- مقدمة معاونت پژوهش
- پيشگفتار
- درس اول:انسانشناسي، كليات
- درس دوم: آفرينش انسان (1)
- درس سوم:آفرينش انسان (2)
- درس چهارم:خلافت الاهي
- درس پنجم:اختيار انسان
- درس ششم:شرايط اختيار و انتخاب (1)
- درسهفتم:شرايط اختيار و انتخاب (2)
- درس هشتم:معيار انتخاب
- درس نهم:مـعـاد
- درس دهم:شبهات معاد
- درس يازدهم:اثبات معاد
- درس دوازدهم:رابطه دنيا و آخرت
درس دوم:
آفرينش انسان (1)
از دانشجو انتظار مىرود با فراگيرى اين درس:
1. با كاربردهاي واژه انسان و مرادفات آن در قرآن آشنا شود؛
2. بتواند ديدگاه قرآن را دربارة آفرينش انسان بيان كند؛
3. چگونگى پيدايش و آفرينش حضرت آدم(عليه السلام) را از نگاه قرآن تبيين كند؛
4. بتواند بر اساس قرآن اثبات كند كه آدم(عليه السلام) از نسلهاى ديگر پديد نيامده است.
واژه «انسان» و مرادفات آن در قرآن
با نگاهى اجمالى مىتوان اين الفاظ را در مورد انسان در قرآن يافت: انسان، بشر، ناس، اُناس، انس، إنسى، أناسيّ، بنىآدم.
بحث دربارة اين الفاظ از اين جهت كه از چه ريشهاى گرفته شدهاند و هر يك به چه مناسبتى اطلاق مىشود (نظير آنچه در مورد واژة «انسان»، برخى گفتهاند از ريشة انس است و برخى نظر دادهاند كه از مادّه نسيان است) در فهم معناى هريك از آنها به عنوان يك اسم عام براى اين نوع از موجودات تأثيري ندارد.
در ميان مفسران گاهى اختلافاتى از جهت استعمال اين واژهها وجود دارد كه آيا مرادفاند يا با هم فرق دارند، و اگر فرق دارند، اين فرق جنبة دستور زبانى دارد يا از لحاظ معناست.
پاسخ اجمالى آن است كه گاهى فصاحت و بلاغت مقتضى اين نوع كاربرد مترادفات است. گاهى اين ظرايف را كسانى كه ذوق لطيف و والايى دارند درمييابند، گاهى هم قابل تبيين نيست؛ ولى چون ما بر آنيم كه قرآن در بالاترين ستيغ بلاغت و فصاحت نازل شده، معتقديم كه اينجا اين واژه و جاى ديگر، واژة ديگر مناسب بوده است.
يگانه فرقى كه در مورد كاربرد دو لفظ انسان(1) و بشر(2) وجود دارد اين است كه انسان بر جمع اطلاق نمىشود و اسم جنسِ فردي است، ولى بشر، هم به صورت اسم جنس فردى و هم اسم جنس جمعى به كار مىرود: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ».
1. ر.ك: محمدفؤاد عبدالباقي، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، ص 93 و حسين دامغاني، قاموس قرآن، ص 94.
2. ر.ك: حسين الراغب الاصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 124 و حسين دامغاني، قاموس قرآن، ص 64.
در آية وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُون؛(1)«هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلِ خشكيدهاي كه از گلِ بدبويي گرفته شده، بشري ميآفرينم» در مورد فرد؛ و در آية إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ؛(2)«سپس به ناگاه انسانهايي شديد و در روي زمين گسترش يافتيد» در مورد جمع استعمال شده است، ولى بازگشت اين فرق هم به دستور زبان و صرفاً قراردادى است.
ناس، اناس و انس،(3) همه اسم جمعاند، اما تفاوتهايى در كاربرد دارند: «ناس» به كل انسانها هم اطلاق ميشود، ولى «اناس» معمولاً به دستهاى از انسانها گفته شده است. در داستان لوط، قوم او دربارة وى و مؤمنان به او گفتند: إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ؛(4) «اينها انسانهايي پاكدامناند».
