قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 بسم الله الرحمن الرحيم

انتخابات و وظیفه نخبگان

هفدهمين همايش دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي ويژه جامعه سلامت کشور - 1/10/1391

الحمد لله رب العالمين والصلوه والسلام علي سيدالانبياء والمرسلين حبيب اله العالمين ابي‌القاسم محمد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين

 اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه وعلي آبائه في هذه‌الساعة وفي کل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه فيها طويلاً. تقديم به روح ملکوتي امام راحل رضوان‌الله‌عليه و شهداي والامقام اسلام صلواتي اهدا مي‌کنيم

قبل از هر چيز فرا رسيدن ميلاد مسعود حضرت موسي‌بن‌جعفر صلوات‌الله‌عليه‌وعلي‌آبائه‌وابنائه‌المعصومين را به پيشگاه مقدس حضرت ولي‌عصر ارواحنا فداه و همه دوست‌داران اهل‌بيت تبريک و تهنيت عرض مي‌کنم و از خداي متعال درخواست مي‌کنيم که عيدي ما را تعجيل در ظهور فرزندشان قرار دهد.

هم‌چنین فرا رسيدن روز نهم دي را که اگر آن را يوم الله اکبر در دوران انقلاب بناميم، کار بي‌جايي نکرده‌ايم به همه علاقه‌مندان به اسلام و انقلاب تبريک عرض مي‌کنم و از خداي متعال پايمردي و مقاومت و استقامت بيشتر براي ملت عزيز، وفادار و ولايتمدارمان تقاضا مي‌کنم. خداي متعال اين ملت شريف، بزرگوار، علاقمند به اهل‌بيت و ولايتمدار را براي هميشه ثابت‌قدم و در راه حق استوار بدارد.

پیشینیان یا امروزیان!

درباره اوضاع جامعه قضاوت‌هاي مختلفي مي‌شود. يک نوع شبه فرهنگي در جامعه ما وجود دارد که هميشه از پيشینيان تعريف مي‌کنند و می‌گویند: در گذشته مردم چطور بودند، چقدر متدين بودند، چقدر کارهاي خوب مي‌کردند و حالا اوضاع خراب شده است. تقريبا عموم مردم  وقتي صحبت از پيشينيان و گذشتگان مي‌شود، هميشه از آنها به خوبی ياد مي‌کنند و از شرايط زمان کنونی نکوهش مي‌کنند. در مقابل این طرز فکر  کساني نیز هستند که بیشتر از فرهنگ‌هاي ديگر تأثير پذيرفته‌اند و انتساب به گذشته را  نوعی ارزش منفي تلقي مي‌کنند. اینان نوآوري‌ها و چيزهاي جديد را مي‌ستايند و  می‌کوشند که بيشتر با اين امور  خو بگيرند. اینان مردم گذشته و حال را نیز با همين معيار مي‌سنجند و گذشتگان را به کهنه‌پرستي، ارتجاع، عقب‌ماندگي، بي‌تمدني، بي‌علمي و چيزهايي از اين قبيل ياد مي‌کنند و نسل حاضر را به‌خاطر پيشرفت‌هاي علمي، صنعتي وتکنولوژيک ستايش مي‌کنند.

 گاهی ما که کمابيش از فرهنگ‌هاي چندگانه اثر پذيرفته‌ايم دچار نوعی تضاد در قضاوت مي‌شويم که بالاخره زمان ما بهتر است يا زمان پدران ما؟ زياد اتفاق می‌افتد که در خانواده‌ها بين افراد خانواده در اين قضاوت‌ها اختلاف ‌نظر است؛ بعضي از افراد خانواده ـ غالباً بزرگ‌ترها و پدر و مادرها ـ از پيشينيان تعريف مي‌کنند و جوان‌ترها وقتي دستاوردهاي جديد علمي و صنعتي را مي‌بينند، شيفته آنها مي‌شوند و در خودشان احساس حقارت مي‌کنند. اینان وقتي نسل حاضر را با نسل قبلي مقايسه مي‌کنند خيلي براي نسل حاضر امتياز بيشتري قائل مي‌شوند؛ امروز دنياي کامپيوتر و اينترنت است، اين همه وسايل ارتباط جمعي در دنيا وجود دارد و صنايع پيشرفت کرده، چطور مي‌شود آن را با دوراني که مردم از چراغ پي‌سوز استفاده مي‌کردند، مقایسه کرد؟!

