قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هفدهم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. با مباني حقوقي و اخلاقي خانواده در قرآن آشنا شود؛

2. به نقش عواطف در پيدايش و بقاي جامعه پي ببرد؛

3. بتواند نظر اسلام را دربارة محور اتحاد جامعه تبيين كند؛

4. ضمن فراگيري معناي ولايت، نظر اسلام را دربارة معيار روابط اجتماعي و بين‌المللي توضيح دهد.

 

 

 

 

 

مباني حقوقي و اخلاقي خانواده در قرآن

در درس گذشته ارزش زندگي اجتماعي،‌ ملاك‌هاي كلي در اخلاق اجتماعي، احكام حقوقي و اخلاقي ازدواج و اهداف تشكيل خانواده بررسي شد. اكنون با توجه به آنچه گذشت، به اختصار اصول و مباني حقوقي و اخلاقي حاكم بر خانواده را بيان مي‌كنيم.

1. اصل تأمين نيازهاي جنسي

اين نياز دو سويه تا حدود زيادي، پيوند هميشگي يا طولاني ميان زن و شوهر را سبب مي‌شود و تأمين اين نياز بنياد بسياري از احكام خانواده است.

2. اصل تأمين نيازهاي عاطفي

عامل دوم، پيدايش رابطة عاطفي ميان مرد و زن است كه آن دو را دلسوز، يار و ياور يكديگر قرار مي‌دهد. خداوند متعال انسان‌ها را به گونه‌اي آفريده كه وقتي نيازها و مصالح يكديگر را تأمين مي‌كنند، رفته رفته رابطه‌اي عاطفي ميانشان پديد مي‌آيد و رشد مي‌كند. اين عاطفه، به شكلي نيرومند و به طور طبيعي، بين دو همسر به وجود مي‌آيد و مي‌تواند نقش مهمي در تأمين مصلحت كل خانواده ايفا كند. مي‌توان گفت كه نيرومندترين عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبت اعضاي خانواده به يكديگر است. بنابراين، به حكم عقل، اگر زندگي خانوادگي ضرورت داشته باشد،

بهترين عامل براي استواري و پايداري آن، برانگيختن عواطف افراد خانواده دربارة يكديگر است.

3. اصل مشاوره

سومين شالوده يا اصل حاكم بر خانواده، مشاوره است. در دوگانگي‌هايي كه معمولاً در خانواده رخ مي‌دهد، بهترين راه آن است كه زن و مرد همفكري كنند و راهي را برگزينند كه عقل مي‌پسندد. البته اين طبيعي است كه هركسي خواسته‌ها و باورهاي ويژه‌اي داشته باشد و دو همسر داراي خواسته‌ها و انديشه‌هاي ناهمگون باشند؛ اما در بسياري موارد، همسران مي‌توانند با همفكري خواسته‌ها و نظريات خود را هماهنگ كنند و از تعارض آنها بكاهند. بنابراين، بهترين راه حل اختلاف‌هاي خانوادگي، اين است كه زن و شوهر همفكري صميمانه و همدلي داشته، خيرخواه هم باشند، يكديگر را درك كنند و دربارة دليل‌ها و باورهاي يكديگر بينديشند، هوس‌ها و خودخواهي‌ها را كنار گذارند و هر دو، به حكم عقل گردن نهند؛ به‌ويژه كه در خانواده مسائلي پيش مي‌آيد كه ارتباط بسياري با زن دارد و اگر مرد، به تنهايي و بدون توجه به نظر همسرش دربارة آنها تصميم بگيرد، مشكلاتي در خانواده پديد خواهد آمد.

گفتني است كه لزوم و ارزندگي كنكاش با همسر در كارها و تصميمات، مربوط به خانواده است و در كارهايي كه مربوط به خانواده نيست، مشورت با همسر، از آن جهت كه همسر است، نقشي ندارد.

