- پيشگفتار
- جلسه اول: «حق» و مفاهيم مختلف آن (1)
- جلسه دوم: «حق» و مفاهيم مختلف آن (2)
- جلسه سوم: حق و مفاهيم مختلف آن (3)
- جلسه چهارم: «حق» و مفاهيم مختلف آن (4)
- جلسه پنجم: خاستگاه و منشأ حقوق
- جلسه ششم: تقسيمات حقوق
- جلسه هفتم: ديدگاه اسلام درباره منشأ حقوق
- جلسه هشتم: خداوند و اعتبار حقوق
- جلسه نهم: خدا، منشأ همه حقوق
- جلسه دهم: تكليف، قدرت، مصلحت
- جلسه يازدهم: انسان، آزاد از بندگى خدا!
- جلسه دوازدهم: رابطه فاعليت و ثبوت حق
- جلسه سيزدهم: انسان و طلبكارى حقوق از خدا!
- جلسه چهاردهم: تفاوت «عبوديت» و «بردگى»
- جلسه پانزدهم: رحمت الهى در قالب «اوامر» و «نواهى»
- جلسه شانزدهم: تعيين «مصلحت» در قوانين حقوقى
- جلسه هفدهم: ملاحظاتى در تدوين نظام حقوقى
- جلسه هيجدهم: حق كرامت انسان (1)
- جلسه نوزدهم: حق كرامت انسان (2)
- جلسه بيستم: حق آزادى (1)
- جلسه بيست و يكم: حق آزادى (2)
- جلسه بيست و دوم: ديدگاه اسلام پيرامون حق حاكميت انسان بر انسان
- جلسه بيست و سوم: تركيب «ليبراليسم» و «پوزيتيويسم اخلاقى»
- جلسه بيست و چهارم: آزادى عقيده و بيان
- جلسه بيست و پنجم: آزادى بيان و مطبوعات
جلسه شانزدهم
تعيين «مصلحت» در قوانين حقوقى
1. مرورى بر مباحث پيشين
در جلسات گذشته چند ديدگاه مختلف درباره «منشأ حق» را بيان كرديم. گفتيم، ديدگاه اسلام اين است كه تمام حقوق انسانها از «حق الهى» ناشى مىشود. بحث «خاستگاه و منشأ حقوق از بحثهايى است كه حل نهايى و توضيح كامل آن، با بحثهاى ديگرى در فلسفه اخلاق، كلام و فلسفه ارتباط و تلاقى پيدا مىكند. ما در اين جا هم از نظر زمان و هم از نظر نوع مخاطبان نمىتوانيم به دقايق و جزئيات اين مباحث بپردازيم. در هر حال از آن جا كه از طرح پارهاى از اين مباحث چارهاى نيست، شمهاى از آنها را به صورت اجمالى و توضيحى مختصر ذكر مىكنيم.
از جمله اين بحثها، يكى بحث «نسبى يا مطلق بودن اخلاق» است كه در فلسفه اخلاق مطرح مىشود. وقتى مىگوييم: راست گفتن يكى از ارزشهاى اخلاقى است، آيا اين امر مطلق است يا داراى استثنا مىباشد؟ همه مىدانيم كه استثنا دارد؛ هر چند بعضى از فيلسوفان اخلاقى مانند كانت معتقدند كه اينگونه امور هيچ استثنايى ندارد. حال وقتى پاى استثنا در ميان آمد، آيا اين امر به معناى نسبى بودن ارزش است؛ يعنى راست گفتن نسبت به بعضى اشخاص يا در بعضى موارد خوب است، و نسبت به بعضى اشخاص و بعضى موارد ديگر بد است؟ آيا اين همان نسبيت اخلاق است؟
پرسش فوق بيشتر در وقتى كه دو ارزش با يكديگر تزاحم پيدا مىكنند مطرح مىگردد؛ براى مثال، شخصى به ناحق تحت تعقيب مىباشد و عدهاى در پى آنند كه او را شكنجه يا اعدام نمايند و شما از مخفيگاه او اطلاع داريد. از شما در مورد او سؤال مىكنند؛ اگر راست بگوييد و جاى او را نشان دهيد خون يك انسان بىگناه هدر مىرود، و اگر بگوييد نمىدانم و يا جاى ديگرى را نشان دهيد دروغ گفتهايد. از اين رو، دو مصلحت در تزاحم با يكديگرند: از
