قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس يازدهم:

اثبات معاد

 

از دانشجو انتظار مى‌رود با فراگيرى اين درس:

1. براهين عقلى قرآن بر اثبات معاد را بازشناسد؛

2. برهان عقلى معاد را كه مبتنى بر تفكر در خلقت و حكمت خداوند است، تبيين كند؛

3. برهان عقلى معاد را كه مبتنى بر عدالت خداوند و استحقاق بندگان است، تبيين كند؛

4. ويژگى‌هاي قيامت را از نگاه قرآن شرح دهد.

 

اثبات معاد

پس از اثبات اينكه معاد امري ممكن است و تحقق آن مستلزم محال نيست، مي‌رسيم به اثبات ضرورت معاد. نخستين دليل بر ضرورت معاد، تعبّدي است. اگر دانستيم قرآن كلام خداست و او خود مي‌گويد اين كار را مي‌كنم، حجت بر مردم تمام است و مي‌دانيم كه قرآن در اين زمينه، بسيار فرموده است. براي نمونه چند دسته از آيات را كه در آنها تأكيد بيشتري بر تحقق معاد شده است، انتخاب مي‌كنيم؛ وگرنه در قرآن حدود دو هزار آيه وجود دارد كه هريك به نوعي مستقيم و غيرمستقيم بر وقوع قيامت دلالت مي‌کند.

در يك دسته، با تأكيد بسيار مي‌فرمايد: رستاخيز واقع مي‌شود و به پيامبر دستور سوگند خوردن مي‌دهد:

وَيَسْتَنبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنتُمْ بِمُعْجِزِينَ؛(1)«از تو مي‌پرسند قيامت واقع مي‌شود؟ بگو آري، به پروردگارم سوگند راست است و قطعاً واقع مي‌شود و شما نمي‌توانيد (خدا را) عاجز كنيد (و او را از وقوع آن بازداريد)».

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلاَ أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ؛(2) «كافران گفتند: قيامت به سراغ ما نخواهد آمد. (در


1. يونس (10)، 53.

2. سبأ (34)، 3.

پاسخ) بگو: به پروردگارم سوگند قطعاً به سراغتان مي‌آيد. او دانندة غيب است و از او ذره‌اي در آسمان‌ها و زمين پوشيده نيست و نه حتي كوچك‌تر از ذره و نه بزرگ‌تر از آن يافت مي‌شود كه در كتاب روشن نباشد».

در پاسخ، انواع ادوات تأكيد را به كار برده است تا بگويد كه حتماً قيامت برپا خواهد شد و در ذيل آيه، گويي براي رفع اين شبهه كه او چه مي‌داند كه هر بدن از آنِ كدام روح است، به اصطلاح دفعِ دخلِ مقدّر كرده و از پيش پاسخ فرموده است: او از همه چيز حتي اگر كوچك‌تر از ذره‌اي باشد در همة آسمان‌ها و زمين آگاه است و نه‌تنها ذات او به اين همه علم دارد، بلكه همه چيز، همة اين معلومات نسبت به اشياي عالم، در كتابي نيز منعكس است و اگر مثلاً فرشتگان هم به اين كتاب اشراف يابند، آن معلومات را خواهند دانست.

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ؛(1)«كافران پنداشته‌اند كه برانگيخته نخواهند شد. بگو: به پروردگارم سوگند بي‌گمان برانگيخته خواهيد شد و هر كدامتان به كردارتان يقيناً آگاه خواهيد شد و اين بر خداوند آسان است».

وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللّهُ مَن يَمُوتُ بَلَى وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً؛(2)«به خداوند سوگند شديد مي‌خورند كه خدا مرده را زنده نمي‌کند؛ اما چرا، اين وعدة راست اوست».

در آيات قبل، تنها نقل قول كافران بود و در اينجا از كساني سخن مي‌گويد كه سوگندهاي سنگين مي‌خوردند كه معاد نيست. به لات و عُزي هم سوگند نمي‌خوردند؛ به الله قسم مي‌خوردند. اما خداوند از وعدة حق سخن مي‌راند و در آيات ديگر مي‌فرمايد:

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ؛(3) «همانا


1. تغابن (64)، 7.

2. نحل (16)، 38.

3. لقمان (31)، 33؛ فاطر (35)، 5.

وعدة خدا راست است. زندگي دنيا شما را نفريبد و دربارة خداوند به فريب شيطان دچار نشويد».

... وَعْدَ اللَّهِ لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ؛(1)«وعدة خداست و خدا در وعده خلاف نمي‌کند».

خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛(2)«مؤمنان در بهشت جاودانه خواهند بود و اين، وعدة درستِ خداست و او شکست‌ناپذير و فرزانه است».

وَعْدَ اللّهِ حَقّاً وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً؛(3)«وعدة راست خدا است و چه كسي از خدا راستگوتر است؟»

ربّنا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ؛(4)«پروردگارا، تو همگان را براي روزي كه در آن ترديدي نيست گردهم خواهي آورد. همانا خداوند در وعده خلاف نمي‌ورزد».

ـ آياتي كه در آنها بر ترديدناپذيري معاد تأكيد شده است:

إِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ؛(5)«راستي که قيامت مي‌آيد شکي در آن نيست، ولي بيشتر مردم ايمان نمي‌آورند».

وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَيْبَ فِيهِ؛(6)«و (تا مردم را) از روز گردآمدن مردم (قيامت) که در آن شکي نيست بيم دهي».

وَالسَّاعَةُ لاَ رَيْبَ فِيهَا؛(7)«ترديدي در رستاخيز نيست».


1. زمر (39)، 20.

2. لقمان (31)، 9.

3. نساء (4)، 122.

4. آل عمران (3)، 9.

5. مؤمن (40)، 59.

6. شوري (42)، 7.

7. جاثيه (45)، 32.

ـ آياتي كه دلالت دارد بر اينكه آوردن قيامت بر خدا لازم است:

وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الأُخْرَى؛(1)«و راستي که بر خدا است كه نشأة ديگري را به وجود آوَرَد».

وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ؛(2)«اين وعده‌اي بر عهدة ماست كه انجامش خواهيم داد».

إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ؛(3)«به يقين برپايي قيامت در نهايتِ راستي و درستي است».

ـ آياتي كه باور به قيامت را هدف انبيا مي‌داند:

يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلاَقِ؛(4)«خدا به هر كس از بندگانش كه بخواهد، وحي مي‌فرستد تا مردم را از قيامت بترساند».

براي قيامت تا حدود چهل نام ذكر شده است. يَوْمَ التَّلاَقِ در اين آيه، يعني روزي كه مردم با يكديگر تلاقي مي‌کنند. نام‌هاي ديگر نظير: يوم الجمع، يوم الخلود، يوم الشهود، يوم الحساب، اليوم الآخر، الدار آلاخرة و غير آنها، هر يك به خصيصه‌اي از قيامت اشاره مي‌کند.

يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ؛(5)«آيات را براي شما به تفصيل بيان مي‌كند، شايد به ديدار پروردگارتان يقين پيدا كنيد».

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِير؛(6) «و اين‌چنين ما قرآن


1. نجم (53)، 47.

2. انبياء (21)، 104.

3. واقعه (56)، 95.

4. غافر (40)، 15.

5. رعد (13)، 2.

6. شوري (42)، 7.

را به سوي تو به زبان عربي فرو فرستاديم، تا مردم مكه و پيرامون آن را بترساني و از روزي كه همه فراهم مي‌آيند بيم دهي كه شكي در آن نيست و در آن، دسته‌اي به بهشت و گروهي به دوزخ مي‌روند».

دست‌كم مي‌توان گفت انذار از قيامت يكي از اهداف پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بوده است.

ـ آيه‌اي نيز در قرآن از علم قيامت سخن مي‌گويد و از تعبيرات شگرف است:

وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلاَ تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛(1)«همانا آن دانش قيامت است، بدان شك مكن و از من پيروي كن كه راه راست اين است».

ضمير «انّه» ظاهراً به قرآن برمي‌گردد.

ـ در برخي از آيات نيز مسئلة قيامت در رابطه با يك پيامبر خاص ذكر شده است:

ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَي الَّذِيَ أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ؛(2)«سپس به موسي كتاب (تورات) داديم، براي اينكه (نعمت را) بر كسي كه نيكي كرده است تمام كنيم و براي اينكه هر چيزي را بيان نماييم، و هدايت و رحمتي باشد، اميد که به ديدار پروردگارشان ايمان آورند».

ـ در دو آيه هم در قيامت با كفار گفت‌وگو به عمل مي‌آيد كه آيا پيامبران فرستاده نشدند تا به شما بگويند چنين روزي در پيش است:

... أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَـذَا؛(3)«... آيا رسولاني از شما به سوي شما نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مي‌كردند و شما را از ملاقات چنين روزي بيم مي‌دادند؟»


1. زخرف (43)، 61.

2. انعام (6)، 154.

3. انعام (6)، 130.

از ظاهر آيه برمي‌آيد كه هيچ پيامبري نبوده است كه انذار و بيم‌دهي از قيامت نداشته باشد.

أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا؛(1)«آيا رسولاني از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات خداوندگارتان را براي شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را برحذر دارند؟»

ـ آيات ديگري نيز هستند كه با لحن‌هاي ديگر، اهميت باور به قيامت و ضرورت اين اعتقاد و وقوعش را بيان مي‌کنند.

از جمله آياتي كه اعتقاد به قيامت را همدوش باور و ايمان به الله قرار مي‌دهد ـ چنان‌كه گويي دو كفّة يك ترازويند ـ اين دو آيه است:

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ؛(2)«از مردم كساني هستند كه مي‌گويند به الله و به روز قيامت ايمان داريم، ولي آنان ايمان ندارند».

مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً؛(3)«آن ‌كه به خدا و روز پسين ايمان دارد و كار شايسته مي‌كند».

آيات در اين زمينه بسيار است.(4)

مي‌دانيم هيچ امري در زبان قرآن و اصولاً همة كتب آسماني، مهم‌تر از ايمان به خدا نيست و اگر چيزي جفت و قرين آن قرار گيرد اهميت ويژه‌اي دارد.

ـ آياتي كه دلالت دارد بر اينكه سعادت و رستگاري متوقف بر ايمان و يقين به آخرت است و گمان كافي نيست:


1. زمر (39)، 71.

