قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
براي‌شنيدن‌صداي‌جلسه‌كليك‌كنيد12.71 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 30/04/92، مطابق با دوازدهم رمضان 1434 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

 پايداري با خداجويان

 

تجملات؛ جايگزين توسلات!

از جمله آیاتی که در آنها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر به صبر شده، آيه 28 سوره کهف است «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ‏ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند، و تنها رضاى او را مى‏طلبند! و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه ]به عقوبت اعمالشان[ قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارشان از حد گذشته است.» ‏در اين آيه نکته‌های فراوانی به چشم مي‌خورد. اولين نكته، ظرافتي ادبي است. همه موارد كاربرد «صبر» و مشتقات آن به صورت فعل لازم است كه به وسيله حرف جرّ متعدي مي‌شود؛ به عنوان مثال: «وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُون‏»1؛ «وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِر»2؛ «ُوَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِه‏»3؛ و آيات ديگر. تنها آيه‌اي كه در آن «صبر» بدون حرف جرّ متعدي شده، آيه 28 سوره كهف است. صبر به معنای عرفی آن یعنی تحمل کردن، شکیبایی کردن، جزع و فزع نکردن، نيازي به مفعول ندارد؛ هم‌چنان‌كه در فارسي هم به صورت لازم ترجمه مي‌شود.

«صَبَرَ» در اصل لغت به معناي «حَبَسَ» يا «اَمسَكَ» است؛ یعنی چیزی را نگاه داشتن، يا به عبارت ديگر خویشتن‌داری. اين فعل در عرف تدريجاً به معنای ديگري تحول يافته كه خاص‌تر از معناي اول آن است و در مکالمات عرفی ابتدا آن معنا به ذهن متبادر می‌شود؛ در واقع اين واژه دو معناي عام و خاص دارد كه عرف هر دو را مي‌فهمد و هيچ يك را مجازي نمي‌داند. اين فعل، هم‌چنان‌كه در معادل فارسي آن ديده مي‌شود، در اصل متعدی است؛ یعنی خود را نگه داشتن؛ ولي مفعول آن در استعمالات به تدريج فراموش شده و در كلام ذكر نمي‌شود؛ كاربرد اصلي اين فعل به اين صورت بوده: صَبَرَ نَفسَهُ عَلی الطاعة يا صَبَرَ نَفسَه عَن المَعصِیة؛ اما در استعمالات شایع «نفسه» كه مفعول «صَبَرَ» بوده، حذف شده و اين فعل تدريجاً به فعل لازم تبديل شده و امروزه كاربرد عرفی آن به صورت فعل لازم است. بنا بر اين، صبر در آيه مورد نظر به معناي لغوي آن و از همين رو به صورت متعدي است.  

نكته دوم در اين آيه استفاده از تعبير كنايي «الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ» است؛ يعني كساني که دائماً به یاد خدا هستند،‌ با اين چنين كساني باش.

بخش سوم آيه مي‌فرمايد: چشم از این ياران برندار و تمام توجهت به همین افراد باشد؛ مبادا به خاطر زيب و زيور دنيا از ايشان رو بگرداني! این قسمت جمله حالیه‌اي است که واو حالیه آن حذف شده است. آنچه در اين فراز مفروض گرفته شده این است که براي فراهم شدن زمینه رونق و ترقي در زندگی و برخورداري از زینت‌های دنیا پيامبر بايد آن دسته از يارانش را كه سر و وضع آنها تناسبی با ظواهر دنيوي ندارد، رها كند. اما خداوند به آن حضرت تذكر مي‌دهد، مبادا چنين کاري بکني!

