قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هفتم:

پديده‌هاي کيهاني

 

 

 

خورشيد، ماه و اختران

زمين

شب و روز

 

اهداف درس

از دانش‌پژوه انتظار مي‌رود پس از فراگيري اين درس

1. اشارات دقيق قرآني را درباره حرکت و نظام گردش ماه و خورشيد بيان کند؛

2. حکمت آفرينش ماه و خورشيد را از آيات مربوط دريابد و برشمارد؛

3. مفهوم دقيق مسخّر بودن خورشيد و ماه و ستارگان را توضيح دهد؛

4. ويژگي‌هايي را که قرآن براي زمين ذکر کرده، برشمارد و توضيح دهد؛

5. رام بودن و راهوار بودن زمين را برحسب مضمون آيات مرتبط، بيان کند؛

6. بتواند احتمالات مختلف را درباره کفات بودن زمين بيان کند و احتمال قوي‌تر را تشخيص دهد؛

7. با معناي اختلاف شب و روز در قرآن آشنا شود و بتواند آن را توضيح دهد؛

8. فوايد مترتب بر آفرينش شب و روز را برشمارد؛

9. احتمالات مختلف را درباره معناي ايلاج شب و روز بيان و بررسي کند.

 

 

پس از بررسي آيات مربوط به خلقت آسمان‌ها و زمين، مناسب است درباره پديده‌هاي جهان و حكمت آفرينش آنها ازنظر قرآن، بحث كوتاهي داشته باشيم. ابتدا به پديده‌هاي کيهاني، سپس به پديده‌هاي جوّي و در انتها به پديده‌هاي زميني خواهيم پرداخت.

خورشيد، ماه و اختران

تعدادي از آيات قرآن درباره آفرينش خورشيد، ماه، ستارگان، و حكمت‌هاي آفرينش آنهاست. برخي از آنها اشاراتي به حركت ماه و خورشيد و كيفيت و نظم آن دو، و يا شكل‌هايي كه ماه پيدا مي‌كند، دارند؛ ازجمله:

وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم * وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّي عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيم * لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون (يس:38ـ40)؛ خورشيد تا قرارگاهي که براي آن معين شده است، جريان پيدا مي‌کند؛ اين [جريان خورشيد] تقديري است از خداي عزتمند

شکست‌ناپذير و دانا؛ و براي ماه منازلي مقدر کرديم تا آن‌گاه که به‌صورت شاخسار خشك خرما [به شكل هلال] بازگردد. خورشيد را نسزد که ماه را دريابد و نه شب را كه بر روز پيشي جويد و هريك در مداري شناورند.

در بحث تقدير، به معناي دو آيه نخست به‌اجمال اشاره كرديم.(1) آيه اخير (آيه40) در بيان نظام حكيمانة آفرينش ماه و خورشيد است كه هيچ‌گاه اين دو به‌هم نمي‌رسند و يكديگر را جذب نمي‌كنند و مزاحم حركت همديگر نمي‌شوند. قسمت آخر همين آيه يعني عبارت كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون را که مربوط به حرکت خورشيد و ماه است، اينجا توضيح مي‌دهيم.

ممكن است برخي گمان كنند كه ذكر فلك در اين آيه، به‌گونه‌اي تأييد هيئت قديم است كه براي هريك از سياره‌ها يك فلك قائل بودند. (2) اما بايد توجه داشت كه هيئت قديم مبتني بر فرضيه‌اي بود كه امروزه بطلان آن ثابت شده است. قدما فلك را جسم شفافي مي‌دانستند كه «خرق و التيام»(3) در آن راه ندارد و چيزي نمي‌تواند از آن عبور كند؛ كون و فساد در آن محال است و كرات در آن ميخ‌كوب شده‌اند؛ آنان ماه و خورشيد و كرات را بي‌حرکت مي‌پنداشتند و بر اين باور بودند که تنها فلک حرکت مي‌کند.(4)

قرآن برخلاف هيئت قديم، فلك را چون دريايي مي‌داند كه اجرام در آن


1. معناي تقدير و تقدير جريان خورشيد و منازل ماه در خداشناسي بيان شد. براي يادآوري ر.ک: يادداشت‌ شمارة 1.

2. برخي مفسران گمان کرده‌اند که فلک مذکور در آيه، اشاره به همان افلاک مطرح در هيئت قديم دارد (ر.ک: فخرالدين الرازي، التفسير الکبير، ج20، ص140ـ142).

