قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بسم الله الرحمن الرحيم

اصل فكر غيرانقلابي، راحت‌طلبي، سودجويي و سازشكاري است

گفت‌وگوی نشريه فرهنگ پويا با علامه مصباح در تاريخ 22/8/1395

دكتر رهنمايي: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيْمِ. تشكر مي‌كنيم از این كه مساعدت فرموديد طبق روال ويژه‌نامه‌هاي «فرهنگ پويا» خدمت برسيم و از محضر شريف شما بهره بگیریم. حضرتعالي تحول تكاملي در باورها و ارزش‌ها و به دنبال آن تحول در رفتارها را تعريفی شاخص براي انقلاب دانسته‌ايد. بيش‌تر پرسش ما هم متوجه همين تعريف است و اين كه كدام بخش از باورها و ارزش‌ها و رفتارها بيش‌تر مي‌تواند نشانه انقلابي‌بودن و انقلابي‌ماندن باشد؟ همچنین درباره بنيادي‌ترين مسائل انقلاب كه فرموديد درست حل نشده و يا اگر هم حل شده درست توسعه نیافته، پرسش این است كه اين مسائل بنيادين چيست كه مي‌تواند در مفهوم انقلاب نقش داشته باشد و تعريف انقلاب را آن‌طور كه هست روشن‌تر ارائه کند؟ همچنین حضرتعالي فرموده‌اید گام اول در انقلابي بودن و انقلابي‌ ماندن، تعميق باورهاست و با توجه به اين كه رفتارهاي ما به‌ ‌گونه‌ای از باورها و ارزش‌ها سرچشمه مي‌گيرد، نخستین گامي كه بايد براي انقلابي‌گري و انقلابي‌ماندن در نظر بگيريم، تثبيت اين باورها و ارزش‌هاست. پرسش ما اين است كه چگونه می‌توان اين باورها را هم تثبیت کرد و هم عمق بخشيد؟ همچنین درباره انقلابي بودن حوزه، چه كار كنيم كه حوزه روال انقلابي‌گري و انقلابي‌ماندن را حفظ كند و دسيسه‌هاي دیگران برای منزوی کردن حوزه خنثی شود؟

علامه مصباح یزدی: بسم الله الرحمن الرحيم. اولاً عرض كنم اين تعبيري كه مقام معظم رهبري بر آن تأكيد فرمودند، تازگي ندارد؛ ايشان از همان اوائل پیروزی انقلاب هم بيش از همه انقلابيون بر عنوان انقلاب تكيه مي‌كردند و حتي چه بسا برای بعضي از دوستان این مساله مطرح می‌شد که چرا ايشان روي عنوان انقلاب و اسلام تكيه مي‌كنند. اخيراً‌ هم كه چند بار در جاهاي مختلف و بخصوص درباره خود حوزه تأكيد كردند انقلابي باشد، اين پرسش به ذهن مي‌آيد كه اين واژه چه خصوصيتی دارد كه ايشان آن‌قدر بر آن تأكيد دارند. تصور بعضی از انقلابي‌بودن، فعاليت‌هاي بي‌برنامه و بي‌ضابطه در مقابل مقررات و انضباط است! اين تصوری نادرست و برخاسته از رفتارهايي است كه برخی انقلابي‌ها اوائل انقلاب داشتند. گویا كمابيش همه جا این جزو لوازم انقلاب است. آن وقت آن لازم ظني را به جاي ملزوم مي‌گيرند و تصور می‌کنند انقلاب يعني همين و رفتار انقلابي یعنی رفتار بي‌ضابطه!

بی‌تردید رهبر معظم انقلاب كه از انقلاب به عنوان يك واژه مقدس یاد مي‌كنند، منظورشان این نیست. وقتی فرمودند حوزه بايد انقلابي باشد، منظور اين نيست كه بي‌ضابطه كار شود. كسان ديگري از مقدسين يك برداشتي از انقلاب دارند به دلیل رفتاري كه برخی متدينين و مقدسين قبل از انقلاب داشتند. قبلاً‌ برخی مقدسين و علما عباي خود را سر مي‌كشيدند، تسبيح داشتند و ذكري می‌گفتند، در جلسات به بیان احكام دين و شكيات بسنده می‌کردند، در ايام عزاداري هم به بیان ثواب زيارت سيدالشهدا(ع) و عزاداري و گريه اکتفا می‌کردند. تصور می‌شد که آخوند يعني همين! در كنار اين‌ها يك برداشت غلط ديگري هست؛ آن هم مفهومي است كه انقلابیون سياسي در دنيا در مقابل محافظه‌كاران دارند، عمدتاً‌ هم گرايش‌هاي ماركسيستي با آن همراه است. انقلاب‌ها در قرن اخير در آفريقا، آمريكاي جنوبي و حتي شرق آسيا، اندونزي، چين و جاهاي ديگر اغلب يا كاملاً‌ ماركسيستي بودند يا چاشني ماركسيستي داشتند. بعضی تصور مي‌كنند وقتي كه مثلاً‌ رهبر معظم مي‌فرمايند بايد انقلابي بود، يعني اين‌گونه گرايش‌هاي چپ خط‌شكن!

 اگر ما بخواهيم تعريف صحيحي داشته باشيم، بخصوص‌ با حسن انتخابي كه ایشان در واژه‌ها و ادبيات دارند، بايد ابتدا معناي لغوي آن را دریابیم و بعد به كاربردهاي اجتماعي آن با توجه به ظرفيت ايران و اسلام و انقلاب توجه کنیم. دراین صورت می‌فهمیم انقلابی‌بودن در مقابل چه چيزي گفته مي‌شود و  اگر نباشد چگونه مي‌شود. شايد ساده‌ترين ترجمه انقلاب، دگرگوني باشد؛ اما نه هر گونه دگرگوني، بلکه دگرگوني‌اي كه ويژگي خاصي داشته باشد. اولاً‌ در اين انقلاب که گفته مي‌شود، يك دگرگوني اجتماعي منظور است. اگر دگرگوني اجتماعي تدريجي و آرام در طول چند قرن اتفاق بيفتد، به اين انقلاب نمي‌گويند. انقلاب، «دگرگوني همراه با سرعت» است. اگر ما لوازم اين را اخذ كنيم، حالا نگوييم از جمله فصول اين مفهوم است لااقل از لوازم بيّن آن است و آن اين كه نوعی «دگرگونی همراه با ريسك» است. بايد آدم خطري را بپذيرد و خودش را براي فداكاري آماده كند. و الّا به حركتي که ويژگي‌هاي ديگر را داشته باشد، اما همراه با هيچ خطر و ریسکی نباشد، معمولاً‌ انقلاب به معنای عرفی نمي‌گويند. پس مفهوم لغوي آن، دگرگوني است با اين ويژگي‌هاي مفهوم عرفي كه امروزه در محاورات به كار مي‌رود؛ شايد revolution و امثال اين‌ها از معادلات آن هم در زبان‌هاي ديگر به كار مي‌رود. تصور ما اين است كه مفهوم انقلاب، آن دگرگوني‌هايي است كه كمابيش اين لوازم را دارد؛ سرعت، ريسك‌كردن، ريشه‌اي بودن... .