نكته بعد اين‌كه كساني كه به پيامبر پیشنهاد كردند ياران خالص خود را رها کند تا به زینت‌های دنیا برسد کسانی هستند كه به دنبال هوای نفس‌اند و کارشان از حد گذشته و قابل اصلاح نیستند. مشابه این آیه در سوره انعام، آيه 52 است كه خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مي‌فرمايد: «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِ‏ِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شىَ‏ْءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شىَ‏ْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّلِمِين‏؛ و كسانى را كه صبح و شام خدا را مى‏خوانند، و تابع رضای او هستند، را از خود دور مكن! نه چيزى از حساب آنها بر توست، و نه چيزى از حساب تو بر آنها]حساب هر يك از شما با خداست[! اگر آنها را طرد كنى، از ستمگران خواهى بود». در آيه بعد هم مي‌فرمايد: «وَ كَذَالِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا  أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّكِرِين‏؛ و اين چنين بعضى از آنها را با بعض ديگر آزموديم ]بعضی را توانگر و برخوردار از نعمت‌های دنیا و بعضي ديگر را فقیر و تهی‌دست قرار داديم، تا به واسطه این اختلاف آنها را بيازماييم[ تا ]ببينيم چه كساني از سر طعنه[ بگويند: «آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما بر آنها منّت گذارده و آنها را برگزيده؟!» آيا خداوند، شاكران را بهتر نمى‏شناسد؟» چون براي ثروتمندان و متمولان باوركردني نبود كه فقرا، با آن وضعيت نابسامان‌شان مورد لطف و عنايت خدا باشند و بهشتی شوند؛ از همين‌رو با تمسخر مي‌گفتند: آيا اين فقرا كساني هستند که خدا از میان ما آنها را برگزیده و نعمت خاصی به آن ها داده است؟!

خداوند در اين آيه مي‌فرمايد خود ما چنین زمینه‌اي را فراهم می‌کنیم تا مردم آزموده شوند. در انتهاي آيه نيز مي فرمايد: آیا خدا شکرگزاران را بهتر نمی‌شناسد؟ او می‌داند چه کسی با خدا ارتباط دارد و چه کسی از فقير و غني شکر نعمت‌های خدا را به جا می‌آورد. ملاک اين است؛ بهره‌مندي از نعمت ظاهري  نشانه عزت و ذلت و دلیل لطف خدا به يك بنده نيست. ممکن است کسی پولدار باشد، ولي مبغوض خدا باشد؛ ‌هم‌چنان‌كه ممكن است شخص فقیري نزد خدا محبوب باشد؛ در صورتی که به وظایفش درست عمل کند. پس همه اين امور از وسایل آزمایش است و فقر و غنا، و نام‌آوري و گمنامي نباید ملاک درجه‌بندي افراد باشد. ببينيد چه کسی بیشتر دلش با خداست.

دو آیه 28 سوره كهف و 52 سوره انعام مکمل و مبین يك‌ديگر هستند؛ با اين تفاوت كه آیه اول به پيامبر دستور داده شده صبر كند؛ در حالي‌كه در آیه دوم به جاي دستور صبر، پيامبر از طرد كردن يارانش نهي شده است.

در شأن نزول این آیات، هم از طريق شیعه هم از طريق اهل سنت جریانی نقل شده كه از اين قرار است: چند نفر از ثروتمندان قريش (كه اسامي آنها در بعضي از روايات آمده) وقتي ديدند تعدادي برده و افراد فقیر، مثل بلال، عمار و صهيب با لباس‌هايي پشمینه اطراف پيامبر را گرفته‌اند، نزد جناب ابوطالب آمدند و به وسيله ايشان به پيامبر پیغام دادند كه مقام پيامبری مقام و منصبي والا و مهم است و افراد صاحب منصب بايد تشریفاتی را رعايت كنند؛ از جمله اين‌كه هر كسي نبايد در مجلس ايشان حضور پيدا كند. اگر پیغمبر این افراد ژوليده و پشمينه‌پوش را از پيرامون خود براند، ما حاضریم به او ايمان بياوريم و در خدمتش باشیم4. در اين‌جا پيامبر بايد بین این افراد فقیر، با لباس‌های مندرس و پاره، و ثروتمندان مكه يكي را انتخاب كند. در بعضي از روايات گفته شده برخي از اصحاب پيامبر هم  به اين امر تمایل داشتند. در اين‌جا آیه نازل شد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ‏ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ».

