قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس دوم:

امكان فهم و بهره‌مندي از قرآن

 

 

از فراگير انتظار مي‌رود:

ـ با ديدگاه‌هاي عمده در باب امكان فهم قرآن آشنا شود.

ـ ادلهٔ مدعيان امتناع فهم غير معصومان از قرآن را بيان و نقادي كند.

ـ ادلهٔ امكان فهم همگان از قرآن را تبيين كند؛

ـ پيامد اعتقاد به امتناع فهم غير معصومان از قرآن را شرح دهد.

 

 

 

«قال ابوجعفر(عليه السلام): فمن زعم ان كتاب الله مبهم فقد هلك و اهلك؛ امام باقر(عليه السلام) فرمود: هركس گمان كند كه قرآن مبهم (و غير قابل فهم) است، به يقين نابود شده و ديگران را نيز نابود كرده است.» محمدباقرمجلسي، بحارالانوار، ج 92، ص 90.

فهم و تفسير قرآن

پس از اثبات از سوي خدا بودن قرآن و مصونيت آن از تحريف، مهم‌ترين مسئله، چگونگي بهره‌مندي از قرآن كريم است. بهره‌مندي از قرآن ‌مراتبي دارد كه اولين مرتبهٔ آن، فهم و تفسير است. در اين درس به بررسي اين موضوع مي‌پردازيم.

موضوع فهم و تفسير قرآن از ديرباز مورد توجه دانشمندان بوده و ديدگاه‌هاي گوناگوني درباره آن مطرح شده است. از يك منظر كلي اين ديدگاه‌ها را مي‌توان در دو دستهٔ ديدگاه‌هاي قائل به امتناع فهم و ديدگاه‌هاي قائل به امكان فهم خلاصه كرد.(1)


1. دو محور مذكور، داراي ديدگاه‌هاي فرعي است كه به بخشي از آن اشاره مي‌كنيم:

محور اول را مي‌توان به سه زير ‌محور تقسيم كرد:

الف) هيچ متني را نمي‌توان به درستي فهميد؛ زيرا فهم‌ها همواره تحت تأثير پيش‌فرض‌ها و ذهنيت‌هاست و با هر بار مراجعهٔ به متن، فهم جديدي خواهيم داشت و معناي نهايي متن هيچ‌گاه روشن نخواهد شد. اين ديدگاه نخست در ميان دانشمندان غربي مطرح شده است. آنان خود در اين باره هم‌داستان نيستند ؛ بلكه ديدگاه‌هاي متفاوتي ـ و گاه متضادي ـ دارند. نوانديشان مسلمان نيز، ترجمه افكار ياد شده را گاهي به نام صاحبان اصلي و گاهي به نام خود مطرح كرده‌اند. براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ك: ريچارد پالمر، اي، علم هرمنوتيك، (نظريهٔ تأويل در فلسفه‌هاي شلايرماخر، ديلتاي، هايدگر، گادامر)، ترجمه محمدسعيد

 


حنايي‌كاشاني، ص165؛ نيچه و ديگران، هرمنوتيك مدرن گزينهٔ جستارها، ترجمه بابك احمدي و ديگران، ص12 و 13 و محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك كتاب و سنت، ص258، 259 ، 298 و 301 و همو، نقدي بر قرائت رسمي از دين، ص38 و 329 ؛

ب) قرآن كريم به عنوان يك كتاب الآهي، به هيچ وجه قابل فهم همگان نيست؛ زيرا براي انسان‌هاي عادي، در حكم سخنان رمزگونه است و فهم آن جز از راه فراگرفتن از معصومان(عليهم السلام) ميسر نخواهد شد. اين ديدگاه به اخباريان افراطي مانند سيد محمد بن علي مشهور به سيدميرزا جزايري صاحب جوامع الكلم نسبت داده شده. مقتضاي برخي ادله اين گروه، ضرورت رجوع به اهل‌بيت(عليهم السلام) در تفسير است. براي آگاهي بيشتر ر.ك: نعمهٔ الله جزايري، منبع الحياه،‌ ص48 چاپ شده در پايان رسالهٔ الشهاب الثاقب، فيض كاشاني؛ بحراني،‌ يوسف، الحدائق الناضره، ج1،‌ ص26 و 30 و 32 و همو،‌ الدرر النجفيه،‌ ص 169 و171به بعد؛

ج) قرآن معماگونه نيست و بخش‌هاي بسياري از آن قابل فهم است ؛ ولي احكام نظري را نمي‌توان از قرآن استنباط كرد؛ بلكه بايد از معصومان(عليهم السلام) آموخت. براي آگاهي از اين ديدگاه ر.ك: يوسف بحراني، الدرر النجفيه، ص170؛ محمد امين استرآبادي ، الفوائد المدنيه، ص 47 و 128 به بعد و محمد بن الحسن حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 27، ص 176.

 

در محور دوم نيز مي‌توان به زيرمحورهاي مختلفي اشاره كرد؛ مانند:

أ) ظاهر آيات قرآن براي همه قابل فهم است و در فهم  قرآن هيچ نيازي به رجوع به اهل‌بيت(عليهم السلام) نيست. خاستگاه اين ديدگاه، در ميان اهل‌سنت است كه به گزارة «حسبنا كتاب الله؛ كتاب خدا براي ما كافي است»، قائلند. آنان مقصود خدا را در ظاهر قرآ‌ن جست‌وجو كرده و مدعي فهم همه‌جانبه و كامل آن هستند. شكل افراطي اين ديدگاه، در ميان برخي از اشاعره ديده مي‌شود كه به سبب جمود بر ظاهر الفاظ و عبارات قرآن، به جسمانيت خداي تعالي معتقد شده‌اند. در دوران معاصر تفسير الهدآيه و العرفان نگاشتهٔ ابوزيد دمنهوري، نمونه‌اي از اين ديدگاه ـ امكان فهم همه‌جانبه قرآن بدون نياز به منبعي ديگر ـ به شمار مي‌آيد؛

ب) علاوه بر ظاهر قرآن كه قابل فهم همگان است، قرآن داراي معارف باطني و پوشيده‌اي است كه انسان‌هاي غير معصوم نيز مي‌توانند بدان راه ‌يابند. باطنيان و متصوفه، از قايلان به اين ديدگاهند. براي آگاهي از اين ديدگاه بنگريد به تفسيرهاي عرفاني، از جمله

