صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 5.78 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
امربهمعروف و نهيازمنكر؛ آسيبها و راه حلها
بيانات آيتالله مصباح در همايش راهکارهاي اصل هشتم قانون اساسي (امربهمعروف و نهيازمنکر) 18/2/93
موضوع امربهمعروف و نهيازمنکر يكي از عظيمترين وظايف اسلامي و فرايض مطرحشده در نص روايات است. براي اهميت اين موضوع از نظر عملي، همين بس که انقلاب اسلامي ما ثمرة امربهمعروف بود؛ اگر نبود اينکه امام رضواناللهعليه و يارانشان احساس وظيفه کرده بودند که در مقابل منکر بايد قيام کرد، ما امروز چيزي به نام انقلاب اسلامي نداشتيم. اين مسئله نشان ميدهد که اين موضوع چهقدر در زندگي انسان اهميت دارد و نهتنها در کشور خودمان، بلکه در جهان نيز چه آثاري ميتواند داشته باشد.
لزوم آسيبشناسي مسأله امربهمعروف و نهيازمنكر در جامعة اسلامي
در اينجا يک سؤال معماگونه مطرح ميشود و آن اينکه اگرچه اين وظيفة الهي در متن قانون اساسي با تأکيد بيان، و حتي به عرصههاي مختلفش، مانند رابطة افراد با يكديگر، رابطة مردم با دولت و دولت با مردم تصريح شده ـ البته تفصيل شرايط و حدود آن بر عهدة قانون عرفي است که مجلس شوراي اسلامي تصويب ميکند، و بيش از 35 سال از پيروزي انقلاب و تصويب قانون اساسي گذشته است، چرا به اين بند از قانون اساسي ـ با اين همه اهميت و صراحت ـ توجهي نشده است؟ البته گاه کارهايي خودجوش از طرف مردم، و گاهي به صورت نهادهاي مورد حمايت دولت، و برخي کارهاي پراکنده انجام شده و گاهي تلاش شده است بهصورت يک سيستم منظم قانوني درآيد، ولي به جايي نرسيده است. چرا؟ مگر نظام ما جمهوري اسلامي نيست؟ مگر اين موضوع، صريح قانون اساسي نيست؟ در طول بيش از 35 سال، چرا مجلس شوراي اسلامي درصدد برنيامد بر اساس قانون اساسي، قوانيني را در اين زمينه وضع كند؟ چندين مرتبه مطرح شد كه وزراتخانه يا سازماني به نام امربهمعروف و نهيازمنكر تأسيس شود؛ ولي پس از مدتي اين هم فراموش شد. بههرحال، اين وظيفهاي است که قانون اساسي بر عهدة مجلس شوراي اسلامي گذاشته است که بايد قوانين، شرايط، حدود و کيفيت اجراي امربهمعروف را معين كند؛ اما وقتي پرسيده ميشود چرا اينكارها انجام نشده است، در پاسخ ميگويند اينها چيزي نيست که ما بخواهيم تعيين کنيم! اينها مسائلي است که در فقه بيان شده و مراجع آن را در رسالههاي عمليه بيان كردهاند! ما نميخواهيم در مقابل رسالة عمليه، رساله بنويسيم و قانون وضع کنيم! بههرحال، مجلس در برابر اين وظيفة خود كه در قانون اساسي بيان شده است، بايد پاسخي داشته باشد.
البته يک سؤال فرعي هم ميتوان فرض كرد و آن اينكه آيا اگر قانوني همان سال اول وضع شده بود، اجرا ميشد؟! اين سؤال هنگامي مطرح ميشود که انسان مشاهده ميكند در بعضي از مراکزي که اعتبار قانونگذاري دارند، مثل شوراي انقلاب فرهنگي، طرحهايي دربارة برخي از ناهنجاريهاي اجتماعي تصويب، و بهصورت قانون درميآيد، ولي بعد از چندي و حتي پس از تعويض دولت، فراموش ميشود، با اينكه مصوب شوراي انقلاب فرهنگي است، و به فرمودة امام و مقام معظم رهبري حکم قانون را دارد. اين نشان ميدهد که اگر مجلس هم قانون وضع کرده بود، به احتمال قوي اجرا نميشد. اگر اينگونه است، حال يک سؤال جامعهشناختي مطرح ميشود و اينكه چرا به اين مسئله اينقدر بيمهري ميشود؟ چرا حتي درصدد برنميآيند که براي آن قانون وضع کنند؛ و اگر در گوشهوکنار نيز قوانيني دربارة امربهمعروف و نهيازمنکر هست، چرا اجرا نميشود؟ اين يک پديدة اجتماعي است كه بايد تجزيه و تحليل، و آسيبشناسي شود كه چرا اينگونه شده است.