دستگاه‌های ارزش‌گذاري متفاوت، زمینه‌ساز قضاوت‌های متفاوت

 پيداست که اين قضاوت‌ها از سوابق ذهني خاص و دستگاه‌هاي ارزش‌گذاري مختلفي سرچشمه مي‌گيرد. حقيقت اين است که از نظر علمي، عقلاني و ديني، صرف گذشته و قديمي بودن امتيازي نيست، همان طور که صرف جديد بودن نیز امتيازي ندارد. این موضوع بسته به آن است که ما افتخار، شرف، کرامت، ارزش و سعادت انسان را به چه بدانيم و با این معیار زمان‌هاي مختلف را بسنجیم و ببینیم در زمان گذشته رسيدن به اين سعادت، کمال و رشد بيشتر بود يا اکنون. اگر اين معيار را پذيرفتيم و اصل را بر اين قرار داديم که کمال و سعادت انسان همان است که دين مي‌گويد[1] و رضاي خدا، رسيدن به قرب  و ارزش‌هاي الهي ملاک برتري است، باز ممکن است در مقايسه اين‌که آيا زمان سابق براي اين کار مناسب‌تر بود يا اين زمان، دچار اشتباه بشويم.

راز برتري انسان بر ساير موجودات

 حقيقت اين است که ملاحظه منابع دینی درباره خلقت حضرت آدم علی‌نبینا‌وآله‌وعلیه‌السلام و زندگی انسان‌ها و همچنین آیات و روایات دیگر این نکته را تأیید می‌کند که هميشه خداي متعال به گونه‌ای جريان زندگي انسان‌ها را قرار داده که هيچگاه هیچ کدام از عوامل خير و شر کاملاً غالب نیستند و در درون فرد عوامل مختلف خير و شر وجود دارد و زمينه امتحان فردي او را فراهم مي‌کند. داستان هابیل و قابیل را شنیده‌اید. قرآن وقتی این داستان را بیان می‌کند، مي‌فرمايد اين داستان را ما به حق بيان مي‌کنيم؛ افسانه نيست. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ.[2]  ميان دو برادر تني که در يک زمان و شرايط تربيتي یکسان رشد یافته‌اند چنان  اختلافي پيدا مي‌شود که يکي از روی حسد ديگري را مي‌کشد و ديگري حتي چندان مقاومتي از خود نشان نمي‌دهد و با اين‌که به قصد برادر آگاه بوده، اقدام به مقابله به مثل نمی‌کند. پيداست که انسان به گونه‌ای آفريده شده که عوامل مختلفي در درونش با هم تزاحم دارند و انسان اختيار دارد که يکي را بر ديگري ترجيح بدهد و اصلا راز برتري انسان بر ساير موجودات نیز  همين قدرت انتخاب و اختيار است.

کميت و کيفيت افراد صالح در گذشته و حال

داستان هابیل و قابیل مربوط به دو فرد بود این قضیه در جوامع نیز جریان دارد. چنین نيست که هميشه يک جامعه‌ کاملا الهي، برحق، براساس عدل و ارزش‌هاي الهي باشد و جامعه ديگري کاملا باطل. هميشه در هر جامعه‌اي کمابيش افراد خوبی بوده‌اند، اما مي‌توان گفت آن‌چه تاريخ نشان مي‌دهد اکثریت با کسانی بوده  که بیشتر عوامل فساد بر زندگي‌شان حاکم بوده است. تعبيرات قرآنی نیز مؤید همین مطلب است. قرآن در سوره شعرا وقتی از اقوام گذشته اسم مي‌برد مي‌گويد: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ؛‌ قطعا در اين عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان نياوردند.[3]