باز اين فرق، دستور زبانى و قراردادى است.
«انس» بر مجموع انسانها اطلاق ميشود ـ مثل جن كه بر مجموع اين طايفه اطلاق ميگردد ـ و از اين جهت مانند بشر است كه بر همة انسانها اطلاق مىشود.
لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ...؛(5)«اگر همه انسانها و جنها جمع شوند...»
يكى از الفاظ، «بنىآدم» است كه چون از نظر قرآن همة انسانها از نسل آدماند، به آنها بنىآدم گفته ميشود. برخى پنداشتهاند كه «آدم» نيز اسم جنس است و همان گونه كه ما آن را در فارسى تقريباً مرادف انسان به كار مىبريم، در قرآن نيز چنين است. اما هر كس حتي با اندك آشنايى به زبان عربى ميداند كه آدم مانند عيسى و موسى، اسم خاص است و در قرآن به ساير انسانها هرگز اطلاق نميشود.
1. حجر (15)، 28.
2. روم (30)، 20.
3. ر.ك: محمدفؤاد عبدالباقي، همان، ص 93، 94 و حسين الراغب الاصفهاني، همان، ص 94.
4. نمل (27)، 56.
5. اسراء (17)، 88.
آفرينش انسان در قرآن(1)
آيات مربوط به آفرينش انسان در قرآن از جهاتى با يكديگر تفاوت دارند.(2) برخى از اين آيات دربارة آفرينش نخستين انسان است. طبعاً هنگامى كه مبدأ نخستين انسان روشن شد، مبدأ وجود همة انسانهاى ديگر نيز از جهت تاريخى روشن ميشود. يعنى اگر بگوييم آدم از گِل آفريده شده است، صحيح است كه بگوييم همة انسانها از خاك آفريده شدهاند؛ اين به يك اعتبار است. به اعتبار ديگر، همة انسانها جداگانه لحاظ ميشوند و البته اين لحاظ، لحاظ اول را نفى نميکند.
بر اساس اين اعتبار ميگوييم هر انسانى غير از آدم و عيسى(عليه السلام) از نطفه آفريده شده است و نطفه از مواد غذايى و مواد ـ شامل گوشت حيوانات، ميوهها، درختان، مواد معدنى و امثال اينها ـ همه به زمين بازميگردند؛ پس ميتوان مبدأ آفرينش هر انسانى را از خاك دانست.
برخى آيات تنها دربارة شخص حضرت آدم(عليه السلام) است و برخى ديگر ممكن است عموميت داشته باشد و در مورد همة انسانها به كار رود:
إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ؛(3)و(4)«من از گِل خشكيدهاي كه از گِل بدبويي گرفته شده، بشري ميآفرينم. هنگامى كه او را درست و آراسته کردم (پيکرسازياش را به پايان رساندم،) و از روح خود در آن دميدم، براي او به سجده افتيد».
إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ؛(5)و(6) «من از گِل بشري ميآفرينم. هنگامى كه آن را
1. ر.ك: عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 12، ص 21.
2. تفاوت و نه تناقض؛ يعني اينكه هر دسته ناظر به جهتي است كه در آيات ديگر، آن جهت ملحوظ نيست.
3. حجر (15)، 29، 30.
4. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج 6، ص 332؛ عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 3، ص 11 و محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 12، ص 161.
5. ر.ك: ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج 4، ص 486 و ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 8، ص 69.
6. ص (38)، 72.
درست و آراسته کردم و از روح خود در آن دميدم، براى او به سجده افتيد».
كاملاً روشن است كه شخص خاص، يعنى حضرت آدم منظور است؛ زيرا در آنجا كه ابليس ميگويد: لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ؛(1) «همة فرزندانش را گمراه و نابود خواهم ساخت» اگر همة انسانها منظور بودند، ديگر «ذرّيته» نميگفت.