4. اصل سرپرستي مرد در خانواده

چهارمين بنياد و اصل حاكم بر خانواده اين است كه وظيفة سرپرستي خانواده به مرد داده شده است. در زندگي خانوادگي، گاهي مشكلات و دوگانگي‌هايي پيش مي‌آيد كه

از راه عواطف و مشورت با همسر حل نمي‌شوند و اگر اين مشكلات و اختلاف نظرها ادامه يابند، آرامش و آسايش خانواده و پايه‌هاي مهر و محبت همسران فرو خواهد ريخت. از اين رو، براي پيشگيري از پاشيده شدن زندگي خانوادگي لازم است براي اين گونه گرفتاري‌ها و اختلاف‌ها، كه كم و بيش در خانواده‌ها به وجود مي‌آيند، چارة ديگري انديشيد.

از نظر حقوقي خانواده وقتي به عنوان يك واحد كوچك اجتماعي شكل گرفت، همانند هر اجتماع ديگر، نياز به سرپرست دارد و از آنجا كه اسلام، خانواده را بنياد جامعه مي‌داند، توجه فراواني به پي‌ريزي درست بنيان خانواده دارد تا از اين رهگذر، استواري و سلامت جامعه را تضمين كند.

در اسلام وظيفة سرپرستي خانواده به مرد داده شده است. خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء؛(1) مردان بر زنان سرپرستي دارند.

البته چنان‌كه پيشتر گفتيم، اين به معناي مطلق بودن فرمانروايي مرد در محيط خانواده و فعّالِ ما يشاء بودن او نيست كه به دلخواه فرمان دهد و زن همانند برده‌اي فرمانبر و تسليم او باشد. از هيچ يك از منابع معتبر اسلامي و آيات و روايات چنين حقي براي مرد استفاده نمي‌شود؛ اما ممكن است كساني با تمسك به متشابهات و مطلقات، بدون توجه به مخصّصات و مقيدات و معارضات، و با سوء استفاده از آنها چنين حقي براي خود قائل شوند.

5. اصل صلح و سازش

پنجمين اصل حاكم بر محيط خانواده، صلح و سازش است. گاهي كار به جايي مي‌رسد


1. نساء (4)، 34. ر.ك: حسين بن علي الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان،‌ ج 5،‌ ص 331؛ ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 3، ص 17؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 365.

كه يكي از همسران ـ دست‌كم از ديد همسرش ـ رفتاري خارج از منطق عقل را در پيش مي‌گيرد. حال يا به راستي رفتار او بي‌منطق است يا اينكه چنين نيست، بلكه به گمان همسرش او شخص لجوجي است كه مي‌خواهد حرف خود را به كرسي بنشاند و به حكم عقل تن در نمي‌هد. در هر دو حال، طبيعي است كه پيوند آن دو در معرض از هم گسيختگي قرار مي‌گيرد و بنياد خانواده سست مي‌شود.

در چنين وضعيتي اسلام دستور مي‌دهد تا آنجا كه ممكن است، بايد كوشيد پيوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بين نرود، هرچند لازم باشد كه يك طرف، براي حفظ خانواده و بقاي زناشويي در برابر طرف ديگر بيش از حد انعطاف نشان دهد و حتي از حق مسلّم خود بگذرد. خداوند در اين باره مي‌فرمايد:

وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاْحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ؛(1) و اگر زني بيم ناسازگاري يا رويگرداني همسرش را داشته باشد، بر آن دو منعي نيست که از راه صلح با يکديگر به آشتي گرايند؛ كه سازش بهتر است.

6. اصل حَكَميت (داوري)

ششمين اصل حاكم بر خانواده، در نظام حقوقي و اخلاقي اسلام، حكميت است. خداوند در قرآن كريم سفارش مي‌كند كه اگر همسران با سازش مشكل خانوادگي را حل نكنند و خطر از هم پاشيدگي آن همچنان باقي باشد، از افراد با تجربه در مقام حَكَم و داور استفاده كنند تا شايد آنان بتوانند به اين مشكل پايان دهند. قرآن در اين باره مي‌فرمايد:


1. نساء (4)، 128. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 104.

فَابْعَثُواْ حَكَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِّنْ أَهْلِهَا؛(1) پس داوري از خانواده آن [شوهر] و داوري از خانوادة آن [زن] را (بدين منظور) گسيل داريد.

