قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس دوم:

شيوه صحيح مواجهه با آيات جهان‌شناسي

 

 

 

ضوابط فهم صحيح آيات جهان‌شناسي قرآن

نمونه‌هايي از تحميل رأي بر قرآن

اهداف درس

از دانش‌پژوه انتظار مي‌رود پس از فراگيري اين درس

1. حدود دلالت آيات جهان‌شناسي را بر مسائل علمي بداند؛

2. مدلول آيات جهان‌شناسي را درست فهم کند و مرز آن را از تطبيق و تحميل رأي بر قرآن در تفسير اين‌گونه آيات تشخيص داده و معيار آن را بشناسد؛

3. خطاي برخي مفسران گذشته را در تفسير آيات مربوط به برخي گزاره‌هاي علمي مانند تعداد آسمان‌ها دريابد و نقد کند؛

4. به فهم و تفسير آيات جهان‌شناسي بر اساس اصول محاوره و در محدودة دلالت الفاظ توانا شود.

ضوابط فهم صحيح آيات جهان‌شناسي قرآن

در درس گذشته گفتيم که طرح آيات مربوط به طبيعت، پديده‌ها و موجودات جهان و كيهان در قرآن مقصود بالذات نيست؛‌ بلکه استطرادي و تطفّلي است. به همين دليل در اين‌گونه آيات بحث‌هاي مربوط به موجودات، پديده‌ها و نظامات آفرينش به‌تفصيل مطرح نشده است؛ بلكه تنها به مقداري بسنده شده كه هدف نازل‌کنندة قرآن را در هدايت مردم تأمين کند. ازاين‌رو برخلاف بسياري از آيات ديگر، اين آيات غالباً ابهام‌هايي دارند که كمتر مي‌توانيم در تفسير آنها نظري قطعي به قرآن نسبت دهيم. به‌علاوه در تفسير همين مقدار اشاره و ذکر‌ي که از موجودات و پديده‌هاي طبيعي در اين‌گونه آيات آمده است، بايد بسيار احتياط كنيم تا دچار لغزش و برداشت نادرست نشويم. بنابراين براي فهم صحيح آيات جهان‌شناسي قرآن و پرهيز از آسيب‌هاي احتمالي، رعايت چند نکته مهم ضروري است:

نکته اول

در تفسير اين‌گونه آيات بايد واقعاً درصدد فهم معناي آيه باشيم؛ نه آنکه

پيشاپيش چيزي را پذيرفته باشيم و بعد بخواهيم آيات قرآن را بر همان تطبيق كنيم و معناي دلخواه خود را به قرآن نسبت دهيم؛ خواه آن پيش‌داوري‌ها ناشي از مفاهيم و داده‌هاي فلسفي باشد، يا عرفاني يا علوم تجربي يا غير آن؛ درهرصورت اين كار، بسيار خطرناك است. بايد بكوشيم قرآن را به همان روشي كه خود تعليم فرموده است، تفسير كنيم. اگر يک نظرية فلسفي، علمي، عرفاني و يا غير آن طبق اصول محاوره و قراين معتبر، بر مفاد آيه‌اي منطبق بود، آن را مي‌پذيريم؛ وگرنه نبايد درصدد تطبيق قرآن بر نظرية پذيرفته‌شده در عصر خود برآييم؛ بلكه تا اندازه‌اي كه مطلبي به‌طور روشن از قرآن استفاده مي‌شود، آن را مي‌پذيريم و درباره فراسوي آن سكوت مي‌كنيم و آن را به قرآن نسبت نمي‌دهيم.

اين نکته را نيز بايد درنظر داشت که لازم نيست قرآن درباره هر مسئلة‌ علمي، حتماً نظريه‌اي داده باشد؛ زيرا قرآن در پي حل مسائل علمي نيست. البته آنچه فرموده حق است و اگر اشاره‌اي به يک نکته علمي داشته باشد و به‌راستي لفظ قرآن بر آن دلالت كند، حق است و در آن جاي هيچ حرفي نيست؛ اگرچه هزاران دانشمند برخلاف آن نظر بدهند؛ ولي سخن در اين است كه آنچه را از آيات برنمي‌آيد، بي‌جهت به آن تحميل نكنيم؛ حتي اگر همه فلاسفه و دانشمندان بر آن نظر، اتفاق داشته باشند (هرچند چنين امري رخ نمي‌دهد).

