درس اول:
آيات جهانشناسي؛ اهداف و نگرشها
هدف قرآن از طرح مسائل جهانشناختي
نگرشهاي ناصواب در تفسير آيات جهانشناسي
اهداف درس
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس
1. منظور از طرح مطالب و مسائل جهانشناختي را در قرآن بيان کند؛
2. اهداف کلي و جزئي قرآن را از پرداختن به امور و مسائل جهانشناختي، از لابهلاي آيات قرآني استخراج و جمعبندي کند؛
3. با ديدگاهها و رويکردهاي ناصواب در فهم و تفسير آيات جهانشناسي آشنا شود؛
4. بر ارزيابي و نقد گرايشهاي نادرست در تفسير آيات جهانشناسي توانا گردد.
از ده مبحث اصلي معارف قرآن، «خداشناسي» را بحث کرديم.(1) اينك «جهانشناسي»(2) را بررسي ميکنيم. اما پيش از وارد شدن در اين بحث، ناگزير بايد چند نکته مبنايي را در زمينة فهم و برداشت صحيح از اينگونه آيات طرح کنيم.
هدف قرآن از طرح مسائل جهانشناختي
به اعتقاد ما در قرآن كريم، بحث درباره جهان، طبيعت، پديدهها و نيز جنبه مادي و
1. در مقدمة خداشناسي گفته شد که بر اساس طرح «اللهمحوري»، ميتوان نظام معارف قرآني را در ده بخش سامان داد. بخش اول آن خداشناسي بود که جداگانه بحث و بررسي شد. بخش دوم اين مجموعه مربوط به جهانشناسي است که مطالب کتاب حاضر به آن اختصاص دارد.
2. مقصود از جهانشناسي در اينجا، شناخت عالم بهمنزلة فعل الهي است که شامل مباحث آفرينش کيهان (زمين و آسمان و سيارات و ستارگان) و حکمت آن، پديدههاي جوّي، پديدههاي زميني، موجودات عالم (فرشتگان، جن و شيطان) و نيز عرش و کرسي ميشود. اگرچه انسان نيز يکي از موجودات عالم است، بهلحاظ جايگاه ويژهاي که در نظام آفرينش دارد، جداگانه در بخش سوم معارف قرآن با عنوان «انسانشناسي» بحث و بررسي ميشود. جهانشناسي به اين معنا با کيهانشناسي (cosmology) متفاوت است و با جهانبيني هم فرق دارد. تفاوت اين مفاهيم را در يادداشت اول همين درس مطالعه کنيد.
طبيعي وجود انسان، بهطور استطرادي و تطفّلي(1) بهميان آمده است و شايد هيچ آيهاي بهطور مستقل مسئله آفرينش جهان، كيفيت وجود آسمانها و زمين، پديدهها و موجودات اين عالم را طرح نکرده باشد؛ بلکه اين بحثها، با اهداف ديگري بيان شدهاند که اجمالاً به آنها اشاره ميکنيم:
1. ممكن است در همه آيات مربوط به جهانشناسي اين هدف منظور باشد كه انسان با نگاه به عالم، ازآنجهت كه آفريدة خدا و در سيطرة تدبير اوست، معرفت فطري و شناخت حضوري خود را شكوفا کند و آن را شدت و نيروي بيشتري ببخشد.
هنگامي كه انسان درباره پديدههاي ذکرشده در اين آيات دقت ميكند، اگرچه تفکرش بهنحو فلسفي ـ يعني سير از مطلوب به مبادي و از مبادي به نتيجه ـ نباشد، همان دقت و تماشا، خود موجب يك حالت معنوي و عرفاني در انسان ميشود و معرفت فطري آدمي را زنده و بيدار ميکند؛ همان معرفتي كه مطابق آيه ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي (اعراف:172) در سرشت و جان آدمي مفطور است، و نه معرفت حصولي و استدلالي؛ و آن هنگامي است كه انسان حس ميكند حالي پيدا كرده است و گويي او را ميبيند. آيات شگفتانگيزي در اين زمينه وجود دارد: إِنَّ اللهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَي... ذَلِكُمُ اللهُ فَأَنَّي تُؤْفَكُون (انعام:95)؛ «همانا خدا شكافندة دانه و هسته است... هان، اينك اين خداست، كجا ميرويد؟!» گويي خدا همين جاست. به اين نكته در بيانات تفسيري كمتر توجه و اشاره شده است.
