صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 4.76 مگابایت |
بسمالله الرحمن الرحيم
سخنراني آيتالله مصباح يزدي دامتبرکاته در بيستوششمين نشست انجمن فارغالتحصيلان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ـ 1/9/1392
تولي و تبري؛ شرط ورود در حزب الله
همه ما در طول عمرمان شاهد بودهايم و یا شنيدهايم که انسانها در بسياري از امور با هم اختلاف فکر و نظر دارند. گاهي اين اختلافات نظری به آثار عيني هم سرايت ميکند، به درگيريهاي لفظي و پرخاشگريها منجر میشود، و حتي به درگيريهاي نظامي هم ميانجامد. قرآن هم به اين امر اشاره كرده كه اختلافات ميان انسانها برداشته نميشود؛ وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ[1]. اما مسأله مهم اين است که انسان در برابر اختلافاتي که در زمینههای گوناگون با آنها مواجه ميشود، چگونه بايد موضع گيري کند؟ اولاً خودش در ميان آراء مختلف چه رأيي را برگزيند، و در مرحله بعد نسبت به کساني که با او هم فکر نيستند، چگونه تعامل داشته باشد؟ اين مسأله خيلي جدي است. بسياري از علوم اجتماعي براي حل همين گونه مسائل پدید آمده، چه علومي که جنبه توصيفي و تبييني دارد، مثل رشتههاي مختلف جامعهشناسي، و چه علومي که جنبه تجويزي و دستوري دارد، مثل رشتههاي مختلف حقوق و علوم سياسي، و به صورتي عامتر علوم اخلاقي و ارزشي. دانشمندان در زمينه چگونگي حل اين اختلافات بحثهايي کردهاند و البته توجه دارید که خودِ موضوع كيفيت حل اختلافات و نحوه موضعگيري در برابر مخالفين و برخورد با آنها يکي از موضوعات اختلافي است!
اما آيا براي حل اين مشکل، و انتخاب گزينه صحيح راهي وجود دارد که انسان منطقاً بتواند به آن استناد کند؟ صرف نظر از اينکه کساني قائل شدهاند: اصلاً صحيح و غلطي وجود ندارد؛ گرايشهاي متفاوت نتيجه خواستههاي مختلف است و هرکس سعي ميکند در حد توان خود، خواستههايش را تحقق ببخشد. در واقع ارزشها امري ظاهري و نمادي از خواستههاي مردم است و واقعيتي وجود ندارد! صرف نظر از اين قبيل مباني که در فلسفه اخلاق و بعضي فلسفههاي مضاف ديگر مطرح و نقد شده است، ما معتقديم ارزشها واقعيت دارد، و بيمبنا و تابع احساسات، اميال و خواستههاي افراد، گروهها و اقوام نيست. بر همين اساس سؤالی که براي ما مطرح ميشود این است که چگونه بايد حق را شناخت و با غير حق چگونه بايد برخورد کرد؟
جواب کلي که همه آن را میدانند، این است که خدا عقل داده، و بايد از عقل استفاده کرد، پيغمبران را فرستاده، وحي را هم بر ايشان نازل کرده، تا حق و باطل را به مردم بشناساند؛ لذا ما بايد سعي کنيم از منبع خدادادي عقل و وحي استفاده کنيم تا حق و باطل را بشناسيم.
همين جا اين مسأله مطرح ميشود که استفاده از اين منابع براي شناختن حق و باطل، خودش منشأ اختلافاتي شده است: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ؛[2] خداوند کتاب و وحي را فرستاد تا اختلافاتي که در زمينه شناخت حق و باطل وجود دارد، را رفع کند؛ ولي کساني پيدا شدند كه عمداً در ميان مردم اختلاف ايجاد کردند. اين مضمون در چند آيه تکرار شده که منشأ اختلافات در اديان، و بين حق و باطل از بغياي است كه مبدأ اوليه آن بعضي علما بودند. بنا به فرموده قرآن اين واقعيتي است که ما با آن مواجه هستيم.