نمونه‌هايي از تحميل آرا بر قرآن

بسيار پيش آمده است كه فلاسفة اسلامي، نكته‌اي را از آيات قرآني استفاده، استظهار يا بر آيه‌اي تطبيق كرده‌اند که لفظ آيه دلالتي بر آن ندارد. براي مثال در آيه لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْر (اعراف:54) بعضي از عرفاي اسلامي، «خلق» را اشاره به عالم

ماديات، و «امر» را ناظر به عالم مجردات دانسته‌اند(1) و گفته‌اند اين معنا از ظاهر آيه استفاده مي‌شود. درحالي‌که ظاهر آيه چنين دلالتي ندارد؛ زيرا برحسب ظاهر، خلق به همه اشيا، اعم از مادي و مجرد، تعلق مي‌گيرد و منظور از امر چيزي غير از خلق و به معناي تدبير است. شاهدش آيه ديگري است که مي‌فرمايد: خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْر (يونس:3).

متأسفانه چنين تفاسير نادرستي در آثار برخي مفسران ديده مي‌شود. شگفت‌انگيزتر آنكه گاهي تناقض ميان مفاد آيه و فرضية معروف در عصر مفسر، چندان روشن است كه هماهنگ کردن آنها با هم به‌هيچ‌روي ممکن نيست؛ اما مفسران با زحمت و مشقت، کوشيده‌اند آيات را بر آن فرضيه تطبيق دهند. نمونة بارز آن فرضية کيهاني بطلميوس(2) است. منجمان قديم زمين را مركز عالم مي‌دانستند و مي‌پنداشتند هفت فلكِ قمر، عُطارِد، زهره، شمس، مريخ، مشتري و زُحَل، بر زمين احاطه دارند و در وراي آنها دو فلک ديگر به نام فلك‌البروج، و فَلك اطلس(3) هست


1. براي نمونه ابن‌عربي گفته است: فان قلت وما عالم الخلق والأمر، والله يقول: ألا لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْر؟ قلنا: عالم الأمر ما وجد عن الله مباشرة، لا عند سبب حادث، وعالم الخلق ما اوجده الله عند سبب حادث (الفتوحات المکية، ج13، ص175). همچنين در برخي تفاسير به اين قول اشاره شده است؛ ازجمله در تفاسير: مخزن العرفان در تفسير قرآن؛ روح المعاني و تفسير المظهري، ذيل آيه 54 سوره اعراف.

2. بطلميوس (Ptolemaos) منجم و جغرافي‌دان معروف يوناني قرن دوم ميلادي که كتاب‌هاي مجسطي و آثار البلاد از آثار اوست (براي آگاهي بيشتر ر.ک: دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، ج12، مدخل بطلميوس). او معتقد بود کره زمين در مرکز عالم ثابت است و سه‌چهارم آن را آب فراگرفته است. کره هوا به مجموع خاک و آب احاطه دارد. کره آتش، کره هوا را دربرگرفته است و هفت فلک (قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشتري و زحل) يکي بر روي ديگري محيط بر زمين‌اند. فلک هشتم فلک ثوابت است که تمام ستارگان و سيارات ديگر بر آن ميخ‌کوب شده‌اند و فلک نهم فلک‌الافلاک است که در آن ستاره‌اي نيست. قطر آن نامحدود است و همه فلک‌هاي ديگر در آن قرار دارند و همين فلک، منشأ حرکات کل افلاک به دور زمين است (ر.ک: سيدهبة‌الدين شهرستاني، اسلام و هيئت، ص5ـ7).

3. توضيح مختصر درباره هريک از اين سيارات و افلاک را در يادداشت همين درس بخوانيد.