شايد بتوان از تجربه تاریخی اين اندازه را استفاده کرد که در اغلب جوامع، از نظر کمي، افراد صالح کمتر بوده‌اند و متون ديني نیز کمابيش این مطلب را تأييد می‌کند. ولي اين‌که آيا از نظر کيفي افرادي که تربيت شدند و به کمالاتي رسيدند، در گذشته بيشتر بوده‌اند يا در حال، و این‌که شرايط اجتماعي براي کدام طرف بيشتر است، معيار کلي وجود ندارد. آیاتی در سوره واقعه، مردم را به سه دسته تقسيم مي‌کند؛ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ× أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ× فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ× ثُلَّةٌ مِّنَ الاوَّلِينَ وَقَلِيلٌ مِّنَ الاخِرِينَ طبق این آیه افراد فوق‌العاده برجسته، مثل انبيا در گذشته تاريخ بيشتر از اکنون بوده‌اند؛ در این زمان ديگر دستگاه نبوت بسته شد و چهارده معصوم نیز بیشتر نداشتيم، ولي در گذشته تعداد انبيا 124 هزار ذکر شده است. به‌هرحال هيچ کدام از این مطالب معياری کلي به دست نمي‌دهد که زندگي قديم بيشتر به نفع انسان بوده يا زندگي جديد. شايد بتوان گفت در هر زماني تدبير الهي نوعی توازن برقرار مي‌کرد و شرايطي فراهم مي‌شد تا افراد بتوانند انتخاب آزادانه داشته باشند و تحت فشار همه‌جانبه گروه و عوامل فرهنگي خاصي قرار نگيرند. بسياري از عوام تصور می‌کنند که در گذشته متدينان و مقدسان خيلي بيشتر بوده‌اند. برخی از نمونه‌ها را خود من از زمان کودکی به یادم دارم و هرگاه تقید و تدین آن‌ها را به مسایل دینی و رعایت احکام واجب و مستحب، براي ديگران نقل مي‌کنم، تعجب مي‌کنند. بیشتر افراد خوبي‌هاي فرد یا جامعه را با سلسله فعاليت‌هاي ظاهري آن‌ها مي‌سنجند، مثل این‌که اول وقت برای نماز جماعت حاضر شوند، در جلسات مذهبي شرکت کنند و روضه‌خواني و سينه‌زني داشته باشند، به زیارت کربلا و مکه بروند و به ديگران احسان کنند، اما به دنبال معياری عمومي براي اين‌که بدانند مردم چقدر حاضرند براي دينشان فداکاري کنند، نیستند. نماز خواندن و روزه گرفتن و بجا آوردن عبادت‌ها را به خوبی مي‌توانیم ببينيم، بسنجيم و ارزش‌گذاري کنيم؛ البته گاهي همین موارد هم مايه اعجاب مي‌شود. خود من در  سفري که  ده پانزده سال پيش‌ به آفريقا داشتم با تعدادی از شیعیان خوجه که با سفارت ايران در کنيا ارتباط داشتند برخورد کردم. آن‌ها سالي سه ماه (رجب، شعبان و رمضان) را روزه مي‌گرفتند. جوان شيعه‌ای در نايروبي کنيا بود که ماه رجب و شعبان را روزه مستحبی مي‌گرفت. اين اهتمام خيلي مايه اعجاب است و در کشور خودمان کمتر از اين‌گونه افراد سراغ دارم. اما آيا ملاک ارزش‌يابي فقط همين است؟! حنظله جواني بود که شب ازدواجش با جنگ احد  مقارن شد، شب را نزد عروسش به سر برد و صبح‌گاه در حالت جنابت به میدان جنگ آمد و به شهادت رسيد. پيغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ فرمودند ملائکه را مي‌بينم که با آب‌هاي بهشتي براي غسل دادن حنظله آمده‌اند، و از این رو به حنظله غسيل الملائکه معروف شد. داستان این جوان خيلي مايه اعجاب است؛ فردی در عنفوان جواني و آرزوي ازدواج، عروسي کند و صبحگاه غسل نکرده، داوطلبانه در جبهه جنگ حاضر شود و آنجا به شهادت برسد! بنده در طول تاریخ نمونه‌ای برای حنظله سراغ نداشتم، اما در هشت سال دفاع مقدس ما، جوان‌هايي پيدا شدند که حنظله غسيل الملائکه را به فراموشي سپردند. آن‌ها فداکاري‌هايي از خود نشان دادند که در مقابل آن‌، داستان حنظله و امثال حنظله رنگ باخت. خوش‌بختانه خيلي از اين داستان‌ها نوشته و کتاب شده است. بعضي‌ از آن‌ها را مقام معظم رهبري خيلي تأييد و تشويق فرموده‌اند و به دست مبارک بر آن تقريظ نوشته‌اند.

وقتي نماز، روزه و حضور در مساجد و معابد را از گذشتگان با جوان‌هاي امروز مقایسه می‌کنیم، مي‌گوييم دنيا خيلي خراب شده است، ولی اولا بايد توجه داشته باشيم که آن‌روز سينما، اينترنت و سی‌دی نبود. امروز وسايل ساده‌اي براي يک کارگر ساده فراهم است که در گذشته براي بسیاری از شخصيت‌هاي برجسته اجتماعي فراهم نبود. وسايل آرایش و زیبایی که امروزه به راحتی در دسترس يک فرد عادي قرار می‌گیرد، در گذشته فقط در حرم‌سراهاي سلاطين پيدا مي‌شد. اين شرايط را نبايد با شرايط گذشتگان مقايسه کرد. بايد ديد آن‌ها در مقابل اين عوامل شيطاني بيشتر مقاومت مي‌کنند يا جوانان امروز. باید دید کدام گروه در این‌گونه شرایط با پاگذاشتن بر روي هوای نفس، از شهوات، ثروت، موقعيت اجتماعي، پست و مقام، شهرت و رياست برای دینشان صرف‌نظر می‌کنند. اگر آمار مي‌گيريم بايد از اين آمارها استفاده کنيم و حقيقت اين است که نمي‌توانيم بگوييم مردم امروز از اين جهت کمتر از پيشينيان‌اند؛ بلکه امام که خيلي بهتر مردم را مي‌شناخت، فرمود مردم ما از مردم زمان ائمه اطهار بهترند. شرايطي که امروز براي جوان‌ها فراهم است واقعا شرايط بسيار سختي است و کمتر کسي قدرت اين را دارد که در مقابل عوامل شيطاني آن مقاومت کند، اما ما جوان‌هايي را مي‌بينيم که در همين شرايط مثل افراد قريب به عصمت زندگي مي‌کنند و در اين شرايط و با وجود اين همه عوامل فساد شيطاني، مواظب هستند، چشمشان را کنترل می‌کنند و در ارتباط با نامحرم حتی در مظان گناه قرار نمی‌گيرند.