نكته دیگر اين است كه وقتي مقام معظم رهبري بر كلمه انقلاب تأكيد مي‌كنند، انقلاب به مفهوم عام آن كه در همه جاي دنيا مطرح مي‌شود منظور نيست، بلکه «انقلاب اسلامي» است. حالا اسم اسلامي برده نمي‌شود؛ چراکه اين جا ما اصلاً‌ انقلاب ديگري نداريم. اگر ما زمان مشروطيت بوديم و انقلاب مشروطيت مطرح بود، جا داشت این سؤال مطرح شود كه آيا مفاهيم ديني هم در آن دخالت دارد یا نه. اما اين انقلابي كه ما داريم انقلاب اسلامي بوده، حتی اگر اسلام هم نگوييم، اسلام ملحوظ است. اگر انقلاب دو قسم باشد اسلامي و غير اسلامي، يا مثلاً‌ جنسي داشته باشد به نام ديني و دين در بين دين‌ها يك فصلي به نام اسلام داشته باشد، اين به معناي نوع خاصي از انقلاب است. معناي آن بي‌ضابطه كار كردن و شلوغ‌بازي نيست. اين كه گاهي چنين مفاهيمي به ذهن بعضي‌ها مي‌آيد، براي اين است كه در آن ريسك و خطر هست و گمان می‌کنیم لازمه این ريسك، شلوغ‌كاري است. قبلاً‌ وضع آرامي هست و خطري متوجه كسي نيست، حالا كه مي‌خواهد تحولي ايجاد كند، ناچار مقررات موجود زیر پا گذاشته می‌شود؛ نه اين كه در خود مفهوم انقلاب، زیرپاگذاشتن قانون و مقررات باشد. چون تحول كه مي‌گوييم تحول ارادي است، ناچار معناي آن اين است که از وضع موجود نگران هستيم و مي‌خواهيم آن را به وضع مطلوب تغيير دهيم؛ اما این هدف با حركت آرام و بي‌خطر محقق نمی‌شود و لازمه‌اش اين است كه مقررات و نظم غلط قبلي به هم بخورد. پس اگر چنين معنايي به ذهن مي‌آيد، اين گونه نيست كه معناي صددرصد بيگانه‌اي باشد. به تعبیری، در انقلاب چون می‌خواهیم نظم نويني را جانشين كنيم، به هم زدن نظم سابق ملحوظ است؛ اما نه به خاطر اين كه نظم به هم زده شود بلكه براي اين كه نظم بهتري به وجود بيايد. وقتي می‌گوییم اسلامي، پيداست كه بايد بر اساس باورها و ارزش‌هاي اسلامي باشد. البته هر كار اختياري كه انسان از روي آگاهي انجام مي‌دهد، حتماً بر باور و ارزشي مبتني است. آدم بينشي دارد و بر اساس آن بينش، ارزشي را پذيرفته و حالا مي‌خواهد آن ارزش غلط را به هم بزند و ارزش جديد مطلوبي را به وجود آورد. هر كار اختياري اين دو لازمه را دارد؛ بر باور و ارزشی برخاسته از آن باور مبتني است. طبعاً‌ وقتي می‌خواهد كاري مربوط به جامعه انجام بدهد؛ یعنی وضع جامعه را به هم بزند و وضع جديدي به وجود آورد، معنايش اين است كه چيزهايي را مي‌بيند و مي‌خواهد، كه وجود ندارد يا اين‌ها آفت‌ديده‌اند و بايد آن را تغيير داد، آن را كه ديگران مي‌پسندند او نمي‌پسندد، بينش و جهان‌بيني جديدي است. بايدها و نبايدها برخاسته از آن بينش‌هاست. براي تحقق ارزش‌ها كارهايي انجام مي‌گيرد. كنش‌هايي بر اساس ارزش‌هايي برخاسته از بينشي است. اين لازمه هر كار اختياري است؛ منتها وقتي حركتي ملي و عمومي‌ شد،‌ بينش آن هم بايد عمومي باشد. پس اولاً هر انقلابي واقع مي‌شود به واسطه اين است كه بينشي در جامعه پيدا شده، همه مردم يا قشر فعال جامعه كه انقلاب را به وجود آورده‌اند، آن بينش را پيدا کرده و بر اساس آن بينش ارزش‌هايي را قائل شده‌ و بر اساس ارزش‌ها برنامه‌ريزي كرده و كنش‌هايي را انجام داده‌اند. معنای درخطر بودن انقلاب این است که يا بينش‌ها ضعيف شده يا ارزش‌ها كم‌رنگ شده يا مردم در انجام آن تن به كار نمي‌دهند. اين سه مرحله مبتني بر هم هستند. پس اگر فرض ما اين است كه انقلاب اسلامي كرديم و حالا مي‌خواهيم اين انقلاب حفظ يا تقويت شود يا قشر خاصي انقلابي باقي بمانند، همين سه عامل  که علت محدثه است مي‌تواند علت مبقيه باشد؛ يعني بينشي كه مقدمه براي انقلاب بود، بايد رواج یابد، مردم باور كنند اين تغيير در باورهاست، وقتي تغيير در باورها پيدا شد خواسته‌هاي جديدي پيدا مي‌كنند، تغيير در ارزش‌ها، آرمان‌ها و آرزوهاي جديد، بعد برای تحقق آرمان‌های جدید فعاليت مي‌كنند. اين كه گفته شده قدم اول در انقلاب، تصحیح باورهاست يعني همين. چراکه انقلاب، حركتي برخاسته از اراده مردم است؛ اراده همه مردم يا قشر خاصي كه فعال هستند. چون اين برخاسته از اراده اختياري مردم است، حتماً بر بينش و ارزش‌هايي مبتنی است كه مستلزم كنش‌هايي مي‌شود. برای تحقق اين بايد آن ارزش‌ها را عوض كنيم؛ برای عوض کردن ارزش‌ها بايد بينش عوض شود و مردم باور كنند كه واقعيت‌ها و حقيقت‌ها اين‌هاست. پس تغيير در باورها و ارزش‌ها مقدمه براي پيدايش انقلاب است و اگر بخواهد حفظ شود بايد آن مقدمه‌ها و پايه‌ها تقويت شود. اين پاسخ به این كه چرا مي‌گوييم گام اول، حفظ و تقويت بينش‌ها و ارزش‌هاست.

