- مقدمه
- مقدمه معاونت پژوهش
- فصلاول:دانشور ژرفانديش
- فصلدوم:راز موفقيت
- فصل سوم:مدرس وارسته
- فصلچهارم:پاسخگوي نيازهاي زمان
- فصل پنجم:آفت زدايي از بوستان فرهنگ و عقيده
- فصلششم:سدي در برابر سيل تحريفات و شبهات
- فصلهفتم:افشاي گذرگاههاي الحاد
- فصلهشتم:قاطعيت در برابر التقاط
- فصلنهم:ميهمان قدسيان
- فهرست منابع
فصل چهارم:
پاسخگوي نيازهاي زمان
باغبان بوستان معارف، باغبان انديشهها، پرورش جوانان
شهيد آيتالله مطهري در قلمرو تدريس ويژگيهاي خاصي داشت(1) که بسيار کمنظير بود. هم در کيفيت تدريس و هم در چگونگي برخوردهايش با دانشجويان، شيوه بحث با صاحبنظران، روش گزينش درس، تبيين مباحث و نکتههاي بسيار ديگر. اين يک دليل براي انتخاب شهيد مطهري به عنوان معلم نمونه و الگو بود. اما مطلب از اين بالاتر است؛ زيرا او به جز اينکه معلمي شايسته و کامل بود، امتيازات روحي و اخلاقي فراواني را به دست آورده و ويژه خود ساخته بود.
يکي از مهمترين ويژگيهاي اين معلم مطهر اين بود که بهخوبي شناخته بود جامعه اسلامي، نسل جوان، قشرهاي روحاني و دانشگاهي چه نيازهايي دارند که بايد برآورده گردد.
در رژيم ستمشاهي پهلوي که مسائل ديني و ارزشهاي معنوي و اسلامي به دست فراموشي سپرده شده بود، نهتنها دينداري و پيروي از موازين اسلامي افتخاري نبود، بلکه گونهاي حقارت و سرشکستگي را به دنبال داشت.
اگر دانشجوي مسلماني در محيط دانشگاه ميخواست نماز بخواند از همکلاسيها و
1. كتاب جلوههاي معلمي استاد مطهري كه از سوي سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي به طبع رسيده است، كوشيده اين جنبه از زندگي و شخصيت استاد را با استناد به آثارش، گفتههاي شاگردان وي و مباحثي از اين قبيل بررسي كند.
استادان خجالت ميکشيد؛ بايد ميرفت در گوشهاي دور از چشم ديگران، مکاني بيابد و در خلوت و پنهاني فريضهاش را انجام دهد. اگر کسي از ديانت و عقايد اسلامي سخن ميگفت او را متهم ميکردند به اينکه متحجر و عقبافتاده است! و مدافعان دين در نظر آنان کساني بودند که از ترقي و تمدن و توسعه علمي بهرهاي نداشتند؛ مرتجع و واپسگرا بودند. البته در آن موقع متأسفانه افرادي بين دانشگاهيان نفوذ کرده بودند که به منزله عمله دستگاه ستم و مزدور بيگانگان، بيديني را در محافل علمي ترويج ميکردند. اساتيد متدين و اهل بصيرت از اين گونه وابستگان به طاغوت و اجانب نفرت داشتند.
اين اوضاع آشفته چنان فضاي مراکز علمي و آموزشي را تيره ساخته بود که آشکارا با حقايق و باورهاي اصيل اسلامي و مردمان مؤمن و مسلمان مبارزه ميکردند؛ دين و ارزشهاي قرآني را به باد تمسخر ميگرفتند و رسماً سر کلاسها با افکار مذهبي و عقايد ديني مخالفت مينمودند. در چنين موقعيت ناگوار و نگران کنندهاي، استاد شهيد مرتضي مطهري پاي خويش را از حوزه علميه بيرون نهاد؛ وارد دانشگاه شد و دشواريهاي زيادي را در اين مسير متحمل گرديد، تا توانست کرسي استادي را احراز کند و در اين مقام بود که بهترين خدمات را در آن دوران به اين کشور و جامعه مسلمان ارائه داد.
اگر امروزه مشاهده ميکنيم در نهادهاي حقوقي، قانوني، اجرايي و ساير پستهاي مهم کشور افراد متديني ديده ميشوند که صادقانه و خالصانه براي احياي فرهنگ اسلامي و حفظ هويت مذهبي و ترويج فضيلتها ميکوشند، اگر نگوييم تمامي آنها، بيشترشان دستپرورده شهيد مطهري بودهاند، يا از سفره علمي و معرفتي او بهره گرفتهاند. البته همين جا بايد قدردان ديگران هم باشيم؛ شهيدانِ بزرگوار دکتر بهشتي، مفتح و باهنر هم در اين زمينه سهمي مهم داشتند، ولي پيشگام همه استاد مطهري بود. شهيد مطهري با رفتار و درسهاي خود و بياني متقن و برهاني نسل جواني را پرورش داد که امروز کارهاي مهم کشور را در کف باکفايت خود دارند؛ کساني را تربيت کرد
که با عقايد و انديشههاي اسلامي آشنا باشند؛ ايمان خود را تقويت کنند و ارزشهاي اسلامي را پاس دارند. اگر تعليمات مطهري و امثال او نبود، ما افرادي را که بتوانند نظام اسلامي را بر پايه موازين و معارف محمدي اداره کنند نداشتيم، يا دست کم در اين زمينه، بسيار در تنگنا بوديم. هر جاي کشور کاري مفيد صورت گرفته و فعاليتهايي شايسته براي رفع مشکلات مردم برنامهريزي و اجرا شده است، از آن جهت بوده که مجري و پيگير اين طرحها مؤمن، دلسوز و شايسته بودهاند.
خصلت ويژه شهيد مطهري اين بود که در زمان مناسب، کمبودها و خلأهاي فرهنگي، اجتماعي و تبليغي را به خوبي درک، و شناسايي کرده بود. او وقتي با دقت و همهجانبهنگري مشکلات را بررسي ميکرد، با علم و توانمندي خود راه چاره را هم تشخيص ميداد و با تمام وجود و با شجاعت، فداکاري، گذشتن از مزايا و امور رفاهي و تحمل زخمزبانها، قدم به راهي ميگذاشت که آن را وظيفه خود ميدانست و اين مسير پرخطر و دشوار را به گونهاي شايسته ميپيمود و اين وظيفه حساس را به بهترين شکل، توأم با برکات و ثمرات بسيار انجام ميداد.
