قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

 

 

بسيجي در آينه نهج‌‎البلاغه

امام علي(عليه السلام) در خطبه‌هاي نهج‌البلاغه، از رزمندگان و بسيجيان صدر اسلام ياد مي‌كند و ويژگيهايي براي آنان برمي‌شمارد. اين ويژگيها مي‌تواند چراغي فراروي پويندگان راه ايشان باشد. امير مؤمنان(عليه السلام) كه خود بزرگ‌ترين بسيجي تربيت يافته در مكتب پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، همان‌گونه كه مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) فرموده‌اند، بهترين الگوي تمام بسيجيان به شمار مي‌آيد.(1)

اگر تنها فايده نهضت و مبارزات چندين‌ساله امام خميني(رحمه الله) با همه خسارتها، مشكلات، داغها، فراقها و ويرانيهايي كه به همراه داشت، تربيت بسيجياني خداجوي مي‌بود، كفايت مي‌كرد. مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) در اين‌باره مي‌فرمايند: «فتح الفتوح


1. «بهترين و بزرگ‌ترين الگو براي بسيجيان در همه عالم، علي ‌بن ‌ابي ‌طالب(عليه السلام) است.» حديث ولايت، بيانات مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) در ديدار مداحان به مناسبت ولادت حضرت زهرا(عليهم السلام)، در تاريخ 3/ 9 / 73.

امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق، بي‌اعتناي به شهوات و دلهاي‌شان متوجه به سمت خدا بود».(1)

هنگامي كه بسيجيان خدمت حضرت امام(رحمه الله) مي‌رسيدند، بيانات ايشان تأثير شگرفي در دل آنان داشت. آن‌گاه كه امام مي‌فرمود: «اي كاش من هم يك پاسدار بودم»(2) اشك از چشمان آنان جاري مي‌شد، و شور و شوقي وصف‌ناپذير دلهايشان را فرا مي‌گرفت كه تا مدتها به آنان نيرو مي‌بخشيد.

اوج علاقه امام خميني(رحمه الله) به بسيجيان، در بوسه‌زدن بر بازوان آنان متجلي مي‌شد. اين ابراز علاقه امام سالها موجب حركت و پويش جوانان شد.

امير مؤمنان(عليه السلام) در نهج‌البلاغه مي‌فرمايند: بِأَبِي وَ أُمِّي هُمْ مِنْ عِدَّه أَسْمَاؤُهُمْ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفَةٌ وَفِي الأَرْضِ مَجْهُولَةٌ؛(3) «پدر و مادرم فدايشان باد؛ كساني هستند كه در آسمانها معروف، و در زمين‌ گمنام‌اند».

در نهج‌البلاغه برخي از ويژگيهاي رزمندگان صدر اسلام آمده است، كه در اين مقام به پاره‌اي از مهم‌ترين آنها خواهيم پرداخت.


1. حديث ولايت، سخنراني مقام معظم رهبري در مراسم ويژه روز بسيج در پادگان امام حسن مجتبي(عليه السلام)، در تاريخ 5/ 9 / 69. در اين‌ باره همچنين ر.ك: حديث ولايت، سخنراني مقام معظم رهبري در ديدار گروه كثيري از دانشجويان،‌ در تاريخ 15/ 18/70؛ سخنراني در مانور عظيم عاشورا، در تاريخ 25/ 3 / 74.

2. صحيفه ‌امام، ج 15، ص 496.

3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 187، ص 368.

1. عشق به جهاد و شهادت

بسيجي هميشه و در همه حال عاشق جهاد و شهادت است: دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا؛(1) «به جهاد خوانده شدند و پذيرفتند».

وَهِيجُوا إِلَى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلادِهَا؛(2) «به جهاد برانگيخته شدند و چونان شتري كه [با هيجان و شتاب] به سوي بچه خود روي مي‌آورد شيفته جهاد گرديدند».