فراگير بودن مسأله امر به معروف و نهي از منکر
در مقام آسيبشناسي در اينباره، ميتوان به چند نکته اشاره كرد؛ نخست اينکه، اين مسئله با ديگر قوانين و بخشهاي قانون اساسي يک تفاوت کلي دارد و آن اينكه، بسياري از بخشهاي قانون اساسي، وظايف قواي سهگانه را مشخص كرده است؛ يعني هر يك از قوا موظفاند اموري را انجام دهند كه اين امور ارتباطي با ديگر قوا ندارد. براي مثال، قوانيني که مربوط به قوة مقننه است، وظايف و اختيارات مجلس را تعيين ميکند و ديگران با آن کاري ندارند؛ يعني عدة محدودي در مجلس مشمول اين قوانين ميشوند. يا اينكه قوة قضائيه قوانين مخصوص خود را دارد كه شامل قضات، کارمندان دادگستري و ديگر اعضاي اين قوه ميشود و ديگران را شامل نميشود. به همين ترتيب، ساير قوانين نيز مخاطب خاص خود را دارد و اگر زحمت يا عقوبتي داشته باشد، براي همانهاست و معمولاً به ديگران ارتباطي پيدا نميکند. اما قانون امربه معروف و نهي از منكر اگر بهطور كامل تدوين و اجرا شود، هم اقشار مختلف مردم، و هم قواي سهگانه را دربرميگيرد که ارکان دولت اسلامي، رابطه مردم با يكديگر و نيز رابطة مردم با دولت را شامل ميشود؛ يعني ديگر چيزي و كسي نيست كه از اين قانون مستثنا باشد.
بديهي است هر قانوني در هر كجا وضع شود، محدوديتهايي براي عدهاي بهوجود ميآورد؛ زيرا بايد قانون را رعايت كنند. وقتي قانون براي همه شد، همه را درگير ميکند و در نتيجه براي همه محدوديت يا مشكل ايجاد ميكند. بالاخره هر کسي بهدنبال منافع خودش است و دوست دارد در حوزة کار خودش آزاد باشد؛ هر مديري علاقه دارد كسي در حوزة مديريت او دخالت نکند. آيا مردم مايلاند به دست خود يا نمايندگانشان در مجلس قانوني را وضع كنند كه براي همه آنها محدوديت ايجاد كند و يا اگر بدان عمل نكنند، مجازات شوند؟! اين جنبة رواني اين مسئله است که انسان ميخواهد قيدوبندي نداشته باشد. طبيعي است صرفنظر از مسائل فرهنگي و فرهنگ جهاني، هيچکس دوست ندارد خود را محدود سازد. اين يک نکتة روانشناختي است كه چرا علاقة چنداني براي تهيه قوانين مشخص و مدون دربارة امربهمعروف و نهيازمنکر وجود ندارد.
نفوذ فرهنگ غرب در مسئولان و روشنفكران جامعه
نكتة دوم اينکه، غير از اين جنبة رواني که بيشتر جنبه شخصي دارد، يعني هيچكس دوست ندارد محدود شود، با مسئلهاي بهنام فرهنگ جهاني روبهروايم که جامعة ما تحت تأثير فرهنگ عمومي آن است. امروز فرهنگ جهاني بر مبناي قداست آزادي است كه معناي کاملش شامل بيبند و باري ميشود. پرچمدار اين فرهنگ، در درجة اول امريکاييها هستند؛ ولي به آنها اختصاص ندارد. کمابيش کشورهاي امريکايي مثل کانادا و کشورهاي اروپايي غربي در درجة اول، و سپس اروپاي شرقي و بهتدريج ديگر كشورها درگير اين مسئلهاند؛ يعني بتي که در همة عالم پرستش ميشود، بت آزادي است. آزادي به چه معناست؟ يعني هر کاري را كه مايليد، انجام دهيد، مگر اينكه به ديگران ضرر وارد سازد؛ زيرا ديگري نيز ميخواهد آن كار را انجام دهد و اين باعث تهديد يكديگر ميشود، وگرنه اصل بر اين است که هر کس هر کاري ميخواهد، انجام دهد. اين موضوع منشأ اعلامية حقوق بشر، حقوق شهروندي و برخي اصطلاحاتي است كه در ادبيات حقوقي و سياسي شايع است. بههرحال، آزادي و دموکراسي، بتهايي است که در اين زمان در فرهنگ عمومي جهان پرستيده ميشود: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛ و دنيا نيز ميگويد رأينا الهنا هوانا: همان که دلمان ميخواهد، آن معبود ماست!