نظاير شهيد مطهري جانشينان انبيا هستند که عمر خود را در مسيري صرف کردند که جامعه از محصولات آن بطور اساسي بهره برد. او علاوه بر دانش فوقالعاده، افکار عالي و نيت خالص به اين واقعيت رسيد که چنين سرمايههاي معرفتي و معنوي را در چه جهتي به کار ببرد. وي به خوبي درک کرده بود که دردهاي جامعه کدام است و براي هر کدام از آلام مردم داروي مناسب و اثربخش تجويز ميکرد؛ او نسل جوان را با نوشتهها، سخنرانيها، دروس و مواعظ متقن و در عين حال ساده، رسا و آموزنده تغذيه کرد؛ خيلي خوب نيازها را شناخت؛ روشهايي نو درافکند و مطالبي جديد که حاجتهاي جامعه را روا ميساخت مطرح کرد.(1)
1. سخنراني در دانشگاه تربيت معلم اراك، (14/2/1372).
روش بديع، جذاب و اقناع کنندهاي در تفهيم و تبيين مباني ديني به کار گرفت و آنقدر مداوم، عميق و همهجانبه خدمت کرد که در همان زمان محدودِ عمر نسبتاً کوتاهش موفق شد همچون باغباني آگاه و بابصيرت، بوستاني از معارف ناب را به رويش و شکوفايي برساند؛ به گونهاي که امروز پس از يک ربع قرن، هنوز جامعه کاملاً نيازمند و تشنه آموزههاي اوست. اکنون هم مردم از اين بوستان، گلهاي فضيلت ميچينند و با رايحه آن مشام ذهن و دل خود را نوازش ميدهند. اين نشانه آن است که او راه را بسيار خوب شناخته بود که موفق شد اين سرمايههاي گرانبها را در اختيارمان قرار دهد و ما همچنان بايد به دنبالش بدويم و به گرد راه او نرسيم.(1)
جويباري در کوير
ويژگيهاي مطهري از آن جهت ممتاز بود که در زمينههاي معنوي و علمي رشد متوازن داشت. ايشان پس از آنکه تحصيلات خود را به پايان رسانيد و نزد استادان اخلاق، عرفان و سير و سلوک به درجاتي عالي رسيد، احساس کرد که حالا بايد از اين منابع ارزشمند، معادن غني و تواناييهاي روحاني استفاده کند. او بيگدار به آب نزد؛ خواست انجام وظيفه کند؛ اما متوجه شد جامعه به بينشي نياز دارد که سعادت آنها را در همه عرصههاي فردي و اجتماعي تأمين کند؛ پس چنين نتيجه گرفت که بهترين خدمت اجتماعي اين است که اسلام بهدرستي و بدون تحريف و افراط و تفريط شناخته شود و به مرحله اجرايي برسد. بصيرت درست و باور عميق، يقين ايجاد ميکند، و به نوبه خود، امنيت رواني، سلامت اجتماعي و رشد فرهنگي جامعه را تضمين مينمايد.
ولي اسلام گستردگي فراواني در ابعاد گوناگون دارد و با توجه به شرايط مختلف جامعه؛ امکان دارد در برهه و قلمروي بينش ما نسبت به اسلام، جامع و همسو باشد،
1. سخنراني در لشكر 17 علي بن ابيطالب(عليه السلام) قم، (12/2/1383).
اما اين وضع عموميت ندارد؛ و در يک موقعيت اقتضاي شرايط چنين است که در بخشي از ابعاد اسلامي بيشتر فعاليت کنيم. اين تأکيد حالت دوسويه دارد؛ يکي توانايي و امکانات ما و ديگر نياز جامعه. شهيد مطهري زماني که ميخواست وارد فعاليتهاي اجتماعي شود، در حدود سالهاي 1330 مطالعه و بررسي کرد، که جامعه اسلامي به چه چيزي بيشتر نياز دارد؛ فکر کرد؛ مطالعه نمود و پس از بررسيهاي مداوم و همهجانبه به اين واقعيت رسيد که بايد از سنگرهاي اعتقادي و ايدئولوژيک دفاع کرد. در آن عصرْ يعني پس از شهريور 1320 دولتي مقتدر وجود نداشت؛ نظام سياسي دچار تزلزل بود(1) و هر کس در هر گوشهاي براي خود دسته و حزبي راه ميانداخت. حزب توده از همان وقتها جزء نخستين حزبهايي بود که مثل قارچ در ايران روييد؛ کتابهايي بسيار با افکار الحادي و ماديگرايي و گرايشهاي غربي انتشار مييافت و عناصر نفوذي در دستگاه حاکمه هم از اين جريان استقبال ميکردند.(2)
1. در زمان سلطنت رضاخان به دليل اختناق شديد، محيط براي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي و بحث آزاد فراهم نبود و هرگونه حركتي با سركوبي دستگاه پليس مواجه ميشد. رضاخان با نيرنگ و فشار شديد سياسي در ايران يك نوع سكوت و آرامش اجباري برقرار كرد. احزاب، سازمانهاي سياسي و اتحاديههاي صنفي و كارگري در نتيجه ضعف داخلي و فشار خردكننده استبداد و استعمار به تدريج متلاشي شد؛
ولي ترورها، اعدامها، زندانها، تبعيدها، شكنجهها، آزارها، تهمتها و افتراها هرگز نتوانست فرياد اعتراض علما و مردم را خاموش سازد.