هنگامي كه شتر بچه‌اش را گم مي‌كند، بي‌تابانه و با شور و هيجانِ بسيار دنبال آن مي‌گردد. بسيجي نيز وقتي به جهاد دعوت مي‌شود، مثل ماده شتري كه بچه‌اش را گم كرده و با شتاب به دنبال آن مي‌رود، سوي جهاد مي‌شتابد. وَسَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا وَأَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَصَفّاً صَفّا؛(3) «شمشيرها از نيام برآوردند و گرداگرد زمين را گروه گروه، صف به صف، احاطه كردند».

رزمندگاني كه به جبهه‌ها رفتند، برخي به شهادت رسيدند و برخي بازگشتند. امام علي(عليه السلام) مي‌فرمايد: بَعْضٌ هَلَك وَبَعْضٌ نَجَا لا يُبَشَّرُونَ بِالأَحْيَاءِ وَلا يُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَى؛(4) «بعضي شهيد شدند و برخي نجات يافتند. هيچ‌گاه از زنده ماندن كسي در ميدان جنگ شادمان


1. همان، خطبه 182، ص 350.

2. همان، خطبه 121، ص 230.

3. همان

4. همان

نبودند، و در مرگ شهيدان نيازي به تسليت نداشتند». اگر كسي سالم از سفر برگردد، ديگران طبعاً از اينكه او به سلامت باز گشته است خوشحال مي‌شوند، يا اگر مصيبتي پيش آيد و كساني جان سالم به در برند دوستان و خويشاوندان به خاطر زنده ماندن آنان شاد مي‌شوند، اما زنده ماندن براي اين مردانِ خدا بشارت نيست. بازماندگان شهيدان نيز به تسليت و سرسلامتي نياز ندارند، و به شهيدانشان افتخار مي‌كنند. چنين روحيه شگرفي در بازماندگان شهداي ما نمونه‌هاي فراوان دارد.

در طول تاريخ اسلام افراد پرشماري به ميدانهاي جهاد رفتند كه بسياري كشته شدند و بسياري ديگر بازگشتند، اما همه آنان با شور و شوق پاي به ميدان نگذاشتند؛ ولي بسيجيان ما با عشق و شوق به جنگ دشمن مي‌شتافتند. نوجوانان ما نزد پدر و مادر گريه مي‌كردند تا براي رفتن به جبهه اجازه بگيرند. به اشاره امام(رحمه الله) جبهه‌ها مملوّ از بسيجيان مي‌شد؛ به گونه‌اي كه حتي پادگانهاي نظامي، گنجايش همه داوطلبان را نداشتند. آنان آرزو داشتند شهادت نصيبشان شود و حتي براي كسب اين توفيق نذر مي‌كردند. در هيچ برهه‌اي از تاريخ چنين نمونه‌هايي يافت نمي‌شود. هنوز چند سالي از اين وقايع نمي‌گذرد كه شنيدن آنها براي ما تازگي دارد، و اگر چند دهه بگذرد، اين حقايق به افسانه تبديل مي‌شوند و كساني خواهند آمد كه تشكيك كنند كه اينها دروغ است و چنين چيزهايي ممكن نيست!

عشق به جهاد و شهادت، مختص زمان جنگ نيست و بسيجيان در اين زمان نيز آرزو دارند در عرصه‌هايي كه مورد رضاي خداست، جانبازي كنند، و آماده جهاد و مشتاق شهادت‌اند.

2. انس با قرآن

امير مؤمنان(عليه السلام) درباره ياران راستين خود مي‌فرمايند: قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوه؛(1) «قرآن را تلاوت كردند و معاني آيات را شناختند». ايشان در خطبه‌اي ديگر مي‌فرمايند: الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوه؛(2) بسيجيان صدر اسلام كساني بودند كه با قرآن انس داشتند و آن را با تأمل و تدبر تلاوت و بدان عمل مي‌كردند. امروزه نيز اگر كسي بخواهد جزو بسيجياني باشد كه امام علي‌(عليه السلام) درباره آنان فرمود: «پدر و مادرم فداي آنان باد»، بايد با قرآن انس داشته باشد.

3ـ روزه‌داري

شيعيان و ياران وفادار امام علي(عليه السلام) اهل روزه‌اند. او در وصف آنان مي‌فرمايد: خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَام؛‌(3) «از روزه‌داري فراوان، شكمهايشان لاغر و به پشت چسبيده بود.» بنابراين بسيجي راستين


1. نهج البلاغه، خطبه 121، ص 230.