الف) ديدگاه‌هاي قايل به امتناع فهم

برخي عالمان حديث‌گرا، فهم و تفسير قرآن را ويژه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و جانشينان معصوم او دانسته و هرگونه فهم و تفسير از قرآن را فقط از راه درس‌آموزي از آنان ممكن مي‌دانند. اين گروه براي اثبات مدعاي خود به سه نوع دليل استدلال كرده‌اند:

1. دليل عقلي

قرآن، كلام خدا و پرتوي از تجلي اوست. فهم و تفسير اين كلام بلند، به توان روحي و علمي بالايي نيازمند است كه در انسان‌هاي عادي وجود ندارد و تناسب و سنخيتي كه ميان مفسر و متن لازم است، در اينجا ديده نمي‌شود؛ زيرا افراد عادي از فهمِ گفته‌ها و نوشته‌هاي انسان‌هايي چون بوعلي و صدرالمتألهين ناتوانند و نياز به آموزش دارند، چه رسد به فهم كلام خداي تعالي كه اقيانوسي كرانه ناپيدا و ژرف است و فقط كساني كه سنخيت و تناسبي با قرآن دارند، به فهم آن نايل مي‌شوند، و آنان كساني جز پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام) نيستند.(1)


 تأويلات ملا عبدالرزاق كاشاني كه در نسخه چاپي به خطا با عنوان تفسير القرآن الكريم، به محي‌الدين ابن عربي نسبت داده شده است؛

ج) قرآن، قابل فهم عموم كساني است كه به زبان عربي آگاهند؛ ولي به دليل بيان نشدن جزئيات احكام مطرح شدهٔ در آن و وجود مراتب و سطوح مختلفي از معنا براي آيات، دستيابي به همه مراتب فهم آن از توان انسان‌هاي عادي خارج است و در اين باره به راهنمايي معصومان(عليهم السلام) نيازمنديم. در متن بر اين ديدگاه استدلال شده و دو ديدگاه امتناع و امكان فهم مطلق، مورد نقد قرار گرفته است.

1. اين دليل در كتاب‌هاي اصول فقه نقل و نقد شده است. براي آگاهي بيشتر ر.ك: محمد كاظم آخوند خراساني، كفآيه الاصول، ج2، ص60 و محمدباقر صدر، دروس في علم الاصول، ج 1، ص 273.

نقد

قرآن معارفي متعالي دارد و ژرفاي آن از دسترس انسان‌هاي عادي خارج است؛ ولي اين مطلب دليلي بر امتناع مطلق فهم آن نيست؛ زيرا قرآن كريم با وجودِ داشتن معارف بلند و ژرف، معاني قابل فهم انسان‌هاي عادي نيز دارد و از عصر نزول تا به حال همواره در معرض فهم آنان بوده است؛ اما كتاب‌هاي تخصصي علمي فقط براي متخصصان نوشته شده و عموم مردم مخاطب آنها نيستند. افزون بر اين، آيات و روايات نيز بر امكان فهم قرآن دلالت دارد كه در جاي خود بيان خواهيم كرد

2. ادله قرآني

ـ انحصار فهم قرآن به معصومان

از جمله ادلـه قرآني امتناع فهم همگاني قرآن، آيات شريفه 77 ـ 79 سوره واقعه است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون؛ راستي كه آن خواندني ارجمندي است كه در نوشتاري پنهان قرار دارد و جز پاك شدگان بدان دست نمي‌يابند». استدلال به آيات بالا بر اين مبنا استوار است كه اين آيات از قرآن موجود در دست بشر سخن مي‌گويد و مقصود از «مطهرون»، پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) و مقصود از «مَسّ»، پي بردن به مقصود آيات است. به اين ترتيب ، مفاد آيه آن است كه جز معصومان، كسي به معاني و معارف قرآن دست نمي‌يابد.

نقد

مبناي استدلال بالا دليل روشني ندارد؛ زيرا ظاهر آيه آن است كه جمله «لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون» در مقام وصف قرآن موجود در لوح محفوظ است و به قرآن تنزل

يافتهٔ در دست بشر نظري ندارد چنان‌كه مقصود از عدم مس آن، عدم امكان علم حضوري غير معصومان(عليهم السلام) به آن است؛(1) بنابراين فهم و تفسير آيات قرآن در آيه شريفه مد نظر نيست. احتمال‌هاي ديگري نيز در بارهٔ اين آيه وجود دارد كه هيچ ‌يك با ظاهر آن تناسبي ندارد، هرچند همه آنها در نقد امتناع فهم قرآن به كار مي‌آيد.(2)

تعليم قرآن به مردم

در چهار آيه تصريح شده كه آموزش كتاب و حكمت را پيامبر(صلى الله عليه وآله) مي آموزد: در آيه 129 بقره از زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام) اين دعاي اجابت شده را نقل مي‌كند كه: «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ؛ خداوندگارا، در ميانشان فرستاده‌اي از آنان برانگيز كه آيات تو را بر آنان مي‌خواند، كتاب و حكمت بديشان مي‌آموزد و آنان را پاك مي‌سازد. راستي كه تو خود شكست‌ناپذير فرزانه‌اي.» و در آيه 164 آل عمران از بعثت پيامبري


1. واژه «مسّ» به معناي «تماس دو چيز با يكديگر» است، چه در ميان دو امر عيني و چه ميان امري عيني با ذهني (مانند درك با حس لامسه) در مورد فهم و درك مفاهيم (علم حصولي) به كار نرفته است. بر اين اساس، مقصود از مس قرآن، يا تماس بدن انسان با نوشته قرآن است كه در اين صورت «لا» در جمله «لاَ يَمَسُّه إِلَّا الْمُطَهرُون» ناهيه است و يا آيه ياد شده، جمله خبريّهٔ به معناي انشاست. در هر دو صورت، مقصود حرمت تماس بدن انسان با نوشته قرآن است يا آنكه مراد از مس، درك حقيقت قرآن با علم حضوري است.

2. مانند اينكه ضمير «لاَ يَمَسُّه» به كتاب مكنون بازگردد و در اين صورت، سخن مستقيماً ناظر به قرآن نيست و آيه ارتباطي به عدم امكان فهم انسان‌هاي عادي از قرآن ندارد. شايان ذكر است كه كلمه «مطهرون» نيز داراي سه احتمال است: نخست معصومان، ديگري پاك شدگان از حدث (كه با وضو يا غسل به طهارت دست يافته‌اند) و سوم فرشتگان.

كه تلاوت آيات، تزكيه و تعليم كتاب و حكمت را عهده‌دار است، سخن به ميان آورده است: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ؛ به راستي خداوند بر مؤمنان منت نهاد (و به ايشان نعمتي بزرگ بخشيد) آن‌گاه كه در ميانشان فرستاده‌اي از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان ‌سازد و كتاب و حكمت بديشان بياموزد.»