3. خرق و التيام به معناي پاره كردن و پيوستن است و مقصود از اين اصطلاح، نفوذ در افلاك و خروج از آنهاست (ر.ک: محمد معين، فرهنگ فارسي، مدخل خرق).

4. ر.ک: دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، ج12، مدخل بطلميوس.

شناورند. پيداست كه منظور از فلک در اين آيه، فضايي است كه اين اجرام در آن حركت مي‌كنند و مدار حركتشان را در آن فضا، تعيين مي‌كنند؛ نه چنان‌كه قدما مي‌گفتند که فلك حركت مي‌كند و اجرام در فلك ثابت‌اند. بنابراين قرآن از ابتدا، فرضية فلكيات قديم را مردود دانسته است.

افزون ‌بر اين قرآن مي‌فرمايد: كُلٌّ فِي فَلَك؛ يعني هرکدام در يك فلك شناورند؛ درحالي‌كه قدما به چند فلك محدود، بيشتر باور نداشتند.

 علاوه بر اين کلمه «يَسْبَحُونَ» نشان مي‌دهد که هريك از اجرام آسماني، هم حركت وضعي دارد و هم انتقالي. پس از اين آيه برمي‌آيد كه اجرام آسماني، همه در حركت‌اند و اين مطلبي است كه نجوم جديد، آن را اثبات مي‌كند. آيات ديگري نيز در اين زمينه هست(1) كه در اينجا مجال بررسي آنها نيست.

در بعضي آيات حکمت آفرينش ماه و خورشيد بيان شده است؛ ازجمله اينكه از حركت ماه و خورشيد مي‌توان حساب را به‌دست آورد: وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبانا (انعام، 96)؛ «و [خداوند] خورشيد و ماه را وسيله شمارشگري و محاسبه قرار داد».(2)

آياتي هم اشاره دارند که حرکت و آثار ماه و خورشيد و اجرام آسماني در تحت فرمان الهي است و آنها در همان جهت خاصي که از آفرينششان منظور بوده ازسوي خداوند مسخّر و گمارده شده‌اند: وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِه (اعراف:54)؛ «خورشيد و ماه و اختران در تسخير امر اويند».


1. همين تعبير در آيه 33 سوره انبياء نيز آمده است: وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون آيات دوم رعد، سيزدهم فاطر، پنجم زمر، 29 لقمان و 33 ابراهيم نيز به جريان داشتن ماه و خورشيد اشاره دارند.

2. آيه ديگري که بر نقش حرکت ماه در تعيين تقويم زماني و آگاهي از عدد سال‌ها و محاسبات دلالت دارد، آيه پنجم سوره يونس است. همچنين آيه شانزدهم سوره نوح به روشنايي‌بخشي و فروزندگي آن دو اشاره دارد.

کلمه تسخير، در قرآن بسيار به‌كار رفته است؛ چه درباره كرات آسماني مثل خورشيد و ماه، و چه براي پديده‌هاي زميني، و حتي درباره نهرها، دريا، كشتي و جز اينها.(1) اين كلمه در لغت به معناي رام ساختن و به‌كار گماردن است؛(2) يعني آدمي، وسيله يا ابزاري را دراختيار بگيرد و آن را براي منظور خويش به‌كار بگمارد. برخي گمان كرده‌اند كه آيات تسخير از پيشگويي‌هاي قرآن است که از تسخير كرات آسماني به دست بشر خبر مي‌دهد.(3) درحالي‌كه در قرآن تسخير فعلِ خداست، نه بشر، و منظور اين است كه حركت اين اجرام با آثاري كه از آنها ظاهر مي‌شود، همه زير فرمان الهي است و اوست كه براي هدفي كلي كه از آفرينش آنها ‌داشته است، هريک را در جاي خود و با ويژگي‌هايش آفريده و زير فرمان خود درآورده است.

زمين

يکي ديگر از پديده‌هاي کيهاني، کره زمين است. قرآن براي زمين، ويژگي‌هايي ذكر مي‌کند كه بيشتر ناظر به منافعي است که زمين براي انسان دارد. به همين دليل بحث درباره اين آيات دو جنبه دارد:

1. جنبه تدبير جهان که به ربوبيت الهي مربوط مي‌شود؛

2. جنبه تدبير انسان و بيان منافع اين پديده‌ها براي او.


1. تسخير خورشيد و ماه و ساير پديده‌ها در آيات بسياري مطرح شده است. براي اطلاع بيشتر ر.ک: يادداشت‌ شمارة 2 همين درس.

