قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس ششم:

روش تفسير قرآن

 

 

از فراگير انتظار مي‌رود:

مقصود از روش تفسير را بيان كند؛

ـ گرايش‌هاي عمدهٔ تفسيري را معرفي كند؛

ـ روش صحيح تفسير را شناخته و تبيين كند؛

ـ گرايش‌هاي مختلف روايي، ادبي، علمي، عرفاني و فلسفي را نقادي كند؛

ـ دو شيوه ترتيبي و موضوعي در ارائهٔ معارف قرآن را معرفي كند؛

ـ امتيازات تفسير موضوعي را در مقايسه با تفسير ترتيبي بيان كند.

 

 

 

با تأمل در روش‌هاي مختلف تفسيري درمي‌يابي كه همه آنها در يك نقص كه نقص بسيار بدي است شريك‌اند و آن تحميل نتيجه بحث‌هاي علمي يا فلسفي از خارج (قرآن) بر مدلول آيات است. بدين ترتيب تفسير به تطبيق تبديل شده و(لي) نام تفسير گرفته است و حقيقت‌هايي از قرآن مجاز گرديده و ظاهر برخي از آيات، تأويل (شمرده) شده است. محمدحسين طباطبايي(رحمه الله)، الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 8.

شيوه‌هاي تفسير قرآن

چنان‌كه در مباحث گذشته نيز اشارتي رفت، قرآن از زمان نزول، مورد شرح و تفسير قرار گرفته و نخستين مفسر و معلم قرآن در ميان بشر، اولين قاري و مبلّغ آن، يعني پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است. اين نكته در آيات قرآن به صراحت بيان شده كه به بيان دو مورد بسنده مي‌كنيم: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون؛(1) و اين ذكر (قرآن) را به تو فرو فرستاديم تا براي مردم آنچه را به سويشان فرو فرستاده شده است ، روشن سازي و تا شايد بينديشند». در آيه دوم سوره جمعه نيز مي خوانيم: «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة؛ آيات او را بر آنان مي‌خواند و پاكشان مي‌سازد و كتاب و حكمت به آنان مي‌آموزد». اهل‌بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز، پس از ايشان مقام تبيين و توضيح آيات الاهي را بر عهده داشتند. از آيه تطهير(2)،


1. نحل، 44.

2. احزاب، 33.

آيه «لاَ يَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُون؛(1) جز پاك‌شدگان پاكيزگان به آن دست نمي‌رسانند.» و آيات ديگري كه در بارهٔ اهل‌بيت(عليهم السلام) وارد شده، مي‌توان به دانش تفسيري آنان پي برد. همچنين روايات فراواني آنان را جانشينان پيامبر(صلى الله عليه وآله) معرفي مي كند و مردم را به آنان ارجاع مي‌دهد؛ مانند روايت نبوي «اِنّى تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِى اَبَداً: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى اَهْلَ بَيْتِى وَ اِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْض؛(2) به راستي كه من در ميان شما دو شيء ارزشمند و نفيس باقي مي‌گذارم، مادام كه به آن دو چنگ زده باشيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم ـ خاندانم ـ و به راستي كه آن دو هرگز از هم جدا نمي‌شوند تا (در قيامت) در كنار حوض بر من وارد شوند.» بر اساس اين گونه روايات، اهل‌بيت(عليهم السلام) نيز عهده دار تفسير قرآن بوده و سخنان تفسيري آنان، همانند سخنان تفسيري پيامبر(صلى الله عليه وآله) حجت است.

علاوه بر تلاش معصومان(عليهم السلام) در تفسير و تبيين آيات قرآن كريم، مفسران ديگر نيز در طول تاريخ همواره به اين موضوع پرداخته و صدها تفسير مدون پديد آورده‌اند. پرسشي كه در اينجا مطرح مي‌شود، آن است كه آيا تفسيرهاي موجود ـ از دوران‌هاي گذشته تاكنون ـ سبك و سياق واحدي دارد يا آنكه با روش‌ها و شيوه‌هاي متفاوتي نگاشته شده است؟ و به طور كلي مقصود از روش تفسير چيست؟ در اين درس نكاتي در پاسخ به اين پرسش مطرح خواهيم كرد.

روش‌ تفسيري در دو معنا به كار مي‌رود: 1. گرايش‌ تفسيري؛ 2. قواعد و ضوابط تفسيري. گاهي منظور از روش‌هاي تفسيري؛ گرايش‌ها، ديدگاه‌ها و سليقه‌هاي خاصي است كه مفسران در كار تفسيري خود داشته‌اند؛ مانند گرايش‌هاي تفسيري علمي، فلسفي، عرفاني و حديثي. مقصود آن است كه در


1. واقعه،79. پيش‌تر درباره اين آيات بحث كرديم.

2. محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج23، ص140.

برخي از تفسيرها، نكات كلامي و در برخي ديگر، نكات عرفاني و در تعدادي، جنبه‌هاي روايي و مانند آن، بيشتر از ديگر تفسيرها وجود دارد. به عبارت ديگر، نويسندگان اين تفسير‌ها با رويكرد خاصي (ادبي، روايي وغير آن) به تفسير پرداخته‌اند.