پس در اين مورد، «بشراً» اسمي عام است كه مورد استعمال آن، يك فرد است و اين استعمال، يعنى كاربرد اسم عام براى اطلاق به فرد، «حقيقت» است نه «مجاز»؛ زيرا خصوصيت آن مصداق در اين اطلاق، ملحوظ نيست. در حالي كه اگر اسم عامى را در خصوصِ يك مصداق به كار ببريم، يعنى مثلاً به جاى اينكه اسم شخصى «على» را به كار ببريم، كلمة «انسان» را به عنوان اسم خاص او استعمال كنيم، اين «مَجاز» است.
وقتى خدا ميفرمايد: إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا و مقصود از اين بشر، حضرت آدم باشد، اين مجاز نيست. همچنين است وقتى ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً؛(2)«من در روي زمين جانشيني قرار خواهم داد».
«خليفه» اسم عام است، ولى چون در مورد شخص حضرت آدم به كار برود، مجاز نيست، و اگر دليلى بر تعميم نداشته باشيم دربارة ساير انسانها جارى نخواهد بود. اگر دليلى نداشته باشيم كه غير از حضرت آدم در ميان انسانها خليفة ديگرى هم هست، نميتوانيم بگوييم چون حضرت آدم خليفه بود، پس همة انسانها خليفة خدا هستند؛ اين آيه بيش از اين را اثبات نميکند، مگر آنكه دليل ديگرى داشته باشيم.
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً(3) مثل إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛(4) است. اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان ديگرى به وجود آيد، اين كلام
1. اسراء (17)، 62.
2. بقره (2)، 30.
3. بقره (2)، 30.
4. حجر (15)، 28.
صحيح بود؛ پس با اينكه كلمات «بشر» و «خليفه» اسم عام است، تعميم آن را بايد با دليل ديگرى اثبات كرد. در فارسى مىگوييم: «امروز معلمى به شاگردى درس داد». در اينجا معلم و شاگرد هر دو اسم عام هستند؛ اما جمله دلالت ندارد بر اينكه همة معلمها به همة شاگردها درس داده باشند. إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا نيز چنين نيست كه هرچه كلمة بشر بر آن قابل اطلاق است، در آيه منظور شده است؛ خود اين تعبير، چنين دلالتى ندارد، بلكه كافي است يك فرد به وجود آيد و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همة اين مطالب هم مخصوص او باشد.
متقابلاً، وقتى مىگوييم اين آيه در مورد حضرت آدم است، به معناى نفى ديگرى هم نيست تا اگر دليلى به دست آمد، در تعارض با آيه باشد. اين آيه به خودى خود نه نفى و نه اثبات، بلكه «اهمال» دارد. حضرت آدم خليفة خدا بود، اما آيا كس ديگري خليفه نبود؟ آيه در اين باره چيزى نميگويد. آيا كس ديگرى خليفه بود؟ اين را هم نميگويد. پس براى اثبات يا نفى، دليل خارجى لازم است.
آفرينش آدم
از چندين آيه كه در درس پيش گذشت برميآيد نخستين فردى كه «انسان و بشر» ناميده شده، حضرت آدم است.
در اينجا اين پرسش مطرح است كه آفرينش آدم از خاك به چه معناست؟ آيا بدين معناست كه مستقيماً از خاك آفريده شده يا ممكن است بين خاكو حضرت آدم، انواع ديگرى از موجودات واسطه بودهاند و چون خلقت آنها (نيز) منتهى به خاك مىشده، لذا گفته شده كه آدم از خاك آفريده شده است؟
آيا بين خاك و آدم، نخست موجودى تكياخته به وجود آمد و بعد كاملتر و كاملتر شد تا رسيد به حيوانى كامل مثل ميمون و بعد به نيمهانسان و سپس انسان نئاندرتال كه تنها راستقامت بوده، اما عقل نداشته و سپس كاملتر شده كه نخستين نمونهاش حضرت آدم بوده است؟ آيا اين نظر، با سياق آيه سازگار است يا نه؟
در نخستين نظر، اين احتمال، در حد يك احتمال، قابل دفع نيست؛ يعنى هنگامى كه ميگويد انسان از خاك آفريده شده است، منافاتى ندارد با اينكه خاك به چيزى تبديل و آنگاه به انسان تبديل شده باشد؛ ولى در برخى آيات، قرائنى هست كه اين احتمال را دفع ميکند. روشنترين اين آيات، آية 59 سورة آل عمران است: إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛(1)و (2)«مثل عيسي نزد خداوند، همچون آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود «باش» او هم فوراً موجود شد».