2. بقره (2)، 8.

3. بقره (2)، 62.

4. ر.ك: بقره (2)، 126، 177، 228، 232 و 264؛ آل عمران (3)، 114؛ نساء (4)،  39، 59 و 162؛ مائده (5)، 69؛ توبه (9)، 18، 29، 44، 45؛ نور (24)، 2؛ احزاب (33)، 21؛ مجادله (58)، 22 و ممتحنه (60)، 6.

وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ * أُوْلَـئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ؛(1)«و به آخرت يقين دارند. ايشان‌اند كه از سوي خداوندگارشان هدايت يافته‌اند».

وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ؛(2)«و ايشان به آخرت يقين دارند».

ـ نيز آياتي هست كه متقابلاً آنان را كه به قيامت باور ندارند، اهل دوزخ و عذاب مي‌داند:

وأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيماً؛(3)«براي آنان ‌كه به قيامت ايمان ندارند، شكنجه‌اي دردناك آماده كرده‌ايم».

(آياتي كه منكران معاد و نبوت را با هم ذكر فرموده، بسيار است. ما موردي را آورديم كه تنها بر قيامت تكيه دارد).

وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً؛(4)«براي آن‌ كه قيامت را دروغ پندارد، آتش آماده كرده‌ايم».

بَلِ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلاَلِ الْبَعِيدِ؛(5)«بلكه آنان كه به آخرت ايمان ندارند، در عذاب و گمراهيِ عميق‌اند».

اگر كسي يك يا دو گام گم شود، مي‌تواند راه را دوباره بيابد؛ اما اگر خيلي از مقصد پرت شد، اميد بازگشتي نيست.

وَإِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ؛(6)«آنان ‌كه به قيامت ايمان ندارند، بسيار از راه دور افتاده‌اند».

يك راه، بيان وحي بود كه يادآور شديم و راه مستقيم همان بود كه دريابيم خدا


1. بقره (2)، 4.

2. لقمان (31)، 4.

3. اسراء (17)، 10.

4. فرقان (25)، 11.

5. سبأ (34)، 8.

6. مؤمنون (23)، 74.

خود اين امر را اراده فرموده است. علاوه بر آن، قرآن كريم به برهان‌هاي عقلي نيز اشاره فرموده است. از آياتي كه در اين زمينه وجود دارد، دو استدلال به دست مي‌آيد:(1)

 

استدلال نخست

وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(2)و (3)«و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‌انديشند. (و مي‌گويند:) پروردگارا، اين را بيهوده نيافريده‌اي. منزّهي (از بيهوده‌كاري) ما را از شكنجه دوزخ بازدار!»

آيه در وصف كساني است كه علاوه بر توجه به مقام ربوبي، تفكر هم دارند و پس از انديشيدن در آفرينش جهان به اين نتيجه مي‌رسند كه آفرينش بيهوده و ياوه نيست. سپس خدا را از بيهوده‌كاري تنزيه مي‌کنند و از طريق باطل نبودنِ آفرينش به اين نتيجه مي‌رسند كه جهان ديگري نيز هست كه بهشت و دوزخي دارد و آن‌گاه از دوزخ به خدا پناه مي‌برند.

اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ؛(4) «خدا کسي است كه آسمان‌ها را بي‌ستوني كه به چشم آيد، برافراشته است. سپس بر عرش استقرار يافته(5) و ماه و خورشيد را زير فرمان آورده است؛ هر يك (از آن دو) تا زمان معيّني در جريان خواهند


1. ر.ك: مرتضي مطهري، معاد، ص 14؛ همو، مجموعه آثار، ج 4، ص 622؛ محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 3، ص 35.

2. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج، ص 80.

3. آل عمران (3)، 191.

4. رعد (13)، 2.

5. در توضيح عرش بايد گفت يكي از وجوه اين است كه پس از پايان كار آفرينش به تدبير جهان پرداخت و اين تأخّر تدبير، رتبي است نه زماني. «ثمَّ» يعني در مرتبة تأخّر، و از مظاهر تدبير او، يكي نيز چيرگي بر شمس و قمر است.

بود(1)(خداوند) در كار (آفرينش) تدبير مي‌كند، و آيات (خود) را به روشني بيان مي‌نمايد، اميد كه شما به لقاي پروردگارتان يقين حاصل كنيد».

در اين آيه نشانه‌هاي تكويني را از يكديگر متمايز مي‌فرمايد؛ زيرا پيش از خلقت، ماه و خورشيد و ساير ستارگان و همة آسمان‌ها، يكنواخت و به تعبير قرآن «دخان» بود. پس از آفرينش آسمان‌ها، مخلوقات متمايز و منفصلي پيدا شد؛ يعني خداوند اين آيات تكويني را از هم جدا كرد و تفصيل داد.(2)

پس، جهت اصلي در بيان اين آيات آن است كه انسان راهي به سوي معاد بيابد. نتيجه آنكه تأمل در آفرينش آسمان‌ها و زمين و ساير آيات الاهي انسان را به معاد مي‌رساند.