دين براي رفع اختلافات در زمينه حق و باطل آمده است؛ اختلافات در مسائل ديگر، مثل اختلاف در علوم طبيعي، خيلي مهم نيست؛ اما اختلاف در دين، و در شناخت حق و باطل که با سرنوشت نهايي انسان سر و کار دارد خيلي مهم است. اگر انسان در اين مسير به راه خطا برود، به شقاوت ابدي مبتلا ميشود. فرض کنيد اگر براي معالجه يك بيماري داروي اشتباهي تجويز شود، حداکثر چند نفر ميميرند، یا ديرتر معالجه ميشوند؛ نهایت امر اين است که كساني از چند روز زندگي دنيا محروم ميشوند. اما اختلاف و اشتباه در دين به زندگي چند روز و چند سال دنيا منتهي نميشود؛ بلكه شقاوت ابدي را به دنبال دارد. حتي اگر فردي مستضعف فكري باشد که بدون تقصير خطا کرده باشد، لااقل از سعادت ابدي محروم ميشود، و اين محروميت را نميتوان جبران کرد. اين مسأله امري نيست که بتوان با شوخي با آن برخورد کرد. همه بايد بهطور جدي عقلشان را بکار بگيرند و تا جايي كه ميتوانند تلاش کنند، تا مسائل اساسي دين را که نامش اصول دين است، حل کنند و به جايي برسند كه نسبت به آنها يقين پيدا کنند. مسائل ديگر کمابيش قابل اغماض و تا حدودي قابل مسامحه است و در خصوص آنها ميتوان به جوابهاي اجمالي اکتفا کرد. اما در اصل توحيد، نبوت و معاد نميتوان گفت: القول ما قال به جعفر بن محمد صلواتاللهعليه؛ بلكه بايد عقل را به کار گرفت و ادله کافي براي اثبات آنها ارايه کرد.
طرح اين مقدمه براي بيان اين موضوع بود که با مروري بر قرآن کريم ميبينيم قرآن نوعي اختلاف محوري و اساسي را مطرح ميکند و بر آن تکيه دارد که نميتوان از كنار آن به سادگي گذشت. اختلاف در فقر و غناء، در ذکورت و انوثت، در پيري و جواني، در سفيدي و سياهي و نظاير آنها اختلافاتي طبيعي يا اکتسابي است كه در شرايط مختلف اجتماعي، زماني، يا اقليمي به وجود ميآيد و بسیاري، بلكه همه آنها وسيله امتحان است؛ اما آنچه خدا از آن نميگذرد و آن را خيلي جدي ميگيرد، اختلاف حق و باطل است. با بررسي موارد تكرار واژه «حق» و «باطل» در قرآن و تأكيد آيات بر اين مسأله متوجه خواهيم شد که قرآن چقدر نسبت به تقابل حق و باطل اهتمام دارد و اين مسأله يکي از مفاهيم اساسي قرآن کريم است. شايد بتوان گفت يكي از مهمترين کليد واژههاي قرآن «حق» و «باطل» است.
اگر پذيرفتيم که این، مسألهاي جدي و محور خيلي از بحثها است، وظيفه داريم در جهت شناختن «حق» و «باطل» تلاش کنيم. به اين منظور ميتوانيم آيات مربوط به جناح اهل حق، و در مقابل آيات مربوط به جناح اهل باطل را در دو محور دستهبندي کنيم، و با رعايت اولويتها و اهميت مباحث سعي کنيم ابتدا در مقام شناخت، مسائل مربوط به آنها را بررسي کنيم، و سپس در مقام عمل، تلاشمان را به تحقق مصاديق حق در جامعه معطوف کنيم. اگر چنين مبنايي داشته باشيم، بسياري از ابهامهاي موجود در زندگي وانديشهمان، در انتخاب رشته تحصيلي، در انتخاب موضوع تحقيق، و مانند آن حل میشود. اين مبنا به آدمی كمك ميكند كه از ميان آنچه در محور حق قرار ميگيرد، اولويتها را تشخيص بدهد، تا در مقام معرفت، آنها را بهتر و عميقتر بشناسد، و در مقام عمل نيز بيشتر سعي کند که آنها را هم در وجود خودش، هم در ديگران عينيت ببخشد. البته در اين ميان بايد از منابع ديني، قرآن و کلمات اهلبيت ـصلواتاللهعليهماجمعينـ نيز استفاده کرد.