در اين آيه نمی‌فرماید با برده‌ها بنشین؛ بلكه می‌گوید با كساني باش که شب و روز به یاد خدا هستند؛ برده باشند یا آزاد؛ فقير باشند يا پولدار؛ ببین دلشان با کیست؟ مقصودشان چیست؟ به دنبال چه می‌گردند؟ كساني كه به دنبال خدا هستند را با خودت نگه دار و آنها را رها نکن! هم‌چنين نمی‌گوید آنها را براي خودت حفظ كن تا به تو کمک کنند؛ بلكه می‌گوید براي چه آنها را رها می‌کنی؟ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شىَ‏ْءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شىَ‏ْءٍ؛ مگر آنها براي تو زحمتی دارند و باری بر دوش تو می‌گذارند؟ آنها به دنبال بندگی‌شان هستند؛ تو هم در پي انجام وظیفه‌ات هستی؛ اگر چنين ياراني را طرد کنی، ظالمی و در واقع راه هواپرستان و غافلان را برگزیده‌ای که لياقت ياد خدا را نداشتند و خداوند به عقوبت اعمالشان دل آنها را از یاد خودش غافل کرده است.

 خداجويان يا  دنياطلبان؟

اوصافی که در هر دو آیه براي ياران پيامبر صلي الله عليه و آله مورد تأكيد است، اين است: 1ـ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِ؛ شبانه روز سر و کارشان با خداست 2ـ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ؛ فقط طالب رضای خدا هستند و به دنبال ساختن دكاني از دین و تظاهر به عبادت و زهد و عرفان نيستند. در مقابل، صفاتي كه براي گروه ديگر مي‌شمارد،‌ از اين قرار است: 1ـ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا؛ ما قلبش را از يادمان غافل كرديم. كسي كه از یاد خدا غافل شده، ممکن است متذكر شود و به ياد خدا بيافتد؛ کسی که از شدت عصيان و بي‌اعتنايي و فراموش كردن حق عبوديت خدا، لياقت ياد خدا را از دست داده و خدا دلش را غافل ساخته،‌ هميشه در اين غفلت باقي است. 2ـ وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ كسي كه تابع اميال نفساني خود است. در آیه ديگري نيز به اين مطلب اشاره شده است؛ «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ؛5 آيا نديدي کسی را که دلخواهش را می‌پرستد و خدا او را گمراه می‌کند، با این که اهل علم و آگاهي است؟» در ادامه اين آيه می‌فرماید: «فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّه؛ بعد از آن‌كه خدا او را گمراه کرد، چه کسی می‌تواند هدایتش کند؟!» پس کسانی که به خاطر هوای نفس و اهداف دنیوی حاضرند بندگان خوب خدا را از کنار پیغمبر متواري كنند، کمترین لیاقت حضور در محضر پیغمبر را ندارند؛ چون غیر از خواسته‌هاي نفساني و زینت‌هاي دنیا چیزی نمی‌فهمند. 3ـ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ چنين كساني آن قدر کارشان سخت شده که دیگر قابل اصلاح نیستند.

پيامبر صلوات‌الله عليه یا بايد به اين پيشنهاد عمل كند و ژنده‌پوشان و فقيران را از پيرامون خود براند، تا افرادی خوش ظاهر و مرتب دور او را بگيرند؛ يا اين‌كه اين پيشنهاد را رد كند و با ياران فقير خود بسازد. ممكن است كساني بگويند بهتر بود پيامبر به عنوان تاکتیک، محترمانه ياران خود را براي مدتي در ظاهر از اطراف خود دور كند، تا ثروتمندان به مجالست به آن حضرت رغبت كنند و علاوه بر اين‌كه مجلس پيامبر رونق پیدا مي‌کرد، اين گروه نيز تدريجاً هدایت مي‌شدند و قلب‌شان صفا پیدا مي‌کرد. نمونه دیگر اين پيشنهاد در باره نماز به پيامبر شد. طایفه‌ای از اعراب به پیغمبر گفتند: شما سخنان و كارهاي خوبی دارید كه ما همه آنها را قبول داریم؛ ولی بعضي از دستورات تو برای ما كه جزء اشراف و داراي جايگاه و اعتباری هستیم، قابل تحمل نیست. شما دستور مي‌دهيد نماز بخوانيم و در نماز دستمان را پيش خدا دراز كنيم در برابر او روي خاك به سجده بيافتيم؛ سجده کردن و روي خاک افتادن در حد بردگان است، در شأن ما نیست و از عهده ما بر نمي‌آيد. ما را از اين كار معاف کن!