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ (3)... وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لاَّتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ؛(4)«حساب مردم نزديک شده و آنان با غفلت (از حق) روي‌گردان‌اند... و ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را بين آنهاست به بازيچه نيافريده‌ايم. اگر مي‌خواستيم بازيچه‌اي گزينيم، بي‌گمان آن را از پيش خود اختيار مي‌كرديم. بلكه باطل را با حق مي‌كوبيم، پس آن را در هم مي‌‌شکند و باطل بي‌درنگ نابود مي‌شود و واي بر شما از توصيفي كه مي‌کنيد».

پس، از راه تفكر در اينكه آفرينش آسمان‌ها و زمين حق است نه باطل، به معاد پي مي‌بريم.

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ؛(5)«پنداشته‌ايد شما را بيهوده آفريده‌ايم و به سوي ما باز نمي‌گرديد؟!»


1. يعني اين نظام سرانجام تمام خواهد شد.

2. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 11، ص 314.

3. انبياء (21)، 1.

4. انبياء (21)، 16 ـ 18.

5. مؤمنون (23)، 115.

در اين آيه، عبث نبودن خلقت و وجود معاد متلازم دانسته شده‌اند؛ يعني اگر به سوي خدا بازگشتي نباشد، لازمة آن، عبث بودن آفرينش است.

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ؛(1)«آيا با خويشتن نينديشيده‌اند كه خدا آسمان‌ها و زمين و مابينشان را جز به حق و براي مدت معيّن نيافريده است و همانا بسياري از مردم به ديدار پروردگارشان كافرند».

ذكر أَجَلٍ مُسَمّى بعد از بِالْحَقِّ، اين نكته را در بردارد كه اگر جهان همين كه هست باشد، با توجه به اجل معيّن و پايان‌پذيري آن، و اينكه عوامل طبيعت موجب تزاحم و خاتمه يافتن عمر است، لازمة آن، بطلان خلقت است و آيا نزد خود نينديشيده‌اند كه خدا كار باطل انجام نمي‌دهد؟ و در ذيل آيه مي‌فرمايد: وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ.

با اينكه جا دارد همه بينديشند و به اين نتيجه برسند كه آفرينش باطل نيست و بنابراين معادي در بين است، شگفتا كه بيشتر مردم نمي‌انديشند تا دريابند ديدار خدا حق است.

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ؛(2)«و آسمان‌ها و زمين و آنچه را بين آنهاست بيهوده نيافريده‌ايم. اين پندار كساني است كه كافرند. پس واي بر آنان كه كافرند از دوزخ».

سياق آيه و قراين صدور ذيل آن، روشن مي‌کند كه در مقام اثبات معاد است.

بعد از ذكر قول مشركان و كافران كه مي‌گويند پس از مرگ زنده نخواهيم شد، إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِينَ مي‌فرمايد:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ * مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَق


1. روم (30)، 8.

2. ص (38)، 27.

وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛(1)«ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را بين آنهاست به بازيچه نيافريده‌ايم. آنها را جز بر حق نيافريده‌ايم؛ اما بيشتر آنان نمي‌دانند».

بعد تأكيد مي‌فرمايد:

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ؛(2)«راستي که روز داوري (قيامت) ميعاد همة آنان است».

 

تقرير استدلال

از ميان تقريرهاي گوناگون، به نظر ما روشن‌تر اين است:

مقدمة يكم: خداوند ـ عزّ اسمه و جلّ جلاله ـ كار عبث نمي‌کند و كارهايش حق، يعني حكيمانه است. در بحث خداشناسي زير عنوان اينكه «هدف آفرينش چيست و آيا خدا از آفرينش هدفي دارد يا نه؟»(3) تقريباً همة آيات مربوط را نقل و استدلال كرديم. گفتيم معناي حق ـ كه در برابر باطل، عبث، لهو و لعب قرار داده شده ـ اين است كه داراي هدف حكيمانه است. در آنجا استدلال كرديم كه كار خدا گزاف نيست. اين مطلبِ ثابت شده در آن مبحث را، مقدمة نخست قرار مي‌دهيم كه: كار خدا عبث نيست و داراي هدف حكيمانه است.

مقدمة دوم: همة پديده‌هاي اين جهان، به حكم قوانين حاكم بر آنها، نابود شدني است. شاهد اين مطلب كلمة «اجل مسمّي» مي‌باشد كه در آيات مربوط بر آن بسيار تأكيد شده است.

مقدمة سوم: اگر فراسوي اين پديده‌ها چيز ديگري در كار نباشد، آفرينش اين جهان عبث است.


1. دخان (44)، 38، 39.

2. دخان (44)، 40.

3. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن 1 (خداشناسي)، ص 154 ـ 179.

توضيح آنكه: كارهاي ما در اين جهان هنگامي خردمندانه است كه نتيجه‌اي ارزنده‌تر از خود كار داشته باشد. ارزش كارخانه‌اي كه با سرمايه و نيروي كاري ساخته مي‌شود، به سوددهي آن است. اگر نتيجه كمتر از پولي باشد كه صرف ساختمان آن شده، احداث آن احمقانه است؛ بلكه حتي اگر نتيجه مساوي با آن باشد نيز. خدا هم اين جهان را با حكمت‌ها و اسرار شگرف مي‌آفريند و به‌ويژه موجود پيچيده‌اي چون انسان خلق مي‌کند كه هر عضوي از اعضاي او، داراي شگفتي‌هاست، آن‌گاه فرمان مي‌دهد همه را خراب كنيد و به عزرائيل مي‌فرمايد جان همه را بگير! و هيچ نتيجه‌اي هم در بين نيست؟!(1)

فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً * لاَ تَرَى فِيهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً؛(2)«(جهان) را چون زمين همواري وامي‌گذارد كه در آن هيچ پستي و بلندي نمي‌توان يافت».

