- مقدمه معاونت پژوهش
- فصل اول: کليات و مفاهيم
- فصل دوم:خاستگاه حق
- فصل سوم:اصول موضوعه حقوق بشر
- فصل چهارم:نقد و بررسي اعلاميه جهاني حقوق بشر
- فصل پنجم:نظامنامه حقوق و تكاليف بشر
- فصل ششم:معاني آزادي
- فصل هفتم:اسلام و نظام بردهداري
- فصل هشتم:اشتراکهاي تکويني و تشريعي مرد و زن
- فصل نهم:تفاوتهاي تكويني مرد و زن
- فصل دهم:تفاوتهاي تشريعي مرد و زن
- فصل يازدهم:بررسي آيات ناظر به تفاوتهاي حقوقي مرد و زن
- کتابنامه
فصل هشتم:
اشتراکهاي تکويني و تشريعي مرد و زن
نگاهي به نهضت طرفدار حقوق زن
مطالعه و تحقيق در اين باره كه چرا و چگونه در عصر اخير نهضتهايى تحت عنوان حقوق و آزادى زن پديد آمد و گسترش پيدا کرد و در سرتاسر جهان و به ويژه در كشورهاى غربى كمابيش به موفقيتهايى نيز دست يافت و چه عواملي موجب گشت كه بعضي از مردان دايههايى مهربانتر از مادر شدند و به زير بيرق اينگونه نهضتها در آمدند، خارج از قلمرو بحثهاى ماست. با وجود اين، اشارة اجمالي به عوامل پيدايش اين قبيل نهضتها مفيد است.(1)
1. عوامل پيدايش نهضت طرفدار حقوق زن
همانگونه كه ديگر پژوهندگان نيز اشاره كردهاند، مىتوان گفت كه سه عامل اساسى در پيدايش و رشد نهضتهاى دفاع از زن بيشترين تأثير را داشته است:
1ـ1. عامل شهواني: بدون شك در همة جامعهها و فرهنگهاي بشرى و بهويژه در نظامهاى دينى، زنان محدوديتهايي نظير حجاب داشتهاند. مردان شهوتپرست
1.جزوة حقوق و سياست در قرآن، ج 2، ص 2052 ـ 2073.
درصدد برآمدند كه تحت عنوان فريبندة حقوق و آزادى زن، او را از قيد و بند عفت رهايى دهند و زمينة ارضاي هر چه بيشتر شهوات حيوانى خود را فراهم كنند.
2ـ1. عامل اقتصادى: پس از صنعتى شدن كشورهاى غربى، سرمايه داران و كارفرمايان درصدد دستيابي به نيروى كار ارزان بر آمدند. در زماني كه زنان در آن كشورها درآمدى نداشتند و طبعاً مىپذيرفتند كه با مزدى كمتر از مردان به كار بپردازند، كارخانهداران در مقام سوء استفاده از اين وضع برآمدند. شعارهايي از قبيل زنان بايد آزاد باشند و در چهار ديوارى خانه محصور نمانند، استقلال اقتصادى داشته باشند و در صحنههاى اجتماعى به كار و سازندگى مشغول شوند، دستاويزهاى خوبى براى كارخانهداران بود تا زنان را به محيط كارخانهها بكشانند و از آنان بهرهبردارى اقتصادى كنند.
3ـ1. عامل سياسي: در نظامهاى مردمسالار (= دموكراتيك) كه مدعى اتكاي حكومت بر آراي مردماند، جاهطلبان و شيفتگان قدرت چون زنان را انعطافپذيرتر ميديدند و تأثير تبليغات را در آنان بيشتر مىيافتند، سعى كردند تا آنان را در عرصة اجتماع و سياست وارد كنند و با فريفتن و تحت تأثير قرار دادن زنان آراي آنان را به دست آورند تا بر اريكة قدرت تكيه زنند.
2. پيامدهاي نهضت طرفدار حقوق زن
ارزيابى پيامدهاي حاصل از نهضتهاى دفاع از آزادى و حقوق زن نيز در برنامة كار ما نمىگنجد. در عين حال، اشارهاى مختصر به پيامدهاى روانى و اجتماعى اين نهضتها مفيد خواهد بود. متأسفانه بايد پذيرفت كه نتايج به دست آمده منفى بوده است و اين واقعيتي است كه محققان و متفکران غربى نيز به آن اعتراف دارند، زيرا:
1ـ2. نابودي کرامت زن: زنان به صورت ابزار هوسراني براي مردان در آمدند و كرامت خود را از دست دادند. ابتذال تا بدانجا كشيده است كه به جاى آنكه مردان در
طلب زنان باشند و به خواستگاريشان بروند، زنان در پى مردان مىافتند و خود را بر آنان عرضه مىدارند.
2ـ2. رواج همجنسبازي: در دسترس بودن بيش از حد زنان و نيز رفتار غير طبيعى آنان سبب شده است كه مردان كمكم از آنان رويگردان و حتى متنفر گردند. اين امر به سهم خود باعث شده است كه مردان براى ارضاي غريزة جنسى به همجنسان خود روى آورند. سردى و بىمهرى مردان نيز زنان را واداشته است كه عطش جنسى خود را به وسيلة همجنسان خود فرو بنشانند. رواج همجنسبازى در كشورهاى غربى به طور عمده معلول همين علت است كه خود منشأ بسيارى از بيماريهاى روان تني شده است، به گونهاى كه امروزه اين پديده بصورت يكى از مشكلات بزرگ براي تمدن غرب درآمده است.
3ـ2. فروپاشي نظام خانواده: فعاليت افراطي زنان در بيرون از خانه موجب گشت تا آنان نتوانند به كارهاى خانه، چنانكه بايد و شايد، رسيدگى كنند و عدم توفيق زنان در امور خانهدارى زمينهساز اختلافات خانوادگى گرديد. از سوي ديگر استقلال اقتصادى و داشتن در آمد سبب گستاختر شدن زنان شد و بيم آنان را از متاركه و طلاق كاهش داد. در نتيجه دامنة نزاعهاى خانوادگى گسترش يافت. ناگفته پيداست كه پيامد تشديد اينگونه اختلافات در غالب موارد، چيزى جز طلاق و جدايى زن و شوهر نيست.
4ـ2. افزايش تعداد دختران و زنان بدون شوهر: يكى از نتايج نهضتهاى طرفدار زنان، منع تعدد زوجات بود. زيرا آن را، بىحرمتى به شخصيت زنان و موجب تضييع حقوق آنان ميانگاشتند. از سوي ديگر، ازدواج موقت را هم با استدلالهايى مشابه منع كردند برغم ارتباطهاي آزادي كه خارج از چارچوب ازدواج، شايع بود. مجموع عواملي چون همجنسبازى، ازدياد طلاق، ممنوعيت چند همسرى و ممنوعيت نكاح موقت، نتيجهاي جز افزايش سريع تعداد جمعيت دختران شوهر نكرده و زنان بيوه
نداشت. اين امر در كشورهايى كه مبتلا به جنگهاى شديد خانگى يا برونمرزى مىشدند و تعداد زيادى از مردان خود را از دست مىدادند، شكل مصيبتبارتر و چارهناپذيرترى به خود مىگرفت و از صورت يك امر موقت و گذرا خارج مىشد.