 اگر بگوییم اساس اين انقلاب با ابعاد مختلفي كه دارد، به بُعد فرهنگي برمي‌گردد درست است. انقلاب ما جنبه‌های اقتصادي، فرهنگی، سياسي، بين‌المللي و جهات گوناگون دیگری دارد، اما اين جنبه فرهنگی اصل است؛ براي اين كه اين حركت اختياري برخاسته از باورها و ارزش‌هاست، اصل فرهنگ هم باورها و ارزش‌هاست. بعد فرهنگي يعني چه؟ زبان و گويش و لباس و از اين حرف‌ها؟! نه! اين‌ها نمادي از آن باورها و ارزش‌هاست. اگر بنا باشد در كشوري انقلاب ايجاد شود يا جايي كه هست  تقويت شود، چه قشري اولي است؟ اگر مطلق انقلاب را صرف‌نظر از ديني و غيرديني در نظر بگيريم، معمولاً‌ قشر فرهيخته جامعه هستند كه متصدی اين كار مي‌شوند. اغلب‌ هرجا انقلاب شده، از نظر تاريخي بيش‌ترين نقش را دانشجويان بازي كرده‌اند. قشر فرهيخته جامعه اين‌ها هستند كه آزاد فكر مي‌كنند، مسؤوليت‌هاي بالفعلي چندان ندارند، می‌توانند بیندیشند و حركت كنند. اين‌ها اغلب نقش مهم را بازي مي‌كنند. اما در «انقلاب ديني» دانشجو به اضافه قيد اسلام است؛ يعني روحانيت. پس اگر انقلاب اسلامي بخواهد تقويت شود، اولين بار آن روي دوش روحانيت است و اتفاقاً‌ در ابتدا پيدايش آن همين گونه بوده است؛ از مرجع تقليد و شاگردهاي امام(ره) شروع شد، بعد هم به وسيله همين‌ها دنبال شد تا به اين جا رسيد، بعد گسترش یافت و دانشجوها را هم گرفت، آن‌ها قشر فرهيخته هستند منتها در پرتو اسلام و روحانيت رشد كردند. حالا هم اگر بخواهيم تقويت كنيم باید باز سراغ روحانيت برويم و سپس به دانشگاه گسترش دهيم. درضمن از اين مقدمات معلوم مي‌شود مهم‌ترين قشر كه نقش فعالی در انقلاب اسلامی دارد، چه در احداث و چه در استمرار و تقويت آن، روحانيت است و بعد به ديگران سرايت مي‌كند. از كجا بايد شروع كنيم؟ از همان جا كه مبدأ هر كار اقتصادي شروع مي‌شود. ابتدا بايد باورها را اسلامي كنیم. حالا اين كه اساس باورهاي اسلامي چيست؟ اين جا نبايد وارد شويم، آن را بايد جاي خودش بگوييم. ريشه‌اي‌ترين اعتقادات اسلامي همان اصول دين و توحيد و معاد و نبوت است، به دنبال آن هم مساله امامت است كه به رهبري مي‌رسد. متقابلاً‌ بزرگ‌ترين خطري كه انقلاب اسلامي را تهديد مي‌كند، خطرهایی است كه به ضعف اعتقادات برمي‌گردد؛ همين كارهايي كه دشمنان به وسيله اين سايت‌ها و رسانه‌هاي الحادي و انحرافي انجام می‌دهند: توسعه فرهنگ الحادي، يعني فرهنگ فعلي غربي بخصوص آمريكايي. زماني بود اگر مي‌خواستيم بگوييم فرهنگ آمريكايي مساوي با فرهنگ الحادي است، خيلي مؤونه داشت؛ خيلي‌ها مخالفت مي‌كردند و مي‌گفتند اين ادعاي مثلاً‌ جهت‌دار و متعصبانه است! شما مي‌خواهيد عقيده شخصي خود را تحميل كنيد! ولي از آن وقتي كه پس از فروپاشي اردوگاه سوسياليستی و مكتب ماركسيسم گفتند دشمن اصلي ما اسلام است، ديگر علني شد. اين هم بي‌جهت نيست؛ چون ديدند با اديان دیگر می‌توانند به نوعی كنار بیایند؛ اما فرهنگ اسلامي بخصوص با سرمایه سیدالشهدا(ع) را نمي‌شود هيچ كاري كرد جز اين كه آن را نابود كنند. بنابراین کمر همت بسته‌اند تا  ايران شيعي و ساير كشورهايي كه از فرهنگ شيعي بهره برد‌ه‌اند مثل عراق و لبنان را نابود کنند. همه اين‌ها مقدمه است براي اين كه اسلام را از صفحه فكر بشري براندازند. از هر راهي هم بتوانند، وارد می‌شوند. به درختي مي‌ماند كه اول ميوه‌هاي آن را مي‌چينند، بعد برگ‌هاي آن را مي‌زنند، بعد شاخه‌هاي كوچك آن را تا برسد به تنه و کم‌کم ريشه آن را خشك كنند. چون زورشان به ريشه و تنه نمي‌رسد، شاخ و برگ‌ها را مي‌كنند، ابتدا اين طرف و آن طرف درباره اعتقادات و احكام اسلامي، اختلاف مرد و زن، دموكراسي، جنگ و صلح و ... شبهه ايجاد مي‌كنند. امروز به يكي از دوستان مي‌گفتم، در يكي از سوالاتي كه در سايت ما آمده بود  شخصی مقدمه‌اي نوشته بود كه اگر معلمي سر كلاس بيايد و روشي را براي تدريس انتخاب كند و آخر سال همه يا اكثر دانش‌آموزان رفوزه شوند، ما كشف مي‌كنيم كه يا اين روش غلط بوده يا اين معلم بلد نبوده؛ و الّا اگر روش صحيحي در آموزش باشد معلم هم بلد باشد آن روش را درست اجرا كند، بايد دست‌کم اكثريت قبول شوند. اين مقدمه ظاهراً‌ خيلي دلنشين هم هست و آدم زود مي‌پذيرد. مي‌گويد بسيار خب، پیامبر آمده و دینی را آورده، صدها سال هم اجرا كردند، خودش هم مي‌گويد «أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»[1]«أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ»[2]«وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ»[3] انبيا‌ را مي‌شمرد مي‌گويد اين‌ها را نابودشان كرديم، بلا نازل كرديم «وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ» اين خودش دارد دليل ابطال خودش را مي‌گويد؛ بالاخره يا دين غلط بوده يا انبيا بلد نبودند اجرا كنند، چرا بايد «أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» باشد؟ اين شبهه خیلی قوي است و اثر مي‌كند. دشمنان دارند از اين گونه كارها مي‌كنند. نه مي‌گويد من كافرم نه مسلمان نه قرآن را قبول ندارم، مي‌گويد اين شبهه را ببين! يا دين غلط است يا اين‌ها بلد نبودند اجرا كنند! شما از يك طرف مي‌گوييد اين دين دين خداست، محتواي قرآن كلام خداست؛ از طرف ديگر مي‌گوييد اين‌ها معصوم هستند و اشتباه نكردند. باید يكي از اين دو ادعا را کنار بگذارید و الا با محتواي خودش نمي‌سازد! دشمنان خوب فهميدند که بهترين راه براي براندازي اسلام، تشكيك در باورهاست؛ به دنبال باورها ارزش‌ها هم تغيير مي‌كند. همين آمارهایی که مي‌دهند از فلان زمان تا فلان زمان زن‌ها حجاب و چادر خود را بيش‌تر كنار گذاشتند، اين‌ها بدین سبب است كه در فرهنگ ما اثر كرده است. بايد باورها، ارزش‌ها وبعد رفتارها تغيير كند. چه كسي بايد اين كار را بكند؟ مهم‌ترين قشر روحانيت است. پس حوزه بايد انقلابي بماند تا اسلام باقي بماند. اين يك وجه بحث است. يك جهت ديگر اين است كه بالاخره ما از جهت تاريخي اين انقلاب را بررسي كنيم. هر دوست و دشمني مي‌داند قوام انقلاب ايران به امام(ه) است. اگر امام نبود انقلابي واقع نمي‌شد. يك حركت اصلاحي گوشه و كنار ممكن بود اما انقلاب نمي‌شد. انقلاب يعني حرکتی فراگير كه اين تحول بنيادي را در جامعه به وجود آورد و ابعاد مختلف داشته باشد. اين كار امام است. او چه كار كرد؟ كلمات او را بررسي كنيد. در كدام سخنراني ایشان است كه چند مرتبه درباره اسلام و خداوند تبارك و تعالي صحبت نكرده باشد؟ هرجا هر ارزشي هست به اسلام نسبت مي‌دهد، هرجا پيروزي هست مي‌گويد برای اسلام است اين‌ها از اسلام سيلي خوردند، نمي‌گويد ما ملت ايران به آن‌ها سيلي زدیم. پس اگر بخواهيم اين انقلاب را تعريف كنيم هيچ اسم ديگري براي انقلاب اسلامي نداريم. این رهبر انقلاب و اين هم سخنان اوست. در سخنان امام(ره)، كدام واژه از همه بيش‌تر است؟ بله! جنبه‌هاي ديگري هم هست و ما انكار نمي‌كنيم  که قشرهايي قبل از امام(ره) شروع به انقلاب كرده بودند، حزب توده و انقلاب‌هاي دموكراتيك غربي و ليبرال جبهه ملي قبل از امام(ره) تشكيل شده بود ولي اين‌ها راه به جايي نبردند. انقلاب هنگامی به ثمر رسيد که امام(ره) پا به ميدان گذاشت و اين ايده را مطرح كرد، مردم هم حمايت كردند و تا پاي جان ايستادند.