گاهي منظور از روش‌ تفسير، قواعد و ضوابطي است كه مفسر در روش مقبول خود به كار گرفته است؛ مانند روشي كه بحراني و حويزي در البرهان و نورالثقلين در مراجعهٔ به روايات داشته‌اند يا روشي كه افرادي مانند فخر رازي در مسائل كلامي داشتند و در تطبيق آيات بر مباني كلامي خود در برابر معتزليان به كار مي‌بردند و عكس آن روشي است كه معتزليان در مقابل آنان به كار برده‌اند. اين معنا همان است كه مصريان به آن «المذهب في التفسير» مي‌گويند و كتاب‌هايي نيز در اين باب نگاشته‌اند.(1) علامه طباطبايي(رحمه الله) در الميزان به اين دو نوع روش اشاره كرده و به حق آن دو را نپذيرفته‌اند.

بررسي گرايش‌هاي تفسيري

گرايش حديثي محض

در اين گرايش، مفسر فقط روايات مربوط به آيه را گرد مي آورد؛ مانند تفسير


1. مانند مذاهب التفسير الاسلامي، نوشتهٔ مستشرق آلماني «گلدزيهر»، ترجمه عبدالحليم نجار و التفسير و المفسرون، نوشتهٔ محمد حسين ذهبي. اخيراً اصطلاحات ديگري مثل «منهج» و «اتجاه» نيز در اين باب در ميان نويسندگان عرب پديد آمده و كتاب‌هايي به اين عنوان‌ها نگاشته شده است؛ مانند المنهج الاثري في تفسير القرآن الكريم، نوشتهٔ هدي جاسم محمد ابوطبره، و اصول التفسير و مناهجه، نوشتهٔ فهد بن عبدالرحمن رومي. در زبان فارسي نيز «روش تفسيري» و «مكتب تفسيري» معادل آنها تلقي مي‌شود.

نورالثقلين، البرهان و الدرالمنثور؛(1) ولي اين كار در واقع يك فعاليت تفسيري نيست و نامگذاري گرايش تفسيري حديثي محض بر آن ، نوعي مسامحه است و حقيقت آن، نوعي گردآوري و گزينش روايات است كه به بررسي سند يا دلالت روايات نمي‌پردازند، به صحت و سقم روايات نظري ندارند و گاه صرفاً به دليل وجود كلمه‌اي قرآني در روايت، آن را در ذيل آيه مربوط به آن نقل مي‌كنند.

گرايش حديث‌پژوهي

برخي مؤلفان تفسير‌هاي روايي، همراه با نقل حديث به بررسي آن مي‌پردازند. شبيه كاري كه فقيهان در باب روايات فقهي انجام مي‌دهند؛ يعني بررسي اسناد از نظر ثقه بودن رجال سند ـ كه پايين‌ترين مراتب اعتبار است ـ و بررسي دلالت متن ـ از نظر عام يا خاص، محكم يا متشابه، نص يا ظاهر بودن و مانند آن ـ در اين گرايش وجود دارد.

اين روش با روش پيشين تفاوت دارد؛ ولي باز هم پژوهشي روايتي است، نه تفسير قرآن؛ زيرا فقط از رواياتِ مربوط به آيه بحث مي‌شود و از ديگر مباحث تفسيري در آن خبري نيست. افزون بر اينكه بسيار محدود و ناقص است؛ زيرا در ذيل بسياري از آيات، حديثي از معصومان(عليهم السلام) نقل نشده است؛ بنابراين معناي آياتي كه روايتي در ذيل آنها نرسيده، همچنان مبهم خواهد ماند. اين روش در واقع، شبيه كار اخباريان معتدل همانند صاحب حدائق(رحمه الله)(2) است كه به نقل روايات


1. اين­كتاب‌هابه ترتيب، اثر مؤلفان زير است:عبدعلي حويزي، سيدهاشم بحراني، عبدالرحمن سيوطي.

2. يوسف بن احمد بحراني مشهور به صاحب حدائق (1107ـ1186ق) از فقيهان برجسته شيعه و داراي تأليفات متعددي از قبيل الدررالنجفيه، لؤلؤهٔ البحرين في اجازات و تراجم رجال الحديث، الكشكول، الشهاب الثاقب في بيان معني الناصب و از همه مشهورتر، الحدائق الناضرهٔ في احكام العترهٔ الطاهره است.

بسنده نكرده و به بحث و نظريه‌پردازي نيز روي آورده‌اند؛ ولي ـ چنان‌كه گفتيم ـ حاصل اين روش، بحثي روايت‌شناختي (فقه‌الحديث) خواهد بود.(1)

گرايش ادبي

بعضي مفسران مانند زمخشري در تفسير الكشّاف به جنبه‌هاي ادبي آيات توجه زيادي كرده و در باب لغت، اعراب و فصاحت و بلاغتِ قرآن، فراوان سخن گفته‌اند. در اين روش بحث‌هاي ادبيِ مربوط به آيات قرآن مطرح مي‌شود و اگر در ذيل آيات به همين مباحث بسنده شود، تفسير قرآن به شمار نمي‌آيد؛ زيرا پرداختن به مباحث ادبي مربوط به آيه، از مقدمات تفسير است و بسنده كردن به آن، مفسّر را از مقصر اصلي كه كشف مقصود خداوند از آيات است، بازمي‌دارد.