اينها نمونههايي از آشفتگىها و نابسامانيهاى روانى و اجتماعى ناشى از (به اصطلاح) آزادى زن در غرب و رهآورد تمدن غربي است که نه فقط زنان بلکه جامعة غربي را تهديد ميکند. به همين جهت، فعاليتهاى روز افزونى كه در غرب، به ويژه توسط زنان، بر ضد جنبش به اصطلاح طرفدار حقوق و آزاديهاى زن صورت مىپذيرد، به هيچ وجه خلاف انتظار نيست: امروزه زنان كشورهاى مغرب زمين از حكومتهاى خود به طور جدي مىخواهند كه تعدد زوجات را قانونى كنند. اينان مىگويند و مىنويسند كه به كارگاه و كارخانه و اداره و مؤسسه كشيده شدن براى ما حاصلى جز اين نداشته است كه هم مردان از پرداختن هزينة زندگى ما سرباز مىزنند و هم ما بايد متحمل كارهاى دشوار و اعمال خفتآميز در خارج از خانه شويم.
واقع اين است كه آزادى زن در جوامع غربى و غربزده اگر چه نتايج اندوهبار، وحشتناك و جبرانناپذيرى به دنبال داشته است، اما زمينة بازگشت به نظام حقوق زن در اسلام را فراهم آورده است. غرب كه طي چندين سده بيشترين حملاتش متوجه اسلام و نظام حقوقى آن بود، اكنون خواسته يا ناخواسته به سوى بعضى از احكام حقوقى اين دين مقدس مىگرايد و اين پديده در زمينة حقوق زن مشهودتر است. و گرايش زنان غير مسلمان غرب به حجاب در سالهاى اخير از آن جمله است.
مباحث حقوق زن در اسلام و ساير نظامهاى حقوقى و ارزيابى پيامدهاي نهضت دفاع از تساوي حقوق زن و مرد در جهان معاصر و نظاير آن، هر يك در خور بررسى و مطالعة وسيع و عميق است. بهويژه كه اين قبيل بررسيها و مطالعات به اثبات برترى و حقانيت نظام حقوقى اسلام رهنمون مىشود که در جاي خود بايد به آن پرداخته شود.
در اين فرصت به اشتراکها و تفاوتهاي تکويني زن و مرد از ديدگاه قرآن اشاره ميکنيم، سپس به تفاوتها و اشتراکات حقوقي زن و مرد خواهيم پرداخت.(1)
نظام حقوقى معتبر و بر حق، نظامي است كه احكام و قوانين آن مبتنى بر مصالح و مفاسد نفسالأمرى باشد. در نظام حقوقى اسلام، پشتوانة اعتبار احكام و قوانين اسلامي مصالح و مفاسد واقعى است و خواست همه يا اكثريت مردم در آن نقشي ندارد. شارع مقدس اسلام در مقام تعيين حقوق و تكاليف زن و مرد نيز ملاكهاى تكوينى را كاملاً در نظر گرفته و بر اساس آنها احكامى را وضع نموده است.
به بيان ديگر، اسلام در اين زمينه جهات مشترك مرد و زن را که اقتضاى حقوق و تكاليف مشترك دارد و جهات اختصاصى را که مقتضى حقوق و تكاليف متمايز است، مورد توجه قرار داده است. از همين رو، بحث و بررسى در دو بخش، يکي دربارة جهات مشترك ميان مرد و زن و لوازم حقوقى آن و ديگري دربارة موارد اختلاف تكوينى ميان مرد و زن و تأثير آن در تعيين حقوق و تكاليف مرد و زن، انجام ميشود.
2. موارد اشتراك تكويني و تشريعي مرد و زن
موارد اشتراك تكوينى مرد و زن را بر اساس آيات قرآن كريم مىتوان چنين فهرستبندى کرد:
1 ـ 2. اشتراک در ماهيت انساني
مرد و زن، از لحاظ ماهيت و لوازم آن يكساناند؛ يعنى هر دو انساناند، نهايت اينكه در عين داشتن وحدت نوعيه به دو صنف منطقى يا به تعبير رايج امروزى به دو جنس تعلق دارند. در گذشته نظريهاى وجود داشت كه زنها را انسان نمىدانست و براي آنان ماهيت ديگرى
1. چنانکه شيوة معمول ما در اين سلسله بحثها اينگونه بوده است که از ورود به عرصة روايات صرفنظر ميکنيم.
قائل بود.(1) اسلام اين نظريه را به كلى رد مىكند. چنانکه قرآن کريم ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا؛(2)اى مردم! از پروردگارتان كه شما را از يك تن آفريد و همسر او را از او آفريد، بترسيد». تعبير «خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» به روشنى نشان مىدهد كه حضرت حوا از جنس حضرت آدم ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ بوده است. البته بعضى از مفسران نيز «من» در «منها» را تبعيضيه گرفتهاند و گفتهاند كه مراد آية شريفه اين است كه همسر آدم از جزئى از آدم يعنى از تكهاى از بدن او آفريده شده است. ادعاي مزبور صحيح نيست و شواهدى از قرآن کريم بر بطلان آن دلالت دارد. حق اين است كه در تعبيرهاي «جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا»(3) و «خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا»،(4) «مِن» جنسيه و بيانگر اين حقيقت است كه زنان از جنس مرداناند؛ يعنى در ماهيت انسانى اشتراك دارند. آيات شريفة ديگرى نيز بر اشتراك ماهوى زن ومرد دلالت دارد.(5)
اشتراك آدم و حوا در فريفته شدن با وساوس شيطانى، خود بيانگر اشتراك سرنوشت آنان است. قرآن كريم، در آياتي كه به داستان آدم و حوا مىپردازد،(6) مىفرمايد: آدم و حوا يكسان مورد نهى خداى متعال واقع شدند و با هم فريفتة وسوسههاى شيطان گشتند. بنابراين، چنين نيست كه شيطان عامل فريب حوا، و او عامل فريب آدم باشد؛ بلكه وسوسهگر و فريبدهندة هر دو شيطان بوده است به تعبير ديگر، فريفتگى آدم و حوا در عرض يکديگر قرار دارد(7) و مرد و زن در انسانيت و
1.هرچند اين نظريه طرفداران بسيار اندکي داشته است.
2.نساء (4)، 1.
3.نحل (16)، 72؛ شوري (42)، 11.
4.روم (30)، 21.
5.اعراف (7)، 189؛ فاطر (35)، 11؛ حجرات (15)، 13؛ قيامت (75)، 1، 37ـ39.
6.بقره (2)، 35 و 36؛ اعراف (7)، 19ـ23؛ طه (20)، 117ـ 122.
