نقش اجتماعي بسيج
آدمي پس از آنکه به مزيتهاي همزيستي با ديگر همنوعان خود پي برد و دانست که در ميان گروه، بهتر و آسانتر ميتواند نيازهاي خود را برآورَد و استعدادهاي خويش را شکوفا سازد، به زندگي جمعي روي آورد و اَشکال زندگي جمعي او روز به روز گستردهتر و پيچيدهتر شد. او براي شکار ابزار ساخت؛ از غارنشيني به صحرانشيني روي آورد؛ پس از دوره شکار، به اهلي کردن حيوانات و کشاورزي نيز پرداخت؛ روستاها پديد آمدند؛ سپس شهرها بنا شدند و در مراحل بعدي کشورها شکل گرفتند.
در اين ميان، با توجه به اينکه منابع طبيعي و سرزمينهاي حاصلخيز و قابل بهرهبرداري محدود بود، همزمان با رشد جمعيت و گسترش جوامع انساني، تزاحم ميان منافع افراد و نيز گروهها و جوامع فزوني ميگرفت و افراد و قبيلهها و احياناً کشورها براي به دست آوردن منابع بيشتر به همسايگان خود دستدرازي ميکردند. به اين ترتيب، هم در درون جامعه و هم بيرونِ آن برخوردها و
تزاحمهايي صورت ميگرفت. همسايهاي بر سر منابع و منافع، با همسايهاش درگير ميشد؛ قبيلهاي بر سر آب و زمين به قبيله مجاور تعدي ميکرد؛ حاکمِ شهري به شهر ديگر قشون ميکشيد و سرانجام امپراتوريها و کشورها نيز وجود يکديگر را برنميتافتند و به جنگ با يکديگر ميپرداختند. اين کشاکشها از همان دورهها آغاز شده و تا امروز نيز ادامه يافته است، و از همين رهگذارْ حفظ امنيت و مديريت بيرون و درون جامعه همواره مسئلهاي مهم بوده است.
از اينجاست که موضوع کنترل و مديريت در جامعه و دفاع از آن، مطرح ميشود. يعني کساني بايد باشند تا امنيت جامعه را تأمين کنند: دفاع در برابر تهديدها و تجاوزهاي خارجي، و برخورد با ناهنجاريها و کشمکشها و كجرويهاي داخلي.
بر همين اساس، امروزه در فلسفه سياست و علوم سياسي، مباحثي در خصوص مسئوليت تأمين امنيت در جامعه مطرح است، و بسته به مبانيِ پذيرفته شده درباره مديريت جامعه، ديدگاههاي متفاوتي ارائه شده است. پارهاي بر اين عقيدهاند که مديريت جامعه بايد بر عهده گروه مشخصي به نام دولت يا حکومت باشد، و ديگر مردم، نه وظيفهاي در زمينه مديريت جامعه دارند و نه حقي در اداره آن.
گروهي نيز، در مقابل، بر آناند که غير از هيأت حاکم و دولت،
کسان ديگري نيز در مديريت جامعه نقش دارند. اينان نهتنها در اداره جامعه حق دارند، بلکه به معنايي بايد در اين امور انجام وظيفه کنند.
اينها دو ديدگاه کلياند که هر يک نظريات و ديدگاههايي خاص را در پي خود ميآورد. امروزه گرايش غالبِ حاکم بر جهان غرب، بيمسئوليتي مردم در قبال اداره جامعه است؛ به اين معنا که در راستاي اصل کليدي ليبرال دموکراسي، يعني آزادي، مردم ميبايد در انجام خواستههاي فرديشان هرچه آزادتر باشند و هيچ تکليف و مسئوليتي بر دوش آنان سنگيني نکند. از سوي ديگر، براي حفظ کيان جامعه، همين مردم، گروه خاصي را معيّن و انتخاب ميکنند تا حد لازم و ضروريِ مديريت را بر آنان اِعمال، و قوانين و مقرراتي که خودِ مردم وضع کردهاند اجرا کنند. يکي از ويژگيهاي چنين شيوهاي، تصرف حداقليِ دولت در زندگي مردم، و آزادي حداکثريِ مردم در اعمال و رفتارشان است. اين آزادي، هم شامل فعاليتهاي اقتصادي است، هم اجتماعي و سياسي؛ و دولت فقط حق دارد تا حدي در امور مردم دخالت کند که حفظ نظم جامعه اقتضا دارد، و نه بيش از آن. بر اين اساس، ليبراليسم، حداکثر آزادي براي افراد و عدم مسئوليت آنان در برابر امور اجتماعي را ثابت ميداند. نتيجه چنين نگرشي آن است که اگر مسئله و حادثهاي گريبانگير قشري خاص يا حتي اکثريت جامعه شد، خواه حادثهاي طبيعي نظير سيل
و زلزلـه، خواه بحراني اجتماعي يا اقتصادي، افراد، هيچ مسئوليت و در نتيجه هيچ وظيفهاي براي رفع آن ندارند. اگر اکثريت جامعه گرفتار فقري کشنده گرديد و مردم به گرسنگي و بيماري مبتلا شدند و مرگ گريبانِ بسياري را گرفت، هيچ فردي، هيچ مسئوليتي در قبال آنان نخواهد داشت. اگر کسي خود بخواهد ميتواند از سر عواطف درونيِ خود يا نداي وجدان فردي خويش، و يا بر اساس اعتقادات و تعاليم ديني به ديگران خدمت کند، وگرنه هيچ کس نميتواند ديگري را ملزم سازد که مسئوليتي اجتماعي بپذيرد.