يك طرف مصلحت راست گفتن و از طرف ديگر مصلحت حفظ جان انسان بىگناه. چه كسى بايد معين كند كه كدام يك از اين دو مهمتر است و بايد آن را مقدّم داشت؟ آيا حفظ جان آن شخص مهمتر است يا راستگويى؟
بحث ديگرى كه آن هم به فلسفه اخلاق مربوط مىشود بحث «ملاك خوبى و بدى» است. وقتى نظريه خاصى را در باب ملاك خوبى كار و ارزش عمل پذيرفتيم، اين پرسش مطرح مىشود كه آيا اين امر تنها به جامعه انسانى اختصاص دارد يا فراتر از آن هم قابل طرح است؟ براى مثال، اگر معتقد شديم كه «عدالت خوب است»، «ظلم بد است»، و «تبعيض ناروا است»، آيا بدين معنا است كه تنها براى انسانها عدالت خوب، و ظلم و تبعيض بد است، يا حتى نسبت به خداوند هم مىتوان چنين قضاوتى را بيان داشت؟
حال اگر پذيرفتيم كه اينگونه امور، فراتر از جامعه انسانى بوده و از جمله در مورد خداوند هم قابل طرح است، چه الزامى وجود دارد كه خداوند از احكام و قضاوتهاى عقل ما پيروى نمايد و رفتارش مطابق همان چيزى باشد كه عقل ما بدان حكم مىكند؟ آيا عقل مىتواند درباره خداوند تعيين تكليف نمايد؟ براى مثال، وقتى مىگوييم: خداوند بايد كار نيك را پاداش دهد، آيا بدين معنا است كه عقل ما بر خدا حكومت دارد و خدا بايد تابع عقل ما باشد؟
نيز در بحث «منشأ حقوق» وقتى معتقد شديم خدا حقوق را تعيين مىكند، اين پرسش مطرح است كه آيا تعيين حقوق گزافى است يا داراى ملاك است؟ در جلسه قبل گفتيم كه عقل ما حكم مىكند كه تعيين حقوق، تابع مصالح و مفاسد است. اكنون به دنبال آن، اين پرسش مطرح مىشود كه در اين جا آيا عقل ما به خدا دستور مىدهد و خدا در اين مسأله بايد تابع عقل ما باشد؟
مباحث و پرسشهاى فوق از دشوارترين و پيچيدهترين مسايل عقلى است و همانگونه كه اشاره كرديم، محل التقاى فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق، الهيات و فلسفه مىباشد و درباره آن مباحث علمى و بحثانگيزى صورت پذيرفته است كه در اين جا تلاش مىكنيم با بيانى نسبتاً ساده، راه حلى براى آن ارايه نماييم.
2. مفهوم مصلحت
بارها بيان شد كه اراده تشريعى خدا و نيز اراده تكوينى خدا بر وفق مصالح و مفاسد است؛
يعنى هم آنچه را تكويناً ايجاد مىكند بر طبق مصلحت انجام مىدهد و هم آنچه را امر مىكند براى رعايت مصلحت است. اكنون اين پرسش مطرح است كه «مصلحت» چيست؟
در محاورات عرفى نيز، اين اصطلاح شايع است. براى مثال، گفته مىشود: اين امر تابع «مصلحت» است، يا فلانى «مصلحت انديشى» مىكند، يا كسانى «مصلحت» را بر «قانون» مقدّم مىدارند. در برخى موارد، مصلحت داراى بار منفى است و مصلحتگرايى نقطه مقابل ارزشهاى ثابت اخلاقى يا قانون تلقى مىشود. در اين حالت، قانونشكنى، رعايت منافع شخصى يا منافع گروهى ترجيح داده شده است.