 

يک‌شبهه

اگر كسي بگويد از سوي خدا بُخلي نيست، جهان گنجايش بيشتر ندارد، خدا امساك در نعمت نمي‌کند، ولي جهان امكان دوام ندارد؛ پاسخ آن است كه زنده شدن انسان‌ها امري ممكن است و براي وقوع آن، محال و تناقضي در بين نيست. بنابراين، اگر زنده نكند، چيزي جز امساك فيض و بخل نيست. يعني موجوداتي را آفريده است كه مي‌توانند براي زندگي ابدي آماده شوند، چنانچه خدا اين زندگي ابدي را لطف نكند، مثل باغباني است كه درخت ميوة خودكاشته را ريشه‌كن كند. پس اگر خدا مردم را در قيامت زنده نكند، كار عبثي كرده است؛ يعني موجودي را كه قابل دريافت فيض بي‌نهايت الاهي (بي‌نهايت زماني: هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) است، به فعليت نرسانده است، و گفتيم كه هدف نهايي خلقت، رسيدن رحمت بي‌پايان الاهي به آفريده‌هاست. البته گفته‌ايم اين غايت مخلوقات است و


1. ر.ك: ناصر مكارم شيرازي، معاد و جهان پس از مرگ، ص 201 ـ 263.

2. طه (20)، 106، 107.

هدف الاهي به معناي دقيق كلمه، خود ذات است، ولي در اينجا هدف دست دوم و مرتبة نازله مراد است: «تا به بندگان سود دهد». چرا مي‌خواهد رحمت كند؟ چون مقتضاي ذات اوست و اين حرف ديگري است. پس چون خلقت آسمان و زمين عبث نيست، بايد غرض حكيمانه بر آن مترتب شود و اين موجودات به سرانجامي كه ممكن است برسند، و اگر بميرند، نخواهند رسيد مگر آنكه جهان ديگري وجود داشته باشد.

 

نتيجه آنكه: حكمت الاهي اقتضا دارد كه پس از اين جهان، جهان ديگري وجود داشته باشد كه انسان‌ها به حيات جاوداني برسند تا خلقت اين جهان عبث نباشد.

 

استدلال دوم قرآن(1)

در آيات ذيل آمده است:

أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ؛(2)و (3)«آيا آنان را كه ايمان ‌آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، مانند فساد كنندگان در زمين قرار مي‌دهيم يا پرهيزگاران را با تبهكاران يکسان قرار مي‌دهيم؟!»

در جهان انسان‌ها بر دو دسته‌اند: مفسد و صالح، پرهيزگار و تبهكار. اگر جهان منحصر به همين عالم دنيا باشد، چه‌بسا مفسدان چيره شوند و پرهيزگاران زيردست آنان زندگي ناگواري را بگذرانند. پس عدل الاهي اقتضا دارد كه جهان ديگري باشد تا هريك به نتيجة عمل خود برسند.


1. اين استدلال و استدلال قبلي را مرحوم علامه طباطبايي ذكر کرده‌اند.

2. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 17، ص 206.

3. ص (38)، 28.

لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ * وَمَا يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلاَ الْمُسِيءُ قَلِيلاً مَّا تَتَذَكَّرُونَ؛(1)و (2)«آفرينش آسمان‌ها و زمين بزرگ‌تر از آفرينش انسان است؛ اما بيشتر مردم نمي‌دانند. كور و بينا برابر نيستند و نه كساني كه ايمان دارند و كردارشان شايسته است با گناهكار؛ كمتر كسان درمي‌يابند».

و بعد نتيجه مي‌گيرد:

إِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ؛(3)«قيامت خواهد آمد، شكي در آن نيست؛ اما بيشتر مردم ايمان ندارند».

پيداست كه ذكر اين مطلب مقدمه‌اي براي اثبات قيامت است كه ترديدي در آن نيست و توبيخ كساني است كه ايمان نمي‌آورند.

أًمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَّحْيَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ * وَخَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ؛(4)«آيا آنان كه به گناهان آلوده‌اند مي‌پندارند كه آنها را با كساني كه ايمان آورده و كردار شايسته انجام داده‌اند، برابر قرار مي‌دهيم؟ زندگي و مرگشان يكي است. چه بد داوري مي‌کنند! و حال آنكه خدا آسمان‌ها و زمين را به حق آفريده است (تا هر کس پاداش آنچه را کسب کرده دريابد) و به كسي ستم نخواهد شد».

أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛(5)«آيا ما مسلمانان را چون تبهكاران قرار مي‌دهيم؟! شما را چه شده، چگونه داوري مي‌کنيد؟!»


1. ر.ك: ملافتح‌الله‌ كاشاني، منهج الصادقين، ج 8، ص 157.