در سال 57، پیش از پيروزي انقلاب دعوتي از تعدادی  دانشجو در لندن، داشتم و دو ماه مباحث فلسفي برايشان مطرح مي‌کردم. يکي از آقاياني که اکنون در ایران استاد دانشگاه است و آن زمان بيست و چند سال بیشتر نداشت، وقتی در خيابان راه مي‌رفت، چشمش را پشت پايش مي‌انداخت. جوان دانشجوي مسلمان ايراني، در لندن به قيافه هيچ زني نگاه نمي‌کرد! آن زمان، این حالت براي من خيلي مايه اعجاب بود. ما در قم با طلبه‌ها زندگي کرده بوديم و باور نمي‌کرديم که در خيابان کذايي آکسفورد يا خيابان‌هاي ديگر معروف لندن، يک جوان دانشجو مواظب باشد چشمش به نامحرم نيفتد. خداوند این‌گونه حجت را تمام مي‌کند.  اين‌گونه جوان‌ها واقعا مثل فرشته هستند و بعد از انقلاب روز‌به‌روز مي‌بينيم که اين تيپ آدم‌ها خيلي بيشتر شده‌اند. گاهي جوان‌هاي دانشجو از ما چیزهایی می‌پرسند که ما از شنيدن آن شرمنده مي‌شويم که اين‌ها به چه دقايقي فکر مي‌کنند و چه قدر مواظب هستند دستورات شرع را دقيقا رعايت بکنند.

منظورم از اين مقدمه اين بود که مراقب باشیم که به اين سطحي‌نگري‌ها در ارزيابي مبتلا نشویم و بدانیم علی‌رغم ازدياد روزافزون عوامل شيطاني، جوان‌هاي متدين، پايبند به انقلاب و ارزش‌هاي انقلابي، کساني که جانشان را براي حفظ ارزش‌هاي اسلامي به کف مي‌گيرند، خيلي بيشتر از گذشته است. لااقل نمي‌توانيم بگوييم که جامعه ما در اين جهت تنزل کرده است. در فرمايشات مقام معظم رهبري هم گاهي اشاره مي‌شود که جوان‌هاي ما از جوان‌هاي نسل اول انقلاب کم ندارند؛ بلکه بهتر از آن‌ها هستند. اين نکته بسيار اميدوارکننده است.

عوامل فساد، زمینه‌ساز رشد معنوی

از ديدگاه توحيدي وقتي انسان به عالم نگاه مي‌کند مي‌بيند خدا اين وسايل را به گونه‌اي فراهم کرده، تا در اين زمان با اين همه وسايل فساد چنين مردمي تربيت ‌شوند، و اگر بگوييم يکي از عوامل رشد معنوي نسل جوان، وجود همین عوامل فساد است، سخنی به گزاف نگفته‌ايم. ما مي‌توانيم تجربه کنيم؛ انسان وقتي احساس خطر مي‌کند، مواظب است و خودش را می‌پايد، اما وقتي احساس خطر نمي‌کند سرش را زير می‌اندازد و جلو مي‌رود و ناگهان در چاله مي‌افتد، راننده‌ها وقتي در جاده‌اي صاف و خلوت حرکت مي‌کنند، خيلي مواظب نيستند و گاهی چرت نیز مي‌زنند، اما در يک جاده شلوغ  که امکان تصادف در آن هست، خيلي حواسشان را جمع مي‌کنند. وجود عوامل فساد در جامعه مي‌تواند به آنها که دلشان مي‌خواهد صالح باشند کمک کند تا محکم‌تر بشوند، بيشتر تمرين کنند، بيشتر حواسشان را جمع کنند، تقواي بيشتري داشته باشند، تمرين بيشتري بکنند و درصدد باشند عواملي را کسب کنند که بتوانند با عوامل فساد مبارزه کنند. خود این عوامل تدبير الهي است تا معنويت بيشتر رشد کند. اگر این‌ها نبود اين‌ها هم می‌گفتند نمازمان هست، روزه‌مان هم هست ديگر خيلي داعي نداشتند که فعاليت‌هاي جدي انجام بدهند و رياضت‌ بکشند و براي مقاومت در برابر گناه انگیزه‌ای نداشتند و طبعا رشدي هم نمي‌کردند. جوان قوي سالمي که می‌خواهد کشتی‌گیر شود، اگر در خانه‌اش بنشيند هيچ وقت پهلوان نمي‌شود، بايد وارد ميدان کشتي بشود، گاهي زمين بخورد، گاهي بلند بشود و دست و پنجه نرم کند تا عضلاتش قوي شود و فنون کشتي را بهتر ياد بگيرد و بتواند با حریف بيشتر دست و پنجه نرم کند. همين شرايط سخت وسيله مي‌شود براي اينکه آن‌ها که مي‌خواهند به کمال برسند بيشتر و بهتر از نيرو و نعمت خداداديشان  استفاده کنند و به کمال برسند.