2. همان، خطبه 182، ص 350.

3. همان، خطبه 121، ص 230.

شكم‌پرست نيست، و به اين نمي‌انديشد كه كدام غذا لذيذتر است. او كم‌خوراك است و در حد رفع نياز و به اندازه‌اي كه توان رزميدن داشته باشد، مي‌خورد.

4. سحرخيزي، انس با دعا و فروتني

ذُبُلُ الشَّفاهِ مِن الدُّعاءِ، صُفْرُ الأَلْوانِ مِن السَّهَر؛(1) «لبهايشان از فراواني دعا خشك، و رنگ صورتشان از شب‌زنده‌داريها زرد بود». شب‌زنده‌داري و سحرخيزي و انابه به درگاه خداوند نيز از جمله ويژگيها و سجاياي شيعيان امير مؤمنان(عليه السلام) است، و بسيجيِ امروز نيز، به اقتداي مولاي خويش سحرخيز است و با ذكر و دعا انس دارد.

سلسله مفاهيمي چون دعا، مناجات و گريه براي خدا، بر خلاف تصور برخي، از مفاهيمي است كه در قرآن كريم نيز آمده است. قرآن از كساني تمجيد مي‌كند كه وقتي آيات الهي بر ايشان تلاوت مي‌شود، بي‌اختيار و گريه‌كنان به خاك مي‌افتند: إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا؛(2) «هرگاه آيات [خداي] رحمان بر ايشان خوانده مي‌شد سجده‌كنان و گريان به خاك مي‌افتادند». همچنين در آيه ديگري در وصف اهل ايمان آمده


1. همان.

2. مريم (19)،‌ 58.

است: إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُون؛(1) «تنها كساني كه به آيات ما ايمان مي‌آورند، هر وقت اين آيات به آنان ياد‌آوري شود به سجده مي‌افتند و تسبيح و حمد پروردگار‌شان را به جاي مي‌آورند و تكبر نمي‌كنند». آيه‌اي ديگر از كساني نام مي‌برد كه وقتي آيات الهي بر آنان تلاوت مي‌شود، بي‌اختيار به سجده مي‌افتند:‌ وَيَخِرُّونَ لِلاَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا؛(2) «آنان (بي‌اختيار) به زمين مي‌افتند و گريه مي‌كنند و (تلاوت اين آيات، همواره) بر خشوعشان مي‌افزايد».

بندگان مخلص خدا، شب را با نماز و سجده صبح مي‌كنند: وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا؛(3) «كساني‌ كه شبانگاه براي پروردگارشان سجده و قيام مي‌كنند». اما امروزه اين عادت متروك شده است و كمتر كسي را مي‌توان يافت كه شب را تا صبح به نماز و سجده بگذراند. در اين زمانه، ما تنها چند شبِ قدر را، آن هم با مشقّتِ بسيار، مي‌توانيم تا به صبح بيدار بمانيم. البته اين نيز عبادت بسيار بزرگي است، اما بندگان خاص خداوند به شب‌زنده‌داري و سحرخيزي عادت دارند. امام علي(عليه السلام) بسيجياني را جست‌و‌جو


1. سجده (32)، 15.

2. اسراء (17)، 109.

3. فرقان (25)، 64.

مي‌كرد كه در ميدان رزم شمشير از غلاف بيرون آورده، آماده جهاد در راه خدا باشند و شب‌هنگام نيز در محراب با معبود خويش گرمِ راز و نياز شوند. حضرت از آنان ياد مي‌كرد و مي‌فرمود: پدر و مادرم فداي آنان باد.(1)

امام علي(عليه السلام) مناجات بسيجيان را چنين توصيف مي‌كند: مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاء؛(2) «آن‌قدر [در راه خدا، از خوف خدا و شوق لقاي او] گريسته بودند كه چشمانشان ناراحت و رنجور شده بود». بسيجيان دوران دفاع مقدس نيز چنين شوق و حالي داشتند. شوق لقاي پروردگار، از ايشان مرداني مي‌ساخت كه با شور و نشاط فراوان در ميدانهاي جهاد حضور مي‌يافتند و با ايثار و فداكاري و به سوي شهادت مي‌شتافتند. شوق ديدار محبوب در آنان به قدري زياد بود كه نذرها و عبادتها مي‌كردند تا شهادت نصيبشان شود. بسيجياني بودند كه چهل شب چهارشنبه يا جمعه از تهران به مسجد جمكران مي‌آمدند و حاجتشان اين بود كه دعايشان مستجاب شود و به جمع شهيدان راه يابند.