بههرحال، اين فرهنگ، همة کشورهاي غربي، بسياري از کشورهاي اسلامي و نيز كشور ما را در برگرفته است؛ بهويژه روشنفکران و دولتمردان ما بيش از همه از اين فرهنگ متأثرند، در برابر اين بت خضوع ميکنند، و جرئت ندارند در مقابل اين بت حرفي بزنند و اظهار مخالفتي کنند. از منظر اينان، مگر ميتوان در برابر آزادي چيزي گفت؟! از وزير ارشاد اسبق پرسيدند شما كه مسئول وزرات ارشاد اسلامي هستيد، براي اسلام چه کردهايد، و کدام ارزش اسلامي را احيا کرديد؟ او نيز گفته بود چه ارزشي بالاتر از آزادي؟! ما تلاش كرديم مردم آزاد باشند، و چه ارزشي بالاتر از اين؟! اين يعني همان فرهنگ الحادي جهاني بر برخي وزراي ما نيز حاکم بود.
امروزه در فرهنگ جهاني، امربهمعروف و نهيازمنکر يک فضولي نابخشودني است! يعني اگر به كسي بگوييد چرا چنين كاري را انجام داديد، ميگويد به تو چه! تو چه کارهاي؟! آزادي است و دلم ميخواهد انجام دهم! اي کاش در همين حد باقي ميماند. براي مثال، فردي ميگفت در مكاني عمومي مرد و زني رفتار نامناسبي داشتند و من آنها را نهي کردم؛ اما آن زن يقة ايشان را گرفته و گفته بود شما را به پليس تحويل ميدهم و ميگويم قصد تجاوز به من را داشته است! اين فرهنگ عمومي خواهناخواه در طبقات مختلف نفوذ پيدا كرده است؛ بهويژه افراد تصميمگير وقتي ميخواهند در مجامع عمومي و بينالمللي صحبت كنند ميگويند ما هم آزادي را قبول داريم و ريزهخوار خوان فرهنگ غربي هستيم، و از اين موضوع دفاع ميکنند. براي مثال، ميگويند: «ما هم حقوق بشر را بهطور دقيق رعايت ميکنيم؛ البته گاهي اشتباهاتي رخ داده كه اينها قابل اغماض است و چهبسا در همهجا پيش بيايد، وگرنه ما در برابر شما تسليم هستيم!»
کساني که قدرت قانوني و قدرت اجتماعي دارند ـ خواه از قوة مجريه باشند يا قوه مقننه يا قضائيه ـ وقتي به اين مطلب مايل نباشند، بدان توجهي نخواهند كرد؛ زيرا بسياري از آنها هم از همين روشنفکران و فرهيختگان تشكيل شدهاند و تحت تأثير همين فرهنگاند. البته تصور نکنيد اين مسائل صرفاً مربوط به عدهاي لامذهب، بيعلاقه به دين، و بينماز است؛ بسياري از اين افراد کساني هستند كه نمازشان را اول وقت ميخوانند، روزه واجبشان را ميگيرند و حتي خمس مالشان را هم ميدهند؛ اما ميگويند اين مسائل مربوط زمان و دورة ديگري بوده است، و امروز بايد زمان و جامعه را بشناسيم! شايد از بعضي از مسئولان کشور شنيده باشيد كه ميگويند: کساني بايد انتقاد کنند که جامعه و سياست را بشناسند، و بدانند ما در چه زماني زندگي ميکنيم؛ اين زمان مانند 1400 سال پيش جزيرهالعرب نيست که به کسي بگوييد چرا چنين ميکني! امروزه مردم احساس آزادي ميکنند! دموکراسي وجود دارد و ديگر نميتوان به هر کسي امر و نهي کرد! دين سر جاي خودش باشد! براي شام عزاداري امام حسين عليهالسلام، ساختن مسجد و حسينه هم هر چه قدر پول بخواهيد، دولت كمك ميكند؛ اما بايد درک کنيد كه ما در چه جامعهاي زندگي ميکنيم! با چه کساني در دنيا مواجه هستيم! ديگر همه چيز را نميتوان بيان كرد و بايد فهميد و درک داشت؛ نميتوان به سخنان شما بيسوادها اعتنا کرد؛ شما چوب لاي چرخ دولت ميگذاريد و نميگذاريد دولت کار کند!
اين مسئله آسيبي جدي است كه حتي مانع قانونگذاري در اين باره ميشود، چه رسد به اينكه به دنبال اجراي آن باشيم.