وقتى مىگوييم: احكام الهى تابع مصالح است، چه مصلحتى ملاك است؟ در اين حالت، دو بحث مطرح است: يكى اين كه ثبوتاً در احكام و قوانين، چه مصلحتهايى بايد رعايت شود؛ ديگر آنكه اثباتاً چه كسى بايد اين مصالح را تشخيص دهد. سخن ما فعلا در باب اثبات نيست بلكه يك بحث ثبوتى در ميان است. پرسش اين است كه وقتى مىگوييم: احكام الهى موافق مصلحتها است، خدا ثبوتاً و در عالم واقع مصلحت چه كسى را رعايت مىكند: مصلحت فرد، يا مصلحت جمع؟ به ديگر سخن، آيا خدا مصلحت خود را ملاحظه مىكند يا مصلحت عالَم هستى را؟
درباره اين بحث نظرات مختلفى ارايه شده كه نقد و بررسى يك يك آنها از حوصله اين بحث خارج است؛ از اين روى فقط به توضيح پاسخى مىپردازيم كه به نظر ما پاسخ صحيح است. البته اين پاسخ به صورتى كه ما در اين جا مطرح خواهيم كرد قبلا در مطالب ديگران ديده نشده است.
ما بر اساس بينش الهى خودمان معتقديم كه خداى متعال جهان را آفريد و عالم هستى، پرتوى از وجود او و تابع اراده او مىباشد. او در خلق و ايجاد عالَم مجبور نبود، بلكه اين افاضه وجود را با انتخاب و اختيار خويش انجام داد. اساس اين آفرينش نيز از آن جهت است كه «عالم هستى در كل» و با توجه به برآيند آن، «خير» است، و چون خداى متعال «خير محض» است و خير را دوست دارد اراده او به ايجاد عالم تعلق گرفته است. عالم هستى در مجموع پرتوى و جلوهاى از همان «خيريت محضى» است كه ذات اقدس الهى اقتضاى آن را دارد. به قول عرفا، عالم هستى جلوهگاه ظهور صفات جلال و جمال الهى است.
در اين ميان، برخى موجودات به گونهاى هستند كه با يكديگر تزاحم ندارند و هر يك
مىتوانند به اندازه ظرفيت وجودى خويش از «خير مطلق» بهرهمند شوند؛ اما خصوصيت عالم ماده اين است كه موجودات آن با يكديگر تزاحم دارند و خير بعضى با نابودى يا نقصانِ خير ديگر موجودات همراه است. هم عقل و هم تجربه ثابت مىكنند كه خيرات همه موجودات با هم جمع نمىشوند؛ براى مثال، رشد مطلوب انسان به استفاده از گوشت حيوانات وابسته است. اگر انسان گوشت نخورد، لااقل بايد از گياهان استفاده نمايد. گياهى كه از زمين روييده و داراى طراوت و شادابى است، خير آن در بقاى حيات و سرسبزى آن مىباشد؛ اگر انسان آن را براى رفع نياز خود مورد استفاده قرار دهد خير گياه از بين مىرود. در مورد حيوانات نيز همينگونه است. گاو، گوسفند و پرندگان زيبا براى بقاى حيات انسان ذبح مىشوند. در طب قديم براى بعضى بيماران توصيه مىشد كه از گوشت گنجشك استفاده نمايند. بيمار براى بهبود خويش چندين گنجشك را ذبح مىكرد و مىخورد. بنابراين، خير بعضى موجودات فداى خير بعضى ديگر مىشود. همه موجودات در عالَم مادى مىخواهند به آنچه اقتضاى وجودشان است نايل گردند، ولى به دليل تزاحم، ظرفيت دستيابى به چنين كمالى را دارا نيستند. آيا صحيح است به حيات چندين حيوان خاتمه داده شود تا انسان زنده بماند؟ در اين حالت گفته مىشود مصلحت در اين امر بود. سؤال اين است كه اين مصلحت به چه معنا است؟
3. مصلحت از ديدگاه فلسفى
مصلحت از ديدگاه فلسفى به اين معنا است كه وقتى امر بين بقاى يك «موجود كامل» و يك «موجود ناقص» دوران داشته باشد، عقل حكم مىكند كه «موجود ناقص» فداى «موجود كامل» گردد، و نه بالعكس. هر چند موجود ناقص مانند: گياه يا حيوان گناهى نكرده است، ولى در صورت لزوم، براى بقاى حيات انسان حيات آنها ناديده گرفته مىشود؛ چون انسان نسبت به آنها موجود كاملترى است. از آن طرف، مثلا اگر چند گرگ گرسنه هستند، صحيح نيست بگوييم، يك انسان كشته شود تا چند تا گرگ، زنده بمانند؛ چون شرافت و كمال يك انسان، از هزاران گرگ بيشتر است.