رزمندگان اهل دعا بودند: ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاء؛(3) مداومت در ذكر باعث شده بود كه لبهاي‌ آنان خشكيده باشد. بر اثر شب‌زنده‌داري و


1. نهج البلاغه، خطبه 187، ص368.

2. همان، خطبه 121، ص 230.

3. همان.

مناجات و نماز، رنگ از چهره‌هايشان پريده بود: صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَر، و در سيمايشان اثر خشوع ظاهر بود: عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِين.(1)

حضرت پس از بيان ويژگيهاي بسيجيان صدر اسلام كه در كنار ايشان بودند، مي‌فرمايد: أُولَئِكَ إِخْوَانِي الذَّاهِبُون؛(2) «آنان برادران من بودند كه رفته‌اند [و به شهادت رسيده‌اند]».

امام علي(عليه السلام) در جاي ديگري نيز از كاهلي و سركشي و بي‌وفايي اطرافيان خود شكوه مي‌كند و سپس در وصف ياران راستين پيامبر(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد: لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) فَمَا أَرَي أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُم؛(3) «من ياران محمد(صلى الله عليه وآله) را ديدم اما هيچ‌يك از شما را همانند آنان نمي‌يابم.» آنان چنين بودند: لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْرا؛(4) «صبح مي‌كردند در حالي‌ كه موهاي ژوليده و چهره‌هاي غبار‌‌آلود داشتند». كسي كه تمام شب را در سوز و گداز سپري كرده باشد، چهره‌اي رنگ پريده و موهايي ژوليده‌ خواهد داشت، و به دليل كم‌خوابي و خستگي و گريه، چشمهاي او سرخ و رنجور خواهد بود.


1. همان.

2. همان.

3. همان، خطبه 97، ص 182.

4. همان.

وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِم؛(1) «آنان شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت مي‌گذراندند، و پيشاني و گونه‌هاشان را در پيشگاه خدا بر خاك مي‌ساييدند».

وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِم؛(2) «و با ياد معاد چنان نا‌‌آرام بودند كه گويي بر روي آتش ايستاده‌اند».

امير مؤمنان(عليه السلام) در ادامه خطبه، درباره ويژگيهاي ياران رسول ‌خدا(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد: كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِم؛(3) «ميان دو چشمشان از سجده‌هاي طولاني چون زانوي بُزان پينه بسته بود». إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُم؛(4) «اگر نام خدا برده مي‌شد، چنان مي‌گريستند كه گريبان آنان تر مي‌شد».

همان‌گونه كه از اين عبارات نوراني بر‌مي‌آيد، امام علي(عليه السلام) از شمشيرزني و رزم‌آوريِ اين افراد سخن نمي‌گويد، بلكه از ارتباط آنان با خدا، و عشق ايشان به مناجات ياد مي‌كند؛ چرا كه در غير اين صورت آن پيروزيهاي بزرگ صدر اسلام نيز به دست نمي‌آمد. اگر شبها به خوش‌گذراني و لهو و لعب بگذرد، چنين پيروزيهايي حاصل نمي‌شود.


1. همان.

2. همان.

3. همان.

4. همان.

گفتني است ويژگيِ ديگرِ كساني كه حضرت علي(عليه السلام) از آنان ياد مي‌كند، آخرت‌گرايي است: وَمَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَاب؛(1) «آنان چون درختي در روز تند باد مي‌لرزيدند؛ از كيفري كه از آن بيم داشتند و براي پاداشي كه به آن اميدوار بودند».