با سقوط رضاخان و هجوم ناگهاني ارتش متفقين به خاك ايران، نگرانيهاي ديگري در سراسر اين سرزمين پديد آمد. ناامني، هرجومرج، وضع نابسامان اقتصادي و مسئله نان و مواد غذايي به دليل اين تهاجم از مشكلات بزرگ مردم بود. در واقع ابرقدرتها ميخواستند يك شرايط آشفته پديد آورند تا مردم ناگزير شوند خود را براي پذيرش يك ديكتاتور ديگر كه فرزند رضاخان بود مهيا سازند. در اين شرايط ما ناظر تشكيل حزب، گروه و انجمنهاي بسياري هستيم و در مدتي كوتاه تشكلهاي سياسي كه در طول سلطنت رضاخان نام و نشاني نداشتند، چون قارچ روييدند و شتابان وارد معركه شدند. اينک بدين ترتيب فرصتطلبان، جاهطلبان و جويندگان نام و مقام از فرصت سوء استفاده كردند و بدينگونه در سال 1323 شمسي بالغ بر شصت حزب، گروه، دسته و سازمان سياسي به وجود آمد، كه به طور كلي بيشترشان گرايش چپ داشتند و اين گرايش، ناشي از جو جهاني بود، نه از اعتقاد واقعي و سياسي خودشان و صرفاً گروهي اندك از اين ويژگي مستثنا بودند، (گلي زواره).
2. سخنراني به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهري در جمع طلاب مدرسه معصوميه، (10/2/1379).
شهيد مطهري ميتوانست در حوزه بماند و مقام برجستهاي در فقه يا علوم ديگر اسلامي به دست آورد. به راستي نيز همگان به شايستگي علمي او اعتراف داشتند، ولي او به دليل احساس وظيفه، وقتش را در جهت نياز جامعه اسلامي صرف کرد. اگر کارهاي ايشان نبود، افکار و مکاتب بشري و مادي چون سيلابهايي ارزشها را در معرض تهديد قرار ميداد و نسل جوان را به سوي درهاي خطرناک و هلاک کننده ميکشيد.
او اين نياز را درک کرد که بايد با دانشگاه رابطه برقرار کند. آن وقتها ارتباط يک روحاني با نسل دانشگاهي غير ممکن يا خواب و خيال مينمود. نميتوانيد تصور کنيد چه جوّي در دانشگاهها حاکم بود؛ با چه چشمي به حوزه نگاه ميکردند و چقدر طلاب را تحقير کرده بودند. در اين اوضاع و احوال پريشان ايشان کوشيد به عنوان يک استاد برجسته در دانشگاه مطرح شود و در پرتو اين حضور مؤثر و بابرکت توانست افکار الهي و اسلامي را در اين محيط آشوبزده گسترش دهد؛ با شبهات مبارزه کند؛ ترديدها را برطرف، و انگيزههاي ديني را تقويت کند. اين بخشي از فعاليتهاي شهيد مطهري بود. درسي که ما از آن نامدار عرصه معرفت ميگيريم همين است که در هر زماني بايد ببينيم نياز جامعه به چه چيزي است. دردهاي بدني و عضوي انسانها هم بايد درمان شود؛ معالجه سرطان هم ارزشمند، و در جاي خود لازم است، اما جامعه به بيماريهاي ديگري هم مبتلاست. امراضي مُسري در ميان مردم رواج مييابد که با واکسنها، داروها و تشخيصهاي طبي نميتوان آنها را علاج کرد. مشکلات فکري و فرهنگي، امواج ترديد و هجوم شبههها مردم را دچار ناراحتيهايي ميکند که طبيبان معنوي و روحاني بايد براي ريشهکنسازي آنها فکري کنند. شهيد مطهري اين گونه ناراحتيها را ديد، موقعشناس شد، دردها را تشخيص داد و مصمم گرديد دانشگاه را از اينگونه بيماريها و آفتهاي خطرناک نجات دهد.(1)
1. سخنراني در لشكر مكانيزه كرمان، (12/2/1380).
آري؛ يکي از ويژگيهايي که همه در آن اتفاق دارند و به اين مرتبه در هيچ کدام از اقران و همگنان استاد يافت نميشد توجه به نيازهاي علمي و فرهنگي جامعه بود؛ نيازهايي که در همان عصر براي نسل معاصر و جوان جامعه وجود داشت و پرسشهايي که در اذهان پديد ميآمد يا شکوکي که القا ميشد، درصدد پاسخگويي آنها برميآمد؛ سخنراني ميکرد؛ مقاله و کتاب مينوشت و بالاتر از اينها، آنکه با فراست خدادادي خود آينده را پيشبيني ميکرد که در دهههاي بعدي، جامعه تشنه چه معرفتي است. او براي جلوگيري از ابتذال فرهنگي و فسادهاي اخلاقي، برنامههاي فراواني را تعقيب مينمود. اين ويژگي زمانْآگاهي و احساس مسئوليت نسبت به نيازهاي اعتقادي، اخلاقي و فرهنگي جامعه نظيرش در کمتر کسي يافت ميشد. خداي متعال به او فراستي عميق، صفاي قلبي کمنظير، عشق و عاطفهاي نسبت به حقيقت دين و ارزشهاي ديني عطا کرده بود که او را شخصيت استثنايي و ممتاز ساخته بود. فهرست کتابها، سخنرانيها و درسهاي استاد را اگر درست بنگريد، مشاهده مينماييد هر جا احساس نياز ميکرد، فوري آستينها را بالا ميزد و مشغول کار ميشد و به تحسينها يا ملامتهاي ديگران کاري نداشت.(1)
آسيبشناسي آگاهانه
شهيد مطهري همّش را صرف اين جهت کرد که مبارزهاي معقول و منطقي را با امواج انحراف پيش گيرد و انصافاً در اين راه فعاليتهايي مفيد انجام داد.
اگر در فقه بحث و مطالعه ميکرد، موضوعاتي را مورد تحقيق قرار ميداد که جامعه به آن مبتلا بود. در آن مواقع، در زمينه احکام اسلامي از سوي افراد يا گروههايي مطالبي پيرامون حقوق بانوان و مسائل مربوط به زنان مطرح ميشد؛ ميخواستند از اين راه به احکام دين مبين اسلام خدشههايي وارد کنند. شهيد مطهري(رحمه الله) اين معضل را احساس
1. سخنراني در دانشگاه امام صادق(عليه السلام) تهران، با عنوان «تبيين انديشههاي استاد».