که بر آن هفت فلک محيط‌اند. اين فرضيه در آن زمان شناخته شده بود و مسلمانان نيز در قرون اوليه با آن آشنا شدند. برخي از مفسران تحت تأثير جوّ علمي آن زمان، «سماوات سبع» قرآن را همان افلاك بطلميوسي پنداشتند و چون دريافتند كه عدد آنها با افلاك نُه‌گانه مطابقت ندارد، گفتند در قرآن صحبت از عرش و كرسي هم شده است؛ بنابراين كرسي فلكي محيط بر آن هفت فلک است و ناگزير بايد همان فلک‌البروج باشد و عرش هم که فوق همه اينهاست، فلک اطلس است.(1)

 قرن‌هاي متوالي اين‌گونه تفسيرها در محافل علمي اسلامي، نزد همگان پذيرفته‌شده بود تا آنكه معلوم شد نظرية افلاك نُه‌گانه از اساس باطل است؛ زمين مركز عالم نيست و فلك به مفهومي كه قدما تصور مي‌کردند، وجود ندارد؛ تعداد سيارات نيز محدود به آنچه آنان مي‌پنداشتند، نيست و اصلاً خورشيد ستاره است و جزء سيارات نيست. چنين بود که سرانجام تاروپود اين فرضيه ازهم گسيخت.

برخي ديگر از دانشمندان، كه بي‌شك حسن نظر هم داشته‌اند، هنگامي كه دريافتند عدد سيارات به هفت رسيده است، گفتند «سماوات سبع» در قرآن، اشاره به همان سيارات هفت‌گانه است،(2) و بعد چون عدد از هفت گذشت، گفتند قرآن آنچه را با چشم ساده و غيرمسلح ديده نمي‌شود، به‌حساب نياورده است؛(3) بعد كه دريافتند ويژگي‌هايي كه در قرآن براي سماوات سبع آمده است، بر سيارات تطبيق نمي‌كند،


1. براي نمونه فخرالدين رازي آسمان‌هاي هفت‌گانه را همان افلاک هفت‌گانة بطلميوسي دانسته است که به دور زمين مي‌چرخند (ر.ک: فخرالدين رازي، التفسير الکبير، ج1، ص156)؛ درباره افلاک نه‌گانه ر.ک: ابن‌سينا، رسائل ابن‌سينا، ص128ـ129؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج54، ص5، در توضيح آيه 29 سوره بقره؛ ملاهادي سبزواري، شرح منظومه، قسمت حکمت، ص269.

2. براي نمونه ر.ک:‌ جمال‌الدين القاسمي، محاسن التأويل، ج16، ص5877. يدالله نيازمند شيرازي هم آسمان‌هاي هفت‌گانه را بعضي از کراتي دانسته که به دور زمين و خورشيد، هر دو در حرکت هستند (ر.ک: يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن ازنظر علم امروزي، ص145، 167).

3. اين مطلب را به سيدهبة‌الدين شهرستاني نسبت داده‌اند (ر.ک: محمدباقر بهبودي، هفت آسمان، ص10).

گفتند منظور از سماوات كهكشان‌هاست؛ و چون باز در تطبيق تعداد آنها به مشکل برخوردند، چنين توجيه كردند كه منظور از «سبع»، عدد هفت نيست؛ بلكه مطلقِ «كثرت» است.(1)

اينها نمونه‌هايي است از كارهاي بي‌اساس بعضي مفسران يا مفسرنمايان که موجب تأسف و دريغ بسيار است. اينك بر ماست كه از اين اشتباهات پند بگيريم و اساس تفسير را بر اين پايه‌هاي نااستوار و لرزان نگذاريم.