در آيات 151 بقره و 2 جمعه نيز، از لطف خداوند در فرستادن چنين پيامبري سخن گفته است: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ؛ همان‌گونه كه در ميانتان فرستاده‌اي از خودتان فرستاديم كه آيات ما را بر شما مي‌خواند، پاكتان مي‌سازد و كتاب و حكمت به شما مي‌آموزد و آنچه را نمي‌دانستيد، به شما ياد مي‌دهد.» و «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ؛ او كسي است كه در ميان درس ناخواندگان، فرستاده‌اي از ايشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مي‌خواند، پاكشان مي‌سازد و كتاب و حكمت به ايشان مي‌آموزد و به تحقيق آنان پيش از اين در گمراهي آشكار بودند.» مفاد اين آيات آن است كه بدون تعليم پيامبر(صلى الله عليه وآله) راهي به فهم مقصود خدا از آيات قرآن وجود ندارد.

نقد

1. آموزش مفاهيم قرآن و شرح و تفسير مشكلات آن كه در آيه 44 نحل نيز آمده است(وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ ما ذكر (قرآن) را بر تو فرو فرستاديم تا براي مردم آنچه را به سويشان فرود آمده، روشن سازي.) وظيفه

پيامبر(صلى الله عليه وآله) دانسته شده؛ ولي اين وظيفه ويژه مواردي است كه قرآن كريم برخي مطالب را به اجمال مطرح كرده و بيان تفصيلي آن را به عهدهٔ پيامبر(صلى الله عليه وآله) گزارده است.(1) مانند فرمانِ به‌پا داشتن نماز در قرآن كه به زمان، مكان، تعداد ركعات و چگونگي اداي آن هيچ اشاره‌اي نشده است و اين جزئيات از راهي جز بيان پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ يا جانشينان معصوم ايشان ـ به دست نمي‌آيد؛ بنابراين آيات مورد بحث دلالتي بر عدم امكان فهم آيات قرآن ندارد؛

2. معلم بودن پيامبر(صلى الله عليه وآله) هيچ تلازمي با عدم امكان فهم قرآن ندارد؛ زيرا معلّم، آسان کننده فرايند فهم و يادگيري است و اصل امكان فهم كتاب، پيش‌فرض آن است؛ يعني با فرض قابل فهم بودن كتاب يا نوشته‌اي كه نياز به معلّم هم دارد، معلّمي براي آن در نظر مي‌گيرند؛

3. اگر بپذيريم كه ظاهر آيات مورد بحث بر ممكن نبودن امكان فهم قرآن پيش از تعليم پيامبر(صلى الله عليه وآله) دلالت دارد، با آيات و رواياتي كه بر امكان فهم دلالت مي‌كند ناسازگار است، و چون دلالت آيات و روايات بيانگر امكان فهم قرآن قطعي و در مواردي صريح است، نمي‌توان از مفاد آنها دست برداشت؛ بلكه بايد آيات مورد بحث را به يكي از گونه‌هاي زير توجيه كرد:


1. سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در شرح آيات قرآن، منحصر به حوزه احكام نيست؛ بلكه شرح آيات ديگر را نيز شامل مي‌شود. از جمله اين سخنان در روايتي از ابن مسعود چنين نقل شده كه چون آيه «الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهم بِظُلْمٍ؛ آنان كه ايمان آورده و ايمانشان را به ستم نيالودند» نازل شد، بر مردم گران آمد و گفتند يا رسول الله، كدام‌يك از ما به خود ستم نكرده است؟ ايشان فرمود: مفاد آيه آن نيست كه شما در نظر داريد، آيا سخن بنده نيكوكار (لقمان) را نشنيده‌ايد كه: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ همانا شرك به خدا ستمي بزرگ است»؟‌ مقصود (از ظلم در اين آيه) شرك است. ر.ك: محمد ترمذي، سنن الترمذي، ج 4، ص 327.

الف) مقصود از اين آيات، تعليم همه قرآن نيست؛ بلكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آيات ويژه‌اي را كه فهم آن از سطح درك مردم فراتر است، تعليم مي‌دهد. شاهد اين جمع، رواياتي است كه آيات قرآن را ـ از جهت مراتب فهم ـ به چند دسته تقسيم مي‌كند. مثلا اميرالمؤمنين مي فرمايند: «... قسّم كلامه ثلاثة اقسام فجعل قسماً منه يعرفه العالم والجاهل وقسماً لا يعرفه الا من صفي ذهنه ولطف حسّه وصحّ تمييزه ممّن شرح الله صدره للاسلام وقسماً لا يعرفه الا الله وامناؤُه والراسخون في العلم؛(1) خداوند سخنش را سه بخش كرده است: بخشي از آن به گونه‌اي است كه عالم و جاهل آن را مي‌شناسد و مي‌فهمد و بخشي از آن را جز كسي كه ذهنش با صفا، حسّش لطيف و بازشناسي وي درست و صحيح است ـ از كساني كه خدا سينه‌شان را براي اسلام گشوده است ـ نمي‌فهمد و بخشي ديگر به گونه‌اي است كه جز خدا و امانت‌داران او و راسخان در علم آن را نمي‌دانند».

ب) منظور از اين آيات، تعليم مراتب بالاي فهم قرآن است؛ يعني فهم هر آيه‌اي از قرآن مراتبي دارد. برخي از اين مراتب را همه مي‌فهمند؛ ولي برخي از آن را بايد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) ياد بگيرند. شاهد اين جمع، رواياتي است كه تفاوت درجات معناهاي قرآن را مطرح كرده است. امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: كتاب الله علي اربعة اشياء: علي العبارة والاشارة واللطائف والحقائق. فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للاولياء والحقائق للانبياء؛(2) كتاب خداي عز و جل بر چهار چيز مشتمل است: بر عبارت و اشارت و لطايف و حقايق. عبارت براي عموم (توده مردم) و اشارت براي خاصان و لطايف براي اوليا و حقايق براي پيامبران است».(3)


1. احمد طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص376.

2. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج78، ص277.