اميرالمؤمنين(عليه السلام) از كساني ياد كرده‌اند كه به زبان امروزي مي‌توان آنان را بسيجي ناميد. ويژگيهايي كه حضرت براي آنان برمي‌شمارند، در ميان بسيجيان دوران دفاع مقدس نمونه‌هاي پرشماري داشت. كساني كه هر شب ساعتها در سنگرها با خدا راز و نياز مي‌كردند، صورتها را روي زمين مي‌‌گذاشتند و از شوق و نيز خوف خدا، و از ترس عذاب الهي مي‌ناليدند. كساني كه روزها روزه مي‌گرفتند و شبها به عبادت مي‌پرداختند. صورتهاي آنان شب‌هنگام با خاك انس‌ مي‌گرفت، و روزها بازوهايشان با سلاح. آنان هيچ‌گاه از مناجات با خدا و از جهاد با دشمنان خسته نمي‌شدند.

نمونه‌هايي از حالات بسيجيان در ميدانهاي نبرد و نيز در شبهاي عمليات ضبط شده است، اما آن هنگام كه يك بسيجي در نيمه‌هاي شب، و دور از چشم هر كسي در بياباني صورت بر خاك مي‌نهاد و با خداي خويش راز و نياز مي‌كرد و نواي آرام و دلنشين مناجاتش


1. همان.

در آن تاريكي گم مي‌شد، هيچ دوربيني نبود تا اين لحظه‌ها را ثبت كند.

امير مؤمنان(عليه السلام) درباره عده‌اي مي‌فرمايند: «پدر و مادرم به فداي آنان! كساني خواهند آمد كه نامشان در آسمان شناخته شده است ولي در زمين‌ ايشان را نمي‌شناسند». به نظر مي‌رسد كه مصداق كلام امام علي(عليه السلام) همين بسيجيان و جهادگران در راه خدا باشند. در نهج البلاغه حضرت از ويژگيهاي كساني سخن مي‌گويند كه در راه خدا عاشقانه جنگيدند، و سپس مي‌فرمايند: فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ وَنَعَضَّ الأَيْدِي عَلَى فِرَاقِهِم؛(1) «و بر ماست كه تشنه ملاقاتشان باشيم، و از اندوه فراقشان دستها را به دندان بگزيم». و نمونه‌هاي بسياري از اين افراد را ميان بسيجيان مي‌توان يافت. جوانِ امروز نيز مي‌تواند دنباله‌رو آنان بوده، از جمله كساني باشد كه حضرت مشتاق ديدارشان است.

5. احياي سنتهاي الاهي و دوري از بدعتها

آنكه در پي حقيقت است مي‌بايد از راه درست و مستقيم به سوي آن گام بردارد، و بنا بر تعاليم آسماني اسلام، حقيقت ناب و نيز طريق بي‌لغزش وصال به آن، نزد رسول خدا و اوصياي اوست.


1. نهج البلاغه، خطبه 121، ص 230.

بنابراين اگر كسي در پي كمال و رستگاري است مي‌بايد بكوشد تا سيره و سنت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) را بياموزد و به كار بندد و براي احياي آن در دل خويش و نيز در جامعه تلاش كند و همچنين بدعتها و تحريفهايي را كه در تاريخ اسلام صورت گرفته و انحرافاتي كه از طريق هدايت و صراط مستقيم رخ داده است باز شناسد و براي از ميان برداشتن يا به صلاح آوردن آنها قيام كند.

از همين روست كه امام علي(عليه السلام) در وصف ياراني كه مشتاق ديدارشان است، و آنان را مايه هدايت امت و اصلاح جامعه مي‌داند چنين مي‌فرمايد: أَحيَوُا السُّنَّةَ وأمَاتوُا البِدعَه؛(1) «[آنان كساني بودند كه] سنتهاي الاهي را زنده كردند و بدعتها را نابود ساختند».

اينان كساني هستند كه حقيقت و طريق سعادت را در گفتار و رفتار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليه السلام) مي‌جويند، نه در هر نحله و طريقي كه از غرب يا شرق فرا روي آنان نهاده شود.

6. وظيفه‌شناسي

هر گروهي، براي نيل به هدفي شكل مي‌گيرد، و پيشرفت و موفقيت آن در گرو آگاهي اعضا از اين هدف و نيز راه رسيدن به آن است. اين موفقيت، همچنين رابطه‌اي مستقيم دارد با اينكه هر عضو، به


1. همان، خطبه 182، ص 350.