کرد و بحثها و مقالاتي را در اين زمينه به نگارش درآورد که نتيجهاش کتاب حقوق زن(1) و مسئله حجاب(2) و امثال اينها ميباشد. اگر اين کوششهاي علمي و پژوهشي ايشان نبود، حتماً گروههايي از جوانان اعم از پسر و دختر منحرف ميشدند و باورشان نسبت به موازين شرعي و ديني تضعيف ميگرديد. در زمينههاي ديگر هم وقتي تحقيق ميکرد، ناظر به نيازهاي موجود بود؛ يا در جهت تبيين و اثبات مسائل اسلامي و يا براي رفع شبهات و دفاع از عقايد و انديشههاي اسلامي.
پزشک در جهان زياد است، اما فرض کنيد روزي يک بيماري واگيردار در جامعه
1. كتاب نظام حقوق زن در اسلام 33 مقاله دارد كه شهيد مطهري در سالهاي 1345 و 1346 در مجله زن روز، با عنوان «زن در حقوق اسلامي» انتشار داد. ماجراي نشرش به اين شكل است كه در سال 1345 تب تعويض قوانين مدني درباره حقوق خانوادگي در سطح مجلات زنانه سخت بالا گرفت و چون بسياري از پيشنهادهايي كه ميشد بر ضد نصوص مسلم قرآن بود، ناراحتيهايي را در ميان مسلمانان به وجود آورد. در اين ميان يك نفر قاضي به نام ابراهيم مهدوي زنجاني بيش از همه حرارت و هيجان نشان داده و لايحهاي در چهل ماده به همين منظور تنظيم، و در مجله زن روز چاپ كرد. به پيشنهاد يكي از روحانيان تهران و پس از قبول هيئت تحريريه اين نشريه، مقرر گرديد مقالات شهيد مطهري و مهدوي در برابر يكديگر در هر شماره مجله درج شود. اگرچه شش هفته بيشتر طول نكشيد كه مهدوي بر اثر عارضه قلبي درگذشت و براي هميشه از پاسخگويي راحت شد، ولي علاقهمندان از شهيد مطهري خواستند اين سلسله مقالات را به طور مستقل ادامه دهد. او با اين تقاضا موافقت كرد و تا سي و سه مقاله ادامه داد، كه در سال 1353 در قالب كتاب مزبور چاپ شد.
2. كتاب مسئله حجاب محصول سخنرانيهاي شهيد مطهري در انجمن اسلامي پزشكان ميباشد؛ كه البته مطالب كتاب برگزيده مختصر اين بحثهاست. پس از نشر اين كتاب توسط انجمن مزبور، صاحبنظران و ساير علاقهمندان به آن اقبال نشان دادند، به طوري كه در همان ماههاي اول نُسخ آن ناياب شد و بلافاصله انجمن از شهيد مطهري درخواست كرد با در نظر گرفتن نظريات اعلام شده توسط اعضاي انجمن و ديگر مشتاقان، چنانچه لازم ميدانند در اين اثر تجديد نظر كنند تا براي طبع دوم آماده شود. در نتيجه چاپ دوم به صورتي كاملتر و با رجحان بيشتري نسبت به طبع نخست مهيا شد كه تقديم علاقهمندان گرديد و از طرف انتشارات صدرا نزديك به شصتبار چاپ شده است. لازم به ذكر است پس از پيروزي انقلاب اسلامي شهيد مطهري قصد داشت مقالهاي با عنوان «نقش بانوان در تاريخ معاصر ايران» به منزله مقدمه كتاب مسئله حجاب بنگارد و چند صفحهاي از آن را هم به رشته تحرير درآورد، ولي متأسفانه منافقان كوردل به آن متفكر گرانقدر فرصت ندادند و ايشان را به شهادت رسانيدند. آن مقاله نيمهكاره در جلد نوزدهم مجموعه آثار شهيد مطهري درج شده است. همچنين آن شهيد يادداشتهاي متعددي درباره حجاب و عفاف دارد كه در جلد سوم كتاب يادداشتهاي استاد مطهري (ص 82 تا 193) آمده است.
پيدا شده و مردم را مبتلا کرده است؛ مثلاً مردم دچار بيماري وبا شدهاند، اما در حالي که بيماران دارند از تأثير اين بيماري هلاک ميشوند، يک متخصص بيماريهاي عفوني در چنين زمان حساسي، درباره يک بيماري کمياب که در جزاير ميکرونزي(1) پيدا شده تحقيق کند. اين نيز تحقيق و تلاش علمي و داراي ارزش است، اما اين جامعه را وبا تهديد کرده است و بيماران بايد دارويي را مصرف کنند تا از اين ويروس خطرناک رهايي يابند. پزشکاني داريم که تحقيقات خوبي در ريشهيابي بيماريها کردهاند؛
اين مثال براي آشنايي با ويژگي بارز شهيد مطهري بسيار سودمند است. او کسي بود که آسيبهاي اجتماعي و آفتهاي فرهنگي را نسبت به ديگر علما و روحانيان بسيار زودتر درک کرد. وي افسوس ميخورد که چرا اين گرفتاريها وجود دارد و چرا ديگران از او نميپذيرند که اين بيماريها وجود دارد؛ آري او دل ميسوزانيد که اين مردم چنين ناگواريهايي دارند.
قلم در اختيار مردم مينهاد. آن شهيد با سخنرانيهاي متعدد، به هر جا که ميسر بود ميرفت؛ حقايق را روشن، و چاره را مطرح ميساخت. يادم هست در ايام محرم، شهيد مطهري در نقاط مرکزي تهران به منبر ميرفت و گاهي تعداد مستمعين او به يکصد نفر هم نميرسيد، در حالي که در مسجدي مجاور، يا در محلهاي ديگر سخنراناني با
1. ميكرونزي (Micronezi) مجموعه جزايري بسيار كوچك و متعدد است که در غرب اقيانوس آرام (كبير) در شمال خط استوا واقع شدهاند، از مهمترين آنها جزاير ماريان، کارولين، پالائوي، مارشال و ژيلبرت ميباشند.