گرايش عرفاني

گرايش عرفاني در تفسير قرآن، سابقه زيادي دارد. در قرن ششم و هفتم هجري رواج بيشتري پيدا كرد و كم و بيش ادامه داشت تا زمان محي‌الدين بن عربي(2) كه


1 . فيض كاشاني به بررسي اسناد روايات تفسيري نمي‌پردازد؛ ولي در بخش‌هايي از تفسير صافي توضيحاتي در باب روايات تفسيري ارائه كرده و مي‌توان او را در زمره مفسران حديث‌پژوه به شمار آورد.

2. وي متوفاي 637 ق است كه افزون بر طرح برداشت‌هاي عرفاني از آيات قرآن در كتاب‌هاي عرفاني خود، تفسيري نيز به همين شيوه نوشته است. حاجي خليفهگفته است: وي تفسير بزرگي بر اساس طريقهٔ متصوفه تأليف كرده است كه گفته‌اند شصت جلد و تا سوره كهف را در بر داشته است و تفسير كوچكي نيز در هشت جلد بر اساس شيوه مفسران داشته است. ر.ك: مصطفي حاجي خليفه، كشف الظنون، ج1، ص438. اخيراً آثار تفسيري ابن عربي از جمله ايجاز البيان في الترجمه عن القرآن، را محمود محمود غراب، در مجموعه اي به نام رحمهٔ الرحمن في تفسير و اشارات القرآن گرد آورده و انتشارات دارالايمان در دمشق منتشر كرده است.

اوج آن به شمار مي‌آيد. پس از آن نيز كساني مثل ملاعبدالرزاق كاشاني(1) در تأويلات القرآن توجه زيادي به آن داشته‌اند. اين نوع تفسير، تأويلاتي به حسب ذوق نويسنده است. اگرچه در لابلاي آن مطالب جالب توجه و سودمندي نيز يافت مي‌شود، بيشتر آنها تأويلاتي بدون دليل و از روي ذوق است كه بدآموزي داشته و بهانه به دست منحرفان مي‌دهد تا به دلخواه خود، تأويلاتي براي آيات بيان كنند. وقتي برخي عارفان، موسي(عليه السلام) را به عقل و فرعون را به نفس تأويل مي‌برند و جنگ ميان موسي(عليه السلام) و فرعون را جنگ عقل و نفس مي‌نامند، افراد ديگري نيز جريان هابيل و قابيل را به جنگ طبقات كارگر و سرمايه‌دار تأويل مي‌برند؛ زيرا معيار و دليل مشخصي ندارد. اين كار بسيار خطرناك بوده و از مصاديق «قول بغير علم»(2) درباره كلام خداست.

شايان ذكر است كه كشف عرفاني، از راه‌هاي شناخت بوده و في‌الجمله قابل پذيرش است؛ ولي عارفان خود نيز معترفند كه مكاشفه بر دو نوع است: 1. مكاشفهٔ رحماني؛ 2. مكاشفه شيطاني. اولي سودمند و دومي گمراه‌كننده است. تشخيص مكاشفه رحماني از شيطاني، كار دشواري است و افزون بر آن اگر مكاشفه رحماني باشد، فقط براي شخص عارف حجت است و براي كساني كه آن را


1. وي از عارفان قرن هشتم (م730) و داراي تأليفاتي از جمله اصطلاحات الصوفيهٔ و شرح فصوص الحكم و تأويلات القرآن است كه كتاب اخير در نسخه‌هاي چاپي به خطا با نام تفسير القرآن الكريم به ابن عربي نسبت داده شده است. نسخهٔ خطي تأويلات القرآن در برخي از كتابخانه‌هاي مشهور از جمله كتابخانهٔ آيهالله نجفي قم موجود است. در اين باره ر.ك: محمد محسن رازي، (معروف به آقا بزرگ تهراني)، الذريعهٔ الي تصانيف الشيعه، ج3، ص303 و 308.

2. در حديثي از امام حسين(عليه السلام) به نقل از پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است: «مَن قَالَ فِي القُرآنِ بِغَيرِ عِلمٍ فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّار؛ هركه درباره (معاني) قرآن سخني بدون آگاهي گويد، (در آخرت براي خويش) نشيمنگاهي از آتش فراهم آورده است.» محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج3، ص223.

شهود نكرده‌اند، قابل اثبات نيست و قول به غير علم و تفسير بدون دليل است و حداكثر مي‌توان آن را به عنوان احتمال بيان كرد؛ بنابراين حاصل گرايش عرفاني را هم نمي‌توان تفسير قرآن به شمار آورد و به خداوند نسبت داد.

گرايش علمي

اين گرايش داراي شاخه‌هاي مختلفي به ترتيب ذيل است.

