قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.87 مگابایت
قسمت دوم2.92 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش رو داريد گزيده‌‏اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح يزدي (دامت بركاته) است كه در تاريخ 14/8/1383 مصادف با 20 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبري (دام ظله‌‏العالي) ايراد فرموده ‏اند

«فَاللَّهَ اللَّهَ فِي عَاجِلِ الْبَغْيِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ...»
حضرت علي(ع) در خطبه قاصعه ريشه بسياري از مفاسد اخلاقي و اجتماعي را مشخص مي‏كنند. وقتي در مورد امراض بدني به دكتر مراجعه مي‌‏كنيم، گاهي پزشک با معاينه‌اي سطحي، دارويي را براي ما تجويز مي‏كند؛ گاهي هم با نگاهي عميق‏تر درصدد بر مي‏آيد كه علت اصلي بيماري ما را بشناسد و آن را معالجه كند. در معالجه امراض اخلاقي هم همين مراتب قابل بررسي است. بعضي از عالمان اخلاق علت ظاهري‏؛ مشکلات اخلاقي را مي‏گويند؛ اما کساني كه عميق مي‌انديشند و تجربه بيش‏تري دارند، دنبال علت اصلي و زيربنايي مي‏گردند. اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) در اين خطبه نقش چنين طبيب ژرف‌انديشي را ايفا كرده‏‌اند.
ما هم بايد مفاسد اخلاقي و اجتماعي‏مان را ريشه‌‏يابي كنيم. امروز اگر از مسؤولي انتقاد كنند كه آقا! فلان رفتار شما درست نبود؛ چرا چنين كرديد؟ كمتر مسؤولي را مي‏يابيد كه صريحاً به اشتباه خود اعتراف كند. اگر هم كسي اعتراف كرد، نمي‏شود خيلي به اين اعتراف دل بست؛ شايد همان هم وسيله فريب دادن باشد. غالباً وقتي انسان به قدرتي مي‏رسد، حاضر نيست پاسخ‏گو باشد. بعضي افراد وقتي به قدرت مي‏رسند، فقط به فكر منفعت خودشان هستند و کاري ندارند به اين که جامعه خراب مي‏شود، نسل آينده فاسد مي‏شود. حتي گاهي براي رسيدن به منافع خود، به عنوان دفاع از جوان‏ها، آن‏ها را به جهنم سوق مي‌دهند. مردم را فريب مي‌دهد كه من از جوان‏ها حمايت مي‏‌كنم؛ تا به او رأي بدهند؛ اما سرانجامِ جوان‌ها هر چه مي‏خواهد بشود، بشود! قرآن کريم در مورد چنين کساني مي‌فرمايد: «وَ إِذا تَوَلَّي سَعيٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ‏»1؛ بايد ريشه‏يابي كنيم كه چنين فردي چگونه مقام‏‌پرست شده و چرا حق ديگران را ضايع مي‌‏كند؟ مربي عميق، ريشه اين مفسده را پيدا مي‏كند و درصدد اصلاح آن برمي‌‏آيد؛ چون با اصلاح ريشه، شاخ و برگ‌‏ها هم اصلاح خواهد شد.
اميرالمؤمنين(ع) ريشه بسياري از اين مفاسد اخلاقيِ فردي و اجتماعي را «كبر»؛ مي‏داند؛ سپس هشدار مي‏دهد كه مبادا خيال كنيم تكبر و غرور فقط مختص آدم‌‏هاي متشخص و ثروت‏مند است؛ يا كساني كه از روي جهل و غفلت خود را بزرگ مي‏بينند؛ يا آنان كه به دليل قدرت يا وابستگي‌هاي قومي بر ديگران تكبر مي‌ورزند. اگر ريشه تكبر نوعي جهل است، نبايد انسانِ عالم متكبر باشد، اگر ريشه‏؛ آن نوعي امتيازات مادي است، پس نبايد آدم فقير تكبر داشته باشد. امام(ع) مي‏فرمايد: تكبر، دام گسترده شيطان است كه نه عالم مي‏شناسد و نه فقير و نه هيچ كس ديگري. شيطان اگر دامش را بر سر راه فقيري هم بگستراند، او هم از هلاكت نجات نمي‏يابد؛ ولو لباس كهنه و مندرس بر تن داشته باشد. عالماني كه در اين دام شيطاني