طمطراق مشغول سخنراني بودند او در مسجدي در محله پاچنار تهران براي عدهاي اندک وعظ مينمود و از اين کار خسته و افسرده نميشد و وانميخورد؛ زيرا تشخيص داده بود وظيفهاش همين است و بايد داروي دردهاي اجتماعي را به آنها معرفي کند، اگرچه عدهاي زبان به مذمت بگشايند و شنوندگان سخن حق کم باشند. دوستانش چنين سبکي را برنميتابيدند؛ به او انتقاد ميکردند چه لزومي دارد اين حرفها را مطرح کني، کسي نميپذيرد؛ سخناني مطرح کن که مشتري بيشتري دارد. عدهاي ديگر تهديدش کردند اگر از اين حرکت دست برنداري تو را خواهيم کشت. او پاسخ داد اگر انسان قرار است بميرد، چه بهتر که در راه بيان حقايق و دفاع از ديانت از دنيا برود و بيترديد اين تهديدها مطهري را بيشتر تشجيع ميکرد تا حقايق را بگويد.
اگر مطهري در قيد حيات بود و در چنين مجالسي حضور داشت به وارثان نسلهاي انقلابي و خانوادههاي شهدا و ايثارگران قريب به اين مضمون را ميفرمود که اي عزيزان مراقب ارزشهاي ديني باشيد؛ زيرا آسان و رايگان به دست شما نرسيده است؛ اين را از شما نگيرند؛ وسوسههاي شيطان ايمان شما را به يغما نبرد؛ به هوش باشيد! دزدان سرگردنه در لباسهاي گوناگون آمادهاند؛ انسانهاي به ظاهر آدم و در باطن شيطان در ميان من و شما وجود دارند؛ فريب قيافههاي آنها را نخوريد؛ درباره عمق افکارشان بينديشيد و درباره اهداف و انگيزههاي آنان فکر کنيد.
يک وقت کسي در يک محفل علمي با دانشمنداني همتاي خودش مينشيند؛ بحث علمي ميکند؛ شبههاي را هم به منزله فرض بيان مينمايد و از ديگران پاسخ ميخواهد، اين اشکالي ندارد.(1) اما اگر کسي بيايد در حضور عدهاي جوان، يک موضوع دقيق فلسفي، يا يک شبهه را طرح کند و پاسخش را هم ندهد، چه هدفي را تعقيب ميکند؟
1. سخنراني در جمع دانشجويان دانشگاه تهران به مناسبت فرارسيدن يازدهمين سالگرد شهادت استاد مطهري، (19/2/1369).
مسلمات ديني و مقتضيات اجتماعي
مطلبي که به صورتهاي گوناگون در فرمايشهاي شهيد مطهري مطرح شده و امروزه با برخي نکتههايي که بدان افزوده شده، آهنگي جديد يافته، اين است که در نظر برخي افراد سطحينگر چنين مينمايد که معارف، ارزشها و احکام اسلام با مقتضاي عصر و فرهنگ حاکم بر دنيا سازگاري ندارد.
مغربزمين ـ که امواجش به ويژه در سالهاي اخير به سوي کشور ما سرايت کرده ـ بيابند؛ از جمله راهي که امروز بيشتر در جامعه رايج گرديده اين است که آنچه ما تا به حال از دين شناختيم و پنداشتيم با علم، با فلسفههاي مدرن و نهايتاً با فرهنگ مهاجم نميسازد، اين طبق قرائتي ويژه از دين بوده است؛ اما براي اينکه ما بفهميم دين با علم، توسعه و ترقي تضادي ندارد، بايد قرائتي ديگر از دين را مطرح سازيم. اينان در اين راستا از پارهاي نظريههاي فلسفي نيز بهره گرفتند؛ از جمله نظريه معروفي که امروز به صورت يک شاخهاي از فلسفه درآمده و خود آن شاخههايي فرعي پيدا کرده است، يعني نظريه هرمنوتيک(1).
1. واژه هرمنوتيك (Hermeneutice) در اصل از لغت هرمس مشتق شده است. هرمس در اساطير يوناني، خدايي به شمار ميرود كه فرزند زئوس است. او پيامهاي خدا را گرفته و به انسانها ميرساند، هرمس آنچه را كه وراي شناخت و انديشه بشر است، به حوزه تفكر او منتقل ميسازد.
هرمنوتيك عنواني است يوناني، و به معناي خبر دادن، ترجمه كردن و تعبير كردن و بيشتر درباره تفسير متون مقدس كاربرد دارد. اين كلمه به اشكال گوناگون در بسياري از متون دوران باستان چون آثار افلاطون، ارسطو، اورپيد، گزنفون، اپيكور، لوكرتيوس، پلوتارك و… به كار رفته است. بهرغم استفاده اين واژه و اينكه آدميان همواره با فهم و تفسير متون سروكار داشتهاند و در انديشههاي خود قواعدي براي تفسير جستوجو كردهاند تا به كمك آن تفسير صحيح را از سقيم ممتاز گردانند، بيش از يكي دو قرن نيست كه هرمنوتيكِ جديد، بهمنزله شاخهاي از علم مطرح شده است. در واقع از اواخر قرن هيجدهم، دو تحول اساسي در علم تفسير متن به وجود آمد: يكي گذار از تفسير خاص به عام و ديگري گذار از تفسير معرفتشناختي به هستيشناسي. نخستين آن عمدتاً به دست فريدريش شلايرماخر و ويلهم ديلتاي انجام گرفت و دومين آن بيشتر توسط هايدگر وگادامر.
هرمنوتيك فلسفي با شيوه تفسير رايج در ميان پژوهشگران مسلمان تضادي آشكار دارد؛ زيرا اين مكتب عقيده دارد امكان دستيابي به فهمِ مطابق با واقعْ وجود ندارد، زيرا ذهنيت و پيشداوريِ مفسر جزء شرايط حصول فهم است و در دريافت او از متن دخالت ميكند. همچنين فهمِِ متن، عملي بيپايان است؛ زيرا فهمِ آن، امتزاج افق معناي تفسير با متن است و به دليل تفسير مفسر و افق معنايي او، قابليت نامحدودي از امكان تركيب فراهم ميآيد. بهعلاوه هيچگونه فهم ثابت و غيرسيالي وجود ندارد و درك نهايي و غيرقابل دگرگوني نداريم. مفسر با متن در ارتباط است، نه با پديدآورندهاش و برايش اهميتي ندارد كه مؤلف و صاحب سخن قصد القاي چه معنا و پيامي را داشته است. هرمنوتيك فلسفي سازگاري كامل با نسبيتگراييِ تفسيري دارد و ميدان وسيعي براي تفسير افراطي متن ميگشايد.
