قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس نوزدهم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. بتواند خاستگاه وجوب و پسنديده بودن وفا به عهد را تبيين کند؛

2. نظر قرآن را دربارة پيمان‌شكني و پيامد‌هاي آن بداند؛3. بر تبيين حق حيات و عوامل بازدارنده از قتل نفس توانا شود؛

4. با ديدگاه قرآن دربارة حفظ حرمت و آبروي افراد آشنا شود.

 

 

 

 

 

امانت‌داري و وفا به عهد

يكي از روشن‌ترين ارزش‌هاي اجتماعي، پاي‌بندي به تعهدات است كه مقبوليت عمومي دارند و همة عقلا بر آن متفق‌اند. وجوب رد امانت و وفا به عهد از مستقلات عقليه است؛ يعني از احكامي است كه عقل بدون نياز به راهنمايي شرع، آن را درك مي‌كند. شرع در مورد لزوم رد امانت، و وجوب وفا به عهد، اِعمال مولويت نمي‌كند، بلكه حكم شرع در اين زمينه ارشادي است و اگر هيچ دليل شرعي بر وجوب وفا به عهد و لزوم رد امانت نداشتيم، همين حكم عقل براي اثبات حكم شرعي كافي بود.

بُعد اخلاقي معاهدات

آنچه در اينجا مورد توجه ماست، بُعد اخلاقي معاهدات است؛ يعني معاهده را از جهت ارزش معنوي و سبب كمال نفس بودن بررسي مي‌كنيم.

در قرآن آيات بسياري داريم كه به مسلمانان دستور مي‌دهند به معاهدات خويش پاي‌بند باشند. بيشترين تعبيري كه در سفارش به پاي‌بندي به عقود و معاهدات در اين آيات به كار رفته، تعبير «وفا» و رعايت است و رايج‌ترين تعبيري كه در مورد خود آنها به كار رفته، «عهد» است. در آيه‌اي آمده است:

وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ؛(1) و كساني كه چون عهد بستند، به عهد خود وفا مي‌كنند.


1.. بقره (2)، 177.

و در آيه ديگري مي‌فرمايد:

وَالَّذِينَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛(1) و كساني كه به امانت‌ها و عهد خود پاي‌بندند.

گاهي نيز از تعبير «عقد» استفاده شده است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ؛(2) اي کساني كه ايمان آورده‌ايد، به قراردادها و عقدها وفا کنيد.

بنابراين، تعبير رايج در قرآن در مورد معاهدات و قراردادها «عهد» است؛ اما در مواردي نيز از تعابير ديگري استفاده شده است؛ مانند تعبير «عَقْد» كه نمونة آن گذشت، يا تعبير «عُقْدَه» در آية:

وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ؛(3) و قصد عقد زناشويي مكنيد تا آنگاه كه زمان مقرر [عده] سرآيد.

و تعابير «اِلّ» و «ذمّة»، آنجا كه مي‌فرمايد:

كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَ يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً؛(4) چگونه [مي‌توان با مشركان عهدشكن، وفا به عهد كرد] در حالي كه اگر بر شما پيروز شوند، دربارة شما نه خويشاوندي را مراعات مي‌کنند و نه تعهّدي را.

نقض عهد از نگاه قرآن

عام‌ترين تعابيري كه در قرآن دربارة پيمان‌شكني به كار رفته، «نقض» و «نكث» است.


1.. مؤمنون (23)، 8.

2.. مائده (5)، 1.

3. بقره (2)، 235.

4. توبه (9)، 8.

در بعضي موارد نيز از تعبير «تبديل» يا «اخلاف» استفاده شده است؛ مثلاً در وصف كساني كه به عهد و پيمان خود با خدا پاي‌بندند، مي‌فرمايد:

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً؛(1) از ميان مؤمنان مرداني هستند كه به عهد و پيماني که با خدا بستند، صادقانه وفا کردند. پس برخي بر آن عهد، ايستادگي كردند [و به شهادت رسيدند] و بعضي ديگر در انتظار [شهادت] به سر مي‌برند و [هرگز عهد خود را] تغيير ندادند [و پيمان‌شكني نكردند].