3. از ديگر آياتي كه ممكن است براي اثبات انحصار فهم قرآن به معصومان(عليهم السلام) بدان استدلال

3. ادله روايي

مدعيان امتناع فهم قرآن، به چند دسته از روايات معصومان تمسك كرده‌اند:

ـ معصومان مخاطبان واقعي قرآن

امام باقر(عليه السلام) در گفت وگويي با قتاده ـ مفسر بصري ـ فرمودند: «ويحك يا قتادة انما يعرف القرآن من خوطب به؛(1) واي بر تو اي قتاده، همانا قرآن را كسي مي‌شناسد كه مخاطب (واقعي) آن است». اين روايت و روايات مشابه آن، بر اين نكته دلالت دارند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) مخاطبان واقعي قرآنند و فقط آنان مقصود خداوند را از آن درمي‌يابند.

نقد

مقصودازاين روايات، فهم كامل و تام قرآن ـ اعم از ظاهر و باطن ـ است كه ويژه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و وارثان علوم اوست و رواياتي برآن دلالت دارد؛مانند روايتي كه از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است: «ما يستطيع احد ان يدّعي انه جمع القرآن كلّه ظاهره و باطنه


شود، آيه هفتم آل عمران است: «هوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْه آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَه مِنْه ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِه وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَه إِلاَّ اللّه وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِه كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الألْبَابِ». استدلال به اين آيه، بر چند پيش‌فرض استوار است: نخست آنكه مقصود از راسخان در علم، معصومان(عليهم السلام) هستند؛ ديگر آنكه مقصود از تأويل، تفسير قرآن است و سوم آنكه ضمير «تأويله» به همه قرآن باز ‌گردد. بنابراين مدلول آيه آن است كه تفسير قرآن را كسي جز خدا و معصومان(عليهم السلام) نمي‌داند؛ ولي اين پيش‌فرض‌ها، محل تأمل است؛ به‌ويژه مترادف دانستن تأويل و تفسير خطاست. بنابراين آيه ياد شده نيز، دلالتي بر عدم امكان فهم ندارد. در مباحث آينده به بررسي تفصيلي اين آيه خواهيم پرداخت.

1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 24، ص 237.

غير الاوصياء؛(1)كسي جز اوصياي پيامبر نمي‌تواند ادعا كند كه همه قرآن، ظاهر و باطنش، را گرد آورده است». بر همين اساس در روايتي ديگر امام صادق(عليه السلام) به ابوحنيفه مي‌فرمايد: «تعرف كتاب ‌الله حق معرفته؟(2) آيا قرآن را آن‌گونه كه بايد، مي‌شناسي؟»

برخورد سطحي با آيات قرآن و گمان درك همه حقايق آن، فكر باطلي بود كه در زمان امامان(عليهم السلام) در ميان برخي از عالمان رواج داشت، غافل از آن كه آيات قرآن داراي مراتبي از معاني است كه عقل عادي به تمام آن راه نمي‌يابد. روايات ياد شده درصدد نفي چنين توهم و ادعايي است و فهم ظاهر آيه‌ها را نفي نمي‌كند؛

ـ دور بودن قرآن از عقل‌ها

امام باقر(عليه السلام) در روايت ديگري فرمودند: «و ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن ان الآيه لتكون اولها في شيء و آخرها في شيء و هو كلام متصل يتصرف علي وجوه؛(3) از عقل مردان (مردم) چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست. به راستي كه ابتداي آيه درباره چيزي و انتهاي آن در بارة چيزي (ديگر) است و حال آنكه سخني پيوسته است و به صورت‌هاي مختلفي درمي‌آيد».

نقد

اين‌گونه روايات بر اين نكته تاكيد دارد كه رعايت نكردن قواعد تفسير، ما را از فهم ظاهر قرآن نيز بازمي‌دارد. شاهد اين سخن، بخش پاياني روايتي است كه بر


1. همان، ج92، ص88. از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده كه فرمود: «ليس شيء بابعد من قلوب الرجال من تفسير القرآن؛ از دل‌هاي مردان، چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست». همان، ص100.

2. همان، ج2، ص293.

3. همان، ج92، ص95، 100 و 110.

تفاوت ابتدا و انتهاي برخي آيات قرآن (در عين پيوستگي) دلالت دارد. ممكن است ابتداي آيه در بارهٔ مسائل اين جهاني و انتهاي آن درباره مسائل جهان ديگر باشد و يا ابتداي آن درباره موجودات مادي و انتهاي آن درباره موجوداتِ غير مادي باشد يا ابتداي آيه، حكمي از احكام فرعي و انتهاي آن مسأله‌اي هستي‌شناختي را بيان كند. پس دقت در اين‌گونه ويژگي‌ها هنگام تفسير قرآن ضروري است، در حالي كه نگاهي به تفسيرهاي مخالفان اهل‌بيت(عليهم السلام) در صدر اسلام بي‌دقتي آنان را در فهم و تفسير قرآن آشكار مي‌سازد و اعتراض اهل‌بيت(عليهم السلام) در روايات مورد بحث به چنين افرادي است.

با توجه به مطالب پيش‌گفته معلوم شد كه مقصود از «الرجال» در اين روايات، افراد خاصي مانند قتاده و ابوحنيفه و هم‌فكران آنان هستند كه دقتي شايسته در باب فهم قرآن نداشته و ندارند، در غير اين صورت شايسته بود چنين گفته شود

«ليس شىء بابعد من العقل من تفسير القرآن». بنابراين مقصود از دور بودن عقل مردان از فهم و تفسير قرآن، دور بودن درك افراد و گروه‌هاي خاصي است كه قواعد فهم را رعايت نمي‌كنند يا از حد فهم ظاهر و تفسير فراتر رفته، مدعي درك و فهم همه معارف ظاهري و باطني قرآن هستند.

ـ ارادهٔ خلاف ظاهر در بسياري از آيات

دررواياتي سخن ازمرادنبودن ظاهربعضي ازآيات­به­ميان­آمده­است.چه‌بسا لفظ آيه‌اي عام يا مطلق بوده؛ ولي در واقع خاص يا مقيد اراده شده باشد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در روايتي فرموده‌اند: «منه ما لفظه عام محتمل العموم و منه ما لفظه واحد و معناه جمع و منه ما لفظه جمع و معناه واحد و منه ما لفظه ماض و معناه مستقبل ...؛(1) بخشي از


1. مجلسي، محمدباقر، همان، ج 93، ص 4.

آيات قرآن واژگان عام دارد و احتمال عام بودن آن مي‌رود برخي از آيات داراي واژه مفردي است كه معناي جمع دارد و بخشي داراي واژه جمع است كه معناي مفرد دارد و بخشي داراي صيغهٔ ماضي و(لي) مقصود از آن مستقبل است».