پس از سركوب شدن بسيارى از مشركان و گسترش نسبى اسلام، نصاراى نجران(3) هيئتى را براى مباحثه به مدينه فرستادند كه «وفد نجران» نام دارند. آنان به مسجد مدينه آمدند و نخست عبادت خود را انجام دادند و سپس با پيامبر(صلى الله عليه وآله) به بحث پرداختند:
ـ شما فرزند كه هستيد؟
ـ عبدالله.
ـ موسى پسر كه بود؟
ـ عمران.
ـ عيسى پسر كيست؟
بنا به روايت،(4) پيامبر مكث فرمودند و آية مذكور نازل شد: إنّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ. يهوديان مىگفتند ـ العياذ بالله ـ عيسى به طور نامشروع به دنيا آمده است؛ ولي پيامبر(صلى الله عليه وآله)، دامان مريم(عليه السلام) را از تهمت يهود پاك فرمود و پذيرفت كه عيسى پدر انسانى نداشته است.
مسيحيان مىگفتند حال كه عيسى پدر انسانى ندارد، پس پدرش خداست. آيه در
1. آل عمران (3)، 59.
2. ر.ك: حسين الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان، ج 4، ص 358 و ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 2، ص 242.
3. نجران در زمان پيامبر اكرم?، تقريباً مركز مسيحيان عربستان بود.
4. ر.ك: عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 1، ص 347، حديث 157.
مقام پاسخ به اين شبهه نازل شد: آيا شما معتقد نيستيد كه آدم پدر ندارد؟ عيسى هم مثل اوست؛ همان طور كه او پدر نداشت و شما قبول داريد، عيسي نيز پدرى ندارد و به امر خدا موجود شده است.
اين استدلال به درستى نشان مىدهد كه اگر فرض كنيم حضرت آدم از نسل ميانگينى بين خاك و خود به وجود آمده، مثلاً از انسانهايى كه عقل نداشتهاند، اين استدلال نميتواند استدلال تامّى باشد؛ زيرا نصاراى نجران ميتوانستند بگويند حضرت آدم از نطفة حيوانى به وجود آمده است.
اگر ما اين استدلال را تمام بدانيم ـ كه هست ـ ناچار بايد بپذيريم كه حضرت آدم از نسل هيچ موجود ديگرى به وجود نيامده است.
برخى پنداشتهاند كه درست به دليل همين آيه، آدم از نسل موجود ديگرى است؛ زيرا آيه عيسى را به آدم تشبيه كرده است و عيسى هم مادر داشته است؛ پس آدم نيز، دستكم بايد مادرى داشته باشد! پاسخ اين توهم آن است كه آيه عيسى را به آدم تشبيه كرده است و نه به عكس! بايد ديد وجه شبه چيست و مسئله بر سر چه بود كه آيه نازل شد؟ صحبت بر سر آن بود كه عيسى پدر ندارد و آيه ميفرمايد آدم هم مثل او، پدر نداشت.