در اين مسير توجه به ويژگيهاي كساني که به عنوان طرفداران حق معرفي ميشوند، مثل صالحين، شهداء، صدّيقين، انبياء، مرسلين، مؤمنين و مانند ايشان، و در مقابل، ويژگيهاي طرفداران باطل، ميتواند راهگشا باشد.
يکي از اين گروهها «حزبالله»، در مقابل «حزبالشيطان» است. اين دو اصطلاح کليدي از ابتكارات قرآن است و در هيچ يك از کتابهاي آسماني ديگر چنين تعابيري سراغ نداريم. در قرآن براي هر يک از اين دو گروه ويژگيها و اوصافي ذکر شده كه جا دارد در قالب رسالهاي علمي احصاء و استقراء شود، و ضمن بررسي لوازم هر يك، ارتباط آنها با اين مفاهيم تبيين گردد. از جمله اين ويژگيها دو بشارت براي حزبالله، و در مقابل، انذار نسبت به عاقبت حزبالشيطان است. بشارت اول به حزبالله كه مربوط به آخرت است، اين است كه اگر کسي در زمره حزبالله قرار گرفت، فلاح و رستگارياش تضمين شده است؛ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[3]. بشارت ديگر که ظاهرا مربوط به دنيا است، پس از بيان برخي از اوصاف حزبالله در سوره مائده ذكر شده، و آن، اين است كه وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[4].
محور آيات قبل از اين آيه، موضوع ولايت است، و پس از بيان اوصاف اهل ولايت خدا و رسول، و در مقابل، اهل ولايت کفار و دشمنان خدا، به آيه معروفي که در شأن اميرالمؤمنين ـصلواتاللهعليهـ و ولايت ایشان نازل شده، ميرسد؛ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[5]. سپس ميفرمايد: وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. اگر در اين آيه «مَنْ» شرطيه باشد، جزاي آن محذوف است و بر اين اساس آيه در مقام بيان آن است كه ملاک وارد شدن در زمره حزبالله، ولايت «الله»، ولايت «رسول» و ولايت «الذين آمنوا» است.
در باره مصداق «الذين آمنوا» سه احتمال وجود دارد: 1ـ با توجه به شأن نزول آيه قبل كه مربوط به صدقه دادن انگشتر در ركوع نماز توسط امير مؤمنان ـعليهالسلامـ است، تنها مصداق اين گروه آن حضرت است؛ 2ـ بر اساس تفسيري كه در بعضي از روايات ذيل اين آيه نقل شده، معصومين، يعني علاوه بر اميرالمؤمنين، ساير ائمه و نيز انبياء ـصلواتالله عليهم اجمعينـ مصداق اين آيه هستند؛ 3ـ دايره شمول اين آيه وسيعتر از اين است و ساير کساني هم که ايمان واقعي دارند و از اولياء خدا محسوب ميشوند، مصداق «الذين آمنوا» هستند و اشاره به امير مؤمنان و ساير معصومين ـعليهم صلواتاللهـ به عنوان ذكر کاملترين مصداق است. به هرحال، قدر متيقن اين است كه مصاديق «الذين آمنوا» در اين آيه همان كساني هستند كه در آيه قبل ذکر شده است.
در باره مفهوم ولايت به معناي عام آن كه شامل خدا، رسول و «الذين آمنوا» ميشود، نيز در جاي خود بحث شده است و اجمالاً ميدانيم «ولایت» به معناي برقرار کردن نوعي رابطه و پيوند است. بنا بر اين منظور اين آيه كساني است که با خدا، پيغمبر و مؤمنان رابطه و پيوندي برقرار کنند.
