قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

فصل پنجم

وظايف مؤمنان در‌برابر فتنه‌هاي اجتماعي

 

 

 

 

 

مقدمه

فتنه‌ها را به‌طورکلي مي‌توان به دو بخش تقسيم کرد: اول، فتنه‌هايي که آهنگ ديني دارند؛ مثل اينکه شعاري را به‌نام حمايت از دين و ارزش‌هاي ديني و راه حق و عدالت مطرح کنند، ولي اين شعارها تزويري و فريبنده باشند، و در باطن آنها چيز ديگري باشد؛ دوم، فتنه‌هايي که از آغاز، با شعارهاي مادي و دنيوي همراه‌اند. در اين‌گونه فتنه‌ها، اگر کساني را نيز فريب ‌دهند، براي همين منافع مادي فريب مي‌دهند و مي‌گويند که ما منافع مادي و رفاه و معيشت شما را تأمين مي‌کنيم؛ يا دفاع از حقوق اشخاص، گروه‌ها، زنان و جوانان را شعار خود قرار مي‌دهند. ازاين‌نظر، فتنه دو شکل پيدا مي‌کند؛ اگرچه در بسياري موارد، شعارها در هم تنيده مي‌شوند و به يکديگر کمک مي‌کنند. مبارزه با هرکدام از اين فتنه‌ها، روش‌هاي ويژه‌اي مي‌طلبد. در همة اقسام فتنه کساني وجود دارند که عاملان اصلي و دست اول را تشکيل مي‌دهند.

هدايت‌ناپذيري فتنه‌گران

در مقام شناخت وظيفة خود در مبارزه با عوامل فتنه، ممکن است ابتدا به نظر ‌رسد که اگر بتوان آنها را هدايت کرد تا دست از فتنه‌گري بردارند، بسيار خوب است؛ ولي اين احتمال و فرضي است که در عالم خارج، امري شبيه محال است. هم تجربه‌ها‌ي خارجي و هم آيات و روايات فراوان، نشان مي‌دهند که همواره کساني در اجتماع، با علم و به‌عمد مردم را به خطا و انحراف دعوت مي‌کنند و هدايت‌پذير نيستند. اگر اين بحث در جايي به‌صورت عريان مطرح شود، بسياري مي‌پندارند که شبهة جبر پيش مي‌آيد؛ ولي جبر نيست، بلکه همان است که قرآن مي‌فرمايد:

کساني که در راه‌ها‌ي خطا به‌عمد قدم مي‌گذارند، روزبه‌روز به فساد نزديک‌تر مي‌شوند تا به جايي مي‌رسند که خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ(1) يا طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ.(2) براي نمونه، در آيات ابتداي سورة ياسين تأمل کنيد. خداوند مي‌فرمايد: ما تو را فرستاديم تا مردمي را که انذار و هدايت نشده بودند، انذار کني. سپس مي‌فرمايد: کساني هستند که به‌هيچ‌وجه هدايت‌شدني نيستند. تعبيرات عجيبي در همين سوره، پي‌در‌پي آمده است. مي‌فرمايد: إِنَّا جَعَلْنَا فِي أعْنَاقِهِمْ أغْلاَلاً فَهِي إِلَى الأذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛(3) ما غل‌هايي را دور گردنشان قرار داديم ‌که تا زنخ‌هايشان را گرفته است. در زمان‌هاي گذشته، يوغ‌‌ها و غل‌هايي دور گردن زنداني مي‌انداختند، تا نتواند به‌راحتي حرکت کند. آيه مي‌فرمايد: إِنَّا جَعَلْنَا فِي أعْنَاقِهِمْ أغْلاَلاً؛ ما بر گردن اينها غل‌هايي قرار داديم، فَهِي إِلَى الأذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ اين غل‌ها [خيلي پهن است، نه‌تنها گردن را گرفته، بلکه بالا آمده و] تا زنخ‌هاي آنان را گرفته است. وَجَعَلْنَا مِن بَينِ أيدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأغْشَينَاهُمْ فَهُمْ لاَ يبْصِرُونَ؛(4) در مسيري که حرکت ‌کرده‌اند، از اطرافشان سد ايجاد کرديم که چشمشان نمي‌بيند. مِن بَينِ أيدِيهِمْ؛ هم از جلوي رويشان، وَمِنْ خَلْفِهِمْ؛ و هم از پشت سرشان. اشاره دارد به اينکه اگر بخواهند برگردند، باز جايي را نمي‌بينند. جَعَلْنَا مِن بَينِ أيدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأغْشَينَاهُمْ؛ اينها را در پوششي تيره قرار داديم و تاريکي اينها را فراگرفته است. فَهُمْ لاَ يبْصِرُونَ؛ نمي‌بينند. سَوَاء عَلَيهِمْ أَأنذَرْتَهُمْ‌ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يؤْمِنُونَ؛(5) چه اينها را انذار کني و چه‌ انذار نکني، هدايت نخواهند شد. اين سخن، حقيقتي است. کساني درميان انسان‌‌ها هستند که هدايت‌شدني نيستند. اين‌گونه که قرآن از وضع آنها تعريف مي‌کند، چگونه مي‌خواهند هدايت شوند؟ آيات فراواني دراين‌زمينه داريم و طرح اين موضوع، منحصر به سورة يس نيست. قرآن در جاي ديگر، از اينها به «شياطين انس» تعبير مي‌کند؛ يعني ظاهر آنان آدمي است و مثل ديگران


‌1. بقره (2)، 7: خداوند بر دل‌هاي آنان مهر زده است.

‌2. توبه (9)، 93: خداوند بر دل‌هاي آنان مهر زده است.

‌3. يس (36)، 8.

‌4. همان، 9.

‌5. همان، 10

چشم و گوش دارند؛ اما شيطان‌اند: شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ. يعني اينها در‌ميان انسان‌ها هستند اما در‌پي گمراه‌سازي و منحرف کردن ديگران‌اند. اين خوش‌بيني است که تصور شود هرکس روي دو پا راه مي‌رود، دو چشم دارد و شاخي در سر او پيدا نيست، آدمي پاک، خوب و سالم است. اين تصور، بسيار بيجاست. بنابر تصريحات قرآن، چنين شياطيني در‌ميان جامعه وجود دارند. فراتر از اين، در قرآن آمده است: وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛(1) ما اين‌چنين براي هر پيغمبري دشمني قرار داديم؛ شياطين انس و شياطين جن. در اينکه چنين چيزهايي وجود دارد، شبهه‌اي نيست. اينان همان‌ها هستند که عوامل اصلي فتنه‌ها‌يند. چگونه مي‌توان اينها را هدايت کرد؟ قرآن به پيامبر مي‌فرمايد: تو هم نمي‌تواني اينها را هدايت کني؛ اينها هدايت‌‌پذير نيستند. پس در ظاهر، وظيفه‌اي براي هدايت اين عوامل فتنه نداريم. يعني نبايد به رئيس‌جمهور امريکا و نخست‌وزير انگليس و نخست‌وزير فرانسه نامه نوشته، آنان را به عدالت و رضايت به حق خود فراخوانيم

امکان هدايت عوامل مياني فتنه

دستة دوم از عوامل فتنه، افراد ضعيف‌النفس و دنياپرستي هستند که در‌پي منافع خود مي‌باشند، آن هم نه منافع درازمدتي که براي آن برنامه‌ريزي کرده باشند، بلکه منافع روزمره و همين‌ مزدي که بگيرند و دادي بزنند، سروصدايي راه بيندازند مانند همين اراذل و اوباشي که نمونة آنها همه‌جا پيدا مي‌شود. اگر اينها در اوايل کار باشند و هنوز چندان فريب نخورده باشند، ممکن است بر‌اثر مواعظ، راهنمايي‌ها، با نصيحت هدايت شوند، و حتي گاهي مشکلات مادي دارند که باعث شده به سراغ فتنه‌گران بروند و اگر کساني به وضعشان رسيدگي کنند دست از کارهاي ناروايشان بردارند. اما اگر اينها حرفه‌اي باشند و کار اصلي‌شان همين شده باشد که باج گرفته، مزاحم


‌1. انعام (6)، 112.

ديگران شوند، و در پي کار و کاسبيِ حلال، نباشند، بلکه جوياي مال حرامي باشند تا با آن دود و دمي راه بيندازند، در اين صورت، موعظه کردن آنان سودمند نخواهد بود.

لزوم آگاهي‌بخشي به مروجان ساده‌لوح فتنه

اصل کار دربارة عوامل فتنه، بيشتر به گروه سوم مربوط است، و پس‌از‌آن نيز به فتنه‌زدگان يا کساني که در معرض فتنه هستند. پيش‌تر گفتيم گروه سوم، کساني هستند که سوء‌نيت نداشته، ولي بصيرت ندارند و نمي‌فهمند که چه مطلبي را در چه جايي و چه زماني مطرح کنند؛ به خيال خود وظيفه‌اي تشخيص مي‌دهند (وظيفة ديني يا اجتماعي و اخلاقي) و براساس اين تشخيص، حرف‌هايي مي‌زنند و کارهايي مي‌کنند که به‌نفع فتنه‌گران و کافران و منافقان تمام مي‌شود. حتي ممکن است ازباب وظيفه و واجب شرعي کاري انجام دهند که صورت ظاهر خوبي داشته باشد، ولي به لوازم آن، و اينکه آب به آسياب دشمن ريختن است توجه نداشته باشند. آنها، هم در تحليل خود اشتباه مي‌کنند، و هم در تشخيص مورد و زمان اقدام. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: کسي که طالب حق است و اشتباه مي‌کند، مثل کسي نيست که به‌عمد عليه حق قيام مي‌کند. ولي اين اشخاص چه بدانند و چه ندانند، ضرر آنان مانند کساني است که به عمدْ اقدام مي‌کنند. زيرا سرانجام، به مصالح اسلام و جامعة اسلامي صدمه مي‌زنند؛ هرچند به پندار خود، کار خوبي مي‌کنند. وَهُمْ يَحْسَبُونَ أنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.(1) مي‌پندارند که به وظيفة شرعي خود عمل مي‌کنند، ولي متوجه نيستند که با کار خود تيشه به ريشة اسلام مي‌زنند. به‌ويژه ما حوزويان، درمقابل اين‌ افراد وظيفة بسيار سنگيني داريم که آنان را با راه‌هاي صحيح و با زبان نرم و بيان استدلالي، ارشاد کنيم و آنان را به خطا بودن کارشان توجه دهيم. البته مقدار تأثير اين ارشادها و راهنمايي‌ها، به عوامل گوناگوني بستگي دارد. ولي اميد به اينکه درميان اين قشر، کساني هدايت شوند و دست از شيطنت بردارند و آب به‌ آسياب دشمن نريزند، زياد است. آنها مانند دسته دوم نيستند که اميد اثرگذاري بر آنها اندک باشد.


‌1. كهف (18)، 104.

نکتة مهم آن است که گاهي خود ما، تماشاگر ميدان فتنه هستيم و در کناري ايستاده، از وظيفه غافل مي‌شويم. کسي هم بايد ما را متوجه کند! خيال مي‌کنيم فتنة آخرالزمان است و خواسته يا ناخواسته محقق خواهد شد و ما دربرابر آن وظيفه‌اي نداريم؛ يا مي‌گوييم اينها اين‌طور تشخيص داده‌اند و طبق تشخيص خودشان عمل مي‌کنند، و به‌ويژه اگر عنواني هم داشته باشند خواهيم گفت که ما نمي‌توانيم براي آنها تکليف تعيين کنيم. جاهل را بر عالم بحثي نيست؛ درصورتي‌که آنان، دست‌کم در اين مسئله، جاهل هستند و ما عالم هستيم و بايد به آنها بفهمانيم؛ زيرا فرض ما اين است که آنها اشتباه کرده‌اند و نمي‌دانند. البته ممکن است در علومي بسيار متبحر باشند و ما به آن علوم، جاهل باشيم. اما در اين موضوع، فرض اين است که ما راه حق را مي‌دانيم و آنها اشتباه کرده‌اند. پس وظيفة ما به‌طور‌کلي دربرابر آنان، اين است که از هر راه مناسبي که مؤثر باشد اقدام، و آنها را راهنمايي‌ کنيم.

 

لزوم پيشگيري از مفتون شدن مردم و ضرورت نجات فتنه‌زدگان

دستة ديگر، که بيشترِ مخاطبان ما را تشکيل مي‌دهند، کساني هستند که خودْ فتنه‌گر نبوده، هيچ نقشي نيز در پيدايش فتنه يا تثبيت آن ندارند؛ ولي در معرض گمراهي و فريب خوردن از فتنه‌گران هستند، که سرانجام به ضرر اسلام و جامعة اسلامي تمام خواهد شد. بنابراين دربارة آنها که هنوز در دام نيفتاده، ولي در معرض فتنه‌اند، يا لغزشي کرده‌اند و مي‌توان به آنها کمک کرد، وظايف بسيار مهمي داريم. البته همة اينها، غير از وظيفة‌ خودِ ماست که در دام فتنه‌جويان نيفتيم!

پيش‌تر گفتيم که ارشاد و هدايت عوامل دستة اول، چه خارجي و چه داخلي، که خودْ آگاهانه فتنه‌جويي مي‌کنند، فايده ندارد و اميدي به اصلاح آنها نيست، و خدا هم فرموده که آنها را رها کنيد. حتي وظيفة پيغمبر نيز فقط همين است که از سقوط ديگران در دام اين گروه جلوگيري کند؛ مگر اينکه عاملان فتنه بخواهند در حرکتي نظامي، دست به اسلحه ببرند و مال و جان مردم را به خطر بيندازند. در‌‌اين‌صورت، مسلمان‌ها و به‌ويژه دولت اسلامي موظف است دربرابر

آنها بايستد. اين وظيفه، به‌طور‌عمده بر عهدة دولت اسلامي است و اگر در مقابله با آنان ناتوان بود، مردم هم بايد کمک کنند. اما براي انجام وظيفه در‌برابر گروه‌هاي ديگر، بايد از انگيزه‌ها، دردها، مشکلات و نيز نقشه‌هاي طراحي‌شدة شياطين آگاه شد.

 

ناداني و تمايلات نفساني؛ دو عامل مهم فتنه‌‌پذيري

به‌طورکلي مي‌توان گفت منشأ‌ انحراف‌ اشخاصي که به فتنه‌گران کمک کرده، يا در دام آنان مي‌افتند، يعني عوامل دست‌دوم يا دست‌سوم فتنه، دو چيز است. اين دو به‌طور‌معمول، به‌صورت مانعة‌الخلو بوده، گاهي نيز هر دو وجود دارند.

عنصر اول، مقوله‌اي از‌قبيل ادراک، فهم، شعور، تشخيص، علم و شناخت است. يعني آن‌گونه که بايدوشايد، حقيقت براي افراد روشن نيست و جهل و بي‌توجهي و غفلت، بر آنها حاکم است. پس ممکن است کساني به‌دليل برخوردار نبودن از علم کافي و شناخت صحيح، به کارهاي خطرناک دست بزنند يا عامل فتنه شده، در دام فتنه‌گران بيفتند.

عنصر دوم، تمايلات نفساني است.‌ برخي افراد، اسير خواسته‌هاي نفساني هستند و باآنکه خطا بودن آن را مي‌دانند و تأمين آن را از راه درست ميسر نمي‌بينند، به فتنه رو مي‌آورند. آنان اسير هواي نفس و شيطان هستند.

 

آگاهي‌بخشي و افشاگري

به‌طور‌طبيعي، راه مقابله با عنصر نخست، آگاهي دادن، روشنگري و افشاگري است، تا حق برملا شود و با باطل اشتباه نشود. کار اصلي و اولية همة انبيا همين است. قرآن، عنوان کليِ «نذير» (هشدار‌دهنده) را براي همة انبيا به کار مي‌برد: ألَمْ يَأْتِکمْ نَذِيرٌ.(1) اين اولين وظيفه‌اي است که هرکسي در زمرة وظايف اجتماعي خود، بايد بدان عمل کرده، به ديگران هشدار دهد. آنها را که اميدي هرچند ضعيف به هدايتشان مي‌رود، اول بايد انذار کرد. حتي در حرکت‌هاي جهادي و


‌1. ملک (67)، 8: آيا بيم‌رساني براي شما نيامد؟

دفاعي نيز اين اصل وجود دارد. يکي از آداب جهاد اين است که مجاهد يا مدافع، در اولين مرحله بايد اتمام‌حجت، ارشاد و انذار کرده، تا آنجا که ممکن است، طرف مقابل خود را راهنمايي کند. پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) هنگام اعزام اميرالمؤمنين(عليه السلام)براي از بين بردن فتنه‌اي در يمن، سفارش‌هايي به ايشان کردند. اصل سفارش پرمعنا و بسيار عميق ايشان اين بود: يا علي لَأنْ يهديَ اللهُ بک رجلاً خيرٌ لک من ما طلعت عليه الشمس.(1) مقتضاي مقام اين است که ايشان مسئولي نظامي را به همراه گروهي رزمنده اعزام ‌کند تا فتنه‌اي نظامي را ريشه‌کن سازد؛ ولي مي‌فرمايد: علي جان، اگر يک نفر را هدايت کني، براي تو از هرچه خورشيد بر آن مي‌تابد بهتر است. پس اين امر، جزو آداب جهاد اسلامي است که مسلمان‌ها، نخست بايد به هدايت طرف مقابل بپردازند. اگر افراد طرف مقابل، حرف و شبهه‌اي دارند، به آن پاسخ دهند تا حجت بر آنها تمام شود. نبايد ارشاد ديگران را کاري سبک به شمار آورد. نبايد سخن نادرست «عيسي به دين خود و موسي به دين خود» را معيار حرکت خود قرار داد. ما که معتقديم لغزش در امور ديني، باعث جهنم و عذاب آخرت است و قابل مقايسه با بدبختي‌هاي دنيا نيست، نبايد اين وظيفه را رها کنيم. چگونه براي فقيري که نان شب ندارد، يا براي مريضي که بيمارستان او را نپذيرفته دل‌سوزي مي‌کنيم؛ ولي براي آن ‌که در شُرُف سقوط در جهنم است، حرکتي نمي‌کنيم؟! بايد وظيفة هدايت را براي خود مسئوليت بزرگي بدانيم و تا آنجا که مي‌توانيم، ديگران را هدايت کنيم. براي اين کار، نخست خود بايد تحقيق کرده، راه حق را بشناسيم تا بتوانيم به سراغ ديگران برويم و آنان را ارشاد کنيم.

 

تربيت ديني و تهذيب نفوس

مسئلة دوم، مبارزه با هواهاي نفساني و گرايش‌هاي دنياگرايانه است. اينجا کار مشکل‌تر است؛ ولي راه مسدود نيست. برنامه‌هاي کوتاه‌مدت، در اينجا چندان کارايي ندارد؛ بلکه بايد دستگاه‌هاي


‌1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج32، ص447. اي علي اگر خداوند به دست تو فردي را هدايت كند از آنچه آفتاب بر آن مي‌تابد براي تو بهتر است.

تربيتي- ارشادي وسيعـي، مانند رسانه‌هاي ملي، روزنامه‌ها و ديگر ابزارها، برنامه‌هاي درازمدت به کار بندند، تا تربيت صحيح در جامعه پيش برود و گرايش‌هاي فاسد و حيواني و شيطاني رشد نکند. اين کار، دشوار اما ممکن است و با يک مواجهه و چند کلمه صحبت کردن و مانند اينها، مسئله حل نمي‌شود. بايد طراحان برنامه‌هاي فرهنگي کشور، در‌اين‌باره بينديشند و به‌اندازه‌اي که به مسائل اقتصادي مردم اهميت مي‌دهند، به مسائل معنوي، فکري و فرهنگي نيز اهميت دهند.