2. «سخَرته بمعني سخَّرته اي قهّرته وذللته. قال الله: وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَر، اي ذللهما... وسخّره تسخيرا: کلّفه عملا بلا اجرة» (محمدبن‌مکرم‌بن‌منظور، لسان العرب، مادة سخر)؛ «التسخير: سياقة الي الغرض المختص قهرا» (حسين‌بن‌محمد راغب اصفهاني، المفردات، مادة سخر)؛ «سخّره: کلّفه ما لا يريد وقهّره» (ابراهيم انيس و ديگران، المعجم الوسيط، مادة سخر). البته بايد به تفاوت معناي کلمه تسخير در فارسي و عربي توجه داشت و از خلط معناي آنها پرهيز کرد. تسخير در عربي به معناي رام کردن و به‌کار گماردن، و در فارسي بيشتر به معناي دراختيار گرفتن است.

3. ر.ک: مصطفي زماني، پيشگويي‌هاي علمي قرآن؛ جعفر سبحاني، مربي نمونه، ص159ـ160.

يعني اين مباحث ازيک‌سو مربوط به شرايط و ويژگي‌هايي مي‌شوند که خداوند در زمين به‌عنوان يک پديدة کيهاني قرار داده است، و ازسوي‌ديگر اين امور به انسان و حيات او در روي زمين پيوند مي‌خورند و در واقع بيانگر گوشه‌اي از تدبير امور انسان ازسوي خداست که اينك به‌طور فشرده و فهرست‌وار، اين آيات را طرح و بررسي مي‌کنيم.

ازجمله ويژگي‌هاي ذکرشده در اين آيات، «فِراش» بودن زمين است: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشا (بقره:22)؛ «آن‌‌كه زمين را براي شما بسترِ (آرامش) قرار داد». فراش يعني بستر، جاي راحتي و استراحت انسان.(1) اين تعبير اشاره دارد به اينكه خداوند زمين را چنان آفريده است كه انسان بتواند به‌راحتي در آن زندگي كند؛ نه اينکه پيوسته در آن حوادث غيرمنتظره رخ دهد و موجب اختلال و سلب آسايش زندگي انسان شود.

قرآن در برخي آيات ديگر، زمين را «مهد» و «مهاد» توصيف کرده است: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ مَهْدا (طه:53)؛ «آن‌كه زمين را براي شما جاي آرامش و راحتي قرار داد»؛ ألَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ مِهادا (نبأ:6)؛ «آيا ما زمين را براي شما جاي آسايش قرار نداديم؟»

مهد و مهاد نيز معنايي همانند فراش دارند.(2) برخي گفته‌اند مي‌توان از اين دو كلمه دريافت كه زمين همچون گاهواره، داراي حركت است؛(3) اما اين ادعا چندان پذيرفتني


1. «فرشت البساط وغيره فرشا...: بسطته، وافترشته فافترش هو، وهو الفراش» (احمدبن‌محمد فيومي، المصباح المنير، مادة فرش)؛ «فرش: أصل صحيح يدلّ علي تمهيد الشي‌ء وبسطه» (احمدبن‌فارس، معجم مقاييس اللغة «الفراش واحد الفرش»‌ (اسماعيل‌بن‌حماد جوهري، الصحاح، مادة فرش).

2. «المهد: الموضع يهيأ لينام فيه الصبي، والمهاد اسم أجمع من المهد، كالأرض جعلها الله مهادا للعباد، وجمع المهاد: مهد» (خليل‌بن‌احمد فراهيدي، العين، مادة مهد).

3. ر.ک: سيدمحمدحسين حسيني همداني، انوار درخشان، ج17، ص298؛ محمد صادقي طهراني، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج30، ص15؛ محمدجواد نجفي خميني، تفسير آسان، ج18، ص21؛ نيز بانوي اصفهاني در تفسير مخزن العرفان، ج14، ص287 اين قول را به برخي مفسران نسبت داده است.

نيست؛ زيرا در اين صورت خواهند گفت پس نوع حركت زمين هم بايد گاهواره‌اي، يعني به‌صورت رفت و برگشت، باشد؛ درحالي‌كه چنين نيست. بنابراين آيه به جاي استراحت و آرامش بودن زمين اشاره دارد، همچنان‌كه نوزاد در گاهواره آرامش مي‌يابد.