ترس سياستمداران از ريزش آراي انتخاباتي
مسئلة سوم، موضوعي اجتماعي- سياسي است که متأسفانه با گذشت نزديك به چهار دهه از انقلاب، هنوز هم درگير اين مسائل هستيم و آن، اختلافهاي عميق سياسي بين احزاب و گرايشهاي مختلف جامعه است. تبيين اينكه اين مسئله از کجا و در چه زماني شروعي شد، مجال ديگري ميطلبد. در كشور ما عدهاي كوشيدند از بودجة دولت حزب تشكيل دهند. بديهي است هر حزبي سعي ميکند در انتخابات برنده شود. حزب را براي چه درست کردهاند؟ براي اينکه در انتخابات برنده شوند و براي تحقق اين هدف فرمولهايي وجود دارد كه در همة دنيا شناختهشده و مورد عمل است؛ يعني در هر جاي دنيا كه مسئله انتخابات و دموکراسي مطرح باشد، اين فرمولها را رعايت ميکنند. يکي از بهترين راهها براي موفقيت در انتخابات، داشتن رأي اقليتهاست. در قارة آسيا، شايد بتوان گفت قديميترين کشوري که مردانه پا به ميدان گذاشت و آزادي را به دست آورد و از چنگال استعمار انگليس خلاص شد، هندوستان بود. بيشتر جمعيت هندوستان هندو و بتپرست هستند. البته اقليتهاي مسلمان و مسيحي و بعضي مذاهب ديگر مانند زرتشتي نيز در بين آنها وجود دارند. در طول اين مدت، حزب غالب در آنجا حزب کنگره بوده است. گاهي نيز حزبهاي ديگر براي آزادي هندوستان و مبارزه با استعمار زحمات زيادي کشيدند و پيشرو بودند؛ اما هميشه اين حزب قوي، که بيشتر در انتخابات برنده ميشود، در هنگام انتخابات با مسلمانان آنجا لابي ميکند تا آراي آنها را بهدست آورد. خودشان هندو و بتپرستند؛ اما موقع انتخابات ميكوشند با مسلمانان خوشرفتاري کنند و آراي آنها را به دستآورند. اين يک فرمول شناختهشده در همة دنياست كه براي برنده شدن در انتخابات، بايد اقليتها را نگه داشت.
بررسي تاريخ انتخابات در کشور ما نيز نشان ميدهد كه بهجز در دورة حضرت امام و رياست جمهوري مقام معظم رهبري، از آن دوره به بعد، احزاب و گروههاي مختلف تلاش كردهاند در جلب آراي اقليتها با يكديگر مسابقه بگذارند؛ قبل از انتخابات با آنها ملاقات ميکردند و به آنها وعده و وعيد ميدادند که ما سعي ميکنيم استاندار و فرماندار را ازميان شما برگزينيم تا در انتخابات به آنها رأي بدهند. بههرحال، کساني که اينطور انتخابات را پذيرفتهاند، اين مسائل را نيز از لوازم آن ميبينند. امروزه کساني حتي براي اينکه در انتخابات چند سال بعد برنده شوند، با غيرمسلمانها لابي ميکنند.
حال آيا چنين افرادي علاقه دارند قانوني وضع شود که بسياري از مردم از آن رنجيده شوند؟ يا قانوني وضع كنند كه با زمينخواران مبارزه كند؟ بههرحال، با پول همين افراد بايد انتخابات برگزار شود! همة مردم ميدانند كه در چند دولت، سوءاستفادههاي مالي و اختلاسهاي چند هزار ميلياردي صورت گرفته است و عدة زيادي هم ميگويند اسامي آنها نزد ماست؛ يا عدهاي معوقات بانکي فراواني دارند، اما چرا هيچ اقدام جدي عليه آنها صورت نميگيرد؟ يک دليل آن اين است که عدهاي ميبينند با پول و حمايت همين افراد کارشان پيش ميرود! آنها فکر ميکنند: اگر اينها را از خودمان ناراضي کنيم، ديگر خودشان، اتباعشان، رعاياشان و کارگران کارخانههايشان به ما رأي نميدهند، و ما بايد اينها را براي خودمان نگه داريم! در اين شرايط، چه انگيزهاي وجود دارد كه قانوني وضع شود که عموم مردم را از خودشان ناراضي کنند؟ افزون بر اين، وقتي قانوني وضع شود، مردم ميتوانند انجام دادن آن را از مسئولان مطالبه کنند. در شرايط فعلي ميگويند كمبود و خلأ قانوني داريم و بهنوعي آن را توجيه ميکنند. اگر اين موضوع قانون مشخص و شفافي داشته باشد، مردم مطالبه ميکنند و ميگويند چرا اين قانون را عمل نميکنيد. از طرف ديگر، اگر بخواهند بدان عمل کنند، بسياري از اقشاري را که براي انتخابات به آنها احتياج دارند، از خودشان ناراضي ميکنند. چرا اين کار را انجام دهند؟! بنابراين، تلاش ميكنند فرصتسوزي كنند تا زمان بگذرد.