در اين‌گونه روايات بر اين نكته تأكيد شده كه ظاهر برخي آيات، مقصود خداوند نيست و چون موارد اين آيات تعيين نشده، بنابراين فهم هيچ آيه‌اي براي ما ممكن نيست؛ زيرا در هر آيه‌اي احتمال ارادهٔ خلاف ظاهر وجود دارد.

نقد

1. احتمال اراده خلاف ظاهر، ويژه آيات قرآن نيست و در هر سخني و از آن جمله در روايات نيز وجود دارد. لازمهٔ اين استدلال آن است كه روايات، بلكه هر سخني غير قابل فهم براي ديگران باشد؛ زيرا در آن موارد نيز مواردي كه اراده خلاف ظاهر شده است، متعين نيست و اين لازمه باطل را صاحبان اين استدلال نمي‌پذيرند؛

2. صرف احتمال اراده خلاف ظاهر، در هيچ سخني سبب ممكن نبودن فهم آن نمي‌شود؛ بلكه روش عقلا در اين موارد آن است كه به بررسي و فحص از قيود مي‌پردازند تا مقصود را به دست آورند؛ بنابراين در چنين مواردي نخست بايد به دنبال مخصص و مقيد و قراين در آيات ديگر و احياناً روايات بود و در صورت نيافتن قرينه‌اي بر ارادهٔ خلاف ظاهر، همان معناي ظاهر را مقصود خداوند دانست. به هر حال در اين‌گونه موارد، تفاوتي ميان فهم قرآن و روايات و يا سخنان گويندگان ديگر نيست. بر اين اساس، احتمال ارادهٔ خلاف ظاهر، سبب امتناع فهم قرآن نمي‌شود؛ بلكه لزوم پي‌جويي قراين را ضروري مي‌سازد.(1)


1. مثلاً ارادهٔ خلاف ظاهر از عمومات به اندازه‌اي است كه گفته‌اند: «ما من عام الا و قد خصّ» هيچ (واژه يا سخن) عامي نيست جز آنكه تخصيص يافته است.

ـ اهل‌بيت(عليهم السلام) سخن‌گويان راستين قرآن

در روايتي آمده است: «فاستنطقوه ولن ينطق لكم ولكن اخبركم عنه؛(1) آن (قرآن) را به سخن آوريد و هرگز براي شما سخن نمي‌گويد؛ اما من از آن به شما خبر مي‌دهم». و در روايت ديگري امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «انما القرآن امثال لقوم يعلمون دون غيرهم ولقوم يتلونه حق تلاوته وهم الذين يؤمنون به ويعرفونه فاما غيرهم فما اشدّ اشكاله عليهم وابعده من مذاهب قلوبهم ولذلك قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): انه ليس شىء بابعد من قلوب الرجال من تفسير القرآن وفى ذلك تحير الخلائق اجمعون الا ما شاء الله وانما اراد الله بتعميته فى ذلك ان ينتهوا الي بابه وصراطه وان يعبدوه وينتهوا فى قوله الي طاعة القُوّام بكتابه والناطقين عن امره وان يستنبطوا ما احتاجوا اليه من ذلك عنهم لا عن انفسهم ... فان الناس غير مشتركين فى علمه ... ولا قادرين عليه ولا علي تأويله الا من حدّه وبابه الذي جعله الله له؛(2) همانا قرآن مثل‌هايي براي مردمي است كه مي‌دانند نه ديگران و براي مردمي كه به شايستگي آن را مي‌خوانند (و مي‌فهمند)؛ آنان كساني‌اند كه بدان ايمان مي‌آورند و آن را مي‌شناسند؛ اما ديگران چقدر (قرآن) برايشان دشوار است و از دل‌هايشان دور است؛ از اين رو پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: به راستي كه از دل‌هاي مردمان چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست و در اين وادي همه مردم سرگردان‌اند، جز آن كه خدا بخواهد و جز اين نيست كه خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمانبرداري از بر پادارندگان كتاب (قرآن) و گويندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن كه به (فهم) آن نيازمندند، از آنان جويا شوند نه از خود ... به راستي مردم در دانش كتاب (قرآن) همگون نيستند ... نه بر (فهم) آن توانايي دارند و نه بر تأويل آن، جز از مرز و راهي كه خدا براي آن قرار داده است».


1. نهج البلاغه، خطبهٔ 158.

2. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص100.

مدلول اين‌گونه روايات آن است كه قرآن كريم براي عموم مردم صامت بوده و فهم مطالب آن ويژه پيشوايان معصوم است. خداوند اين دانش را در اختيار آنان قرار داده تا مردم به آنان مراجعه كرده و از اين راه با معارف قرآن آشنا شوند؛ بنابراين كسي نمي‌تواند بدون مراجعه به معصومان از قرآن بهره گيرد.

نقد

ظاهر اين روايات با بعضي آيات قرآن(1) ناسازگار است. افزون بر اينكه روايات متعددي نيز در برابر آن قرار دارند؛ مانند رواياتي كه قرآن را كتابي گويا معرفي مي‌كنند: «كتاب الله بين اظهركم ناطق لا يعيي لسانه؛(2)كتاب خدا در ميان شماست، گوينده‌اي كه زبانش به لكنت نمي‌افتد». و: «ينطق بعضه ببعض ويشهد بعضه علي بعض؛(3)بعضي از آن به بعضي ديگر گويا مي‌شود و بعضي از آن گواه بعضي ديگر است». و نيز رواياتي كه قرآن را ملجأ و راه‌گشاي مسلمانان در تاريكي فتنه‌ها مي‌دانند؛مانند:«فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن؛(4)هرگاه فتنه‌ها چون پاره‌هاي شب تاربرشمامشتبه شد،برشمابادبه قرآن».ورواياتي كه به­تدبرو فهم­قرآن فرمان مي‌دهد: «تدبروا القرآن وافهموا آياته؛(5) در قرآن بينديشيد و آياتش را بفهميد». اين روايات همه بر امكان فهم قرآن دلالت دارند؛ بنابراين معناي روايات


1. آياتي كه در اثبات امكان فهم قرآن به آن استدلال شده است و درآينده مورد بحث قرار خواهيم داد؛ مانند «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن؛ آيا در قرآن نمي‌انديشند؟». نساء، 82 .

2. نهج البلاغه، خطبه 133.

3. همان.

4. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص17.

5. همان، ج37، ص132 و 209.

سخن‌گويي اهل‌بيت(عليهم السلام) از قرآن، انحصار فهم مراتب ويژه‌اي از قرآن (مانند معاني باطني و پي بردن به حقيقت معارف قرآني) به آنان است يا آنكه مخاطبانِ اين‌گونه روايات، گروه‌هايي بوده‌اند كه شرايط لازم براي تفسير و فهم كلام خدا را نداشته‌اند.