در بعضي آيات هم از تعابيري چون «قرار» و «بساط» و «ذلول» براي بيان ويژگي‌هاي زمين استفاده شده است: الله الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ قَرارا (مؤمن:64)؛ «خداست آن‌كه زمين را جاي استقرار شما كرد»؛ وَاللهُ جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ بِساطا (نوح:19)؛ «و خداست كه زمين را [زير پاي شما] گسترد». بساط يعني فرش؛ چيزي که زير پا گسترده مي‌شود.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها (ملك:15)؛ «اوست آن كه زمين را براي شما رام کرد؛ پس به نواحي آن(1) روان شويد». نكته‌اي كه در اين آيه، بر آن تكيه شده است، رام بودن زمين زير پاي آدمي، همچون مركبي راهوار است. بعيد نيست از اين آيه بتوان دريافت كه زمين داراي حركت انتقالي است؛ زيرا «ذلول» به معناي شتر راهوار است. پس معناي آيه مي‌تواند اين باشد كه زمين با آنكه حركت مي‌كند، شما را نمي‌آزارد و شما روي آن راحت هستيد و آن چون مركبي راهوار، به حركت خود ادامه مي‌دهد.

در آيه ديگري زمين با صفت «کِفات» وصف شده است: ألَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ كِِفاتا (مرسلات:25)؛ «آيا زمين را جايگاه گرفتن و جذب قرار نداديم؟» «كِفات» موضعي است كه اشيا در آن جمع‌آوري مي‌شود و معناي آن در اصل گرفتن و ضميمه كردن (قبض و ضم) است.(2) از اين معناي لغوي مي‌توان استفاده کرد كه زمين، اشيا را به خود جذب مي‌كند و مي‌گيرد و بعيد نيست كه اين اشاره به نيروي جاذبة زمين


1. منكب يعني قسمت برآمدة بدن انسان؛ جايي كه بازو و كتف به هم مي‌رسند. بنابراين مناكب ارض يعني نواحي زمين، يا بلندي‌هاي آن. (م)

2. «والکفات: الموضع الذي يضم فيه الشيء ويقبض؛ وفي التزيل: أَلَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ كِِفاتاً» (محمدبن‌مکرم‌بن‌منظور، لسان العرب، مادة کفت).

باشد. يعني با توجه به سرعت حركت زمين، اگر اين نيروي جاذبه نبود، همه اشياي روي زمين، در فضا پراكنده مي‌شدند.

«كِفات» معناي ديگري نيز دارد. عرب‌ها مي‌گويند: «كَفَتَ الطّائرُ، أي أسْرَعَ فِي الطَّيَرانِ؛(1) پرنده به‌سرعت پريد». با توجه به همين معنا، برخي گفته‌اند اين آيه اشاره‌اي است به حركت انتقالي زمين؛(2) اما ظاهراً اين احتمال از احتمال نخست هم ضعيف‌تر است؛ زيرا كِفات معناي مصدري دارد؛ پس طبق اين معنا، ترجمة آيه چنين مي‌شود: «آيا زمين را سرعت قرار نداديم!» نه اينكه زمين سرعت دارد؛ مگر آنكه مصدر را به معناي صفت بگيريم كه اين نيز خلاف ظاهر آيه است.

آنچه برشمرديم، اوصاف زمين در قرآن معظم بود و از هريك مي‌توان نكته‌هايي دريافت كه شايد با مطالب علمي نيز مطابقت داشته باشد.

شب و روز

يكي ديگر از پديده‌هاي کيهاني که قرآن بر آن تأكيد کرده و تعابير مختلفي را درباره آن به‌کار برده است، شب و روز است. در اين‌گونه آيات، آفرينش شب و روز، پي‌درپي آمدن آن دو، نعمت و حکمت وجود شب و روز و مطالبي ازاين‌دست مطرح شده است.

خداوند گاهي به پديد آوردن شب و روز اشاره مي‌کند: وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهار (انبياء:33)؛ «اوست آن كه شب و روز را آفريد». تأکيد اين قسم آيات بر اين است که ايجاد اين پديدة بسيار مهم، کار خداست و خداوند آن را تدبير مي‌‌کند.


1. «كَفَتَ الطائرُ وغيرُه يَكْفِتُ كَفْتاً وكِفَاتاً ككِتَابٍ وكَفِيتاً كأَمِيرٍ وَكَفَتَاناً محركة: أسْرَعَ في الطَّيَران» (محمدبن‌يعقوب‌ فيروزآبادي، القاموس المحيط، مادة کفت).

2. براي نمونه ر.ک: يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن ازنظر علوم امروزي، ص80 به بعد.

در بعضي آيات از اختلاف شب و روز سخن به‌ميان آمده است: وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَالنَّهار أفَلاَ تَعْقِلُون (مؤمنون:80)؛ «از پي هم آمدن و جانشيني شب و روز فقط(1) از ناحية اوست». در اين آيه مفسران بر سر معناي کلمه «اختلاف»، اختلاف دارند.