 پیش‌تر، چهارتا را مي‌گرفتند، چند روز زندان و آزاد مي‌كردند، بعد همين‌ها را وزير مي‌كردند! در كابينه قوام‌السلطنه چند وزير ماركسيست داشتيم؛ یعنی او برای این که روس‌ها را فريب دهد و بلشویك‌ها را از آذربايجان خارج كند، چند وزير از حزب توده انتخاب كرد اما اين‌ها به جايي نرسيد و شاه سر جاي خودش بود. تغيير بنيادي و فراگير در كشور به دست امام(ره) انجام شد و عامل اصلي آن هم گرايش ديني بود. حالا هم اگر بخواهيم اين انقلاب باقي باشد، بايد عقائد و بينش اسلامي تقويت شود. هر چيز ناسازگار با اسلام در اين انقلاب رشد كند، ماري در آستين خود انقلاب است كه روزي زهر خودش را به اين انقلاب خواهد ريخت.  اگر برخی، انقلاب را وسيله‌اي براي هوس‌هاي خودشان قرار دهند که سرمايه‌هاي بيش‌تري برای خود و فرزندان و بستگانشان كسب كنند، اين انقلاب اسلامي نمي‌شود؛ بلکه نفاقي است كه به اسم اسلام، به خود اسلام ضربه مي‌زند. پس بايد باورها و ارزش‌هاي اسلامي را بشناسيم، سپس خودمان را اصلاح كنيم و در مرحله بعد، كساني را كه ‌ انگيزه‌شان اسلامی است، شناسايي و تقويت و در بین مردم ترويج كنيم. ملاحظه بفرماييد در فرمايشات آقا با اين كه در خيلي جاها روي اقتصاد و معيشت تكيه مي‌كنند، اما هرجا صحبت اين مي‌شود كه بحثي بكنند به مسائل فرهنگي برمي‌گردد، ما انقلاب نكرديم كه شكم سير شود، ممكن است آن‌ها هم گفته شود، در قرآن هم  داریم«أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ»‌[4] اما اين‌ها هدف نيست. در فرمايشات مقام معظم رهبري يا امام(ره) اين‌ها مطرح مي‌شود و بايد هم براي عموم مردم مطرح كرد؛ اما فرق است بين اصل و فرع، و بين هدف و وسيله.

 

دكتر رهنمايي: يكي از پرسش‌ها هم به همان جريان‌هايي مربوط می‌شد كه ممكن است حوزه را از مسير انقلاب، منحرف و منزوي و به نوعي دچار چالش كنند.

علامه مصباح:‌ به نظر من يكي از بحث‌هايي كه بايد مطرح كرد اين است كه اصلاً‌ چرا در يك جامعه كساني با انقلاب مخالف هستند؟ در جامعه به معناي عام آن، ازآن‌جایی‌که لازمه انقلاب، خط‌شكني و هزينه‌كردن است، افراد راحت‌طلب مخالف انقلاب هستند؛ چون به دنبال اين هستند كه منافع خودشان را بيش‌تر تامین کنند و مطلوبيت بيش‌تري در جامعه يا بين‌الملل داشته باشند، در دنیای متعارف سیاسی اوجش اين است كه سیاسیون بخواهند در دنيا پست و مقامي پيدا كنند و كشورهاي ديگر به آن‌ها اهميت بدهند، اگر ببینند اكثريت كشورهاي ديگر با اين مخالف هستند و باعث انزوا و تحریم می‌شود، مخالفت می‌کنند. پس اصل فكر غيرانقلابي براي راحت‌طلبي، سودجويي و سازشكاري است؛ لازمه راحت‌طلبي و سودجويي اين است كه آدم با جاهايي كه اميد سودي هست كنار بيايد. سازشكاري مي‌شود تا در دنيا براي او اهميت قائل شوند، بايد به افكار آن‌ها احترام گزارد و برخورد تند نداشته باشد،  به نزاكت سياسي می‌رسد، اين كه با همه شخصيت‌هاي جهان برخورد محترمانه داشته باشد و روي پرچم كسي پا نگذارد و مرگ بر كسي نگويد. بعضي رئيس جمهورها بودند که گفتند اصلاً‌ اين واژه مرگ خوب نيست! بله آمريكا خيلي به ما خيانت كرد، اما ما چرا حرف زشت مي‌زنيم؟ روحيه اين، همان راحت‌طلبي و دنياپرستي است. «حُبُّ الدُّنْيَا رَأسُ كُلِّ خَطِئَة». اما انگیزه آن‌هايي كه با انقلاب اسلامي مخالف هستند، از اين بالاتر است. غير از اين روحيه عمومي راحت‌طلبی كه در اين‌ها هم وجود دارد، شبهه‌هايي هم دارند كه كمابیش از اول نهضت حضرت امام(ره) مطرح مي‌كردند. حتي شخصيت‌هاي بزرگ جامعه شبهه‌هايي را نقل مي‌كردند که باعث مي‌شد امام(ره) به صورت موهومي معرفي شود؛ مثلا يك آدمِ - جسارت است- ماجراجو! در زمانی كه امام(ره) تبعيد شده بودند...، به مناسبتي عده‌ای كه بعضي از آن‌ها الان جزو مراجع هستند، پيش يكي از مراجع رفتند و گفتند وظيفه ما چيست و شما چرا كاری نمي‌كنيد؟ آن آقا می‌گوید: انقلاب، شوخي نيست که يك نفر بلند شود تصميمي بگيرد و ديگران عمل كنند، اين كاري طولاني و زمان‌بر است که همه بايد در آن مشاركت داشته باشند و تصميمی مشترك و حساب‌شده باشد وروي آن فكر شود؛ از جمله ببينيم اصلا صحيح است با كسي كه تنها پادشاه اسلام و پادشاه شيعه است مبارزه كنيم؟! یعنی بعد از حركت امام(ره) و به زندان افتادن ايشان، بعضي مراجع هنوز اين‌گونه فكر مي‌كردند!  اگر هم براي شاه نامه مي‌نوشتند، می‌نوشتند: «خلد الله ملکه»! امام(ره) واقعاً‌ كاری معجزه‌آسا كرد آن‌ هم در هنگامی كه هنوز شهريه نداشت، در حالی که اين‌ها سال‌ها بود شهريه مي‌دادند و موقعيت اجتماعي داشتند. این را به عنوان مثال عرض كردم. ما اين مشكلات را در انقلاب اسلامي داريم. در دیگر انقلاب‌هاي جهان اين مشكلات نيست؛ فقط همان مشكلات روحي تنبلي و لوازم آن است؛ اما اين جا شبهه‌هاي ديني و سياسي هم مطرح مي‌شود. این‌که بايد حركت دموكراتيك باشد و رأي‌گيري شود، بايد گروهی تصميم بگيرند نه يك نفر. حتي اسم برده شد كه بايد جمعي مثلاً 12 نفر باشند که باهم مشورت كنند و هرچه اكثريت رأي دادند عمل شود نه این که امام(ره) تنها تصميم بگيرد! اين شبهه‌ها به جهات شخصي و روحي و تعلقات افراد برمی‌گردد. به هرحال اين مصيبت‌ها هم هست. اگر بخواهيم انقلاب باقي بماند، باید اين شبهه‌ها را پاسخ دهيم. آن ‌زمان‌ فرصت کافی نبود، بالاخره حركتي آغاز شده و شبهه زياد بود،  چه كسي فكر كند و چه كسي جواب دهد؛ اما حالا 40 سال گذشته است ما چقدر در مورد جواب اين‌ها فكر كرده‌ايم؟! هنوز بعضی مسائل بنيادي حل نشده است. همين ولايت فقيه كه ما بايد يك ولي‌فقيه واجب‌الاطاعه  داشته باشیم يا  این که هركس احساس كرد مجتهد است، ديگر فقيه است! بنده يادم است كساني كه احساس مي‌كردند اجتهادي دارند، سعي مي‌كردند سهم امام را بگيرند و حفظ كنند تا چند سال ديگر شهريه بدهند! اصلاً‌ ملاك اين بود كه من مجتهد شوم. مجتهد شوم يعني چه؟ يعني احساس كنم می‌توانم اين فتوا را بدهم بدون احتياج به تقليد از كس ديگري. هر فقيهي مي‌تواند سهم امام بگيرد. اغلب، مجتهدين از اول شرط اعلميت در تقليد را ندارند، بعد كم‌كم جدي مي‌شود، من مجتهد هستم. اوایل شايد با اجازه يك مرجعي، بعد اجازه كنار مي‌رود و فقيه هستم. معنای ولايت فقيه اين نيست كه اعلم باشد. تازه ما داريم زحمت مي‌كشيم ولايت فقيه درست كنيم براي يك شهر 30 ولي فقيه دارد، براي يك كشور مي‌بيني 200 ولي فقيه داريم! اين اداره مملكت شد! اين مسائل هنوز درست حل نشده! ضربه‌هايي كه دشمنان دارند به ما مي‌زنند از راه همين افراد است كه آخر آخرش شما آمديد ولايت فقيه را اثبات كرديد. كدام روايتي دارد كه ولیفقیه بايد اعلم باشد؟ لااقل اين‌هايي كه به آن استناد مي‌شود غالباً‌ در آن اعلم ندارد: «انظروا الي رجل رواه حديثنا ...». اگر اين نباشد اصلاً حكومتي باقي نمي‌ماند و بهترين راه نفوذ براي دشمنان فراهم مي‌شود؛ چند نفري دور هر کسی را بگيرند که آقا شما اعلم هستيد و آن‌هاي ديگر ضد اسلام كار مي‌كنند! يك جنگ داخلي راه بيندازند و به دست خودشان، خودشان را از بين ببرند. ما هنوز مسائل بنيادي خود را درست حل نكرده‌ايم. واقعاً‌ در چه چيزهايي شبهه مي‌اندازند!‌ اگر ولي فقيه گفت بايد زن خود را طلاق بدهي آخوند در خانه خود نشسته به من مي‌گويد برو زنت را طلاق بده! چنين چيزي در عالم اتفاق افتاده يا نه؟ و اصلاً جاي إعمال ولايت فقيه مگر اين جاست؟ ولايت‌فقيه يك مساله اجتماعي است و بر اساس مصالح اجتماعي بايد امر و نهي بكند، اين چه ربطي دارد كه بگويد تو زنت را طلاق بده يا نده؟ اين‌ها را هو مي‌كنند كه ولي‌فقيه اين گونه است؛ پس چه ديكتاتوري از اين بالاتر؟! اين‌گونه مسائل، نه ابعاد آن درست بيان شده، نه حل شده و نه فرصتي داده شده. 40 سال گذشت اما هنوز اندر خم يك كوچه‌ايم! چه كسي بايد اين‌ها را تبيين كند؟ اين كه «آقا» در پرده مي‌فرمايد بايد مردم را روشن و مسائل را براي آن‌ها تبيين كنيد، نمي‌تواند اين‌ها را صریح بگويد ولي اين خون‌دل‌ها را بايد بخورد.