أ) علوم طبيعي

در گرايش علميِ تجربي، گاه براي فهم آيات، به مطالب علمي مربوط به آنها استناد مي‌شود؛ مثلاً در باب آيه‌اي كه از وجود كوه‌هاي يخي در آسمان خبر مي‌دهد(1) يا آيه‌اي كه به بادهاي تلقيح كننده(2) اشاره مي‌كند، از مطالب علمي كه بادها را براي بعضي از اشيا «لواقح» مي‌داند يا مؤيّد وجود توده‌هاي بلورين يخي برفراز ابرهاست(كه باخود ابرتفاوت دارد) بهره مي‌برند؛ولي گاهي فراترازاين رفته و صرف نظر از فهم مفاد آيات، به بيان جزئياتي از موضوع مطرح شده در قرآن مي‌پردازند؛ مانند اينكه هنگام بحث از آيه «أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَت؛(3) آيا به شتر نمي‌نگرند كه چگونه آفريده شده؟ به بيان ويژگي‌هاي شتر مي‌پردازند و جزئيات فراواني از مبحث شترشناسي را بيان مي‌كنند كه هيچ نقشي در فهم مفاد


1. «وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ ...؛ (نور، 43)؛ و از آسمان از كوه‌هايي ـ انبوه ابرهاي منجمد شده ـ كه در آن است تگرگ مي‌فرستد ... ».

2. «وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ؛ (حجر، 22)؛ و ما بادها را باردار (يا بارداركننده) فرستاديم و از آسمان آبي فرو فرستاديم و شما را بدان سيراب ساختيم و شما خزانه‌دار و نگاهدار آن نيستيد».

3. غاشيه، 17.

آيه ندارد و چنين كاري تفسير قرآن به شمار نمي‌آيد.(1) فهم آيات بر اساس مطالب علمي نيز كه در فرض اول مطرح شد، بايد اين شرايط زرا داشته باشد: 1. مطالب مورد استناد از نظر علمي قطعي باشد؛ 2. منافاتي با آيه نداشته باشد.(2)

ب. علوم انساني

شرايطي كه در باب استفاده از علوم تجربي گفته شد، در باره علوم انساني نيز وجود دارد؛ با اين تفاوت كه اعتبار علوم انساني از علوم تجربي كمتر است و مطالب اثبات شدهٔ يقيني كمتري دارد.

در خصوص مسائل تاريخي كه در قلمرو علم تاريخ قرار دارد و بخشي از علوم انساني به معناي عام آن است، ذكر اين نكته ضرورت دارد كه شواهد يقيني تاريخي در فهم كامل برخي از موضوعات مطرح در آيات تاريخي، قرآن مؤثر است؛ ولي اين شواهد در صورتي يقيني است كه به طور متواتر نقل شده باشد يا دست‌كم به اندازه خبري موثق اعتبار داشته باشد؛ بنابراين نمي‌توان به هر نقلي اعتماد كرد و بر اساس آن به تفسير پرداخت. بعضي از مفسران بي‌توجه به معيارهاي لازم، به طور انبوه از روايات سبب نزول و ديگر روايات تاريخي در فهم قرآن بهره برده و در اين مسير دچار خطاهاي زيادي شده‌اند.(3) محمد بن


1. براي ديدن نمونه‌اي از اين گرايش ر.ك: طنطاوي بن جوهري (1287ـ 1358ق)، الجواهر في تفسير القرآن الكريم، قاهره، المكتبهٔ الاسلاميه، 1394.

2. در درس سوم به تفصيل در اين باره بحث كرديم.

3. نمونه آن، خطاهايي است كه محمد بن جرير طبري در جامع البيان عن تأويل آي القرآن مرتكب شده و مطالب نادرستي را در ذيل آيات آورده است كه دشمنان اسلام با استناد به آن به زشت‌نمايي چهره قرآن و اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) مي‌پردازند؛ از جمله ر.ك: محمد طبري، جامع البيان، ج9، ص174ـ 178، ذيل آيه 52 حج.

جرير طبري را مي‌توان از مفسران داراي گرايش تاريخي به شمار آورد. و اين شيوه نادرستي است كه خطر تفسير به رأي را به دنبال دارد.

ج) علوم فلسفي

پيش از بيان گرايش فلسفي در تفسير لازم است نكته‌اي را در باب چيستي مطالب فلسفي بيان كنيم. مطالب فلسفي ناب، مطالبي است كه بر اساس داده‌هاي عقلي شكل مي‌گيرد و رد پايي از تجربه در آن وجود ندارد؛ بنابراين مطالبي كه از فلسفه قديم و فلسفه اولي در طبيعياتِ فلسفه آمده است، فلسفه واقعي نيست و در واقع، دانشي تجربي است كه به صورت فرضيه‌هايي بيان شده و بسياري از آنها نيز، ابطال شده است. در تفسير قرآن، فقط از مطالب فلسفي ناب كه بديهي يا نزديك به بديهي است، مي‌توان بهره برد و ارزش آن از معلومات تجربيِ ثابت شده نيز، بيشتر است؛ زيرا معتبرترين داده تجربي هم به پايه استدلالات عقلي قريب به بديهي نمي‌رسد.(1)