برخي مي‌گويند: منظور، اختلاف ساعات شب و روز است كه گاهي طولاني و گاه كوتاه مي‌شود و اشاره دارد به اينكه خداوند زمين را چنان آفريده كه با حركت آن، ساعات شب و روز تغيير مي‌يابد و اين تغيير ساعات، داراي حكمت‌هايي است.

بعضي ديگر مي‌گويند: «اختلاف» در اين آيه، به معناي جانشين شدن و پياپي آمدن است. ظاهراً اين معنا با مفهوم ماده «خلف»(2) و نيز با بعضي آيات ديگر مناسب‌تر است.

آنچه احتمال نخست را تضعيف مي‌كند، اين است كه ساعات شب و روز در همه جاي زمين مختلف نيست؛ در برخي جا‌ها مانند مناطق استوايي، ساعات شب و روز مساوي است؛ ولي پياپي آمدن شب و روز همه جا هست. افزون بر اين، آيات ديگر نيز معناي دوم را تأييد مي‌كنند؛ ازجمله: وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ خِلْفَة (فرقان:62)؛ «و اوست آن كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد». واژه خلفة، معناي جانشيني را مي‌رساند. پس اختلاف شب و روز به معناي جانشين شدن و از پي هم آمدن آن دو است. خداوند در ادامه همين آيه مي‌فرمايد: لِّمَنْ أرَادَ أن يَذَّكَّرَ أوْ أرَادَ شُكُورًا؛ «[اين تدبير را به‌كار برد] براي كساني كه مي‌خواهند پند گيرند يا شكرگزاري كنند». يعني توجه به اين پديده و نعمت، موجب تذكر و آشنايي با حكمت‌هاي الهي و باعث شكرگزاري مي‌شود.

خداوند در توضيح اينكه شب و روز چه نعمتي است، مي‌فرمايد: قُلْ أرأيْتُمْ إِن


1. تقديم جار و مجرور (له) نشانة حصر است. (م)

2. «خلف: اصول ثلاثة، أحدها أن يجي‌ء شي‌ء بعد شي‌ء يقوم مقامه، والثاني خلاف قدّام، والثالث التغيّر. فالأوّل، الخلف: هو ما جاء بعد، ويقولون هو خلف صدق من أبيه، وخلف سوء من أبيه‌ يخلف خلفا» (احمدبن‌فارس، معجم مقاييس اللغة، مادة خلف).

جَعَلَ اللهُ‌ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياء (قصص:71)؛ «بگو اگر خدا شب را تا قيامت بر شما جاودانه کند، كدام خدا جز الله‌ برايتان روشنايي مي‌آورد؟» و در آيه بعدي مي‌فرمايد: قُلْ أريْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْل (قصص:72)؛ «اگر خدا روز را تا قيامت بر شما جاودانه کند، كدام خدا جز الله‌ برايتان شب را مي‌آورد؟» و در ادامه مي‌فأرمايد: وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون (قصص:73)؛ «و از رحمت خويش شب و روز را براي شما قرار داد تا در‌ آن [شب] بياراميد و [در اين] از فضل خدا [روزي] بجوييد، باشد که شکرگزاريد».

شب و روز براي انسان‌ها منافع عظيمي دربردارد. روز هنگام کار و فعاليت، و شب زمان استراحت و آرامش و تجديد قوا و تمدد اعصاب و رفع خستگي است. اگر شب ادامه پيدا مي‌كرد، يعني زمين حركت وضعي نمي‌داشت، و چنين بود كه يك سوي زمين همواره به‌طرف خورشيد و سمت ديگرش پشت به خورشيد مي‌بود، هميشه يك ‌طرف زمين يخ‌بندان و غيرمسکوني و سوي ديگرش گرم و سوزان، و غير قابل سکونت مي‌شد.

ايلاج

در برخي از آيات تعبير «ايلاج» درباره شب و روز به‌کار رفته است: تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْل (آل‌عمران:27)؛ «فرومي‌پوشاني شب را در روز، و فرومي‌پوشاني روز را در شب».

منظور از ايلاج چيست؟ برخي گفته‌اند: منظور اختلاف شب و روز است؛ با اين توضيح كه به‌طور طبيعي اين دو بايد مساوي باشند؛ ولي خدا از ساعات يكي، در ديگري داخل مي‌كند.