7.البته اينكه مراد از خطاب و نهي الهي تكليفي غيرالزامي است يا تكليفي الزامي يا اساساً امري تكويني نه تشريعي، خارج از حيطة بحث و بررسي كنوني ماست.
لوازم آن برابرند. داستان آدم و حوا در تورات به گونهاي ديگري نقل شده است که مقايسة آن با آنچه قرآن بيان ميکند، بسيار عبرتآميز است.(1)
ميان مرد و زن هيچ تبعيض ناروا و ظالمانهاى نبايد وجود داشته باشد. در هنگام ظهور اسلام، اعراب مشرك آداب و رسومى داشتند كه به موجب آنها زنان مورد ظلم و ستم قرار ميگرفتند. مثلاً دختران را زنده به گور مىكردند. قرآن كريم، اين رفتار ظالمانه رابه شدت نکوهش ميکند.(2) مشركان بچههاى زندة چهارپايان را فقط از آن مردان مىدانستند و آنها را بر زنان حرام مىپنداشتند. قرآن مجيد اين تبعيضات و ستمها را به شدت تقبيح و رد مىكند و آن را بر خلاف مقتضاى حكمت و علم مىداند و مشركان را به سبب قائل شدن به چنين تبعيضى كه مصلحتى در آن نيست، وعدة كيفر مىدهد: «وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ؛(3) گفتند آنچه (از بچه) در شكم اين حيوانات است خاص مردان ماست و بر همسران ما حرام است و اگر مرده متولد شود، همگي (مرد و زن) در آن شريكاند. به زودى (خداى متعال) کيفر اين توصيف (و احکام دروغين) آنها را ميدهد. او بىگمان فرزانه و داناست».
2 ـ 2. تساوي در تکامل
مرد و زن بر اثر عبوديت نسبت به خداى متعال و به انجام رساندن تكاليفى كه بر عهدة
1.بر طبق آنچه در عهد عتيق (تورات) آمده است، مار با زن (حوا) گفتوگويى دارد و او را وسوسه مىكند و مىفريبد: «و سرانجام چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر خوشنما و درختى دلپذير دانشافزا، پس از ميوهاش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد». آدم كه مورد خطاب عتابآلود خداوند واقع مىشود مىگويد: «اين زني كه قرين من ساختى، وى از ميوة درخت به من داد كه خوردم». آنگاه خداوند به زن گفت: «اين چه كار است كه كردى؟! زن گفت: مار مرا اغوا نمود كه خوردم». بر اين اساس، يهوديان و مسيحيان معتقدند كه شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را فريب داد.
2.نحل (16)، 58 و 59؛ تکوير (81)، 8 و 9.
3.انعام (6)، 138.
آنان است، به طور مساوي و يكسان استكمال مىيابند راه رسيدن به كمالات انسانى و تقرب به خداى متعال براى مرد و زن باز است. چنين نيست كه بعضى از انواع و مراتب كمال حقيقى انسانى اختصاص به مردان داشته باشد و زنان از آن محروم باشند يا برعکس. آيات متعددي دلالت دارد كه مرد و زن، هر يک استعداد و توانايي رسيدن به کمال نهايي (قرب الي الله) را دارند و به طور مستقل براى پيمودن راه كمال دعوت شدهاند، چنانکه نتايج معنوى و اخروى سير تكاملى انسان براي زنان همانند مردان ثابت است.(1)
3 ـ 2. تساوي در ايمان و کفر
در هر يك از دو جناح حق و باطل هم مرد وجود دارد و هم زن؛ و چنين نيست كه تكية جناح حق يا جناح باطل بر مردان يا زنان باشد. آنچه انسانها را اعم از مرد و زن در دو جناح حق و باطل جاى مىدهد، ايمان حقيقى و كفر باطنى و نفاق است. مرد يا زن بودن موضوعيت ندارد. از ديدگاه قرآن کريم، همانگونه که مردان و زنان مؤمن و صالح پيوند اعتقادي دارند، مردان و زنان کافر و منافق نيز از نظر عقيدتي با يکديگر مرتبطاند.(2)
4 ـ 2. اشتراک در تکاليف
بسيارى از تكاليف و مسئوليتها ميان مردان و زنان مشترك است. اكثر خطابات (امر و نهيهاي) قرآنى ناظر به مردان و زنان است و هيچ اختصاصى به مردان ندارد، هرچند با
1. نساء (4)، 124؛ نحل (16)، 97؛ توبه (9)، 72؛ احزاب (33)، 35؛ فتح (48)، 5 و 6؛ حديد (57)،12 و 13؛ يس (36)، 56؛ مؤمن (23)، 8؛ بقره (2)، 221.
2.توبه (9)، 67، 68 و 71؛ نور (24)، 26.
لفظ مذكر آمده باشد. مثلاً آية شريفة «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَام»(1) ميرساند که روزه بر مؤمنان (زنان و مردان) واجب است و هرگز به اين معنا نيست كه روزه فقط بر مردان واجب باشد.
البته در مواردي براي دفع توهم اختصاص، صيغههاي مذکر و مؤنث در کنار هم به کار رفته است که تأکيدي بر اشتراک در تکاليف مرد و زن است؛ يعني مرد و زن در حكم و تكليف مزبور هيچ فرقى با يكديگر ندارند؛ مانند اين آيات شريفه، «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ... وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...؛(2)اي پيامبر! به مؤمنان بگو چشمهاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفافشان را حفظ کنند ... و به زنان با ايمان بگو که چشمهاي خود را (از نگاه هوسآلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند». «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ؛(3) هر زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد». «السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛(4) دست مرد و زن دزد را، به کيفر عملي که مرتکب شدهاند، به عنوان يک مجازات الاهي قطع کنيد، و خداوند توانا و حکيم است». چنانکه گفتيم، يادآوري زنان در کنار مردان در آيات شريفه تأکيد بر يكساني مرد و زن در تکاليف است.
شايد رمز اختلاف تعبير در دو آية شريفه اين باشد كه معمولاً مردان بيشتر از زنان مرتكب جرم سرقت مىشوند. اما در تحقق جرم زنا كاركرد زنان بيشتر است. زنايي که با اجبار کامل مرد صورت بگيرد و زن در فراهم ساختن موجبات و مقدمات آن هيچگونه تأثيرى نداشته باشد، به ندرت اتفاق ميافتد.
1.بقره (2)، 83.
2.نور (24)، 30 و 31.
3.نور (24)، 2.
4.مائده (5)، 38.