2. مؤمن (40)، 57، 58.

3. مؤمن (40)، 59.

4. جاثيه (45)، 21، 22.

5. قلم (68)، 35، 36.

سياق مفهوم اين دسته آيات تقريباً يگانه است و آن اينكه در اين جهان مؤمن و كافر، صالح و طالح، در بهره‌وري از نعمت‌هاي خدا برابرند. بنابراين بايد عالم ديگري وجود يابد تا هريك به كيفر كردار خود برسند. همة اين آيات مبتني بر يك مقدمه است كه يا عدل الاهي يا حكمت اوست (در آية قبلي حكمت، و در آية مذكور در بالا، عدل مقدمه است). استدلال‌ها نيز به هم نزديك‌اند؛ اما مقدمات با هم اندكي تفاوت دارند.

 

تقرير استدلال دوم(1)

خدا به كسي ستم نمي‌کند و مي‌بينيم كه همة انسان‌ها را در اين جهان، مختار قرار داده و دست بشر را براي كارهاي خوب و بد باز گذارده است. در ساية اين اختيار دسته‌اي بر هواي نفساني چيره مي‌شوند و پا بر آن مي‌نهند و حتي گاه ايثار مي‌کنند و حاضرند در راه خدا جان را از دست بدهند تا كلمة‌الله در عالم، سربلندي و عزت يابد و چون پرچمي بر فراز چَكادهاي سربلند اعصار و قرون در اهتزاز باشد و كلمة باطل سرنگون گردد. اما دستة ديگر تمام نيروي خويش را در ارضاي شهوت‌ها و آرزوهاي شيطاني خود به كار مي‌گمارند و در اين راه هيچ كوشش و كرداري را فرو نمي‌گذارند و از غصب، هتك و قتل باكي ندارند و گاهي تا آخر عمر نيز اينان شاد، مرفّه و برخوردار و كاميار و كامروا هستند. پس، عالم ديگري بايد باشد تا اين دو دسته هريك پاداش كردار و كيفر اعمال خويش را ببينند. اين استدلال مبتني بر اصل عدل الاهي است.

 

دگرگوني نظام جهان در قيامت

پس از اينكه دانستيم قيامتي وجود دارد ـ هم به مدد وحي كه مهم‌ترين و قانع كننده‌ترين دليل است و هم با براهيني كه خود قرآن بيان فرموده است (شايد براهين ديگري هم از قرآن بتوان استفاده كرد يا براهين عقلي اقامه نمود) ـ و پس از اينكه


1. ر.ك: جعفر سبحاني، معادشناسي در پرتو كتاب، سنت و عقل، ص 12 ـ 25؛ عبدالله جوادي آملي، معاد در قرآن، ص 137 ـ 179.

دانستيم معاد بالضّروره بايد تحقق يابد، اينك مي‌پرسيم: آيا مي‌توانيم تصويري از عالم قيامت داشته باشيم؟ قيامت چگونه محقق مي‌شود؟

آيا مرزي حقيقي بين اين عالم و عالم قيامت وجود دارد، يا اينكه اعتباري است و همين جهان و همين نظام است و تا زماني كه انسان‌ها زنده‌اند، دنيا ناميده مي‌شود و چون مردند، آخرت، و يگانه فرق اين است كه انسان‌هايي كه مرده‌اند، زنده مي‌شوند. همين نظام است، همين زمين و همين آسمان؟ احياناً كرة بهتري وجود دارد كه به آن بهشت مي‌گويند و جايي ديگر هم مثلاً در درون زمين هست كه مذاب است و بدها بدانجا مي‌روند و دوزخ ناميده مي‌شود. آيا چنين است يا به گونة ديگري است؟

البته توقع اينكه تصويري كامل از دنياي ديگر داشته باشيم، بي‌جاست؛ چون مَثَل ما نسبت به آن دنيا مَثَل جنين است در رحم مادر نسبت به اين دنيا. تا نرويم نمي‌توانيم حقيقت آن دنيا را دريابيم. ولي قرآن كريم تفضّلاً بياناتي در اين باره دارد كه مي‌تواند به قدر فهم و ظرفيت عقل ما تصويري ـ هرچند مبهم ـ به ما ارائه دهد. اين ابهام نيز از بخل خدا ـ العياذ بالله ـ نيست؛ ما بيشتر ظرفيت نداريم. گاه مثال‌ها و تشبيه‌هايي ذكر فرموده است در حد مفاهيمي كه ما با آن سر و كار داريم تا تصويري هرچند مبهم از آخرت در ذهن داشته باشيم. اينك نمونه‌هايي از آيات بسياري كه در اين زمينه آمده است:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ؛(1)«اي مردم از خدا تقوا پروا کنيد. همانا زلزلة قيامت چيز سترگي است».

از جمله حوادث پيش از برپا شدن قيامت، زلزله‌اي است كه در اين جهان رخ مي‌دهد و با زلزله‌هايي كه مي‌شناسيم قابل مقايسه نيست. لرزشي است كه همه چيز را در زمين در هم فرو مي‌ريزد و در سورة زلزال نيز ذكر شده است:

إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا * وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا؛(2)«هنگامي كه زمين به چنان لرزش افتد و بارهاي گران خويش را بيرون افكند».