عده‌اي ديگر گفته‌اند: اين تعبير اشاره به درآميختن نور و تاريكي به هنگام دميدن سپيدة سحري و لحظه‌هاي غروب است. شايد اين معنا، با مفهوم لفظ ايلاج مناسب‌تر باشد؛ زيرا اگر بخواهيم احتمال نخست را بپذيريم، بايد گونه‌اي ليل و نهار نوعي فرض كنيم و براي آنها يك وقت طبيعي درنظر بگيريم تا بعد بتوان پذيرفت كه آنها در هم داخل شده‌اند؛ درحالي‌كه احتمال دوم معناي محسوسي دارد. بااين‌حال باز هم نمي‌توان نظر قطعي دراين‌باره داد.

تقليب، تكوير، اغش

تعبيرهاي ديگري که در آيات قرآن براي توصيف شب و روز به‌کار رفته است، عبارت‌اند از: تقليب، تکوير و اغشا.

يُقَلِّبُ اللهُ اللَّيْلَ وَالنَّهار (نور:44)؛ «خداوند شب و روز را دگرگونه مي‌كند». ظاهراً در اين آيه «تقليب» به معناي جانشين کردن است و مفادش نزديک به مفاد آيه 80 سوره مؤمنون است.

يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْل (زمر:5)؛ «شب را بر روز و روز را بر شب درمي‌پيچد [و روز و شب را روي هم مي‌پيچاند]». برخي خواسته‌اند از اين آيه، حركت زمين و نيز كيفيت روز و شب را نسبت به هم، استفاده كنند(1) و ازاين‌رو گفته‌اند: «تكوير» بدين معناست كه چيزي روي چيزي را بپوشاند؛ مانند لآيه عمامه که روي لآيه ديگر را مي‌پوشاند. پس از تکوير شب بر روز يا بالعکس برمي‌آيد که زمين داراي حرکت وضعي است.(2)


1. ر.ک: سيد قطب، في ظلال القرآن، ج5، ص3038.

2. ر.ک: محمد صادقي طهراني، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج25، ص290؛ ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج19، ص376.

بعضي ديگر آن را نشانة کروي بودن زمين دانسته‌اند؛ چون عرب‌زبانان «تكوير» را معمولاً براي شيء مدور به‌کار مي‌برند؛ مثل «تكوير العمامة»؛ پس تکوير شب و روز دليل بر اين است که زمين کروي است.(1)

اما بعيد به‌نظر مي‌رسد که بتوان چنين نکاتي را از آيه دريافت. براي درستي اين نکته بايد به متخصصان فصاحت و بلاغت زبان عربي مراجعه کرد.

يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثا (اعراف:54)؛ «فرومي‌پوشد شب را با روز كه شتابان در پي آن است». ظاهر معنا اين است كه خداوند روز را پوشش شب مي‌كند؛ هرچند عكس آن را نيز مي‌توان تصور کرد؛ اما چون «اغشا» دومفعولي است، ظاهراً همان احتمال نخست درست‌تر است. پس معناي آيه چنين است كه نور پديده‌اي است كه بر زمين مي‌تابد و ظلمت امري عدمي است؛ يعني اگر نور نبود، زمين تاريك مي‌بود؛ پس نور پوششي است كه زمين را فرامي‌گيرد.(2)


1. ر.ک: همان.

2. البته از باب استعاره مي‌شود گفت که ظلمت هم زمين را فرامي‌گيرد؛ اما با توجه به مفهوم اغشا و مفعول دوم بودن النهار، اين معنا در اينجا چندان مناسب نيست. (م)

يادداشت‌هاي درس هفتم

1. در مبحث خداشناسي ذيل بحث تقدير گذشت که اين واژه مي‌تواند به دو معنا باشد:

الف) ايجاد اندازه؛ ‌يعني چيزي را به‌اندازه ايجاد کردن يا اندازه براي چيزي قرار دادن که همان تقدير عيني است و در واقع مشخص کردن محدوده وجودي يک پديده است و شرايط و خصوصيات و مجراي تحقق آن را معين مي‌کند. تقدير در اين معنا به علل ناقصه و مقدماتي بازمي‌گردد که پيدايش يک پديده بر آنها متوقف است؛

ب) سنجيدن و اندازه گرفتن که همان تقدير علمي است؛ يعني خداوند مي‌داند که هر چيزي در هر زمان و مکان به چه صورتي تحقق مي‌يابد. تقدير به‌کار‌رفته درباره خورشيد و ماه و ديگر پديده‌هاي عالم، به هر دو معنا صحيح است (ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، خداشناسي، مبحث تقدير).