 براي روز عيد يك مجتهد گفت امروز عيد است يا نيست، حتماً‌ بايد فقيه ديگري برود بر ضد او عمل كند يا لااقل از شهر خارج شود و سفر كند؟ اگر فقيهي در مساله‌اي حكم كرد، بر مجتهد ديگر حرام است حكم او را نقض كند. اين براي كجاست؟ اگر بنا باشد هر فقيهي بگويد من شك دارم مساله درست بوده يا نه، اين چه حكومتي می‌شود؟! نظير اين‌ها هم غير از مسائل اجتماعي و سياسي است كه همه دنيا و همه انقلاب‌ها با آن مواجه هستند. انقلاب اسلامي اين مشكلات مضاعف را دارد كه خيلي عميق‌تر از مشكلات ديگر انقلاب‌هاست. اين است كه واقعاً‌ اخلاص، گذشت و فداكاري مي‌خواهد. آدم باید از خيلي چيزها چشم‌پوشي كند تا بتواند قدمي براي پيشرفت انقلاب و حفظ ارزش‌هاي انقلاب بردارد؛ تا نوبت به كشورهاي اسلامي و مذاهب ديگر برسد كه با آن‌ها چگونه بايد برخورد كرد.

 

دكتر رهنمايي: همين اختلاف نظر بيوت و مراجع را با چه ظرافتي مي‌شود تبيين كرد؟

علامه مصباح:‌ اين‌ها هنر نويسنده و گوينده است كه عناوين ثانويه را رعايت كند و حرف را فقط به گوش كساني كه بتوانند اثر خوب داشته باشند، برساند و بهانه‌اي به دست دشمنان ندهد.

 

دكتر رهنمايي: اين چيزها عمومي نشود.

علامه مصباح:‌ بله! به زباني بگويد كه اصلاً عموم مردم متوجه نشوند. البته خود اين رياضت می‌خواهد. آدم حرفي را مي‌داند و يقين هم دارد كه بايد گفت اما به چه زباني بگويد، خود اين يك رياضت است. عناوين ثانويه را بايد رعايت كرد. كساني كه اين اشتباه‌ها را مي‌كنند، اگر نباشند چه كساني جانشين آن‌‌ها مي‌شوند؟ بايد رفت دست آن‌ها را بوسيد و احترامشان كرد؛ منتها به گونه‌ای تذکر داد كه اگر غفلتي دارند دفع غفلت شود و ديگران نتوانند از آن‌ها سوء استفاده كنند.

 

دكتر رهنمايي: سال‌هايي كه كانادا بوديم، يكي از دوستان لبناني علاقه‌مند به حزب‌الله مي‌گفت: خانم من مقلّد علامه سيدفضل‌الله است، پدر و مادرم مقلّد فلان آقا هستند، خودم هم مقلّد مقام معظم رهبري هستم؛ گاهی سر يك موضوع دچار تشتت مي‌شويم و اختلاف نظرها اوج پيدا مي‌كند و این در خانه ما اسباب دردسر است.

علامه مصباح:‌ يكي از راه‌ها اين است كه آرام‌آرام اين مسائل در سطح‌هاي نازل‌تري مطرح شود. اين‌ها به عنوان سؤال بايد پاسخ داده شود. آيا حكومت اسلامي همين است كه در يك خانواده سه نوع نظر نسبت به جامعه اسلامي باشد؟ اين كه نقض حكم حاكم حرام است آيا شامل اين جاها نمي‌شود؟ كجا از اين جا مهم‌تر است كه بايد وحدت نظر مردم حفظ شود؟ آيا يكي از حكمت‌هاي وجود حكومت همين نيست كه مردم در يك مسير حركت كنند تا دشمنان نتوانند بر آن‌ها غالب شوند؟ می‌توان از داستان‌هاي طالوت و جالوت استفاده كرد. اين‌ها هنرهايي است كه آن‌ها كه خودشان را اهل جهاد مي‌دانند، باید هم ياد بگيرند و هم زحمت‌هاي آن را تحمل كنند.