5 ـ 2. حق مشارکت سياسي
از ديدگاه اسلام زن موجود طفيلي و تابع مرد نيست، بلکه عضو اصلي جامعه به شمار ميرود و در ترقي و انحطاط آن نقش دارد. همانگونه که مرد حق مشارکت در فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي دارد، زن نيز در اين عرصه مستقل است، مگر در مواردي که مربوط به تفاوتهاي جسمي و رواني آنان ميگردد. بنابراين، زن در پذيرش اسلام، هجرت، بيعت، شرکت در انتخابات و اظهار نظر در مسائل و مشکلات اجتماعي و نظاير آن استقلال کامل دارد. آياتي که بر استقلال زنان در اينگونه فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي دلالت دارند، عبارتاند از:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِرات فَامْتَحِنُوهُنَّ اللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنات فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا...؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هنگامى كه زنان مؤمن به عنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را آزمايش كنيد. خداى متعال به ايمانشان داناتر است. اگر آنها را مؤمن يافتيد، به سوي كافران باز نگردانيد، نه آنها براي کافران حلالاند، و نه کافران براي آنها حلال؛ و آنچه را همسران آنها (براي ازدواج با اين زنان) پرداختهاند به آنان بپردازيد».
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتان يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوف فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛(1)اى پيامبر، هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريک خداى قرار ندهند و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايي پيش دست و پاي خود نياورند (= فرزندانى را كه از راه زنا آوردهاند به دروغ به شوهران خود نسبت ندهند) و در هيچ كار خوبى نافرمانى تو نكنند، با ايشان بيعت كن و بر ايشان از خداى متعال آمرزش بخواه، كه خداى متعال بىگمان آمرزنده و بخشاينده است».
1. ممتحنه (60)، 10، 11، 12.
6 ـ 2. حق مالکيت
زنان همچون مردان حق مالکيت دارند و از استقلال اقتصادى بهرهمندند. در دنياى غرب تا چند دهة اخير زنان استقلال اقتصادى نداشتند، اما در جهان اسلام به موجب تعاليم قرآنى از چهارده قرن پيش حق مالکيت و سهم ارث زنان به رسميت شناخته شد: «و ...لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ... * وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ؛(1)مردان را از آنچه به دست آوردهاند بهرهاى هست و زنان را از آنچه به دست آوردهاند بهرهاى هست... و براى هر كدام (از مردان و زنان) در آنچه پدران و مادران و نزديكان وا مىگذارند (= تركه) بستگانى قرار داديم».
7 ـ 2. حقوق خانوادگي پدر و مادر
همانگونه كه پدران از يك سلسله حقوق خانوادگى برخوردارند، مادران نيز حقوقى به مراتب بيشتر از آنان دارند. بىشك تأثير تكوينى پدر و مادر در تشكيل خانواده، توليد فرزندان، تهيه وسائل زندگي آنان و نيز تعليم و تربيتشان، منشأ يك رشته حقوق خانوادگى براى آنان مىشود. همچنين شكى نيست كه مادر از آن رو كه نزديك به نُه ماه فرزند را در شكم خود دارد، حدود دو سال او را شير مىدهد و پرستارى و حضانت او را بر عهده دارد، تأثيرى بيش از پدر دارد. بنابراين، بايد حقى بيش از او داشته باشد. به همين جهت، اسلام اضافه بر اثبات حقوق مشترك براى والدين، بر حقوق مادر بيشتر تأکيد ميکند. آيات ناظر به اين موضوع دو دستهاند: بعضى از آيات قرآن حقوق مشترك پدر و مادر را بيان مىكند، بدون اينكه بر حقوق مادر تأكيد بيشترى ورزد، مانند «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً اما يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً * وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَب
1. نساء (4)، 32، 33.
ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً؛(1) و پروردگارت فرمان داده كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آنان يا هر دوشان نزد تو به سن پيرى رسند، کمترين اهانتي به آنها روا مدار؛ و بر آنها فرياد مزن و گفتار لطيف و بزرگوارانه به آنها بگوي. از سر مهر بر ايشان بال افتادگى و تواضع فرودآر (= با ايشان فروتنى كن) و بگو: پروردگارا، همانگونه که آنان مرا در کوچکي تربيت کردند، مشمول رحمتشان قرار بده». احسان و نيکي به پدر و مادر و رعايت حقوق آنها در آيات متعددي مورد تأکيد واقع شده است.(2)
در آياتي از قرآن کريم، افزوني حقوق مادر بر حقوق پدر، همراه با دليل آن تبيين گرديده است، مانند آية شريفه: «وَوَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً؛(3) و ما به انسان دربارة پدر و مادرش سفارش كرديم ـ مادرش او را با ناتواني روي ناتواني حمل کرد (در دوران بارداري هر روز رنج تازهاي را متحمل ميشد) و دوران شيرخوارگي او در دو سال پايان مييابد ـ كه من و پدر و مادر خود را سپاس دار. بازگشت (همة شما) به سوى من است. و اگر (پدر و مادرت) كوشيدند تا چيزى را كه از آن آگاهى ندارى با من شريك بدانى پيرويشان مكن ولي با آنان در دنيا، به نيكى رفتار کن». «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً؛(4) ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند، مادرش او را با ناراحتي حمل ميکند و با ناراحتي بر زمين ميگذارد؛ و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سيماه است».
در آيات مزبور، اضافه بر احسان و نيکي به پدر و مادر، زحمتها و رنجهاي مادر مورد توجه قرار گرفته است که خود نشانة جايگاه و حقوق برتر اوست.
1.اسراء (17)، 23 و 24.
2.بقره (2)، 83؛ نساء (4)، 36؛ انعام (6)، 151؛ مريم (19)، 14؛ عنکبوت (29)، 8.
3.لقمان (31)، 14 و 15.
4.احقاف (46)، 15.
شبهات
در زمينة اشتراک و برابري زن و مرد در ماهيت انساني و حقوق مشترک آنها ممکن است شبهاتي مطرح گردد:
شبهه اول: به نظر ميرسد قرآن اصالت را به مردان ميدهد و زنان را تابع و طفيلي آنان ميداند؛ چرا که خطابات قرآني عموماً متوجه مردان است.(1) حتي در مواردي که سخن از نعمتهاي اخروي است، باز مردان مخاطب قرآن هستند.(2)
پاسخ: خطابات قرآني ناظر به مردان دو دستهاند: يكي خطابهايى که در ظاهر متوجه مردان است، اما در واقع اختصاصى به مردان ندارد، بلكه مردان و زنان را به طور يكسان در بر مىگيرد،(3) نظير آية شريفه: «يا ايها الذين آمنوا». «اي کساني که ايمان آوردهايد»، تعبيري است که مردان و زنان را در بر ميگيرد و اختصاص به مردان ندارد. چنانکه در زمان نزول قرآن، کسي اعتراض نکرده است كه چرا قرآن فقط با مردان سخن مىگويد و به زنان اعتنايى ندارد يا كمتر توجه دارد يا نپرسيده است كه آيا اين حكم الهى و امر و نهى قرآنى مختص مردان است يا شامل زنان هم مىشود. همه با
1.در قرآن کريم 89 بار خطاب «يا ايها الّذين آمنوا» به کار رفته است.
2.دخان (44)، 54؛ طور (52)، 20.