2. اينگونه آيات انسان را وادار به تفكر و تعقل ميكند تا سطحينگر نباشد و
1. استطراد يعني از مطلب اصلي خارج شدن و پرداختن به مطلبي ديگر و آنگاه دوباره به مطلب اصلي بازگشتن. تطفّل هم به معناي طفيلي شدن و ناخوانده رفتن است (ر.ک: محمد معين، فرهنگ فارسي، مدخلهاي استطراد و تطفّل).
از كنار پديدههاي جهان با غفلت نگذرد. خداوند در بعضي آيات پس از ذکر پديدهها و حکمت و چگونگي وجود آنها، بر انديشيدن و تعقل درباره آنها تأکيد کرده است: إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون (رعد:3) البته انديشيدن هدف نهايي نيست؛ انديشه وسيله يا مقدمة معرفت است؛ چون از راه تفكر در پديدهها و آثار، ميتوان به مؤثر و علت آنها پي برد و شايد به همين دليل است که اكثر قريب به اتفاق مفسران، اين آيات را دليل وجود خدا دانستهاند.(1) نيز با انديشيدن درباره پديدههايي که اين آيات بدان اشاره دارند، برخي صفات خدا نظير علم، قدرت، حكمت و عظمت درک ميشوند.
3. بسياري از آيات جهانشناختي، به دنبال آيات توحيدي آمدهاند يا به نتيجهاي توحيدي انجاميدهاند. خداوند در سورة نحل پس از توصيف برخي پديدهها ميفرمايد: إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد (نحل:22). در سورة بقره ابتدا ميفرمايد: وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيم و سپس به دنبالش ميگويد: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَرْضِ... (بقره:163ـ164). بنابراين از راه توجه به نظام گيتي، پي ميبريم كه در جهان نظام واحد و هماهنگي وجود دارد که ناظم و الهي واحد دارد.
4. مطلبي كه در آيات جهانشناسي بيش از همه بر آن تكيه شده است، موضوع ربوبيت خدا نسبت به جهان و انسان است. قرآن در اينگونه آيات ميخواهد به مردم بياموزد كه بينديشند تا به تدبير الهي حاكم بر نظام كلي جهان پي ببرند. قرآن با اين تأکيد، هم ميخواهد نظام عليت را تثبيت کند: فَأَنْبَتْنا بِه... (ق:9) يا فَأَخْرَجْنا به...
1. پيشتر در بحث خداشناسي بيان شد كه با انديشيدن در بسياري از آيات، ميتوان بهطور غيرمستقيم، وجود خدا را اثبات کرد؛ ولي براي اثبات وجود خدا بهطور مستقيم، يا آيهاي نيست و يا كم است (ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، خداشناسي؛ نيز درباره استدلال به اين آيات براي وجود خدا، ر.ک: فخرالدين رازي، التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)، ج2، ص197، و ص207ـ210).
(انعام:99) (ما رويانديم...)؛ و هم به آدمي بياموزد كه به اين اسباب عادي بسنده نكند، و در وراي همه اينها، سببساز را ببيند. به همين دليل خداوند در همه جا با وجود يادآوري اسباب عادي علّي، فعل را به خود نسبت ميدهد: «ما رويانديم بهوسيلة آب، گياه را و...». اين نكته بسيار مهم است و اثر سازنده و شگرفي در وجود انسان باقي ميگذارد. چنانکه پيشتر هم ديديم بسياري از مباحث خداشناسي در قرآن مربوط به توحيد افعالي است.
برخي از اين آيات نيز به ملازمة بين خالقيت و ربوبيت اشاره ميکنند و در مقابل پندار مشركان كه آفريننده را كسي و مدبر را كس ديگري ميدانستند، تأکيد ميکنند همان كسي كه آفريننده است، مدبر نيز هست. خداوند در سورة غافر پس از ذكر آيات تكويني ميفرمايد: ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْء (غافر:62)؛ «اين است خداي شما، آفرينندة هر چيز». اين همان الله است كه رب شما نيز هست؛ يعني تدبير از آفرينش جدا نيست.
