنا نيست که اسباب مادي هيچ نقشي ندارند؛ بلکه حاکي از قوانين‌ خاصي است که در پرواز پرندگان وجود دارد. آن ‌کسي که بال پرندگان را به‌گونه‌اي شکل داده است که بر جريان هوا سوار مي‌مانند و در بدن آنها کيسه‌هاي هوا ايجاد کرده است، خداست نه خود پرندگان.

3. در آيه 45 سوره نور تعبيراتي درباره خلقت موجودات آمده است که برخي آن را مؤيد فرضية تکامل دانسته‌اند. ترتيب خلقت در آيه ظاهراً اين‌گونه است: خلقت از آب، خلقت خزندگان، خلقت دوپايان، و خلقت چهارپايان؛ اما آيه چنين دلالتي ندارد؛ زيرا اولاً معلوم نيست ترتيب موجود در آيه ترتيب زماني باشد؛ ثانياً تقدم موجودات دوپا بر چهارپايان برخلاف فرضية تکامل است؛ چون انسان روي دو پا راه مي‌رود و طبق فرضية تکامل در آخر حلقة تکاملي قرار دارد. نه اين آيه و نه هيچ آيه ديگري دال بر فرضية تکامل نيست و تمسک طرف‌داران فرضية تکامل به اين آيات از باب مثل «الغريق يتشبث بکل حشيش» است.

4. ممکن است گفته شود آيه فوق، مؤيد تکامل ساير موجودات به‌جز انسان است. در پاسخ مي‌توان گفت دليلي نداريم که جمله وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي رِجْلَيْن شامل انسان نمي‌شود. البته درباره حيوانات دليلي بر نفي تکامل نداريم؛ اما تکامل حيوانات را هم نمي‌توان به قرآن نسبت داد. درباره انسان ادله‌اي بر نفي تکامل هست که اين نظريه را به‌طور قطع رد مي‌کند.

5. مقصود از «ثمانية ازواج» که در قرآن درباره حيوانات آمده است، هشت فرد از حيوانات است که بر هريک زوج اطلاق شده و روي هم چهار جفت نر و ماده مي‌شوند که عبارت‌اند از: يک جفت گوسفند، يک جفت بز، يک جفت گاو و يک جفت شتر.

6. قرآن توجه انسان را به منافعي که از حيوانات مي‌برد جلب مي‌کند. بهره‌مندي از شير حيوانات، که بيش از حد نياز نوزادان آنهاست، يا استفاده از گوشت آنها براي خوراک و پوست و پشم آنها براي پوشاک و تهية چادر، لذت‌ بردن از آهنگ حرکت آنان در صبحگاهان و شامگاهان، استفاده از نيروي باربري آنها در حمل بار و مسافر، سواري گرفتن از آنها، و رام بودن آنها، نعمت‌هايي است که خدا براي انسان فراهم آورده و او را به انديشيدن درباره آنها دعوت کرده است.

7. در ميان جانداران مختلف روي زمين، قرآن به زنبور عسل توجه ويژه‌اي دارد؛ از لانه‌سازي اين حشره گرفته تا پيمودن مسافت‌هاي طولاني براي يافتن گل‌ها و گياهان، و نوشيدن شهد گل‌ها و چگونگي توليد انواع عسل و سرانجام بيان خواص شفابخش اين مادة غذايي، که همه به امر و هدايت الهي صورت مي‌گيرد.

پرسش‌ها

1. آيا حيوانات حشر دارند؟ ظاهر آيات قرآن در اين زمينه چه دلالتي دارد و نظر قدما چه بوده است؟ آيا نظر قدما با ظاهر آيات سازگار است؟ چرا؟

2. تبعيت پرواز پرندگان از قوانين خاص، چگونه با ارادة الهي براي نگه‌داري آنان در جوّ زمين، جمع مي‌شود؟

3. آيا آيه 45 سوره نور را مي‌توان تأييدي بر فرضية تکامل انواع دانست؟ چرا؟

4. بر اساس آيات قرآن کريم، منافع متعددي را که حيوانات براي انسان دارند، برشماريد.

5. چه نکات درخور توجهي درباره حکمت و منافع آفرينش زنبور عسل از آيات قرآن برمي‌آيد؟

منابعي براي مطالعه بيشتر

1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص75ـ81، ذيل آيه 38 انعام (براي حشر حيوانات).

2. حسن‌زادة آملي، حسن،‌ معرفت نفس، دفتر سوم، درس 129 و 130، ص441ـ445.

3. موسوى، هادي، «روح بخارى در مسئله نفس و بدن از ديدگاه ملاصدرا»، معرفت، ش155، آبان1389 (براي حشر حيوانات).

4. کياشمشکي، ابوالفضل، جهان‌شناسي در قرآن، ص302ـ303.

5. عسکري، سيدمرتضي، عقايد اسلام در قرآن کريم، ج1، ص100ـ101.

6. عبدالله، محمد محمود، القرآن والاهتمام بعالم الحيوان.

7. رستمي، محمدحسن، سيماي طبيعت در قرآن، ص301ـ352.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org