3.توضيح آنكه در پارهاى از زبانها، مانند زبان فارسي، از لحاظ صرفى و نحوى ميان مرد و زن فرقى نيست. اما در زبان عربى تفاوت وجود دارد؛ افعال، ضمائر، اسماي اشاره، اسماي موصول، صفات و مانند آنها براى مرد و زن به طور يكسان به کار نميرود؛ بدين معنا كه هر کدام لفظهاي ويژهاي دارند که بايد به كار روند. البته اين در مواردي است که احکام خاص زنان يا مردان باشد، اما در مواردي که منظور بيان احکام مشترک باشد، در زبان عربى از الفاظ مذکر استفاده ميشود. به بيان ديگر، در زبان عربي در دو مورد الفاظ مذکر به کار ميرود: يكى در مواردي که احکام ويژه مردان بيان مىشود؛ و دوم جايى كه هدف بيان احکام مشترک ميان مردان و زنان است. مثلاً اگر بخواهيم بگوييم كه همة مردم (مردان و زنان) بايد پارسا و پرهيزگار باشند، چارهاى نيست جز اينكه مراد خود را با گفتن «فليتقوا الله» (نساء (4)، 9) بيان کنيم. اينگونه جداسازى جز به معناى تن دادن به تحدى زبان عربى نيست و هرگز نبايد و نمىتواند بر اصيل دانستن مردان و تابع انگاشتن زنان حمل شود. قرآن كريم از دستور زبان عربى عدول نكرده است و بنابراين، هم در آنجا كه فقط مردان را اراده مىكند و هم در آنجا كه مجموعهاى از مردان و زنان را در نظر مىگيرد، الفاظ مذكر به کار ميبرد.
عرف و ادبيات عربيشان ميدانستند كه هرچند اكثر آيات قرآن کريم با لفظهاي مذكر بيان شده است، اما ناظر به همة مردم (مرد و زن) است؛ چراکه هدف بيان احکام مشترک ميان مردان و زنان است.
دستة ديگري از آيات قرآن کريم شامل خطابهايي است که در واقع اختصاص به مردان دارد و احکام ويژة آنان را بيان ميکند، مانند آيات شريفهاي كه زنان سپيدپوست سياهچشم (= خود عين) را از نعمتهاي اخروى ويژة مردان پارسا و پرهيزگار ميداند.(1) آية ديگر اين است: «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ؛(2) آميزش جنسي با همسرانتان، در شب روزهايي که روزه ميگيريد، حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها؛ (هر دو زينت هم و سبب حفظ يکديگريد)». نمونة ديگر اين آيه است: نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ؛(3) زنان شما، محل بذرافشاني شما هستند؛ پس هر زماني که بخواهيد، ميتوانيد با آنها آميزش کنيد». تمامي اين آيات ناظر به مردان است و زنان را شامل نميشود. حال پرسش اين است كه خطابهاي مزبور چگونه قابل توجيه است. پاسخ اين است كه هم در جامعة صدر اسلام و هم در اجتماع مطلوب و آرمانى اين دين الاهي، همواره مردان بيش از زنان در صحنههاى اجتماعى حضور داشتهاند و دارند. طبيعي است که هر خطابي در واقع متوجه آنان خواهد بود، به خصوص وقتى خطاب كننده پيامبر باشد كه مرد است. با اين همه، مراد اين نيست كه اصالت به مردان داده شده است و زنان از لحاظ انسان بودن ضعيفتر و كمتر از مردان هستند. پس علت اصلى اينگونه خطابات اين است كه گفتوگوي يك پيامبر معمولاً بيشتر با مردان جامعه صورت مىپذيرد.
1. دخان (44)، 54؛ طور (52)، 20.
2.بقره (2)، 187.
3.بقره (2)، 223.
شبهه دوم: بر اساس مفاد بعضي از آيات قرآن کريم، زن پستتر و بىارجتر از مرد است،(1) زيرا در اين آيات مشركان سرزنش مىشوند كه چرا در حالى كه خود پسران را دوست مىدارند، فرشتگان الهى را دختران خداى متعال مىانگارند و به تعبيرى ديگر، چرا براي خود پسران را خود بر مىگزينند و دختران را براى خداى متعال مىگذارند: «أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛(2) آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حاليکه بهزعم شما دختران کمارزشترند!) در اين صورت اين تقسيمي ناعادلانه است». اگر دختر همارز پسر بود، چرا خدا اين تقسيم را نمىپذيرد و آن را ستمگرانه و ناعادلانه مىداند؟
پاسخ: قرآن كريم محاوره و گفتوگوى جدلى را مىپذيرد و خود از اين شيوه كه مجاب و ساكت ساختن خصم است بر مبناى آنچه خود وى پذيرفته است، استفاده مىكند. آنچه در آيات شريفه آمده است، در واقع، سخنانى جدلى است نه برهانى؛ يعنى مشركان را بر اساس آنچه نزد خودشان مسلّم است محکوم مىکند، نه بر پاية آنچه از ديدگاه خود قرآن درست است. برترى پسر بر دختر و مرد بر زن اصلى است كه در نزد دشمنان و مشرکان مسلّم است و قرآن كريم به آنان نشان مىدهد كه بر مبناى اصل مورد پذيرش خودشان نيز محكوماند. از ديدگاه قرآن كريم، زن و مرد در اصل انسانيت مساوياند؛ از اين لحاظ، ناقصتر بودن زن نسبت به مرد هرگز پذيرفته نيست. در عين حال، ميتوان با مشركان برمبناي خود آنان به مجادله پرداخت.
3. زنان خاص در قرآن
آياتي که تاکنون در زمينة اشتراک تکويني زن و مرد بيان کرديم، ناظر به عموم زنان بود. در اين قسمت آياتي را بررسي ميكنيم كه بيانگر سرگذشت زنان خاص در قرآن است؛
1. نحل (16)، 57ـ59 و 62؛ صافات (37)، 147ـ157؛ زخرف (43)، 16ـ19؛ طور (52)، 39.
2.نجم (53)، 21 و 22.
با اين رويكرد كه از اين گروه آيات نيز ميتوان موارد اشتراك وتساوي زن و مرد را استنباط كرد.
از ميان زنان تاريخ، مريم، دختر عمران و مادر حضرت ـ عيسى على نبينا و آله و عليه السلام ـ تنها زنى است كه قرآن كريم او را به نام ياد ميكند. ساير زنانى كه در اين كتاب شريف ذكرى از آنان به ميان مىآيد، از طريق انتسابى كه به مردى داشتهاند مشخص شدهاند. بعضي از آنها به عنوان زنان شايسته و بعضي ديگر نمونة زنان خطاكار معرفي ميشوند.
در يك نگاه كلي، انواع زناني را كه در قرآن كريم به گونهاي به سرگذشت آنان اشاره شده است، ميتوان به چند دسته تقسيم كرد:
1 ـ 3. همسران پيامبران
1. نخستين زنى كه در قرآن مجيد به او اشاره شده، همسر حضرت آدم ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ است كه نام او «حوا» تنها در روايات آمده است. حوا در آيات متعددي به عنوان همسر حضرت آدم معرفي شده است.(1) در آية شريفة«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى؛ اى مردم، بيگمان ما شما را از مردى و زنى آفريديم» نيز مطابق تفسيرى كه مقبول ماست، مراد از «ذكر» آدم است و مراد از «انثى» حوا؛ با اين استدلال که آيه شريفه در مقام نفي تبعيضات نژادي و قومي است.