امكان فهم قرآن

با استناد به ادله ذيل مي توان اثبات كرد كه قرآن قابل فهم است:

1. عقلايي بودن زبان قرآن

قرآن كريم بر اساس اصول محاورهٔ عقلايي با مردم سخن گفته و دليلي بر كاربرد شيوه جديدي در بيان قرآن وجود ندارد؛ بنابراين همان‌گونه كه محاورات ديگران قابل فهم است، آيات قرآن نيز فهم مي‌شود و مخاطبان نيز فهم خود را درست مي‌شمارند. اگر اين‌گونه برداشت و فهم زبان قرآن شيوه‌اي نادرست يا مخالف با مقصود خداوند از آيات مي‌بود، لازم بود به روشني به همه ابلاغ شود تا مردم دچار كژفهمي نشده و هدف از نزول قرآن كه هدايت مردم است، از ميان نرود.(1)

2. هماوردخواهي قرآن

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) براي اثبات حقانيت رسالت خود، مخالفان را به آوردن كتابي همانند قرآن فراخوانده است. لازمهٔ اين فراخوان، قابل فـهم بودن قـرآن است تا


1. عقلايي بودن زبان قرآن را از برخي آيات نيز مي‌توان فهميد؛ مانند آياتي كه نزول قرآن را به زبان عربي آشكار مي‌دانند؛ از جمله نحل، 103 و شعرا، 195.

مخالفان با فهم محتوا و آگاهي از جنبه‌هاي گوناگون اعجازي آن همانندآوري كنند. اگر قرآن قابل فهم نباشد يا فهم فراخوان شدگان برخلاف مقصود خدا و يا منوط به تأييد آن از سوي معصومان باشد، مبارزطلبي قرآن بي‌معنا خواهد بود؛ زيرا منكران قرآن براي سخنان معصومان اعتباري قائل نيستند.(1)

3. فراخوان تدبر در آيات

خداوند تعالي در آياتي تدبر در قرآن را هدف نزول دانسته است: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛(2) اين كتابي بابركت است كه بر تو فرو فرستاديم تا در آيات آن بينديشند و خردمندان متذكر ‌شوند». همچنين از تدبر در آيات ستايش كرده، و تدبر نكردن در آن را نكوهيده است: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(3) آيا در قرآن نمي‌انديشند يا آنكه قفل‌ها بر دل‌ها (ي آنان) است؟» «أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِينَ؛(4) آيا در اين گفتار (قرآن) نينديشيدند يا آن كه چيزي برايشان آمده كه بر پدران نخستينشان نيامده است؟» و نيز تدبر در قرآن را راهي براي فهم يكي از ابعاد اعجاز قرآن دانسته است: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا؛(5) آيا در قرآن نمي‌انديشند


1. هماوردخواهي (تحدي) قرآن، از امور مسلم تاريخي است و افزون بر شواهد مختلفي كه در كتاب‌هاي تاريخي درباره آن وجود دارد، چندين آيه قرآن نيز، بر آن دلالت دارد؛ از جمله آيات 23 و 24 بقره، 38 يونس و 13 هود. ر.ك: همين كتاب، ج 1، ص 109 به بعد.

2. ص، 29.

3. محمد، 24.

4. مؤمنون؛ 68.

5. نساء، 82.

(تا دريابند كه) اگر از سوي غير خدا مي‌بود، ناهماهنگي فراواني در آن مي‌يافتند».(1) بر اساس اين آيات، فهم قرآن و تدبر در آن نه ‌تنها امري ممكن، بلكه لازم است.

4. ويژگي‌هاي قرآن

برخي اوصاف قرآن كريم كه در آيات متعددي آمده است، بر قابل فهم بودن قرآن دلالت دارد؛ مانند نور و بيان و تبيان: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا؛(2) و نوري آشكار به سوي شما فرستاديم.»، «هَـذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ؛(3) اين (كتاب) روشنگري براي مردم است.»، «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ؛(4) و بر تو كتاب را فرو فرستاديم كه بيانگر همه چيز است.» و «وَهَـذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ؛(5)و زبان قرآن، زبان عربي روشن است».

اين ويژگي‌ها و همانندهاي آن،(6) بيانگر امكان فهم آيات قرآن كريم است؛ زيرا بيان و تبيان، آن است كه مطلبي را آشكارا بازگويد. نور آن است كه خود روشن و ديگر چيزها را در پرتو شعاع خود روشن سازد. اگر قرآن ـ دست‌كم در مراحل ابتدايي فهم ـ جز با بيان معصومان قابل فهم نباشد، اوصاف پيش‌گفته بر آن صادق نخواهد بود؛ زيرا چيزي كه قابل فهم نيست، چگونه نور و تبيان و مبين است؟


1. فهم آيات صريح قرآن، از دايرهٔ بحث خارج است و مخالفان نيز، به قابل فهم بودن اين‌گونه آيات معترفند؛ بنابراين استدلال به اين آيات كه دلالت صريح بر قابل فهم بودن قرآن دارد، «دور» باطل نيست.

2. نساء، 174.

3. آل عمران، 138.

4. نحل، 89 .

5. نحل، 103.

6. مانند بيّنه، برهان، موعظه، ذكري، تذكره، ذكر، بشير، نذير، عذر، نذر و... ر.ك: همين كتاب، ج 1، ص 35، 36، 44 و 46.

5. روايات

دسته‌هاي مختلفي از روايات نيز، بر امكان فهم همگاني قرآن دلالت دارد:

ـ روايات بيانگر ضرورت تدبّر در قرآن

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده است: «تدبّروا القرآن و افهموا آياته؛(1) در قرآن بينديشيد و آياتش را بفهميد». و نيز فرمود:

«ويل لمن لاكها بين فكّيه و لم يتأمل فيها؛(2) واي بر آن كه قرآن را در ميان دو فكّ خود بجود و در آن نينديشد». امام علي(عليه السلام) فرموده است: «الا لا خير فـى قرائة ليس فيها تدبّر؛(3) آگاه باشيد! در خواندني كه انديشه در آن نباشد، هيچ خيري نيست».

پيش‌فرض پذيرفته شده در اين روايات، امكان فهم قرآن براي غير معصومان است؛ زيرا تا نوشته‌اي براي مردم قابل درك نباشد، آنان را به تدبّر در آن فرمان نمي‌دهند.