با اين وصف، پيامدهاي آن بر حوزه دين آنچنان تناقضآميز است كه به هيچ روي امكاني براي قبول آن در اين قلمرو وجود ندارد و اگر كسي بخواهد با چنين نگرشي كنار بيايد، دين را نفي كرده است. بهويژه درباره ديانت اسلام كه آيين پيامبر خاتم است و صحت و درستي آن غيرقابل انكار، برخلاف هرمنوتيك فلسفي، نهتنها پيامدهنده بايد بتواند پيام خود را منتقل كند، بايد نسبت به انتقال درست خود مطمئن باشد. اصل خدشهناپذير عصمت پيامبران و ائمه نيز به اين منظور در اسلام مطرح است. عصمت و مصونيت پيامبران از هرگونه خطا و خلاف، چنين تضميني را فراهم ميسازد و اگر ما مجاز بدانيم كه مخاطبين هرگونه كه بخواهند پيام را درك و تفسير كنند، اقدام به انتقال پيام خداوند و حكمت الهي براي هدايت انسانها از طريق ارسال رسل و انزال كتب بيمعنا شده، امري نامعقول به نظر ميرسد.
بدين صورت به سخن خودشان يک شکل علمي هم دادهاند. اين پيشنهاد چيز جديدي هم نيست و دانشمندان غربي دربارهاش کتابهايي بسيار نوشتهاند و بحثهاي فراواني هم کردهاند.
نتيجه اين مطلب آن است که وقتي ما در مقام تفاهم برميآييم، ميخواهيم مطلبي را به ديگري منتقل کنيم يا از ديگري دريافت نماييم؛ آنچه در عمق ذهن گوينده يا نويسنده وجود دارد نامعلوم است و افراد از يک متن مشخص برداشتهاي گوناگون ميکنند. علت اختلاف برداشتها، اختلاف در ذهنهاست. فرض ما در اين موضعي که چنين اشخاصي ميگيرند اين است که آنان با حسن نيت به اين کار پرداختهاند، ولي در کنارش کساني هستند که از اين رفتار دلسوزانه و آشتيجويانه بين دين و فرهنگهاي غربي و الحادي سوء استفاده کرده و به بهانه تأويل متون ديني به ريشهکن کردن دين پـرداختهاند؛ همه چيـز دين را مـورد ترديد قـرار دادهاند و بعد هم نهايتاً همه را انکـار
کردهاند. نمونهاش نيز موجود است. برخي در گفتارها، مقالات، نشريات يا کتابها ابتدا به عنوان اينکه معرفت ديني شناور است، نظريه هرمنوتيک را طرح ميکنند و بعد کمکم ميرسند به اينکه اصولاً دين پايه عقلاني ندارد. کمکم ميرسند به اينکه اصلاً معلوم نيست قرآنْ کلام وحي باشد؛ بنابراين نقدپذير است و ما بايد آن را به محک نقد بزنيم و مشخص کنيم کجايش درست و کجايش نادرست است. وقتي پرسيده ميشود آن محکي که درست و نادرست را مشخص ميکند کدام است، ميگويند تجربه. آري؛ چنين ترديدهايي در جامعه به وجود ميآورند و مسلمترين حقايق را زير سؤال ميبرند و حتي ادعا ميکنند که اين حرکت ما اسلام را حفظ ميکند؛ ما احياگر اسلام هستيم و اگر اينها را نگوييم اسلام از بين ميرود. منت دارند بر سر اسلام که ما با تفسيرهاي هرمنوتيک آن را صيانت مينماييم و اگر بخواهيم دين در جامعه زنده بماند و استمرار يابد، بايد تفسير نويي براي آن بنمائيم!(1)
اينان به تصور خودشان راهي جديد را مطرح کردهاند و ميگويند تا به حال دينداري به روش درستي نبوده؛ قرائتي از سوي عدهاي بوده است؛ اما ما قرائتي را بيان ميکنيم که با همه فرهنگهاي ديگر سازگاري دارد؛ اسلامي را عرضه ميکنيم که حتي کفار، مخالفان و دشمنان هم قبول دارند؛ چرا اسلام را بايد در يک تفسير تنگِ متحجرانه نگاه داشت؟ چرا کهنههايي را مطرح کنيم که ديگران نپذيرند؟ يک خورده بازتر بنگريم و تفسيري مقبولتر از اسلام ارائه دهيم تا همه عالم قبول کنند!
اصولاً بررسي اين مسائل يک بحث فلسفي است که در جاي خودش بايد انجام شود و علما در اين باره کتابهايي فراوان نوشتهاند و جوانب قضيه را بررسي کردهاند، اما نکته مهمتر اين است که با افرادي که اين سخنان را مطرح ميکنند چگونه برخورد کنيم. اولاً حرفهاي آنان متناقض است؛ يعني يکسان حرف نميزنند. در آغاز ميگويند ما دين
1. سخنراني در دانشگاه تهران، (10/2/1380).
را قبول داريم؛ اسلام را ميپذيريم؛ اما قبليها بد فهميدهاند، قرائت بهتر از دين چنين است. ثانياً طبق ادعاي خودشان اين ادعاها هم ميتواند مورد نقد قرار گيرد و رد شود، چون يک قرائت است. چه معلوم که فهم اين افراد، برداشت آنان و تصورشان غلط نباشد!
اسفانگيزتر آنکه اين مدعيان دروغين و مناديان اصلاحات ادعا دارند ما راه شهيد مطهري را ادامه ميدهيم؛ زيرا او کوشيد اسلام را با مقتضيات زمان تطبيق دهد و ما نيز ميخواهيم همين کار را انجام دهيم. اينان ميگويند اسلام بايد همگام با زمان پيشرفت کند و با اين طرح جديد، جاذبه آن افزايش مييابد و مخالفانش کم ميشود!