و بر زوجين لازم است كه به داوري آن دو، تن دهند تا كانون خانواده پايدار بماند و تا حد امكان، صلح و سازش باشد، نه جدال و درگيري.

طلاق يا گسستن خانواده

از نظر شرع، طلاق راهي نكوهيده و مرجوح است كه جز در موارد ضرورت نبايد به سراغ آن رفت. پس نبايد ملعبه دست افراد هوسباز، تنوع‌طلب و بيگانه از عواطف انساني شود يا وسيله‌اي براي متزلزل ساختن بنيان خانواده گردد.

مسئلة طلاق در بسياري از آيات قرآن كريم طرح شده، و از موضوعاتي است كه احكام حقوقي و احكام اخلاقي آن، در بالاترين حد در هم آميخته شده است.

همة آيات مربوط به طلاق، همواره بر رعايت حدود اخلاقي تكيه مي‌كنند، موعظه مي‌كنند، تهديد مي‌كنند، هشدار مي‌دهند و از راه‌هاي گوناگون مسلمانان را برحذر مي‌دارند كه مبادا برخلاف احكام الهي رفتار كنند يا با سوء استفاده از حدود الهي، در فكر آزار يا اضرار به همسران خود باشند.

همبستگي اجتماعي

در مقدمة بحث اخلاق اجتماعي گفته شد كه عواملي را كه سبب همبستگي و زندگي اجتماعي انسان مي‌شود، مي‌توان در سه دسته خلاصه كرد: عوامل طبيعي، عوامل عقلاني، عوامل عاطفي.


1. نساء (4)، 35.

عامل طبيعي، همان غريزة جنسي است كه باعث نزديك شدن دو انسان و تشكيل خانواده مي‌شود. بنابراين، غريزة جنسي زمينه‌ساز اجتماعات كوچك است كه اين اجتماعات، با گسترش تدريجي به صورت عشيره، طايفه و قبيله در‌مي‌آيند.

عامل عاطفي، تجلّي روشنش در ميان اعضاي خانواده است كه سبب ارتباط افراد خانواده شده، از پراكندگي و از هم‌گسستگي اجتماع خانوادگي پيشگيري مي‌كند.

عامل عقلاني نيز انسان را به انديشه وامي‌دارد تا براي تأمين مصالح مادي و معنوي خود، نياز به انسان‌هاي ديگر را احساس كند و از اين روست كه به انسان حكم مي‌كند كه براي تأمين نيازهاي زندگي خود، روابط مشتركي با انسان‌هاي ديگر برقرار سازد.

تأثير عوامل طبيعي بر جامعه

از اين سه عامل، در تشكيل جامعة بزرگ، عامل طبيعي و غريزي تأثير مستقيمي ندارد. طبيعي است كه هر انسان، تنها مي‌تواند با يك و يا حداكثر چند نفر چنين رابطه‌اي را برقرار كند. پس غريزة جنسي نمي‌تواند عامل مستقيم براي تشكيل جامعة بزرگ باشد. البته براي اين عامل، از اين جهت كه در تشكيل خانواده نقش دارد و خانواده‌ها نيز هسته‌هاي اولية جامعه‌اند، مي‌توان نقش غير مستقيمي را در تشكيل جامعة بزرگ قائل شد؛ اما از آنجا كه در اين نوشته، عوامل مستقيم در تشكيل جامعة بزرگ را بررسي مي‌كنيم، به بررسي عامل طبيعي، كه عاملي غيرمستقيم و مع الواسطه است، نمي‌پردازيم و تنها عواطف و عوامل عقلاني جامعه را تبيين مي‌كنيم.

عوامل عاطفي و هم‌بستگي اجتماعي

عواطف به دو دسته تقسيم مي‌شوند:

الف. عواطفي كه تابع عوامل طبيعي‌اند و به دنبال تأثير عوامل طبيعي، شكوفا

مي‌شوند و جهت خاص خود را پيدا مي‌كنند؛ مانند عواطف خانوادگي كه در نتيجة ازدواج و تشكيل خانواده بر اساس عامل طبيعي يا غريزي، ميان آن دو و فرزندانشان برقرار مي‌شود و حتي عواطف متقابل مرد و زن كه سبب ازدواج آن دو و تشكيل خانواده مي‌شود، تابعي از همان عامل طبيعي و غريزي خواهد بود.