تشبيه در يك جهت مشترك بين دو چيزى است كه در «مشبّهٌ به» محرز باشد. مشبّهٌ به حضرت آدم است كه مورد قبول طرفين بود. عيسى را نيز به آدم تشبيه كرده است. لازمة اين امر آن نيست كه آنچه در عيسي وجود دارد در آدم هم باشد. اگر مىگوييم فلانى مثل شير است، نه به اين معناست كه فلانى در همه چيز عين شير است؛ تنها در دليرى كه وجه شبه است مانند اوست. پس آيه فقط بر اين دلالت دارد كه حضرت عيسى مانند حضرت آدم از پدرى متولد نشده است.
آية ديگرى نيز وجود دارد كه بيانگر همين نكته است:
وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ؛(1)و (2)
1. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج 8، ص 295.
2. سجده (32)، 7، 8.
«و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد. سپس نسل او را از عصارهاي از آب ناچيز آفريد».
تفصيلى كه اين آيه بين آفرينش انسانِ نخستين و نسلهاى بعد قائل شده است به روشنى دلالت دارد بر اينكه نحوة آفرينش آنان با هم متفاوت است. اگر همة انسانها از «ماء مهين» خلق شده بودند ـ كه حضرت آدم هم جزو آنها محسوب بود ـ اين تفصيل وجهى نداشت.
برخى دربارة اين استدلال از جهاتى تشكيك کردهاند. گاه ميگويند: قرآن تصريح ندارد كه آدم پدر انسانهاست، بلكه موجودى به نام آدم را معرفى كرده و ميگويد بر همة انسانها برترى دارد و از ميان انسانهاى ديگر انتخاب شده است؛ پس بايست در زمان وى يا پيش از او انسانهاى ديگرى نيز بوده باشند تا از ميان آنها آدم انتخاب شده باشد. و اين لقب «ابوالبشر» هم كه براى او ميگويند در قرآن نيست. حتى ميگويند: در قرآن آياتى داريم كه دلالت دارد بر اينكه قبل از آدم انسانهايى بودهاند؛ مانند:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ؛(1)و (2)«خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد».
زيرا اولاً، كلمة «اصطفاء» به معناى برگزيدن ممتاز از ميان اشياي مشابه است. پس بايد چيزهاى ديگرى وجود داشته باشد تا از ميان آنها ممتاز برگزيده شود. وقتى عسل و موم مخلوط است، جدا كردن آن را «اصطفاء» ميگويند. ثانياً، عطف نوح و ابراهيم و... دلالت دارد بر اينكه گزينش حضرت آدم(عليه السلام) هم مانند گزينش ايشان بوده است. بنابراين، همان گونه كه نوح را همگنان انسانهاى معاصرش انتخاب كرد، در مورد آدم هم ميبايست انسانهايى نظير او مىبودند تا از ميان آنها انتخاب شده باشد. پس آدم، ابوالبشر نيست و انسانهاى ديگر هم بودهاند.
1. ر.ك: ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 432؛ محسن فيض كاشاني، الصافي، ج 1، ص 304 و محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 3، ص 177.
2. آل عمران (3)، 33.
در پاسخ مىگوييم: قرآنْ خود، آدم را ابوالبشر ميداند و در برخى آيات تصريح شده است كه آدم و همسرش پدر و مادر انسانها هستند:
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ؛(1)«اى فرزندان آدم! مبادا شيطان شما را بفريبد، چنانكه پدر و مادرتان را (فريفت و) از بهشت بيرون راند».
پس قرآن، آدم و همسرش را پدر و مادر انسانها معرفى كرده است. درست است كه لفظ ابوالبشر نداريم، اما آيا «ابوين» همان معنا را نمىرساند؟! آيا حتماً بايد لفظ «ابوالبشر» در قرآن آمده باشد؟!
پس، اين موضوع كه حضرت آدم، ابوالبشر است، در واقع تعبيري قرآنى است.(2) اما آيا قبل از آدم، انسانهاى ديگرى هم بودهاند يا نه؟ قرآن در اين باره مطلبي نفرموده و ما هم از پيش خود نفياً يا اثباتاً چيزى نميتوانيم بگوييم.