خلأ علمي و فقهي در مسائل امربهمعروف و نهي ازمنکر
افزون بر اين مسائل، بايد يک انتقاد هم از خودمان داشته باشيم؛ اكنون كه بيش از سي سال از انقلاب اسلامي گذشته است، چهقدر دربارة مسائل فقهي امربهمعروف و نهيازمنکر کار کردهايم؟ هرچند بسياري از فضلا را ميشناسم كه از همان اوايل نهضت و قبل از پيروزي انقلاب موضوع بحثشان را مسائل سياسي- اجتماعي، و از جمله امربهمعروف و نهيازمنکر قرار داده بودند و كتابها و رسالههايي در اينباره نوشتهاند. حتي بعضي از مراجع فعلي کتابهايي در زمينة امربهمعروف و نهيازمنکر براي عموم مردم نوشته بودند و برخي درسهاي خارج فقهواصول نيز با اين موضوع برگزار شد؛ اما بايد اعتراف کنيم که هنوز بسياري از ابعاد فقهي اين مسئله روشن نيست. براي مثال، در هر رسالة عمليه آمده كه از شرايط امربهمعروف، نداشتن خوف ضرر است. پرسش اين است كه خوف ضرر شامل چه مسائلي ميشود؟ در چه مواردي به اعمال قدرت از طرف حکومت نياز است و مردم مسئوليتي ندارند؟ همة اين موارد مفروض است؛ اما اگر کسي بخواهد فردي را كه رفتار نادرستي دارد امربهمعروف كند، و او نيز اين فرد را به كشتن و يا كتك زدن تهديد کند، بايد باز هم امربهمعروف زباني را ادامه دهد يا چون خوف ضرر وجود دارد، از او ساقط ميشود؟
برخي از مسائل نيز دربارة دولت است؛ براي مثال، اگر به فرض محال، دولتي در انجام دادن وظايفش برخلاف اسلام رفتار کرد، آيا مردم حق دارند اعتراض كنند، يا اينكه به علت ترس از زندان رفتن نبايد چيزي بگويند؟ يا اگر كارمند ادارهاي بخواهد مسئول مافوقش را امربهمعروف و نهيازمنكر كند و خوف اخراج از كار وجود داشته باشد، آيا بايد اين كار را انجام دهد؟ بهنظر ميآيد بسياري از مسائل فقهي در اينباره درست تبيين نشده است. بههرحال، اگر بخواهيم اين اعظم الفرائض در جامعة اسلامي انجام گيرد، بايد ابعاد فقهي آن کاملاً روشن باشد و بدانيم هر کسي در هر جايي چه وظيفهاي دارد و حد خوف و ضرر در مسائل مختلف چگونه است.