2. زن حضرت نوح ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ به عنوان انسان كافري كه به شوهر خويش خيانت كرد و جهنمى شد، معرفى شده است.(2)
3. دربارة زن حضرت ابراهيم ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ كه ساره نام داشت،
بقره (2)، 35 ـ 36؛ نساء (4)، 1؛ اعراف (7)، 19 تا 25 و 27 و 189 و 190؛ طه (20)، 117 و 121 و 123.
2.تحريم (66)، 10.
آمده است: هنگامى كه فرشتگان الهى به او و همسرش مژدة پسرى به نام اسحق را دادند، در شگفت شد؛ چرا كه خود را پيرزنى نازا و شوهرش را پيرمردى فرتوت مىيافت.(1)
4. زن حضرت لوط ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ انسانى مجرم، ظالم و كافر معرفى مىشود كه به شوهر خويش خيانت كرد و به عذابى كه بر قوم لوط نازل گشت هلاك شد.(2)
5. زن حضرت زكريا ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ زن صالحهاى معرفى شده است كه در حالي كه خود نازا و همسرش فرتوت بود، خداوند به او فرزندي به نام يحيى ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ عنايت كرد.(3)
6. دربارة زنان پيامبر گرامى اسلامˆ نيز در قرآن كريم آياتى وارد شده كه بعضى راجع به همة زنان آن حضرت و پارهاى در خصوص برخى از آنان است.(4) چنانكه در خصوص يكى از همسران حضرت كه به دروغ متهم به كارى زشت شده بود، آياتي نازل گرديد و ضمن تبرئه كردن او از كار زشت، با لحنى بسيار شديد، به دروغپردازان و شايعهسازان وعدة عذابى عظيم داده شد.(5) در يكى از همين آيات چنين آمده است: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظِيمٌ؛(6)به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر ميگرفتيد و با دهان خود سخني ميگفتيد كه به آن يقين نداشتيد؛ و آن را كوچك ميپنداشتيد، در حالي كه نزد خدا بزرگ است». آيات ديگري نيز در خصوص دو تن از همسران پيامبر اسلامˆ آمده است كه يكى از آنها رازى را كه آن حضرت با او در ميان نهاده بود و از او خواسته بود كه از
1.هود (11)، 71 ـ 73؛ ذاريات (51)، 29 ـ 30.
2.اعراف (7)، 83 و 84؛ هود (11)، 81؛ حجر (15)، 60؛ شعراء (26)، 171؛ نحل (16)، 57، عنكبوت (29)، 32؛ صافات (37)، 135؛ تحريم (66)، 10.
3.آل عمران (3)، 30؛ مريم (19)، 5 و 8؛ انبياء (21)، 90
4.احزاب (33)، 28 ـ 34
5.نور (24)، 11 ـ 26.
6.نور (24)، 15.
ديگران نهان دارد، به ديگرى بازگو كرده بود.(1) در يكى از همين آيات خداى متعال خطاب به آنان مىفرمايد: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما؛(2) اگر به سوى خداى متعال بازگرديد (شايسته است چرا كه) دلهايتان از حق منحرف گشته است». البته در اين آيات به نام همسران پيامبرˆ تصريح نشده است.
2 ـ 3. زنان وابسته به نبوت
تا اينجا سخن از زنانى بود كه به همسرى پيامبران الهى ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ مفتخر شده بودند. اينك از زنانى نام ميبريم كه از وابستگان به خانة وحى و نبوت و رسالت به شمار ميآيند. بهتر است كه در صدر فهرست نام اين زنان از زنى نام ببريم كه احتمالاً همسر يكي از پيامبران بوده است.
1. زن عمران كه مادر حضرت مريم(عليها السلام) است.(3)
2. يكي از زنان نمونه و مرتبط با رسالت مادر حضرت موسى ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ است كه در آيات متعدد قرآن كريم به عظمت و بزرگواري او اشاره شده است. بهويژه تعبير وحى خداوندي به او، به خوبي بيانگر جلالت قدر و جايگاه والاي اين بانوي گرامي است.(4)
3. در قرآن كريم به خواهر حضرت موسى ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ نيز اشاره شده است.(5)
1.تحريم (66)، 1 ـ 5.
2.تحريم (66)، 4.
3.احتمال دارد عمران، شوهر اين زن شايسته، يكى از انبياي بنىاسرائيل بوده باشد. البته دليلى بر اثبات يا نفي اين مطلب وجود ندارد. البته «عمران» كه سورة سوم قرآن كريم به نام خاندان وى نامگذارى شده است، غير از «عمران» پدر حضرت موسى است.
4.طه (20)، 38 و 39 و 40؛ قصص (28)، 7، 10، 11 و 13.
5.طه (20)،40؛ قصص (28)، 11 و 12.
4. داستان دختران حضرت شعيب ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ كه يكى از آن دو به همسرى حضرت موسى ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ در آمد.(1) دربارة اين دختر كه همسر حضرت موسى شد، در آيات ديگري نيز با عنوان «اهل موسى» سخن به ميان آمده است.(2)
5. حضرت مريم(عليها السلام) والا مقامترين زنى است كه در قرآن كريم سورهاي به نام اوست(3) و چنانكه در آغاز درس گفتيم، تنها زنى است كه در اين كتاب شريف به نام او تصريح شده است.(4) در آيات متعددي به عظمت و بزرگواري اين بانوي نمونه اشاره شده است.(5)
3 ـ 3. زنان غير وابسته به نبوت
در قرآن كريم، داستان زناني آمده است كه ارتباط نسبي يا سببي با پيامبران نداشتهاند، اما اين كتاب آسماني براي عبرت آموزي از آنها نام برده است كه به آنها اشاره ميكنيم:
1. زن عزيز مصر كه ماجراى او با حضرت يوسف ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ مشهور است.(6)
2. زن فرعون، معاصر حضرت موسى، از زنان بزرگى است كه قرآن كريم او را الگو براي همة مؤمنان (مرد و زن) معرفي ميکند.
1.قصص (28)، 23 ـ 28.
2.طه (20)، 10؛ نحل (16)، 7؛ قصص (28)، 29.
3.سورة مريم؛ سورة نوزدهم قرآن.
4.نام حضرت «مريم» سي و چهار بار در قرآن آمده است.
5.آل عمران (3)، 33 تا 37 و 42 تا 47؛ نساء (4)، 156؛ مائده (5)، 75 و 110؛ مريم (19)، 16 تا 34؛ انبياء (21)، 91؛ مؤمنون (23)، 50؛ تحريم (66)، 12.
6.يوسف (12)، 21 ـ 30؛ 50 ـ 35.