اين وظيفة سنگيني است و مادام‌که عوامل فتنه حرفه‌اي نشده‌اند، ثمربخش است؛ اما اگر چنان در دام هوس‌هاي مادي افتاده باشند که به غير از آن به چيزي ديگر فکر نمي‌کنند، اين برنامه نيز تأثيري نخواهد داشت؛ زيرا خداوند در وصف آنها مي‌فرمايد: فَأعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذَلِک مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ.(1) تلاش براي هدايت کساني که جز به لذت دنيا نمي‌انديشند، سودي ندارد؛ مگر آنکه ابتدا گرايش دنياپرستانة آنان تاحدي تضعيف شود که سخن حق را شنيده، دربارة آن فکر کنند؛ وگرنه چنين فردي مادام‌که در فکر نيازها و لذت‌هاي خود است، حاضر نيست از آخرت، خدا، قيامت و مانند آن چيزي بشنود. مصداق شياطين جن و انس، همين‌ها هستند. وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا... * وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ... .(2) کار اين شياطين اين است‌ که به يکديگر الهام مي‌کنند، پيامک مي‌دهند و حرف‌هاي زيبا و فريبنده به يکديگر ديکته مي‌کنند. ابزار کارشان، حرف قشنگ است. زخرف القول؛ کلام زيبا به يکديگر ياد مي‌دهند تا آنان که ايمان به آخرت ندارند، دل به اين حرف‌ها بدهند. يعني اگر از اول، مسئلة دنيا و آخرت براي کسي حل نشود و قيامت را باور نکند، در معرض اين انحراف خواهد بود و باآنکه حاضر نيست به حرف حق گوش بدهد، به حرف‌هاي اين‌ شياطين، دل مي‌دهد!


‌1. نجم (53)، 29، 30: پس روي‌گردان شو از هركه از ياد ما روى‌‏گردان است و جز زندگى دنيا را نمى‏خواهد. اين [دل‌بستگي به دنيا] نهايت فهم و دانش آنان است.

‌2. انعام (6)، 112، 113: و اين‌گونه براي هر پيامبرى، دشمنى از شيطان‌هاى انس و جن قرار داديم كه برخى به برخى ديگر مخفيانه سخنان [پوچ] آراسته مى‏فرستند تا فريب دهند، ... و تا دل‌هاى كسانى كه ايمان به آخرت ندارند، به آن [سخنان پوچ به‌ظاهر زيبا و فريبنده] مايل كند.

وظيفة حوزه در تربيت عالمان پاسخ‌گوي شبهات

پس اولين وظيفة ‌ما، آگاهي دادن و هشدار دادن است. وظيفة دوم، اين است‌ که با روش‌هاي معقول اسلامي و با رعايت احکام شرعي، آنها را از پرداختن به کارهايي که موجب اين فسادها و فتنه‌ها مي‌شود، بازداريم. واجب‌ترينِ کارها در اين مسير، کار ايجابي است؛ اينکه درمقابل شبهه‌افکني آنها، مجالس بحث آزاد داشته باشيم تا پاسخ شبهه‌ها را بدهد، و کساني تربيت شوند که بتوانند جواب بدهند. يعني مقدمة عمل به اين واجب، آن است که افرادي را تربيت کنيم تا بتوانند به همة شبهات پاسخ دهند؛ سپس آنها را به مراکز فرهنگي بفرستيم تا به شبهات پاسخ دهند و حجت بر آنها تمام شود. اين بخش، بيشتر وظيفة حوزه است. صرفاً پرداختن به مسئلة غسالة متنجس و ماء استنجاء و مانند آنها چنين مشکلاتي را برطرف نمي‌کند. حوزه بايد آشنايي‌هاي ديگري با سلسله‌مسائلي داشته باشد، تا بتواند بفهمد چه شبهه‌هايي مطرح شده و چگونه بايد پاسخ داد؛ پاسخي که براي آنها قانع‌کننده و قابل فهم باشد، و از به کار بردن الفاظ و واژگان غريب و پيچيده و مطرح کردن مسائل فهم‌ناپذير پرهيز شود. اين وظيفه‌اي واجب است و فقط يک حرفه و شغل نيست. ما دربرابر شياطين انس و جن، بايد دستگاه تبليغي قوي و فعالي داشته باشيم تا اشخاص صالح بتوانند به شبهه‌ها پاسخ دهند. البته درکنار آن، بايد قدرت انتظامي باشد تا اگر گاهي کار به برخورد‌هاي فيزيکي و تعرض به جان و مال و ناموس مردم کشيد، آنان را به‌جاي خود بنشاند. اينها راه‌هاي کلي است؛ يکي آگاهي دادن، و ديگري هدايت کردن خواسته‌ها و غرايز به‌سوي راه‌هاي درست و معقول، و تربيت کردن صحيح و به‌تعبير‌ديگر تعليم و تربيت است، تا کاري کنيم که نخست بفهمند و در مرحلة بعد، آن را بخواهند.

 

نگاهي به مهم‌ترين فتنه در اسلام و ظاهر موجه عوامل آن

با توجه به نمونه‌هاي بارز فتنه در تاريخ اسلام، مي‌توان موارد مبهم و مشکل را تشخيص داد. در تفسير و تبيين مشکل‌هاي حاد، بايد از وقايع صدر اسلام درس گرفت. بزرگ‌ترين فتنه‌اي که در عالم اسلام رخ داد، همان است که به شهادت حضرت زهرا(عليها السلام) منتهي شد، و در ادامه نيز موجب

داستان کربلا و شهادت سيدالشهدا(عليه السلام) و فرزندانش شد. عاملان اين فتنه، کفار و مشرکان نبودند و از بيرون مرزهاي اسلام نيامده بودند. آنها نمازخوان و روزه‌دار بودند، بلکه فراتر از آن، عاملان اولية اين فتنه کساني بودند که سال‌ها پاي منبر پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نشسته بودند و در رکاب ايشان در جنگ‌هاي صدر اسلام شرکت داشتند. برخي از آنها، معلول جنگي بودند. بعضي از لشکريان کوفه که با امام حسين(عليه السلام) جنگيدند، کساني بودند که چند سال پيش‌از‌آن، در رکاب اميرالمؤمنين(عليه السلام) در صفين با معاويه جنگيده بودند. ولي پس از چندي، کارشان به جايي رسيد که سيدالشهدا(عليه السلام) را کشتند.

مقصود از آنکه گفتيم عاملان اولية فتنه، کساني هستند که آگاهانه فساد مي‌کنند، اين نيست که آنها به‌طور‌حتم بي‌دين يا منکر همه‌چيزند. آدمي به‌گونه‌اي آفريده شده که ممکن است در ابتدا ايمان داشته باشد و کارهاي خوب انجام ‌دهد، تا آنجا که در راه خدا جهاد ‌کند و اموالش را در راه خدا صرف ‌کند، اما آرام‌آرام به گناه، دنياپرستي و رياست‌طلبي کشيده ‌شود، تا جايي که گويا به مبدأ و معاد اعتقادي ندارد. شايد اگر کسي از او بپرسد، بگويد: من اعتقاد دارم و هنوز نماز مي‌خوانم. مگر عمر سعد، صبح عاشورا نماز نخواند؟! اصحاب عمر سعد نيز با اقتدا به جناب عمر سعد، نماز صبح عاشورا را به جماعت خواندند، اما در تعقيب نمازشان، سيدالشهدا(عليه السلام) را کشتند!

 

فراموشي معاد؛ عامل گناهکاري

پس اينکه مي‌گوييم دستة اول فتنه‌گران، کساني هستند که آگاهانه عليه اسلام کار مي‌کنند، به اين معناست که وقتي بخواهند اين گناه را مرتکب شوند، از نتايج آن باکي ندارند. عمر سعد، براي پذيرفتن حضور در کربلا و جنگيدن با سيدالشهدا(عليه السلام)، از سر شب تا صبح فکر کرد، قدم زد، با خود کلنجار رفت و سرانجام آن را پذيرفت. پس کساني که آگاهانه فساد مي‌کنند، همه در يک حد، و همگي کافر و مشرک و معاند نيستند. ازنظر قرآن، عامل ارتکاب گناه از‌سوي انسان، فراموش کردن روز حسابرسي در قيامت است: إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا

نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ.(1) بنابراين براي ارتکاب گناه و فتنه‌گري، لازم نيست آنها قيامت را انکار کنند، بلکه آن را از ياد مي‌برند و عملشان با آنها که به قيامت معتقد نيستند، تفاوتي ندارد. ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أسَاؤُوا السُّوأى أن کذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ.(2) نتيجة گناه، اين مي‌شود که انسان دين و ايمان خود را از دست مي‌دهد، به‌اين‌صورت که نخست شک مي‌کند و سپس با تقويت شک‌، اندک‌اندک به انکار مي‌رسد. پس گروه نخست از عوامل فتنه، حد و مرز مشخصي ندارند که بگوييم بايد به‌حتم، بيشترين کفر و عناد را داشته باشند؛ بلکه آنان مراتب گوناگوني دارند. فتنه‌ها نيز گوناگون‌اند. اولين عوامل فتنه، آگاهانه اقدام مي‌کنند، و به‌اين‌ترتيب خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهم(3) خواهند شد.

 

خودپرستي؛ عامل کوردلي

قرآن مي‌فرمايد: کساني هستند که معبود خود را هواي نفسشان مي‌گيرند. اله و معبود، کسي است که فرد دربرابر او تسليم است و به هرچه او بگويد عمل مي‌کند. برخي افراد، معبود خود را هواي نفس قرار مي‌دهند؛ يعني پرستش‌گر دل خود هستند و به هرچه دل بخواهد عمل مي‌کنند: أ فَرأيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وأضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ.(4) وقتي آدمي اين‌گونه شد که بنا گذاشت به هرچه دلش مي‌خواهد عمل کند، مثل اينکه خدا به او گفته است و شايد هم فراتر از آن، ‌چنان تابع دلخواه خود شود که درمقابل آن چيز ديگري براي او مطرح نباشد. نتيجة چنين حالتي أضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى


‌1. ص (38)، 26: آنان كه از راه خدا گمراه مي‌شوند، به‌سبب فراموشي روز حساب، عذاب سختي خواهند داشت.

‌2. روم (30)، 10: آن‌گاه پايان كار كساني كه بدي‌ها را به‌جاي آوردند، اين شد كه آيات الهي را تكذيب كردند.

‌3. بقره (2)، 7.

‌4. جاثيه (45)، 23: آيا ديدي آن ‌كه هواي خويش را خداي خود قرار داد و خدا او را در داشتن دانش گمراه كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده‌اي انداخت؟ پس چه كسي [تواناست كه] پس از [اين مجازات] خداوند، او را هدايت كند.

عِلْمٍ است؛ يعني خدا چنين آدمي را با‌آنکه علم دارد و مي‌فهمد چه چيزي خوب و چه چيزي بد است، گمراه مي‌کند. وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ؛ بر قلب و گوش او مهر مي‌زند. تعبير «مهر کردن» در عربي شايع است، هرچند عين آن در فارسي شايع نيست. در زمان‌هاي گذشته، وقتي نامه‌اي مي‌نوشتند، آن را به‌‌صورت طومار مي‌پيچيدند و درِ آن را با ماده‌اي چسبانده، روي آن را مهر مي‌کردند تا کسي غير از مخاطب نامه، آن را باز نکند. مثل زمان ما که مطالب سرّي يا صندوق‌هاي رأي را مهروموم مي‌کنند، تا نامحرمي آن را باز نکند. برخي دل‌ها و گوش‌ها هستند که خدا آنها را مهر‌و‌موم مي‌کند، يعني هيچ مطلب حقي به آنها وارد نمي‌شود؛ نمي‌توان آنها را گشود و چيزي به آنها القا کرد و فهماند. وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً؛ جلوي چشم او نيز پرده‌اي مي‌اندازد. وقتي من دستم را جلوي چشمم بگيرم، پشت دستم را نمي‌بينم. حالا اگر پردة سياه و غليظي جلوي چشمم باشد، به‌طريق‌اولي نمي‌توان ديد. خدا مي‌فرمايد: چنين کسي را که خدا اين‌گونه گمراه مي‌کند، چه کسي مي‌تواند هدايت کند: فَمَن يَهْدِي مَنْ أضَلَّ اللَّهُ.(1) اگر کساني به اين حد رسيدند، ديگر سروکله زدن با آنها لغو و بيهوده است. خدا خود مي‌فرمايد: مگر چنين کسي هدايت مي‌شود؟ بر همين اساس گفته بوديم که دستة اول از عوامل فتنه، که با کمال آگاهي، فساد و فتنه‌انگيزي مي‌کنند، هدايت‌شدني نيستند و تلاش کردن و وقت صرف کردن براي هدايت آنان، بي‌فايده و عبث است. امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر، وظيفه‌اي است که کمترين مصلحت آن اتمام‌حجت است. سپس مسئلة ارشاد ديگران است که در‌صورت اميد داشتن به نتيجه و اثر، در جاي خود محفوظ و تکليف است. اما اينکه کسي وقت صرف کند تا بخواهد چنان فردي (با اوصاف پيش‌گفته) را هدايت کند، نتيجه‌اي ندارد؛ اگرچه اتمام‌حجت با او لازم است و معمولاً با يک بار گفتن، ميسر مي‌گردد. پس با اين فرض ‌که نيروي نامحدودي نداريم و در‌برابر فتنه‌اي قرار گرفته‌ايم که سه دسته عامل دارد، نيروهاي ما براي يک دسته‌ نيز کافي نيست. اگر از اول شروع کنيم، يعني بخواهيم کساني را که آگاهانه به فتنه اقدام کرده‌اند، هدايت کنيم و براي آن سرودست بشکنيم و روز و شب به آنها التماس کرده، انواع روش‌ها را به کار بنديم،


‌1. روم (30)، 29: پس كسي كه خدا او را گمراه كرد، چه كسي هدايت مي‌كند؟

فايده‌اي ندارد؛ زيرا آنها کار خود را کرده و با فتنه‌گري، هزاران نفر را گمراه کرده يا کشته‌اند. چگونه بنشينيم و آنها را هدايت کنيم؟ پيش‌تر گفتيم که اين کار، در مثَلَ، مانند اين است که بخواهيم رئيس‌جمهور امريکا، يا نخست‌وزير انگليس را هدايت کنيم.

 

بازتعريفي از دستة سوم عوامل فتنه

چنان‌که گذشت، دستة سوم عوامل فتنه، کساني هستند که از‌يک‌طرف درس‌خوانده، ملا و چه‌بسا مجتهدند، و از طرف ديگر اهل عبادت، تقوا، نماز شب، نافله، مستحبات و زيارت عاشورا هستند، اما از‌روي ناآگاهي چيزهايي مي‌گويند و کارهايي مي‌کنند که آب به آسياب دشمن مي‌ريزند، و خيال مي‌کنند با اين مخالفت، عبادت مهمي هم انجام داده‌اند. بزرگ‌ترين تکليف امثال ما طلبه‌ها اين است که نيروي خود را صرف اين گروه کنيم، والاّ آن کساني که در منجلاب فساد فرو رفته و در گناه غرق شده‌اند، يا گروهي که فقط پول و لذت مادي مي‌شناسند، با حرف و سخن ما از راه غلط برنخواهند گشت و هدايت نمي‌شوند. ممکن است از هزاران نفر، يکي برگردد، اما نمي‌توان گفت وظيفة ما هدايت اين دو گروه است. در طول سي سال پس از انقلاب اسلامي، اين‌گونه گروه‌ها را بسيار شناخته‌ايم. آيا بايد سراغ افراد چاقوکش و باج‌گير برويم تا آنها را هدايت کنيم؟ به فرض اينکه اين کار واجب باشد اما واجب‌تر از آن، هدايت کساني است که مؤثرتر و قابل هدايت‌ترند؛ آنها که هم انگيزة اطاعت از خدا، و هم آگاهي‌ها‌ي ديني دارند، اما براثر ناداني يا غفلت يا شبهاتي که شياطين به آنها القا کرده‌اند، چيزهايي مي‌گويند که به آثار آنها توجه ندارند و نمي‌دانند نتيجه‌اش به‌سود دشمن تمام مي‌شود. بايد با ادب و احترام فراوان، آنها را متوجه کرد و از هر راه ممکن، به آنها آگاهي داد تا آب به آسياب دشمن نريزند. شايد مهم‌ترين و مؤثرترين عاملان فتنه‌ها در تاريخ اسلام، افراد دستة سوم باشند: افرادي سرشناس، متدين، اهل‌ کار با قرآن و آگاه به تفسير قرآن، يا کساني که بسيار اهل عبادت و کانون احترام بودند. عموم مردم به اين دو دسته افراد اهميت مي‌دهند و به آنها اعتماد مي‌کنند: يکي به علما، و ديگر به اشخاص متقي و زاهد، به‌ويژه اگر کرامتي نيز دربارة آنان نقل شده يا استجابت دعايي از آنها ديده شده باشد. همين باعث مي‌شود که حرف‌هاي ديگر آنان را چشم بسته بپذيرند.

راز لزوم پرداختن به دستة سوم از عوامل فتنه

بيشترِ نيروي ما در‌برابر فتنه‌گران، بايد صرف دستة سوم شود؛ يعني صرف کساني که به‌گمان خودشان در‌پي انجام دادن وظيفه هستند، ولي براثر ناآگاهي، به‌نفع دشمن کار مي‌کنند. چه‌بسا کارها و سخنان آنان، في‌حد‌نفسه کارها يا حرف‌هاي درستي باشند، اما در جايي و به‌صورتي انجام مي‌گيرد که دشمن از آنها سوء‌استفاده مي‌کند. توضيح اين مطلب، به مقدمه‌اي نياز دارد که در اينجا بدان مي‌پردازيم. بنابر آنچه از تاريخ برمي‌آيد، چه تاريخي که انسان‌ها نوشته‌اند و چه تاريخي که از وحي (قرآن کريم) به دست مي‌آيد، از زمان آفرينش بشر تاکنون، جامعه‌اي نبوده که در آن فسادي نباشد، کساني سوء‌استفاده نکنند، حقي را باطل نکنند و به کسي ظلم نکنند. فرشتگان، پيش از آفرينش آدم گفتند: أتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِک الدِّمَاء... اِنِّي أعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُون.(1) آنها مي‌دانستند که قرار است اين موجود، اهل فساد و خون‌ريزي باشد. خداي متعالي نيز به آنان نفرمود که بشر چنين نمي‌کند، بلکه فرمود: من چيزي مي‌دانم که شما نمي‌دانيد. يعني معلوم بود که زندگي آدمي در زمين، توأم با فساد، خون‌ريزي و ظلم است. همة انبيا آمدند و آن‌همه زحمت کشيدند تا بشر را هدايت کنند و برخي از آنها نيز في‌الجمله موفق شدند حکومتي تشکيل دهند. شايد از همه مهم‌تر، حکومت حضرت سليمان(عليه السلام) باشد. اما چنان نبود که جامعة آرماني که هيچ فساد و ظلمي در آن نيست، پديد آيد. چنين چيزي در تاريخ نبوده است. ان‌شاء‌الله در زمان ظهور حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) جامعه‌اي آرماني تشکيل خواهد شد؛ هرچند بازهم چگونگي آن را نمي‌دانيم. شايد قدر متيقن اين باشد که در آن جامعه، اگر کسي ظلمي کند، بدون ‌مجازات نخواهد ماند. اما اينکه هيچ گناهي صورت نگيرد و ظلمي نشود، شايد ضمانتي نداشته باشد. البته در آن زمان، عدالت گسترش مي‌يابد و انسان‌هاي خوب و کساني که مخلصانه کار مي‌کنند، فراوان مي‌شوند. بنابراين آنچه تاريخ نشان مي‌دهد و قرآن بيان مي‌کند، اين


‌1. بقره (2)، 30.