جامعه ما و جامعه صدر اسلام

شک نکنیم که جامعه ما ـ به‌طور کلي و عمومي و در سطح کلان ـ در مقايسه با جامعه‌اي که زمان پيغمبر اکرم صلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله بود از لحاظ رشد انساني، فکري و فرهنگي بسيار ترقي کرده است. در زمان پيغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گاهي افراد دسته‌دسته  مسلمان مي‌شدند؛ وقتي رئيس قبيله‌اي مسلمان مي‌شد، همه افراد آن قبيله نیز مسلمان مي‌شدند، اما امروز اين‌گونه نيست؛ امروز در جوان‌ها انگیزه پذیرش يک مرام زياد است. نمي‌گويم همه، اما بسیاری از جوان‌ها به‌دنبال تحقيق برای پذیرفتن حق هستند، حتي مي‌خواهند در اعتقادات دينی پايه‌ای محکم و مستدل داشته باشند و شبهات آن را رفع کنند. به طور کلي قضاوت‌ها، درک و رشد اجتماعي خيلي بيشتر از زمان‌هاي گذشته است. به داستان‌هاي صدراسلام، داستان سيدالشهدا و حضرت مسلم که هر روز به‌خصوص در ايام محرم و صفر، در جامعه ما ذکر مي‌شود، نگاه کنید؛ دعوت خود اهل کوفه بود، امام حسين علیه‌السلام را دعوت کردند. ايشان پسر عموي خودشان را به‌عنوان نماینده فرستادند. مردم کوفه نیز عقيل را مي‌شناختند. دسته‌دسته بيعت کردند، اما بعد از چند روز او را تنها گذاشتند و  با آن وضع به شهادت رسید. ثبات قدم، استقامت و مقاومت در مقابل مشکلات خيلي کم بود. زود مي‌آمدند، ولی زود هم مي‌رفتند؛ يميلون مع کل ريع. درست است ‌که يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا، اما به همین صورت نیز از دین خارج می‌شدند. همین طورکه دسته‌دسته مي‌آمدند، دسته‌دسته نیز مي‌رفتند. اگر درست مقايسه کنيم الحمدلله جامعه ما اين‌طور نيست. نه آن‌گونه است که به يک صدا زدن شعاري دسته‌دسته بيايند و نه آن‌طور که دسته‌دسته رها کنند و بروند. خيلي حساب شده‌تر راهي را مي‌پذيرند و حساب شده‌تر خارج مي‌شوند؛ البته عرض کردم زمينه انتخاب و امتحان هميشه بوده و هست و خواهد بود. امروز نیز با صحنه‌هايي مواجه می‌شویم که بسيار نگران‌کننده، عبرت‌انگيز و اسف‌بار است، همان طور ‌که حوادث بعد از ظهور پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نسبت به حوادث زمان جاهليت، بسيار تلخ‌تر بود. در زمان جاهليت، داستاني شبيه داستان کربلا سراغ نداريم؛ درست است که دخترهاي خود را زنده به‌گور مي‌کردند، اما جایی را سراغ نداریم که طفل شش ماهه را هدف تير سه شعبه قرار بدهند؛ يعني وقتي جامعه رشد کرد، هم امثال سلمان و ابوذر در آن پيدا شد و هم امثال شمر و يزيد. اين توازن برقرار است. نبايد توقع داشته باشيم که وقتی امام پيدا شد و مردم را هدايت کرد و چنين انقلابي در عالم به وجود آمد، دیگر همه چيز درست بشود و ديگر هيچ جايي خطا، عصيان یا تخلفي وجود نداشته باشد. آدميزاد اين طور نيست، خدا آدم را اين گونه نيافريده است. آدميزاد هر جا باشد انتخاب دارد، مي‌تواند هر راهي را برود؛ سال‌ها عبادت کرده، حتي به مقامات عالي رسيده، مستجاب الدعوه شده و ديگران را شفا مي‌دهد، اما مي‌تواند برگردد و به ته جهنم برود؛ مثل بلعم باعور وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا. اما مجموعاً که حساب مي‌کنيم مي‌بينيم روي هم‌رفته جامعه خيلي رشد کرده است. اگر بتوانيم اين سير را در نظر بگيريم که از آن دوران تا به حال به طور کلي جامعه چقدر رشد فکري کرده، مي‌توانيم پيش‌بيني کنيم که براي يک قرن آينده رشد انساني اجتماعي خيلي بيشتر خواهد شد. مي‌توانيم بگوييم در همين کشور آمريکا که امروز بزرگ‌ترين مراکز فساد، انحراف و ظلم در آن وجود دارد و بمب‌هاي اتمي کذايي دارد که هر روز هم بر تنوعش افزوده مي‌شود، افرادي پيدا مي‌شوند که طغيان مي‌کنند و در مقابل اين‌ها مي‌ايستند. از این کارها اظهار تنفر و انزجار مي‌کنند و مي‌گويند ما خجالت مي‌کشيم بگوييم آمريکايي هستيم. این  چه وضعي است که شما درست کرده‌ايد و آبروي ما را در همه عالم برده‌ايد؟ حتی در میان یهودیان اروپا و آمريکا، ارتدوکس‌های یهودی هستند که به‌خصوص عليه صهيونيست‌ها تظاهرات مي‌کنند و با مسلمان‌ها اظهار همدردي مي‌کنند. اين نشانه رشد اجتماعي است. ديگر کل جامعه گله‌وار نيست که وقتي يک بز پريد همه به دنبالش بپرند. اين گرايش که خود بفهمند و تبعيت صرف از کسي نداشته باشند، در عموم مردم بيشتر شده است؛ البته ممکن است وقتي در مقام تحقيق بربيايند، راه صحيح را پيدا نکنند و منحرف بشوند، ولي وجود اين انگيزه که کارها از روي فکر و تعقل باشد و صرف تقليد و تبعيت از ديگران نباشد، پيشرفت مبارکي است و بايد به آن‌ بها داد و کوشید تا جهت صحيح پيدا کند.