از ديگر عناصر و عوامل اصلياي که اين فرهنگ را ميسازند فردگرايي يا اينديويدواليسم، انسانمداري يا اومانيسم، و جدايي دين از سياست يا سکولاريسماند؛ و هريک از اين عناصر نيز به نوبه خود در شکلگيري روحيه فوق تأثيرگذارند.
در چنين فضايي، تنها نهاد مسئولْ دولت است؛ آن هم، در محدوده خاصي که از طريق قوه مقننه مشخص ميشود و با بودجهاي که از طريق ماليات تأمين ميگردد. بديهي است اگر با درآمد حاصل از مالياتها، مشکلاتِ موجود قابل حل نباشند، دولت مسئوليت افزونتري ندارد و در محدوده اختيارات و مسئوليت خود عمل خواهد کرد. بر اين اساس حتي اگر عده پرشماري از مردم از فقر و گرسنگي در معرض خطر مرگ باشند، صاحبان سرمايه هيچ مسئوليت و محدوديتي در قبال حفظ جان آنان نخواهند داشت، تا
جايي که براي جلوگيري از شکسته شدن قيمتِ بازارْ گندم و ديگر محصولاتِ خود را به دريا ميريزند.
در مقابل، گرايش ديگري بر اساس ديدگاهي فلسفي و عقلاني، يا بر اساس اعتقادات مذهبي وجود دارد که معتقد است هر فردي در قبال ديگر افراد و نيز جامعه مسئول است. چنان نيست که هر کسي هر قدر و به هر گونهاي، فارغ از منافع و نيازهاي ديگران فعاليت کند.
اما اين گرايش اخير، يعني عقيده به مسئوليت افراد در قبال ديگران، خود به دو دسته کلي تقسيم ميشود: دستهاي بر آناند که مسئوليت هر فرد در قبال جامعه، فقط در حد نيازهاي ضروريِ ماديِ جامعه است. از باب نمونه هنگام خشکسالي يا زمينلرزه بايد به کمک آسيبديدگان شتافت يا وقتي بيماريِ واگيرداري فراگير شد بايد به مداواي بيماران پرداخت؛ اما هيچ کس، در حوزه امور اخلاقي و معنوي ديگران هيچگونه مسئوليتي ندارد. اين همان گرايش سوسياليستي است که امروزه نيز در پارهاي کشورها رواج دارد. در اين کشورها، که قالبها و ترکيبهايي از سوسياليسم، مانند سوسيالدموکراسي دارند، مردمْ در زمينه نيازهاي مادي جامعه براي خود گونهاي مسئوليت اجتماعي قائلاند.
اما دسته ديگر کسانياند که نهتنها در قبال نيازهاي مادي ديگران مسئولاند، و خود را در زمينه نيازهاي معنوي نيز مسئول و موظف
ميدانند، بلکه مسئوليت خود را در امور معنوي بيش از جنبههاي مادي ميشمارند. دسته اخير، به طور عمده، پيروان اديان الاهياند، و بارزترين مصداق آنها پيروان دين اسلاماند؛ به گونهاي که ميتوان گفت فرق اساسي جهانبيني اسلامي با جهانبينيهاي غربي، اعم از ليبرال يا سوسياليست، اين است که مسلمانان بر اساس تعاليم قرآن معتقدند هر فردي افزون بر اينکه نيازهاي خود را برآورده و منافع خود را در نظر ميگيرد بايد در انديشه نيازها و منافع ديگران نيز باشد؛ نيازمنديها و منافع مادي، و نيز روحي و اخلاقي و معنوي.