آنها عذاب نازل شد و از بين رفتند. وَمَا کانَ أکثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ.(1) با توجه به اين واقعيات چه توقعي مي‌بود که با ظهور و حکومت پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا حضرت امير(عليه السلام) که مظاهر عدالت در‌ميان همة انسان‌ها در طول تاريخ هستند، هيچ ظلم و تخلفي در کار نباشد؟ داستان زندگي اميرالمؤمنين(عليه السلام) را بخوانيد. کساني که اميرالمؤمنين(عليه السلام) به آنها حکم و مقام داد، استاندار، فرماندار و قاضي شدند. حضرت آنها را خوب مي‌شناخت و به‌حتم بهترين‌ها را انتخاب مي‌کرد. اما آيا آنان تخلف نکردند؟ نامه‌هايي که اميرالمؤمنين(عليه السلام) براي کارگزاران خود فرستاد و برخي را عزل يا توبيخ کرد، براي چه بود؟ حتي يکي از نزديکان و بستگان ايشان که مقامي داشت، پول‌ها‌ي بيت‌المال را به‌نفع خود مصادره کرد. حضرت فرمود: بايد اموال را به‌جاي خود بازگرداني.(2) ولي او نشنيد و فرار را برقرار ترجيح داد! بنابراين، نمي‌توان توقع داشت که چون علي اين مقام را دارد و رئيس اين حکومت است، کسي خطا و گناهي نکند. آيا ما توقع داريم امامي که خود را خاک پاي امام معصوم مي‌داند و به آن افتخار مي‌کند و ما نيز افتخار مي‌کنيم که امامي داشتيم که به خاک پاي امام معصوم بودن افتخار مي‌کرد، وقتي پس از هزاران سال حکومتي تشکيل داده، هيچ تخلفي در آن واقع نشود؟ آيا عدالت او از عدالت حضرت علي(عليه السلام) پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و ائمة معصوم(عليه السلام)بيشتر است؟!

ممکن است در ذهن برخي افراد باشد و گاهي هم شياطين القا کنند که اين حکومت، مشروع يا اسلامي نيست؛ زيرا فلان تخلف در فلان‌جا صورت گرفته است. مگر‌هنگامي‌که کسي در رأس حکومت قرار مي‌گيرد، ديگر هيچ تخلفي در هيچ‌جا واقع نمي‌شود؟ چنين توقعي بسيار بيجاست و نشان مي‌دهد ما انسان را نشناخته‌ايم، يا خودمان را فريب مي‌دهيم. جامعة انساني همين است و حداکثر کاري که از رئيس حکومت صالح برمي‌آيد، اين است که در‌صورت کمک مردم و در اختيار داشتن نيروي کافي، اگر کسي ظلمي کرد، او را براساس دستور اسلام مجازات کند. نه مي‌توان ضمانت کرد که جايي تخلف نشود، و نه اينکه هر


‌1. شعراء (26)، 8: و بيشترِ آنان ايمان نداشتند (اين جمله در هفت آية ديگر از اين سوره نيز تكرار شده است).

‌2. ر.ك: نهج ‌البلاغه، نامة41.

تخلفي مورد مجازات قرار گيرد، چگونه مي‌توان جمعيت هفتاد ميليوني را کنترل کرد تا کسي تخلف نکند؟! آن‌هم با‌وجود اين‌‌همه دشمناني که مي‌خواهند به کمک عوامل داخلي فساد‌انگيزي کنند، تا حکومتي را که پس از هزار‌و‌چندصد سال به‌نام اسلام برقرار شده، سرنگون کنند.

 

اهميت بصيرت در پيشگيري از فتنه و نجات فتنه‌زدگان

بي‌ترديد، عالمي که در فقه آل محمد(صلى الله عليه وآله) عمري گذرانده، دانش فراواني دارد اسلام را بهتر از ديگران مي‌شناسد، اما صلاحيت او براي رهبري جامعه مشروط به اين است که هم  از تقواي لازم برخوردار باشد و هم بتواند مصالح جامعه را تشخيص دهد. حال اگر فقيهان با تقوايي داشتيم که با مسائل سياسي و اجتماعي آشنا بودند، و در برابر ايشان عالماني هستند که هم دين‌شناس، هم باتقوا، و هم بابصيرت هستند. اگر اين دو گروه از عالمان، با يکديگر اختلاف‌نظر داشتند، سخن کساني براي ما حجت است که هر سه ويژگي يادشده را داشته باشند: علم (خوب اسلام را فهميده‌اند)؛ تقوا (انگيزة عمل دارند)؛ و بصيرت (اوضاع زمان را درک کرده، مصالح را درست تشخيص مي‌دهند). خدا بر ما منت گذاشت و کسي را در دنيا عَلَم کرد که همة عالم، حتي در دورترين نقاط، او را شناختند و در طول مدت فعاليت در مسائل سياسي، چه هنگامي که نهضت را شروع کرد، و چه آن زمان که خود مسئوليت ادارة کشور را در عالي‌ترين سطح بر عهده داشت، ثابت کرد که مسائل سياسي را از همه بهتر مي‌فهمد. حتي سياست‌مداران، به برتري او اذعان داشتند و آنجا که با ايشان مخالفت کردند، پس از چندي درستي سخن او و اشتباه ديگران آشکار شد.

پس وظيفة نخست اين است که بايد درپي چنين کساني برويم. البته به کساني که عالم و متقي هستند، به‌سبب علم و تقوايشان احترام بگذاريم، حتي دستشان را ببوسيم، اما نه به اين معنا که وظايف اجتماعي خود را نيز از آنها ياد بگيريم. بنابراين، شرط سوم براي درک مسائل اجتماعي و جلوگيري از وقوع فتنه يا نجات دادن فتنه‌زدگان، بصيرت است.

تأکيد قرآن و حديث بر لزوم بصيرت ديني

تأکيد فراوان مقام معظم رهـبري ـ ايده الله تعالي‌ ـ بر مسئلة بصيرت، به‌جهـت اهميت اين شرط است. شرط بصيرت، چيزي نيست که ايشان از خود بگويد، بلکه کانون تأکيد قرآن است و در فرمايش‌هاي اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز بر آن تأکيد شده است: قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي.(1) «بصيرت» واژه و اصطلاحي قرآني است، و قرآن آن را ترويج کرده و بخشي از فرهنگ عمومي مسلمانان شده است.(2) اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرياد مي‌زند:(3) من بصيرت در دينم دارم و مي‌فهمم چه بايد کرد. نه خود امر را بر خويشتن مشتبه کردم (خودم را گول نزدم)؛ و نه کسي مرا گول زد و امر را بر من مشتبه کرد. من جريانات را به‌خوبي مي‌فهمم و وظيفه‌ام را در‌برابر آنها مي‌شناسم. به همين سبب او را متهم ‌کردند، گاهي هم به‌صراحت مي‌گفتند: شما در ادارة جامعه ناتوان هستيد، ولي معاويه خوب مديريت مي‌کند و سياست خوبي دارد. ايشان فرياد مي‌زد که من خوب مي‌فهمم و وظيفه‌ام را بهتر از شما مي‌دانم و شکي ندارم که راهي جز اين نيست. در نهج‌البلاغه تعبيراتي آمده که به‌واقع کوبنده‌اند. در آغاز فتنة جمل، که تازه برخي اصحاب سر به شورش برداشته، مخالفت با حکومت علي(عليه السلام)را آغاز کرده مدعي بودند ‌که ايشان لياقت ندارد و بلد نيست جامعه را اداره کند، حضرت فرمود: شب‌ها خوابم نبرد و نشستم در آغاز و انجام اين کار فکر کردم و آن را بررسي کردم و به اين نتيجه رسيدم که امر من داير است بين دو چيز و بايد يکي از اين دو را برگزينم: يا بايد با اينها بجنگم، يا دست از دين محمد(صلى الله عليه وآله) بردارم.(4) شايد اگر بنده و امثال بنده، از عافيت‌طلبان در زمان علي بوديم، مثل برخي ديگر پيشنهاد مي‌کرديم: آقا، مقداري با معاويه کنار بيا و اين‌قدر سخت‌گيري نکن. طلحه، در‌ميان مسلمان‌ها به «طلحة‌الخير» معروف است. زبير، سيف‌الاسلام است و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) اين‌همه براي شمشير او دعا کرد. آن ديگري، همسر پيغمبر است. اينها شخصيت‌ها‌ي برجسته‌اي هستند. مقداري هواي اينها


‌1. يوسف (12)، 108: بگو اين راه من و پيروانم است، كه با بصيرت به‌سوي خدا فرامي‌خوانم.

‌2. اگرچه هنوز در جامعة ديني ما، فرهنگ نشده است.

‌3. نهج البلاغه، خ205.

‌4. نهج‌البلاغه، خطبه‌هاي 43 و 54.

را داشته باش. حضرت فرمود: اگر من با اينها جنگ نکنم، بايد از دين اسلام استعفا دهم! اين‌گونه فهميدن، کار هرکس نيست، بلکه به داشتن بصيرتي در مسائل اجتماعي نياز دارد که حاق حق را درست بشناسد و بفهمد که اين کار چه لوازمي دارد؛ اگر سکوت کند يا اگر کوتاه بيايد، چه پيش خواهد آمد. اگر در جريان فتنة سال 1388، مردم سکوت و مسامحه کرده بودند، عاقبت اين انقلاب به کجا مي‌انجاميد و چه مي‌شد؟ اگر کسي بگويد که اين تصميم قاطع رهبري، نمونه‌اي از آن تصميم قاطع علي(عليه السلام) براي جنگ با اصحاب جمل و ساير ناکثين و قاسطين و مارقين است، حرف بيجايي نزده است. اين بصيرت و فراستي الهي است. اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه.(1)

عظمت نعمت رهبري

اگر کسي، از استعدادهاي کافي و خداداد بهره‌مند بود و در عمل نيز با خدا پيمان بست که به آنچه مي‌داند و ماية رضايت اوست عمل مي‌کند و بر سر اين پيمانش بماند، خداوند هرگز او را وانمي‌نهد و به‌يقين به او کمک خواهد کرد. همه بايد دربارة عظمت نعمت رهبري، که خدا به ما داده فکر کنيم. اگر ايشان را با رهبرانِ بقية کشورها مقايسه کنيد، چه نسبتي مي‌توانيد برقرار کنيد؟ آيا آنها چند‌صدم ايشان لياقت دارند؟ اگر به تعصب متهم نمي‌شدم، صريح‌تر سخن مي‌گفتم، اما به‌اجمال مي‌گويم که کسي از رهبران دنيا با ايشان قابل مقايسه نيست. اگر خداي ناکرده اين نعمت را نمي‌داشتيم، مي‌فهميديم که به چه چيز احتياج داريم. براي اينکه قدر نعمت‌هاي خدا را بدانيم، بايد خود را با کساني مقايسه کنيم که آنها را ندارند. انسان وقتي به نعمت‌ها توجه مي‌کند که بداند خدا چه نعمت‌هايي به او داده است. اگر انسان، فردي نابينا را ببيند، شايد بگويد: الحمد لله چشم من مي‌بيند. والاّ يادمان نيست که چشم نيز نعمت است. اگر کشورمان را با افغانستان مقايسه کنيم، به عظمت نعمتي که داريم پي خواهيم برد. مردم افغانستان، سال‌ها با کفار مبارزه کردند. ارتش شوروي مارکسيستي و رژيم مارکسيستي


‌1. محمد‌بن‌يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص218.

دست‌‌نشاندة آنها بر افغانستان حاکم بود. سي سال از اين جريان گذشته و عاقبت دشمن به خانة آنان آمده و اختيار همه‌چيز را به دست گرفته است. اما خدا رهبري به ما عنايت کرد و آن‌چنان پيروزي‌اي نصيب ما کرد و آن‌چنان عزتي در عالم به ما بخشيد که ديگران به آن غبطه مي‌خورند. فرق ما با افغانستان چيست؟ بسياري از گروه‌هاي افغان، خيلي بيشتر و عميق‌تر از ما مبارزه کردند و دشواري‌‌ها‌ي فراوان‌تري تحمل کردند. ما بسياري از آن مشکلات را نمي‌دانيم و اطلاع نداريم آنها چه زحمت‌ها کشيده و چه خون‌دل‌ها خورده‌اند. چرا آنها پس از آن‌همه گرفتاري‌‌ها، کشتارها، ويراني‌ها و عقب‌افتادگي‌ها، اکنون نيز در خانة خود زير يوغ دشمن هستند؟ چون رهبري مثل امام نداشتند. اين نعمت را با چه مي‌توان مقايسه کرد؟ آن‌وقت اشخاصي ناآگاه بنشينند و بگويند: امام خميني چه کرد؟ فقط عده‌اي از مردم را به کشتن داد! چرا انسان بايد اينقدر ناسپاس باشد؟! اگر مأموري در گوشه‌اي از کشور، کار غلطي کرده است يا فلان گناه هنوز در برخي جاها رواج دارد، معنايش اين است که امام خميني هيچ کاري نکرده و انقلاب، بي‌فايده بوده است؟ پس از امام نيز خدا جانشين شايسته‌اي به ما مرحمت کرد که نسخه‌بدل امام بود. اگر کسي بگويد که ايشان براي ما چه کرده است، جزو همان دستة سومِ ناآگاه است. اين گروه خيال مي‌کنند که اگر چند نفر اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز بود. حضرت علي(عليه السلام) کسي را در‌پي کارگزار خود مي‌فرستاد که بيا اموال بيت‌المال را پس بده، و او به‌جايِ بازگشت، فرار مي‌کرد و به معاويه مي‌پيوست، يا به‌جاي ديگري مي‌گريخت. آيا اين تخلفات دليل بي‌لياقتي اميرمؤمنان بود؟! بايد حساب کرد که اگر رهبري نبود، چه مي‌شد، و اگر خداي نکرده مويي از سر ايشان کم شود، چه مشکلاتي پديد خواهد آمد.

وظايف حوزويان در‌برابر فتنه‌گران

يکي از وظايف ويژة ما طلبه‌ها دربارة فتنه‌گران، که بايد حساسيت بيشتري به آن داشته باشيم، تلاش براي نجات گروه سوم از عوامل فتنه است. اين تلاش، با رعايت ادب و احترام لازم، به

مخاطب است. بايد عاقلانه، به‌گونه‌اي رفتار کرد که آنها را تا سرحد ممکن، به خطا بودن سخن يا رفتارشان توجه داد. اگرچه در اين عالم، به‌ويژه در مسائل انساني و اجتماعي که اراده و اختيار افراد، نقشي در تحقق آنها دارد، هيچ فرمولي نداريم که صددرصد نتيجه دهد. هيچ پيغمبري نيامد که بتواند تمام قوم خود را هدايت کند. هيچ امامي نبود که بتواند جامعة خود را صددرصد اصلاح کند. آنان تلاش کردند: إِنْ أرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ؛(1) ولي سرانجام، سروکارشان با انسان بود و انسان موجودي مختار است. تدبير انسان، تدبيري مکانيکي نيست که موادي را وارد کارخانه‌اي کند، از آن طرف کالايي خارج شود. در‌اين‌باره هرچه تلاش شود، سرانجام، فکر و ارادة خودِ مخاطب مؤثر است و ميزان معرفت و ايمان او نقش تعيين کننده دارد.

مبارزه با فتنه، کار ساده‌اي نيست؛ زيرا نقشه‌هاي شياطين، پيچيده است. به‌ويژه در اين عصر و زمانه و پس از تجارب چندهزار‌سالة جناب ابليس و دارودستة (جني و انسي) او، که از زمان حضرت آدم تا به حال روزبه‌روز بر آنها افزوده شده است، به‌اندازه‌اي طرح‌ها پيچيده شده که افراد بسيار زيرک را نيز به دام مي‌اندازند.

در‌برابر فتنه‌ها چه بايد کرد و چه تکليفي داريم؟ آيا بايد تسليم فتنه‌ها باشيم؟ پاسخ اين پرسش، از آنچه گذشت به‌اجمال روشن شد. تااندازه‌اي که قدرت اطاعت از خدا داريم و مي‌توانيم با شيطان مخالفت کنيم، مسئوليت داريم و نبايد با امر خدا مخالفت کنيم. به هراندازه که قدرت داريم، مسئوليت خواهيم داشت. پس اينکه گفته‌اند: در آخرالزمان فتنه‌هايي واقع مي‌شود و ما دربرابر آنها تکليفي نداريم، سخني نادرست است. فتنه واقع خواهد شد، اما به دست شما و با اختيار خودِ شما خواهد بود. اگر گفته شده در آخرالزمان، برخي انسان‌ها بسيار بي‌حيا مي‌شوند، به اين معنا نيست که کساني بايد بي‌حيايي کنند و بگويند: آخرالزمان است و بايد بي‌حيا شد(!) اين پيشگويي امري تکويني است و تکليف را از آنها برنمي‌دارد. او خبر داده است که افرادي با اختيار خود، عصيان مي‌کنند و ارزش‌هاي اسلامي را زيرپا مي‌گذارند. اکنون همة شما بااينکه جوان هستيد، مي‌توانيد وضع حيا در جامعة ده سال پيش را با اکنون بسنجيد. ببينيد سطح‌ حياي مردها


‌1. هود (11)، 88: تا جايي كه بتوانم، فقط اصلاح [امر شما] را مي‌خواهم و موفقيت من فقط ازجانب خداست.

و خانم‌ها، هريک در حوزة کاري خود، چقدر فرق کرده است. نسل جديدي که در خانوادة متدينان به وجود مي‌آيند، انگار که مسئلة حيا را ارزشي اسلامي نمي‌دانند و رعايت نمي‌کنند. اطاعت والدين و احترام به آنها، به فراموشي سپرده شده است. در روايات آمده از ادب اسلامي اين است که فرزند در حضور پدر، پيش از او ننشيند.(1) اکنون ديده مي‌شود که فرزند در مقام تأديب پدر برمي‌آيد و سيلي هم به او مي‌زند! اين‌گونه فرهنگ تغيير کرده است. آيا در اين اوضاع، ديگر تکليفي در کار نيست؟ البته پيش‌بيني کردند که در آخرالزمان چنين مي‌شود، اما نگفتند که به‌جبر چنين مي‌شود. افراد با اختيار خود چنين مي‌کنند و دربرابر آن مسئول خواهند بود. صرف اينکه پديده‌اي از تقديرات است، به‌معناي سلب تکليف نيست. تکاليف به‌جاي خود محفوظ‌اند و به‌اندازه‌اي که افراد اختيار دارند، بايد مسئوليت آنها را بپذيرند.

البته در چنين فضايي، عمل کردن به وظايف، بسيار دشوار مي‌شود و به همين سبب فرموده‌اند: نگه داشتن دين در آخرالزمان، از نگه داشتن آهن سرخ‌شده در کف دست، مشکل‌تر است.(2) اما متقابلاً، ثواب کساني که همت کنند و اين آتش را در کف دست نگه دارند، صدها برابر است. به همان اندازه که تکليف دشوارتر مي‌شود، بر ارزش آن افزوده شده، پاداش آن نيز بيشتر مي‌شود. هنگامي‌که امتحان دشوار مي‌شود، قبولي در آن، بسيار امتياز دارد و در‌مقابل، اگر کسي مردود شود، بسيار سقوط مي‌کند. معناي اينکه در آخرالزمان، فتنه‌ها و امتحان‌ها فراوان مي‌شوند، درواقع اين است که ظرفيت انسان‌ها وسعت مي‌يابد و آنها قابليت مي‌يابند در امتحان‌هاي دشوار قرار گيرند. تفاوت امتحان‌هاي آخرالزمان با دوران‌هاي پيشين، مانند تفاوت امتحان کلاس اول ابتدايي با امتحان پايان دورة متوسطه است. امتحان دومي، بسيار دشوارتر است، ولي نشانة اين است که فرد چنان رشد کرده است که مي‌تواند اين امتحان را از سر بگذراند. در آخرالزمان امتحان‌ها دشوار مي‌شوند، اما روي ديگر سکه اين است که انسان‌ها در آخرالزمان رشد کرده‌ و ظرفيت بسياري يافته‌اند. آنان در دوره‌ها‌ي پيش، چنين لياقت و


‌1. محمد‌بن‌يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص158.