اينكه آنان عهد خود را تبديل نمي‌كنند و تغيير نمي‌دهند. منظور اين است كه عهدشكني نمي‌كنند. قرآن در نكوهش منافقان و عهدشكني آنان مي‌فرمايد:

وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ * فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ؛(2) و از آنان [= منافقان] کساني‌اند که با خدا عهد کرده‌اند كه اگر از کَرَم خويش به ما عطا کند، قطعاً تصدّق و انفاق خواهيم کرد و از شايستگان خواهيم شد. پس چون از فضل خويش بهره‌مندشان كرد، بِدان بخل ورزيدند و به حال اِعراض روي گردانيدند. در نتيجه، به سزاي آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روي که دروغ مي‌گفتند، در دلهايشان ـ تا روزي که او را ديدار مي‌کنند ـ پيامدهاي نفاق را باقي گذارد.

آري، عهدشكني چنين اثري دارد و كسي كه با خدا عهد ببندد و عهدشكني كند،


1. احزاب (33)، 23. ر.ك: محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 4، ص 180؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 306.

2. توبه (9)، 74 ـ 76.

به سبب عهدشكني و خلف وعده‌اي كه با خدا كرده و دروغي كه گفته است، ايمانش رو به زوال خواهد رفت و نفاق در دلش پديد مي‌آيد.

و در جاي ديگر مي‌فرمايد:

وَلاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللّهِ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛(1) و پيمان خدا را به بهاي اندك مفروشيد كه آنچه نزد خداست ـ اگر بدانيد ـ همان براي شما بهتر است. آنچه نزد شماست تمام مي‌شود و آنچه نزد خداست پايدار است، و ما شكيبايان را به بهتر از آنچه عمل مي‌کردند، پاداش خواهيم داد.

يعني وقتي ديديد كه ترك عهد برايتان سود آني دارد، خلاف عهد نكنيد كه اگر سود خود را بر عهد مقدم بداريد، در واقع عهد خدا را به بهايي اندك فروخته‌ايد.

تعهدات انساني يا قراردادهاي اجتماعي

عهد خدا يا عهد با خدا دو سويه است كه يك سوي آن خدا و سوي ديگر آن مردم‌اند؛ با اين حال ما به بررسي عهدي در قرآن مي‌پردازيم كه دو طرف آن آدميان‌اند و آن را «عهد اجتماعي» مي‌ناميم.

در مورد تعهدات اجتماعي، يك دسته از آيات با تعابير گوناگون به ما سفارش مي‌كنند يا فرمان مي‌دهند كه به تعهدات خود در برابر ديگران پاي‌بند باشيم يا افراد پاي‌بند به عهد را مي‌ستايند و از اين طريق انسان را متوجه لزوم و رجحان پاي‌بندي به عهد مي‌كنند.


1. نحل (16)، 95، 96.

قرآن در يك‌جا كارهاي نيك را برمي‌شمارد و افراد نيكوكار را به پاس كارهاي نيكشان مي‌ستايد:

وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ؛(1) و آنان كه چون عهد ‌بندند، به عهد خود وفاداران‌اند.

در اين آيه وفا به عهد، يكي از كارهاي نيك شمرده مي‌شود كه پاي‌بندي به آن، ستايش‌برانگيز است و بايد مورد توجه باشد. خداوند در آية ديگري با صراحت به وفا به عهد فرمان مي‌دهد و انسان را در برابر تعهدات خود، مسئول مي‌داند:

وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً؛(2) و به پيمان [خود با ديگران] وفا کنيد، زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد.

در دو آيه نيز در مقام معرفي مؤمن و بيان صفات لازم و برجستة او مي‌فرمايد:

وَالَّذِينَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛(3) و آنان [= مؤمنان] كه امانت‌ها و عهد خود را رعايت كنند [و به آنها پاي‌بندند].

دستة ديگري از آيات، افراد عهدشكن و بي‌توجه به پيمان‌هاي اجتماعي را نكوهش مي‌كند. در يكي از اين آيات در مذمت بني‌اسرائيل مي‌فرمايد:

أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛(4) و مگر نه اين بود که [يهود] هر گاه پيماني بستند، گروهي از ايشان آن را دور افکندند؟ بلکه [حقيقت اين است که] بيشترشان ايمان نمي‌آورند.