افتاده‏اند، چه فسادهايي بر پا كرده‏اند! قرآن كريم همه جا اختلاف در دين را محصول عالماني دانسته كه از روي بغي و سركشي اين اختلافات را پديد آورده‏اند؛ «و مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ‏»2؛ قرآن مي‏گويد ريشه اين اختلافاتي كه در اديان و مذاهب پيدا شده، كساني بوده‏اند كه عالماً و عامداً به خاطر مقام و منافع خودشان ايجاد اختلاف كرده‏اند. اين آيه به صورت حصر مي‏گويد: اختلافي پيدا نشد، مگر از ناحيه كساني كه خودشان اهل علم و كتاب بودند.شياطين به بهانه‏هاي مختلف، انسان را وسوسه مي‏كنند كه آقا! شما چه چيزتان از فلاني كمتر است؛ او داراي فلان پست و مقام است، رئيس فلان ‌جاست، قاضيِ فلان جاست. چرا شما اين قدر گوشه‌‏گيري مي‏‌كنيد؟! خوب، حالا چگونه خودم را مطرح كنم كه جلب توجه كند؟ بايد حرف تازه‏اي بزنم تا توجه‏ها جلب شود و كساني بپرسند كه اين حرف جديد از چه كسي بود؟! اگر اين آقا در ابتدا بگويد: خدا دوتاست، يا اسلام دروغ است و...، در جامعه‏اي مثل جامعه اسلامي ايران كه براي انقلاب اسلامي‏اش صدها هزار شهيد داده، كسي به حرف او گوش نمي‌‏دهد؛ لذا، بايد بگويد: نه آقا! اسلام حقيقي را شما نشناختيد؛ من چيزهايي از اسلام كشف كرده‏ام كه ديگران كشف نكرده‏‌اند! مگر شما نمي‏‌گوييد قرآن حقايقي دارد كه بايد تا روز قيامت تدريجاً كشف شود؛ من هم يكي از اين حقايق را كشف كردم! باز شيطان وسوسه مي‏كند و مي‌گويد: آقا! ببين با اين حرف‏هايي كه آخوندها مي‏زنند جوان‏ها چه طور از دين برمي‏گردند و نسبت به اسلام بدبين مي‏شوند! ....
اوايل انقلاب لايحه‌‏اي را به مجلس يا شوراي عالي قضايي بردند كه با تصويب آن، احكام قصاص اسلامي، قانوني بشود. عده‌اي از قضات وابسته به جبهه ملي اعلاميه دادند كه اين احكام، غيرانساني و خلاف اعلاميه حقوق بشر است. امام، بدون درنگ پيغام صريح دادند كه اين‏ها مرتدند و خون‏شان هدر است. امروز هم مي‌‏گويند تاريخ مصرف اين احكام گذشته، اين‏ها مربوط به 1400 سال پيش بود. آن زمان هم اين احکام را خدا نگفته بود؛ بلکه پيغمبر بر اساس مصلحت عمل كرد!
ظاهر قضيه اين است كه مي‏خواهند براي اسلام دل‏سوزي كنند تا جوان‏ها كافر نشوند؛ اما چگونه؟ وادارشان مي‌كنند كه ضروريات دين را انكار كنند؛ براي اين كه بي‏دين نشوند؟! در كنفرانس برلين، يك كسي كه عمامه‌اي هم بر سرش بود، گفته بود: اسلام، اين گونه نيست كه اين‏ها مي‏گويند؛ اسلام طرفدار آزادي و مساوات است. كمونيست‏ها گفته بودند طبق اين اسلامي كه تو مي‏گويي، ما از شما مسلمان‏تريم! طرفداران آن آقا هم در روزنامه‏‌هايشان نوشتند: بايد اسلام را اين‌گونه معرفي كنيد تا كمونيست‌‏ها هم بگويند ما مسلمانيم! يعني بگوييد اسلام نه نماز خواسته، نه روزه؛ نه قوانين كيفري دارد و نه دست بريدن و تازيانه زدن، و نه حكم اعدام!
شيطان آدم را وسوسه مي‏كند كه آقا! شما بايد اسلام را حفظ كنيد؛ ببينيد جوان‏ها دارند از دست مي‏روند! چه كنيم؟ احكام اسلام را تغيير دهيد، فتواهاي جديدي صادر كنيد؛ چيزهايي را بگوييد كه مردم بپسندند؛ والا همه از دين برمي‏گردند! چنين عالمي دلش براي اسلام نسوخته، دلش براي انزواي خودش سوخته؛ ديده موقعيتي در جامعه ندارد، خواسته طرفداراني پيدا كند؛ چند نفر برايش هورا بكشند. براي همين، بايد چيزي بگويد كه جوان‏هاي ناآشنا با معارف اسلامي، خوششان بيايد. منشأ اين رفتار چيست؟ ريشه مسأله، كبر است كه آرام آرام خودش را به اين صورت نشان مي‏دهد.