ب. عواطفي كه تابع عوامل طبيعي نيستند، بلكه پس از شكل‌گيري اجتماع به وجود آمده‌اند و مي‌توانند در بقاي جامعه و استوار ساختن روابط اجتماعي تأثير داشته باشند؛ يعني پس از اينكه انسان‌ها به حكم عقلشان براي تأمين نيازهاي مادي و معنوي خود، هم‌زيستي اجتماعي و زندگي مشترك را در جامعه آغاز كردند، در ساية اين هم‌زيستي متقابل، عواطف متقابلي نيز ميان آنان پديد مي‌آيد؛ زيرا وقتي شخصي احساس كند كه انسان‌هاي ديگر، خدماتي را به نفع او انجام مي‌دهند و نيازهاي وي را در زندگي اجتماعي برطرف مي‌كنند، عواطف و محبت وي دربارة آنان برانگيخته مي‌شود.

بنابراين، عواطف در تشكيل زندگي اجتماعي و در تحقق جامعة بزرگ، نقش اساسي و احداثي ندارند، بلكه نقش آنها تنها در تقويت و استحكام روابط اجتماعي ـ كه بر اساس عوامل ديگري كه پيشتر تحقق يافته است ـ و پـايداري و تداوم آنها خلاصه مي‌شود.

عامل عقلاني و هم‌بستگي اجتماعي

مهم‌ترين عامل در پيدايش جامعه و تأسيس زندگي جمعي و تشكيل جوامع مدني، عامل عقلاني است. عقل موجودي حسابگر است و تشكيل جامعه را بر محور منافع اعضاي آن، اعم از منافع مادي يا معنوي، توصيه مي‌كند. هنگامي كه منافع جامعه را محور تأسيس جامعة عقلاني قرار داديم، به تناسب تنوع اين منافع و تعارض آنها، ارتباطات اجتماعي اشكال و صور گوناگوني به خود مي‌گيرند.

محورهاي معنوي و هم‌بستگي‌هاي اجتماعي

اسلام مي‌كوشد تا همة انسان‌ها بر محور دين حق كه عامل تأمين مصالح معنوي انسان است، متحد شوند و تنها به تأمين مصالح مادي زندگي‌شان اكتفا نمي‌كند. در آيه‌هاي فراواني بر محور بودن دين حق براي همبستگي‌هاي اجتماعي و هم‌زيستي انسان‌ها تأكيد شده است؛ از جمله:

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛(1) و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد آنگاه كه دشمن هم بوديد، پس خدا ميان دل‌هاي شما الفت برقرار كرد تا در ساية لطف و نعمت الهي با هم برادر شديد، و بر کنار پرتگاه آتش بوديد که شما را از [خطر سقوط در] آن رهانيد. اين گونه خداوند نشانه‌هاي خود را براي شما آشکار مي‌كند، باشد که شما راه يابيد.

خداوند مي‌خواهد همه را گرد يك محور جمع كند و با هم پيوند دهد؛ ولي نه هر محوري، بلكه محور «حبل اللّه».

خداوند در آيه‌هاي بعد مي‌فرمايد:

وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛(2) و چون كساني نباشيد كه پس از آنكه دليل‌هاي آشکار برايشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند، و براي آنان عذابي سهمگين است.


1. آل عمران (3)، 103. ر.ك: حسين ‌بن علي الخزاعي النيشابوري، روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 4، ص 437؛ ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 2، ص 290؛ محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 1، ص 337.

2. آل عمران (3)، 105.

در اين آيه نيز منشأ اصلي تفرقه را تفرقه در دين معرفي كرده كه لازمة محور بودن دين، در همبستگي‌هاي اجتماعي است.

در آيه‌اي ديگر آمده است:

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ؛(1) كساني كه دين خود را پراكنده ساختند و متفرق گرديدند، تو هيچ ارتباطي با آنها نداري، کار آنان فقط با خداست. آنگاه به آنچه انجام مي‌دادند، آگاهشان خواهد کرد.