2. ديگر آياتي که در آنها از تسخير پديده‌هاي کيهاني، جوّي و زميني سخن به‌ميان آمده است، عبارت‌اند از:

تسخير خورشيد و ماه در آيات: رعد:2، ابراهيم:33، نحل:12، عنکبوت:61، لقمان:29، فاطر:13، زمر:5، اعراف:54؛

تسخير نجوم در آيات: اعراف:54 و نحل:12؛

تسخير هر آنچه در زمين است در آيات: حج:56؛ لقمان:20؛ جاثيه:13؛

تسخير پديده‌هاي آسماني (ما في ‌السموات) در آيات: لقمان:20 و جاثيه:13؛

تسخير شب و روز در آيات: ابراهيم:33 و نحل:12؛

تسخير پديده‌هاي جوّي و پديده‌هاي زميني از قبيل باد و طوفان در: ص:36، حاقه:7؛ ابرها در: بقره:164؛ کوه‌ها در: انبياء:179، ص:18؛ نهرها در: ابراهيم:32؛ دريا در: نحل:14، جاثيه:12؛ کشتي در: ابراهيم:32، زخرف:13؛ چهارپايان در: زخرف:13؛ و حيوانات حلال‌گوشت در: حج:36.

خلاصه درس

1. خورشيد و ماه و زمين و اختران و شب و روز ازجمله پديده‌هاي کيهاني‌اند که قرآن به آفرينش آنها، کيفيت نظم و نظامشان و حکمت‌هاي خلقت آنها اشاراتي کرده است.

2. نرسيدن ماه و خورشيد به يکديگر و عدم جذب يکي توسط ديگري و عدم مزاحمت هريک براي حرکت ديگري و نيز شناور بودن هريک از آنها در فلک و مداري مخصوص، از نکات مهمي است که درباره ماه و خورشيد در قرآن آمده است.

3. اشاره به شناور بودن ماه و خورشيد در فلک مخصوصشان در‌ آيه وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون (يس:40) به معناي برخورداري آنها از فلک، چنان‌که قدما مي‌پنداشتند، نيست. قدما فلک را جسمي شفاف و مصون از خرق و التيام و کون و فساد مي‌دانستند که کرات در آن ميخ‌کوب شده‌اند و معتقد بودند سيارات و ستارگان حرکت ندارند؛ بلکه فلک آنها حرکت دارد. اما فلک در نگاه قرآن فضايي است که اجرام آسماني در آن شناورند و مدار حرکتشان در آن فضا تعيين مي‌شود، پس قرآن فرضية فلکيات قديم را از ابتدا مردود اعلام كرده است. به‌علاوه ازنظر قرآن هريك از اجرام آسماني يك فلك دارند؛ اما ازنظر قدما تعداد افلاک محدود بود. تعبير «يسبحون» دلالت بر حرکت وضعي و انتقالي ماه و خورشيد و اجرام آسماني دارد و به‌نحوي مي‌توان از آن حرکت همه اجرام آسماني را استفاده کرد.

4. در برخي آيات به حکمت آفرينش ماه و خورشيد، ازجمله حساب و شمارش و محاسبات اشاره شده است (انعام:96) و در برخي از مسخّر بودن خورشيد و ماه و ستارگان سخن به‌ميان آمده و منظور اين است که حرکت و آثار اين اجرام زير فرمان الهي است و اين اجرام براي هدف‌هاي خاصي که از خلقت آنها منظور است به‌کار گرفته مي‌شوند؛ نه اينکه منظور از تسخير آنها پيشگويي اين نکته باشد که بشر کرات ديگر را تسخير خواهد کرد.

5. زمين نيز يک پديدة کيهاني است که از دو جهت کانون توجه قرآن است؛ الف) از جنبه تدبير جهان که به شرايط و ويژگي‌هاي زمين برمي‌گردد؛ ب) از جنبه تدبير انسان که ناظر به انسان و حيات او در روي زمين و تدبير امورش ازسوي خداوند است. در قرآن به «فِراش» بودن زمين که راحتي زندگي را درپي دارد (بقره:22) و نيز «مهد» و «مهاد» بودن زمين كه معنايي شبيه فراش دارد (طه:53 و نبأ:6) اشاره شده است. البته از مهد بودن زمين برنمي‌آيد که زمين حرکت گهواره‌اي دارد؛ بلکه مقصود اين است که زمين جاي راحتي و استراحت است؛ چنان‌که گهواره براي نوزاد چنين است.