‌2. محمد‌بن‌حسن طوسي، الامالي، ص484.

آمادگي‌اي براي امتحان‌ها‌ي دشوار نداشتند. به همين سبب مي‌بينيد طفلي سيزده‌ساله، ره صدساله را طي مي‌کند. در دوران انقلاب اسلامي موارد فراواني از‌اين‌دست رخ داد که يکي از آنها معروف و نمونه شد؛(1) ولي صدها مورد گمنام در گوشه‌و‌کنار وجود داشته و دارند که کسي از آنها خبر ندارد. اما خداوند، اسرار و احوال بندگان خود را براي ديگران افشا نمي‌کند. آنها با خدا روابط ويژه دارند و خدا دوستان خود را در پرده نگه مي‌دارد و به‌سرعت آنها را لو نمي‌دهد. اکنون در‌ميان مردم بندگاني هستند که در اعصار ديگر، نظير آنها کم پيدا مي‌شد، ولي اکنون فراوان‌اند و بسيار سريع ترقي مي‌کنند. البته امتحان‌ها‌ي دشوار نيز هستند و آنها بايد مشکلات را تحمل کنند و خون دل بخورند.

پس پيشگويي دربارة اين فتنه‌ها و اين باور ‌که آنها از تقديرات خدايند و در آخرالزمان فتنه‌ها‌ي دشوار پديد مي‌آيند، به اين معنا نيست که ما مجبور به تسليم در‌برابر آنها باشيم؛ بلکه ما تکليف داريم در حد توانمان، با فساد و ظلم، چه در داخل و چه در سطح بين‌المللي و جهاني، مقابله و مبارزه کنيم، و به‌اندازة‌ توان خود کار کنيم، چه کار فردي و چه کار جمعي و گروهي. آن‌چنان‌که در نزديکي‌ها‌ي پيروزي انقلاب اسلامي، حرکتي ملي در کل کشور پديد آمد و به برکت راهنمايي‌ها‌ي امام راحل‌ـ رضوان الله عليه‌ـ مردم تکليف خود را فهميدند و اين امتحان را به‌خوبي انجام دادند. شما در طول تاريخ به‌ندرت مي‌بينيد که امتحاني دسته‌جمعي، به اين خوبي برگزار شده باشد. نظير آن امتحان، در همين سال اخير نيز واقع شد و مردم، خوب امتحان‌ دادند(2) راه مورد رضايت خدا و امام زمان و نايب برحقش را فداکارانه با جان و دل پيمودند و در‌مقابل همة دشواري‌‌ها و مشکلات نيز مي‌ايستند. در دوران‌هاي پيشين، همواره چنين نبوده است. اينکه جامعه براي امتحانات بزرگ و ترقيات بسيار آمادگي دارد، نشانة رشد


‌1. شهيد محمد‌حسين فهميده كه در روزهاي آغازين جنگ تحميلي، در دفاع از مرزهاي كشور اسلامي ايران، در منطقة شلمچه در استان خوزستان، خود را به زير تانك دشمن انداخته، ضمن به هلاكت رساندن تعدادي از دشمنان، خود نيز به فيض شهادت نايل آمد.

‌2. اوج اين امتحان، در روز نهم دي‌ماه سال 1388 بود كه مردم در سراسر كشور، به آرمان‌هاي امام، انقلاب و رهبري معظم اعلام وفاداري كرده، دشمنان داخلي و خارجي نظام اسلامي را به‌كلي مأيوس نمودند.

آن است؛ هرچند دشواري آنها به‌اندازة جان کندن است. گاهي شخصي در يک روز، ثواب صد شهيد دارد و گويا صد بار به ميدان جنگ و جهاد مي‌رود و کشته مي‌شود. يعني تا اين اندازه، تکاليف دشوار براي انسان پديد مي‌آيند و آدمي بايد مقاومت کند. گاهي انسان بايد برخي چيزها را بگويد و برعکس، بعضي وقت‌ها بايد سکوت کند. سکوت نيز گاهي بسيار دشوار است، ولي وقتي وظيفه است، حکم جهاد دارد. رزمنده در ميدان جنگ و جهاد، يک بار شهيد مي‌شود و ثوابي مي‌برد. ولي انسان مي‌تواند بر‌اثر اطاعت و انجام تکاليف دشوار، هر روز صد بار ثواب شهيد را ببرد. گاهي انسان بايد خون دل بخورد و از خود مايه بگذارد و صبر کرده، مشکلات را تحمل کند و از منافعي صرف‌نظر کند. گاهي يک سخن حق در‌برابر پيشواي ظالم، از صد جهاد بيشتر ثواب دارد: اَيُّ الجهاد افضل؟ قال: کلمة حق عند امام ظالم.(1) اينکه شخص در يک روز مي‌تواند صد بار شهيد شود، نشانة اين است که ظرفيت او افزايش يافته است. مردم در عمرشان يک بار آرزو مي‌کنند شهيد شوند، و اين فرد در يک روز، صد بار ثواب شهادت دارد! اين نشانة اين است که ظرفيت او افزايش يافته است. نبايد از خدا گله‌مند باشيم و بگوييم که چرا ما را در اين زمان قرار داده که اين امتحان‌ها‌ي دشوار داشته باشيم؟ زيرا جا دارد نخست خدا بفرمايد که من در کارم با شما مشورت نمي‌کنم و احتياج به مشاور ندارم و هرچه صلاح بدانم عمل مي‌کنم؛ و دوم اينکه شما بايد بفهميد که خودِ اين امتحان‌ها و اينکه به شما اجازة ورود به ميدان اين امتحان‌هاي بزرگ را مي‌دهم، رحمتي ازناحية من است. ورود به برخي امتحانات، خود امتياز بزرگي است؛ زيرا به هرکس اجازه نمي‌دهند به ميدان هر امتحاني وارد شود، و شروطي دارد و فرد بايد مدارکي ارائه کند دال بر اينکه من اين اندازه درس خوانده‌ام. همين‌که خدا اجازه مي‌دهد وارد ميدان اين امتحان شويد، امتياز است و معنايش اين است که او شما را پذيرفته و لياقت اين امتحان را داريد. پس به‌جاي گله‌مندي از تکليف دشوار، بايد شکر خدا را به‌جا آوريم.


‌1. ورام‌بن‌ابي‌فراس، مجموعة ورام، ‌ج2، ص200: كدام جهاد برتر است؟ فرمود: سخن حقي دربرابر پيشوايي ستمگر (در عوالي الئالي، ج1، ص432 افضل الجهاد كلمه حق عند امام جائر آمده است).

بنابراين وجـود اين امتحانات و پيش‌بيني‌ها ـ حتي در‌صورتي‌که قطعـي باشند‌ـ به‌هيچ‌وجه به اين معنا نيست که تکليف از ما ساقط مي‌شود و وظيفة ‌ما تسليم محض است و هرچه پيش آمد، خوش آمد؛ بلکه بايد همواره به فکر انجام وظيفة خود باشيم.

 

عموميت فتنه و امتحان

پيش‌تر گفتيم که امتحانات را مي‌توان دو بخش کرد: يکي امتحاناتي که موجب گرفتاري‌ها، ناراحتي‌ها، زحمت‌ها، بيماري‌ها و مانند آنها مي‌شوند، و درواقع آثار سوء آنها به امور مادي و دنيوي مربوط‌اند؛ و نوع ديگر فتنه‌ها در دين است؛ آشفتگي‌ها‌يي که موجب حيراني و سردرگمي افراد و باعث خطا کردن و ناخواسته به راه باطل رفتن است. هرکدام از اين امتحانات، گاهي فردي و گاهي اجتماعي است.

براي اينکه بدانيم هيچ‌کس از «فتنه» با همين تعبير قرآني‌ آن، استثنا نيست، توجه به مواردي که در قرآن آمده، ضروري است. قرآن دربارة شخص پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در دو آيه نشان داده که ايشان در معرض فتنه قرار گرفته است و به ايشان هشدار مي‌دهد که مبادا در اين فتنه کم بياوري و مردود شوي. در يک ماجرا، فردي از قبيله‌اي که به اسلام خدمت کرده و به پيشرفت اسلام کمک‌هايي کرده بودند، دزدي کرد و رسوا شد و ثابت شد که او دزدي کرده و بايد دست او را ببرند. براي بزرگان قبيله، اين حُکم بسيار سنگين بود. بدنامي بزرگي براي قبيله بود که يکي از آنان دزدي کرده باشد و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دست او را قطع کند. افراد قبيله به تکاپو افتاده، به‌زحمت از هر دري وارد شدند که به‌گونه‌اي پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را از اجراي حد منصرف کنند. آيه‌اي نازل شد که مضمون آن اين است: به حکم خدا حکم کن و هواهاي نفس باعث نشود تو از اجراي حکم خدا منصرف شوي. کساني درصدد برآمدند که تو را دچار فتنه کنند و در دام بيندازند تا برخي تکاليف را درست انجام ندهي؛ مبادا از آنها فريب خوري. بايد حکم خدا را انجام دهي و از هواها و خواسته‌هاي آنان پيروي نکني.(1)


‌1. مائده (5)، 49.

آية ديگر ـ برحسب‌ احاديثِ بيانگـر اسباب نزول و روايات تاريخي(1) ـ دربارة قبيله‌اي است که به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: ما حاضريم مسلمان شويم، با شما همراهي کنيم، پيمان ببنديم که با شما در جنگ‌ها شرکت کنيم و نيروهاي خود را در اختيارتان بگذاريم، به سه شرط: اول اينکه شما در نمازتان خم مي‌شويد و سپس به خاک مي‌افتيد و سجده مي‌کنيد. اين‌ کار براي ما بسيار دشوار است. اين کار را از ما برداريد. روي خاک افتادن، در ‌شأن ما نيست (آنها از اشراف بودند و تکبر و تفرعن داشتند)؛ دوم آنکه بت‌ها را به دست خود نشکنيم؛ و سوم آنکه، يک سال ديگر از بت لات استفاده کنيم. قرآن مي‌فرمايد: وَإِن کادُواْ لَيَفْتِنُونَک عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْک لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ.(2) نزديک بود که تو هم تحت تأثير قرار گيري. شما حساب کنيد در آن اوضاع دشواري که مسلمانان آن زمان داشتند، يعني نه امکانات مادي داشتند و نه نيروي انساني، دشمنان فراوان هم از اطراف، آنان را احاطه کرده بودند، در اين اوضاع عده‌اي مي‌گويند ما حاضريم همه‌چيز را با شرط خاصي در اختيار شما بگذاريم. به‌طور‌طبيعي، هر سياست‌مداري اين پيشنهاد را مي‌پذيرد و مي‌گويد که اکنون ما از کمک اينها استفاده مي‌کنيم، بعد با‌هم به توافق مي‌رسيم و راه‌حلي مي‌يابيم. گويا به ذهن پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) خطور کرد که آيا مي‌شود ما اين شرط را از اينها بپذيريم و در ابتدا نماز را از آنها نخواهيم؟ بيايند به کمک ما بجنگند تا بر دشمنان پيروز شويم و بعد ببينيم خدا چه دستوري مي‌دهد. در ادامه، آيه مي‌فرمايد که اگر چنين کاري کرده بودي، دو برابرِ آنچه ديگران در چنين موردي مجازات مي‌شدند، تو را مجازات مي‌کرديم، و ديگر هيچ‌کس در‌برابر خدا تو را ياري نمي‌کرد. تو جز اطاعت امر ما و رساندن پيام ما، حق نداري کاري کني. از روايات مي‌توان فهميد که فقط به


‌1. إنها نزلت في وفد ثقيف قالوا نبايعك على أن تعطينا ثلاث خصال لا ننحني بفنون الصلاة ولا نكسر أصنامنا بأيدينا وتمتعنا باللات سنة فقال لا خير في دين ليس فيها ركوع ولا سجود فأما كسر أصنامكم بأيديكم فذاك لكم وأما الطاعة للات فإني غير ممتعكم بها وقام رسول الله(صلى الله عليه وآله) وتوضأ فقال عمر بن الخطاب ما بالكم آذيتم رسول الله أنه لا يدع الأصنام في أرض العرب فما زالوا به حتى أنزل هذه الآيات عن ابن عباس‏ (ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج6، ص665).

‌2. اسراء (17)، 73: و راستي كه نزديك بود تو را از آنچه به تو وحى كرديم بفريبند [و غافل كنند] تا بر ما غير از آن‌ را [كه به تو وحى كرديم] ببافى.

ذهن پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خطور کرد و اظهار‌نظري نيز نکرد. وَإِن کادُواْ لَيَفْتِنُونَک؛ «نزديک بود... ». پس شيطان فتنه‌گر، حتي از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) هم دست نمي‌کشد، و اسبابي فراهم مي‌کند که در جايي لغزش صورت گيرد. ولي خداي متعال، بندگان مخلَص خود را حمايت مي‌کند و نمي‌گذارد بلغزند. معناي عصمت همين است. اين همان ارشاد است، نه اينکه خدا اختيار را از آنان سلب کند، بلکه هشدار مي‌دهد که متوجه باش. اين همان کمک و توفيق الهي است. بنابراين گاهي ممکن است شيطان، اين‌گونه فتنه‌ها را حتي براي انبيا و اولياي خدا زمينه‌سازي کند.

آنچه براي ما مهم است و بايد بيشتر دربارة آن حساب کنيم، فتنه‌ها‌ي اجتماعي است و هدف فتنه‌گران، گمراه و منحرف کردن جامعه است، يعني شيطان آن‌قدر نيروهايش را متمرکز مي‌کند، نقشه مي‌کشد، طراحي مي‌کند و چه‌بسا سال‌ها کار مي‌کند، تا امتي را گمراه و مسير هدايت جامعه‌اي را عوض کند. اينجاست که خطرها بسيار بزرگ‌اند و بايد ببينيم که قرآن چگونه ما را راهنمايي مي‌کند و در مقابله با اين فتنه‌ها چه وظيفه‌اي داريم.

 

نجات فتنه‌زدگان

در هر فتنه‌، سه عنصر تصور مي‌شود: اول، فتنه‌جو يا فتنه‌انگيز و فتنه‌گر. اين عنصر، خود قابل تقسيم به انواع متعدد است، ولي ما همه‌ را يک‌جا و بدون تفکيک در نظر مي‌گيريم؛ دوم، کساني که فريب فتنه‌گران را مي‌خورند و دچار تبعات فتنه شده، منافع و مصالحي را از دست مي‌دهند. سوم، کساني که نه فتنه‌گرند و نه فتنه‌زده. و مي‌توان آنها را «فتنه‌گريز» ناميد. فتنه‌گريز، ازنظر شخصي بايد دو چيز را رعايت کند: يکي حفظ دين خود، و ديگر سواري ندادن به ديگران. اما او دربارة فريب‌خوردگان و گرفتاران در دام فتنه نيز وظايفي دارد. وقتي آتشي شعله‌ور شده و نزديک است دامن‌گير کسي شود، چه بايد کرد؟‌ بايد دست او را گرفت و از آتش دور کرد و اگر کسي در آتش مي‌سوزد، بايد آتش را خاموش، و حادثه‌ديده را درمان کرد. بنابراين فتنه‌گريزان، جز وظيفه‌اي که دربارة خود دارند، وظايفي نيز درباب افرادِ در معرض فتنه دارند، تا آنان را از سقوط در دام فتنه بازدارند و افتادگان در اين دام را نجات دهند.

مقابله با فتنه‌گران

فتنه‌گريزان، دربارة فتنه‌گران نيز وظيفه‌اي دارند، چه پيش از شعله‌ور شدن آتش فتنه، و چه پس‌از‌آن. با آتش‌افروزان چه بايد کرد؟ در اينجا نيز وضعيت‌ها و حالت‌هاي گوناگوني وجود دارند. گاهي انسان قدرت دارد از آتش‌افروزيِ فتنه‌گران جلوگيري کند، يا آتشِ برافروخته را به‌تنهايي خاموش کند. اما گاهي به عده و عُدّه نياز دارد. در‌اين‌صورت، فتنه‌گريز به تنهايي توان برابري با فتنه‌گران را ندارد و نمي‌تواند آنان را از بين ببرد يا جلوي کارشان را بگيرد. انواع فتنه نيز با يکديگر فرق مي‌کنند و مقابله با هر فتنه‌، فعاليت ويژه‌اي مي‌طلبد. اگر فتنه‌گريز نمي‌تواند جلوي فتنه را بگيرد، دست‌کم بايد آن را تضعيف کرده، شعله را کم کند، آبي بر آتش فتنه بريزد، افرادِ در معرض فتنه‌ را از آن دور کند، دسيسه‌هاي فتنه‌گران را افشا کند و به ديگران هشدار دهد.

 

راز وجوب فتنه‌زدايي

ممکن است کساني بگويند: مگر نه اين است که فتنه‌گران، با عمد و آگاهي اقدام به فتنه‌انگيزي کرده‌اند، و فتنه‌زدگان در انجام وظيفه کوتاهي کرده‌اند زيرا لازم بود خود را بپايند تا در دام فتنه قرار نگيرند. اکنون نيز که آنها در دام افتاده‌اند، تقدير و قضا‌و‌قدر است و به ما ارتباطي ندارد(!). اين سخن به‌دلايل متعدد نادرست است. وجوب امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر، وجوب ارشاد جاهل، وجوب مبارزه با ظلم، وجوب نجات غريق، همه از احکام اسلام‌اند و شايد بتوان صرف‌نظر از اين احکام شرعي و واجبات متعددي که در اين زمينه‌ها هستند، به حکم روشن عقل استناد کرد. اين شعر معروف است: «چو مي‌بيني که نابينا و چاه است / اگر خاموش بنشيني گناه است». اين مطلب، احتياج به برهان و دليل تعبدي ندارد و هر انسان پاک‌فطرت، وقتي مي‌بيند انسان ديگري در معرض خطر است، نمي‌تواند آرام بنشيند. اگر نابينايي در حال حرکت است و بر سر راه او چاله‌اي بزرگ است که ممکن است او در آن بيفتد و سر و دستش بشکند و چه‌بسا به مرگ او منتهي شود، بايد دستش را گرفت و از خطر سقوط محافظت کرد. بنابراين در اينجا به دليل تعبدي نياز نيست. اکنون بايد انديشيد و توجه کرد که از بين رفتن احکام اسلام و رواج بدعت‌ها، از هر آتش‌ مهيبي خطرناک‌تر است؛ زيرا خسارت

آتش‌سوزي‌ها محدود است و حداکثر، چند روز از زندگي اين دنيا را از آدمي مي‌گيرد و به هرحال، خسارتش محدود است. اما اگر کسي در چالة بي‌ديني افتاد، ضرر نامحدود دارد؛ زيرا عذاب آخرت نامحدود است. چگونه وجدان انسان راضي مي‌شود که آرام بنشيند و ببيند کسي دين خود را از دست مي‌دهد! اگر هيچ دليلي تعبدي نيز نداشتيم، عقل و وجدان ما کافي بود:   فَألْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.(1) خدا اين اندازه شعور به هر انساني داده است که در چنين جاهايي، نجات افراد غريق را وظيفة خود بداند. افزون بر دستورهاي مؤکدي که در قرآن و روايات دربارة موضوعاتي ازقبيل ارشاد جاهل، امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر و امثال آنها داريم، در سيرة اولياي دين نيز عمل به اين وظايف را آشکارا مي‌بينيم. در زيارت اربعين امام حسين(عليه السلام) چين آمده است: وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيک لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلَالَة؛(2) سيدالشهدا(عليه السلام) خون دلش را داد ـ آخرين خوني که از قلب مبارکش جـاري شد‌ ـ تا بندگان خدا را از جهالت و سرگرداني گمراهي نجات دهد. چگونه مي‌توان شيعة چنين امامي بود و دربرابر ضلالت و جهل مردم، بي‌توجه بود؟ بنابراين فتنه‌زدايي و نجات فتنه‌زدگان، وظيفه و تکليفي اجتماعي است و دلايل فراواني دارد و منحصر به يک يا دو دليل نيست.(3)

به‌اين‌ترتيب، سه دسته تکليف دربارة فتنه داريم. اگر دربارة نماز يک وظيفه داريم و آن اين است که نماز بخوانيم، اما درزمينة فتنه‌ها سه نوع وظيفه داريم: وظيفة اول، مربوط به خودمان؛ وظيفة دوم، مربوط به فتنه‌گران؛ و وظيفة سوم، دربارة فتنه‌زدگان است. اما اين وظايف چه هستند و چگونه بايد عمل کرد؟ براي روشن شدن اين مطالب، در چند محور بايد بحث کنيم.