اين نکته را در سطح کلان تاريخ و دنيا عرض کردم. حالا مي‌خواهم درباره کشور خودمان بگویم. مردم، جوان‌ها و حتی بچه‌هاي دبستاني را ملاحظه می‌کنید. هيچ گاه اين آگاهي، رشد و اين کنجکاوي که در بچه‌هاي اين نسل ديده مي‌شود در نسل ما وجود نداشت. حتی نمونه‌اش را هم نمي‌ديديم؛ بچه‌هاي چهارپنج ساله چيزهايي مي‌فهمند، سؤال‌هايي مي‌کنند که اصلا به ذهن جوان‌هاي دوران ما نمي‌آمد.

مردم ما و انتخابات

دیگر اين‌که مردم ما از لحاظ مسائل اجتماعي ـ سياسي در شرايطي قرار گرفتند که صرف تبعيت از يک شعار و امثال آن تکليفشان را تعيين نمي‌کند. طبعا هر گروهي با کساني آشنا هستند که آثار خوبي از آن‌ها دیده‌ا‌ند و اعتمادي هم به آنها پيدا کرده‌اند، اما اين اعتمادها صددرصد نيست و مي‌خواهند خودشان بيشتر قضاوت کنند. نمونه آن ر‌ا در همين انتخابات‌هایی که در این چند دوره داشته‌ايم می‌‌بینید. افراد بسيار خوب، سرشناس، متدين و با تقوا، از روحانيان سابقه‌دار و بسيار شريف، کساني که ما به آنها احترام مي‌گذاريم و به آن‌ها علاقه و ارادت داريم، درباره انتخابات اظهارنظرهايي کردند و کانديدايي را معرفي کردند، ولی مردم به اين‌ها قناعت نکردند. اين را به عنوان يک عامل قبول کردند و گفتند: بله اين يک عامل است، ولي صددرصد تعيين کننده نيست و خودمان نیز بايد تحقيق کنيم. در هيچ کدام از انتخابات‌هایی که در سال‌هاي اخير واقع شده هيچ ليستي کاملا رأي نياورده است. آن‌هايي که متصدي شمردن رأی‌ها بودند می‌گفتند کمتر رأيي بوده که رأي‌دهنده به کل یک ليست رأي داده باشد. این‌که افراد خودشان به فکر خودشان ارزش بدهند، بخواهند بفهمند و تبعيت محض از کسي نداشته باشند، پدیده مبارکی است.