حال در اين مقام، اين پرسش رخ مينمايد که در چنين جامعهاي چگونه بايد به اين وظيفه عمل کرد. براي نمونه، اگر بيماري خطرناکي در جامعه فراگير شد، يا نقيصه بزرگ معنوياي در جامعه شيوع يافت چه بايد کرد. در پاسخ بايد گفت، در مقابل بيماريهاي مسري، در درجه نخست نهادها و ارگانهاي دولتي مسئول حفظ بهداشت در جامعهاند. اين نهادها پيش از هر چيز موظفاند تا مردم را در برابر بيماريهاي خطرناک مسري واکسينه کنند؛ چه، بهترين راه مقابله با خطر پيشگيري از آن است. يکي از وظايف مهم دستگاههاي بهداشتي کشور آن است که جامعه را در برابر بيماريهاي واگير محافظت کند.
دوم نيز آنکه در مداواي مبتلايان بکوشند، و براي هر بيمار، بسته به نوع و شدت و اهميت بيمارياش، طريقي مناسب در پيش
گيرند. همچنين است درباره امور معنوي. يعني هرگاه جامعه با مخاطرات معنوي روبهرو شود بايد به دو اقدام دست زد: نخست، تدابيري انديشيد که جامعه به مفاسد معنوي و بيماريهاي اخلاقي آلوده نشود؛ و در مرحله بعد مبتلايان را، بسته به نوع و شدت و خطر بيماريشان، اصلاح و درمان کرد. اين پيشگيريها و درمانها نيز گونههاي مختلفي دارد. برخي بيماريها با يک رژيم ساده غذايي برطرف ميشوند و برخي ديگر به کمک داروهايي مداوا ميشوند؛ ولي گاه کار به جراحي ميکشد، و سرانجام مواردي نيز پيش ميآيد که جز با قطع عضوِ فاسد نميتوان ديگر اندامها را از خطر سرايت بيماري نجات داد و در غير اين صورت بيمار مداوا نميشود و از خطر نابودي نميرهد. در امور معنوي نيز وضع از همين قرار است، و دولت و مردم، هر يک وظايفي دارند. از سويي دولت و مردم، هر دو وظيفه دارند تا از شيوع مفاسد و بيماريهاي اخلاقي و معنوي پيشگيري کنند، و از سوي ديگر، هر دو موظفاند تا مبتلايان را معالجه کنند. اين معالجه نيز همچون هر معالجهاي مراتب و مراحلي دارد: در مرحله نخست و در مراتب ابتدايي و خفيفتر، همچون زماني که يک پزشک زمينهها و علايم پيداييِ نوعي بيماري را در فردي ميبيند و به او توصيه ميکند که از برخي کارها و غذاها بپرهيزد، بايد به موعظه و نصيحت پرداخت. در اين صورت، اگر فرد به توصيهها و نصيحتها گوش فراداد و
بدانها عمل کرد، بيماري و مشکل، به سادگي برطرف، و بيماري و آلودگي از وي دور ميشود. اين مراحل، همينطور با توجه به نوع و شدت مفاسد اخلاقي و مشکلات معنوي شدت ميگيرد تا آنجا که در رفتار با عاملان آنها نوبت به شديدترين اقدامها و برخوردها برسد. بر اين اساس، فرق نظام ارزشي اسلام با ديگر نظامهايي که امروز به منزله مصاديق و نمايندگان فرهنگ غرب شناخته ميشوند، در اين است که اسلام هر فردي را در قبال مسايل اخلاقيِ ديگران مسئول ميداند؛ همانطور که هر کس را درباره مسايل مادي ديگران مسئول ميشمارد. اين امور، گاه در قالب توصيهها و احکام مستحب و مکروه، و گاه به صورت احکام واجب و محرمات مطرح ميشود. اما به هر روي، وجه جامع ديدگاه اسلام در خصوص وظيفه افراد در قبال يکديگر چنين است، و دولت و آحاد مردم، چه در امور مادي، چه در امور معنوي، در قبال جامعه و افراد مکلفاند. تأمين نيازمنديهاي ديگران، تنها مربوط به دولت نيست؛ بلکه افراد نيز مسئولاند: اگر کسي پدر و مادر ناتواني دارد بايد تأمينشان کند؛ و نيز اگر پدري فرزندي تهيدست دارد بايد در رفع نيازهايش بکوشد؛ همسايگان هم بايد به وضع يکديگر رسيدگي کنند. اين احساس مسئوليت در قبال امور مادي و اقتصادي، ممکن است کمابيش در پارهاي نظامهاي ديگر نيز باشد، اما امتياز نظام اسلامي بر ديگر نظامها اين است که نهتنها افراد به نيازهاي مادي ديگران توجه و در
قبال آنها احساس مسئوليت دارند، در زمينه نيازهاي معنوي و اخلاقيشان نيز خود را موظف ميدانند. اين مهم، در فرهنگ ديني، «امر به معروف و نهي از منکر» نام دارد.