از همة اين آيات استفاده مي‌شود كه از ديد اسلام، مطلوب آن است كه همة انسان‌ها گرد محور دين، با هم متحد شوند و در راه آن بكوشند، آن را محور همبستگي قرار دهند و در آن، اختلاف و تفرقه ايجاد نكنند.

خداي متعال در بعضي از آيات به مردم سفارش مي‌كند كه بر اساس نيكي و تقوا با يكديگر همكاري كنند، نه بر اساس گناه و ستم:

وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ؛(2) و در نيکوکاري و پرهيزکاري با يکديگر همکاري کنيد، و در گناه و تعدّي دستيار هم نشويد.

بنابراين، هر نوع همكاري ارزشمند نيست، بلكه تعاون و تعامل هنگامي ارزشمند است كه بر محور تقوا و ارزش‌هاي ديني باشد.

عواطف اجتماعي در قرآن

خداوند يكي از بزرگ‌ترين نعمت‌هاي خود را الفت و محبت مي‌شمرد و اعطاي اين


1. انعام (6)، 159. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 7، ص 412.

2. مائده (5)، 2.

نعمت را بر مؤمنان، منت مي‌نهد و همواره به آنان يادآوري و سفارش مي‌كند كه قدر اين نعمت را بدانند و براي دوام آن بكوشند:

ـ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً؛(1) و نعمت خدا را بر خودتان به ياد آوريد: آنگاه كه دشمنان [يکديگر] بوديد، پس [خداوند] ميان دل‌هاي شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد.

ـ وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛(2) و ميان دل‌هايشان الفت انداخت، که اگر آنچه را در روي زمين هست انفاق مي‌كردي، نمي‌توانستي ميان دل‌هايشان الفت برقرار كني، ولي خداوند ميان آنان الفت انداخت، چراكه او عزيز و حكيم است.

اگر در جامعه‌اي روابط معنوي مطرح نباشد و اعضاي آن بر اساس مصالح مادي خود، روابط اجتماعي داشته باشند و محور عواطف و دوستي‌هايشان ماديات باشد، چنين عواطفي خطرناك است و ايشان را به سوي شقاوت سوق مي‌دهد. كافران به سبب داشتن منافع مشترك همديگر را دوست مي‌داشتند و ياري مي‌كردند و اين هم‌بستگي آنان، خطر بزرگي براي اسلام و زيان جبران‌ناپذيري براي خودشان بود كه همگي آنان را از معنويت و سعادت حقيقي دور مي‌كرد. در قرآن كريم به نمونه‌هايي از اين عواطف اشاره شده است. از آن جمله، در داستان ابراهيم آمده است:

وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛(3)


1. آل عمران (3)، 103.

2. انفال (8)، 63.

3. عنكبوت (29)، 25.

و [ابراهيم به بت‌پرستان عصر خود] گفت: اينكه جز خدا بت‌هايي برگرفته‌ايد، براي مودّت و دوستي ميان شما در زندگي دنياست.

مهار عواطف اجتماعي در قرآن

­خداوند عواطف اجتماعي را بر محور ايمان وپرهيزكاري و بر اساس دين الهي، مهار و محدود كرده و اجازة تجاوز از اين حدود را نمي‌دهد. مخالفت قرآن با عواطف و دوستي‌هايي كه از چارچوب ملاك نامبرده تجاوز كرده باشد، شديد است و با تعابير تند، در آيه‌هاي بسياري، مسلمانان را از آن باز مي‌دارد؛ از جمله:

لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ؛(1) مؤمنان نبايد كافران را به جاي مؤمنان دوست خود گيرند و هركس چنين كند، در هيچ چيز [او را] از [دوستيِ] خدا [بهره‌اي] نيست، مگر آنكه از [شر] آنها تقيه كنيد و خداوند شما را از [عقاب] خود مي‌ترساند و بازگشت [همه] به سوي خداست.