در اين آيه، در مورد پيمان‌شكني، از واژة «نبذ» استفاده شده كه به معناي دور انداختن و پرت كردن است و با استفهام توبيخي، آنان را به سبب عهدشكني نكوهش كرده است.


1. بقره (2)، 177.

2. اسراء (17)، 34.

3. مؤمنون (23)، 8؛ معارج (70)، 32.

4. بقره (2)، 100.

در آيه ديگري مي‌فرمايد:

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ؛(1) بي‌ترديد بدترين جنبندگان نزد خدا آنان‌اند كه كفر ورزيده و ايمان نمي‌آورند. همانان كه از ايشان پيمان گرفتي، ولي هر بارپيمانشان را مي‌شکنند و [از خدا] پروا نمي‌دارند.

چنان‌كه ملاحظه مي‌شود، در اين آيه با گزنده‌ترين تعابير، عهدشكنان اجتماعي نكوهش مي‌شوند و از اين رهگذر ارزش بسيار منفيِ عهدشكني آشكار مي‌شود.

عهد و پيمان و قرارداد اجتماعي و عهدشكني، بيش از هر سورة ديگر در سورة توبه، مورد بحث و توجه قرار گرفته است. بيش از ده آيه از اول اين سوره، مربوط به عهد است. در نخستين آية آن، كه به نشان خشم و غضب الهي و سنگيني گناهِ پيمان‌شكني، بدون بسم اللّه و ذكر نام خدا آغاز شده است، نقض عهد گروهي از مشركان گناه كبيره و كاري بسيار ناپسند كه سبب برائت و بيزاري خدا و رسول است، مطرح شده:

بَرَاءَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ؛(2) [اين آيات اظهار] بيزاري و برائتي است از جانب خدا و پيامبرش از آن مشركاني كه [شما مسلمانان] با آنان عهد و پيمان بسته‌ايد.

در اين آيه و چند آية پس از آن، سخن از معاهده‌اي به ميان آمده است كه بين مسلمانان و مشركان برقرار شده بود و مشركان، آن را نقض كرده بودند. خداوند هم به اين وسيله اعلام مي‌فرمايد كه مسلمانان نيز ديگر آن قرارداد را محترم نمي‌شمارند و مواد آن را رعايت نخواهند كرد.


1. انفال (8)، 55، 56.

2. توبه (9)، 1. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 4، ص 219؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9، ص 150.

ارزش اخلاقي و اجتماعي امانت

يكي از مصاديق روشن عهد كه مورد تأكيد قرار گرفته و در بعضي آيات در كنار عهد ذكر شده، امانت‌داري است. رعايت عهد و اداي امانت، نزد همة عقلا، از هر دين و مذهبي كه باشند، محترم است. رعايت عهد يكي از مصاديق بارز صلاح، معروف، و عدالت است؛ چنان‌كه پيمان‌شكني و نقض عهد و خيانت در امانت نيز از مصاديق آشكار ستم، منكر و فساد است.

قرآن كريم در آيه‌هاي بسيار به، امانت توجه داده است. در بعضي از اين آيات، به طور مطلق بر رعايت امانت تأكيد كرده:

وَالَّذِينَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛(1) و آنان (مؤمنان) كه امانت‌ها و عهد خود را رعايت کنند (و به آن پاي‌بندند) .

در برخي ديگر از آيات قرآن كريم، امانت‌هاي ويژه‌اي مورد تأكيد قرار گرفته است؛ مانند:

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛(2) خداوند به شما فرمان مي‌دهد كه امانت‌ها را به صاحبانشان بازگردانيد.

در برابرِ ادا و رعايت امانت، خيانت در امانت مطرح است كه آيات بسياري آن را به شدت نكوهش كرده‌اند.(3) در اين آيات مفهوم خيانت با صيغه‌هاي گوناگون به كار رفته است؛ اما در يك مورد، به جاي تعبير خيانت، از واژة «غلّ» استفاده شده است:

وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛(4) و هيچ پيغمبري را


1. مؤمنون (23)، 8؛ معارج (70)، 32.

2. نساء (4)، 58.

3.. مانند «وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا» (نساء، 105)؛ «وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا» (نساء، 107)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» (انفال، 27)؛ «إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الخَائِنِينَ» (انفال، 58) و «إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ» (حج، 38).