هنگامي كه امام خمينيره نهضت را شروع کرد، بسياري از اقران ايشان ميگفتند اين کار شما صحيح نيست، اينجا خوف ضرر وجود دارد؛ زيرا طلبهها و ديگران را زندان ميکنند و به آنها تهمت و کتک ميزنند؛ ما در اينباره وظيفه نداريم! وظيفه ما تا حدي است که خوف ضرر نباشد، وقتي ضرر باشد، تکليف ساقط است؛ چرا شما چنين رفتار ميکنيد، به شاه بد ميگوييد و مردم را به زحمت مياندازيد؟! در آن ايام مساجد را خراب ميکردند، در مدرسة فيضيه طلبهها را کشتند و زخمي کردند و اين مسائل چيزهاي رايجي بود؛ و برخي ميگفتند جواب اين خونها را چه کسي ميدهد؟! چرا مردم را به زحمت مياندازيد؟ ما در اينباره وظيفه نداريم! وظيفة ما نهيازمنکر است، آنهم تا زماني كه ضرر و خوف از ضرر وجود نداشته باشد. در مقابل، امام خمينيره با صلابت و قاطعيت فرمود: «امروز تقيه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». شايد در عصر ما چنين فتوايي از فقيهي صادر نشده بود. چنين قاطعيتي از امام برميآمد که معتقد بود اين شرايطي که براي امر به معروف و نهي از منکر بيان شده است، در مسائل ساده است؛ ولي وقتي مهام امور مطرح است، نه تنها ضرر را بايد تحمل کرد، بايد جان هم داد. اگر خطري متوجه ضروريات اسلام و ارزشهاي اصيل اسلامي شد، ديگر صحبت در اين نيست که اگر يک سيلي خوردم، تکليف ساقط است؛ بلكه بايد تا پاي جان پيش رفت و جان داد. ايشان بحث مهام امور را در فقه مطرح، و بر اين تأکيد کرد که تقيه فقط در امور عادي است؛ آنجايي که خطري براي اسلام و نظام اسلامي، و به تعبير ايشان کيان اسلامي باشد، تقيه حرام است، ولو بلغ ما بلغ. «بلغ ما بلغ» يعني حتي اگر هزاران نفر کشته شوند. امام چنين صلابت و شجاعتي در بيان فتوايش داشت و آن را گفت و انجام داد و اين برکات را نصيب ما کرد که امروز بتوانيم اين سخنان را بيان كنيم. اگر اين انقلاب نشده بود، من و شما کجا بوديم؟ چه کسي جرأت ميکرد دربارة احکام اسلام سخني مطرح كند؟
بنابراين، بايد ابعاد مختلف فقهي اين مسئله را بهدرستي تبيين كنيم و اينكه چه کساني در چه حدي ميتوانند و بايد امربهمعروف و نهيازمنکر كنند. براي مثال، مجلس شوراي اسلامي ميخواهد قانون وضع کند، ميگويد ابعاد فقهي اين مسئله روشن نيست و شما آن را معين كنيد تا ما بتوانيم قانون وضع کنيم؛ زيرا همة ما مجتهد نيستيم و اگر مجتهد هم ميبوديم، فتواي هر مجتهدي قانون نميشود. بههرحال، اين مشكل مربوط به عالمان ديني است.
عدم فرهنگسازي بر اساس اسلام
مشکل ديگري که به عالمان ديني مربوط ميشود ـ هرچند منحصراً بر عهده ايشان نيست ـ مسئلة فرهنگي است. امروزه فرهنگ جهاني بت آزادي را ميپرستد و اين موضوع همة دنيا و حتي جامعه ما را نيز فرا گرفته است. بايد با اين بت مبارزه، و بتشکني کرد؛ بايد گفت اين همان است که قرآن ميگويد: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ. ما در مقابل اين فرهنگ جهاني حالت انفعال به خود گرفتهايم، و فرهيختگان ما ميكوشند بگويند کارهاي ما خلاف آزادي نيست. چه کسي گفته هر آزادياي مطلوب است؟ اسلام ميگويد عبوديت، عبادت و بندگي اصل است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. نقطه مقابل اين مسئله اين است كه: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ. ما دو راه بيشتر نداريم: پرستش خدا يا پرستش بتها، نفس، شيطان و مردم. فرهنگ دنيا ميگويد پرستش همه چيز، غير از خدا؛ و اطاعت از هرچه جامعه، مردم و روشنفکران ميگويند. بهترين حالت ممكنش اين است كه با رأي مردم هر چيزي صورت گيرد، يعني دمکراسي.
متأسفانه اين مسئله در بين فرهيختگان و دولتمردان نيز رسوخ كرده است و باورشان نيست که حکم اسلامي مقدم بر رأي مردم است. گاهي هم به فرمايش امام استناد ميكنند که «ملاک رأي مردم است». اين طيف ميپندارند اگر مردم رأي دادند که خدا نيست، خدا بايد دستوپايش را جمع کند و برود! چون مردم رأي دادند. اگر مردم رأي دادند که امام زمان عليهالسلام هم تشريف ببرند يا تشريف نياورند، ملاک تشخيص، همين رأي مردم است. اگر مردم رأي دادند كه ضروريترين احکام اسلام بايد ترک شود، بايد ترك شود؛ چون ملاک رأي مردم است. آيا امام همينها را ميگفت؟!
اين موضوع به کار فرهنگي نياز دارد؛ همانطور که آن فرهنگ يک مرتبه بر دنيا حاکم نشده است و آنها صدها سال با مراحل مختلف، با شگردهاي مختلف و با سياستهاي شيطاني پيچيده فرهنگ خودشان را بر دنيا حاکم کردند و همچنان تلاش بيشتري براي اين كار ميكنند؛ در مقابل، ما نيز بايد برنامههاي حسابشده، سنجيده و بر اساس منطق عقلاني ارائه دهيم.