5. خداوند در برخي از اين آيات، از راه نشان دادن آثار قدرت خود در خلقت پديدههاي جهان، انسانها را متوجه مسئلة معاد ميکند تا بفهمند كه او قدرت دارد دوباره آنها را زنده كند. بسياري از مردم پيش از آمدن پيامبران، امكان زنده شدن بعد از مرگ را انكار ميكردند: قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيم (يس:78)؛ «گفت: چه كسي استخوانهاي پوسيده را [دوباره] زنده ميكند؟» بسياري از آيات جهانشناسي، در برابر چنين کساني و براي رفع اين استبعاد، مردم را به انديشيدن درباره عظمت آسمانها و موجودات و آمدوشد شب و روز فراميخوانند: أَأنتُمْ أشَدُّ خَلْقًا أمِ السَّمَاء بَنَاهَا (نازعات:27)؛ «آيا آفرينش شما مشكلتر است يا آسمانها که [خدا] آنها را بنا نهاد؟» يعني آيا خدايي كه اين جهان عظيم را آفريده است، نميتواند شما را دوباره بيافريند و در قيامت زنده كند؟
اصلاً ذكر برخي پديدههاي ويژه در قرآن براي اثبات معاد است؛ مثلاً خداوند درباره «احياي ارض» ميفرمايد: وَاللهُ الَّذِي أرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُور (فاطر:9)؛ وأحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ الْخُرُوج (ق:11)، سپس تأکيد ميکند که قيامت نيز همينگونه است.
6. در بسياري از آيات، گفتوگو از آفرينش جهان و انواع آفريدهها، براي توجه دادن انسان به عظمت خداوند و سترگي حكمتهايي است كه او در آفرينش بهكار برده است و گاهي هم، نعمتهايش را در آسمان و زمين بهتفصيل ذکر کرده است تا روحية شکرگزاري و حقشناسي را در وجود آدمي برانگيزد.
بنابراين در يک جمعبندي کلي ميتوان گفت بااينکه اين آيات همه جا به چگونگي آفرينش موجودات و پديدهها و نظام موجود اشاره دارد، ميخواهد دل انسان را متوجه خدا کند. بهعبارتديگر قرآن، كتاب فيزيك، اخترشناسي، گياهشناسي، زمينشناسي، جانورشناسي و يا كيهانشناسي نيست؛ قرآن، كتاب انسانسازي است و نازل شده است تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقيقياش، يعني قرب به خداي متعال، بدان نياز دارد، به او بياموزد. پس هرچه از مطالب ديگر، در اين كتاب عظيم و شريف ذكر شده است، به دليل رابطهاي است كه با اين هدف اساسي داشته، و بهنحوي در تحقق آن مؤثر بوده است، و بيان آنها بالذات مقصود نبوده است.
نگرشهاي ناصواب در تفسير آيات جهانشناسي
برخي كه با قرآن آشنايي كافي نداشتهاند يا تحت تأثير موجهايي از فرهنگهاي بيگانه واقع شدهاند، بدون هيچ دليل موجهي تلاش كردهاند تا بسياري از مسائل علمي را به قرآن نسبت دهند يا براي كشف پارهاي از مسائل علمي، از آيات قرآن
كمك بگيرند و يا ادعا كردهاند كه همهچيز را ميتوان از قرآن استفاده و استخراج کرد و حتي مدعي شدهاند دانشمندان غربي که به دانشها و فناوريهايي دست يافتهاند، آن را از قرآن استنباط كردهاند!
اولين نمونه از اينگونه كژانديشيها را ميتوان در تفسير طنطاوي(1) ديد. او در زمانهاي ميزيست كه علوم غربي تازه به مصر راه يافته و فرهنگ اروپايي بر افكار مسلمانان سيطره پيدا كرده بود؛ او براي آنكه، به گمان خود، مسلمانان را از فريفتگي در برابر فرهنگ غربي بازدارد، در كتاب الجواهر في تفسير القرآن كوشيد تا بسياري از آيات قرآني را بر مسائل علمي تطبيق دهد. شايد اگر از وي ميپرسيدند آيا فرمول بمب اتمي را هم ميتوان در قرآن كشف كرد، بيميل نبود كه بگويد: آري!
اين نگرش و گرايش، صرفنظر از انگيزهاي که در وراي آن بوده، نادرست و انحرافي است؛ زيرا قرآن کتابي علمي نيست و براي حل مسائل فيزيک و شيمي و نجوم و علوم ديگر نازل نشده است؛ بلکه اگر اشاراتي به بعضي از مسائل علمي در آن شده باشد، اين اشارات تطفّلي است.