و اما در مورد «اصطفاء» كه بر گزينش از ميان همگنان دلالت دارد، نخست ميپرسيم كه آيا گويندة اين اشكال، اصطفاء را حقيقى ميداند يا تشريفى و اعتبارى؟ يعنى منظور قرآن آيا اين است كه تكويناً آدم را برگزيديم يا اينكه مقامى به او داديم و با آن، او را بر انسانهاى ديگر برگزيديم؟ گويا گوينده تصور كرده است كه منظور از «اصطفاء» عصارهگيري است. اگر وي اين گونه پنداشته است بايد گفت قرآن چنين نميفرمايد؛ آيه ميگويد: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى... عَلَى الْعَالَمِينَ نه «مِنَ العالمين». اصطفاء هنگامى كه با «عَلى» متعدى ميشود، يعنى برترى دادن. مفاد آيه جز اين نيست كه ما اينان را بر ساير مردم برترى داديم؛ پس مسئلة عصارهگيرى و گزينش تكوينى از ميان همگنان در ميان نيست.
اكنون مىپرسيم آيا هنگامى كه خدا بخواهد انسانى را بر انسانهاى ديگر برترى
1. اعراف (7)، 27.
2. در ادبيات ما نيز، بسياري و از جمله حافظ ـ كه بيش از هر كس از قرآن و فرهنگ والاي آن متأثر است ـ عيناً همين تعبير را به كار ميبرد:
پدرم روضة رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگـر من به جـوي نفروشم
دهد آيا بايد حتماً انسانهاى ديگرى قبل يا همزمان با وى وجود داشته باشند؟ خدايى كه محيط بر همة زمانها و مكانهاست ميتواند بگويد انسانى را بر همة انسانهايى كه از پس او مىآيند، ترجيح دادم. دربارة پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ميتواند بفرمايد او را بر همة آنهايى كه روى زمين به وجود آمدهاند و به وجود ميآيند، برترى دادم. اگر هم تنزّل كنيم و بپذيريم كه لازم است در عصر حضرت آدم، انسانهايى ديگر نيز بوده باشند، ميتوانند فرزندان خود او بوده باشند.
اما در مورد تساوى بين معطوفها در يك يا چند عطف و اينكه گفتهاند چون در آيه آدم همراه با نوح و ابراهيم آمده و آنها در زمان خود از ميان انسانهاى موجود برگزيده شدهاند، پس آدم نيز بايد از ميان انسانهاى همعصر خود برگزيده شده باشد، بايد بگوييم:
اولاً، اين عطف هيچ دلالتى بر اين مسئله ندارد؛ زيرا اگر يك جهتِ مشترك بين چند نفر وجود داشته باشد، به معناى اشتراك در همة خصوصيات نيست. ثانياً، در مورد نوح، ابراهيم و ديگران هم ممكن است برترى بر آيندگان نيز منظور باشد و اگر فرضاً در زمان آنها هم انسانهايى نبود، آيا اشكالى داشت كه خداوند بفرمايد آنان را بر تمام جهانيان برترى داديم؟
پس آيه دلالتى ندارد بر اينكه آدم از نسل انسانهاي ديگر به وجود آمده است. برعكس، آياتى وجود دارد كه ميفرمايد همة انسانهاى مخاطب قرآن، بالفعل و بالقوه، از نسل حضرت آدم و همسر اويند. بهترين نمونه آيات زير مىباشند:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاءً...؛(1)و(2)«اي مردم! از پروردگارتان پروا کنيد؛ خداوندي كه شما را از يك شخص (آدم(عليه السلام)) و همسرش را از (جنس) او آفريد و از آن دو، اين همه مردان و زنان (پديد آورد و) در روى زمين پراكند».
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِن
1. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 143.
2. نساء (4)، 1.
أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ...؛(1)و (2) «اي مردم! شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و شما را شاخهها و تيرهها کرديم تا يکديگر را از هم بازشناسيد (و اين اختلافات موجب افتخار كسى نبايد باشد) راستي كه گراميترين شما نزد خدا باتقواترين شماست...».