نکته دوم

بر ماست که پيش از تحقيق در قرآن و تفسير آيات آن، ذهن را از هرگونه پيش‌داوري بپالاييم و چنان بينديشيم كه گويي هيچ‌چيز درباره موضوع تحقيق نمي‌دانيم و تنها راه شناخت براي ما خود قرآن است؛ آن‌‌هم بر اساس اصول محاوره و به‌وسيله الفاظ، نه بر پايه علم اعداد و حساب ابجد و امثال آن. قرآن بِلِسانٍٍ عَرَبِيٍّ مُبِين (شعراء:195) يعني به زبان عربي آشكار نازل شده است. منظور از اهل محاوره نيز كسي است كه آشنا به زبان و اصول محاوره ‌باشد و مي‌خواهد با روش و ذوق عقلايي مطلبي را از قرآن بفهمد.

البته يک نکته را نبايد از نظر دور داشت و آن اينکه گاهي ممكن است يك لفظ و سخن، حاوي نكات دقيقي باشد که تنها براي کساني آشکار مي‌شود که آشنايي بيشتري با اين‌گونه الفاظ و يا زمينه موضوعي آن دارند؛ چنان‌که وقتي يك مفسر سياسي، سخنراني يك سياست‌مدار را مي‌شنود، مي‌تواند نكته‌هاي دقيقي را از آن دريابد كه اصلاً به ذهن ديگران خطور هم نمي‌كند. اين دريافت و استفاده برخلاف اصول محاوره نيست؛ اما کساني كه از مسائل سياسي دورند، آن نكته‌ها را متوجه


1. براي نمونه ر.ک: طنطاوي جوهري، تفسير الجواهر، ج1، ص46.

نمي‌شوند. پس اينکه برخي نمي‌توانند ظرايف و دقايق يک سخن را درک کنند، نمى‌تواند دستاويزى باشد كه آن سخن را خارج از اصول محاوره تفسير كنيم. قرآن كريم نيز حاوي دقايق و اشارات بسيار ظريفي است كه هركس با قرآن آشناتر باشد، بهتر و بيشتر آنها را درمي‌يابد.

بنابراين منظور از تفسير بر اساس اصول محاوره آن است كه نظر خود را بر قرآن تحميل نكنيم. البته بسيار دقت بايد كرد؛ اما نبايد از خود چيزي مايه گذاشت يا افزود. اگر از ظاهر آيه چيزي درنمي‌يابيم، بهتر آن است كه بگوييم ما در اين زمينه چيزي از قرآن نمي‌فهميم. اميد است كه همه ما به اهميت اين مسئله پي ببريم و بدانيم كه نازل‌كننده قرآن كه بر اسرار آن بيش از همه آگاه است، روزي ما را براي همه تفسيرهايمان بازخواست مي‌کند.

يادداشت‌ درس دوم

منظومه شمسي

در هيئت قديم زمين را مركز عالم و فاقد حرکت انتقالي مي‌دانستند و مي‌پنداشتند هفت فلک که هريک داراي يک سياره يا ستاره است و نيز فلک‌البروج و فلک‌الافلاک به دور زمين در گردش‌اند؛ اما بعدها با تلاش‌هاي دانشمنداني چون کوپرنيک (1543م)، کپلر (1650م) و گاليله (1642م) اين فرضيه باطل شد و نظريه خورشيدمرکزي رواج يافت. بر اساس نظريه جديد، خورشيد در مرکز منظومه قرار دارد و نسبت به سيارات اين منظومه ثابت است و اساساً چيزي به نام افلاک هفت‌گانه يا نه‌گانه امري موهوم است.

در واقع ستارگان و سيارات بي‌شماري در آسمان هست که غالباً هر دسته از آنها منظومه‌‌اي را تشکيل مي‌دهد. منظومه شمسي يکي از آن منظومه‌هاست که خورشيد در مرکز آن قرار دارد و زمين و ديگر سيارات اين منظومه هريک در مدار خاص خود گرد آن مي‌چرخند. اين سيارات عبارت‌اند از:

1. عُطارد يا تير (Mercury): كوچك‌ترين سياره منظومه شمسي و 5/1 برابر ماه است و چنان‌که ماه گرد زمين مي‌چرخد، عطارد به دور خورشيد مي‌گردد. البته مدت حركت انتقالي و وضعي‌اش 88 روز است. عطارد به علت كوچكي در طول مدت حركت انتقالي، فقط يك ‌بار به دور خود مي‌چرخد؛ هميشه يك سوي آن به طرف خورشيد است و يك سال و يك روز آن باهم برابرند. يونانيان آن را رب‌النوع سخنوري و بازرگاني مي‌دانستند؛ قدما آن را سياره‌اي در فلك دوم تصور مي‌كردند و ادبا آن را دبير فلك مي‌ناميدند؛

2. زهره يا ناهيد (Venus): سياره دوم منظومه شمسي که تقريباً هم‌اندازه زمين و نزديك‌ترين سياره به آن است؛ به‌ويژه وقتي هر دو در يك سمت خورشيد قرار

مي‌گيرند، فاصله‌شان به سي‌ميليون ميل مي‌رسد؛ اما قرص تمام آن را هنگامي مي‌توان ديد كه در مقابل زمين، فراسوي خورشيد و در فاصله 169 ميليون ميلي قرار بگيرد. مدت حركت انتقالي زهره 225 روز است و حركت وضعي‌اش هنوز معلوم نشده است؛

3. مريخ يا بهرام (Mars): از سيارات منظومه شمسي و كوچك‌تر از زمين است. مدت حركت انتقالي‌اش 687 روز و حركت وضعي‌اش 24 ساعت و 37 دقيقه است. وجود آب در كره مريخ تشخيص داده شده است. بااينكه به علت دوري بيشتر از خورشيد (نسبت به زمين) هواي آن سردتر از زمين است (روز 15 درجه بالاي صفر و شب 40 درجه زير صفر)، فصول ساليانه آن تقريباً مانند زمين است. شيارهاي سطح آن مباحثات بسياري ميان دانشمندان درباره وجود زندگي در آن برانگيخته است. مقدار اكسيژن در هواي مريخ كم، و تقريباً به اندازه اكسيژني است كه در قله اورست موجود است. مريخ در فرهنگ يونان باستان رب‌النوع جنگ بوده است؛

4. زمين (Earth): بزرگ‌تر از مريخ و داراي چهار فصل آب و هوايي است. حرکت انتقالي‌اش به دور خورشيد تقريباً 365 روز و 6 ساعت است و حرکت وضعي‌اش 24 ساعت طول مي‌کشد؛

5. مشتري يا برجيس (Jupiter): از بزرگ‌ترين سيارات منظومه شمسي و داراي هوايي رقيق است؛

6. زحل يا كيوان (Saturne): از سيارات منظومه شمسي و تقريباً 700 برابر زمين است؛ هشت قمر دارد و حلقه‌اي نوراني دور آن را فراگرفته است. مدت حركت انتقالي‌ زحل 5/29 سال است. قدما آن را هفتمين سياره و نحس اكبر مي‌دانستند. سعدي مي‌گويد: بلندي و نحسي مكن چون زحل (ر.ك: بوستان سعدي، داستان سعدي و قاضي‌القضات).

بعدها سه سياره ديگر نيز در منظومه شمسي کشف شد و به‌اين‌ترتيب تعداد سيارات آن به عدد نه رسيد. اورانوس در سال 1781 و پلوتون در سال 1846 و نپتون در سال1930 کشف شد.

مطابق هيئت قديم، هفت فلکِ قمر، عُطارِد، زهره، شمس، مريخ، مشتري و زُحَل، بر زمين احاطه دارند و دور آن در گردش‌اند و در وراي آنها دو فلک ديگر به نام‌هاي فلك‌البروج و فَلك اطلس، به‌صورت محيط بر آنها وجود دارد:

1. فلك‌البروج: فلك هشتم در هيئت قديم است كه صور فلكي دوازده‌گانه مانند حمل، ثور و جوزا در آن واقع است. قسمتي را كه اين برج‌هاي دوازده‌گانه در آن قرار مي‌گيرند، منطقة‌البروج مي‌ناميدند. فلک‌البروج بعد از فلك زحل و پيش از فلك‌الافلاك واقع است؛

 2. فلك اطلس يا فلك‌الافلاك: پيشينيان آن را مبدأ حرکت همه افلاک مي‌دانستند. به اين دليل نام آن را اطلس نهاده بودند که اطلس به معناي درم بي‌سكه است؛ آنان معتقد بودند چنان‌که درم بي‌سکه از هر نقشي تهي است، فلک نهم نيز از نقوش کواکب خالي است.