ـ روايات بيانگر انواع آيات قرآن

برخي روايات در مقام دسته‌بندي معارف مستفاد از آيات قرآن، فقط يك بخش از آنها را دور از فهم مردم دانسته است و درك ديگر بخش‌ها را براي آنان ممكن مي‌داند. امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «كتاب الله علي اربعة اشياء: علي العبارة والاشارة واللطائف والحقائق. فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للاولياء والحقائق


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 37، ص 132 و 209.

2 . همان، ج 69، ص 350.

3 . ورام بن ابي فراس مالكي اشتري، تنبيه الخواطر و نزههٔ النواظر، ج 1، ص 300 و محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 1، ص 36.

للانبياء؛(1) (معارف) قرآن شامل چهار بخش عبارت‌ها، اشارت‌ها، لطايف و حقايق است. عبارت‌ها براي عامه مردم، اشارت‌ها براي خواص، لطايف براي اوليا و حقايق ويژه انبياست».

ـ روايات بيانگر چگونگي فهم قرآن

امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ؛(2) نون، سوگند به قلم و آنچه مي‌نويسند.» بر ثبت همه حوادث عالم از گذشته و آينده به وسيله قلم در كتاب مكنون الاهي تأكيد كرده و آن را اصل براي ديگر نسخه‌ها برشمردند و فرمودند: «أولستم عرباً؟ فكيف لا تعرفون معني الكلام واحدكم يقول لصاحبه انسخ ذلك الكتاب، أوليس انما ينسخ من كتاب آخر من الاصل؟ وهو قوله: «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»؛(3) آيا عرب نيستيد؟ پس چگونه معناي سخن را نمي‌فهميد در حالي كه يكي از شما به همنشين خود مي‌گويد اين كتاب را نسخه‌برداري مي‌كنم آيا چنين نيست كه از كتاب ديگري كه اصل است نسخه‌برداري مي‌كند؟ و آن سخن خداست «راستي كه ما (از) آنچه مي‌كرديد رونوشت مي‌گرفتيم».(4)


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 24، ص 237.

2. قلم، 1.

3. جاثيه، 29.

4. «فحدثني ابي عن ابن ابي عمير عن عبدالرحمن (عبدالرحيم ط) القصير عن ابي عبدالله(عليه السلام) قال: سألته عن «ن والقلم»، قال: ... فهو الكتاب المكنون الذي منه النسخ كلها، أولستم عربا فكيف لا تعرفون معني الكلام، واحدكم يقول لصاحبه انسخ ذلك الكتاب أوليس انما ينسخ من كتاب اخذ من الاصل وهو قوله: إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ... . علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج 2، ص 379 و 380 و عبدعلي حويزي، نور الثقلين، ج 5، ص 6.

در اين روايت در شرح مراد از آيه، به كاربرد عرفي يكي از واژگان به كار رفته در آيه ديگرِ مرتبط با آن استناد شده و فهم همگاني از آن واژه، ملاكِ فهم مقصود خداوند از آيه قرار گرفته است؛ بنابراين آگاهان به زبان عربي با توجه به معاني واژه‌ها و ساختار ادبي (صرفي، نحوي و بلاغي) كلام عربي كه زبان قرآن است، مي‌توانند به فهم مقصود خداوند از اين كتاب دست يابند.

عبدالاعلي مولي آل سام از امام صادق(عليه السلام) چنين روايت كرده است: «قلت لابي‌ عبدالله(عليه السلام): عثرت فانقطع ظفري فجعلت علي اصبعي مرارة فكيف اصنع بالوضوء؟ قال يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزّ و جلّ «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» امسح عليه؛(1) به امام صادق(عليه السلام) گفتم به زمين افتادم و ناخنم جدا شد و مرهمي بر آن نهادم (اينك) چگونه وضو بگيرم؟ فرمود: اين (مسئله) و همانندهاي آن از كتاب خداي عزّ و جلّ فهميده مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: خداوند «حرجي (كار دشوار و طاقت‌فرسا) در دين بر شما قرار نداده است» بر (روي همان) مرهم مسح كن».

اين روايت بر قابل فهم بودن قرآن دلالت دارد؛ زيرا اگر غير معصومان دركي از آيات قرآن نداشتند، لازم بود امام بفرمايد: اَعرِفُ هذا وَ اَشبَاهَهُ مِن كِتابِ اللهِ؛ اين مسئله و مسائل مشابه آن را من از كتاب خدا مي‌فهمم، در حالي كه فرمود: «يُعرَف» يعني فهميده مي‌شود كه به امكان فهم تدبركنندگان در قرآن اشاره دارد.

در روايت ديگري زراره به امام صادق(عليه السلام) مي‌گويد: «الا تخبرني من اين علمت ان المسح ببعض الرأس وبعض الرجلين؟ فضحك فقال: يا زرارة، قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) ونزل به الكتاب من الله عزّ وجلّ لان الله عزّ وجلّ يقول: «فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ» فعرفنا ان الوجه كله ينبغى ان يغسل ثم قال: «وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» فوصل اليدين الي


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج24، ص 277 و ج80، ص367. روايات ديگري نيز، بر اين مطلب دلالت دارد. براي نمونه ر.ك: همان، ص 289 و ج 46، ص 303.

المرافق فعرفنا انه ينبغي لهما ان يغسلا الي المرفقين ثم فصل بين الكلام فقال: «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ» فعرفنا حين قال: «بِرُؤُوسِكُمْ» ان المسح ببعض الرأس لمكان الباء ثم وصل الرجلين بالرأس كما وصل اليدين بالوجه فقال وارجلكم الي الكعبين فعرفنا حين وصلها بالراس ان المسح علي بعضها...؛(1) آيا به من خبر نمي‌دهيد كه از كجا دانستيد كه مسح، به قسمتي از سر و پاهاست؟ حضرت تبسمي كرده و فرمودند: اي زراره، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرموده و قرآن آن را از سوي خدا فرود آورده است؛ زيرا خداي عزّ و جلّ مي‌فرمايد: «رويتان را بشوييد» فهميديم كه همه صورت را بايد شست، سپس فرمود: «و دست‌هايتان را تا آرنج» پس دست‌ها را تا آرنج به (شستن) صورت عطف كرد، فهميديم كه بايد دست‌ها را تا آرنج شست. سپس رشتة سخن را جدا كرده و فرمود: «سرهايتان را مسح كنيد» پس زماني كه فرمود «بِرُؤُوسِكُمْ» فهميديم كه مسح به قسمتي از سر است به خاطر حرف با (كه در ابتداي بِرُؤُوسِكُمْ آمده است) آن‌گاه پاها را به سر عطف كرد، همان‌طور كه دست‌ها را به صورت و فرمود «وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ» پس از اين عطف فهميديم كه مسح بر قسمتي از پاها (واجب) است...»