ديدگاه ناصواب ديگر در اين زمينه از آن کساني است که تحت تأثير فرهنگ غربي، ميپندارند قرآن مردم را تنها به علوم طبيعي و شناخت طبيعت دعوت ميكند و ميخواهد جامعة انساني از اين راه در مسير ترقي و تكامل علمي و تكنيكي قرار گيرد. اينان مدعياند كه روش قياسي(2) ميراث فرهنگ يوناني است و
1. طنطاوي جوهري (1287ـ1358ق) صاحب تفسير الجواهر في تفسير القرآن؛ براي آگاهي بيشتر ر.ک: يادداشتهاي همين درس، شمارة 2.
2. قياس در منطق عبارت است از تلاش براي کشف مجهول از راه سير از کلي به جزئي؛ يعني نخست محمولي براي يک موضوع کلي ثابت ميشود و بر اساس آن، حکم جزئيات موضوع معلوم ميشود. اين روش با شرايط خاصي يقينآور است. روش قياسي روشي است در تفکر که در آن براي کشف مجهول از کلي به جزئي سير ميشود.
قرآن با آن به مبارزه برخاسته و روش استقرايي(1) را پيش نهاده است؛ به همين دليل است که مردم را بيشتر به مطالعه طبيعت تحريض ميكند و چنين مطالعهاي جز با روش تجربي و استقرايي امكانپذير نيست. مسلمانان صدر اسلام، اين روش را از قرآن آموختند و به پيشرفتهايي نيز دست يافتند؛ ولي بعدها بهتدريج فرهنگ يوناني بر مسلمانان غالب شد و آنان را از راه درست به بيراهه افكند و به راههاي فلسفي كشاند. اينك اگر ما بخواهيم به قرآن بازگرديم، بايد روش قياسي را كنار بگذاريم و دوباره بكوشيم تا با متد تجربي كار كنيم كه همان متد قرآن است!(2)
برخي از اينان گاه در مقام استدلال ميگويند قرآن مشحون از آيات ناظر به شناخت طبيعت است و هم ازاينروست که بسياري از سورههاي قرآن، به نام موجودات يا پديدههاي طبيعي نامگذاري شده است؛ مانند: زنبور عسل (نحل)، گاو (بقره)، مورچه (نمل)، فيل، عنكبوت، انجير (تين)، ستاره (نجم)، چهارپايان (انعام)، آهن (حديد)، نور، رعد، دود (دخان)، زلزله، فجر، شب (ليل)، ماه (قمر) و خورشيد (شمس). اينگونه نامگذاري حکايت از آن دارد که قرآن ميخواهد پيروان خود را متوجه طبيعت و عالم محسوسات و تجربه کند و از فلسفهبافي و افکار انتزاعي دور نمايد؛ چون آنها نتيجهاي جز سرگرداني ندارد.
ما در اين مجال تنگ، درصدد ارزيابي صحت و سقم روش تجربي و استقرايي و قلمروي کاربرد آن نيستيم که اگر درست و صحيح است در كجا چنين است و در
1. منظور از استقرا سير از جزئي به کلي براي يافتن مجهول است. يعني با بررسي افراد يک ماهيت و يافتن خاصيت مشترک بين آنها حکم کنيم که خاصيت مزبور براي آن ماهيت ثابت، و در همه افراد آن محقق است. استقرا دو گونه است: استقراي تام و ناقص. استقراي تام يقينآور است.
2. براي نمونه ر.ک: محمدفريد وجدي، علي اطلال المذهب المادي؛ سيدابوالحسن الندوي، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمين؛ مهدي بازرگان، راه طيشده.
كجا نيست و آيا همه جا روش تجربي ميتواند جانشين روش قياسي بشود يا نه؛ اين خود بحثي معرفتشناختي و فلسفي است.
حقيقت اين است كه اينان كساني هستند كه پيش از آشنايي راستين با قرآن، ذهنشان از مفاهيم و ارزشهاي غربي پر شده است و آگاهانه يا ناآگاهانه به نام مبارزه با فرهنگ غربي، خود مروج فرهنگ غربي هستند؛ زيرا سالهاست كه روش فلسفي و قياسي در غرب منزوي شده و روش غالب در مجامع علمي غرب، فكر تجربي و استقرايي است. اينها نيز تحت تأثير همين فكر كه سوغات روشنفكرهاي خودباخته يا عوامل فرهنگ استعماري در دهههاي اخير است، قرار گرفتهاند.