برخي فيلسوفان در مقام شرح و تفسير آيات، افزون بر معلومات فلسفي بديهي و نزديك به بديهي، مطالب فراواني از مباحث فلسفي نظري و حتي مباحث فلسفي به معناي اعم (طبيعيات) را در ذيل آيات قرآن مطرح كرده و به جاي تلاش براي فهم مفاد آيات، به تحميل نتايج مباحث ياد شده بر آيات پرداخته‌اند و آياتِ به ظاهر مخالفِ با اصول علميِ خود (در باب برزخ، معاد، حدوث آسمان‌ها و زمين و ...) را تأويل كرده‌اند.(2) و اين شيوه نادرستي است كه خطر تفسير به رأي را به دنبال دارد.


1. در درس سوم به هنگام بحث از قرينه عقلي فهم قرآن، نمونه‌هايي از ‌كاربرد مطالب فلسفي در فهم آيات را بيان كرديم.

2. علامه طباطبايي(رحمه الله) در مقدمه تفسير الميزان در نقد گرايش فلسفي به اين نكته پرداخته‌اند. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص6.

گرايش اجتهادي جامع

در اين گرايش، از همه منابع و ابزارهاي لازم در فهم قرآن استفاده مي‌شود. اين منابع و ابزارها شامل آيات قرآن، روايات معصومان و ديگر قراين عقلي و غير عقلي (روش محاوره عقلايي) است و به طور كلي افزون بر كاربرد قواعد و منابع عام در تفسير هر آيه، به تناسب موضوع، از منبع معتبر خاصي نيز استفاده مي‌شود.(1)

اصول و قواعد تفسير

چنان‌كه گذشت، براي فهم سخن هر شخص حكيمي، اصول و ضوابطي لازم است و قرآن نيز، از اين قاعده مستثنا نيست. گاهي اين اصول و ضوابط در قالب دانش خاصي مطرح مي‌شود؛ مثل اينكه براي فهم و استخراج احكام بيان شدهٔ در روايات، قواعدي لازم است كه مي‌توان بر اساس آن به استنباط از آنها پرداخت. اين قواعد در دانش «اصولِ فقه» مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد. در تفسير نيز مي‌توان قواعدي را جمع و تدوين كرد و بر اساس آن به تفسير قرآن پرداخت. البته بخش زيادي از قواعد تفسير، چيزي بيش از مباحث الفاظ اصولِ فقه نيست؛ زيرا مربوط به استفاده از لفظ است؛ بنابراين بايد بر اساس آن قواعد و با طرح مثال و در عمل، آنها را در تفسير قرآن پياده كرد. در درس سوم بخشي از قواعد مورد نظر را زير عنوان «شرايط فهم قرآن» مورد بحث قرار داديم.


1. مثلاً يكي از بهترين مواردي كه مي‌توان در فهم آيات از فلسفه استفاده كرد، آيات معارف است. همان طور كه از تاريخ در فهم آيات تاريخي و از علوم تجربي در فهم آيات مرتبط با آنها استفاده مي‌شود. در درس سوم به تفصيل در باره اين مطلب سخن گفتيم.

شيوه‌ ارائهٔ مباحث تفسيري

مفسران در ارائهٔ مباحث تفسيري، دو شيوه متفاوت به شرح ذيل دارند.

أ) شيوه ترتيبي

در اين شيوه آيات قرآن به ترتيب از ابتداي هر سوره تفسير مي‌شود. اين شيوه امتيازاتي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم.

امتيازات تفسير ترتيبي

1. توجه به سياق آيات

تفسير ترتيبي به دليل حفظ پيوند ميان آيات، مبتني بر اصول محاوره عقلايي است؛ زيرا آيه در مجموعه خود مورد بحث قرار مي‌گيرد و اجزاي مختلف سخن در فهم يكديگر دخالت داده مي‌شوند. در حالي كه در مباحث موضوعي، ممكن است بر اثر تقطيع آيات، از قراين موجود در آيات پيشين و پسينِ آيه مورد بحث غفلت شده و فهم ناصوابي پديد آيد.

2. حفظ تأثير معنوي آيات

در تفسير ترتيبي محتواي آيات هر يك جايگاه مناسب خود را حفظ مي‌كند و آن هدفي كه قرآن در نظر داشته، محفوظ مي‌ماند و تفسير مانند خود قرآن، مطالب را در جايگاه مناسبِ خود مطرح مي‌سازد. راز مطلب در اين است كه ترتيب آيات قرآن، برخلاف تدوين بشري، داراي نكاتي است كه در تربيت و تزکيه انسان تأثير فراواني دارد. در قرآن سوره خاصي مربوط به توحيد يا نبوت و ديگر معارف وجود ندارد كه مجموعه مباحث مربوط به آن موضوع را يكجا گرد آورده باشد؛ بلكه احكام، معارف، اخلاق، وعد و وعيد، تمثيل و تاريخ در آن به هم آميخته

است. اين آميختگي نكتهٔ مهمي دارد؛ زيرا انسان معجوني از جهات مختلف است و همه ابعاد وجودي او به يكديگر پيوند خورده. آفريننده انسان مي‌داند كه تربيت چنين انساني، داراي جهات مختلفِ توأم با هم است و در صورت تفكيك، نتيجه صحيح نخواهد داشت.