4.. آل عمران (3)، 161.

نسزد که خيانت ورزد و هركس خيانت ورزد، روز قيامت با آنچه در آن خيانت کرده، بيايد.

حق حيات و حفظ نفوس

حق حيات و حفظ نفوس، به طور طبيعي، بر ديگر حقوق انسان‌ها تقدم دارد. البته بسياري از مطالبي كه در اين زمينه هست، به توضيح و تفصيل نيازي ندارد؛ ولي براي آنكه نظام اخلاقي اسلام روشن شود، بايد به مهم‌ترين آنها فهرست‌وار اشاره كنيم.

همة انسان‌ها موظف‌اند زندگي خويش را حفظ كنند و به حيات انسان‌هاي ديگر تجاوز نكنند. دربارة اين حق انساني، دو ارزش مثبت و منفيِ بسيار مهم مطرح مي‌شود كه عبارت‌اند از: ارزش مثبت احياي نفوس، و ارزش منفي قتل نفس.

موضوع قتل نفس، در آيات بسياري از قرآن كريم به صورت‌هاي گوناگون طرح شده است كه مي‌توان آنها را بر سه دستة عمده تقسيم كرد:

يك دسته از اين آيات، در مقام نهي از قتل نفس و بيان عظمت، آثار، عوارض، اقسام و احكام اين گناه است؛ مانند:

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئاً؛(1) و هيچ مؤمني را نسزد که مؤمن ديگري را ـ جز به اشتباه ـ بِكُشد.

وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛(2) و نفسي را كه خدا حرام گردانيده، جز به حق نكشيد. اينهاست که [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش کرده است، باشد كه بينديشيد.


1.. نساء (4)، 92.

2.. انعام (6)، 151.

اين آيات و آيات ديگري مثل آنها(1) قتل نفس را با بيان‌هاي مختلف، منع و نكوهش كرده و كيفر آن كس را كه دست به اين گناه بزرگ بزند، سنگين دانسته و به احكام مختلف آن، مانند قصاص، ديه، كفاره و اقسام و احكام آن اشاره كرده است.

ارزش احياي نفوس

قرآن، در برابر ارزش منفي قتل نفس، ارزش مثبت احياي نفوس را قرار داده است:

مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا؛(2) هركس شخص ديگري را، بدون آنكه كسي را كشته باشد يا فسادي در زمين كرده باشد، بكشد، چنان است كه گويي همة مردم را كشته باشد، و هركس شخص ديگري را زنده بدارد، چنان است كه گويي همة مردم را زنده داشته است.

عوامل بازدارنده از قتل نفس

اكنون پرسش اين است كه «چگونه مي‌توان با قتل نفس مبارزه كرد و براي جلوگيري از ارتكاب اين گناه بزرگ چه كارهايي لازم است انجام شود؟» بديهي است كه موضوع پرسش ما در اينجا غير از ايجاد مانع فيزيكي است كه مثلاً كسي دست قاتل را بگيرد و او را از قتل بازدارد. منظور از اين پرسش آن است كه «چگونه بايد فكر و انگيزه‌اي را در انسان به وجود آورد كه دست به ارتكاب اين گناه بزرگ نزند؟»

براي انسان‌هاي خداشناس و خداباور، شناخت و ايمانشان كافي است كه آنان را از اين گناه بزرگ بازدارد و براي عموم مردم نيز توجه به آثار تلخ و نتايج سوء گناه و


1.. مانند: فرقان، 68؛ مائده، 32 و انعام، 151.

2. مائده (5)، 32. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 341.

ثمرات شيرين ترك گناه مؤثرتر است و تا حد بسياري اين عامل، آنان را از اين گناه بازمي‌دارد؛ اما شماري از انسان‌ها ايمانشان به قدري ضعيف است كه تذكر اين آثار هم، آنان را از گناه بازنمي‌دارد و گاهي در هنگام شدت عصبانيت و خشم، حالتي برايشان پيش مي‌آيد كه اين عامل نيز در آن هنگام، كارآيي خود را از دست مي‌دهد. براي چنين افرادي مجازات‌هاي دنيايي مي‌توانند تأثير و بازدارندگي بيشتري داشته باشند.