 

لزوم باور کردن وجود فتنه و توطئه

چند نوع شناخت بايد کسب کنيم تا بتوانيم به وظايفمان درست عمل کنيم: اول اينکه باور کنيم


‌1. شمس (91)، 8: و به او بدي و خوبي او را الهام كرد.

‌2. محمد‌بن‌حسن طوسي، التهذيب، ج6، ص59.

‌3. از جملة اين دلايل، اينهايند: آيات قرآن، احاديث، سيرة ائمة اطهار(عليه السلام) به‌ويژه سيرة سيدالشهدا(عليه السلام)، تا عقل و وجـدان
ـ چه اين دو يكي باشند يا متعدد ـ كه به‌مثابه عامل دروني مطرح اسـت و هيچ عاقل پاك‌فطرتي نمي‌تواند در اين اوضاع آرام گيرد، و از درون تحريک مي‌شود تا به فردِ در معرض خطر كمك كند. اين عاملي الهي در درون هر انساني است.

فتنه‌اي در کار است. يکي از شگردهاي فتنه‌گران از چند دهة پيش، دست‌کم از بيست سال قبل، بحث توهم توطئه بود.(1) اين مطلب موضوع سخنراني و مقالة آنان بود و تأکيد مي‌کردند توطئه‌اي


‌1. از همان سال‌هاي اول پيروزي انقلاب، امام در سخنان و نوشته‌هاي خود، راجع به توطئه‌‌ها هشدار مي‌دادند و مي‌گفتند که مواظب توطئه‌ها باشيد. دشمنان مي‌خواهند ما را به همان وضع اول، پيش از انقلاب برگردانند. در‌مقابل، کساني که گاهي عنوان‌هاي روشن‌فکر و رهبران فکري و مانند آنها را نيز يدک مي‌کشيدند و مي‌کشند، اصرار داشتند که توطئه‌اي وجود ندارد. مي‌گفتند توهم است. آنها مقاله مي‌نوشتند، بحث مي‌کردند، سخنراني مي‌کردند و مي‌گفتند که اين توطئه‌هايي که مي‌گويند، توهم‌اند و توطئه‌اي در کار نيست و اينها جريانات عادي اجتماعي هستند. مردمي در اينجا دلشان خواسته حکومت خود را عوض کنند، کسان ديگري هم منافعي داشته و دارند و اكنون ناراحت هستند و مي‌خواهند منافع را از راه ديگري تأمين کنند. بايد كوشيد هم منافع آنها تأمين شود، هم خواسته‌هاي مردم عملي شود. اين توطئه نيست و جرياني طبيعي و عادي است. آنها بر اين موضوع بسيار اصرار داشتند و هنوز هم اصرار دارند. عنوان و تيتر «توهم توطئه» در‌ميان آنان معروف بود، كه تعريض به فرمايش‌هاي امام يا مقـام معظم رهـبري ـ ايده الله‌ـ يا سـاير کساني بود که دربارة توطئه‌ها هشدار مي‌دادند. مخصوصاً آن حلقة معروف (كيان) راجع به اين موضوعات بسيار نوشتند و بحث کردند. اينکه من عرض مي‌کنم شرط اول اين است که قبول داشته باشيم توطئه‌اي در كار است، در‌مقابل اين تفكر است؛ يعني آنها که مي‌گويند اين فكرها توهم هستند و توطئه‌اي نيست، فتنه‌اي در کار نيست و جريان عادي زندگي اجتماعي است، هيچ‌وقت اين احساس را که بايد در‌مقابل فتنه‌جويان موضع خاصي گرفت و وظيفه‌اي انجام داد، نخواهند داشت. اگر اين جريانات اخير، ضررهاي فراوان داشت، خوشبختانه منافعي نيز داشت و حقايقي براي عموم مردم روشن شد. اگر اين جريانات رخ نداده بود، بسياري از مردم در اشتباه مي‌ماندند، و در اشتباه ماندن آنان آرام‌آرام خسارت‌هايي تحميل مي‌کرد، بدون اينکه حساسيتي داشته باشند. مثال ساده‌اي بزنم. گاهي بيماري‌اي مسري در جامعه‌اي رواج پيدا مي‌کند و بايد در‌مقابل آن عکس‌العمل نشان داد و دستگاه‌هاي مربوط هشدار مي‌دهند و تيمي را براي واكسيناسيون و چيزهاي ديگري مجهز مي‌کنند، و مي‌گويند مردم مواظب باشيد. مانند آنچه چندي پيش دربارة آنفلوآنزاي نوع آ مطرح شد. همه حواسشان را جمع مي‌کنند و اضطرابي هم در جامعه پديد مي‌آورد، ولي همه با حواس جمع، اقدامات لازم را صورت مي‌دهند. اما فرض كنيد هيچ سروصدايي نباشد، و آرام ميکروبي وارد شود و کم‌کم شيوع يابد، مردم هم مبتلا شده، خيال کنند سرماخوردگي‌اي عادي است و هر روز بر تلفات افزوده شود و آخرش هم نفهمند که بيماري خاصي بوده و مي‌بايست در‌مقابل آن اقداماتي انجام داد. در طول تاريخ، فراوان رخ داده كه بيماري‌هاي ناشناخته‌‌‌‌‌اي مانند وبا و طاعون گاهي شايع مي‌شدند و هزارن نفر را مي‌کشتند و معلوم نمي‌شد علت اين بيماري‌ها چه بوده است.

اگر در فتنه‌ها، افراد به‌سرعت شناسايي شوند، و معلوم شود چه مقاصدي دارند و چه ضررهايي ممکن است به جامعه بزنند، مردم حساس مي‌شوند و از خود مواظبت خواهند كرد و تا بتوانند، جلوگيري مي‌کنند. اما اگر آتش زير خاکستر باشد و آرام‌آرام کار خود را بکند، حساسيتي در جامعه ايجاد نكرده، سرانجام، ضرر خود را ايجاد خواهد کرد. مردم نيز حساس نمي‌شوند. کم‌کم به‌ويژه ضررهاي فرهنگي وارد مي‌شوند، و آرام‌آرام ارزش‌ها کم‌رنگ، و اعتقادات و باورها ضعيف مي‌شوند، علاقه به نظام و اسلام و انقلاب و سران نظام و رهبران کم‌رنگ مي‌شود، و کسي هم نمي‌گويد چيز تازه‌اي است. اين پديده بسيار بدتر از اين است که شوکي داده شود و مردم بفهمند کساني منشأ اثرند و مي‌خواهند خطري ايجاد کنند. اگر چنين شود، مردم سريع‌تر خودشان را آماده مي‌کنند و خطرهاي بعدي دفع مي‌شوند.

در کار نيست و کسي ‌که چنين بگويد، دچار توهم شده است. آن‌قدر در‌اين‌زمينه بحث شد که در برخي مجلات، هر هفته و در هر شماره مقاله مي‌نوشتند که مسئولان کشور براي تثبيت موقعيت خود، اين توهمات را براي مردم ايجاد مي‌کنند. خود همين‌که انسان باور کند توطئه‌اي در کار است، نخستين قدم براي فتنه‌ستيزي است. اما اگر باور به توطئه نباشد، به‌طور‌طبيعي آمادگي براي انجام هيچ عملي نيز پديد نخواهد آمد. مي‌گويند اين حرف‌ها دروغ‌هاي سياسي است و سياست، پدر و مادر ندارد.

يکي از نتايج فتنة سال 1388 اين بود که ديگر کسي وجود فتنه را انکار نمي‌کند و ديدگاه توهم توطئه ندارد. اين فتنه‌ها همان‌گونه که ضررهاي بي‌شماري داشتند، منافع بسياري نيز داشتند؛ از‌جمله اينکه بسياري مطالب پشت پرده و اسراري فاش شدند، و بسياري از دشمنان شناخته شدند. اگر اين جريانات اتفاق نيفتاده بودند، کسي باور نمي‌کرد. بنده پس از شصت سال طلبگي، باور نمي‌کردم اين جريانات اتفاق بيفتد. با‌اينکه دست‌کم چهل سال است که از نزديک با مسائل سياسي آشنا هستم، اما نمي‌توانستم اين جريان را باور و پيش‌بيني کنم. اگر کسي مي‌گفت، به او مي‌خنديدم. مگر مي‌شود چنين کساني اين‌گونه کارها را صورت دهند؟! يکي از برکات حوادث پس از انتخابات سال 1388، همين بود که معلوم شد اينها توهم نيستند، بلکه واقعيت‌هايي هستند که وجود دارند. ولَن تَرْضَى عَنک الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ؛(1) يهود و نصاري از شما راضي نمي‌شوند تا شما هم تابع آنها شويد. آنها بدون اين، از شما راضي نخواهند شد و دست از کارشان برنمي‌دارند. آيات صريحي از قرآن هست که تا پيش‌از‌اين سي يا چهل سال اخير، مي‌بايست اينها را با زحمت و با شواهد و قراين اثبات مي‌کرديم و نشان مي‌داديم که کشورهاي استعمارگر به‌واقع دشمنان دين ما هستند. سياست‌مداران ما باور نمي‌کردند. آنان مي‌گفتند که استعمارگران، دشمنِ مال ما هستند و نفت ما را مي‌خواهند. ما براي اينکه جانمان سالم باشد، نفت را به آنها مي‌دهيم و مي‌گوييم: دست از جانمان برداريد. آنها خيال مي‌کردند با اين کارها مي‌توان از چنگال آنها نجات يافت. افرادي اندک مثل امام پيدا مي‌شدند


‌1. بقره (2)، 120.

که مي‌فهميدند آنها دشمن اسلام هستند. امام فرياد مي‌زد که اينها از اسلام سيلي خورده‌اند، و صرفاً دشمن من و شما نيستند. اما آنها اين‌ حرف را باور نمي‌کردند. بنده سال‌ها پيش فکر مي‌کردم با قراردادي مسالمت‌آميز مي‌توان نفت را به آنان داد تا در‌عوض، آنها دست از سر ما بکشند و بگذارند دينمان را حفظ کنيم. اين فکر، از‌سرِ سادگي و کم‌تجربگي بود. اکنون هم صاحبان چنين فکري کم نيستند و مي‌گويند امريکا براي نفت مي‌جنگد. نفت را بدهيد تا در‌پي کار خود برود و اين‌قدر خون‌ريزي نکند. غافل از اينکه تا اسلام هست، آنان دست از سر من و شما برنمي‌دارند. هروقت ما از اسلام استعفا داديم، آنها دست برمي‌دارند.

قرآن درباره خودِ پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مي‌گويد: وَإِن کادُواْ لَيَفْتِنُونَک عَنِ الَّذِي أوْحَيْنَا إِلَيْک لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوک خَلِيلاً؛(1) اينها تلاش مي‌کنند تا تو دست از وظيفة پيامبري برداشته، کوتاه بيايي. اگر چنين کردي و چيزهايي به ما نسبت دادي که واقعيت نداشتند، يا بدعتي پذيرفتي، تو را دوست صميمي خودشان قرار مي‌دهند. پس مشکل اصلي آنها، دين است. اگر در‌اين‌باره کوتاه آمدي، نه‌تنها با تو دشمني‌اي ندارند، بلکه تو را دوست صميمي خود خواهند گرفت. «خلّت» حداکثر رفاقت است.(2) معناي آيه اين است که اگر تو در دين کوتاه بيايي، دشمنان فعلي، تو را دوست صميمي خود قرار مي‌دهند و با تو دشمني نمي‌کنند. اين سخن دربارة پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بود. آيا دربارة ما غير از اين است؟! جنبه‌اي از فتنه‌ها همين است که به ما وانمود کرده‌اند که با ما دشمني ندارند، و مي‌گويند که عالمان و روحانيان وَلَوْ لاَ أن ثَبَّتْنَاک لَقَدْ کدتَّ تَرْکنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً * إِذاً لأذَقْنَاک ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَک عَلَيْنَا نَصِيرًا؛(3)


‌1. اسراء (17)، 73: و راستي كه نزديك بود تو را از آنچه به تو وحى كرديم بفريبند [و غافل كنند] تا بر ما غير از آن‌ را [كه به تو وحى كرديم] ببافى.

‌2. خداوند، حضرت ابراهيم را پس از نبوت و رسالت و امامت، به‌مثابه دوست و خليل خود انتخاب كرد.

‌3. اسراء (17)، 74، 75.

اگر تو را ثابت‌قدم نمي‌کرديم، نزديک بود که به آنان اندکي اعتماد کني و در‌اين‌صورت، عذابي دوچندان در دنيا و آخرت به تو مي‌چشانديم و هيچ ياوري براي خود دربرابر ما نمي‌يافتي. اگر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) اندکي به آنان تمايل پيدا مي‌کرد و به پيشنهادهاي کفار روي خوش نشان مي‌داد، خدا او را به چنان عذابي در دنيا و آخرت مبتلا مي‌کرد که ديگر هيچ‌کس به فرياد او نمي‌رسيد و او دربرابر خدا ياوري نمي‌يافت. وظيفة سنگين پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، ائمة اطهار(عليه السلام) و جانشينانِ آنها چنين است. مگر جانشين پيغمبر و امام شدن آسان است؟ آيا جانشيني فقط براي اين است که کسي سهم امام بگيرد و به ديگران بدهد؟ همان وظايفي که بر دوش پيغمبر و امام بود، وليّ فقيه بايد در اين زمان در مقياس خود و در حوزة قدرتش به آنها عمل کند. او بايد دين و ارزش‌ها‌ي ديني را حفظ کرده، از بدعت‌ها جلوگيري کند.

پس ما بايد نخست بفهميم فتنه‌اي در کار است، و سپس فتنه‌گران را شناسايي کنيم. فتنه‌ها‌ي پيچيده چنان‌اند که فتنه‌گر، خود را دوست شما معرفي کرده، فرافکني مي‌کند، ديگران را عاملان فتنه‌ معرفي مي‌کند و به شما وانمود مي‌کند خيرتان را مي‌خواهد. پس‌از‌آن، بايد عامل فتنه را شناسايي کنيم. چه کساني خواهان ايجاد فتنه‌اند؟ آنها چه انگيزه‌اي دارند؟ راهکارهاي آنان کدام‌اند و چه نقشه‌هايي دارند؟ امام خميني(ره)که نيروي دشمن‌شناسي، تيزبيني ويژه‌اي داشت، همان اوايل انقلاب فرمود: شيطان بزرگ، امريکاست. آن زمان، بسياري از دوستان انقلاب نيز اين حرف را باور نمي‌کردند. هنوز اتحاد جماهير شوروي، قدرت بزرگ کمونيست جهان، سر کار بود. آنان بي‌دين، منکر خدا و ساير مسائل معنوي بودند. افرادي ساده مي‌گفتند: آيا شوروي که منکر خداست دشمني بيشتري با دين دارد، يا امريکا که دست‌کم پيغمبران را به جز پيامبر اسلام قبول دارد؟ پس اگر بخواهيد به دشمني بگوييد «شيطان بزرگ»، بايد به شوروي بگوييد. اما امام با آن فراست خدادادي‌ فرمود: شيطان بزرگ، امريکاست و هرچه فرياد داريد بر سر امريکا بکشيد. همان وقتي‌که دست‌نشانده‌ها‌ي شوروي در ايران دست‌اندرکار بودند،(1) و هنوز شوروي در اينجا مشغول فعاليت و توطئه‌چيني بود، امام فرمود: هرچه فرياد داريد، بر سر امريکا


‌1. منافقين (سازمان مجاهدين خلق) در ابتدا با شوروي هم‌پيمان بودند و سپس در دامن امريکا افتادند.

بکشيد. اين فراست خدادادي است. شناختن اينکه چه کسي دشمن و فتنه‌گر اصلي است، بسيار مهم است و انسان تا دشمن را نشناسد، نمي‌تواند درست موضع‌گيري کند؛ زيرا نمي‌داند با چه کسي روبه‌رو خواهد شد. پس بايد پيش از اقدام عملي، فتنه‌گر اصلي را بشناسيم، سپس راه‌هاي نفوذ او را شناسايي، و نقطه‌ها‌ي آسيب‌پذير خود را مشخص کنيم. در جنگ فرهنگي نيز مانند جنگ نظامي، بايد نقطه‌ها‌ي آسيب‌پذير مرزها و جبهه‌ها را شناسايي کرد تا راه نفوذ دشمن بسته شود. بايد ببينيم کجاي فرهنگ ما آسيب‌پذير است و دشمن مي‌تواند از آنجا وارد شود. کشف نقشه‌ها و شگردهاي دشمن در کارهاي فرهنگي، آسان نيست. اين کارها زمينه‌اند تا در‌برابر سلاح‌ها‌ي دشمن، سلاح متناسبي انتخاب کنيم و در‌برابر نقطه‌ها‌ي حساس، حساسيت داشته، دقيقاً از آنها حراست کنيم و آمادگي براي دفاع داشته باشيم.

 

گذشته؛ چراغ راه آينده

بحث دربارة کارهاي گذشته، ازآن‌جهت که قضايايي مربوط به گذشته‌اند، بحثي تاريخي است و گاه نيز دربارة آنها تحليلي داده مي‌شود تا راز وقوع آنها روشن شود. مهم آن است که آدمي، از وقايع تاريخي براي آيندة‌ خود عبرت گيرد. شايد اين احتمال ‌که اين آخرين فتنة‌ عالم اسلام يا جامعة ما باشد، حتي به يک درصد نرسد؛ زيرا همان‌گونه که گذشت، فتنه از مصاديق امتحان است و امتحان، سنت دائم و تغييرناپذير خداست. تا انسان زنده است، در معرض امتحان است و تا جامعه‌اي هست، فتنه‌هاي اجتماعي نيز خواهند بود. به‌علاوه، اين مطلب را مي‌توان به عنوان قاعده تلقي کرد که هرگاه مردمي هدف فتنه‌اي واقع ‌شوند و امتحاني را بگذرانند، در مرحلة بعد بايد امتحان دشوارتري بدهند. چنان‌که در مراحل تحصيل علم، وقتي افراد دورة ابتدايي را امتحان مي‌دهند، بايد آمادة امتحانات دوره‌هاي بالاتر باشند، و هر امتحان پسين، از امتحان پيشين دشوارتر است. بنابراين مي‌توان پيش‌بيني کرد که هم براي ما، و هم براي ساير جوامع، و هم براي فردفرد انسان‌ها، امتحاناتي پيش بيايد که از نظر دشواري سير صعودي داشته باشد. ولي آنچه اکنون به‌نام فتنه مطرح کرديم، امتحانات اجتماعي است که توأم با ابهام‌ها و نگراني‌هايي

است، که پيش‌تر بيان کرديم. پس مهم آن است که از تحليل فتنه‌هاي گذشته، براي چاره‌جويي فتنه‌هاي آينده درسي بگيريم. براي هر جامعه‌، بر‌اساس نظام فکري و ارزشي‌اي که دارد، فتنه‌هاي ويژه‌اي متصور است و ما به‌طور‌طبيعي، بر‌اساس مباني فکري و ارزشي اسلام، فتنه را معنا مي‌کنيم و وظيفة خود را در‌برابر چنين فتنه‌هايي بايد تشخيص دهيم و از خدا توفيق عمل و انجام وظيفه طلب کنيم.