 

آقای ابراهیم‌زاده:‌ از مطلبتان درباره کسی كه آن شبهه را ايجاد كرده بود، به ياد مطلبي از شهيد قدوسي رضوان الله تعالي عليه افتادم. در يكي از يادنامه‌ها مطالعه می‌كردم ايشان مي‌فرمايد وقتي كلاسم تمام شد، یک خواهري به من گفت بر اساس تعريف شما از اسلام، اسلام براي به كمال رساندن يك عده آمده و بقيه طفيل هستند. من در پاسخ او گفتم: بله! همين طور است؛ بقيه طفيل هستند. ما به سيره حضرت امام(ره) هم كه نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم ایشان در مقطعي يك نردبان كمال برپا كردند و عده‌اي به كمال رسيدند؛ كما اين كه در جنگ فرمودند خوشا به حال آن‌هايي كه به شهادت رسيدند. سفره‌اي پهن شد. الان هم سفره‌اي پهن شده، ما با جرياني روبه‌رو هستيم كه انقلابي‌گري را بازي مي‌دانند! چون خودشان اهل بازي هستند، تصور می‌کنند رهبر معظم انقلاب و ديگر بزرگان هم اهل بازي هستند و دارند بازي مي‌كنند! هيچ وقت هم متوجه اين مطلب نبودند كه حضرت امام(ره) فرمودند ماهیت انقلاب با انقلاب‌هاي ديگر متفاوت است. همان طور كه حضرت‌عالي هم اشاره كرديد، ما الان با جريانی روبه‌رو هستيم که به گونه‌ای در باورها تغيير ايجاد مي‌كند و همه چيز را با عينك خاصي مي‌بيند، هيچ وقت احساس نمي‌كند رهبري با چه مؤلفه‌هايي دارد بيان مي‌كند. اين جريان بر اساس نگاه چرتكه انداختن و عقلانيت ابزاري رفتار می‌کند که شما اشاره‌اي فرموديد. خيال مي‌كنند بعضي از كساني كه كنار رهبري ايستادند، از جنس خودشان هستند. الان ما كه با جوانان روبه‌رو هستيم، از چه زاويه‌ای نگاه كنيم؟

 