اما اين راه که چنين افراد معلومالحالي ميروند از ترکستان سر در ميآورد، شهيد مطهري دو ضرورت را مطرح ساخت: يکي شناخت صحيح اسلام واقعي به منزله يک دستگاه سازنده فکري و اعتقادي همهجانبه و سعادتبخش، و ديگري ضرورت شناخت شرايط و مقتضيات زمان و تفکيک واقعيتهاي ناشي از علم و فناوري از پديدههاي انحرافي و فاسد.
براي يک کشتي که ميخواهد اقيانوسها را طي کند و از سرزميني به ناحيهاي ديگر برود، هم قطبنما براي جهتيابي لازم است و هم لنگر محکم براي محفوظ ماندن از غرق شدن و زير پا گذاشتن طوفانها و جزر و مدها. اسلام هم يک راهنماي استوار و هم يک لنگر محکم و نگهدارنده است.
اسلام راه است نه توقفگاه و خود قرآن هم از آن به منزله صراط مستقيم ياد ميکند. اين غلط است که ما بگوييم چون منزلها عوض ميشوند، بايد مسيرها هم دگرگون گردند. بنابراين بنيانهاي اصيل و مباني دين جاويدان است و کهنه نميگردد و از امور قطعي و ضروريات اسلام ميباشد، اما اين آيين در زمان و مکان خاصي توقف نميکند و ميتوان از دل حقايق زوالناپذيرِ آن، براي هر زمان و هر جامعهاي قوانيني استخراج کرد که حيات فردي و اجتماعي آنان را از رشد و شکوفايي برخوردار سازد و
سعادت و آرامش ارمغان آن باشد. اين ويژگي مورد تأکيد مطهري بود، نه آنکه اصول و بنيانها را فراموش کنيم؛ تابع فرضيههاي جديد شويم؛ قرائتهاي خاص را به جاي مسلمات اسلام قرار دهيم و اصل را فراموش کنيم.(1)
حکيم داستاننويس
شهيد مطهري در موضوعي وارد نميشد، مگر اينکه نوشتن آن کتاب يا مقاله يا سخنراني در پيرامونش براي جامعه اثربخش باشد. چنين مردي فقيه، فيلسوف، سخنور، نويسنده و استاد دانشگاه، با همه اين خصوصيات براي نوجوانان کتاب داستان مينويسد. اين نشانه کمال خلوص و تعهد ايشان است. خودش ميگويد من ديدم در زمان ما نسل جوان به طور طبيعي ميل دارد قصه بخواند؛ اين گونه مطالب برايشان جاذبه دارد و چنين علاقهاي آنان را به سوي رمانهاي تخيلي، کاذب، مبتذل و شايد مضر ميکشاند و از سوي ديگر ما کتابهايي که حاوي داستانهاي آموزنده براي نسل جوان باشد در دسترس نداريم. با وجود اينکه در منابع تاريخي، فرهنگي و روايي ما در اين باره زمينههاي زيادي وجود دارد؛ ولي کسي پا به ميان ننهاده است، تا از اين سرچشمههاي ناب و مطمئنْ قصهها و حکاياتي خواندني استخراج کند. اگر يک نوجوان از ما ميخواست يک کتاب حاوي داستانهاي مذهبي برايش ارائه دهيم، نداشتيم. به همين دليل من تصميم گرفتم اين کتاب داستان راستان را به نگارش درآورم. اگر درست دقت کنيم، اگر کسي در چنين مقام علمي و در موقعيت اجتماعي بسيار عالي، خود را اين چنان تنزل دهد و به اين قصهنويسي روي آورد، چيزي جز احساس مسئوليت او و پاسخگويي به نيازهاي جامعه نيست.
آن شهيد حتي در انتخاب قصهها به آسيبهاي اجتماعي توجه داشته و کوشيده
1. همان.
است در منابع روايي تاريخي جستوجو کند و هر حکايتي که مناسب با اوضاع کنوني است با يک بازنويسي ادبي و زباني ساده به نگارش درآورد.
راستي ديگران درباره چنين حرکتي از يک استاد برجسته حوزه و دانشگاه چه قضاوتي ميکنند؟ داستاننويسي شخصيت اجتماعي او را بالا نميبرد، بلکه در نگاه ظاهربينان شأن علميش را کاهش ميدهد.(1) اگر او در پي چنين شهرتي بود و ميخواست در اين مسيرها قرار گيرد، به چنين کاري دست نميزد. تنزل از مقام
1. شهيد مطهري در مقدمه كتاب داستان راستان مينويسد: «در مدتي كه مشغول نگارش يا چاپ اين داستانها بودم، بعضي از دوستان ضمن تحسين و اعتراف به سودمندي اين كتاب از اينكه من، كارهاي به عقيده آنها، مهمتر و لازمتر خود را موقتاً كنار گذاشته و به اين كار پرداختهام، اظهار تأسف ميكردند و ملامتم مينمودند كه چرا چندين تأليف علمي مهم را در رشتههاي مختلف به يكسو گذاشتهام و به چنين كار سادهاي پرداختهام. حتي بعضي پيشنهاد كردند كه حالا كه زحمت اين كار را كشيدهاي، پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عيبي دارد؟ گفتند: اثري كه به نام تو منتشر ميشود لااقل بايد در رديف همان اصول فلسفه باشد؛ اين كار براي تو كوچك است. گفتم مقياس كوچكي و بزرگي چيست؟ معلوم شد مقياس بزرگي و كوچكي كار در نظر اين آقايان مشكلي و سادگي آن است و كاري به اهميت و بزرگي و كوچكي نتيجه كار ندارند. هر كاري كه مشكل است بزرگ است و هر كاري كه ساده است كوچك [ميباشد]!