براي بسياري از گناهان در قرآن كريم حدود يا قصاص يا ديه تعيين شده است و در خود آيات نيز به اين نكته اشاره هست كه اجراي اين كيفرها براي جلوگيري از ارتكاب جرم است. خداوند در يك آيه مي‌فرمايد:

وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ؛(1) و اي خردمندان، شما را در [اجراي حكم] قصاص، زندگاني است.

حفظ آبرو و صيانت از شخصيت

حفظ شخصيت افراد، پس از حق حيات، در رديف مهم‌ترين حقوق انساني است. افراد در جامعه غير از آنكه بايد امنيت جاني داشته باشند، بايد آبرو و كرامت و شرافتشان محفوظ بماند و مورد تجاوز ديگران قرار نگيرد.

در اين زمينه مسائل گوناگوني در قرآن كريم مورد توجه قرار گرفته كه در كتاب‌هاي اخلاقي مطرح شده‌اند و ما در اينجا همه را تحت عنوان «حفظ آبرو و صيانت از شخصيت» مي‌آوريم.

بدگماني، تجسس و غيبت

در يكي از آيات قرآن كريم آمده است:


1. بقره (2)، 179.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُوا وَلاَ يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ؛(1) اي کساني که ايمان آورده‌ايد، از بسياري از گمان‌ها بپرهيزيد كه پاره‌اي از گمان‌ها گناه است و [دربارة يكديگر] تجسس مكنيد و بعضي از شما غيبت بعضي نکند. آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ [هرگز، چون شما] از آن كراهت داريد. [پس] تقواي خدا پيشه كنيد كه خدا بسيار توبه‌پذير مهربان است.

البته، مانند همه‌جا، در اين موارد نيز استثناهايي وجود دارد كه عالمان اخلاق و فقيهان، آنها را در كتاب‌هاي خويش طرح كرده‌اند.

تهمت و افترا

تهمت از غيبت بدتر است؛ زيرا غيبت اظهار عيب واقعي يك شخص براي ديگران است؛ اما در تهمت عيبي را كه در واقع شخص متهم ندارد به او نسبت مي‌دهند. از اين رو، اين كار بسيار زشت و زيان‌بار در قرآن كريم در موارد بسيار نكوهش شده است. روشن است كه اگر چنين كاري در جامعه رواج يابد، امنيت و آبروي افراد تهديد مي‌شود.

خداوند در اين باره مي‌فرمايد:

وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً؛(2) و كساني كه مردان و زنان مؤمن را بي‌آنکه مرتکب [عمل زشتي] شده باشند، آزار مي‌رسانند، قطعاً تهمت و گناه آشكاري به گردن گرفته‌اند.


1. حجرات  (49)، 12. ر.ك: محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 5، ص 53.

2. احزاب (33)، 58. ر.ك: عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 4، ص 306؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 360.

عِرض و آبروي مؤمن مانند خون و جان او محترم است و حريم مؤمن حريم خداست، چيزي نيست كه هركس به سادگي وارد آن شود، حرمت مؤمن را هتك كند، حريمش را در هم بشكند و هرچه مي‌خواهد بگويد. خداوند به اين مسئله بسيار اهميت داده و فرموده است:

وَلَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ * يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛(1) و چرا وقتي آن [شايعه] را شنيديد، نگفتيد: «براي ما سزاوار نيست که در اين [موضوع] سخن گوييم. [خداوندا] تو منزّهي، اين بهتان بزرگي است»؟ خداوند شما را نصيحت مي‌كند كه، اگر مؤمن هستيد، هرگز چنين كارهايي را تكرار نكنيد.

استهزا و تمسخر

از جمله عوامل تهديد شخصيت اعضاي جامعه، استهزا و تمسخر ديگران است؛ برخي، رو در رو ديگران را با تمسخر و استهزا تحقير مي‌كنند تا بدين وسيله شخصيت آنان را خرد كنند. اين روش نيز، از روش‌هاي شيطاني است كه در همة جوامع وجود دارد.