بنابراين وقتى مىگوييم، احكام و قوانين اسلامى و اوامر و نواهى خداوند بر اساس مصالح و مفاسد است، بدين معناست كه موجب تحقق «خير اكثر» و «كمال اتمّ» مىگردد؛ مثلا براى
نماز خواندن لازم است از خواب شيرين و لذيد صبحگاهى صرف نظر كنيم؛ اما در عوض، تحمّل اين رنج به تحقق كمال بالاترى منجر مىشود. كه از آن به «مصلحت» تعبير مىكنيم.
4. تعيين مصلحت در موارد تزاحم
گاهى بين خواستهها، تمايلات و نيازهاى «يك فرد» تزاحم ايجاد مىشود كه لازم است يك خواسته يا نياز، فداى خواسته و نياز ديگر گردد؛ براى مثال، پزشك به بيمار توصيه مىكند كه از فلان داروى تلخ استفاده نمايد. اين امر براى بيمار موجب رنج و ناراحتى است، ولى در مقابِل سلامتى كه براى بيمار حاصل مىشود، قابل مقايسه نيست. خداى متعال به انسان دستور داده ماه رمضان را روزه بگيرد. بدن انسان با روزه ضعيف شده و كارآيى آن كم مىگردد. بديهى است كه كارگر با خوردن غذا بهتر مىتواند كار كند و محصل و معلم بهتر مىتوانند به درس و تحقيق بپردازند؛ ولى گفته مىشود مصلحت در اين است كه گرسنگى بكشند. هر چند سختىها و مشكلاتى براى انسان پيش مىآيد، ولى در عوض، سلامتى جسم، روح و قوت اراده حاصل مىشود و زمينه بهترى براى عبادت و بندگى خدا فراهم مىگردد. ارزش اين امورى كه به وسيله روزه حاصل مىشود، در مقابل محروميتهاى ناشى از آن، قابل مقايسه نيست.
گاهى بين خواستههاى دو فرد تزاحم حاصل مىشود؛ مثلا گاهى زن و شوهر در زندگى مشترك داراى تمايلات و خواستههاى گوناگون و مزاحم هستند. در اين موارد بايد خواسته كدام يك مقدّم گردد؟ در بعضى موارد، مصلحت در آن است كه خواسته زن مقدّم گردد، و در مواردى مصلحت در آن است كه خواسته مرد اجرا گردد. مرد موظف است نفقه زن را بپردازد. گرچه او بايد با تحمل رنج و سختى مخارج زندگى زن، مثل غذا، لباس و مسكن را تأمين نمايد، امّا در عوض زن با آرامش روحى و جسمى بيشترى مىتواند فرزندان را تربيت نمايد و آسايش و رفاه را در محيط خانه به ارمغان آورد. زن نيز بايد از بعضى خواستههايش صرفنظر نمايد تا نوع ديگرى از آرامش و صميميت در خانواده حاكم گردد. بنابراين، مصلحت يعنى: رنج كمتر فداى سود و كمال بيشتر.
شبيه مطلب فوق در روابط اجتماعى وجود دارد؛ جايى كه ميليونها انسان با يكديگر ارتباط دارند. يكى از اين روابط اجتماعى رابطهاى است كه «دولت و دستگاه حاكم» از يك
طرف و «توده مردم» از طرف ديگر وجود دارد در مواردى، مردم بايد از دولت تبعيت و اطاعت نمايند و در مواردى نيز دولت بايد نظر مردم را رعايت كند. چه كسى نحوه اين رابطه را معين مىكند؟ مىگويند: قانون. در اين جا ما مىگوييم، قانون وقتى معقول و قابل دفاع است كه مطابق «مصلحت» باشد؛ يعنى «قانونگذار» بايد در وضع و تدوين «قانون» مجموع سود و زيانها، محاسن و مشكلات يك كار را بسنجد و با توجه به برآيند اين موارد بگويد مصلحت ايجاب مىكند كه فلان عمل صورت پذيرديا خير. در مواردى ممكن است به دليل آن كه برآيند مزايا و معايب، و سود و زيان كارى منفى است قانونگذار بگويد مصلحت نيست اين عمل صورت پذيرد؛ هر چند اكثريت مردم بدان تمايل داشته باشند و از آن لذت ببرند.