تنهايي، نقش خود را در مجموعه بشناسد و مسئوليت آن نقش را در حد توان خويش، بر عهده گيرد. چينن قاعده‌اي در جامعه يا امت اسلامي نيز حكم‌فرماست و هر فردي مي‌بايد خود را در قبال ديگران مسئول بداند و با توجه به نقش و وظيفه خويش در جامعه به ايفاي آن بپردازد.

در مقابل، يكي از آفاتي كه امت اسلام ـ يا به طور كلي هر گروه يا جامعه‌اي ـ را تهديد مي‌كند، آن است كه هر كس به جاي آنكه در امر خويش بنگرد و وظيفه خويش را انجام دهد، يكسر متوجه وظيفه ديگران باشد و با فرافكني و تبرئه خويش، آنان را مسئول بداند و علت تمام مشكلات و كاستيها و ناراستيها را تعلل و اشتباهات ديگران بشمارد.

با چنين تفكري هيچ اصلاح و پيشرفتي در كار حاصل نمي‌آيد و اختلافات و عوامل تفرقه در جامعه بالا مي‌گيرد. از همين روست كه امام علي(عليه السلام) شناخت وظيفه و عمل به آن را از جمله ويژگيهاي برجسته و كليديِ ياران راستين خود مي‌شمارند. ايشان درباره آنان مي‌فرمايد: وَتَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوه؛(1) «در واجبات الهي انديشه كردند و آنها را برپا داشتند». اين افراد ابتدا به خوبي فكر مي‌كنند كه چه وظيفه‌اي دارند و در قبال دين و امت اسلام چه مسئوليتي بر عهده


1. نهج البلاغه، خطبه 182.

دارند و سپس در انجام وظايف و مسئوليتهاي خود با تمام توان و بدون كاهلي و درنگ مي‌كوشند. شيعيانِ وفادارِ امير مؤمنان(عليه السلام) همواره از آسايش و رفاه خويش به خاطر شناخت وظيفه و انجام آن مي‌گذشتند.

بسيجيِ امروز نيز در پي شناختِ اولويتها و ضرورتهاي جامعه خويش است، و پس از شناخت اين واجبات مي‌انديشد كه استعداد و توانايي انجام كدام‌يك از آنها را دارد. سپس او تمام همّ و توان خويش را براي انجام اين وظيفه و تكليف الاهي به كار مي‌بندد.

7. تبعيت از رهبري

امام علي(عليه السلام)، آخرين روزهاي عمر شريفشان در خطابه‌اي از يارانِ راستينِ از دست‌ رفته‌شان ياد كردند. ايشان از بي‌لياقتي و بي‌كفايتيِ اطرافيان خود شكوه كردند و در غم فقدان شيعيان راستين خود ناليدند و افسوس خوردند. حضرت در وصف شيعيان وفادار خود فرمودند: وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوه...؛(1) «به رهبر خود اطمينان داشتند و از او پيروي كردند...».

همان‌گونه كه از فرمايش امير مؤمنان(عليه السلام) برمي‌آيد، يكي از ويژگيهاي مؤمنان و بسيجيان راستين آن است كه پس از شناخت


1. همان.

رهبر ديني‌شان به او اطمينان ورزند و بي‌چون و چرا فرمانهايش را بپذيرند و از او پيروي كنند. وحدت كلمه و يكدلي در اطاعت از فرماندهيِ واحد و لايق، عامل موفقيت و برتري و پيروزي هر گروهي است؛ هرچند آن گروه بر حق نباشند، و در برابر، تفرقه دلها و پراكندگي افراد حتي در امت اسلام و گروه حق خللي وارد مي‌آورد و موجب شكست و زبوني مي‌گردد. چنان كه تعلل‌ورزي و بهانه‌جويي سربازان امام علي(عليه السلام) در انجام فرمانهاي ايشان و اعمال برداشتها و سليقه‌هاي شخصيِ آنها، آسيبهاي جبران‌ناپذيري به جامعه اسلامي و امت مسلمان وارد ساخته است. حضرت(عليه السلام) در اين‌ باره خطاب به سربازان خود مي‌فرمايند:

أَمَا وَالّذي نَفسي بِيَدِهِ، ليظهرنَّ هؤلاء القوم عليكم، لَيسَ أَنَّهُمْ أَولَي بِالحقِّ مِنْكُم، ولكن لإِسراعهم اِلي باطلِ صاحبهم، وإبطائكم عن حقّي... لوددت والله ان معاوية صارفني بكم صرف الدينار بالدرهم، فَأَخَذَ مني عشرةً منكم وأعطاني رجلاً مِنْهُم؛(1)

«آگاه باشيد، به آنكه جانم در دست اوست سوگند، شاميان بر شما پيروز خواهند شد؛ نه از آن روي كه به حق از شما سزاوارترند! بلكه [بدين دليل كه] در راه باطلي كه زمامدار باطلشان مي‌رود، شتابان فرمان‌بردارند، و شما در گرفتن حق من سستي مي‌ورزيد... .


1. نهج‌البلاغه، خطبه 97.

به خدا سوگند دوست دارم معاويه شما را با افراد خود، همچون مبادله درهم و دينار با من سودا كند: ده نفرتان را از من بگيرد و يك مرد از آنان را به من ببخشد».

حضرت در ادامه، مصاديق اين نافرمانيها و كجرويها را چنين برمي‌شمارند:

اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا ... أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا ... أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللَّهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَه.(1)

«شما را براي جنگ با دشمن برانگيختم اما كوچ نكرديد؛ حق را به گوش شما خواندم ولي نشنيديد؛ و در آشكار و نهان شما را دعوت كردم اما نشنيديد! پند و اندرزتان دادم، نپذيرفتيد؛ ... فرمان خدا را بر شما خواندم، از آن فرار مي‌كنيد؛ و با اندرزهاي رسا و گويا شما را پند مي‌دهم، از آن پراكنده مي‌شويد؛ شما را به مبارزه با سركشان ترغيب مي‌كنم، هنوز سخنانم به پايان نرسيده، همچون


1. همان.

مردم سبأ،(1) پراكنده مي‌شويد... . اي مردمي كه جسمهايتان حاضر است و عقلهايتان پنهان شده، و افكار و آرايتان گونه‌گون است، و زمامدارانتان دچار مشكلات شمايند؛ رهبرتان از خدا اطاعت مي‌كند [ولي] شما با او مخالفت مي‌ورزيد؛ اما رهبر اهل شام خداي را نافرماني مي‌كند [و ايشان] از او فرمان‌بردارند... .

بر اين اساس هماهنگي و همدلي نيروها با يكديگر و نيز اطاعت محض و بي‌چون و چرا از حاكمْ ويژگيهاي بسيار مهمي هستند كه كساني همچون يارانِ معاويه را بر سربازان و اطرافيان امير مؤمنان برتري مي‌بخشد و متأسفانه همين تشتت قوا و نافرماني از امامان و رهبران ديني، ميراثي شيطاني بود كه نسل به نسل در جوامع اسلامي بر جاي ماندْ و همواره موجب ضعف و ناتواني مسلمانان و استثمار ايشان به دست سلاطين جائر و حكومتهاي غاصب داخلي و خارجي شده است.

اين وضعيت قرنها ادامه يافت تا اينكه مردماني از پيروان امام علي(عليه السلام) در سرزمين ايران به مدد بلوغ فكري خويش به همدلي با يكديگر رسيدند و در سايه لطف خداوند، رهبر ديني و


1. «متفرقين أيادي سبأ» ضرب‌المثلي عربي است. سبأ پدر اعراب يمن بود كه ده پسر داشت. قبل از جنگ آنان را در طرف راست و چپ خود قرار داد تا با نظم خاصي بجنگند؛ اما وقتي جنگ شروع شد، همه فرار كردند و پدر را تنها گذاشتند.

معنوي خويش، امام خميني(رحمه الله) را شناختند و تحت فرمان او درآمدند.