 

وظايف ما در پيشگيري و مقابله با فتنه‌هاي آينده

مسائل فراواني بايد در نظر داشت تا اگر با فتنه‌اي روبه‌رو شديم، غافل‌گير نشده، براي مقابله با آن آماده باشيم، و مانند افراد يا گروه‌هايي نباشيم که در امتحان مردود شده، در دام شيطان افتادند. برخي افراد، فقط خود در دام شيطان افتادند و برخي ديگر، شاگرد و کارگزار ابليس و از شياطين انس شدند. چه بايد کرد تا در دام فتنه‌گران نيفتيم؟ اگر بخواهيم فهرستي از وظايف را بيان کنيم، به صدها وظيفه‌ مي‌رسد، اما براي اينکه فرمولي در اختيار داشته باشيم تا بتوانيم به وظايف خود آگاه شويم، نخست وظايفمان را از‌لحاظ گروه‌هاي اجتماعي به سه دسته تقسيم مي‌کنيم: يک دسته، وظيفة آحاد مردم در جامعة اسلامي است که به‌طورکلي بر عهدة همة مردم مسلمان است؛ دستة دوم، وظايفي است که به خواص و نخبگان جامعه مربوط است؛ گروه‌هايي که جمعيت فراواني ندارند، ولي تأثير آنان بر افراد ديگر جامعه بسيار است. ممکن است يکي از آنان، بر هزاران و گاهي بر ميليون‌ها نفر مؤثر واقع شود. نخبگان يا خواص، وظايفي پيچيده‌تر و مشکل‌تر از عموم مردم دارند. آنان افزون بر وظايفي که همه دارند، برحسب موقعيت اجتماعي و توانايي‌ بر تأثيرگذاري‌هايشان در جامعه، وظايف و امتحانات دشوارتري دارند. هم کلاس آنان بالاتر است، و هم امتحانشان دشوار‌تر؛ دستة سوم، وظايفي است که به مسئولان رسمي کشور در قواي قانون‌گذاري، قضايي و اجرايي مربوط است. وظايف آنان که دست‌اندرکار بوده، مسئوليت رسمي دارند، از همه سنگين‌تر است و مسئوليت کل جامعه بر دوش آنها جمع مي‌شود. اين سخن به‌معناي سلب وظيفه و مسئوليت از ديگران نيست؛ اما آنها به‌طورطبيعي وظايف سنگين‌تري

دارند: هرکه بامش بيش، برفش بيشتر. هرکه ظرفيت بيشتر و توان فکري و عملي بيشتري دارد، تکليف بيشتري خواهد داشت. پس سه گروه‌ داريم که هريک بايد در‌مقابل فتنه، به وظايف خود عمل کنند. اما چنان‌که پيش‌تر در فصل دوم بيان کرديم، برخي افراد با توجه به احاديثي مبني‌بر پيش‌بيني وقوع فتنه‌ها و امتحان‌ها‌ي دشوار در آخرالزمان، آنها را قضاي حتمي الهي مي‌دانند؛ زيرا اهل‌بيت(عليه السلام) پيش‌بيني کرده‌اند و گريزي از آنها نيست. آنان اين موضوع را به يک معنا، بهانة تنبلي خود قرار مي‌دهند و در‌برابر فتنه‌ها تسليم مي‌شوند.

کسي ‌که تصور کند در‌برابر فتنه تکليفي ندارد، همانند دانش‌آموزي است که فکر ‌مي‌کند پيش از امتحان تکليفي ندارد و بايد بي‌خيال باشد و در جلسة امتحان نيز ورقة امتحان را نگه دارد و بدون پاسخ پس دهد! پيداست که او نتيجه‌اي نخواهد گرفت. برعکس، اگر هرکس پيش از امتحان، احساس مسئوليت بيشتر ‌کند و از وقت خود بيشتر بهره ببرد، امکان موفقيت و رسيدن او به هدف، بسيار بيشتر خواهد بود. محض نمونه براي فتنه‌هايي که موجب ضررهاي دنيوي و گرفتاري‌ها‌ي مادي مي‌شود، اگر کسي بداند دزد وارد خانه شده يا از ديوار بالا مي‌آيد، يا دشمن تا پشت ديوارهاي شهر آمده است، اگر بگويد که دزد و دشمن آمده و ما راهي جز تسليم در‌برابر او نداريم، سخن بسيار جاهلانه‌اي گفته است. توجيه تنبلي خود با اين منطق، در عقل و شرع مردود است. آنچه از روايات اهل‌بيت(عليه السلام) استفاده مي‌شود و تا حدود بسياري عقل نيز مي‌فهمد، اين است که انسان در هنگام فتنه‌ها نه‌تنها بي‌تکليف و بي‌وظيفه نيست، بلکه تکليف مضاعف دارد. ما در‌برابر فتنه‌ها، دست‌کم سه نوع وظيفه داريم که ممکن است هرکدام مصاديق و اصناف متعددي داشته باشد.

 

1. وظيفة فردي مؤمنان در‌برابر فتنه

نوع اول، وظيفة فردي است؛ يعني هر فرد در‌برابر فتنه‌اي که در جامعه پديد مي‌آيد، بايد چه کند. فتنه، به‌صورت ناگزير لوازم، آثار و تبعاتي دارد. در روايات نيز هشدارهاي فراواني آمده که در فتنه چنين‌وچنان خواهد شد، حواستان جمع باشد. اين وظيفه، دو بخش مي‌شود:

اول. حفظ دين و ارزش‌ها

نخستين وظيفه در بخش وظايف فردي، اين است که دين و مصالح خود را حفظ کرده، از دست‌اندازي دزدان و فتنه‌گران جلوگيري کنيم تا دستاوردهاي انقلاب، عقايد و ارزش‌ها پابرجا بمانند. اگر برخي از خطبه‌هاي نهج‌‌البلاغه را مرور کنيد، اهميت وظيفة انسان در‌برابر فتنه‌ها، حتي وظيفه‌اش دربارة خودش روشن مي‌شود. در خطبة معروفي چنين آمده است: لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلتُغَرْبَلُنَّ غرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أسْفَلُکمْ أعْلاکمْ وأعْلاکمْ أسْفَلَکم؛(1) به‌حتم شما دچار آشفتگي خواهيد شد. شما را غربال مي‌کنند و سره از ناسره جدا خواهد شد. مثل حبوباتي که در ديگ مي‌ريزند و روي اجاق به آنها حرارت مي‌دهند. وقتي ديگ به جوش ‌آيد، حبوبات درون ديگ زيرورو مي‌شوند. آنها که پايين هستند، بالا مي‌آيند و آنها که بالا‌يند، پايين مي‌روند. بسياري کسان در پُست‌هاي مهمي هستند و موقعيت‌ها‌ي مطلوبي دارند. مردم به آنان احترام مي‌گذارند، اما در فتنه سرنگون مي‌شوند و سقوط مي‌کنند. درمقابل، افرادي هستند که کسي به آنان اميدي ندارد و توجهي نمي‌کند. آنها در فتنه‌ها بالا مي‌آيند. تثبيت موقعيت افراد، به مقاومت آنان بستگي دارد و اينکه بفهمند در اين جريان چه بايد کرد و چگونه بايد دين خود را حفظ کرد.

حضرت در بيان ديگري مي‌فرمايد: يُکفَأُ فِيهِ الإِْسْلامُ کمَا يُکفَأُ الإِنَاءُ بِمَا فِيهِ؛(2) فتنه‌هايي پيش خواهد آمد که در آنها، هرچه در اسلام باشد، همانند ظرفي که وارونه کنند، مي‌ريزد. اسلام مثل ظرف سرنگون‌شده مي‌شود و از حقيقت اسلام و محتواي آن چيزي باقي نمي‌ماند. اگر انسان بداند چنين جرياناتي در پيش است آيا بايد آرام گيرد و بخوابد؟! يا بايد بيش‌ازپيش حواس خود را جمع کند؟ همچنين اميرالمؤمنين(عليه السلام)مي‌فرمايد: لُبِسَ الإِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً؛(3) [روزگاري خواهد آمد که] اسلام را همانند پوستيني وارونه خواهند پوشيد. اسلام پوششي براي


‌1. محمد‌بن‌يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص369.

‌2. نهج البلاغه، خ103.

‌3. همان، خ108.

انسان است و او را از خطرها و بلاها حفظ مي‌کند، اما افرادي آن را مثل پوستيني وارونه مي‌پوشند. آنچه در زير است، به رو مي‌آيد و آنچه بالاست به زير مي‌رود. اينها و بسياري چيزهاي ديگر، از آثار فتنه‌هايند. حضرت امير(عليه السلام) هشدار مي‌دهد: فَلا تَکونُوا أنْصَابَ الْفِتَنِ وأعْلامَ الْبِدَع؛(1) مبادا شما تابلوي فتنه‌ها و نشانه‌ها‌ي بدعت‌ها شويد. فتنه‌ها خواهند آمد، اما شما حواستان جمع باشد که تابلوي فتنه، عامل بدعت‌گذاري و ترويج‌کنندة بدعت‌ها نشويد. اين سخنان، بيانگر وظايف فردي ما، هنگام فتنه هستند.

توجه داريم که ترس و نگراني از فتنه، فقط ازسرِ مشکلات مادي و ضررهاي مالي و جاني و مانند آنها در فتنه‌ها نيست. آنچه بيشتر درباره‌اش نگرانيم و از آن مي‌ترسيم، از دست رفتن دين، باورها و ارزش‌هاست. فتنه‌هايي که در قرآن و روايات و کلمات بزرگان نيز ذکر شده‌اند، بيشتر، فتنه‌هايي هستند که با دين و سرنوشت آدمي، و سعادت و شقاوت و آخرت او ارتباط دارند. اگر ما نگران لطمه خوردن دينمان هستيم، بايد ببينيم دين از چه جهاتي آسيب مي‌بيند. مهم‌ترين جهتي که ممکن است دين آسيب‌پذير شود، باورها و ارزش‌ها يا فرهنگ ديني است؛ اينکه چه اعتقادي داريم و به چه ارزش‌هايي دل بسته‌ايم؛ يا به‌تعبير‌ديگر، به هست‌ها و بايدهايي که جنبة‌ بنيادي دارند، توجه کنيم. براي اينکه بتوانيم دين خود را حفظ کنيم، بايد دربارة اين اعتقادات و ارزش‌ها، معرفت قوي داشته باشيم، و اعتقادات، باورها و ارزش‌هاي ديني را هرچه محکم‌تر، مستدل‌تر و يقيني‌تر کنيم. در برخي دعاها آمده است: خدايا به من يقيني بده که در قلبم جاي بگيرد، و ايماني بده که شک و دودلي را از من بزدايد: وَأنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَإِيمَاناً يَذْهَبُ بِالشَّک عَنِّي.(2) اولين لطمه‌ به دين انسان، اين است که در‌زمينة اعتقادات و ارزش‌ها سست شود. پس براي اينکه کسي با اين خطر روبه‌رو نشود و اگر روبه‌رو شد، بتواند مقاومت کند، بايد ايمان خود را تقويت کند. البته تکليف همه يک‌سان


‌1. همان، خ151.

‌2. محمد‌بن‌يعقوب كليني، الكافي، ج4، ص160: از تو يقيني مي‌خواهم كه در قلبم جاي گيرد، و ايماني كه ترديد و دودلي را از من بزدايد.

نيست، و پاية عقل و معرفت و امکانات براي علوم و معارف گوناگون يک‌سان نيست. ولي هرکس بايد دغدغة حفظ اعتقادات ديني خود را داشته باشد، و ارزش‌هاي اسلام را درست شناخته، در اين مسير فريب نخورد. پس تقويت ايمان، افزايش سطح معرفت و شناخت يقيني باورها و ارزش‌ها، وظيفة عموم مردم است.

 

دوم. حفظ هوشياري و پرهيز از سواري‌دادن به فتنه‌گران

دستة دوم از وظايف فردي آن است که حواسمان جمع باشد، مرکب فتنه‌گران نشويم. فتنه تنها اين نيست که فردي براي خود کاري صورت دهد يا ندهد، مصلحتي تأمين کند يا مصلحتي از او فوت شود. يکي از مشکلات فتنه اين است که گاه کسي ابزار دست فتنه‌گران مي‌شود. گاهي ناخواسته، از‌ کسي سوء‌‌استفاده مي‌کنند، درحالي‌که خود چنين نمي‌خواهد. حضرت امير(عليه السلام) فرمود: کنْ فِي الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَيُرْکبَ وَلا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ؛(1) در زمان فتنه، مثل شتر دوساله باش؛ نه پشتي دارد که بر او سـوار شـوند، و نه پستانـي که او را بدوشـند». رهـبر معظـم انقلاب‌ ـ مد‌ظله‌ در جلسه‌اي اشاره کردند که برخي افراد، از اين کلام سوء‌استفاده مي‌کنند و مي‌گويند: مقصود حضرت آن است که در فتنه به کناري برو و به هيچ‌چيز کاري نداشته باش. اين معنا اشتباه است. حضرت نمي‌‌فرمايد: به کناري برو و آرام بنشين؛ بلکه مي‌گويد: مواظب باش سواري ندهي و از تو سوء‌استفاده نکنند.

يکي از امور بسيار شايع در فتنه‌ها، آن است که کساني ناخواسته و بدون طرح و برنامه، ابزار دست ديگران مي‌شوند و از رفتار، گفتار، نشست‌وبرخاست و حتي از سکوتشان سوء‌‌‌استفاده مي‌شود. سکوت کردن در جايي که بايد سخن گفت، سواري دادن به فتنه‌گران است، و کاري به‌نفع آنان خواهد بود. همچنين ممکن است اگر کسي مال يا موقعيت اجتماعي دارد، فتنه‌جويان، از مال يا موقعيت اجتماعي و آبروي او بهره ببرند. در‌اين‌صورت، مانند پستان شيردهي است که شيرش را مي‌دوشند، اگرچه خود راضي نباشد.


‌1. نهج البلاغه، حكمت1.

سوم. امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر

مسئلة دوم اين است که چون فتنه، پديده‌اي اجتماعي است و فقط شامل امتحان‌هاي فردي نمي‌شود، ما بايد نگران ديگران نيز باشيم. اين‌گونه نيست که اگر کسي دين خود را حفظ کرد، وظيفة ديگري نداشته باشد. در اسلام، همگان مسئول‌اند و نظارت عمومي بر عهدة همة مردم است. اين وظيفه با تعبيرات گوناگون در قرآن کريم آمده است. در سورة والعصر آمده است: وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر.(1) آيه نمي‌فرمايد که اهل سعادت، خود اهل حق و صبرند، بلکه مي‌فرمايد: به همديگر سفارش مي‌کنند که حق را رعايت کنيد و صبر و مقاومت داشته باشيد. ابتدا الذين آمنوا آمده است که ريشة همه‌چيز است، و پيش‌تر اهميت آن را بيان کرديم. تعبير عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ به وظايف فردي اشاره دارد. اما ما در‌برابر ديگران نيز مسئوليت داريم که در عبارت توَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر به آن اشاره شده است. بزرگ‌ترين نماد اين مسئوليت، امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر است: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ.(2) در روايات آمده است که امر‌به‌معروف و نهي‌‌از‌منکر، اعظمِ فرايض است. ِبهَا تُقَامُ الْفَرَائِض؛(3) فرايض ديگر با امر‌به‌معروف اقامه مي‌شوند. بنابر قاعدة ادبي، اطلاق اين جمله مقتضي آن است که امر‌به‌معروف، از نماز نيز مهم‌تر است. سپس خود روايت، استدلال مي‌کند که بزرگ‌تر بودن اين فريضه از فرايض ديگر، به اين جهت است که اگر امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر از جامعه برداشته شود، ساير فرايض هم ترک مي‌شوند. بقاي فرايض ديگر، بستگي به اين فريضه دارد. اين همان مسئوليت اجتماعي و يکي از تکاليف دشوار زمان ماست که بايد شروط و مراتب آن را درست بشناسيم. شايد در هيچ زمان ديگري، امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر به دشواريِ اکنون نبوده است؛ چون اين فرهنگ عمومي الحادي و‌ شيطاني در همة


‌1. عصر (103)، 3: و يكديگر را به [عمل بر‌اساس] حق، و به صبر سفارش مي‌كنند.

‌2. توبه (9)، 71: مردان و زنان باايمان، بعضي دوست و ياور بعضي ديگرند، به معروف [(كارهاي لازم و پسنديده در شرع)] فرمان داده، از بدي‌ها بازمي‌دارند.

‌3. محمدبن‌يعقوب كليني، الكافي، ج5، ص55: واجبات ديگر، با آن [ (امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منكر)] برپا داشته مي‌شوند.

عالم رواج يافته که هرکس آزاد است و ديگري حق مداخله در زندگي او را ندارد. بنابراين اگر به کسي بگويند که چنين‌وچنان کن، به‌جاي پذيرش، برمي‌گردد و به آمر به‌ معروف پرخاش کرده، کار او را فضولي در امور خود مي‌داند! با‌آنکه امر‌به‌معروف و نهي‌ازمنکر، بزرگ‌ترين خدمت به جامعه است، فضولي در کار ديگران تلقي مي‌شود، و آن‌قدر مهجور و متروک شده که بزرگان ما نيز دربارة آن اشتباه مي‌کنند. آنها مي‌پندارند که امر‌به‌معروف، فقط در شرايط خاصي بايد اجرا شود، زيرا واژة «معروف» يعني شناخته‌شده، و مادام‌‌که شناخته نشده، نبايد امر‌به‌معروف کرد. ما بر‌اساس فرهنگ شيعي، باور داريم که امام حسين(عليه السلام) براي امر‌به‌معروف کشته شد. ما چنين فرهنگي داريم که براي امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر، تا پاي جان بايد پيش رفت. اما فرهنگ امروز جهاني مي‌گويد که اين کار فضولي در کار ديگران، و بسيار زشت و بي‌ادبانه است. اين فرهنگ الحادي غربي است، که امواج آن همة کشورها از‌جمله کشور ما را تااندازه‌اي فرا گرفته و بر آن اساس تربيت شده‌‌ايم و همين‌گونه تلقي مي‌کنيم. پس دومين وظيفه، احياي امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر به‌منزلة مسئوليتي همگاني و نظارتي عمومي بر کار يکديگر است. پس بايد به مسئوليت خود در‌برابر ديگران توجه داشته باشيم و از سخنان و شعار عوامانة «عيسي به دين خود و موسي به دين خود» بپرهيزيم؛ زيرا اسلام مي‌گويد با رعايت آداب و شروط لازم، بايد به کار همة مسلمانان ديگر توجه داشته باشيد و به وظيفة خود در‌برابر آنان عمل کنيد.

پس اگر احتمال تأثير ـ هـرچند اندک ـ وجود داشـته باشد، بايد به‌ديگران موعظه کرد. قرآن دربارة اصحاب سبت مي‌فرمايد: لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکهُمْ أوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.(1) مردم در‌مقابل کساني که تخلف کرده و ماهي گرفته بودند، دو دسته شدند: دسته‌اي با آنها هيچ برخوردي نکردند؛ اما دستة ديگر، آنها را موعظه و نهي‌از‌منکر کردند. وقتي عذاب نازل شد، آنها که موعظه و نهي‌از‌منکر کرده بودند نجات يافتند، و ديگران که


‌1. اعراف (7)، 164: [افراد ساكت و بي‌خيال، به آمران به معروف گفتند:] چرا گروهي كه كه خدا آنان را نابود يا عذاب خواهد كرد، موعظه مي‌كنيد؟ گفتند: تا [ما] عذري در پيشگاه خداوندگارتان داشته باشيم و شايد [آنان بازگشته،] تقوا پيشه كنند.