با اين بيان روشن مىشود كه «مصلحت» در فرهنگ اسلامى به معناى مراعات رأى و منافع يك «شخص» يا يك «گروه» نيست، بلكه مصلحت مقايسهاى بين «خوبىها و بدىها» و «نقصها و كمالها» مىباشد. به تعبير فلسفى، مصلحت باعث تأمين «كمال وجودى» است: هر كارى كه برآيند آن باعث ايجاد وجود كاملتر گردد، آن كار مطابق مصلحت است، و هر عملى كه مجموعه فعل و انفعالات آن، به وجود ضعيفتر منجر گردد و از كمالات وجود كاسته شود، آن عمل خلاف مصلحت است.
5. مشكل تشخيص مصلحت
ما در بسيارى از موارد مىتوانيم مصلحت خويش را تشخيص دهيم. بيمار به خاطر حصول بهبودى، داروى تلخ مىخورد و اين رنج را تحمل مىكند. در مواردى بيمار مجبور است چند روز در بيمارستان بسترى باشد. در اين حالت اگر بيمار، مثلا تاجر است چندين روز از تحصيل سود و منفعت محروم مىگردد، يا اگر محصل و معلم است چندين روز از درس و تحصيل خود باز مىماند. تحمل اين چند روز، مخصوصاً براى افراد پركار و كسانى كه به كار خويش علاقه زيادى دارند، بسيار سخت است، ولى با توجه به نظر پزشكان و افراد متخصص صلاح خود مىبيند كه چند روز را استراحت نمايد و با تحمل ضررهاى موقتى، سلامتى دايم خويش را به دست آورد. اين مىشود «مصلحت» و افراد متخصص آن را تشخيص مىدهند.
گاهى مصلحت «يك فرد» با مصلحت «چندين نفر» تزاحم پيدا مىكند. در مواردى مصلحت «يك گروه» با مصلحت «يك جامعه» در تعارض است. در اين حالت، بايد افراد
متخصص مصلحت بالاتر را تشخيص دهند. نمونه آن را در ايام «دفاع مقدس» و در زمان جنگ هشت ساله عراق عليه ايران شاهد بوديم. جوانان برومند و حتى افراد چهارده، پانزده ساله در جبهههاى جنگ حضور يافتند و صحنههاى زيبايى از ايثار و جوانمردى را به نمايش گذاشتند. هدف اين عده خدمت به مردم و دفاع از سرزمين اسلامى بود و در اين راه از شهادت هراسى نداشتند. اين عده مىتوانستند به جبهه نروند و به تحصيل و كار ادامه داده، از رفاه و آسايش برخوردار باشند، ولى در مقابل، مصلحت جامعه و ميهن اسلامى تأمين نمىگرديد. اين جا در تزاحم بين مصلحت فرد و مصلحت جامعه كدام يك مقدّم است؟ بديهى است اگر عدهاى مخلص و فداكار در جنگ شركت نمىكردند، ضرر آن دامنگير همه مىشد، تر و خشك را مىسوزاند و ديگر امنيت براى هيچ كس باقى نمىماند.
حال بايد ديد چه عاملى باعث مىشود افرادى از مصلحت فردى خويش صرف نظر كنند و در عوض، مصلحت جامعه را تأمين نمايند. گاهى از زور و اجبار براى اعزام افراد به جبهههاى جنگ استفاده مىكنند. اين مطلب در حكومتهاى فاشيستى و مبتنى بر قلدرى و ديكتاتورى اتفاق مىافتد. چنانچه افراد از رفتن به ميدانهاى جنگ امتناع ورزند به قتل خواهند رسيد. در بعضى كشورها از آداب، رسوم و تلقينات استفاده مىكنند. تربيت فرزندان به گونهاى است كه اين باور از ابتدا براى همگان حاصل مىشود كه خدمت به وطن و دفاع از آب و خاك امر مقدسى مىباشد. از شعر، ادبيات و هنر به صورت گسترده استفاده مىكنند و با ساختن مجسمهاى به نام «سرباز گمنام» فرهنگ جانفشانى در راه ميهن را ايجاد مىكنند.
اديان آسمانى راه ديگرى را مطرح مىكنند كه بسيار فراتر از اينها است، كه ما شاهد نمونه آن در ايام «دفاع مقدس» بوديم. منطق اديان اين است كه افرادى كه دست به چنين فداكارى و ايثارى مىزنند صدها و هزاران برابر آنچه را در اين راه از دست دادهاند از خداى متعال دريافت مىدارند. هر چند منافع محدود آنان فدا شده است، امّا در مقابل آن، منفعت بىنهايت را به دست آوردهاند. اين منطق، مخصوص انبيا و اديان الهى است.