شجاعت و مقاومت در بيان حق
بايد کمي هم شجاعت داشته باشيم و از تهمتها و فحشهاي ديگران نهراسيم. مگر وقتي به انبيا ميگفتند سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ، آنها وظيفه خود را رها ميكردند؟ قرآن ميفرمايد هيچ پيغمبري نيامد، مگر اينکه بزرگان مردم گفتند اينها سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ. در اين شرايط، آيا پيغمبران از حرفهايشان دست برداشتند؟ بنابراين، ما روحانيان نيز كه خود را جانشين پيغمبر و امام ميدانيم و ميگوييم نقش ايشان را در جامعه ايفا ميکنيم، بايد حقايق را درست بفهميم و در بيان آن شجاعت داشته باشيم: وَلاَ يَخَافُونَ فيالله لَوْمَةَ لآئِمٍ. دربارة مبلغان ديني ميخوانيم که اينها وظيفهشان ابلاغ رسالتهاي الهي است: وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ.
ما بايد در زمينههاي علمي نيز مطالب محکم، تبيينشده، مستدل و قوي داشته باشيم، نه اينكه احتمالي باشد، احوط يا اقوي اين است، يا لايخلو عن تأمل، و لايخلو عن وجه. با اين نوع تبيين نميتوان قانون درست كرد. بايد مطالب قوي و محکم را در قانون آورد و هر آنچه را كه نميتوان بدان استناد كرد، در قانون نياورد. بايد آنچه را كه دليل محکم دارد، خوب بفهميم و اثبات کنيم و در مقام بيان آن هم از كسي نترسيم. اگر فحش دادند يا گفتند اينها بيسوادند و جامعه را درک نميکنند، نبايد به آنها توجه كرد. بالاتر از آن اين است كه بگويند اينها ديوانهاند؛ قرآن ميگويد به انبيا و پيغمبران هم گفتند اينها ديوانهاند؛ اما آيا آنها دست از هدفشان برداشتند؟! ما ادعا داريم که جانشين آنها هستيم؛ بنابراين، بايد خوي و منش آنها را داشته باشيم. البته انسان نبايد بيدليل کاري کند که براي خودش فحش بخرد؛ اما اگر ضرورت داشت و بيان حقايق جز با خريدن فحش امکان نداشت، بايد آن را خريد و با جان از آن استقبال کرد. امام فرمود اگر کيان اسلام در خطر باشد، بايد جان داد و تا کشته ندهيم، اسلام پيش نميرود و باقي نميماند. ايشان اين ديدگاه را بيان، و بدان عمل كرد تا اين انقلاب پيروز شد.
مراحل رفع آسيبها در اين عرصه
اينها آسيبهايي است که در اين راه وجود دارد؛ اما در اين شرايط بايد چه کار کرد؟ راهحل اين است كه بايد يکييکي اينها را برطرف كرد؛ توقع اينکه يکروزه خواست جامعه عوض شود، شدني نيست؛ ما بايد آماده باشيم و براي تحقق هدفمان برنامهريزي کنيم؛ براي مثال، بايد در سخنرانيها، منبرها، مقالهها، روزنامهها، مجلات، برنامههاي راديو و تلويزيون و هر جا كه زمينهاي فراهم شود، بكوشيم فرهنگ اسلامي را رواج دهيم و با پرستش بت آزادي مبارزه کنيم. اين آزادي بهمعناي بيبندوباري است؛ آزادياي که اسلام دربارة آن سخن ميگويد، چيز ديگري است؛ آزادي مورد نظر اسلام، رهايي از هواي نفس است؛ اما اين آزادي بندگي هواي نفس است: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ. پرستش هواي نفس را كه نامش را آزادي نهادهاند، زشتترين بندگي است. اسلام ميخواهد از اين بندگي آزاد شويم؛ ولي آنها اسم اين بندگي را آزادي گذاشتند. ما بايد جرئت کنيم با اين بت مبارزه کنيم و خودمان را نبازيم که فوراً بگوييم ما هم حقوق شهروندي داريم و بهايي و يهودي و مسلمان هيچ فرقي با هم ندارند! ما كه مسلمانيم و ادعاي طرفداري و حمايت از قرآن و احکام ضروري اسلام را داريم، چطور ميتوانيم بگوييم همة اينها با هم مساويند و هيچ فرقي ندارند؟ پس احکام ذمه که در اسلام بيان شده، براي چه کساني است؟ بايد با اين نوع حقوق شهروندي و اينكه همه شهروندان مساوياند، مبارزه کرد. البته اين كار بايد از راه معقول انجام گيرد و حتيالمقدور تنش و جنجال ايجاد نكرد؛ اما بايد بدانيم چه کار کنيم. اين مسئله نيازمند كار فرهنگي و نيز تبيين دقيق فقهي است، بهگونهاي كه مسائل قطعي اين موضوع اثبات شود، نهاينكه هميشه بخواهيم با ترديد و تأمل اين كار را به پيش ببريم؛ و اين کار بر عهدة روحانيان ميباشد.