سکوت کرده بودند، به همراه صيادان گناهکار عذاب شدند. گروه نجات‌يافته، در پاسخ به اعتراض گروه ساکت گفتند: اولاً به اين‌ منظور که عذري در پيشگاه خدا داشته باشيم که همان اتمام‌حجت است، اين کار را کرديم، و سپس به پند‌پذيري آنان اميد داشتيم. ولعلهم يتقون. معلوم مي‌شود آنها، اميدي هرچند ضعيف به تأثير موعظة خود داشتند. اما اگر کسي يقين کند که سخن و حرکت او هيچ تأثيري ندارد، موعظه و پنددادن کاري لغو خواهد بود؛ زيرا باعث مي‌شود نيروها هدر برود و نيرويي براي کارهاي ديگر باقي نماند. ولي اگر اتمام‌حجت نشده يا حتي اميدي اندک به تأثير امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر هست، وظيفه داريم عمل کنيم. اگرچه در اين فرض نيز اگر هم‌زمان تکاليف ديگري داريم که با يکديگر متزاحم هستند، بايد اولويت‌بندي کنيم. بنابراين بايد درپي تشخيص وظيفة اهم و اولي باشيم.

 

چهارم. شناخت و پيروي از رهبري در نظام اسلامي

مسئلة سوم اين است که مردم، خواسته يا ناخواسته، در زندگي اجتماعي خود دچار اختلاف مي‌شوند. حتي اگر همه مؤمن باشند و به وظيفة خود عمل کرده، ديگران را به خير توصيه کنند، تواصي به حق داشته، امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر ‌کنند، اما در مواردي اختلاف پيش مي‌آيد و براي برطرف کردن و زدودن آن، به محوري نياز است تا همه با توجه به آن، از اختلاف و تفرقه، به وحدت برسند. اين محور در اسلام به‌نام «امامت» شناخته شده است: وَطَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَإِمَامَتَنَا أمَاناً مِنَ الْفُرْقَة.(1) بنابر عقيدة شيعه، در زمان غيبت امام معصوم(عليه السلام) تجسم اين محور در وليّ ‌فقيه است. او محور وحدت است و عموم مردم بايد تلاش کنند اين محور را حفظ کنند. اگر اين محور حفظ نشود، جامعه ناگزير دچار اختلاف و پراکندگي مي‌شود و با اختلاف و پراکندگي، وحدت، عزت، قدرت و سعادتي باقي نخواهد ماند. اين سه وظيفة عموم مردم بود.


‌1. محمد‌باقر مجلسي، بحار الانوار، ج29، ص223: خداوند فرمان‌پذيري از ما را موجب انسجام آيين اسلام، و پيشوايي ما را موجب ايمني از اختلافات اجتماعي قرار داد.

2. وظايف نخبگان

همين وظايف، به‌گونه‌اي ديگر براي نخبگان وجود دارند. البته وظايف آنها شبيه وظايف عموم مردم است، اما خواص به‌سبب ويژگي‌ها و موقعيت‌هاي اجتماعي خود، و اينکه خدا نعمت بيشتري به آنها داده است و مي‌توانند در جامعه تأثيرگذار باشند، بايد به اين وظايف به‌صورت گسترده‌تر و سنجيده‌تر عمل کنند.

اول. تقويت فرهنگ ديني

دربارة شناخت حق، مسئله تنها اين نيست که انسان، خود دچار شک نشود، بلکه بايد فرهنگ ديني (اعتقادات و ارزش‌ها)(1) يا عقايد و اخلاق نخبگان و خواص جامعه، نسبت به اين مسئله خيلي حساس باشند و نه‌تنها براي خود، بلکه بايد بکوشند زمينة رشد فرهنگ ديني در جامعه گسترده‌تر شود. منظور از نخبگان و خواص، مسئولان رسمي نيستند، بلکه منظور، خواص در قشرهاي گوناگون مردم، مانند استادان دانشگاه، عالمان حوزه، و شخصيت‌هاي مورد اعتماد مردم در شهرها و استان‌ها هستند که سخنشان شنيده مي‌شود و تأثير دارند. مقصود اين نيست که آنها کساني در نهاد‌هاي دولتي باشند، بلکه خواص در حقيقت، طبقة ممتاز جامعه و کساني هستند که علم، فهم و موقعيت اجتماعي بيشتر و بهتر، و توانايي اثرگذاري در جامعه دارند. آنها بايد نخست بکوشند فرهنگ ديني را در جامعه تقويت کنند. پس مقصود، ارتقاي سطح فرهنگي به‌وسيلة خود گروه‌ها و افراد نخبة جامعه، صرف‌نظر از وظايف دولتي و رسمي است.


‌1. همان‌گونه كه مقام معظم رهبري فرموده‌اند، مقصود از فرهنگ، اعتقادات و ارزش‌هاست، نه موسيقي و تئاتر و مانند آنها. اگر اسم آنها را کارهاي فرهنگي بگذارند، در صورتي كه حلال باشند، عيبي ندارد ولي مربوط به بحث ما نيست. چيزي که ما به آن اهميت مي‌دهيم، اعتقادات و ارزش‌هاست. اينها اساسي‌ترند. گاهي گفته مي‌شود بودجه‌هايي براي فرهنگ گذاشته مي‌شود، و مي‌گويند رويکرد ما فرهنگي است، ولي در عمل، فرهنگ چيزي جز ترويج موسيقي، ورزش، تئاتر و برخي هنرهاي زيبا نيست. حالا اعتقادي بود يا نبود، چندان مهم نيست. ارزش‌هاي اسلامي و عفت در جامعه وجود داشت يا نداشت، مهم نيست. اگر حق موسيقي و زبان پارسي و ادبيات و شعر ادا شود، فرهنگ پاس داشته شده است! اما وقتي ما مي‌گوييم «فرهنگ»، منظورمان باورها و ارزش‌هاست.

دوم. الگو بودن براي ديگران

نخبگان به‌دليل برخورداري از اثرگذاري، الگوي ديگران قرار مي‌گيرند؛ يعني با امتيازاتي که در جامعه دارند، نه‌تنها از راه ترويج فرهنگ، علم، کتاب، بحث، سخنراني، مناظره و مباحثه مي‌توانند کار کنند، بلکه رفتارشان مي‌تواند در جامعه الگو باشد. بهترين نمونه، عالمان روحاني هستند. وظيفة عالم ديني چيست؟ غير از اينکه او بايد بکوشد سطح معلومات ديني مردم را افزايش دهد و مردم را دين‌شناس‌تر کند، بايد به‌گونه‌اي رفتار کند که مورد تأسّي ديگران باشد: کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِکم.(1) مهم‌ترين چيزي که از‌لحاظ رفتاري بايد در ما باشد، تقواست که مهم‌ترين ويژگي آن، ساده‌زيستي و بي‌اعتنايي به امور دنيا، تقواي عملي، راست‌گويي و درستکاري است. اگر نخبگان و خواص جامعه اين امور را رعايت کنند، پند‌پذيري طبقات گوناگون مردم از آنان افزايش مي‌يابد و اعتمادشان به آنها بيشتر مي‌شود و بيشتر مي‌توانند ديگران را ارشاد و راهنمايي‌ کنند. در‌اين‌صورت، اگر خواص پيشنهادي کنند، مردم با جان و دل مي‌پذيرند. اما اگر مردم ببينند که آنها در‌پي زندگي خود و به فکر دنيا هستند، با اين تفاوت که شيوة کار آنها به‌گونة ديگر است (و مثلاً کارگر بايد در کارخانه يا مزرعه عرق بريزد و آنها در مساکن فاخر و راحت به خوش‌گذراني مشغول باشند)، در‌اين‌صورت مردم به عالمان اعتنايي نخواهند کرد. هرچه آنها بر سر مردم فرياد بزنند که در بيراهه قرار داريد و راه از آن‌سوست، مردم خواهند گفت: شما برويد خود را اصلاح کنيد. بنابراين مسؤليت نخبگان بسيار سنگين‌تر است؛ زيرا بايد ارزش‌هاي اجتماعي را در عمل اجرا کنند. اين دومين وظيفة نخبگان است.

 

سوم. تلاش براي ايجاد و حفظ وحدت

وظيفة سوم نخبگان، به حفظ وحدت جامعه براساس محور حقي که دين معرفي کرده، برمي‌گردد. جامعه به انسجام نياز دارد و پراکندگي و تفرقه، آن را به زوال مي‌کشاند. عموم مردم به‌گونه‌اي بايد در اين کار مشارکت داشته باشند و بکوشند که در‌پي هر‌کسي نروند و از


‌1. محمد‌بن‌يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص78: با [عمل و] غير زبان خويش، فراخوانندة مردم [به راه خدا] باشيد.

اختلاف بپرهيزند. اما نخبگان مي‌توانند با دعوت به نفس و گروه‌گرايي و حزب‌بازي، خودْ عامل اختلاف باشند. پس خواص بايد با يکديگر همفکري و تلاش کنند تا اگر جايي اختلافي بود، با مشورت، دل‌سوزي و خيرخواهي به وحدت برسند و اگر دانستند که کساني فريب‌خورده، عامل بيگانه و ستون پنجم هستند، از آنان فاصله بگيرند؛ زيرا در چنين مواردي حفظ وحدت بي‌معناست. پيش‌تر گفتيم که خداوند، به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دربارة اين‌گونه افراد مي‌فرمايد:لاَ تُصَلِّ عَلَى حَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ؛(1) بر مردة‌ او نماز نخوان و بر سر قبر او حاضر نشو! آنها را بايد به‌طور کامل از جامعه طرد کرد تا ديگر از موقعيت‌ها سوء‌استفاده نکنند و منشأ فساد و فتنه نگردند. اما ديگران اگر اشتباهاتي دارند، بايد اغماض کرد و کوشيد اشتباهات آنان زدوده شود، تا سرانجام عامل اختلاف نشوند: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ.(2) در احاديث، «قرآن» و «پيامبر»، هر دو «حبل‌الله» دانسته شده است. تا زماني‌که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در جامعه بود، مصداق حبل‌الله بود: أطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ.(3) بنابراين بايد از او اطاعت کرد. پس از ايشان، حبل‌الله امام معصومي است که خدا او را تعيين کرده است. پس از اطاعت امام معصوم، از کسي که انعکاس نور امامت در جهان و ساية امام غايب در‌ميان جامعه است، بايد اطاعت کرد و آن محور را تقويت، و همه را گرد او جمع کرد. اگر افراد، پيرامون نايب امام جمع شدند، قابل اتحادند؛ و اگر پراکنده شدند و راه خود را عوض کردند، بايد طرد شوند. البته بايد آنها را دعوت و نصيحت کرد؛ اما اگر از تغيير مسير آنان مأيوس شديم، راهي جز جدايي و طرد نيست. همة ما، مسلمان و طالب حق و پيرو امام هستيم. کساني که در اين چيزها با‌هم شريک‌اند، مي‌توانند با يکديگر متحد شوند. ممکن است با ديگران که چنين نيستند، همکاري‌هايي داشته باشيم و با آنان دشمني‌ نکنيم، مگر آنکه بخواهند به اصول ما لطمه بزنند.


‌1. توبه (9)، 84.

‌2. آل عمران (3)، 103: به ريسمان الهي [ (قرآن يا پيامبر)] چنگ زده، متفرق نشويد.

‌3. آل عمران (3)، 132: از خدا و رسول فرمان بريد، باشد كه مشمول رحمت الهي شويد.

3. وظايف دولت اسلامي دربرابر فتنه‌

اول. تقويت معرفت و ايمان مردم

همان وظايف پيش‌گفته براي نخبگان، به شکلي ويژه‌‌تر، براي مسئولان دولت اسلامي وجود دارند. وظيفة اول، تقويت معرفت و ايمان بود. دولت، يعني دستگاه حاکمه که قواي گوناگون دارد و کارگزاران آن، مسئولان رسمي کشور هستند، بايد در جهت حفظ مباني فکري و ارزشي اسلام، از قدرت‌هاي قانوني‌ خود استفاده کند و براي نهادهاي رسمي که در اين جهت تلاش مي‌کنند، اولويت قايل باشد. متأسفانه براثر ميراث نامبارکي که از رژيم گذشته داريم، مي‌پنداريم دولت وظيفه‌اي درباب دين ندارد، بلکه دين مردم را آخوندها بايد حفظ کنند و اين کار ارتباطي با دولت ندارد! اين فکر، از همان سکولاريسم و تفکيک دين از سياست سرچشمه مي‌گيرد. در بينش اسلامي، مهم‌ترين وظيفة دولت، حفظ دين مردم است، نه اينکه حفظ دين، وظيفة دست دوم و سوم باشد. همان‌گونه که حفظ جان مردم، وظيفة دولت اسلامي است، حفظ دين مردم نيز وظيفة دولت اسلامي است. چنان‌که دين انسان بر جان او برتري دارد و جان را بايد فداي دين کرد، در برنامه‌هاي دولت نيز بايد به مسائل ديني و فرهنگ اسلامي بيشتر اهميت داد. کساني که مي‌گويند سياست ما عين ديانت ماست، نمي‌توانند دفاع از دين و حفظ آن را ويژة عالمان و داوطلبان مقدس و متدين بدانند. بزرگ‌ترين وظيفة دولت اسلامي اين است که در اين جهت تلاش کند. ازجمله مهم‌ترين تلاش‌هاي دولت براي حفظ دين مردم، تلاش براي حفظ و تثبيت ارزش‌هاي واقعي در جامعة اسلامي، و برخورد با هنجارشکناني است که با امر‌به‌معروفِ زباني، دست از کار نارواي خود برنمي‌دارند.

 

دوم. پيشگيري از نفوذ بيگانگان در بدنة دولت

مهم‌ترين وظيفة دولت در مبارزه با فتنه، جلوگيري از نفوذ عناصر بيگانه در دستگاه رسمي کشور است؛ زيرا به شهادت تاريخ و پژوهش‌هاي عقلي و تحليلي، مهم‌ترين راه بيگانگان براي فتنه‌انگيزي، نفوذ در دستگاه‌هاي رسمي کشور است. تاريخ صدر اسلام و ديگر دوران‌ها تا عصر

حاضر، همه گـواه اين نکته‌اند. امام ـ رضوان ‌الله ‌عليه ـ همـواره تأکيد مي‌کرد که مواظـب باشيد بيگانگان در کار شما وارد نشوند و نامحرمان، به دستگاه‌هاي اداري و پُست‌هاي حساس کشور راه نيابند. همة مردم بايد مواظب باشند، اما همه که دستشان به هر کاري نمي‌رسد. مهم‌ترين قدرت اجرايي، در دست دولت است و مهم‌ترين وظيفة دولت آن است که دشمن‌ را بشناسد؛ او را به مردم معرفي کند و از نفوذ عناصر بيگانه و مشکوک در پُست‌هاي حساس جلوگيري کند. متأسفانه در موارد بسياري در تاريخ کشور‌ـ اکنون فرصت اشاره به آنها نيست ـ و در دوران سه دهه پس از انقلاب نيز مواردي داشتيم که بر‌اثر مسامحه يا حسن نيت يا غفلت يا اشتباه، عناصري در دستگاه‌هاي اجرايي و يا قانون‌گذاري نفوذ، و مسير انقلاب را عوض کردند. در اينجا به معرفي افراد و سـال و ماه فعـاليت آنها نياز نيست؛ ولي شمـا مي‌دانيد که پس از رحلت امام ـ رضوان ‌الله ‌عليه طولي نکشيد که مسير انقلاب به‌تدريج عوض شد و چنان زاويه پيدا کرد که آشکارا به همة مقدسات اسلام توهين شد. اين وضعيت يک‌باره پديد نيامد، بلکه زاويه‌اي بود که‌ اندک‌اندک باز شد و سرانجام به اينجا رسيد. اگر در آغاز کار، نقطه‌هاي آسيب‌پذير شناسايي، و عناصر مشکوک شناخته شوند و از ورود آنان به دستگاه‌هاي اجرايي کشور به‌ويژه پُست‌هاي حساس و به‌خصوص در مراکز برنامه‌ريزي و سياست‌گذاري جلوگيري شود، سدّ محکمي در‌برابر فتنه‌جويان پديد خواهد آمد. اما اگر به‌سبب رفاقت يا عوامل ديگر(1) مسامحه شد، بايد منتظر فتنه‌اي صريح باشيم.

 

سوم. حفظ وحدت جامعه در پرتو ولايت‌پذيري

دولت اسلامي بايد به حفظ وحدت مردم بر‌اساس معيارهاي اسلامي و در ساية ولايت فقيه اهميت داده، ملاک کار خود را رضايتمندي رهبري قرار دهد و هماهنگ و هم‌آوا با ايشان، به پيشبرد امور کشور همت ورزد و در‌برابر تفرقه‌افکنان و جدايي‌طلبان، قاطعانه بايستد.


‌1. عوامل ديگر، مانند رفاقت يا انواع عواملي است که ممكن است فردي را به ديگري خوش‌بين يا علاقه‌مند کند و درنتيجه باعث ‌شود که به او اعتماد شود و سخنش را بپذيرند؛ به‌ويژه در کارهايي که سرنوشت جامعه به آنها بستگي دارد.

 

 

منابع

1.ابن‌فارس، معجم مقاييس اللغة، مکتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404ق.‌

2.جعفر‌بن‌محمد الصادق، مصباح الشريعة، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1400ق.

3.الحلي، سيد‌بن‌طاووس، اقبال الاعمال، دار الکتب الاسلامية، تهران،1367ش.

4.رضي موسوي، محمد، نهج ‌البلاغه،تنظيم صبحي‌صالح، قم، دار الهجرة، [بي‌تا].

5. سروش، عبدالکريم، قبض و بسط تئوريک شريعت، مؤسسة فرهنگي صراط، تهران، 1373ش.

6.شريعتي، علي، با مخاطب‌هاي آشنا، حسينية ارشاد، تهران، 1356ش.

7.صدوق، محمد‌بن‌علي، من لايحضره الفقيه، انتشارات جامعة مدرسين، قم، 1413ق.

8.طبرسي، فضل‌بن‌حسن، مجمع البيان لعلوم القرآن، چ سوم، ناصرخسرو، تهران، 1372ش.

9.طوسي، محمد‌بن‌الحسن، الامالي، ‌دار الثقافة، قم، 1414ق.

10. طوسي، محمد‌بن‌الحسن، التهذيب، دار الکتب الاسلامية، تهران، 1365ش.

11.  کليني، محمد‌بن‌يعقوب، الکافي، دار الکتب الاسلامية، تهران، 1365ش.

12.  مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404ق.

13.موسوي خميني، روح‌الله، صحيفة امام، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1386ش.

14.  ورام‌بن‌ابي‌فراس، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، مکتبة الفقيه، قم، [بي‌تا].