در نظامها و جوامع غربي، رفتارهاي تحسين برانگيزي نيز به چشم ميخورد، و نظم و انضباط ويژهاي در آنها برقرار است. همچنين رعايت بهداشت و نظافت شهرها در بسياري از آن کشورها بهتر از کشور ماست و آنها در اين امور به همياري و تعاون اجتماعي و احساس مسئوليتِ مطلوبي دست يافتهاند؛ اما آنجا که پاي مسايل اخلاقي و معنوي به ميان ميآيد، نهتنها احساس مسئوليتي در کار نيست، بلکه اگر کسي در اينگونه امور دخالت و اظهارنظر کند، اين کار بيادبي تلقي ميشود. اگر رفتاري غيراخلاقي از کسي سر بزند و فردي ديگر قبح اين کار را به او گوشزد کند و آثار بد فردي و اجتماعيِ آن را يادآور شده، از وي بخواهد که در انجام دوباره آن عمل تجديدنظر کند، اين امر به معروف و نهي از منکر، کاري نادرست و ناخوشايند تلقي ميشود و آن فرد ممکن است به اين عمل اعتراض کند. اين در حالي است که در آيين اسلام و جامعه اسلامي اين کار يک فريضه است و هر فرد در مقابل جامعه، و يا به عبارتي تک تک افراد، مسئول و موظف است و بايد ديگران را ـ با توجه به شرايطي ـ به معروف سفارش کند و از منکر باز دارد. اسلام در زمينه احکام و شرايط و فوايد امر به معروف و
نهي از منکر گفتنيهاي بسياري دارد. همچنين درباره ترک و تعطيل اين فريضه و پيامدهاي خطرناک آن، نصوص فراواني موجود است. دين محمد(صلى الله عليه وآله) بر آن است که هر مسلماني، همانطور که در قبال بهداشت جامعه و ديگر افراد مسئول است و مثلاً حق ندارد آب شهر را مسموم کند، حق ندارد فضاي فرهنگي يک شهر يا جامعه اسلامي را آلوده سازد. ويژگي مهم جامعه اسلامي که عنصر فرهنگي اصيل اسلام نيز به شمار ميآيد، همين امر به معروف و نهي از منکر است. اين فريضه از همه واجبات مهمتر است؛ چيزي است که قوام ديگر واجبات به آن است و امنيت و پاکي جامعه بدان بستگي دارد. امر به معروف و نهي از منکر حفظ بهداشت و سلامت جامعه را نيز در پي دارد و نيز خود، از بحرانهاي اقتصادي و فقر جلوگيري ميکند و موجب رونق مادي و معنوي ميشود.
بنابر آنچه گذشت، از ديدگاه اسلام همه مردم ميبايد در تأمين نيازهاي مادي يکديگر و همچنين در اصلاح وضع فرهنگي و روحاني جامعه و ديگران بکوشند، و از ترويج و شيوع فساد در ميان مردم جلوگيري کنند، و اگر کساني گرفتار فساد و منکر شده باشند آنان را راهنمايي کرده، از منکر باز دارند.