در اينجا تنها اين نكته را يادآوري ميكنيم كه استناد اين گروه به اسم سورهها براي اثبات مدعايشان، به تعبير خود قرآن، سستتر از كار و خانة عنكبوت است.(1) چون نام هر سوره تنها اشاره به داستاني است كه در آن سوره ذكر شده است و بههيچوجه نشانة اين نيست که قرآن ما را به شناخت طبيعت دعوت کرده يا نکرده است. مثلاً سوره بقره كه بيش از 280 آيه دارد، تنها چند آيهاش مربوط به داستان ذبح گاو بنياسرائيل است؛ اما چون اين داستان فقط در اين سوره آمده، سوره را بدان نام نهادهاند؛ وگرنه در سرتاسر آيات اين سوره حتي يك آيه هم درباره ماهيت گاو و منافع آن بهچشم نميخورد. درباره سوره عنکبوت و سورههاي ديگر نيز چنين است.
نمونة ديگر از اينگونه گرايشهاي نادرست، ديدگاه کساني است که ميگويند روش قرآن، روش تحصّلي و تحققي است؛ بنابراين اگر بخواهيم درست از روش قرآن استفاده كنيم، بايد از فلسفة تحصّلي يا پوزيتيويسم(2) پيروي
1. إِنَّ أوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوت (عنكبوت:41).
2. Positivism.
کنيم. اين در حالي است که پوزيتيويسم، هرچند اسماً فلسفه است، در واقع فلسفه را انکار ميکند.(1)
بنابراين برخلاف پندار علمزدگان، منظور قرآن از اينگونه آيات اين نيست كه مسلمانان بروند و طبيعتشناس بشوند؛ دستكم مستقيماً ترغيب به چنين امري نيست؛ زيرا اين کار را انسانها براي استفادة خويش از طبيعت انجام ميدادند و اگر قرآن هم نميفرمود، دنبال آن ميرفتند؛ بلکه مقصود همان نکاتي است که در ابتداي اين درس بدانها اشاره شد.
1. پوزيتيويسم ازآنجهت که وارد بحثهاي معرفتشناسانه ميشود، اسماً به فلسفه نزديک است؛ اما منکر فلسفه به معناي هستيشناسي و متافيزيک است و اينگونه قضايا (قضاياي فلسفي) را مهمل ميشمارد. براي آگاهي بيشتر، ر.ک: يادداشتهاي همين درس، شمارة 3.
يادداشتهاي درس اول
1. تفاوت جهانشناسي با جهانبيني
جهانشناسي آگاهي و شناختي است که انسان از جهان دارد؛ اما جهانبيني يعنى نوع تفسير و تحليل از كل جهان هستى كه مبناي عمل انسان واقع ميشود. افراد ازنظر جهانشناسى، با يكديگر متفاوتاند؛ بعضى افراد در سطح حيواناتاند و شناختى درباره جهان ندارند و به تعبير قرآن به «نظر» در جهان و «تفكر» درباره آن نپرداختهاند. در ميان کساني كه به مرحلهاى از جهانشناسى رسيدهاند نيز تفاوتهايى هست؛ اما اين تفاوتها دو گونه است: برخى به تفاوت در آنچه جهانبينى ناميده ميشود ميانجامد و برخى ديگر نه؛ زيرا اين تفاوتها يا «کمي» است و يا «کيفي». تفاوت كمى، يعنى اينكه يك فرد موجودات بيشترى را مىشناسد و ديگرى موجودات كمتري را؛ مثلاً يكى موجودات بىجان را مىشناسد و ديگرى هم بىجانها را مىشناسد هم جانداران را؛ يكى از احوال ستارگان يا خواص فيزيكى يا شيميايى اشيا بيشتر آگاه است و ديگرى كمتر؛ يكى تعداد بيشتري از عناصر را مىشناسد و ديگرى تعداد کمتري را. اين تفاوتها تأثيرى در «جهانبينى» ندارد...؛ اما تفاوت شناخت دو نفر از جهان، هميشه جنبه كمى ندارد كه يكى پديدههاى بيشترى را بشناسد و ديگرى پديدههاي کمتري را؛ گاهى اين تفاوت جنبه كيفى و ماهوى دارد؛ يعنى جهان و هستى در نظر کسي يك نوع شخصيت يا چهره دارد و در نظر ديگرى شخصيت و چهرهاي ديگر؛ مثلاً يكى جهان را مجموعهاى از اجزاي پراكنده و بىرابطه مىپندارد و ديگرى جهان را بهمنزلة يك ماشين كه همه اجزايش با يكديگر مرتبط است، و سومى بهصورت يك موجود زنده كه روابطش از نوع رابطه اعضاست. يكى حوادث جهان را مجموعهاى از تصادفات مىپندارد و ديگرى ناشى از ضرورتهاى على و معلولى؛ يکي نظام را حكيمانه مىبيند و ديگرى پوچ و بيهوده و عبث؛ يكى اين نظام را ثابت