3. بلقيس، ملكه سبا، كه با قوم خويش آفتابپرست بود، سرانجام به دعوت حضرت سليمان اسلام آورد و از همراهان آن حضرت شد.(1)
4. زن ابولهب از زناني است كه در قرآن كريم به شدت مذمت و نكوهش شده است.(2)
4. درسهايي از سرگذشت زنان در قرآن
چنانكه گفتيم، هدف از بررسي و اشاره به سرگذشت زنان در قرآن، دستيابي به وجوه اشتراك زن با مرد در ابعاد گوناگون آن است، اينك به نكتهها و درسهايي كه برآيند اين بررسي است، اشاره ميكنيم:
1 ـ 4. تكامل زن
از سرگذشت بعضى از زنان، بهويژه زن فرعون و حضرت مريم(عليها السلام)، مىآموزيم كه زن نيز درست مانند مرد مىتواند به عاليترين مدارج كمال انسانى صعود كند تا آنجا كه براى مردان و زنان اهل ايمان معرفى گردد و داراي مقامات معنوى چه بسا رفيعتر از مقامات برخى از انبيا شود. چنانكه قرآن كريم در مقام وصف و تجليل از زن فرعون او را الگوي اهل ايمان معرفي ميکند كه بيانگر كمال و ترقي او در مناصب معنوي است. همت بلند او را بنگريد كه حتي به نعمتهاى بهشتى نظرى ندارد و تنها چيزي كه از خداى متعال درخواست مىكند خانهاى در جوار خود اوست و مىخواهد كه با خداى متعال مجاور و همسايه باشد. او از فرعون، شوهر نامبارك خود، و فرعونيان كه گروهى ستمگرند نيز بيزاري ميجويد و مىخواهد كه از آثار و پيامدهاي خطرناكي كه بر اعمال فرعون مترتب خواهد بود مصون بماند.(3)
1.نحل (16)، 22 ـ 44.
2.مسد (111)، 3 ـ 5.
3.تحريم (66)، 11.
نمونة ديگر حضرت مريم(عليها السلام) است. قرآن كريم در وصف و تجليل حضرت مريم ميفرمايد: «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ؛(1) (همچنين خداوند براي مؤمنان مثل ميزند) به مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت و ما از روح خود در آن دميديم؛ او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد، و از مطيعان فرمان خدا بود».
قرآن كريم او را از كساني ميداند كه به مقام صديقين رسيدهاند؛ آنجا كه حضرت عيسي را معرفي ميكند ميفرمايد: «وأمه صديقة؛(2) مادرش (مريم) زن بسيار راستگويي بود». اگر در نظر آوريم كه اين كتاب شريف پيامبر الاهي را با وصف صديق بودن مىستايد،(3) در مىيابيم كه حضرت مريم به مقامى نائل آمده بود كه انبياي الهى براي آن مورد ستايش خداى متعال واقع شدهاند. البته فضايل اين زن عظيم الشأن را در اين فرصت نميتوان بيان كرد.
2 ـ 4. انحطاط زن
از سوى ديگر، زن مانند مرد ممكن است به پايينترين سطح معنوى تنزل و سقوط كند. همسران حضرت نوح و حضرت لوط ـ على نبينا و آله و عليهما السلام ـ نمونة چنين زنان به حضيض در افتاده هستند: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ؛(4) خداى متعال براي كسانى كه كفر ورزيدهاند به همسر نوح و لوط مثل زده است. آن دو تحت سرپرستي دو بندة شايسته از بندگان ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو
1.تحريم (66)، 12.
2.مائده (5)، 75.
3.تحريم (66)، 10.
4.تحريم (66)، 10.
(پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الاهي) نداشت (نتوانستند همسران خود را به صلاح آورند و از چنگ قضا و قدر الهى برهانند)؛ و (به آن دو زن) گفته شد: وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد ميشوند». اين دو زن كه همسران دو پيامبر الهى نيز بودند ـ و قرآن كريم بر اين نكته تأكيد ميورزد ـ كاملاً در قطب مخالف حضرت مريم و زن فرعون قرار مىگيرند.
زنان ديگرى هم هستند كه نه به آن اوج كمال صعود كردهاند و نه به اين حضيض سقوط. اگر چه هر كدام به درجهاى از كمال انسانى رسيدهاند، اما به مقام كسانى مانند حضرت مريم نائل نيامدهاند. همسران آدم، ابراهيم، زكريا و عمران، دختران شعيب، و مادر و خواهر موسى از اين جملهاند. يادآوري اين حقيقت ضروري است كه در پارهاى از روايات، حضرت خديجه(عليها السلام) (1)همچنين مسلّم است كه حضرت صديقة كبرى، فاطمة زهرا(عليها السلام)، افضل زنان جهان از اولين و آخرين، است.(2) نام نبردن از اين دو زن بزرگ در اينجا از آن روست كه در قرآن كريم به نامشان تصريح نشده و به عنوان همسر و دختر پيامبر نيز از آنها ذكرى به ميان نيامده است. گويا در بعضى از آيات به حضرت فاطمه(عليها السلام) اشاره شده(3) و بر طبق برخى از تفاسير، سورة كوثر در شأن اين بزرگ بانوى جهان نازل شده است.(4)
3 ـ 4. استقلال شخصيتي زن
همان گونه كه مردان ممكن است در آغاز در مسير كج و بيراهه بروند، اما اين توانايي را
1 قال رسولالله(صلى الله عليه وآله): ان الله تعالي اختار من النساء اربع: مريم وآسيه وخديجه وفاطمة (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 43، ص 19).
2.در روايات متعددي از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «اما مريم فهي سيدة نساء زمانها اما فاطمة فهي سيدة نساء العالمين من الاولين والآخرين». ر.ك: نورالثقلين، ج 1، ص 336؛ بحارالانوار، ج 4، ص 24.
3.آل عمران (3)، 61؛ دهر (76)، 5 ـ 22.
4.تفسير فخررازي، ج 32، ص 124.
دارند كه به راه راست هدايت شوند و عاقبت به خير گردند، امكان دارد زنان نيز پس از مدت زمانى كه در راه باطل رفتهاند حق و حقيقت را بيابند و به صلاح و سداد برگردند. بلقيس، ملكة سبا، نمونة قرآنى اين گونه زنان است. وى با آنكه پادشاه سرزمين سبا بود و به تعبير قرآن «وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ؛(1) همه چيز داشت و او را تختى بزرگ بود»، از خورشيدپرستى و كفر دست كشيد(2) و به مسير صحيح بازگشت: «قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛(3) گفت: پروردگارا، من بيشك به خود ستم كردهام و (اينك) همچون سليمان تسليم خداى متعال كه پروردگار جهانيان است، مىشوم». هرچند آيات قرآنى مشخص نمىكند كه بلقيس به چه مدارجى از كمال معنوى نائل شد، اما اين اندازه دلالت دارد كه وي نيكفرجام شد.