گفته شده که در مقابل این پیشنهاد ابتدا به قلب پیغمبر خطور کرد که این پيشنهاد را قبول کند تا آنها ایمان بیاورند و در دشواري‌ها و جنگ‌ها به مسلمانان کمک کنند. اما به محض این که اين مساله به قلب پیغمبر گذشت، آیه نازل شد: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلا؛‌ إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصيراً»6؛ ما دلت را نگه داشتیم؛ نزدیک بود به اين پيشنهاد میل پیدا کني؛ اگر چنین تمایلی پیدا کرده بودی، در دنیا و آخرت دو برابر تو را عذاب می کردیم و بعد از آن هرگز در مقابل خدا برای خودت یار و یاوری پیدا نمیکردی. اين حکم خداست؛ و اگر تو تمایل به خلاف آن پیدا کردی، مستحق عذاب دنیا و آخرت می‌شوی و من، که خداي تو هستم، هرگز تو را یاری نمی‌کنم. من بهتر می‌دانم بندگانم را چگونه بايد امتحان کنم.

نکته در دو آيه مورد بحث تقابل بین دو گروه مذكور است؛ یک عده کسانی که شبانه روزشان را با خدا سر می‌کنند، و زندگی‌شان با خداست؛ و در مقابل، کسانی که اصلاً با خدا هیچ كاری ندارند. اگر احياناً کسانی را در جامعه دیدیم که تمایل دارند بعضی از احکام اسلام گفته نشود، يا به بعضی از آنها عمل نشود، به فرمایش مقام معظم رهبری ـ‌دامت بركاته‌ـ كساني كه خجالت می‌کشند که شعارهای اسلام را مطرح کنند، اگر چنین افرادی پیدا شدند، جزء کدام دسته هستند؟ اگر ما بخواهیم کسی را به عنوان الگو، صاحب منصب و يا مسئول جايي انتخاب کنیم، بايد چه کسی را انتخاب بکنیم؟ آيا حق داریم كسي از گروه دوم را انتخاب کنیم؛ از كساني که جز امور دنیا و معیشت و شکم به فکر چیز دیگری نیستند؟ كساني كه همه توجهشان فقط به گرانی و بیکاری است؟

آيا با پيدا شدن کمی مشکلات اقتصادی باید خدا و دین و ارزش‌ها را از ياد ببريم؟! آيا بايد حجاب و عفاف، صداقت و درستی، پاکی و صفا و صمیمیت، ایثار و فداکاری را فراموش کنیم، تا فقط تحریم‌ها برداشته شود و وضع اقتصاد مملکت اصلاح شود؟! ما مخاطب این آیات قرآن نيستیم؟! ما تربیت شده این قرآنیم؟! قرآن مي‌خواهد چنین مردمی را تربیت کند؟!

خداوند در اين آيه خطاب به پيامبر فرمود: اگر اندكي به این پيشنهاد تمایل پیدا کنی، سر و کارت با من است و هیچ کس نمي‌تواند به تو کمک کند. نيز مي‌فرمايد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين‏؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين‏»7. مقام پیغمبر بالاتر است؛ تکلیفش هم سخت‌تر است. اگر او اندکی از مسیرش منحرف شود و به دنیاپرستان تمایل پیدا کند، به کلی سقوط می‌کند و خدا با او معامله‌ای می‌کند که با هیچ بنده‌ای نکرده است. آيا ما پیروان این پیغمبریم که به هر بهانه‌ای احکام خدا را تغییر بدهیم، حرامي را حلال کنیم و براي آن بهانه بتراشيم؟! معاملات ربوی را به اسم عقود شرعیه انجام دهيم؟! از اجراي احکام شرعی مثل امر به معروف و نهی از منکر جلوگيري كنيم؟!