آيه ديگر درباره «حزب الله» در سوره مجادله است که در آن بيشتر اوصاف سلبي اين گروه بيان شده است. در اواخر سوره مجادله آياتي در شأن منافقين ذكر شده است، از جمله اينکه: اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ[6]. در اين آيه ويژگي بارز منافقين فراموش کردن خدا عنوان شده و عامل اين فراموشي نيز سلطه شيطان بر آنها معرفي شده است. از اين جهت اين گروه «حزبالشيطان» شدهاند. چون شيطان دلشان را اشغال كرده، اختيار ايشان را به دست گرفته و امورشان را تدبير ميکند؛ از همينرو هرچه شيطان بخواهد در دلشان پيدا ميشود. شيطان ميخواهد آنها به ياد خدا نباشند، آنها هم خدا را فراموش ميکنند. اين ويژگي «حزبالشيطان» است.
در اين آيه دقت بفرماييد: إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ فِي الأَذَلِّينَ[7]. «محادّه» يعني حدي را در مقابل حد ديگري قرار دادن؛ به عبارت ديگر: يک طرف، در مقابل طرف دیگر. به عنوان مثال در پاره خط فرضي ab، مبدأ a يک حد و منتهاي b حد دیگر اين خط است و نقاط a و b در مقابل يكديگر قرار دارند؛ اين محاده، يا به عبارت ديگر قطبگيري دو نقطه در مقابل يكديگر است. كساني که اينگونه با خدا و رسول معامله ميکنند، يعني خود را در قطب مقابل خدا و پيغمبر قرار ميدهند، چنين كساني فِي الأَذَلِّينَ، يعني از ذليلترين بندگان هستند. جالب است بدانيد تعبير «اذلّین» در قرآن فقط در همین آيه ذکر شده است. اما فهميدن اينکه چرا چنين كساني اذلّين هستند، نياز به مطالعه، فکر، بحث و استفاده از کلمات اهلبيت ـصلواتالله عليهم اجمعينـ دارد.
در آيه بعد خداوند به نقطه مقابل اين گروه، كه موقعيت خدا و رسول ـصلواتالله عليه ـ است، اشاره كرده و ميفرمايد: كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي[8]. قضاي حتمي اين است که خدا و پيغمبر غالباند؛ چون: إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ خداوند شکست نميخورد. بنا بر اين، كساني كه در اين سو، و در مقابل اذلين قرار دارند، اعزّين هستند و عزت متعلق به ايشان است. همچنانكه در آيه ديگري ميفرمايد: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين[9].
در پايان سوره مجادله بعد از ذكر اين مقدمات، به بيان اوصاف سلبي «حزبالله»، در مقابل «حزبالشيطان» ميپردازد. گفتيم كساني که تولّي شيطان داشته باشند، جزء «حزبالشيطان» هستند و در مقابل، كساني كه ولايت خدا، رسول و مؤمنان را بپذيرند، «حزبالله» هستند. پس، شرط ايجابي ورود در زمره حزبالله، ولايت خدا، و پيامبر و مؤمنان است. اما ويژگي سلبی حزبالله اين است: لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُم[10]؛ مردمي را نخواهي يافت که ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشند و رابطه دوستي با دشمنان خدا برقرار کنند؛ حتي اگر پدران، فرزندان، يا نزديکان و عشيرهشان باشند. اگر كساني اهل محاده و قطبگيري در برابر خدا و رسول هستند، هيچ رابطه دوستي با آنها نميتوان برقرار کرد.
خداوند در اين آيه بعد از بيان اوصاف ايجابي و سلبي حزبالله، به رفتار خداوند با اين گروه پرداخته و ميفرمايد: كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون.