خداى متعال تأكيد ميفرمايد كه همه از يك مرد و يك زن آفريده شدهايد و از اين جهت، براي كسي جاى افتخار و تفاخر از نظر نَسَب وجود ندارد.(3)
يک شبهه
برخى كسان درباره بعضى آيات كه ظاهراً ميگويد همة انسانها از نطفه آفريده شدهاند، ميگويند: پس حضرت آدم نيز بايست از نطفه آفريده شده باشد وگرنه با ظاهر آيات كه بر عموميت حكم خلقت دلالت دارند، سازگار نيست؛ آياتي نظير:
خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَة؛(4)«انسان را از نطفه آفريد».
إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ؛(5) «ما انسان را از نطفة مختلطي آفريديم تا او را بيازماييم».
خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛(6)«انسان را از خون بستهاي آفريد».
به اين شبهه ميتوان دو پاسخ داد:
1. ر.ك: ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 8، ص 428 و محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 18، ص 354.
2. حجرات (49)، 13.
3. عجيب است كه برخي دربارة اين آيه از سورة نساء گفتهاند: «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ نه به معناي يك پدر و مادر، بلكه به معناي يك ناموس كلي است؛ همة شما از يك ناموس كلي آفريده شدهايد (!)» اما ناموس كلي يعني چه؟ اگر منظور قانون كلي است كه قانون كلي منشأ آفرينش نيست. قرآن كه نميگويد: خلقكم علي قانون واحد؛ ميفرمايد: مِن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ. به علاوه ميفرمايد: وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا، آيا ناموس كلي زوج دارد؟!
4. نحل (16)، 4.
5. انسان (76)، 2.
6. علق (96)، 2.
1. بر فرض كه ظاهر اين آيات بر عموم دلالت داشته باشد، در قرآن صدها آية عام وجود دارد كه با آيات ديگر تخصيص يافته و حكم آنها استثنا خورده است. پس چه اشكالى دارد كه ميلياردها انسان بدين طريق آفريده شده و دو نفر استثنا شده باشند؟
2. ميتوان گفت اصولاً اين آيات بر عموميت دلالتي ندارند تا به تخصيص نيازى داشته باشند.
اين آيات غالباً در مقام آناند كه انسان را از مغرور شدن بازدارند يا امكان معاد را گوشزد كنند و بر اساس آنها كسانى كه شك دارند در اينكه انسان دوباره زنده شود، بينديشند كه خود چگونه به وجود آمدهاند. روشن است كه لازمة اين مطلب يك قاعدة كلى بدون استثنا نيست و حتى نظر به عموميت ندارد، بلكه ميفرمايد انسان بدين گونه است؛ اما آيا همة انسانها بايد بدين گونه باشند تا مطلب تام و تمام باشد؟ خير؛ زيرا مقام، چنين اقتضايى ندارد. بنابراين، دليلى بر اينكه آدم هم بايد از نطفه خلق شده باشد، نيست.
آيات ديگرى نيز مشابه اين آيات هست كه همين مطلب دربارة آنها صادق است. تنها يك آيه است كه جنبة فنى بيشترى دارد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ؛(1)و (2)«ما شما را آفريديم، سپس صورتبندي كرديم، آنگاه به فرشتگان گفتيم: براي آدم سجده كنيد».
به اين آيه نيز استدلال کردهاند كه معلوم ميشود قبل از حضرت آدم كسانى بودهاند كه مخاطب «خلقناكُم» قرار گرفتهاند؛ زيرا واژة ثُمَّ در آيه بر تراخى (بَعديّت پس از گذشت زمان) دلالت دارد، پس قبل از آدم انسانهايى بودهاند كه بعد از آفرينش و تصوير آنها، به ملائكه گفته شده است: اسجدوا...