1. حج (22)، 1.

2. زلزال (99)، 1، 2.

پس زمين به صورتي كه اكنون هست باقي نمي‌ماند و چنان نيست كه مثلاً فقط مواد مذاب خود را بيرون افكند تا چنان‌كه برخي پنداشته‌اند، دوزخ ايجاد كند.

إِذَا رُجَّتِ الأَرْضُ رَجّاً * وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً * فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثّاً؛(1)«هنگامي كه زمين به لرزشي سخت افتد و كوه‌‌ها فرو پاشند و چون غبار بپراكنند».

«رجّ» نيز نزديك به معناي زلزله است.

يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ؛(2)«روزي كه زمين را لرزاننده بلرزاند».

كَلاَّ إِذَا دُكَّتِ الأَرْضُ دَكّاً دَكّاً؛(3)«چنين نيست (که کافران پندارند) آن‌گاه که زمين كاملاً در هم كوبيده و له مي‌شود».

«دَكّ» نهايت كوبيده و له شدن چيزي است؛ به گونه‌اي كه مي‌توان گفت نابود شد.

وَحُمِلَتِ الأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً؛(4)«زمين و كوهساران يك‌جا و يك‌باره، به حرکت در مي‌آيند و فرو كوبيده مي‌شوند».

يعني اين كار با سرعت و در يك لحظه و يك «آن» انجام مي‌شود.

يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاء كَالْمُهْلِ ٭ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ؛(5)«(قيامت) روزي است كه آسمان چون مواد گداخته، ذوب مي‌شود وكوه‌ها چون پشم مي‌گردند».

وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ؛(6)«كوه‌ها مثل پشم زده شده مي‌شوند».


1. واقعه (56)، 4 ـ 6.

2. نازعات (79)، 6.

3. فجر (89)، 21.

4. حاقه (69)، 14.

5. معارج (70)، 8 و 9.

6. قارعه (101)، 5.

يَوْمَ تَمُورُ السَّمَاء مَوْراً ٭ وَتَسِيرُ الْجِبَالُ سَيْراً؛(1)«روزي كه آسمان به شدت به حركت درمي‌آيد و كوه‌ها از جا كنده و متحرك مي‌شوند».

«مَور» يعني چيزي حركت و نوساني پيدا كند و بعد نابود شود؛ مثل آتشي كه برمي‌فروزند، دودي و شعله‌اي دارد و سپس نابود مي‌شود.(2) در سير كوه‌ها نيز ظاهراً تكيه بر اين است كه اين كوه‌ها بر جاي نمي‌مانند و حركت سريعي در آنها به وجود مي‌آيد.

وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ؛(3)«و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند».

از علامت‌هاي ديگر قيامت اين است كه ماه و خورشيدي كه طبق نظام متيني در حال حركت‌اند پيش از تحقق قيامت به هم ملحق مي‌شوند.

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ؛(4)«هنگامي كه ستارگانِ فروزان خاموش مي‌شوند».

وَإِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ؛(5)«و هنگامي كه آسمان شكافته مي‌گردد».

وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ؛(6)«و هنگامي كه كوه‌هاي سترگ بر باد داده مي‌شوند».

وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَاباً ٭ وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَاباً؛(7)«و اين آسمانِ (بسته) باز مي‌شود و دروازه‌ها مي‌گشايد و كوه‌ها به حركت درمي‌آيند و چون سرابي مي‌گردند».

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ٭ وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ؛(8)«چون خورشيد فرو پيچيده شود و ستارگان تاريك گردند و كوه‌ها به حركت درآيند».


1. طور (52)، 9، 10.

2. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 9، ص 55.

3. قيامه (75)، 9.

4. مرسلات (77)، 8.

5. مرسلات (77)، 9.

6. مرسلات (77)، 10.

7. نبأ (78)، 19، 20.

8. تكوير (81)، 1 ـ 4.

إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ ٭ وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ ٭ وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ؛(1)«هنگامي كه آسمان شكافته مي‌گردد و ستارگان پراكنده مي‌شوند و درياها مهار خود را از دست مي‌دهند».

آسمان در بيان قرآن، به صورت يكپارچه تصوير شده است كه اكنون شكافي ندارد و يكنواخت است؛ اما روزي خواهد آمد كه اين حالت يكپارچگي دريده شود و شكاف‌هايي در آن به وجود ‌آيد. اما اينكه سرانجام چگونه خواهد شد، شايد از آيات ديگر بتوان دريافت. به هر حال اين وضع كه آسمان اكنون دارد، از بين خواهد رفت.

«انتثار» پراكندگيِ پس از نظم است. اختران پراكنده مي‌شوند، يعني نظامشان به هم مي‌خورد. دانه‌هاي تسبيح تا در نخ است نظمي دارد، چون نخ پاره شد، اين حالت انتثار است. اين وسيله نظم و ارتباط را در ستارگان مي‌توان همان «جاذبة عمومي» دانست. وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ يعني درياها اكنون مهار شده‌اند؛ اما آن روز خشكي‌هايي كه آنها را در ميان گرفته‌اند، رها مي‌شوند و آب‌ها از درياها سرازير مي‌گردد.