علامه مصباح:‌ حقيقت اين است كه جامعه هيچ وقت يك‌دست نبوده و هيچ وقت هم يك‌دست نخواهد بود: «وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ»[5] منتها اين اختلاف‌ها در چند جهت است. يك دسته منشأ اختلاف‌ها، كمبود فطري است. بالاخره گروهی مثل بعضي بچه‌ها عقب‌افتاده هستند و نمي‌توانند درك كنند، نقص ذاتي دارند و نمي‌توانند حل كنند. عده‌ای ديگر استعدادشان خوب است و مي‌توانند فكر كنند؛ اما زمينه فكر برايشان فراهم نبوده و استاد و مربي مناسبی نداشته‌اند. اين‌ها كم نيستند. امروز در دانشگاه‌ها زياد مي‌بينيم افرادي كه از خيلي از ما طلبه‌ها مخلص‌تر هستند اما اشتباه‌هایی دارند؛ چراكه كسي به آن‌ها نگفته است و نفهميدند. اين‌ها تربيت‌شده مكتب‌هاي غربي هستند. عده ديگر عناد دارند. مي‌توانند و مي‌فهمند اما دكانشان اجازه نمي‌دهد! اين‌ها كم نيستند. ما با يك جامعه‌ مواجه هستيم. حالا صرف‌نظر از اين كه خود ما كجاي مجموعه هستيم، خود مجموعه قشر‌های مختلفي دارد. يك عده عقل درستی ندارند و اصلاً نمي‌توانند بفهمند، با اين‌ها بايد مدارا كرد. با کسانی که اهل عناد هستند بايد جدی مبارزه كرد؛ منتها باید راهش را یافت و در هر زمان با شيوه‌اي مناسب مبارزه كرد. مثل همين سران آمريكا، مثل شمر و عمرسعد. آيا شمر امام حسين(ع) را نمي‌شناخت؟ تا چندی پیش‌تر در ركاب علي عليه‌السلام بوده است! اين‌ها عالماً‌ عامداً‌ به خاطر منافع خود آمدند. اكثريت، قشر متوسط بين اين دو هستند كه آن طور كه شايد و بايد، به آن‌ها تفهميم نشده است؛ البته خود آن‌ها هم مراتبي دارند.گاهی بايد آرام‌آرام از مقدمات بعيده شروع كرد تا برسند به حدّي كه بتوان مسائل را تبيين كرد؛ گاه بعضي‌ها آماده هستند که این‌جا باید آن نشتر آخري را زد و اصلاح كرد. این‌ها مختلف هستند. عمده كار ما با اين قشر است. «آقا» که مي‌فرمايند روشن‌گري كنيد براي چه كسي مي‌گويند؟ براي اهل عناد؟ آن‌ها روشن هستند گاهي مسائل را از ما بهتر مي‌دانند؛ منتها نمي‌خواهند عمل كنند! براي آن‌هايي هم كه اصلاً‌ نمي‌فهمند، هزار بار هم که بگويي، تازه الفباي آن را ياد نمي‌گيرد؛ اين هم فايده ندارد. عمده قشر متوسطي هستند كه مي‌توان روي آن‌ها كار كرد و اثر گذاشت. اما آن هم يكسان نيست و مراتبي دارد. بايد روی آن‌هايي كه قشر مؤثرتر جامعه هستند، كار كنيم. دانشجويان فعال، بهترين قشري هستند كه بايد روي آن‌ها كار كنيم. علت اين كه گفتیم طرح ولايت، ابتدا براي دانشجوها اجرا شود، همين بوده است. اين‌ها وقتي واقعیتی را باور كنند، می‌توانند در خانواده و فامیل و دوستان خود اثر بگذارند. شما بررسي كنيد و آمار بگيريد، در يك كلاس غالباً افرادي كه چند صفت داشته باشند، حرفشان در ديگران خيلي اثر مي‌گذارد؛ کسانی ‌که درسشان خوب باشد، خوش‌قيافه و خوش‌اخلاق باشند. اين‌ها باعث مي‌شود تاثیرگذار باشند. مجاهدين از همين روش استفاده مي‌كردند. در هر شهري چند نفر را پيدا مي‌كردند كه اين صفات را داشته باشند و روي اين‌ها كار مي‌كردند، آن‌ها هم خودشان مي‌رفتند كار مي‌كردند. ما بايد در قشر فرهيخته جامعه كار كنيم. اين ايام مربوط به مرحوم آقای طباطبايي رضوان الله عليه است. يك وقتي بود ما روي سادگي و بچگي دلمان مي‌خواست مثلاً‌ دنبال امور معنوي و تهذيب نفس برویم، گاهی خدمت آقاي طباطبايي مي‌رسيديم و التماس مي‌كرديم يك چيزي به ما یاد بدهید. با دو مساله مواجه بوديم كه گاهي تزاحم پيدا مي‌كرد. يكي اين كه مي‌خواستيم دنبال جهات معنوي برويم بايد از درس خود كم می‌گذاشتیم؛ يكي هم این که قشرهای مختلف بخصوص دانشگاهیان كمابیش مراجعه مي‌كردند و ما را دعوت مي‌كردند که بیا سخنراني كن یا درس بگو. خدمت آقاي طباطبايي عرض کردیم آقا ما با اين سؤال مواجه هستيم كه پرداختن به امور معنوي، مقداری به درس ما لطمه می‌زند، اگر بخواهیم به حرف این جوان‌ها هم گوش بدهيم بايد هم از درس خود بزنيم هم از جاي ديگر؛ چه كار كنيم؟ ايشان فرمودند درس را مزاحَم قرار ندهيد! من همان شب يك درس فقه شروع كردم. استادي بود که شب درس فقه مي‌گفت، خدا رحمت كند مرحوم آقا مصطفي هم درس همان استاد مي‌آمد. اما دانشجوها يكي آقاي قلي‌زاده بود که آن موقع دانشجو بودند و عده ديگري كه بعضي از آن‌ها استاندار تهران شدند، چند نفر پزشك بودند، و ... . بچه‌هاي نخبه‌اي بودند. اين‌ها پيشنهاد كردند كه هفتگي درس تفسير براي ما بگو. مشكل اين بود كه بايد وسط هفته برويم. اگر روز جمعه بود مشكل چندانی وجود نداشت و احتياج به سؤال نداشتيم؛ مي‌رفتيم تهران به پدر و مادر خود سر مي‌زديم، ضمناً درس هم مي‌داديم. مشکل این بود که مي‌گفتند وسط هفته بخصوص سه‌شنبه باشد. برای يك جلسه سه چهار ساعت طول مي‌كشید تا به تهران برسيم، سه چهار ساعت هم برای بازگشت صرف می‌شد، يك‌روز كامل از دست می‌رفت تا يك جلسه براي دانشجوها داشته باشیم. خدمت آقاي طباطبايي گفتيم جريان اين است؛ فرمودند آينده كشور دست اين‌هاست، اگر روي اين‌ها كار كنيم ما در كشور اسلام خواهيم داشت. اين تعبير براي ايشان بود، آينده كشور دست اين‌هاست؛ قبول كنيد! ما هم بلند مي‌شديم مي‌رفتيم خانه خودمان، آقاي قلي‌زاده يك ماشين بنز گازوئيلي قديمی داشت، مي‌آمد از خانه آقابزرگ ما در نارمك سوارمان مي‌كرد و به جلسه می‌برد. بالاخره يك روز كامل ما صرف مي‌شد که ما برويم يك جلسه تفسير براي اين‌ها بگوييم؛ منتها تفسير جهت‌دار بود. منظورم راهنمايي آقاي طباطبايي بود. يك آخوند حوزوي منزوي بود اما در كارهايی این‌گونه چقدر بصير بود. از يك طرف مي‌گفت نبايد از درس كم بگذاري، بگويي مي‌خواهم بروم عبادت كنم؛ اين سر جاي خودش، درس را نبايد مزاحًم قرار داد، درباره دانشجوها هم فرمودند كه آينده كشور دست اين‌هاست، اگر روي اين‌ها كار نكني معلوم نيست آينده كشور چه مي‌شود. اين‌ها درسي براي امروز ما هست. زمان شاه، چهارتا دانشجو از ما درخواست مي‌كردند برويم براي آن‌ها تفسير قرآن بگوييم؛ اما امروز در همین طرح ولايت امسال سه چهار هزار نفر داوطلبانه آمدند و شركت كردند. اگر در این باره كوتاهي كنیم، جواب خدا را نمی‌توانیم بدهیم. بايد بفهميم راه، ارشاد و تأثيرگذاری در فكر مردم است؛ اما چگونه؟ بايد مخاطبش كساني باشند كه هر یک بتواند روي 100 نفر كار كند. با چه شيوه‌اي؟ شیوه‌ای  که در حداقل زمان، حداكثر نتيجه را ببريم. به جای این که بگویی تو بايد دست‌کم 10 سال طلبگي بخواني تا بتواني بفهمي ولايت فقيه يعني چه، مي‌شود با يك بيان ساده قابل فهم و در عين حال متقن، ظرف يك ماه، 40 روز اين مسائل را تبيين کرد.  باید شیوه انتخاب مخاطب و شيوه برخورد را فراگیریم. بيش از همه چيز رفتار اخلاقي ما تأثیر دارد. مخاطب باید بفهمد كه ما نمي‌خواهيم از او استفاده‌اي ببريم. بزرگ‌ترين آسيبي كه كار ما دارد اين است كه مي‌گويند اين دكانشان است. بايد اين فكر را از مغز آن‌ها درآورد. «لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا»[6]. دیگراين كه نباید خود را يك سر و گردن بالاتر از مردم معرفي كنیم. این‌که ما عالم هستيم و شما جاهل هستيد و جاهل بايد در مقابل عالم زانو بزند و خضوع كند! پيغمبر(ص) هم اين گونه نمي‌گفت. آدم اگر مي‌خواهد اثر كند بايد تنزّل كند. حضرت عيسي(ع) به شاگردهاي خود مي‌گفت: پاهايتان را دراز كنيد من بشويم. باید بفهمند ما واقعاً‌ خيرشان را مي‌خواهيم؛ خير امت و خير همه بندگان خدا را. اگر هم با كسي دشمني مي‌كنيم، براي خدمت به بندگان خداست؛ منتها بندگاني كه دنبال خير خودشان هستند. براي اين كار آدم بايد زندگي ساده‌اي داشته باشد تا بتواند قناعت كند. وقتي ما بلند پروازي كنيم، خواه ناخواه در ما اثر مي‌گذارد و دنبال كاري مي‌رويم كه درآمد بيش‌تري داشته باشد. اگر خودمان را تهذيب نكرده باشيم مي‌خواهيم در هر كسي به خوبي اثر بگذارد؛ ‌ شما دانشجو و استاد هستيد ولي ما آيت‌الله هستيم، خضوع نمي‌كند؛ همه مي‌دانند اين دكان است. باید هم اخلاق و رفتار خود را اصلاح كنيم، هم با ادبياتي صحبت كنيم كه قابل فهم باشد. شنیده‌اید داستان آن قصابي که سؤال کرد: ما گوسفندي به فلان نحو کشته‌ايم؛ آيا حلال است؟ امام جماعت پاسخ داد: اگر فري اوداج اربعه مستقبل القبله با آلت حديديه شده باشد حلال است و الا حرام است. قصاب به رفيقش گفت پا شو برويم آقا مشغول خواندن تعقيبات است؛ حالا وقت جواب دادن ندارند! جواب سؤال بايد طوري باشد که مخاطب بفهمد و با زبان و بياني متناسب با فرهنگ او باشد و اگر اصطلاحاتي به کار مي‌رود معناي آن اصطلاحات را بداند. آقا ادعيه، قرآن، تجليات، نمي‌دانم ملكوت اعلي و ملكوت ... اين‌ها كه مشكلي از طرف حل نمي‌كند؛ ببين در او اشكال چيست؛ آن رابا زبان ساده‌ای كه بتواند بفهمد، مطرح کن.

 

دكتر مصباح: يك از شبهاتي كه درباره انقلابي‌بودن مطرح مي‌كنند، این است که ما همه حرف‌ها را قبول داريم، خود ما هم انقلابي بوديم؛ ولي انقلاب يك تحول ناگهاني سريع در بنيادها است، براي يك مرحله گذار است نه اين كه آدم هميشه انقلابي باشد.