 

 

 

نمايه‌ها

آيات

 

بقره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِکم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ (214) 133

بَدِيعُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَإِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون (117)........................ 35

ثُمَّ بَعَثْنَاکم مِّن بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ (56)............................................................... 65

خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ (7)....................................................................................... 196, 205

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ (279)......................................................... 147

فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِين..................................... 113, 114, 140

لَن نُّؤْمِنَ لَک حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً (55)............................................................................ 65

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا (124)............. 53, 54

وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون (30)...................................................................... 27, 208

وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّي يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِين (191)............................................ 20, 24, 43, 76, 84

وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)................................................................................................. 185

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ وَيَکونَ الدِّينُ کلُّهُ لِلّه (193).......................................... 43, 84

وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَکمْ حَتَّىَ يَرُدُّوکمْ عَن دِينِکمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا (217)......................... 84, 184

وَلَن تَرْضَى عَنک الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ (120)............................... 184, 224

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ (155).. 43, 47

آل عمران

أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکمْ (144).................................................................... 66

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْکتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيا بَينَهُمْ (19)        169

إِنَّ فِي ذَلِک لَعِبْرَةً لأُوْلِي الأَبْصَارِ (13)............................................................................ 132

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَکيمُ (18) 169

لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيق (181)        140

وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ (132).................................................................. 238

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْکمْ إِذْ کنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکم مِّنْهَا (81)............................................................................................. 177, 238

وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ (4)..................................................................................................... 32

وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ (154)......................................................................................... 26

هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْک الْکتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّکرُ إِلاَّ أُولُوِا الألْبَابِ (7)           158, 159

نساء

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ (54)......................................................... 92

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ (153).................................................................................................... 65

ما أَصَابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَک مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِک (79).............................. 78

مائده

إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي (110)..................................................................... 35

لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ (94)............................................... 52

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا (27)............................................................. 90, 132

وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـکن لِّيبْلُوَکمْ فِي مَآ آتَاکم (48).................................... 50

انعام

إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَکانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ في‏ شَيْ‏ء (159)............................. 166, 179

تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا (61)................................................................................................................ 78

لِيَقُولُوا أَهَؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا (53)........................................................................ 43

وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ (165).......................................... 40

وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا (112)  197, 202

وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ (113)........................................................ 202

يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي (130)........................ 39

اعراف

إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيوْمَ لاَ يسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ (163)............................... 52

فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ (136)........................................................................................................... 32

لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164)... 234

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا (175)....................................................... 132

وَاخْتارَ مُوسي قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِنْ هِيَ إِلاّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِين (155)............................................................................. 65, 75, 80, 85, 103

وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ (168)................................................................................. 41

وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ (21)........................................................................... 64

يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤمِنُون (27)............................................. 64, 76, 79, 85, 89

انفال

لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (37)........................................................................................... 25

وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم (48)........................................................................... 78, 81

وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيم (28)............................ 25, 46, 110

وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـکنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَکيمٌ (63)     177

وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُکمْ (46)....................................................................... 166

هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ (62).......................................................................... 177

توبه

أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ (49)................................................................................................... 21

إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا (85)...................................................................................... 49

طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ (93)............................................................................................... 196

 

قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکم (94)............................................ 178

قُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِيَ أَبَدًا (83)......................................................................................... 178

قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا (81)............................................................................................ 178

لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (108)         181

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤمِنِينَ وَإِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْني وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون (107)........................................................................................ 179, 180, 182

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ (71). 233

وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ (72)................................................................................................ 44

وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ (84).......................... 178, 183, 238

وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کسَالَى (54)............................................................................. 179

وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14)........................................................................................ 32

يونس

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ (24)............................................................. 34

فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ (32).................................................................................... 168

هود

إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِين (119)           31, 98

إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّه (88)............................................. 214

لِيَبْلُوَکمْ أَيُّکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7).................................................................................. 97, 102

وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (118)..................................... 31

يوسف

إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ (8) 91, 171

اقْتُلُواْ يُوسُفَ او اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَکمْ وَجْهُ أَبِيکمْ وَتَکونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ (9) 91

قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي (108)................................... 211

ابراهيم

وَعَدتُّکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ و مَا کانَ لِيَ عَلَيْکم مِّن سُلْطَانٍ (22)................................................... 81

حجر

ذَرْهُمْ يَأْکلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (3).................................................. 118

فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِين............................................... 56

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين (39).............................. 87

لَمْ أَكُن لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33).......................................... 57

وَما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن (11)............................................................. 138

نحل

إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِکونَ (100)................................... 79, 88

اسراء

إِذاً لأَذَقْنَاک ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَک عَلَيْنَا نَصِيرًا (75).................. 225

وَإِن کادُواْ لَيَفْتِنُونَک عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْک لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوک
خَلِيلاً (73)....................................................................................................... 219, 225

وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (70)................................................................................................. 190

وَلَوْ لاَ أَن ثَبَّتْنَاک لَقَدْ کدتَّ تَرْکنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً (74).................................................. 225

کهف

إِنّا جَعَلْنا ما عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا (7)........................ 39, 46, 75

فَأَرَادَ رَبُّک أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا کنزَهُمَا (82)........................................................ 95

فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَکاةً وَأَقْرَبَ رُحْما (81)................................................ 94

وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (104)........................................................................ 198

طه

فِي كِتَابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَلا يَنْسَى (52)............................................................................... 38

وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقي  48, 85

هَلْ أَدُلُّک عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْک لا يَبْلَى (120)............................................................. 64

انبياء

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنا تُرْجَعُون (35).............. 23, 25, 41

وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً (72)............................................................................................................ 91

يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لا يَفْتُرُونَ (20)................................................................................ 27

حج

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ (11)      76

ِانَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (47)................................................................... 57

ِليَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً (53)...................................................................................... 43

مؤمنون

أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (14)......................................................................................................... 35

أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ (55)..................................................................... 58

نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لا يَشْعُرُونَ (56)..................................................................... 58

نور

وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ (22)........................................................ 179

فرقان

إِنْ هُمْ إِلاَّ کالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (44)..................................................................... 118

وَجَعَلْنَا بَعْضَکمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً (20).................................................................................... 101

شعراء

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80)..................................................................................... 51, 79

وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ (79)....................................................................................... 79

وَمَا کانَ أَکثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (8)............................................................................................. 209

نمل

قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ (40)      41, 55

قصص

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم (4).............. 118, 170

تِلْک الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الأَرْضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ (83)      122, 170

مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ (76)....................................................................... 49

عنکبوت

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَکوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ (2)........................ 23, 46, 87, 192

وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِين (3)............. 23, 46

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کعَذَابِ اللَّهِ (10)........ 76

روم

ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ (10).......................................... 205

فَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ (29)......................................................................................... 206

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ (32)............................................................................................. 176

وَلا تَکونُوا مِنَ الْمُشْرِکينَ (31)........................................................................................ 176

لقمان

وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (34).............................................................................. 32

سجده

قُلْ يَتَوَفَّاکم مَّلَک الْمَوْتِ الَّذِي وُکلَ بِکمْ (11)................................................................... 78

احزاب

لا تَکونُوا کالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا (69)..................................................... 139

سبأ

وَمَا کانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ (21)..................................................................................... 81

يس

إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِي إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8)..................................... 196

سَوَاء عَلَيهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ‌ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يؤْمِنُونَ (10)........................................................ 196

وَجَعَلْنَا مِن بَينِ أَيدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَينَاهُمْ فَهُمْ لاَ يبْصِرُونَ (9)............... 196

صافات

إِلاّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (160).................................................................................... 35, 36

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (159).......................................................................................... 35

ص

إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ (26)............... 204

قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين (76)...................................................... 57

قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين (82)........................................................................ 87, 116

وَاذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادي رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَعَذاب (41).......................... 78

هَبْ لِي مُلْكًا لا يَنبَغِي لأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي (35)...................................................................... 55

زمر

اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا (42)................................................................................... 77

غافر

وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَک (7). 87

شورا

أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ (13)............................................................................... 183

زخرف

لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31)............................................ 44, 60

جاثيه

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون (23)        205

محمد

إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَلَهْوٌ (36)..................................................................................... 121

(4)................. 40, 101

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ (31)..................................... 26, 29, 37

فتح

غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ (6)......................................................................................................... 32

حجرات

إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (12).................................................................................................... 41

إِن جَاءکمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَينُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ
نَادِمِينَ (6).................................................................................................................. 174

ذاريات

أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُون (53)............................................................................... 139

وَفِي الأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ (20).................................................................................... 185

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ (56)........................................................................ 98

يَوْمَ هُمْ عَلَي النّارِ يُفْتَنُون (13)........................................................................................... 22

نجم

ذَلِک مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ (30)............................................................................................. 202

فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (29)....................................... 202

قمر

إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً (27)........................................................................................... 75, 85

حديد

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَکمْ وَتَکاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ... وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ (20)       101

انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءکمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا (13)................................... 85

وَلَکنَّکمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَکمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکمُ الأَمَانِيُّ حَتَّى جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14)         85

حشر

فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ (2)............................................................................................ 132

تغابن

إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيم...................................... 20, 46, 53

ملک

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا (2)......................... 26, 28, 97, 102

تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِير (8)................... 200

قلم

بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُون (6)....................................................................................................... 20, 22

جن

لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَدا (17).................................. 75, 85

وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا...................................................... 75

مدثر

عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ (30)........................................................................................................ 53

وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاّ فِتْنَةً (31).......................................................................................... 53

انسان

إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ (2)...................................................................... 42

هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا (1)......................................... 42

نازعات

أَنَا رَبُّکمُ الأَعْلى (24)....................................................................................................... 119

فجر

فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15).................................. 47

وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ (16)................................................... 47

شمس

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (8)............................................................................................. 222

فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا (14)........................................................... 114

وَلا يَخَافُ عُقْبَاهَا (15)..................................................................................................... 114

عصر

وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر (3)................................................................................ 233

 

روايات

 

پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)

حَتَّى أَن لَوْ کانَ مَنْ قَبْلَکمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه................................................... 133

فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَالسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَالرِّبَا بِالْبَيْع.................................................... 147

يا علي لَأَنْ يهديَ اللهُ بک رجلاً خيرٌ لک من ما طلعت عليه الشمس.............................. 201

امام علي(عليه السلام)

أَ لا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَم(عليه السلام)         61

اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِيداً....................................................................................................... 63

أَلا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَرَجِلَه.................................................... 68

أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلا أَرْبَعُ أَصَابِعَ. فسئل(عليه السلام) عن معنى قوله هذا فجمع أصابعه ووضعها بين أذنه وعينه ثم قال الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَالْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْت.................................................................................................................. 174

إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَت.................................................................. 109

إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي................................................................................................................ 70

انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَتَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِين............................................................... 67

إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَالسُّخْطٌ وَإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا      113

إِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَلَمْ يَکنْ لِيَجْتَرِيءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي................................................. 71

تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قَبْلَکمْ کيْفَ کانُوا فِي حَالِ التَّمْحِيصِ وَالْبَلاءِ أَ لَمْ يَکونُوا أَثْقَلَ الْخَلائِقِ أَعْبَاءً وَأَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلاءً وَأَضْيَقَ أَهْلِ الدُّنْيَا حَالا...................................................................................................................................... 63

حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ وَالاحْتِمَالَ لِلْمَکرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکانَ الذُّلّ...................................................................................................................................... 63

عِظْنَا وَأَوْجِزْ فَقَالَ الدُّنْيَا حَلالُهَا حِسَابٌ وَحَرَامُهَا عِقَابٌ وَأَنَّى لَكُمْ بِالرَّوْحِ وَلَمَّا تَأَسَّوْا بِسُنَّةِ نَبِيِّكُمْ تَطْلُبُونَ مَا يُطْغِيكُمْ وَلا تَرْضَوْنَ مَا يَكْفِيكُمْ 121

غُرِّي غَيْرِي لا حَاجَةَ لِي فِيک قَدْ طَلَّقْتُک ثَلَاثاً لا رَجْعَةَ فِيهَا........................................... 122

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ.... 59

فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا............................................................................... 114

فَلا تَکونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ وَأَعْلامَ الْبِدَع.............................................................................. 231

قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الآخِرَة.......................... 56

کالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا.......................................................................................... 118

کنْ فِي الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَيُرْکبَ وَلا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ............................................. 232

لُبِسَ الإِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً......................................................................................... 230

لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلتُغَرْبَلُنَّ غرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُکمْ أَعْلاکمْ وَأَعْلاکمْ أَسْفَلَکم   230

لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الاِعْتِبَارِ وَأَبْعَدَ لَهُمْ فِي الاِسْتِكْبَار..................................... 59

لَمْ يَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا......................................................................................................... 33

لَوْكَانَتِ الأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لا تُرَام.......................................................................................... 59

مَا لَبَسْتُ عَلَى نَفْسِي وَلا لُبِسَ عَلَي..................................................................................... 70

وَاللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي................................................................................................ 130

وَاللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَلَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَيَفْجُرُ وَلَوْ لا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ كُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَلَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَكُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَلِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَة............................................................................................... 130

وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لأنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ...................................................................... 158

وَكُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَالاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَالْجَزَاءُ أَجْزَلَ....................................... 60

وَلَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ... أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لا تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ 60

وَلَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَه تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَنَفْياً لِلاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَإِبْعَاداً لِلْخُيَلاءِ مِنْهُم            58

وَلَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَيَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَطِيبٍ يَأْخُذُ الأنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَل          57

وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَمَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ... لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاء    62

يُکفَأُ فِيهِ الإِْسْلامُ کمَا يُکفَأُ الإِنَاءُ بِمَا فِيهِ........................................................................... 230

امام حسين(عليه السلام)

إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْك................................................................... 33, 34

امام باقر(عليه السلام)

كلما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم....................... 36

 

اعلام

پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)..... 21, 48, 60, 61, 67, 68,69, 70, 92, 113,  114,  133,  139,  147, 154, 156, 157, 160, 173, 176, 178, 179, 180, 181, 182, 183, 187, 189, 197, 201, 204, 209, 210, 211, 218, 219, 220, 225, 226, 238

امام علي(عليه السلام)........................ 28, 38, 56, 57,58, 60, 61,  62,  63,  67,  68,   69,  70, 71, 109, 113, 114, 118, 121, 122,  129, 130, 131, 132, 133, 147, 151, 174, 198, 201,  204,  209,  211,  212,  213 , 230, 231, 232

فاطمة زهراƒ........................................ 203

امام حسن(عليه السلام)............................................. 69

امام حسين(عليه السلام)...... 55, 69, 115, 121, 128,142, 154, 182, 191, 204, 222, 234

امام باقر(عليه السلام)................................................ 36

امام عصر4.......... 115, 142, 152, 154,191, 208, 216

آدم(عليه السلام).......... 56, 57, 58, 61, 64, 79, 87,88, 90, 99, 106, 110, 116, 214

ابراهيم(عليه السلام)........ 53, 54, 55, 60, 61, 79, 91, 92

اسحاق(عليه السلام).................................................. 91

اسماعيل(عليه السلام)............................................... 54

ايوب(عليه السلام)..................................................... 78

خضر نبي(عليه السلام)...................................... 94, 95

داوود(عليه السلام).................................................. 139

سليمان(عليه السلام)......................... 41, 55, 56, 208

صالح(عليه السلام)........................................... 75, 114

عيسي(عليه السلام)................................ 35, 201, 234

موسي(عليه السلام).... 65, 75, 102, 103, 118, 139,170, 201, 234

يعقوب(عليه السلام).................................................. 91

يوسف(عليه السلام).......................... 40, 91, 92, 171

آصف‌بن‌برخيا.......................................... 55

اشعري، ابوموسي............... 129, 132, 133

اصحاب جمل................................. 69, 212

اصحاب سبت.......................................... 52

اصطهباناني، محمدباقر.......................... 134

اصفهاني، آقانجفي................................. 134

بلقيس........................................ 41, 55, 56

بني‌اسرائيل........... 52, 63, 65, 102, 103,114, 118, 132, 133

بنيامين...................................................... 91

بني‌صدر، ابوالحسن............................... 128

بهجت، محمدتقي.................................. 134

بهشتي، سيدمحمد................................. 145

ثمود (قوم)........................... 75, 113, 114

جبرئيل(عليه السلام).................................. 35, 54, 61

جنگ جمل........................... 70, 151, 211

جنگ صفين......................... 70, 129, 151

جنگ نهروان.................................. 70, 151

حداد عادل، غلامعلي............................ 149

حواƒ............................................... 64, 79

خاتمي، سيدمحمد................................. 150

خامنه‌اي، سيدعلي............ 119, 131, 211,
212, 223, 232, 236

خميني، سيدروح‌الله.......... 117, 146, 152,159, 163, 188, 190, 191, 192, 213, 216, 223, 224, 225, 226, 240

خوارج..................................................... 71

درچه‌اي، سيدمحمدباقر........................ 134

زبيربن‌عوام............................. 69, 70, 211

زليخا........................................................ 40

زيدبن‌حارثه........................................... 139

سامري................................................... 103

سعدي.................................................... 166

سلمان رشدي........................................ 189

سهل‌بن‌زياد............................................ 121

سيد رضي، ابوالحسن محمدبن‌الحسين... 67

صدام..................................................... 121

طلحه....................................... 69, 70, 211

عثمان‌بن‌حنيف...................................... 130

عثمان‌بن‌عفان......................................... 151

عزرائيل(عليه السلام)................................................ 78

علي‌بن‌حسين(عليه السلام) (علي اکبر)........... 54, 209

عمربن‌سعد............................................ 204

عمروبن‌عاص........................................ 132

فرعون.................. 32, 43, 118, 119, 170

فوکوياما.................................................. 133

فهميده، محمدحسين............................ 216

قابيل......................................................... 90

قرائتي، محسن....................................... 165

قشقايي، ميرزاجهانگيرخان................... 134

کاشي، آخوندمحمد............................... 134

لات (بت).............................................. 219

مصدق، محمد........................................ 146

مطهري، مرتضي................. 143, 145, 146

معاويه‌بن‌ابي‌سفيان............... 70, 128, 130, 204, 211, 213

مهاجراني، عطاءالله................................ 150

ناقة ثمود.................................................. 75

نمرود................................................ 56, 79

هابيل........................................................ 90

هيتلر، آدولف......................................... 119

يزدي، شيخ‌غلامرضا.................... 133, 134

يزيدبن‌معاويه......................................... 128

يعقوب‌بن‌يزيد........................................ 121

 

اماکن

 

اتريش.................................................... 162

اروپا....................................................... 189

اصفهان.................................................. 134

افغانستان...................................... 212, 213

امريکا............. 127, 128, 149, 152, 191,
197, 225, 226

انگليس........................................ 191, 197

اوکراين.................................................. 152

ايران.............. 122, 126, 145, 149, 150,
157, 161, 191, 216, 226

بصره...................................................... 130

بندرعباس.............................................. 161

بوشهر.................................................... 161

تهران............................................ 144, 180

حجاز..................................................... 122

خوزستان............................................... 216

دانشگاه کلمبيا....................................... 128

دانشگاه مک‌گيل.................................... 157

دانشگاه هاروارد.................................... 145

دانشگاه ييل........................................... 128

روسيه.................................................... 152

شام........................................................ 122

شامات............................................... 41, 55

شلمچه................................................... 216

شوروي........................................ 212, 226

صفين..................................................... 204

طور (کوه)................................................ 75

عراق...................................................... 121

فرانسه................................ 128, 191, 197

قم.................... 144, 145, 161, 162, 180

کانادا...................................................... 157

کربلا...................................................... 204

کلمبيا........................................... 188, 189

کوفه....................................................... 204

گرجستان............................................... 152

مدرسة فيضيه......................................... 145

مدرسة مروي......................................... 144

مدينه..................................... 28, 178, 180

مسجد ضرار.......................................... 180

مسجد گوهرشاد.................................... 134

مشهد..................................................... 134

مصر............................................. 118, 122

مکه................................................... 28, 62

منا............................................................. 62

نجف...................................................... 134

وين........................................................ 162

يزد............................................... 133, 134

يمن............................... 41, 55, 122, 201 

 

کتب

آيات شيطاني......................................... 189

الميزان في تفسير القرآن....................... 159

تورات.................................................... 139

روح ملت‌ها............................................ 114

سي بحث در اصول دين و ترجمة نماز 134

مفتاح علوم‌ القرآن.................................. 134

مقاييس اللغة............................................. 19

نهج‌البلاغة........ 19, 38, 56, 67, 85, 122,132, 158, 160, 166, 174, 198, 211, 230

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org