اين سخن‌هاي ما در برابر سترگي واقعه، گفته‌هاي كودكانه‌اي بيش نيست. تنها به تقريب ذهن دلخوشيم. اين‌قدر مي‌دانيم كه نظام حاكم بر كاينات از هم مي‌پاشد.

يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ؛(2)«روزي كه زمين و آسمان‌ها به غير خود تبديل مي‌‌شوند».

اما اينكه چگونه زمين و آسمان به زمين و آسمان ديگري تبديل مي‌گردند و چه فرقي بين آنها وجود خواهد داشت، بيان نشده است و اگر هم بيان مي‌فرمود، نمي‌فهميديم؛ زيرا پديدة بي‌سابقه‌اي است.

وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا؛(3)«و (در قيامت،) زمين با نور پروردگار خويش روشن مي‌‌شود».


1. انفطار (82)، 1 ـ 4.

2. ابراهيم (14)، 48.

3. زمر (39)، 69.

تعبير رمزآلودي است و براي ما بسيار مبهم. زمين اكنون با خورشيد روشن مي‌شود و در آن روز با نور خدا!

بعد چه خواهد شد؟ هيچ نمي‌دانيم و نمي‌فهميم. تنها مي‌دانيم كه جهان كامل‌تري تحقق خواهد يافت؛ جهاني كه بهشت آن فراگيرتر از همة آسمان‌ها و زمين است:

وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ؛(1)«و بهشتي كه پهناي آن، آسمان‌ها و زمين است براي پرهيزگاران آماده شده است».

نمي‌فرمايد بهشت به وسعت كرات آسماني همة آسمان‌ها و زمين است. بسا موضوع از اين بالاتر است؛ ولي ما نمي‌فهميم، در حد فهم ماست. بلكه گسترة آن، چنان است كه به نص قرآن به هر مؤمن در بهشت تا آنجا كه ارادة او گنجايش آن‌ را دارد و نهايت تصور اوست، نعمت مي‌دهند:

لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ؛(2)«آنچه بخواهند، مال آنهاست و ما بيشتر داريم».

اجمالاً: آن عالم، مظهر قدرت خداست؛ چه در گسترة نعمات به صالحان و چه در وسعت و عمق عذاب به طالحان. به قول حافظ: «طالح و صالح متاع خويش نمودند» اينك با خداست كه به قدرت بي‌پايان، پاداش و كيفر دهد.

تعابير عجيبي چه در قرآن و چه در روايات هست كه از آنها برمي‌آيد اوضاع اين عالم با آن عالم به هيچ وجه قابل مقايسه نيست. در روايات بسيار آمده است كه اگر قطره‌اي از «حميم دوزخ» به اين جهان درافتد، همة جهان خواهد سوخت و اگر از «غَسّاقِ» آن، قطره‌واري در اين سو فرو چكد، هيچ موجود زنده‌اي از بوي ناخوش آن باقي نخواهد ماند!


1. آل عمران (3)، 133.

2. ق (50)، 35.

خلاصه

* اولين دليل بر ضرورت معاد،‌ تعبدي است. پس از آنكه اثبات شد كه قرآن كلام خداست و خدا معاد را وعده داده است و خدا خلف وعده نمي‌كند،‌ معاد اثبات مي‌شود.

* برخي آيات باور به معاد را هم‌سنگ اعتقاد به توحيد و برخي آيات ماية سعادت و رستگاري دانسته و برخي آيات باور نداشتن به معاد را موجب عقاب الاهي جهنم و شقاوت برشمرده‌اند.

* قرآن به دو برهان عقلي بر اثبات معاد اشاره فرموده است:

ـ برهان اول: از تفكر در آسمان‌ها، زمين و مخلوقات پي مي‌بريم كه آفرينش عبث نيست و هدفي در كار است. تقرير برهان به شرح ذيل است:

خداوند متعال كار بيهوده نمي‌كند؛ زيرا حكيم است.

همة جهان و جهانيان نابود شدني هستند و نابود مي‌شوند.

اگر معادي در كار نباشد، خلق جهان عبث خواهد بود.

ـ برهان دوم: اگر معاد نباشد انسان‌ها به آنچه استحقاق دارند، نمي‌رسند و اين با عدالت خداوند سازگار نيست.

* در آيات قرآن نشانه‌ها و ويژگي‌هايي بر عالم قيامت برشمرده شده كه برخي از آنها عبارت‌اند از: زلزله‌اي غيرقابل مقايسه با زلزله‌هاي دنيايي، فرو پاشيدن كوه‌ها، گداخته و ذوب شدن آسمان‌ها، جمع شدن ماه و خورشيد، خاموش شدن ستارگان و شكافته شدن آسمان.

 

پرسش

1. دليل تعبدى بر ضرورت معاد را تبيين كنيد.

2. آثار و لوازم اعتقاد به معاد را شرح دهيد.

3. برهان عقلى قرآن بر معاد را كه مبتنى بر حكمت خداوند است، بيان كنيد.

4. برهان عقلى قرآن بر معاد را كه مبتنى بر عدالت الهى است، شرح دهيد.

5. ويژگى‌هاى قيامت از نگاه قرآن را با ذكر آيات برشماريد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org