شبيه اين مساله براي پیغمبران ديگر هم اتفاق افتاد و به بعضي ديگر از ايشان نيز فشار می‌آوردند که اطرافیان فقيرت را از خود دور كن تا ما به تو ايمان بياوريم. به عنوان مثال در باره حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام هم همین مساله اتفاق افتاده است. گروهي از افراد متمول و ثروتمند از قوم نوح به آن حضرت مي‌گفتند: «أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُون؟!8‏ ما به تو ایمان بیاوریم، در حالی که این اراذل و افراد پست پيرامون تو را گرفته‌اند؟!» يعني اگر حرف تو درست و دعوت تو به حق است، نبايد پابرهنگان و ضعفا به تو ايمان بياورند. وجود اين افراد در كنار تو نشانه باطل بودن ادعاي توست. حضرت نوح هم در پاسخ به اين افراد فرمود: «وَ ما عِلْمي‏ بِما كانُوا يَعْمَلُون»9‏؛ يعني من مامور نیستم از شغل افراد سوال کنم؛ من مامورم ایمان را به ايشان عرضه کنم و آنها را متوجه خدا کنم. «إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُون؛ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنين‏»10‏؛ خوبی و بدی کار مومنين را خدا رسیدگی می‌کند و من مومنين را از اطراف خود طرد نمي‌كنم. منظور این است که این فشارها از سوي دنیاپرستان كه چشم شان به ظواهر و رونق ظاهری و ثروت و کسب و کار است، بر اولياي خدا سابقه دارد. از سوي ديگر اولیای خدا توجه‌شان فقط به معنویات است و به این امور اعتنایی ندارند.

نكته عجیب این که قرآن کریم در دو آيه می‌فرماید: ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم، مگر این که ابتدا مردم را به سختی‌هايي مبتلا کردیم، تا تضرع و زاري كنند. در آيه 42 سوره انعام مي‌فرمايد: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون‏». در آيه 94 سوره اعراف نيز مي‌فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون‏». یعنی انسان زماني كه به سختی گرفتار باشد، دلش برای پذیرش حرف حق آماده‌تر است و وقتی در رفاه و خوشی باشد، غرور او را فرا مي‌گيرد و گوشش به اين حرف‌ها بدهکار نیست. از همين رو خدا برای این که حرف انبیا مورد قبول واقع شود و مردم حال تضرعی پیدا کنند و رو به خدا بياورند، آنها را به سختي‌هايي مبتلا مي‌كند. از اين آيات مي‌توان فهميد روش تربیت خدا با ما خیلی فرق می‌کند. بسياري از مردم تصور می‌کنند اگر راه پیغمبر درست باشد و خودش مدیر خوبی باشد، باید فوراً وضع زندگي مردم خوب شود و رونق پیدا کند؛ اگر چنين نشد، معلوم می‌شود یا برنامه‌اش غلط بوده و یا خودش مدیر خوبی نیست! مگر پیغمبر نیامده کارها را اصلاح کند؟ پس اگر پيامبري نتوانست كارها را اصلاح کند، يعني یا برنامه‌اش غلط است، يا خود او مدیر خوبی نیست.

جوابي كه به اين شبهه مي‌توان در چارچوب فرهنگ شيعه داد اين است كه مگر در زمان امیرالمومنین و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین جامعه اصلاح شد؟ در زمان حضور ائمه اطهار چه بلاها و مصیبت‌هایی بر سر مومنین آمد؛ خود ائمه اطهار تحت چه فشارهایی واقع شدند؛ حتی شیعيان براي پرسيدن يك مساله از امامشان راهي نداشتند جز اين‌كه به عنوان خیارفروش و مانند آن به منزل امام مراجعه كنند. آيا اين‌ها نشانه غلط بودن برنامه ائمه است؟ آيا قرآن برنامه غلطی بود؛ يا اين‌كه آنها بلد نبودند قرآن را اجرا کنند؟

كساني كه چنين شبهاتي را مطرح مي‌كنند، غافل‌اند از این که برنامه ائمه عليهم‌السلام فقط آبادانی دنیا نبود؛ بلکه دنیا و سختی‌هایش باید باشد، تا مردم آزموده شوند؛ همه اين برنامه‌ها بايد باشد، تا زمینه انتخاب فراهم شود؛ «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»11.

اگر روزگاری نیروهای فعال جامعه واقعا خواستند برنامه اسلام عملی شود، آن روز ان شاءالله امام زمان هم ظهور خواهند فرمود و رهبری خواهند کرد. ولی زماني كه مردم نخواهند، خدا به زور نه دنیای كسي را اصلاح می‌کند و نه آخرتش را.

 و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


1. مزمل(73)، 10.

2 . مدثر(74)، 7.

3. مريم(19)، 65.

4. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏22، ص: 33

5.جاثيه(45)، 23.

6. اسراء(17)، 74-75 .

7. الحاقه(69)، 44.

8. شعراء(26)، 111.

9. شعراء(26)، 112.

10. شعراء(26)، 113-114.

11. انفال(8)، 42.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org