شايد بتوان گفت كه اين آيه از صريح‌ترين و گوياترين آيه‌ها در اين زمينه است كه با لحني تند مؤمنان را از برقراري روابط دوستانه با كفار برحذر مي‌دارد. در اين آيه، واژة «اولياء» جمع ولي، به كار رفته است. اين كلمه، با واژه‌هاي «ولايت» و «تولّي» هم‌ريشه است كه به معناي ارتباط و دوستي و نزديك شدن و هم‌بستگي به كار مي‌رود و هرگاه دو نفر چنان با هم نزديك باشند كه با هم هم‌بستگي داشته باشند، درباره آنان تعبير ولايت به كار مي‌رود.


1. آل عمران (3)، 28. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 3، ص 161.

مفهوم ولايت

بنا بر آنچه بيان شد، ولايت، بر رابطه‌اي دو يا چند سويه دلالت دارد كه هريك از اطراف اين رابطه، به طور مساوي، وليّ ديگران است و همه وليّ هم هستند؛ مثلاً از يك‌سو خدا وليّ مؤمنان است و از سوي ديگر آنان نيز اولياي خدايند. قرآن در يك‌جا مي‌فرمايد:

اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ؛(1) خداوند سرور کساني است که ايمان آورده‌اند.

و در جاي ديگر مي‌فرمايد:

أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛(2) آگاه باشيد که بر دوستان خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين مي‌شوند.

البته گاهي به لحاظ موقعيت ويژه و تأثير روشن‌تري كه يك طرف بر ديگران دارد، تنها بر او «ولي» اطلاق مي‌شود و طرف‌هاي ديگر، «مولّي عليهم» هستند. رابطة ولايت به گونه‌هاي مختلفي در ميان انسان‌ها تحقق مي‌يابد: گاه ميان دو فرد، گاه ميان فرد و گروه يا جامعه، و گاهي ميان دو گروه يا دو جامعه.

الگوي زيباي ولايت

اكنون به آيه‌اي اشاره مي‌كنيم كه در اين زمينه، الگو و اسوه‌اي را به مسلمانان معرفي مي‌كند تا دوستي‌ها و دشمني‌هاي خود را با پيروي از آن تنظيم كنند. خداوند مي‌فرمايد:

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(3) قطعاً براي شما در [پيروي از] ابراهيم


1. بقره (2)، 257.

2. يونس (10)، 62. ر.ك: همان، ج 10، ص 98؛ ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 4، ص 374.

3. ممتحنه (60)، 4.

و کساني که با اويند سرمشقي نيکوست؛ هنگامي كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و آنچه به جاي خدا مي‌پرستيد بيزاريم. به شما کفر مي‌ورزيم و ميان ما و شما دشمني و كينة هميشگي پديدار شده تا وقتي که فقط به خدا ايمان بياوريد».

شما بايد از ابراهيم و همراهان وي پيروي كنيد كه به همشهريان خود به روشني گفتند: ما از شما و آنچه مي‌پرستيد، بيزاريم. مؤمن بايد در برابر كافر، اين‌چنين صريح باشد؛ زيرا سياست‌بازي با دشمنان دين معنا ندارد. از كفار اظهار برائت كنيد و دشمني خود را آشكار سازيد. اين اختلاف بر سر هدف است و اساس آن، ايمان و كفر خواهد بود. هرگز نبايد اعتقاد را با چيز ديگري معامله كرد و يگانه راه رفع اين اختلاف، آن است كه دشمن به خدا ايمان آورد.

ولايت مُجاز

با دشمن جامعة اسلامي كه بخواهد مصالح مادي و معنوي يا مصالح معنوي مسلمانان را تهديد كند، نبايد روابط دوستانه داشته باشيم؛ اما اگر بيگانگان دربارة مصالح معنوي ما بي‌طرف باشند و براي تأمين منافع خود با مسلمانان روابط برقرار كنند، كه براي جامعة اسلامي نيز منافع مادي در بر دارد و ممكن است در ساية اين رابطه، در دراز‌مدت زمينه‌اي براي تأمين مصالح معنوي هم فراهم شود. چنين جامعه‌اي هرچند كافر هم باشد، مسلمانان نبايد به دشمني با آنان برخيزند. خداوند در اين باره مي‌فرمايد:

لاَ يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن

تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛(1) خدا شما را از كساني كه با شما در [کار] دين نجنگيده و شما را از خانه‌هايتان بيرون نرانده‌اند، نهي نمي‌كند كه با آنان نيکي كنيد و به عدالت با ايشان رفتار كنيد، زيرا كه خداوند عدالت‌پيشگان را دوست مي‌دارد. خداوند شما را تنها از دوستي با كساني باز‌مي‌دارد كه در [کار] دين با شما جنگيده و شما را از خانه‌هاتان بيرون كرده و در بيرون راندنتان با يکديگر همپشتي کرده‌اند. و هركس با آنان دوستي كند، آنان همان ستمكاران‌اند.