در يك خانواده ممكن است زن و شوهر هر دو صالح يا فاسد باشند و ممكن است در دو جهت مختلف سير كنند: زن صالح باشد و مرد فاسد، يا مرد صالح باشد و زن فاسد. اين چهار حالت هم ممكن است و هم واقع شده است. قرآن كريم براى هر يك از اين حالات نمونه يا نمونههايى ارائه مىفرمايد: آدم و حوا، ابراهيم و ساره، زكريا و زنش، عمران و همسرش (پدر و مادر حضرت مريم) و موسى و دختر شعيب، نمونههاى همسران صالح معرفي شدهاند. ابولهب و زنش نمونة همسران فاسدند. فرعون و زنش نمونة زنان و شوهرانى هستند كه راه خلاف يکديگر مىپويند: زن در مسير نيكى و مرد در راه بدي گام برميدارد. برعكس، حضرت نوح و لوط و همسرانشان نمونههاى زوجهايىاند كه با يكديگر مخالفاند: زن فاسد و مرد صالح است. درسي که از امكان و واقع شدن اين حالات چهارگانه مىآموزيم اين است كه زن، از لحاظ روحى
1. نحل (16)، 23.
2.نحل (16)، 24 و 43.
3.نحل (16)، 44.
و معنوى، وابسته و متكى به هيچ مردى حتى شوهر خود نيست. او مىتواند همچون زن فرعون در ناپاكترين محيط خانوادگى و اجتماعى به سر برد و با اين همه خود پاك و منزه بماند و مىتواند مانند همسران نوح و لوط در مقدسترين خانهها و در پيوند با قدسىترين انسانها زندگى كند و خود در منجلاب فسق و فجور غوطهور باشد.
4 ـ 4. زن و كرامات الاهي
درست به همان گونه كه گاه خداى متعال براى مردان كرامات و خوارق عادات پيش مىآورد، احياناً زنان نيز مشمول چنين امورى مىشوند. ساره، همسر ابراهيم، در حالى به «اسحق» باردار شد كه خود پيرزنى نازا و شوهرش پيرمردى بود و به گفتة خود وى: «ان هذا لشىء عجيب؛(1) بيشك اين چيزى شگفتانگيز است». يحيى نيز زمانى پاى به جهان گذاشت كه مادرش نازا بود(2) و پدرش زكريا كهنسال،(3) سست استخوان و سپيد موى(4) و فرتوت(5) بود.
همچنين زنان نيز گهگاه مشمول الهامات الهى، كه در قرآن كريم از آنها تعبير به وحى مىشود، واقع شدهاند و از عالم غيب و حوادث آينده خبر دادهاند. در مورد مادر حضرت موسى، در دو آيه از قرآن كريم سخن از وحى الاهي به او آمده است. همين بانو از طريق وحى (= الهام) الهى خبردار مىشود كه در آينده دريا (يعنى رود نيل) فرزندش را به ساحل خواهد انداخت و يكى از دشمنان خداى متعال او را خواهد گرفت(6) و خداي متعال او را به مادرش باز ميگرداند و به پيامبري بر ميگزيند.(7)
1.هود (11)، 72 و ذاريات (51)، 29.
2.آلعمران (3)، 40؛ مريم (19)، 5 و 8.
3.آلعمران (3)، 40.
4.مريم (19)، 40.
5.مريم (19)، 8.
6.طه (20)، 38.
7.قصص (28)، 7.
در مورد حضرت مريم(عليها السلام) از اين گونه كرامات خوارق عادات و الهامات در قرآن كريم فراوان نقل شده است: هر گاه زكريا در محراب نزد او مىرفت، غذاي مخصوصي در آنجا ميديد، از او ميپرسيد: اى مريم! اين غذا از كجا براى تو آمده است؟ مريم پاسخ مىداد: اين از سوي خداى متعال است.(1) بدون اينكه انسانى با او تماس بگيرد پسرى به دنيا آورد. از پيش مىدانست كه خداوند به او پسرى به نام «عيسى مسيح» عنايت ميكند كه در دنيا و آخرت آبرومند و از نزديكان (به خداى متعال) است و با مردم در گهواره و در بزرگى سخن ميگويد و خداى متعال به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل خواهد آموخت و او يكى از پيامبران بنى اسرائيل است، با خداي متعال مكالمه داشت و ملائكه با او سخن مىگفتند.(2) حضرت مريم(عليها السلام) با جبرئيل (روح القدس) نيز گفتوگو ميكرد.(3) فرزندش عيسى پيش از به دنيا آمدن يا به محض ولادت با وى سخن گفت(4) و پس از آنكه مادرش (مريم) او را به نزد قوم خود آورد، زبان به سخن گشود تا گواه عصمت و پاكى او باشد.(5)
كوتاه سخن آنكه زنان نيز گاهى مشمول عنايات خاصة الهى واقع مىشوند.
1. آلعمران (3)، 37.
2. آل عمران (3)، 42 و 49.
3.مريم (19)، 17 ـ 21.
4.مريم (19)، 24 ـ 26.
5.مريم (19)، 30 ـ 33.
خلاصة فصل هشتم
از مجموع آنچه در اين قسمت بيان کرديم مىتوان نتيجه گرفت كه از لحاظ فلسفى زن در ماهيت انسانى با مرد اشتراك دارد؛ يعنى زن مانند مردْ انسان است. پس همة امورى كه از نظر تكوينى و تشريعى براي انسان به لحاظ انسان بودنش ثابت است، براي زن نيز ثابت خواهد بود. موارد تكويني و تشريعي كه زن در آنها با مرد تفاوت و اختلاف دارد، به يقين ربطى با انسانيت كه وجه اشتراك مرد و زن است، ندارد. از ديدگاه روانشناختى نيز زن استقلال در شخصيت دارد؛ يعنى شخصيت روانىاش مستقل است و تابع و طفيلى مرد نيست. زن مىتواند با حسن اختيار خود در طريق استكمال گامهاى بلندى بردارد و به قلههايى رفيع از كمالات معنوى برسد؛ و مىتواند با سوء اختيار خويش سير قهقرايى كند و به فرودستترين حد معنويت ساقط شود؛ و ميتواند بينابين حركت نمايد. مثلاً در عين آنكه مؤمن است دچار خطاها و لغزشهايى شود، چنانكه در سورة تحريم خداى متعال بعضى از همسران پيامبر اسلامˆ را به سبب لغزشى كه داشتهاند نكوهش ميكند، در صورتى كه به حسب ظاهر مؤمن بودهاند. همچنين زن مىتواند با ارادهاى قوى و نيرومند دست از عقايد و اخلاق و اعمال نادرست خود بردارد و عزم جزم كند كه آيندهاش همچون گذشته نباشد. محيط اجتماعى و خانوادگى و حتى پدر و شوهر و برادر و پسر نمىتوانند تأثير قطعى و جبرى در وى داشته باشند و او را به هر سو كه ميخواهند بكشند: زن مىتواند همسر فرعون باشد و همراه با موسى؛ و مىتواند زن نوح يا لوط باشد. علاوه بر استقلال روانشناختى، زن از استقلال اقتصادى و اجتماعى و سياسى نيز بهرهمند است.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org