6. نياز انسان به وحى در تعيين مصالح
بهطور اجمال مىدانيم كه در تعارض مصالح، بايد مصلحت فرد، فداى مصلحت جامعه گردد؛ امّا تا چه حد؟ كدام مصلحت جامعه؟ چه اندازه از مصالح فرد بايد فداى چه اندازه از مصالح
جامعه شود؟ معمولا تشخيص دقيق اين كه تا كجا فرد بايد از منافع خويش صرف نظر كند، ميسّر نيست. از ين رو، ما معتقديم غير از آنچه كه عقل بدان قضاوت مىكند، و غير از آنچه كه مىتوان از نظر كارشناسان، علوم و تجارب انسانى استفاده كرد، نيازمند منبع شناخت ديگرى هستيم كه به همه اين روابط احاطه دارد.
معادله رياضى وقتى يك مجهولى باشد، حل آن آسان است. امّا وقتى معادله چند مجهولى باشد و اطراف آن خيلى طولانى باشد، حل آن به سادگى امكان ندارد. اكنون معادلهاى را فرض كنيد كه هزاران مجهول يا عضو دارد به گونهاى كه هر طرف معادله ميل به بىنهايت داشته و هر لحظه بر مجهولات آن افزوده مىگردد. كدام انسان هوشمندى مىتواند آن را حل كند؟ حتى كامپيوترهاى امروزى از حل آن عاجزند. از اين رو، انسان نيازمند علمى فراتر از علوم انسانى و ابزارهاى مصنوعى مىباشد و بايد «علم خدا» مسأله را حل كند.
روابط انسانى بسيار پيچيده و تنگاتنگ است. هزاران فعل و انفعالِ دو جانبه يا چند جانبه در حال انجام است. مرد و زن در خانه نسبت به يكديگر، و آن دو نسبت به فرزندان، روابط اهالى يك محل، يك شهر، يك كشور، روابط بين كشورها، هم دينان، هم نژادان و.... عقل انسان از احاطه نسبت به همه اين روابط و درك همه سود و زيانها، كمالها و نقصها عاجز است. يكى از دلايل احتياج ما به وحى، نبوت و دين همين مسأله اساسى است كه، مقايسه همه مصلحتها و مفسدهها در زندگى اجتماعى بسيار دشوار است و هيچ عقل انسانى نمىتواند بر همه آنها احاطه داشته باشد.
به علاوه، آنچه بيان شد مربوط به مصالح و مفاسدِ زندگى دنيوى بود. يعنى عقل انسان از درك تمام مصالح مربوط به خويش، همسر، فرزندان، همسايه، همشهرى و... ناتوان است. حال چنانچه مصالح اخروى بدان ضميمه گردد، دامنه مجهولات بسيار وسيعتر مىگردد. اعمال و رفتار ما چه اندازهاى در روح خودمان و روح ديگران تأثير دارد؟ چه اندازه در مصالح و سعادت اخروى ما اثر دارد؟ از چه راهى مىتوان رابطه بين دنيا و آخرت را كشف كرد؟ ما تجربهاى نسبت به آخرت خويش نداريم تا بدانيم رفتارمان در طول زندگى، چه تأثيرى در زندگى پس از مرگ دارد و هيچ راه تجربى براى كشف اين رابطه، و حل اين معادله وجود ندارد و اين امر، فراتر از علم و تجربه بشرى است. بنابر اين، ما به وحى و دين نياز داريم و بايد از علم الهى استفاده كنيم.
مطالب فوق در توضيح اين نكته بود كه بايد افعال، رفتار، گفتار و هرگونه تلاش فكرى يا عملى، و نيز تمام كارهاى فردى يا اجتماعى انسان، تابع مصالح باشد، آن هم نه مصلحت فرد، بلكه مصلحت كل انسانها؛ حتى نه مصلحت نسل حاضر، بلكه مصلحت نسلهاى آينده؛ نه مصلحت اين جامعه، بلكه مصلحت كل جوامع؛ و نه تنها مصلحت جوامع بشرى، بلكه مصلحت كل هستى تأمين گردد. خداوند تدبير و اداره جهان هستى را به عهده دارد و انسانها تنها بخش كوچكى از مخلوقات او مىباشند. انسان موجودى است كه در كره زمين زندگى مىكند كه كره زمين در مقايسه با كرات، منظومهها و كهكشانهاى ديگر بسيار ناچيز است. تدبير موجودات ديگر غير از انسان هم بر عهده خدا است. به عبارت ديگر، آنها نيز داراى مصالح و منافعى هستند كه بايد تأمين گردد. تمام عالَم هستى در فعل و انفعال با يكديگر مىباشند و خداى متعال كه نسبت به كل هستى احاطه دارد و خيرش فراگير است، بايد برآيند تمام سود و زيانها، و خير و شرها را در نظر بگيرد.