با توجه به معيارهاي كلي مذكور، مي‌توان ارزش‌هاي اخلاقي را در روابط اجتماعي بازشناخت تا معلوم شود در كجا بايد روابط، دوستانه باشد و در كجا خصمانه، و در روابط شخصي نيز دوستي با چه كسي رواست و با چه كسي ناروا، و در جامعه با گروه مؤمنان و كافران چگونه بايد رفتار كرد.


1. ممتحنه (60)، 8، 9.

چكيده

ـ مباني حقوقي و اخلاقي خانواده در قرآن عبارت‌اند از: 1. اصل تأمين نيازهاي جنسي؛ 2. اصل تأمين نيازهاي عاطفي؛ 3. اصل مشاوره؛ 4. اصل سرپرستي مرد در خانواده؛ 5. اصل صلح و سازش؛ 6. اصل حَكَميت.

ـ از نظر شرع، طلاق راهي نكوهيده و مرجوح است كه جز موارد ضرورت نبايد به سراغ آن رفت.

ـ همة آيات مربوط به طلاق، همواره بر رعايت حدود اخلاقي تكيه مي‌كنند، موعظه مي‌كنند، تهديد مي‌كنند، هشدار مي‌دهند و از راه‌هاي گوناگون مسلمانان را برحذر مي‌دارند كه مبادا برخلاف احكام الهي رفتار كنند.

ـ عواطف در تشكيل زندگي اجتماعي و در تحقق جامعة بزرگ نقش اساسي و احداثي ندارند، بلكه نقش آنها در تقويت و استحكام روابط اجتماعي ـ بر اساس عوامل ديگري كه پيشتر تحقق يافته است ـ و پايداري و تداوم آن خلاصه مي‌شود.

ـ عامل عقلاني، مهم‌ترين عامل در پيدايش و تأسيس زندگي جمعي و تشكيل جوامع مدني است.

ـ اسلام مي‌كوشد تا همة انسان‌ها بر محور دين كه عامل تأمين مصالح معنوي انسان است، متحد شوند.

ـ از نگاه اسلام تعاون و همكاري هنگامي ارزشمند است كه بر محور تقوا و ارزش‌هاي ديني باشد.

ـ خداوند تعالي الفت و محبت را يكي از بزرگ‌ترين نعمت‌هاي خود شمرده و همواره بر حفظ و تقويت آن سفارش كرده است.

ـ خداوند عواطف اجتماعي را بر محور ايمان و تقوا و بر اساس دين‌ الهي، مهار و محدود كرده است و اجازة تجاوز از اين حدود را نمي‌دهد.

ـ ولايت، بر رابطه‌اي دو يا چندسويه دلالت دارد كه هر يك از اطراف اين رابطه، به تساوي، «وليّ» ديگران است و همه وليّ هم هستند.

ـ از نظر قرآن كريم، نبايد با جامعه‌اي كه دشمن جامعة اسلامي باشد و بخواهد مصالح مادي و معنوي يا مصالح معنوي مسلمانان را تهديد كند، روابط دوستانه داشت.

پرسش

1. مباني حقوقي و اخلاقي خانواده از نگاه قرآن را نام ببريد.

2. نقش عواطف را در پيدايش و پايداري جامعه توضيح دهيد.

3. مهم‌ترين عامل در پيدايش زندگي جمعي كدام است؟ توضيح دهيد.

4. از نگاه اسلام، محور اتّحاد جامعه چه بايد باشد؟

5. ولايت چيست و مناسبات اجتماعي و بين‌المللي چگونه بايد سامان يابد؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org