علامه مصباح:‌ اين اشكال هم از اين تعريف ناقص انقلاب برمي‌آيد. ما گفتيم حركت سريع اما نگفتيم حركت دفعي و آني كه بعد از آن سكون باشد؛ تغييري است كه با سرعت انجام مي‌شود اما بشرط لا نبود كه بعد ديگر باقي نماند، اصلاً براي بقائش بود، عملي بود كه اين كار را انجام دهيم تا ارزش‌هاي جديد مطرح شود و بماند. اگر ارزش‌هاي قبلي غلط بود، آن وقت چرا ارزش صحيحي جايگزين شود نه فقط براي يك آني كاري انجام شود. بله! اگر منتظر بوديم چند قرن بگذرد، اين انقلاب نمي‌شد. گاهي لازم است كه در فرصت محدودي اين كار انجام شود و الا فرصت از دست مي‌رود. اين سرعت را كه مي‌گوييم هم در مفهوم انقلاب و هم تصديقاً مي‌گوييم بايد سرعت داشته باشد به خاطر اين است كه فرصت‌ها را از دست مي‌دهيم اما اين خودش موضوعيت ندارد، بلکه وسيله‌ است براي آن نتيجه‌اش، انقلاب مي‌كنيم تا ارزش‌هاي انقلابي برقرار شود و باقي بماند. پس انقلاب، خودش موضوعيت ندارد و به عنوان يك حركت سريع، وسيله‌اي است تا نتيجه ثابتي باقي بماند. آن سؤالي هم كه پرسیده بودند اگر برنامه و مجري درست باشد، بايد دست‌کم برای اكثريت نتيجه بدهد، من این‌گونه پاسخ دادم که اين چند بعد دارد: يك بعد آن كه از مرحوم آقاي قدوسي نقل كرديد، تقريباً به همان بعد مربوط مي‌شود. يك نظام تربيتي يك‌قله‌اي را در نظر مي‌گيرد كه مي‌خواهد به آن قله برسد، هدف اصلي هم همان قله است. آثاري كه بر آن قله مترتب مي‌شود آن قدر زياد و پربركت است كه اگر ساير دامنه و اين‌ها هم نبود، ضرری نمي‌زد. قله خيلي مهم است. اين جا مساله كثرت مطرح نيست، قله دماوند محدود است اما دامنه آن خيلي وسيع است، بايد اين دامنه را با زحمت طي كرد تا به قله رسید. هدف آن قله است. به يك معنا آن‌ها طفيلي هستند. تعبير طفيلي خيلي جالب نيست، مراتب نازله‌اي است، مقدّميت دارد، به يك معنا تعبير غلطي هم نيست. به يك وجه براي كساني كه خيلي عميق باشند مي‌شود اين گونه جواب داد كه ما گاهي از فعاليتي كمّيّت هدفي را در نظر مي‌گيريم، گاهی بيش‌تر به كيفيت آن توجه داريم. اگر به كمّيّت توجه داشته باشيم حق با شماست. اگر صرفاً‌ كمّيّت بخواهيم وقتي مي‌خواهيم يك برنامه را اجرا كنيم دست‌کم بايد اكثريت موارد طبق آن هدفي باشد كه تعريف كرده‌ایم. اين در واقع همان کلاسی است كه اغلب بيش از هفتاد درصد‌ آن قبولي دارند، كل جامعه ما جنهم هم بروند، بالاخره با شفاعت نجات پيدا مي‌كنند. در دعاي كميل هست «أنْ تُخَلِّدَ فِيهِ الْمُعَانِدِين» و الّا ديگران به هرحال نجات پيدا مي‌كنند. آن نجات براي اكثريت است ولو اين‌ها ايمان نياوردند اما معنايش اين نيست كه اکثر بشريت جهنمي هستند. به هرحال از لحاظ فرض عقلي از دو حال خارج نيست: بيش‌تر توجه ما یا به كيفيت است يا به كميت. اگر نظر ما به كيفيت باشد ولو كمّیّت خيلي قليل هم باشد، ممكن است ارزش آن‌قدر زياد باشد كه همه آن كمّيّت‌ها را بپوشاند؛ مثل كسي كه معدني را مي‌خرد یا اجاره مي‌كند تا چند دانه الماس استخراج کند. صدها تن زغال سنگ را استخراج مي‌كند که هدفش نيست، مي‌گذارد و مي‌رود. چون كيفيت، هدف است. هدف اصلی خداي متعال از آفرينش انسان آن قدر ارزش دارد كه می‌ارزد همه فداي او شوند. ما به چنين چيزي معتقد هستيم. اگر همه ديگران جهمني شوند و فقط چهارده معصوم اين عالم به وجود مي‌آمدند براي اين كه اين‌ها رشد كنند جا دارد. اين‌ها این‌قدر ارزشمند هستند که يك نگاه‌شان به همه عالم مي‌ارزد. اما اگر فقط به كميت نظر باشد، حق با شماست. پس اين جا ضرر به كيفيت نخورده؛ براي اين كه كساني در بشريت پيدا شدند که «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»[7] آن‌ها هستند، يكي از آن‌ها كافي بود براي اين كه همه اين عالم آفريده شود. حالا «أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ». مؤمنين بلا هم نازل شود بميرند، عذاب ابدي هم بشوند، طوري نمي‌شود اما اين گونه هم نيست. اولاً‌ آن قله است ساير مراتب هم مطلوبيت نسبي دارند، آن‌ها را خدا نديده نمي‌گيرد، اين‌ها هم به رحمت‌هايي مي‌رسند؛ منتها فقط معاندين هستند كه آن‌ها هم هيچ دريغ نداريم كه معاندين اكثريت بشر را تشكيل دهند. معاندين در هر زماني اقليت هستند، اكثراً براي متوسطين و جهّال و افراد كم‌همّت و غافل و اين‌ها هستند. بنابراين اولاً اين اشكال در صورتي وارد است كه هدف، اكثريت باشد. ما دليلي نداريم كه هدف اكثريت باشد؛ بلکه هدف كيفيت است، آن مرتبه عالي مطلوب است. ثانياً به فرض كه اكثريت هم باشد، اكثريت مخلّد نيستند، مقداري كه عذاب مي‌شوند نسبت به خلود حساب كنيم مثل يك چشم به هم زدن است، چون نامحدود و نامتناهي است. هرقدر هم در جهنم بمانند در مقابل نامتناهي چيزي نيست. پس اين را نمي‌شود با 30، 40 نفر در كلاس مقايسه كرد.

 

دكتر مصباح: در نظام آموزشي هم گاهي مي‌گويند هدف، نخبه‌پروري است؛ يعني برنامه خاص دارند.

علامه مصباح:‌ اين را مي‌گويند هدف است يعني هدف اعلي؛ معنايش اين نیست كه آن‌ها ديگر هدف نيستند؛ بلکه هدف مراتب دارد.

دكتر مصباح: اين جا همين طور نيست؟

علامه مصباح:‌ نه! اين جا دو جواب دارد: يكي اين كه اصلاً دليل نداريم كه هدف، كميت باشد ولو يك فرد هم اگر بود همه ديگران جهنم ابدي مي‌شدند باز هم ضرر نمي‌زد. ولي تازه اين گونه هم نيست، همه یا اكثريت هم جهنم ابدي نمي‌شوند، جهنم هم كه مي‌روند،عاقبت با شفاعت نجات پيدا مي‌كنند، مخلّد آن‌ها فقط معاندين هستند و آن‌ها در اقليت قرار دارند.

دكتر رهنمايي: مي‌شود ادامه داد و گفت: هنوز زمان باقي است و ما آثار تبليغ انبيا را در طول زمان خواهیم دید.

 علامه مصباح:‌ درست است اما اين جواب خيلي دلنشين نيست. بالاخره آخرالزمان شما منتظر هستيد حضرت ظهور كنند. چند سالي بيش‌تر ايشان حيات ندارند. اين خيلي جا نمي‌افتد. آن كه شبهه را به آن صورت پرمحتوا مطرح مي‌كند، مي‌گويد كي گفت ما دنبال كميت هستيم؟ يك دانه الماس باشد به همه اين زغال سنگ‌ها مي‌ارزد.


[1]- بقرة،100

[2]- مائدة،103

[3]- شعراء،8

[4]- قريش،4

[5]- هود،118

[6]- شوري،23

[7]- بقرة،30

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org