مىبيند و ديگرى متحرك و سيال؛ يكى يكنواخت مىبيند و ديگرى متكامل؛ يكى آن را بىعيب و نقص ميداند و ديگرى ناقص و پر از عيب؛ يكى نظام موجود را بهترين نظام ممكن ميداند و وجود نظام احسن از اين نظام را محال ميداند، و يكى به نظامى بهتر از اين نظام ميانديشد؛ يكى آن را خير محض مىبيند و يكى شر محض و يكى هم ممزوج؛ يكى جهان را در كل خود زنده و داراي احساس و شعور مىبيند و ديگرى مرده و بىشعور؛ يكى آن را محدود مىبيند و ديگرى نامحدود؛ يكى سهبعدى و ديگرى چهاربعدى. اينها و امثال اينهاست كه تلقى ما را درباره جهان عوض ميكند و اينها و امثال اينهاست كه اركان جهانبينى انسان را تشكيل ميدهد... جهانبينى سه گونه است: علمى، فلسفى، دينى.(1)
در دايرةالمعارف کيهانشناسي ذيل مدخل Cosmology دو معنا براي آن آمده است: 1. کيهانشناسي عبارت است از: دانش، نظريه يا مطالعه عالم بهمثابة مجموعهاي منظم از نظامات و قوانيني که حاکم بر آن است؛ 2. بهصورت خاص کيهانشناسي شاخهاي از نجوم است که ساختار و تطور عالم را بحث و بررسي ميکند.(2)
2. طنطاوي جوهري (1287ـ1358ق)
نويسندة مصري، متولد منطقة شرقيه در مصر سفلي. وي مدتي در الازهر و برخي مدارس دولتي تحصيل کرد و سپس معلم مدارس ابتدايي و بعد مدرس دارالعلوم قاهره شد. وي تأليفات بسياري دارد که معروفترين آنها الجواهر في تفسير القرآن در 26 جلد است. تأليفات ديگر وي، بيشتر شامل رسالههايي است که نگاشته و عناوين پرطمطراقي به آنها داده است؛ ازجمله: الارواح، اصل العالم، أين الانسان، التّاج المرصّع، جواهر
1. ر.ک: مرتضي مطهري، شش مقاله (جهانبينى الهى و جهانبينى مادى)، ص271ـ274.
2. Encyclopedia of Cosmology, (Edited by Norriss, S. Hetherington), p.16.
العلوم، جمال العالم، ميزان الجواهر في غرائب الکون، سوانح الجوهري، الزّهره، نهضة الامة وحياتها، النظام والاسلام (ر.ک: خيرالدين الزرکلي، الاعلام، ج3، ص230ـ231؛ نيز ر.ک: فاطمه تهامي، «طنطاوي و تفسير او»، در: آيينة پژوهش، ش63).
3. گرايش پوزيتيويستي
بر اساس اين گرايش جايي براي هيچ قانون علمي بهمثابة يک قضية کلي و قطعي و ضروري، باقي نميماند؛ زيرا اين ويژگيها را بههيچوجه از راه تجربة حسي نميتوان اثبات کرد. تنها قضاياي جزئياي را ميتوان پذيرفت که با تجربة حسي تأييد شوند (صرفنظر از اشکالي که در خطاپذيري ادراکات حسي وجود دارد و به همه موارد، سرايت ميکند) در جايي که تجربة حسي راه ندارد، بايد سکوت کرد و مطلقاً از نفي و اثبات خودداري نمود. مهمترين بنبستي که پوزيتيويستها در آن گرفتار ميشوند، مسائل رياضي است که معمولاً بهوسيله مفاهيم عقلي حل و تبيين ميشوند.(1)
1. محمدتقی مصباح يزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص213ـ215.