اين تقريباً فنيترين استدلالي است كه از آيات قرآنى براى وجود انسانهايى قبل از حضرت آدم، عرضه شده است. در پاسخ آن مىگوييم:
1. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 8، ص 18.
2. اعراف (7)، 11.
اولاً، به فرض كه آيه بر وجود انسانهايى قبل از آدم دلالت بكند، هيچ دلالتى ندارد بر اينكه آدم از آنها آفريده شده است. آنچه مورد تكية قرآن است اين است كه حضرت آدم از خاك آفريده شده است و چيزى بين آدم و خاك، واسطه نبوده (طبق تقريرى كه گذشت). بنابراين، با فرض اينكه انسانهايى هم قبل از آدم وجود داشتهاند، مدعاى استدلالكنندگان اثبات نميشود.
ثانياً، ثُمّ همه جا براى تراخى زمانى نيست؛ در خود قرآن مواردى هست كه بر تراخى زمان وقوعِ فعل و مدخول ثمّ دلالتي ندارد. در سورة بلد ميخوانيم:
... وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ؛(1)«و تو نميداني آن گردنه چيست. آزاد كردن بردهاي يا غذا دادن در روز گرسنگي، يتيمي خويشاوند يا مستمندي خاكنشين را. سپس از كساني باشد كه ايمان آورده و يكديگر را به شكيبايي سفارش و به رحمت توصيه ميكنند».
آيا اين آيه دلالت ميکند بر اينكه ايمان بايد مؤخّر باشد؟ آيا اگر كسى نخست ايمان آورد و بعد اطعام يتيم كرد قبول نيست؟ روشن است كه چنين نيست. واژة ثمّ در اينجا دلالت بر تراخى در بيان دارد نه تراخى در وقوع فعل. در اين گونه موارد در فارسى مىگوييم: «علاوه بر». آيه نيز ميگويد اينها را گفتيم، ولى اينها كافى نيست؛ علاوه بر اينها بايد ايمان داشته باشيد.
ثالثاً، اگر ثمّ بر تراخى زمانى دلالت داشته باشد بايد همة انسانها آفريده شده باشند، سپس خدا آدم را آفريده باشد! مگر خلقناكم، خطاب به همة انسانها و از جمله خود ما نيست؟ اگر هست، آيا ما قبل از حضرت آدم آفريده شدهايم؟!
اين يكى از اساليب قرآن است و نمونههاى بسيارى نيز دارد كه نخست حكمى را براى يك كلى اثبات ميکند، سپس يكى از افراد آن كلى را به دليل خصوصيتى كه دارد، برميکشد؛ و اين اسلوب بيان، بر تأخير زمانى اين فرد خاص (آدم) دلالتي ندارد.
1. بلد (90)، 12 ـ 17.
خلاصه
* در قرآن از واژههايي نظير انسان، بشر، أناس، انس، إنسيّ، أناسيّ و بنيآدم براي اشاره به انسان استفاده شده است.
* فصاحت و بلاغت سبب به كار بردن واژههاي گوناگوني براي اشاره به انسان در قرآن شده است.
* برخي آيات قرآن دربارة آفرينش نخستين انسان، ناظر به حضرت آدم(عليه السلام)، و برخي ديگر ناظر به انسانهاي بعدي است.
* آيات قرآن دلالت دارد كه حضرت آدم(عليه السلام) مستقيماً از خاك آفريده شده است، نه از نسلي ديگر.
* قرآن كريم حضرت آدم(عليه السلام) را ابوالبشر معرفي كرده است.
پرسش
1. اسامى گوناگون انسان در قرآن را ذكر كنيد.
2. به چه دليل در قرآن واژههاي گوناگون براي اشاره به انسان به كار رفته است؟
3. برخي آيات مربوط به آفرينش نخستينْ انسان و آفرينش انسانهاي بعدي را بيان كنيد؟
4. با ذكر چند آيه نشان دهيد كه حضرت آدم(عليه السلام) از خاك آفريده شده است نه از نسلى ديگر.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org