نمونهٔ كوچك اين مطلب، بيان احكام طلاق در قرآن است كه از ضروريات اسلام و قطعيات قرآن به شمار مي‌آيد و در ضمن آن، دستورهاي اخلاقي و نصايحي مطرح شده است؛ زيرا در صورتي كه مسائل شرعي به صورت قانون خشك مطرح شود، در معرض سوء استفاده خواهد بود؛ چنان كه برخي بر اساس بيان همين مسئله كه در كتاب‌هاي احكام آمده، به سوء استفاده پرداخته و چهره زشتي از اين حكم الاهي نمايانده‌اند و در برخي از جوامع اين حق را از مرد گرفته‌اند؛ ولي قرآن در كنار طرح اين حكم، نكاتي در باب رعايت حق زن و عدم اضرار به او بيان كرده و در پايان نيز، مردان را به رعايت تقوا سفارش نموده است.(1) اين كار باعث مي‌شود كه خواننده فقط به حكم توجه نكند و با توجه به تأثير قلبي كه از اين موعظه در او پديد مي‌آيد، از سوء استفاده بپرهيزد و دست‌كم


1. «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ (بقره، 231) و چون زنان را طلاق داديد و به (نزديك) پايان عده خود رسيدند، يا به (شيوه) معروف (پسند شرع و عرف) نگاهشان داريد يا به معروف رهاشان كنيد، و براي زيان رساندن نگاهشان نداريد تا ستمي (بر آنان) كرده باشيد. و هركه چنين كند، به راستي بر خود ستم كرده است، و آيات خدا را به تمسخر نگيريد و نعمتي را كه خدا به شما ارزاني داشته و آنچه از كتاب و حكمت را بر شما فرو فرستاده كه شما را بدان پند مي‌دهد، به ياد آريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا به همه چيز داناست».

افراد كمتري از اين حكم سوء استفاده كنند. همچنين اگر آيه‌اي در باب معاد بحث مي‌كند، در كنار آن بحثي اخلاقي نيز مطرح مي‌شود كه اثر تربيتي مهمي دارد؛(1) در حالي كه در تفسير موضوعي به طور معمول مباحث به صورت خشك علمي مطرح مي‌شود و ممكن است اين‌گونه فوايد از دست برود.

ب) شيوه موضوعي

در اين شيوه با جمع‌آوري آيات هم‌موضوع از سوره‌هاي مختلف و جمع‌بندي و تبيين مفاد آنها، تفسير آيات شكل مي‌گيرد. اين شيوه، خود داراي شيوه‌هاي فرعي‌تري است؛(2) مثلاً مي‌توان همه معارف قرآن را در قالب نظامي هماهنگ و پيوستهٔ به هم بر اساس محوري واحد ملاحظه كرد و در آن قالب به شرح، تفسير و بيان ديدگاه‌هاي قرآن پرداخت؛ همان‌گونه كه در مجموعه معارف حاضر چنين شده است؛ ديگر آنكه موضوعات قرآن را در قالب سه محور عقايد، احكام و


1. مثلاً در سوره نازعات (آيات 34ـ41) پس از بيان سختي روز رستاخيز، به نقش دوري جستن از هواي نفس در رهايي از عذاب و ورود به بهشت الاهي تصريح شده است: «فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى * يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَى * فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛ پس چون آن بلاي سخت بزرگ ـ روز رستاخيز ـ بيايد، روزي كه آدمي آنچه كوشيده است به ياد آرد؛ و دوزخ براي هركه ببيند ـ او را بينايي باشد ـ آشكار مي‌شود. و اما هر كه سركشي كرده از حد در گذشت، و زندگي اين جهان را برگزيد، پس جايگاه او همان دوزخ است. و اما هركس كه از ايستادن در پيشگاه پروردگار خود بيم داشته باشد و خويشتن را از آرزو و كام دل بازدارد، جايگاه او همان بهشت است».

2. در مقدمهٔ معارف قرآن، ج 1 به طور فشرده به نقد و بررسي شيوه‌هاي فرعي مورد بحث پرداخته‌ايم.

اخلاق دسته‌بندي كرد و زير محورهاي مختلف آنها را بر اساس آيات قرآن تبيين كرد(1) و سوم آنكه موضوعات مطرح شده در قرآن را بدون طرح كلي و گسسته‌ از هم بررسي كرد؛ مانند جهاد در قرآن، يا امر به معروف و نهي از منكر در قرآن و مانند آن.

امتيازات تفسير موضوعي

1. جامعيت

بررسي جامع يك موضوع، از جمله امتيازات تفسير موضوعي است؛ زيرا مفسر در اين روش، فقط به يك موضوع نظر دارد و تمام آيات مربوط به آن را جمع‌آوري كرده و در نتيجه ابعاد مختلف آن بررسي مي‌شود.