«فَاللَّهَ اللَّهَ فِي عَاجِلِ الْبَغْيِ». در فرهنگ اسلامي وقتي مي‏‌خواهند توجه ما را به مسأله مهمي جلب كنند، مي‏گويند حواستان جمع خدا باشد، خدا را در نظر داشته باشيد؛ چون در فرهنگ اسلامي چيزي مهم‏تر از خدا نيست. اين فرمايش حضرت امير(ع) نيز چنين تعبيري است. يعني خدا را در نظر داشته باشيد، درباره اين كه چه قدر تكبر فرجام هراسناكي دارد. خصلت كبر،گسترده‏ترين دام شكار شيطان و بزرگ‏ترين نيرنگ اوست. كبر مثل زهر كشنده وارد خون شما مي‏شود و به قلبتان آسيب مي‏رساند. شايد منظور از اين تشبيه اين است كه اگر زهر وارد خون شود و به قلب سرايت كند، ديگر نمي‏توان چاره‏اي كرد. كبر هم اگر در دل انسان خانه كرد، ديگر درماني ندارد و انسان را جهنمي مي‏كند. «لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلًّا فِي طِمْرِهِ»؛ نه عالم از آن زهر كشنده نجات مي‏يابد و نه تهيدستِ كهنه‌پوش. «وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ».
در اين فراز از خطبه، اميرالمؤمنين(ع) به يكي از حكمت‏هاي عبادات اشاره مي‏كنند. در حقيقت، عبادات به گونه‏اي تشريع شده كه زايل‏كننده كبر باشد. نماز طوري تشريع شده كه انسان بر روي خاك بيفتد. اين، اوج خضوع يك انسان است. مردم طائف به پيغمبر اكرم(ص) پيشنهاد كردند كه ما حاضريم مسلمان بشويم به اين شرط كه سجده نماز را از ما برداريد. ما روزه مي‏گيريم، حج مي‏رويم، جهاد مي‏كنيم، جانمان را مي‏دهيم، اما سر روي زمين گذاشتن به مزاجمان نمي‏سازد. پيغمبر(ص) در جواب ايشان فرمود: «لاٰ خَيْرَ فِى دِينٍ وَ لَيْسَ فِيهِ رُكُوعٌ وَ لاٰ سُجُودٌ»3؛ يكي از بزرگ‏ترين حكمت‏هاي نماز اين است كه روح تكبر از آدميزاد گرفته شود. «بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّيَامِ فِي الْأَيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ...»؛ چرا خداوند نماز و روزه و زكات را واجب كرد؟ تا مردمان به واسطه اين‏ها از سركشي دست بردارند؛ چشم‏هايشان حالت خشوع و شكستگي پيدا كند. هنگام نماز بايد از گوشه‏هاي چشم، اشك جاري شود و نهايتاً بايد تكبر و نخوت را از دل نمازگزار بزدايد. آنان كه آزاده‏اند و زير بار هيچ قيد و بندي نمي‏روند، صورت‏هايشان را فروتنانه براي اظهار كوچكي در برابر خدا بر خاك مي‏گذارند. «وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّيَامِ تَذَلُّلًا...»؛ در روزه نيز بايد طعم گرسنگي را چشيد، تا شكم به اندام‏ها بچسبد و از آن غرور و خودخواهي تهي گردد. بايد انسان طعم نياز را بچشد، تا ديگر سركشي نكند. «انْظُرُوا إِلَي مَا فِي هَذِهِ الْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ»؛ حضرت مي‏فرمايند در آثار عبادات بينديشيد و ببينيد كه خدا چگونه ريشه‌‏هاي كبر را مي‏‌خشكاند، تا جوانه‏‌هاي تكبر و فخرفروشي در دل مؤمن جوانه نزند.


1؛ بقره: 205

2؛ بقره: 213

3؛ بحار، ج‏17، باب 15، ص‏53


 جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم | جلسه دهم|جلسه يازدهم
 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org