خلاصه درس

1. در آيات جهان‌شناسي قرآن بحث‌ها به‌تفصيل مطرح نشده است؛ بلكه خداوند به همان مقداري كه براي هدايت مردم لازم بوده، بسنده کرده است. به همين دليل اين آيات غالباً ابهام‌هايي دارند و كمتر مي‌توان يك نظر قطعي را در اين‌گونه آيات، به قرآن نسبت داد. پس در تفسير همان اشاراتي هم که در اين‌گونه آيات آمده است، بايد بسيار احتياط کنيم تا به لغزش و برداشت نادرست دچار نشويم.

2. براي فهم صحيح آيات جهان‌شناختي قرآن و پرهيز از آسيب‌هاي احتمالي، رعايت دو نكته ضروري است:

نکته اول اينکه بايد واقعاً درصدد فهم آيه باشيم و پيش‌فرض‌ها و پيش‌دانسته‌هاي علمي، فلسفي يا عرفاني خود را بر قرآن تحميل نکنيم. اگر مفاد آيه‌اي طبق اصول محاوره و قراين معتبر بر نظريه‌اي منطبق بود، آن را مي‌پذيريم؛ وگرنه نبايد درصدد تطبيق قرآن بر نظريه رايج در عصر خود برآييم؛ بلكه تااندازه‌اي كه مطلب به‌طور روشن از قرآن استفاده مي‌شود، آن را مي‌پذيريم و درباره فراسوي آن، سكوت مي‌كنيم و آن را به قرآن نسبت نمي‌دهيم.

نکته دوم در تفسير آيات جهان‌شناختي قرآن، بلکه هر آيه ديگري، پالايش ذهن از هرگونه پيش‌داوري است؛ يعني بايد چنان بينديشيم كه گويي هيچ‌چيز درباره مورد تحقيق نمي‌دانيم و تنها راه شناخت براي ما خود قرآن است؛ آن‌‌هم با روش و ذوق عقلايي و بر اساس اصول محاوره و به‌وسيله الفاظ، و نه بر پايه علم اعداد و حساب ابجد و امثال آن.

3. بعضي از عالمان اسلامي نكاتي را از آيات قرآن استفاده و استظهار ‌کرده‌اند که لفظ آيه دلالتي بر آن ندارد. اين تلاش‌ها را مي‌توان نمونه تحميل رأي بر قرآن دانست. مثلاً بعضي از عرفاي اسلامي از ظاهر آيه لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْر (اعراف:54) برداشت کرده‌اند که «خلق» اشاره به عالم ماديات، و «امر» ناظر به عالم مجردات

است؛ اما ظاهر آيه چنين دلالتي ندارد؛ زيرا برحسب ظاهر، منظور از خلق، همه اشيا، اعم از مادي و مجرد، و مراد از امر تدبير است. شاهدش آيه سوم سوره يونس است که در آن امر، متعلق تدبير پس از خلق عالم قرار گرفته است.

4. برخي مفسران با زحمت و مشقت، مفاد تعدادي از آيات را بر فرضيات رايج در عصر خود تطبيق كرده‌اند. نمونه بارز آن فرضيه کيهاني بطلميوس است که برخي از مفسران با استناد به آن، سماوات سبع قرآن را همان افلاك بطلميوسي پنداشته‌اند؛ اما هنگامي که دريافتند عدد آنها با افلاك نُه‌گانه مطابقت ندارد، گفتند مقصود از عرش و كرسي در قرآن همان فلک‌البروج و فلک اطلس است. اين تطبيق قرن‌هاي متوالي حتي در محافل علمي اسلامي رايج بود تا آنكه معلوم شد افلاك نُه‌گانه اساسي ندارد و فرضيه بطلميوس باطل است.