2. عرضهٔ منسجم و منظم

تفسير موضوعي، نظم و ترتيب خاصي دارد كه امكان عرضه و بيان بهتر آن را فراهم مي‌آورد و در نتيجه قدرت يادگيري فراگيران زيادتر خواهد بود؛ مثلاً وقتي از تقوا يا ايمان بحث مي‌شود، به ترتيب از معنا، آثار، مراتب يا درجات، و ويژگي‌هاي هر يك بحث خواهد شد؛ در حالي كه در تفسير ترتيبي همه اين موارد يكجا وجود ندارد و هر بخشي از آن در ذيل آيه مربوط به خود بحث مي‌شود.

هر دو شيوه پيش‌گفته، در جاي خود ضروري است؛ ولي بسنده كردن به يكي و غفلت از ديگري ما را از فهم جامع معارف قرآن باز خواهد داشت؛ بنابراين


1. تفسير پيام قرآن اثر آيت‌الله ناصر مكارم شيرازي و همكاران ايشان، بر اين اساس نگاشته شده است.

براي بهره بردن از مزايا و دور ماندن از آسيب‌هاي هر يك از اين دو شيوه، راه‌هايي پيشنهاد و عمل شده است كه به دو نمونه از آن اشاره مي‌كنيم:

ـ ادغام دو شيوه ترتيبي و موضوعي

در اين شيوه كه تركيبي از دو شيوه قبلي است، هنگام تفسير ترتيبيِ آيات، به تناسب موضوع آيه، به آيات هم‌موضوع نيز توجه شده و در عين ترتيبي بودن، مباحث موضوعي نيز تا اندازه‌اي مطرح مي‌گردد. تفسير ترتيبي ـ موضوعي، در واقع به هدف بهره‌گيري از مزايا و دور ماندن از آسيب‌هاي هريك از دو تفسير ترتيبي و موضوعي است؛ البته چنين تركيبي به طور كامل ميسور نيست؛ زيرا مقتضاي طبع هر يك از اين دو روش آن است كه قابل ادغام و جمع شدن با ديگري نيست.(1)

ـ دو مرحله‌اي كردن تفسير

در اين شيوه، ‌مفسر نخست بايد آيه را در جاي خود ملاحظه كرده و به مفاد آن دست يابد؛ زيرا بدون توجه به قرينه‌هاي مؤثّر در فهم آيه (از جمله قرينة‌ سياق) و دلالت‌هاي گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آنها، امكان فهم صحيح و كامل مقصود خداوند از آيه فراهم نمي‌شود و تلاش براي درك مراد آيه عقيم خواهد ماند؛ بنابراين تفسير ترتيبي در فهم مفاد و مراد آيه، يگانه راه است؛ اما براي استخراج نظريه‌هاي قرآني درباره موضوع‌هاي متعدد مورد نياز بشر، كافي نيست و نياز به مكمّل دارد و مكمّل آن چيزي جز دسته بندي آيه‌هاي مربوط به يك موضوع و نگاه جمعي به آيه‌ها و مرتبط كردن آنها به يكديگر نخواهد بود.


1. تفسير شريف الميزان اثر گرانسنگ علامه طباطبايي(رحمه الله) به اين شيوه عرضه شده است.

يادكرد اين نكته ضروري است كه در اين فرض، لازم نيست همه آيه‌هاي قرآن را به ترتيب تفسير كنيم تا مقدمه‌اي براي تفسير موضوعي مورد نظرمان باشد؛ زيرا اين كار زمان درازي مي‌طلبد و كمتر براي صاحب نظران فراهم مي‌آيد؛ بلكه مي‌توان آيه‌هاي مربوط به موضوع مورد نظر را در متن قرآن ملاحظه كرد و با شيوه صحيح تفسير، نخست مفاد آنها را به دست آورد. آن گاه آيه‌هاي تفسير شده را براي استخراج نظريهٔ قرآني، مورد بحث قرار داد. به ديگر سخن، در تفسير موضوعي كار دو مرحله‌اي است و هر مرحله ويژگي خاصي دارد كه هيچ گريزي از آن نيست و رعايت ترتيب نيز ضروري است. نمي‌توان بحث موضوعي را در ابتدا قرار داد؛ زيرا بحث تفسيري ياد شده، زمينه بحث موضوعي است و بدون آن جايگاه آيه و مفاد آن، نامعلوم است. پيداست كه جمع آوري موضوعي آيه‌هايي كه مفادشان روشن نيست، مشكلي را حل نمي‌كند و مرتبط كردن آنها به يكديگر، به پويايي و نوآوري نمي‌انجامد. بدين‌سان، وجود هر دو مرحله در فهم ديدگاه‌هاي قرآن ضروري است: مرحله اول در فهم هر آيه در جايگاه خود با توجه به قراين كلام و اصول محاوره عقلايي و مرحله دوم در پيوند آيه‌هاي مربوط به يك موضوع براي استنباط و استخراج نظريه‌هاي قرآني. وجود مرحله اول به تنهايي، پاسخ‌گوي پرسش‌هاي فراوانِ قرآن پژوهي نيست و به طور طبيعي، كمال لازم را ندارد. مرحله دوم نيز، بدون پشتوانه تفسير صحيح و جامع آيه‌هاي مورد بحث، به كلي ناكارآمد است و حاصلي جز نظريه‌هاي التقاطي و تفسير به رأي نخواهد داشت.(1)


1. ر .ك: محمد باقر صدر، المدرسهٔ القرآنيّه، ص 9 به بعد.