اطمينان به رهبر ديني و پيرويِ بي‌چون و چرا از او موجب پيروزي بر طاغوتِ‌ پهلوي شد. همچنين پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تحميل جنگ بر ايران، فرزندان و سربازانِ پرشمار امام خميني(رحمه الله)، همدل و هم‌زبان، براي اجراي فرمانهاي ايشان از يكديگر پيشي مي‌گرفتند. آنان دستورات رهبرشان را همچون فرمان امام معصوم(عليه السلام) مي‌دانستند و اطاعت از آنها را واجب مي‌شمردند و از همين روي، با جان و دل از امام خميني(رحمه الله) تبعيت مطلق داشتند: وَثِقوا بالقائدِ فَاتَّبَعوه؛ «به رهبرشان اطمينان داشتند و از او پيروي كردند».

امروزه نيز بسيجيان مي‌بايد در شناخت رهبر ديني و وليّ فقيهشان بكوشند و با اطمينان به وي، بي‌چون و چرا و با جان و دل از او پيروي كنند تا همواره موفق و پيروز باشند.

8. زنده داشتن ياد شهيدان

امام علي(عليه السلام) خود بزرگ‌ترين بسيجي است. از همين روي، افزون بر فرموده‌هاي ايشان درباره ويژگيهاي بسيجي، كاوش در سيره و حالِ امير مؤمنان(عليه السلام) براي شناسايي بسيجي حقيقي بسيار راهگشاست.

يكي از ويژگيهاي امام علي(عليه السلام) وفاداري ايشان به دوستان و

يارانشان بود؛ حتي اگر اين دوستان از دار دنيا رخت بربسته و به شهادت رسيده باشند. چه، هرچند شهيدان ـ به شهادت قرآنِ مجيد ـ از نشئه دنيا كوچ كرده‌اند، اما، در حقيقت زنده‌اند و نزد پروردگار خويش روزي مي‌خورند.(1) امير مؤمنان(عليه السلام) به ياد ياران خوبِ خود مي‌فرمايند:

أُولَئِكَ إِخْوَانِي الذَّاهِبُونَ فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ وَ نَعضَّ الأَيْدِي عَلَى فِرَاقِهِم؛(2) «آنان برادران من هستند كه رفته‌اند، و بر ماست كه تشنه ملاقاتشان باشيم و از اندوه فراقشان دستها را به دندان بگزيم».

روز ديگري، امام علي(عليه السلام) ياراني را كه خون پاكشان در جنگ صفين بر زمين ريخت با سوز و گداز ياد كردند و فرمودند:

أينَ اخواني الذين ركبوا الطريق وَمَضَوْا عَلي الحقّ؟ أينَ عَمّارٌ؟ وَأينَ ابنُ التَّيِّهانِ؟ وَأينَ ذوالشهادتينِ؟ وَأينَ نُظَرَاؤُهم مِن اِخوانِهمُ الذين تَعاقدوا علي المنيَّةِ وأُبْرِدَ برؤوسهم الي الفجرة؛(3)

«كجايند برادران من كه به راه حق رفتند و با پايمردي بر حق درگذشتند؟ كجاست عمّار؟ و كجاست پسر تيهان؟ و كجاست ذوالشهادتين؟ و كجايند همانندان آنان از برادرانشان كه پيمان جانبازي بستند و سرهايشان براي ستمگران فرستاده شد؟»


1. وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون.

2. نهج البلاغه، خطبه 121، ص 230.

3. نهج‌البلاغه، خطبه 181، ص 350.

سپس حضرت دست بر محاسن شريفشان گرفتند و مدّتي طولاني گريستند و سپس فرمودند: أوِّه علي اخواني...؛ «دريغا، بر برادرانم».

در زبان عرب «أَوِّه» هنگامي به كار مي‌رود كه دلْ بسيار به درد آمده باشد. در چنين موقعيتي، اين واژه براي بيان نهايت تأثر و دردمندي به كار مي‌رود. به اين ترتيب امير مؤمنان(عليه السلام) از ياران خود اين‌چنين ياد مي‌كردند، و اين خود الگويي اخلاقي و تربيتي براي تمام پيروان ايشان است كه ياد و خاطره شهيدان را به بهترين وجه زنده نگاه دارند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org