انتخابات و وظیفه نخبگان

ما بايد اين را غنيمت بشماريم. هيچ شکي نيست که همه افراد جامعه از نظر تأثيرگذاري در ديگران مساوي نيستند. تأثيرگذاري يک شخص بي‌سواد يا يک جوان تازه فارغ‌التحصيل شده با فردی که زحمت‌هايي کشيده و سوابق، تجربه‌ها و معلومات بيشتري دارد، يکسان نيست. کساني هستند که حرفشان بيشتر در مردم اثر مي‌کند و  مردم بيشتر به آنها اعتنا مي‌کنند، فکرشان را مورد توجه قرار مي‌دهند، بررسي مي‌کنند و گاهي نیز تأثيرات قابل توجهي از آنها مي‌پذيرند. اين اختلافي که بين افراد از لحاظ تأثيرگذاري پيدا مي‌شود، ناشي از اختلاف در موقعيت‌هاي اجتماعي افراد است. هر فردي که بر اثر عوامل طبيعي ـ ارثي و ژنتيک ـ فهم بيش‌تر و دقيق‌تري دارد، آينده‌نگرتر است و تحليل بهتري دارد، او موقعيت اجتماعي بهتري دارد و تأثيرگذارتر است. اما عوامل طبیعی يکي از عوامل است، عمده تأثير ناشي از عوامل فرهنگي و اجتماعي است که وقتی ضميمه مي‌شوند باعث مي‌شوند  فرد به خاطر تجربه، معلومات و یا دقتش در بعضي کارها، موقعيت‌هايي پيدا کرده و مورد توجه ديگران قرار مي‌گيرد و کلامش بيش‌تر در دیگران اثر مي‌کند. از این رو تکلیف کساني که موقعيت‌هاي ویژه‌ تأثیرگذاری در اجتماع دارند، سنگين‌تر مي‌شود. فردي که  دیگران به کلامش توجه نمي‌کنند،[4] وقتي در جلسه‌اي حاضر باشد، کسي او را نمي‌شناسد و زمانی که  غايب باشد نیز کسي احوالش را نمي‌پرسد، تکليف چنین کسی گردن خودش است و فقط بايد وظيفه خودش را تشخيص بدهد و به آن عمل کند و نسبت به ديگران تأثير خوب یا بدی  نمی‌تواند بگذارد. اما کسي که مي‌تواند در صد نفر ديگر اثر بگذارد و گاهي شايد افرادي باشند که مي‌توانند در ميليون‌ها انسان اثر بگذارند، مسئوليت دارند، اگر اثر خوب گذاشتند در ثواب آنها شريکند و اگر اثر بد گذاشتند در گناهشان شريکند. اين حساب خداست. درست است که لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى[5]؛ هيچ کس بار کسي را نمي‌کشد، اما در آيه دیگری نیز فرموده؛ وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ[6]؛ کساني که ديگران را گمراه کردند هم بار خودشان سنگين است و هم بار ديگران بر دوش آنهاست؛ شما در گناه آنها شريکيد. اگر حرف‌ها و کارهاي شما نبود، مردم گمراه نمي‌شدند. بنابراين هر کس بايد کلاه خودش را قاضي کند، اين‌جا جاي تعارف نيست، که ما بگوييم آقا شما خيلي موقعيت‌تان در اجتماع بالاست و او هم تواضع کند و بگويد نه خير من هيچ چيز نيستم. هر کسي بينه و بين الله بايد حساب کند من در جامعه چه موقعيتي دارم؟ چه اندازه مي‌توانم در ديگران اثر بگذارم؟ از چه راهي مي‌توانم اثر بگذارم؟ آيا اثري که مي‌توانم بگذارم اثر خوبي است و باعث رشد، هدايت و سعادت ديگران مي‌شود؟ آیا کارهایم باعث پيشرفت اسلام، انقلاب، معنويت و ارزش‌هاي اسلامي مي‌شود يا برعکس؟ هر کسي بايد کلاه خودش را قاضي کند تا تکليف خودش را بهتر بفهمد؛ يکی وظيفه‌اش اين مي‌شود که بايد خودش را به عنوان کانديدا معرفي کند و بينه و بين الله تشخيصش اين است، ممکن است اشتباه کند، ولي تشخيص خودش اين است که من بهتر از ديگران مي‌توانم به اسلام و جامعه خدمت کنم. وظيفه این فرد است شرکت کند  و اگر بگويد نه، من چيزي نيستم و کاري از دستم برنمی‌آید، کوتاهي کرده و مسئول است. افرادی هم که مي‌توانند کمک کنند تا  شخص اصلح سرکار بيايد، هر چه کوتاهي کنند مسئول‌اند.

انتخابات؛ حق یا تکلیف

اين درست نیست که بگویم رأي مال خود من است و به هر که بخواهم مي‌دهم؛ البته، تکوينا هر کسي آزاد است، اما این آزادی تکوینی با مسئولیت در برابر انتخاب، منافات ندارد؛ کسي حق ندارد به شما تحميل کند که به چه کسي رأي بدهید، اما خدا مي‌تواند از شما سؤال کند که چرا به اين رأي دادي؛ تو که عيبش را مي‌دانستي و مي‌دانستي به درد اين کار نمي‌خورد، چرا به او رأي دادي؟ اگر تخلف یا خيانتي کرد، تو هم در آن شريک هستي. تو که مي‌دانستي فلانی اصلح است، چرا به او رأي ندادي؟ با این کار باعث شدی او رأي نياورد و نتواند خدمت کند. توجه داشته باشیم که همه ما غير از آن وظيفه شخصي که خودمان داريم، در سطح اجتماع، وظايف اجتماعي متعددي داريم. خوشبختانه جامعه ما به حدي رسيده که اين مسائل را خوب درک مي‌کنند و جوان‌ها و حتی بچه‌های جامعه ما رشد اجتماعي، فکري و فرهنگي پیدا کرده‌اند. کسانی که موقعيت اجتماعي بهتر و مؤثرتری دارند؛ کساني که مي‌توانند روشنگري کنند و ديگران را متوجه چيزهايي کنند که از آن غفلت دارند، باید براي ديگران روشنگري بکنند و اگر نکنند مسئول‌اند؛ اگر بيني که نابينا و چاه است اگر خاموش بنشيني گناه است. بنابراين ما بايد به اين وظيفه اجتماعي‌مان بيشتر اهميت بدهیم.