چكيده

1. بر اساس آياتي كه تبيين قرآن به وسيله پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را از اهداف نزول برشمرده است، پيشينه تفسير به دوران پيامبر(صلى الله عليه وآله) باز مي‌گردد؛

2. بر اساس ادله قرآني، سخنان تفسيري مفسران معصوم(عليهم السلام) براي ما حجت است؛

3. روش تفسير به دو معناي «گرايش تفسيري» و «قواعد و ضوابط تفسير» به كار مي‌رود؛

4. تفسير قرآن، از ديرباز با گرايش‌هاي مختلفي توأم بوده كه شامل گرايش‌هاي حديثي محض، حديث‌پژوهي، ادبي، علمي، فلسفي، عرفاني و اجتهادي است؛

5. در گرايش حديثي محض، مفسر فقط به گرد‌آوري روايات تفسيري مي‌پردازد و در گرايش حديث‌پژوهي به بررسي سند و دلالت آنها نيز توجه مي‌شود؛ ولي هيچ‌يك از اين دو گرايش، تفسير قرآن نيست؛

6. در گرايش ادبي، مفسر به جنبه‌هاي ادبي آيات (مانند لغت، صرف، نحو و بلاغت) توجه دارد و از بيان مفاد آيات كه مقصود اصلي تفسير است، دور مي‌شود؛

7. عارفان در تفسير آيات قرآن، تأويلاتي را بيان مي‌كنند كه بيشتر آنها بدون دليل و ذوقي است و از مصاديق «قول به غير علم» به شمار مي‌رود؛

8. گرايش علمي به سه زيرگرايش علوم طبيعي، انساني و فلسفي تقسيم مي‌گردد. به دليل آنكه در اين گرايش‌ها بر بيان داده‌هاي علمي تكيه شده و از مفاد آيات غفلت مي‌شود، تفسير قرآن نخواهد بود؛

9. گرايش اجتهادي كه با رعايت اصول محاورهٔ عقلايي و استفادهٔ از همه منابع و ابزارهاي فهم صورت مي‌گيرد، روش درست تفسير قرآن است؛

10. تفسير ترتيبي كه بر اساس ترتيب آيات هر سوره انجام مي‌گيرد، امتيازاتي از قبيل توجه به سياق و حفظ تأثير معنوي آيات را در بر دارد؛

11. در تفسير موضوعي همه آيات يك ‌موضوع هم‌زمان مورد مطالعه قرار مي‌گيرد و از جامعيت و عرضهٔ منسجم و منظم برخوردار است؛

12. بسنده كردن به شيوه ترتيبي يا موضوعي، كاستي‌هايي دارد و براي رفع آنها، دو شيوه «ترتيبي ـ موضوعي» و «دو مرحله‌اي كردن تفسير» مطرح شده است.

پرسش

1. روش تفسيري را تعريف كنيد.

2. پيشينهٔ تفسير قرآن را بر اساس ادلهٔ قرآني توضيح دهيد.

3. ديدگاه كدام دسته از مفسران در تفسير قرآن كريم حجت است؟

4. كاستي‌هاي گرايش علمي در تفسير قرآن را بيان كنيد.

5. دو شيوه كلي ارائهٔ مباحث تفسيري را معرفي كنيد.

6. كدام گرايش تفسيري بد‌آموز است و راه برداشت‌هاي انحرافي از آيات را هموار مي‌سازد؟

7. امتيازات و كاستي‌هاي هريك از دو شيوه ترتيبي و موضوعي را بيان كنيد.

8. چه راه ‌حلي براي رفع كاستي‌هاي تفسير ترتيبي و موضوعي وجود دارد؟

براي مطالعه بيشتر

1. قرآن در اسلام، محمد حسين طباطبايي، ص51ـ59،‌ قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361 ش.

2. المدرسهٔ القرآنيهٔ، محمد باقر صدر، ص7ـ38، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1400 ق.

3. مباني و روش‌هاي تفسير قرآن، عباسعلي عميد زنجاني، ص113ـ191، تهران، ‌وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ق.

4. قرآن در قرآن، عبدالله جوادي آملي، ص144، ‌قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.

5. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، ص61ـ184‌، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.

6. علوم قرآني، محمد باقر حكيم، ص 343 به بعد، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417ق.

7. مكاتب تفسيري، علي‌اكبر بابايي، ج1و2، قم،‌ پژوهشكده حوزه و دانشگاه،‌1381 ش.

8. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي، ج1، ص4ـ14، قم، جامعه مدرسين حوزه علميهٔ قم.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org