اولين پاداش اين گروه اين است كه ايمان در دلهايشان ثابت ميشود و به تزلزل و نوسان در ايمان و نفاق دچار نميشوند. دومين پاداش حزبالله اين است كه ايشان را با روحي از خودش تأييد ميكند. هر چند ما حقيقت اين مطلب را كه خداوند درباره حضرت عيسي ـعليهالسلامـ نيز ميفرمايد، به درستي درك نميكنيم، اما ميفهميم كه مطلب بلندي است. اين دو پاداش خداوند در اين عالم به كساني است كه با دشمنان خدا قطع رابطه ميكنند. سومين پاداش ايشان كه در آخرت است، اين است آنها را به بهشتهايي با نهرهاي جاري وارد ميكند و در آن جاودانه هستند. سرانجام نيز ميفرمايد: خدا از اين گروه راضي است؛ آنها هم از خدا راضي هستند. اما اين گروه چه كساني هستند؟ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون. شاید چنين تصور شود که تعبيراتی كه در اين آيات به كار رفته، ـنعوذ باللهـ شاعرانه است و تحقق يافتن آنها در خارج امكان ندارد. چگونه ممكن است رابطه مودت بين مؤمن و کساني که اهل محاده با خدا هستند، برقرار نشود؟! اگر چنين رابطهاي نباشد، به سرانجام رساندن بعضي از کارها خيلي سخت میشود! با مطرح شدن چنين تصوراتي است كه ميتوان فهميد منافقين چگونه بودهاند؛ چرا مسجدي که درست کردند، مسجد ضرار شد؛ و چرا سورهاي غلاظ و شداد درباره منافقين نازل شد. منافقين در قرآن بارها با سختترين تعبيرات مورد لعن و مذمت قرار گرفتهاند. بعد از آيه امانت[11] ميفرمايد: لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ[12]. در جاي ديگري نيز ميفرمايد: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّار[13]؛ در حاليكه مشابه اين تعبير براي مشركان به كار نرفته است. اين سرانجام كسي است كه تظاهر به ايمان، نماز، عبادت و اطاعت خدا، و ارزشهاي اسلامي داشته باشد، ولی در دل تمايل به کفار دارد و اعتمادش به آنهاست. اينان همان كساني هستند که درباره آنها فرمود: أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطان. البته ممكن است كساني براي توجيه رفتار خود بگویند: بايد ببينيم مفسرين در باره اين تعبيرات كه نظاير آن در قرآن فراوان است، چه فرمودهاند؛ بايد بررسي شود كه آيا چيزي از اين آيات محذوف و در تقدير است؛ آيا اين تعبيرات مجازي است، يا حقيقت دارد؟! اما واقعاً اين آيات جدي و حقيقي است؛ و واقعاً انسانها به دو دستهء «حزبالله» و «حزبالشيطان» تقسيم ميشوند. اگر ويژگيهاي حزب الله اوصافي است که در اين آيات ذكر شده، ما چه کارهايم، در چه موقعيتي قرار گرفتهايم ؟ و چه كاري بايد انجام بدهيم که اينگونه شويم؟
با توجه به اين آيات كار براي ما خيلي سخت و دشوار است؛ اما با کنار هم گذاشتن آيات سوره مائده و آيات پاياني سوره مجادله ميتوان فهميد کليد حل قضيه دو كلمه است: «ولايت خدا»، «ولايترسول» و «ولايت الذين آمنوا»؛ و دشمني با «من حادّ الله و رسوله»، و قرار گرفتن در نقطه مقابل دشمنان خدا؛ يعني «تولّي» و «تبرّي». اين شاه کليد ورود در زمره «حزبالله» است.
وفّقنا الله و ايّاکم إنشاءالله
[1]. هود / 118.
[2]. بقره / 213.
[3]. مجادله / 22.
[4]. مائده / 56.
[5]. مائده / 55.
[6]. مجادله / 19.
[7]. مجادله / 20.
[8]. مجادله / 21.
[9]. منافقون / 8.
[10]. مجادله / 22.
[11]. «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا »؛ احزاب / 72.
[12]. احزاب / 73.
[13]. نساء / 145.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org