5. برخي ديگر از دانشمندان هنگامي كه دريافتند تعداد سيارات کشف‌شده به هفت رسيده است، گفتند «سماوات سبع» در قرآن، اشاره به همان سيارات هفت‌گانه است، و بعد چون تعداد سيارات از هفت گذشت، گفتند قرآن آنچه را با چشم ساده و غيرمسلح ديده نمي‌شود، به‌حساب نياورده است. بعد كه دريافتند ويژگي‌هايي كه در قرآن براي سماوات سبع آمده، بر سيارات تطبيق نمي‌كند، گفتند منظور از سماوات كهكشان‌هاست؛ و چون باز در تطبيق تعداد آنها درماندند، توجيه كردند كه منظور از «سبع»، عدد هفت نيست، بلكه مطلقِ «كثرت» است.

6. دريافت نكات دقيق يک سخن برخلاف اصول محاوره نيست؛ هرچند ممکن است کساني كه از آن مسائل دورند، آن نكته‌ها را متوجه نشوند. چنان‌که يك مفسر سياسي مي‌تواند از سخنراني يك سياست‌مدار نكته‌هاي دقيقي را دريابد كه اصلاً به ذهن افراد عادي خطور هم نمي‌كند. قرآن كريم نيز حاوي دقايق و اشارات بسيار ظريفي است كه هركس با قرآن آشناتر باشد، بهتر و بيشتر آنها را درمي‌يابد.

پرسش‌ها

1. آيا مي‌توان در هريک از مسائل و موضوعات جهان‌شناختي اشاره‌شده در آيات، نظريه‌اي قطعي به قرآن نسبت داد؟ چرا؟

2. مقصود از «واقعاً درصدد فهم آيه بودن» چيست؟ آن را تحليل و تبيين کنيد.

3. ديدگاه برخي از عرفاي اسلامي را در تطبيق «امر» در آيه 54 اعراف بر مجردات، بيان و نقد کنيد.

4. وضع افلاک و سيارات بر اساس هيئت بطلميوسي چگونه تصوير مي‌شد و چگونه برخي مفسران مفاهيم قرآني را بر آن تطبيق مي‌کردند؟

5. تطبيق سماوات سبع بر سيارات هفت‌گانه يا کهکشان‌ها يا آسمان‌هاي کثير، مستلزم چه محظوراتي است؟

6. دومين اصل اساسي براي مواجهه روشمند با آيات جهان‌شناسي و فهم صحيح آنها چيست؟ مؤلفه‌هاي آن را بيان و تحليل کنيد.

 

منابعي براي مطالعه بيشتر

1. مصباح يزدي، محمدتقي، قرآن در آيينه نهج‌‌البلاغه، ص58ـ65،70ـ71؛ همو، «رابطه قرآن با علوم بشري» (گفت‌وگو)، کيهان انديشه، ش28، بهمن و اسفند 1368، ص57.

2. مصباح يزدي، محمدتقي، قرآن‌شناسي، ج2، درس پنجم.

3. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص221222 و ج6، ص253.

4. کياشمشکي، ابوالفضل، جهان‌شناسي در قرآن، ص245ـ253.

5. رضايي اصفهاني، محمدعلي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1، ص126ـ133.

فعاليت‌ تکميلي

يکي از دو فعاليت زير را انجام دهيد:

1. ديدگاه مفسراني چون فخر رازي را درباره سماوات سبع با توجه به آيات مربوط استخراج، گزارش و در صورت امکان اجمالاً نقد کنيد (حداکثر در سه صفحه)؛

2. علامه طباطبايي در مقدمه الميزان ص5ـ8 به آسيب‌شناسي تفاسير پرداخته و با انتقاد از برخي گرايش‌هاي تفسيري، آنها را تطبيق (و نه تفسير) خوانده است. گزارش مختصري از آن آسيب‌شناسي تهيه کنيد (حداکثر در سه صفحه).

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org