خدا روز به روز و ساعت به ساعت بر علوّ درجات امام بيفزايد. او بود که جامعه ما را به خوبی، متوجه اين مسئوليت ساخت. او بود که گفت اين‌ها به عنوان يک وظيفه شرعي همانند نماز خواندن، واجب است. او بود که گفت این مسائل صرف يک وظيفه ملي، استفاده از حق و امثال آن نيست، تکليف شرعي است و اگر به این وظایف عمل نکنيم مؤاخذه خدايي داريم. ما غیر از امام کسي را در اين عصر سراغ نداریم که اين مسایل را این‌گونه بيان و عملا پيگيري کرده باشد. باز هم از خداي متعال درخواست مي‌کنيم که خدا درجات ايشان را متعالي‌تر کند و پيروان و ياران ايشان را در خدمت به اسلام و مسلمين بيش از پيش موفق بدارد.

موقعیت ویژه پزشکان

يکي از قشرهايي که به دلايل مختلف در جامعه ما بيش از ديگران تأثيرگذار است، جامعه پزشکي است. اولا خود عنوان دکتر، (پي اچ دي داشتن) يک مقام علمي بالايي است. فيلاسوفي در يک علم، پيش همه مردم مقام محترمي است، در هر رشته‌اي باشد، پزشک‌ها که بيش‌تر معروف به دکتر هستند. داشتن مقام دکترا در يک علم، باعث مي‌شود که همه مردم به دارنده این عنوان احترام بگذارند. مثل آيت‌الله در روحانيت است و خود همان عنوان جاذبه دارد و مردم به آن اهميت و بها مي‌دهند. اين نعمتي است که خدا به شما داده و بايد از آن استفاده کنيد. عامل دوم نيازي است که همه مردم به شما دارند، پير و جوان، مرد و زن، شهري و روستایی، دولتي و غيردولتي، همه به شما نياز دارند. اين نياز  موجب ارتباط، همدلي و رابطه عاطفي بين شما با توده‌هاي مختلف مردم شده است. شکر اين نعمت اين است که شما از اين فرصت‌ها براي هدايت و سعادت مردم استفاده کنيد. همان‌طور که براي سلامت‌شان می‌کوشید،‌ براي سعادت‌شان نیز که  بسیار مهم‌تر است تلاش کنيد. انسان بالاخره مي‌ميرد و بدن او خواه ناخواه خاک مي‌شود، اما روح انسان تا ابد باقي است. اگر در راه سعادت روح آن‌ها تلاش کردید تا ابد اهل سعادت خواهند بود و شما در ثواب آنها شريک خواهيد بود. بنابراين از اين نعمت‌هاي خدادادي که البته خداوند قسمتي از آن را هم در اثر تلاش خودتان به شما داده در راه سعادت و کمال جامعه و خودتان استفاده کنید. ما خيال مي‌کنيم که هر چه تلاش خودمان هست ديگر نعمت خدا نيست، اما قرآن مي‌فرمايد أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ * وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ[7]؛ از تلاش‌هايي که خود مردم کردند ما اين نعمت را به آن‌ها داديم و آن‌ها مالک کشتزارها يا چهارپايان یا دام‌هايي شدند. دام را خدا آفريده، ولي شما با تلاش خودتان آن را  به دست آورديد، بارور کرديد و پرورش داديد تا از آن استفاده ‌کنيد. ولي باز هم نعمت خداست و از آن جهتي که نعمت خداست افلا يشکرون؟! نبايد شکرش را بجا بياوريد؟! درست است که شما زحمت کشيديد، درس خوانديد، تجربه کرديد و زحمت‌هاي باليني کشيديد، اما به‌هرحال اين‌که داريد، نعمت خداست. اسباب همان‌هايي را که به دست آورديد، خدا به شما داده بود؛ چشم، گوش، دست، پا، مغز، فکر، سلامتي، استاد، دانشگاه و ... اينها را خدا براي شما فراهم کرده است. همه‌اش نعمت خداست؛ قدر اين نعمت‌ها را بايد بدانيم و آن‌ها را در راه خدا و براي چيزي که موجب رضاي اوست، مصرف کنیم. بالاترينش اين است که مردم را به خير دنيا و آخرتشان در حفظ دستاوردهاي انقلاب و حرکت در جهت پيشبرد ارزش‌هاي اسلامي و انقلابي، ارشاد کنيم.

وفّقنا الله و اياکم انشاءالله.

 

 

 


[1]. الحمدلله همه ‌ما اين اصول را قبول داريم و احتیاجی به بحث درباره آن‌ها نيست.

[2] . مائده، 27.

[3] . شعرا، 8.

[4] . تعبير روايات درباره چنین فردی «نُوَمَه» است.

[5] . انعام، 164.

[6] . عنکبوت، 13.

[7] . یس، 72-71.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org