بعد از اين مرحله، نوبت به وظايف ديگران ميرسد؛ ولي با اندكي تأمل درمييابيم كه فعاليتهاي ساير نهادهاي مسئول نيز بهنوعي به همين مسئوليت ما بازميگردد. امسال سال فرهنگ نامگذاري شده است؛ يعني مؤثرترين نهاد در جامعة انساني، نهاد فرهنگ است و همة حرکتهاي اختياري ما از فرهنگ ما متأثر است. اينكه كاري را بايد انجام داد يا خير، خوب است يا بد، زشت است يا زيبا، قانوني است يا غيرقانوني، مجموع اينها جزء فرهنگ ماست؛ تا زماني كه خود ما در اين جنبهها نقص داريم، نميتوانيم توقع اصلاح ديگران را داشته باشيم. بنابراين، بايد از نظر علمي اين مسائل را بهطور کاملاً شفاف بيان کنيم، و حرفي براي گفتن داشته باشيم؛ آنهم حرفي که دليل معقول و قابل استناد داشته، و در محافل علمي قابل دفاع باشد.
افزون بر اين، در مقام عمل اينگونه نيانديشيم كه مثلاً اگر كسي بيحجاب يا باحجاب باشد، به ما ربطي ندارد؛ بلكه بايد بدانيم بعضي از مسائل امربهمعروف و نهيازمنکر به ما هم مربوط ميشود و اين موضوع همه را درگير ميکند؛ حتي اگر اين موضوع درست و شفاف بيان شود، براي خود ما هم تکاليفي را معين خواهد کرد که چهبسا خيلي با مزاجمان سازگار نباشد. ما دوست داريم همه چيز را توجيه كنيم، با همه رفيق باشيم، وضعيت آرام باشد و سروصدايي ايجاد نشود و به كارمان برسيم؛ اما در برخي موارد امربهمعروف و نهيازمنکر با اين مسائل سازگاري ندارد؛ بلكه بايد به ميدان آمد و مبارزه کرد و سختيها، محروميتها، فحشها، و تهمتهايش را هم تحمل كرد.
يکي از دلايلي (که در ابتدا بيان کردم) که چرا اين مسئله را جدي نميگيرند، بدين خاطر است كه هيچ کس با رضايت قلبي كامل تمايل ندارد مسائل امربهمعروف و نهيازمنکر بهصورت درست و شفاف بيان، و تکاليف هر قشري تبيين شود؛ زيرا اگر روشن و وظيفه همه افراد مشخص شود، مردم از او مطالبه ميكنند و او هيچ جوابي ندارد و مشکل ايجاد ميشود. بنابراين، برخي نميخواهند اين مسئله انجام گيرد. در نتيجه ما اگر ميخواهيم اصلاح کنيم، بايد اين شجاعت را داشته باشيم و خودمان را آماده سازيم که واقعاً به وظيفهمان عمل کنيم: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ. اگر ميخواهيم امربهمعروف احيا شود، آيا ميشود خودمان احکام اسلام را درست اجرا نکنيم؟! براي مثال، حقوق همسر و فرزندان، همسايهها، شريكان و يا شاگردان خود را رعايت نکنيم؟ ما طالب امر به معروفيم، براي اينکه احکام اسلام اجرا شود. پس چرا خود ما آن را اجرا نميکنيم: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ.
پروردگارا! تو را به حقيقت محمد و آل محمد قسمت ميدهيم دلهاي ما را از خواب غفلت بيدار کن؛
نور ايمان و معرفت در دلهاي ما بتابان؛
ما را به وظايفمان آشناتر بفرما؛
در انجام وظايف موفقتر بدار؛
ساعت به ساعت بر علو درجات امام بيافزا؛
مقام معظم رهبري را از همه آفات محفوظ بدار و ايشان را در هدايت اين جامعه و جوامع اسلامي موفق بدار؛
در ظهور ولي عصر تعجيل بفرما؛
همه ما را از خدمتگزاران راستين آن حضرت محسوب بفرما؛
عاقبت امر همه ختم به خير بفرما؛
و صل علي محمد و آلهالطاهرين.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org