6. از ديگر پديده‌هاي کيهاني شب و روز است که ايجاد و تدبيرش به دست خداست. مفسران در معناي «اختلاف شب و روز» که در آيات قرآن آمده است، اختلاف دارند. برخي آن را به اختلاف ساعات شب و روز تفسير کرده‌اند و اين اختلاف را با حرکت زمين مرتبط دانسته و براي آن حکمت‌هايي برشمرده‌اند.

بعضي ديگر اختلاف را به معناي جانشين شدن و پياپي آمدن آن دو مي‌دانند که اين احتمال با معناي خلف و مضمون آيات ديگر، تناسب بيشتري دارد. نکته‌اي که احتمال نخست را تضعيف مي‌کند اين است که ساعات شب و روز در همه ‌جاي زمين مختلف نيست. در نقاط استوايي ساعات شب و روز تقريباً مساوي است؛ اما پياپي آمدن شب و روز همه‌ جا هست.

7. شب و روز براي انسان منافع بسياري دارد؛ به‌‌گونه‌اي‌‌که اگر شب در بخشي از زمين دايمي مي‌شد، يک‌ طرف زمين يخ‌بندان و طرف ديگرش گرم و سوزان مي‌شد و ديگر زندگي در زمين ناممکن بود. روز مناسب کار و فعاليت و شب ويژه استراحت و تجديد قوا و تمدد اعصاب است.

8. درباره معناي ايلاج شب و روز در يکديگر، برخي آن را همان اختلاف ساعات

آنها تفسير کرده‌اند و عده‌اي ديگر اين پديده را مربوط به درآميختن نور و تاريکي به هنگام سپيده‌دم و لحظة غروب دانسته‌اند که اين معنا با مفهوم ايلاج مناسب‌تر است؛ گرچه نمي‌توان به‌طور قطع چنين ادعا کرد. مشکل احتمال نخست اين است که بايد يک شب و روز نوعي فرض كرد و بعد براي هريک وقتي طبيعي درنظر گرفت و بعد از داخل شدن ساعات يکي در ديگري سخن به‌ميان آورد.

9. منظور از تقليب شب و روز (نور:44) همان جانشين کردن آنها با يکديگر است و منظور از تکوير شب و روز بر يکديگر، اين است که آنها يکديگر را مي‌پوشانند. بعضي اين تعبير را نشانة حرکت زمين و کيفيت شب و روز نسبت به‌هم دانسته‌اند و بعضي ديگر آن را دال بر کرويت زمين قلمداد کرده‌اند.

10. مقصود از اغشاي شب با روز اين است که خداوند روز را پوشش شب مي‌کند؛ يعني نور پديده‌اي است که اگر نبود زمين تاريک بود و نور پوششي است که زمين را فرامي‌گيرد.

پرسش‌ها

1. در آيات 38ـ40 سوره يس چه نکات مهمي درباره ماه و خورشيد آمده است؟ ‌توضيح دهيد.

2. با توجه به تعبير وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون تفاوت نگاه قرآن را درباره اجرام آسماني با ديدگاه قدما بيان کنيد.

3. معناي صحيح تسخير پديده‌هاي کيهاني همانند خورشيد و ماه و ستارگان چيست؟ توضيح دهيد.

4. زمين به‌منزلة يک پديدة کيهاني از چه جنبه‌هايي در کانون توجه قرآن قرار گرفته است؟

5. ويژگي‌هايي را که قرآن براي زمين ذکر مي‌کند، بيان کنيد.

6. از آيه 15 سوره ملک چه نکاتي را درباره زمين مي‌توان استفاده کرد؟

7. مقصود از «کِفات» بودن زمين چيست؟ چه برداشتي را نمي‌توان دراين‌باره پذيرفت؟

8. مفهوم «اختلاف» در لغت چيست و اختلاف شب و روز در آيات قرآن به چه معناست؟ احتمالات مختلف و مناسب‌ترين آنها را بيان کنيد.

9. فوايد آفرينش شب و روز را از نگاه قرآن بيان کنيد.

10. مقصود از ايلاج شب و روز در يکديگر چيست؟ کدام احتمال در اين زمينه مرجوح است؟ چرا؟

منابعي براي مطالعه بيشتر

1. حسن‌زاده آملي، حسن، ده رسالة فارسي، ص53ـ104 (درباره آيه كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون).

2. امين، سيدمهدي، معارف قرآن در الميزان، ج2، بخش اول، فصل سوم تا پنجم.

3. جوادي آملي، عبدالله، تسنيم در تفسير قرآن کريم، ج2، ص605، 611 و 624.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org