خلاصه درس
1. بحث درباره جهان، طبيعت و پديدههاي عالم بهطور استطرادي در قرآن مطرح شده است و شايد در هيچ آيهاي بالاصاله و مستقلاً به اينگونه مسائل پرداخته نشده است؛ بلکه اينگونه موضوعات همواره با هدف و منظوري ديگر در قرآن عنوان شدهاند.
2. ميتوان اهداف قرآن را از طرح مسائل جهانشناختي اينگونه برشمرد:
الف) هدف همه آيات جهانشناسي ممکن است شکوفايي و تقويت معرفت فطري و حضوري انسان نسبت به خدا با نظر کردن در آفريدههاي خدا و تدبير حاکم بر آنها باشد.
ب) يکي از اهداف اساسي اينگونه آيات واداشتن انسان به تفكر و تعقل و دور ساختن او از سطحينگري و غفلت است که وسيله يا مقدمة معرفت خداست. از راه تفکر در پديدهها و آثار ميتوان به مؤثر و علت آنها پي برد و برخي صفات خدا نظير علم، قدرت، حكمت و عظمت را ميتوان درک کرد؛ و شايد ازاينرو بعضي مفسران، اين آيات را دليل وجود خدا دانستهاند.
ج) از اهداف مهم آيات جهانشناسي تکيه بر موضوع ربوبيت خدا و تدبير الهي حاکم بر نظام کلي جهان و انسان است. تعدادي از اين آيات به ملازمه بين خالقيت و ربوبيت اشاره کرده و برخلاف پندار مشركان، بر عدم جدايي تدبير از آفرينش تأکيد دارند.
د) توجه دادن به مسئلة معاد از راه نشان دادن آثار قدرت الهي در خلقت پديدههاي جهان، از ديگر اهداف اين آيات است. ذكر برخي پديدههاي ويژه، مانند «احياي ارض» نيز براي اثبات معاد است.
هـ) در بسياري موارد، هدف از پرداختن به آفرينش جهان و انواع آفريدهها، توجه دادن انسان به عظمت الهي و سترگي حكمت الهي در آفرينش است.
و) در بعضي موارد نيز منظور، برانگيختن روحية شکرگزاري و حقشناسي در وجود آدمي از راه برشمردن نعمتهاي خدا در آسمان و زمين است.
3. قرآن، كتاب فيزيك، اخترشناسي، گياهشناسي، زمينشناسي، جانورشناسي يا كيهانشناسي نيست، بلکه كتاب انسانسازي است و هدف از نزول آن آموزش آن چيزي است که بشر در راه تکامل حقيقي خود يعني قرب به خداي متعال، بدان نياز دارد. پس طرح مطالب جهانشناختي در قرآن يا مرتبط با آن هدف و يا مؤثر در تحقق آن است، و بالذات مقصود نيست.
4. نگرشهاي ناصواب در تفسير آيات جهانشناسي به جهت ناآشنايي با قرآن يا تأثيرپذيري از فرهنگهاي بيگانه پيدا شده است که نمونة آن را در آثار «طنطاوي» مصري ميتوان ديد. او در كتاب معروفش الجواهر في تفسير القرآن كوشيد تا بسياري از آيات قرآني را بر مسائل علمي تطبيق دهد! وي معتقد بود که فرمول همه مسائل علمي را ميتوان از قرآن كشف كرد! كه نگرشي انحرافي و نادرست است؛ زيرا قرآن براي حل مسائل علمي نازل نشده است، بلکه اشاره به بعضي از مسائل علمي در قرآن تطفّلي است.
5. تلقي ناصواب ديگر در تفسير آيات جهانشناسي ديدگاه کساني است که گمان ميکنند قرآن مردم را به شناخت طبيعت و علوم طبيعي دعوت کرده تا در مسير ترقي و تكامل علمي قرار گيرند، و روش قرآن استقرايي است؛ زيرا ازنظر آنان مطالعه طبيعت جز با روش تجربي و استقرايي امكانپذير نيست، و روش قياسي ميراث فرهنگ يوناني است که قرآن با آن به مبارزه برخاسته است. به باور اينان، پيشرفتهاي مسلمانان صدر اسلام، ناشي از روش تجربي بود ولي بعدها غلبة تدريجي فرهنگ يوناني آنها را به بيراهه افكند. بازگشت به قرآن كنار گذاشتن روش قياسي و درپيش گرفتن متد تجربي است!