ديدگاه قرآن دربارة استهزا

قرآن كريم دربارة اين موضوع، تأكيدها و سفارش‌هاي بسياري دارد كه مي‌توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد:

يكم، آياتي كه به طور كلي دستور مي‌دهند هيچ مرد و زن مؤمني نبايد مؤمن ديگري را مسخره كند؛ مانند:


1. نور (24)، 16، 17.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْراً مِّنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ؛(1) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، نبايد هيچ گروهي گروه ديگري را ريشخند كند، شايد آنان از اينها بهتر باشند، و نبايد زناني زنان ديگر را [استهزا كنند]، شايد آنان از اينان بهتر باشند.

دوم، آياتي كه رخدادهاي عيني را بيان مي‌كنند و زشتي و خ??ر آنها را يادآور مي‌شوند. اين حوادث عيني گاه به دست كافران و گاه به دست منافقان و گاهي به دست افراد سست‌ايمان رخ داده‌اند:

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ؛(2) زندگي دنيا در نظر كفار آراسته شده است، و مؤمنان را ريشخند مي‌كنند، در حالي كه پرهيزکاران در روز قيامت از ايشان برترند و خدا به هر كه بخواهد، بي‌حساب روزي مي‌دهد.

در بعضي از آيات به ريشة روانيِ اين تمسخرها و سبك‌سري‌ها چنين اشاره شده است كه اين برخوردهاي نابخردانه و دور از منطق با انبيا و اوليا و آيات خدا، در بدكرداري و آلودگي اخلاقي و عملي آنان ريشه دارد و سرانجام به تكذيب آيات خدا و تمسخر آنها خواهد انجاميد؛ مانند:

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون؛(3) آنگاه سرانجامِ كارِ آنان كه بدي کردند [بسي] بدتر بود، [زيرا] آيات خدا را تکذيب کردند و آنها را به تمسخر مي‌گرفتند.


1. حجرات (49)، 11.

2. بقره (2)، 212.

3. روم (30)، ‌10.

قرآن كريم براي آنكه افراد را از اين كار ناشايسته بازدارد، برنامة تربيتي ويژه‌اي دارد و در مقام آموزش و تربيت مؤمنان مي‌گويد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْراً مِّنْهُمْ وَلاَ نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْراً مِّنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛(1) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، نبايد هيچ گروهي گروه ديگري را ريشخند كند. شايد آنان از اينها بهتر باشند، و نبايد زناني، زنان ديگر را [استهزا كنند]. شايد آنان، از اينان بهتر باشند، و يکديگر را مورد عيب‌جويي قرار ندهيد و با القاب زشت يکديگر را ياد نکنيد، چه ناپسنديده است نام زشت و کفرآميز [بر کسي] پس از ايمان، و هر که توبه نکرد، آنان خود ستمگرند.

خداي متعال در اين آيه نخست به مؤمنان سفارش مي‌كند كه مبادا يكديگر را مسخره كنند. سپس بر پاية تحليل روان‌شناختي دست روي ريشة رواني و علت اصلي اين كار زشت گذاشته، مي‌فرمايد: چه‌بسا كساني كه آنها را بد مي‌پنداريد و نقص‌ها و كمبودهايي در آنان سراغ داريد و بدين جهت آنان را مسخره مي‌كنيد، از خود شما بهتر و نزد خدا عزيزتر از شما باشند.

اين آيه نكتة اخلاقي بسيار مهمي را گوشزد مي‌كند كه هم جنبة فردي دارد و هم جنبة اجتماعي، و آن اين است كه هيچ كس حق ندارد ديگري را پست‌تر از خود بداند كه چنين انديشه‌اي براي مؤمن و روح ايماني و تربيت اسلامي و الهي وي بسيار زيان‌بار خواهد بود. مؤمن براي آنكه تكامل روحي داشته باشد، بايد همواره خود را پست ببيند و نزد خويش ذليل باشد.


1. حجرات (49)، 11.