اما اگر هر کسي بخواهد نسبت به همه مردم اين وظيفه را به انجام رساند، و هم نيازهاي مادي همسايگان و دوستان و بستگان و همه آنان را که سر و کارشان به او ميافتد، برآورده سازد، و هم به
امور اخلاقي و فرهنگي آنان بپردازد، انجام تمام اين وظايف فرصت ديگري براي وي باقي نميگذارد. چنين کسي اگر بر فرض بتواند اين بار سنگين را به منزل برساند، از امور فردي و خانوادگي خويش باز خواهد ماند، و هنگامي که افراد نتوانند وظايف مربوط به خودشان را به درستي انجام دهند، گَرده جامعه نيز در عمل مختل ميشود، و اين خود، گونهاي نقض غرض است. اين بدان معناست که هر فرد براي اداي تکليف اجتماعي خويش از وظايف فردي خود باز ميماند، و در نتيجه در نگاهي کلان جامعهاي که اين افراد سازنده آناند گرفتار خِلَل خواهد شد. اما از سوي ديگر، هميشه در جامعه هستند کساني که هم بلاغت نسبي دارند، هم احساس مسئوليت بيشتر، و هم آماده فداکارياند. وجود چنين کساني در جامعه، بار اکثريت را سبک ميکند؛ چه اينان داوطلبانه، و از سَرِ ايثار، وظيفه و بارِ ديگران را به دوش ميگيرند. همانطور که قرآن شريف ميفرمايد: وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَر؛(1) «و بايد از ميان شما، گروهي، (مردم را) به نيكي دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتي بازدارند، و آنان همان رستگارانند». بايد همواره در جامعه گروهي آماده باشند تا به نيازمنديهاي مادي و معنوي ديگران رسيدگي کنند؛ چراکه هيأت
1. آل عمران (3)، 104.
محدود حاکم، بالطبع نميتواند به تنهايي از عهده اين امر بزرگ برآيد. بنابراين وجود قشر متوسطي ميان هيأت حاکم و عموم مردم لازم است، که افراد آن را کساني تشکيل دهند که افزون بر آنکه در امور فردي خويش موفقاند، از سَرِ فداکاري و ايثار، داوطلب ميشوند که بيش از ديگران به مسئوليتهاي اجتماعي بپردازند؛ به گونهاي که اگر بيماري مسرياي سلامت جامعه را تهديد کرد، به سرعت براي واکسينه کردن و نيز کمک و پرستاريِ بيماران پيشقدم ميشوند؛ اگر زمين لرزه يا سيل يا طوفاني شهر يا روستايي را فراگرفت، آنان پيش از ديگران براي ياري مصدومان به صف ميشوند؛ اگر مرزهاي کشور اسلامي در معرض تجاوز دشمنان خارجي قرار گرفت، به سرعت راهي ميدان جنگ ميشوند؛ اگر هجمههاي فرهنگي اعتقادات و کيان جامعه اسلامي را تهديد کرد، با بصيرت و داناييِ دينيِ خويش به مقابله با تهاجم فرهنگي ميپردازند و مانع اشاعه فساد و فحشا و منکر ميشوند؛ و ... .
چنين کساني در جامعه ما «بسيجي» ناميده ميشوند. با وجود بسيجيِ حقيقي، جامعه در مسير سعادت قرار ميگيرد. به برکت اين انسانهاي فداکار، صاحبان مشاغل و ديگر اقشار جامعه فرصت مييابند تا وظايف و مسئوليتهاي خود را با جديت انجام دهند، و به پشتوانه بسيجيان، کمتر نگران مسئوليتهاي اجتماعيِ خويش باشند، و از سوي ديگر دولتمردان نيز با اطمينان از وجود اين
نيروهاي جوشنده و ثابتقدم و باتقوا، بيشتر در پيِ خدمت به مردم باشد.
نقش کليدي بسيج در دوران دفاع مقدس، نمونهاي از کارکرد اين نيروي الاهي است. با آغاز جنگ عراق بر ضد ايران، کشور با موقعيت بسيار بغرنج و خطرناکي روبهرو شد. به طور طبيعي، نهادي که وظيفه دفاع در برابر تهديدهاي خارجي و حفظ حدود و مرزهاي کشور را بر عهده دارد، ارتش است. اما در ايرانِ نوپاي آن روز، ارتش به شدت تضعيف و از هم پاشيده شده بود، به گونهاي که وقتي کشور آماج هجوم دشمن قرار گرفت ارتش به هيچ وجه به تنهايي توان مقاومت نداشت. در چنين اوضاعي با آنکه سپاه پاسداران نيز تأسيس شد، اگر بسيج و بسيجيان نبودند، پيروزي بر مهاجمان ممکن نبود.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org