6. يکي از استدلالهاي تجربهگرايان بر تجربي و استقرايي بودن روش قرآن، تمسک به نامگذاري بسياري از سورههاي آن، به نام موجودات يا پديدههاي طبيعي، مانند: زنبور عسل (نحل)، گاو (بقره)، مورچه (نمل)، انجير (تين)، شمس، قمر و رعد است که بر توجه دادن مسلمانان به طبيعت و دور ساختن آنان از افکار انتزاعي دلالت دارد.
7. نگرش ناصواب ديگري هم وجود دارد که روش قرآن را مشوق روش تحصّلي و تحققي ميداند و معتقد است که اگر بخواهيم درست از روش قرآن پيروي كنيم، بايد به فلسفة تحصّلي يا پوزيتيويسم روي بياوريم. اما در نقد آن بايد گفت که پوزيتيويسم هرچند اسماً فلسفه است؛ در واقع انكار فلسفه است.
پرسشها
1. آيا طرح مسائل جهانشناختي در قرآن، مقصود بالذات است و فينفسه موضوعيت دارد؟ چرا؟
2. اهداف قرآن را از طرح مسائل مربوط به طبيعت، موجودات و پديدههاي طبيعي و کيهاني برشمرده، تحليل کنيد.
3. کژانديشيهاي امثال طنطاوي درباره آيات جهانشناسي قرآن، بر چه نگرشهاي ناصوابي مبتني بوده است؟ علت و عوامل ناکامي او را برشماريد.
4. آيا انتساب روش استقرايي به قرآن و مسلمانان صدر اسلام صحيح است؟ چرا؟
5. آيا ميتوان به بهانة يوناني خواندن روش قياسي آن را کنار گذاشت؟ چرا؟
6. دستاويز قرار دادن نام سورهها براي توجيه انتساب روش تجربي به قرآن چقدر موجه است؟ بيان کنيد.
7. ارجاع روش فهم آيات جهانشناسي قرآن به روش تحصّلي (پوزيتيويستي) را تحليل و نقد کنيد.
منابعي براي مطالعه بيشتر
1. کياشمشکي، ابوالفضل، جهانشناسي در قرآن، مقدمه، ص11ـ28؛ مطهري، مرتضي، مجموعهآثار، ج3، ص29ـ34 (براي معناي جهانشناسي و انواع آن).
2. رستمي، محمدحسن، سيماي طبيعت در قرآن، چاپ اول، بوستان کتاب، قم، 1385، ص137ـ181 (براي اهداف قرآن از بحث جهانشناسي).
3. طباطبايي، سيدمحمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، با مقدمه و پاورقي استاد شهيد مرتضي مطهري، ج5، ص18ـ24 (براي نقد حسگرايي و تجربهگرايي در تفسير قرآن).
4. مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش فلسفه، ج1، درس 16 (براي نقد پوزيتيويسم).
5. مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش فلسفه، ج1، درس 8، ص106ـ113 (براي روش تعقلي و روش تجربي و تفاوت آنها)؛ همو، ايدئولوژي تطبيقي، موسسة در راه حق، قم، ج2، ص70ـ74 (براي قياسگرايي و استقراگرايي).
6. مصباح يزدي، محمدتقي، «رابطه قرآن با علوم بشري (گفتوگو) »، کيهان انديشه، ش28، بهمن و اسفند 1368.
7. خرمشاهي، بهاءالدين، قرآنپژوهي، مقالة «تفسير پوزيتيويستي قرآن» ص294ـ323.
8. طباطبايي، سيدمحمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، با مقدمه و پاورقي استاد شهيد مرتضي مطهري، ج5، ص97،135؛ مطهري، مرتضي، سيري در نهجالبلاغه، فصل دوم؛ السبحاني، جعفر، مفاهيم القرآن، ج6، ص12ـ13، ذيل عنوان «المعطلة بثوبها الجديد»؛ رباني گلپايگاني، علي، «حجيّت و اعتبار عقل در علم و دين»، مجلة کلام اسلامي، ش17، بهار 1375 (براي نقد نظرية تجربهگرايي در مطالعه قرآن).
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org