امام سجاد(عليه السلام) در يكي از دعاهاي خود عرض مي‌كند: «بار خدايا، هر عزتي كه در چشم مردم به من مي‌دهي، به اين بنده‌ات عنايتي كن تا به موازات آن، ذلت خود را بيشتر احساس كنم و به من توفيق بده كه هرقدر در چشم مردم بزرگ‌تر و عزيزتر مي‌شوم، نزد خود، كوچك‌تر و حقيرتر گردم. مبادا عزت و اقتدار ظاهري مرا به غرور و خودپسندي مبتلا سازد.(1)

اين دو سفارش اخلاقي مهم ـ يكي اينكه خود را از ديگران پست‌تر به حساب آوريم و در نفس خود احساس كوچكي كنيم و دوم آنكه هيچ مؤمن ديگري را تحقير نكنيم كه شايد از اولياي خدا باشد ـ آثار مهم تربيتي، اخلاقي و اجتماعي در بر دارند؛ زيرا وقتي خود را كوچك و پست‌تر به حساب آوريم، در فكر تطهير و تزكيه و تعالي و تكامل خويش برمي‌آييم و بر تلاش خود در اين زمينه مي‌افزاييم و وقتي باور كنيم كه اولياي خدا در بين مردمان پنهان‌اند، هيچ كس را كوچك نمي‌شماريم، بلكه به همه احترام مي‌گذاريم تا روابط اجتماعي ما محكم و استوار شود و احساس محبت و هم‌دردي و تعاون در ميان همة اعضاي جامعه برقرار گردد.


1. «وَلا تَرْفَعْنِي في النّاسِ دَرَجَةً اِلاّ حَطَطْتَني عِنْدَ نَفْسي مِثْلَها وَلا تُحْدِثْ لي عِزّاً ظاهِراً اِلاّ اَحْدَثْتَ لي ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسي بِقَدَرِها» (شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي مكارم الاخلاق).

چكيده

ـ يكي از بديهي‌ترين ارزش‌هاي اجتماعي، پاي‌بندي به تعهدات است كه مقبوليت عمومي دارد وهمة عقلا بر آن متفق‌اند.

ـ وجوب وفا به عهد و رد امانت از مستقلات عقليه است و حكم شرع در اين زمينه ارشادي است.

ـ قرآن كريم به لزوم پاي‌بندي به تعهدات فراوان تأكيد كرده و پيمان‌شكني را به شدت نكوهش نموده است.

ـ عهدشكني با خدا سبب كاهش و گاه از دست رفتن ايمان و پيدايش نفاق در دل انسان مي‌‌شود.

ـ مسئلة عهد و پيمان و قرارداد اجتماعي و عهدشكني، بيش از هر سوره، در سورة توبه طرح شده است.

ـ يكي از مصاديق روشن عهد، امانت‌داري است.

ـ رعايت عهد يكي از مصاديق بارز صلاح، معروف و عدالت، و پيمان‌شكني و نقض عهد و خيانت در امانت از مصداق‌هاي آشكار ظلم، منكر و فساد است.

ـ حق حيات، به طور طبيعي بر ديگر حقوق انسان‌ها تقدم دارد. قرآن كريم در برابرِ ارزش منفيِ قتل نفس، ارزش مثبت احياي نفس را قرار داده است.

ـ غير از عوامل مادي و فيزيكيِ بازدارنده از قتل نفس، شناخت و ايمان به خدا و آخرت، توجه به آثار تلخ گناه و در نهايت توجه به مجازات‌هاي دنيايي مي‌توانند از قتل نفس جلوگيري كنند.

ـ حفظ حرمت و آبروي افراد، پس از حق حيات، مهم‌ترين حق انساني است.

ـ قرآن كريم براي حفظ حرمت و آبروي افراد، بدگماني، تجسس، غيبت، تهمت، تمسخر و امثال اين كارها را نكوهش كرده است.

ـ در تربيت اسلامي براي آنكه از استهزا و تمسخر ديگران جلوگيري شود، دو توصيه مهم شده است: اول آنكه انسان خود را از ديگران پايين‌تر به حساب آورد؛ دوم آنكه احتمال بدهد كه ديگران نزد خدا محبوب‌ترند.

پرسش

1. آيا وجوب وفا به عهد و رد امانت، ناشي از امر خداوند است؟‌ توضيح دهيد.

2. با توجه به آيات قرآن كريم، پيامدهاي عهدشكني را بيان كنيد.

3. نخستين حق طبيعي انسان‌ها كدام است؟ چرا؟

4. عوامل بازدارنده از قتل نفس را برشماريد؟

5. دومين حق انساني كدام است؟ ديدگاه قرآن در اين ‌باره چيست؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org