امام(عليه السلام) به اين وسيله شاگردان خود را تربيت مي‌كردند تا راه استدلال به قرآن را فرا گيرند و در اين راه از همان شيوه‌اي كه مردم در فهم زبان عربي به كار مي‌برند، استفاده كرده‌اند؛ بنابراين هركس با رعايت شرايط و اصول فهم، به قرآن مراجعه كند به مقصود خدا دست خواهد يافت.

ـ روايات بيانگر لزوم تمسّك به قرآن

درروايات متعددي فرمان تمسك­به قرآن­آمده است؛ مانند روايت نبوي(صلى الله عليه وآله): «... فاذا


1. محمد صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 103 و محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 80، ص 289 با اندكي تفاوت.

التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن؛(1) زماني كه فتنه‌ها چون پاره‌هاي شب تار شما را فراگيرد بر شماست كه به قرآن روي آوريد». در اين‌گونه روايات امكان فهم قرآن مفروغ عنه دانسته شده است؛ زيرا با فرض عدم امكان فهم آيات، تمسك به قرآن براي رهايي از فتنه‌ها بي‌فايده خواهد بود.

ـ روايات معيار بودن قرآن در ارزيابي روايات

در روايتي از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «كل شىء مردود الي كتاب الله والسنّة وكل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف؛(2) هر چيزي به كتاب خدا و سنّت بازگردانده مي‌شود و هر حديثي كه با كتاب خدا موافق نباشد، باطلي آراسته است».

اين روايت به روشني بر امكان فهم قرآن دلالت دارد؛ زيرا اگر فهم قرآن ممكن نبود، هرگز آن را معيار سنجش روايات سره از ناسره قرار نمي‌دادند. در روايتي از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «ما جاءكم عنى يوافق القرآن فانا قلته وما جاءكم لا يوافق القرآن فلم اقله؛(3) آنچه از من براي شما نقل مي‌شود كه با قرآن موافق است، گفتة من است و آنچه با قرآن موافق نيست، من نگفته‌ام».

بر اساس اين روايات، قرآن معيار سنجش روايات و در نتيجه قابل فهم دانسته شده است؛ زيرا چيزي كه خود مبهم است و مراد از آن روشن نيست، چگونه ملاك ارزيابي مطالب ديگر تواند بود؟


1. محمدباقر مجلسي ، بحارالانوار ، ج 92، ص 17، و ج 77، ص 136 از امام صادق و امام كاظم(عليه السلام) از پيامبر(صلى الله عليه وآله).

2. همان، ج 2، ص 242.

3. همان، ص 244.

چكيده

1. نظريهٔ رايج در ميان دانشمندان اسلامي، امكان فهم قرآن براي غير معصومان است؛

2. مدعيان امتناع فهم همگاني از قرآن به ادلهٔ زير استناد كرده‌اند:

الف) كلام خدا با فهم انسان‌هاي عادي تناسب و سنخيت ندارد؛

ب) آيات بيان‌ مي‌كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) معلم‌ قرآن بوده و فهم قرآن به پاك‌شدگان اختصاص دارد؛

ج) برخي روايات بيان مي‌كنند كه فهم قرآن به معصومان اختصاص دارد و خلاف ظاهر آيات اراده شده؛ همچنين رواياتي دلالت مي‌كنند كه قرآن صامت است.

3. ادلهٔ امتناع فهم همگاني از قرآن به دلايل زير مخدوش است:

الف) قرآن كريم با داشتن مطالب متعالي و ژرف، معاني قابل فهم همگان نيز دارد؛

ب) مقصود از آياتي كه معلم قرآن بودن پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بيان مي كنند، لزوم فراگيري تفاصيل احكام و مراتب عالي و معاني باطني قرآن از ايشان است. مقصود از آيه تطهير، عدم امكان علم حضوري غير معصومان به قرآن است و با فهم و تفسير (علم حصولي) همگاني از آن منافاتي ندارد؛

ج) مقصود از روايات مورد استدلال، ضابطه‌مند بودن فهم قرآن و نهي از سطحي‌نگري و انحصار مراتب عالي فهم قرآن به معصومان(عليهم السلام) است و با امكان فهم همگاني از آن در سطوح پايين‌تر با رعايت ضوابط تفسير، منافات ندارد.

4. فهم همگاني از قرآن به ادله زير ممكن است:

الف) عقلايي و به لسان عرف بودن محاورات قرآن؛

ب) تلازم هماوردخواهي قرآن با امكان فهم؛

ج) تلازم فراخوان تدبر در قرآن با امكان فهم؛

د) دلالت برخي از ويژگي‌هاي قرآن بر امكان فهم؛ مانند نور، بيان، تبيان، بصائر، برهان، بيّنه و ...؛

هـ ) ادله روايي مانند روايات بيانگر ضرورت تدبر در قرآن، فهم قرآن، لزوم تمسك به قرآن و معيار بودن قرآن در ارزيابي احاديث.

پرسش

1. راه‌هاي بهره‌مندي از قرآن را بيان كنيد.

2. آيا مي‌توان در اثبات امكان فهم همگان از قرآن، به ادله برون قرآني استناد كرد؟ چگونه؟

3. آيا استدلال به آيات قرآن در اثبات امكان فهم همگان از قرآن، دور باطل نيست؟

4. پيامد اعتقاد به امتناع فهم همگان از قرآن چيست؟

5. كدام دسته از روايات بر قابل فهم بودن قرآن دلالت دارند؟ توضيح دهيد.

6. پاسخ استدلال به روايات بيانگر امتناع فهم قرآن چيست؟

7. شبهه عدم سنخيت بين كلام خالق و فهم بشري را نقادي كنيد.

8. ادله قرآني ديدگاه امتناع فهم همگان از قرآن را بيان و نقادي كنيد.

براي مطالعه بيشتر

1. البيان في تفسير القرآن، سيدابوالقاسم موسوي خويي، ص 268، قم، دارالثقلين، 1418 .ق.

2. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، ج 1، ص 52 به بعد، قم، مركز نشر اسراء، 1378 .ش.

3. روش‌شناسي تفسير قرآن، علي‌اكبر بابايي و همكاران، ص41 ـ 55، تهران، سمت، 1379 .ش.

4. قرآن در اسلام، سيدمحمدحسين طباطبايي، ص24ـ26، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361 .ش.

5. قرآن در قرآن، عبدالله جوادي آملي، ص353ـ384، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org