7. تأثير غير مستقيم عوامل در پديدهها و تعيين مصلحت
نكتهاى كه توجه به آن ما را هر چه بيشتر به ناتوانى عقل و تجربه بشرى از درك همه مصالح و مفاسد واقف مىكند اين است كه برخى امور در درازمدت و با هزاران واسطه داراى تأثير و تأثر است. اين سخن نبايد مايه تعجب باشد. فرهنگ دينى و چيزهايى نظير نماز جمعه، جهاد، انفاق و خدمت به مردم، نسل به نسل و از 1400 سال پيش به ما رسيده است. حوادث و عوامل بسيار فراوان و گوناگون در اين گونه امور، به صورت مستقيم و غير مستقيم تأثير داشته است. شنيدهها، گفتهها و ديدنىهاى فراوان باعث شده كه ما امروز تصميم بگيريم در نماز جمعه حضور پيدا كنيم. بنابراين اثر رفتار انسان منحصر به آن مورد خاصى نيست كه مستقيماً در آن اثر مىگذارد و ممكن است به طور غير مستقيم و بعد از هزار سال اثر بگذارد. براى صدور حكم وجوب يا حرمت نسبت به كارى، بايد تمام اين آثار را در نظر گرفت. بنابراين وقتى گفته مىشود احكام تابع مصالح و مفاسد است، بدين معنا است كه تمامى اين ملاحظات در مورد آنها انجام گرفته و سپس وضع شدهاند. چه بسا شمارش اينها براى هيچ انسان يا كامپيوترى ممكن نباشد. به هر حال اين تأثير و تأثرات يك امر حقيقى است و همانطور كه گفته شد آثار اعمال تنها به حيات دنيوى خلاصه نمىشود بلكه آثار اخروى هم دارد كه براى كشف آن هيچ راهى جز وحى و نبوت نداريم.
پس وقتى در فرهنگ اسلامى گفته مىشود، ملاك ارزشها، يا ملاك احكامْ مصلحت است، داراى معناى دقيق و پيچيدهاى است كه در بسيارى از موارد جز علم الهى، هيچ چيز ديگر نمىتواند آن را كشف نمايد. انسان در روابطش با پديدههاى جهان، تنها به صورت محدود، به بعضى از مصالح خويش، آن هم در يك چارچوب تعريف شده پى مىبرد، و ديگر فراتر از آن چارچوب علم انسان راه ندارد: وَ مَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلا(1)؛ و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.
بر اين اساس، وقتى خداوند حقى براى كسى قرار مىدهد، اين حق به صورت گزافى و بىدليل داده نمىشود. تمام حقوق بر اساس مصالح و مفاسد واقعى، و تابع علم مطلق الهى است. در برخى از اين موارد، عقل ما به تنهايى نيز مصالح و مفاسد يك حكم را درك مىكند و به هنگام تزاحم نيز تشخيص مىدهد كه كدام يك بر ديگرى مقدم است؛
ولى در اكثر موارد ما از سنجش همه سود و زيانها، و خير و شرها عاجزيم و به همين جهت نمىتوانيم درباره آنها قضاوت نهايى و قطعى داشته باشيم، و تنها مىتوانيم بگوييم در حد علم و تجربه ما مقتضاى فلان مسأله اين است، ولى تمام مسأله اين نيست و پرونده آن براى تحقيقات بيشتر باز است. چه بسا نتيجه تحقيقات، قضاوتهاى فعلى را تغيير دهد؛ چنان كه كم نيست مواردى كه بشر پس از ساليان طولانى به اشتباه قضاوت قبلى خويش پى برده است. اين امر به دليل محدوديت ابزار و منابع شناخت انسان است.
1. اسراء (17)، 85.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org