اگر اين منطق و اين طرز تفكر مربوط به يك نفر يا چند نفر ميبود من در اينجا از آن نام نميبردم. متأسفانه اين طرز تفكر، كه جز يك بيماري اجتماعي و يك انحراف بزرگ از تعاليم عاليه اسلام چيز ديگري نيست، در اجتماع ما زياد شيوع پيدا كرده. چه زبانها را كه اين منطق نبسته و چه قلمها را كه نشكسته و به گوشهاي نيفكنده است. به همين دليل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفيد علمي و مخصوصاً كتب ديني و مذهبي سودمند، بيش از اندازه فقيريم. هر مدعي فضلي حاضر است ده سال يا بيشتر صرف وقت كند و يك رطب و يابس به هم ببافد و به عنوان يك اثر علمي، كتابي تأليف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنويسد؛ بدون اينكه ذرهاي به حال اجتماع مفيد فايدهاي باشد؛ اما از تأليف يك كتاب مفيد، فقط به جرم اينكه ساده و كسر شأن است، خودداري ميكند. نتيجه همين است كه آنچه بايسته و لازم است نوشته نميشود و چيزهايي كه زايد و بيمصرف است پشت سر يكديگر چاپ و تأليف ميگردد. عاقبةالامر در جواب آن آقايان گفتم: اين پيشنهاد شما مرا متذكر يك بيماري اجتماعي كرد و نهتنها از تصميم خود صرفنظر نميكنم، بلكه در مقدمه كتاب از اين پيشنهاد شما به عنوان يك بيماري اجتماعي نام خواهم برد. بعد به اين فكر افتادم كه حتماً همانطور كه عدهاي كسر شأن خود ميدانند كه كتابهاي ساده، هرچند مفيد باشد، تأليف كنند، عدهاي هم خواهند بود كه كسر شأن خود ميدانند كه دستورها و حكمتهايي كه از كتابهاي ساده درك ميكنند به كار ببندند».
تدريس، اجتهاد و استادي حکمت به مقام داستاننويسي، آن هم نه به منزله هنر داستاننويسي و کار ادبي کلاسيک، بلکه صرفاً براي احساس وظيفه، اقناع جوانان و کنترل تمايل آنان به قصهخواني که مبادا به رمانهاي گمراهکننده گرايش يابند، نشانگر ميزان خلوص نيت اوست. شهيد مطهري نميگويد من فيلسوف هستم؛ به قله اجتهاد رسيدهام؛ مرا به اينها چه کار و به من چه؛ بلکه ميگويد مردم تشنه هستند؛ چرا بايد آب شور و تلخ و آلوده بخورند؛ بياييم جرعههايي از چشمه زلال اسلام را به اين تشنگان بنوشانيم؛ چرا بايد جوانان ما داستانهاي منحرف کننده و زيانبار مطالعه کنند؟ او خود وارد ميدان شد، قصههاي اسلامي ناب نوشت و در اختيار جوانان گذاشت.
شهيد مطهري تنها به اين بسنده نکرد که بگويد: آي جوان! به سوي خلاف نرو؛ گناه نکن و مطالب اغوا کننده نخوان؛ بلکه خوراک فکري سالم تحويلشان داد و گفت: اين را بخوان؛ اين بهتر و آموزنده است.
اين حرکت، نمونهاي از اخلاص و تعهد اين مرد ميدان معرفت و معنويت است. استاد ميديد عدهاي دست به کار شدهاند تا نسل نوجوان و جوان را بر پايه فرهنگ غربي تربيت کنند و بله قربانگوي استکبار و استبداد باشند. بنابراين با وجود اشتغالات فراوان فکري ـ اعتقادي، چنين مجالي را به دست آورد و در اين راه قلم زد. نگفت وقت ندارم؛ گرفتارم و فرصت ندارم. اين بُعد، هم فروتني او را ثابت، و هم فداکاري و اخلاصش را تأييد ميکند.(1)
تبيين مفهوم ولايت
يکي ديگر از زمينههاي جالب که استاد در آن روزگارِ تيره استبدادزده بدان پرداخت و
1. سخنراني در جمع دانشجويان، معلمان و استادان دانشگاه تربيت معلم قم، تحت عنوان «مقام شهيد مطهري و معلم و وظايف معلمي»، (11/2/1372).
کمتر کسي فکر ميکرد اينقدر مورد نياز باشد، مفهوم ولايت بود. او چندين سخنراني در اين باره ايراد کرد که در کتابي با عنوان ولاءها و ولايتها منتشر شد. استاد در آن روزگار که هنوز صحبت از ولايت فقيه، حکومت ولايي و اين مسائل نبود، نگارش مطالبي محققانه و عميق را در اين عرصه آغاز کرد؛ واژه ولايت، کاربردهايش در قرآن، فرهنگ اسلامي و انواع ولايتهايي را که در فرهنگ خود داريم مورد بحث قرار داد و حاصل سخنرانيهايش در قالب کتابي، در اختيار علاقهمندان قرار گرفت.
نزديک چهل سال است که استاد اين سخنرانيها را ايراد کرده، اما تاکنون کتابي که در حد رقابت با آن باشد نداشتهايم. اغلب برعکس است؛ گوهرها ناشناخته ميمانند و خرمهرهها بازار فکر و انديشه و پژوهش را تصرف ميکنند.
لازم است به کتاب ولاءها و ولايتها که در آن زمان چاپ شد، اشارهاي شود؛ زيرا ما امروز هم به همان مباحث و استمرارشان نيازمنديم. ما مسلمانيم و معتقديم خداوند، انبيا را براي هدايت بشر فرستاد تا او را به سوي سعادت دنيوي و اخروي راهنما باشند. «ولايت» يعني عدهاي با طوع و رغبت، دعوت انبيا را بپذيرند و آماده شوند حکومتي براساس آموزههاي ديني به وجود آورند و مديريت جامعه را عهدهدار شوند. در پي اين اعتقاد که تقريباً بين همه مسلمانان مورد اتفاق است، شيعه متممي دارد که چنانچه جامعه اسلامي به رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) و جانشينان بر حق و معصوم او دسترسي نداشت، به خود وانهاده نميشود.
خداي متعال از شدت لطف و رحمتش و نيز پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به دليل مراقبتي که بر هدايت مردم داشت ـ حَرِيصٌ عَلَيکمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَئؤُفٌ رَحِيم(1) ـ براي اين روزگار هم
1. متن كامل آيه چنين است: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ؛ «هر آينه پيامبري از خود شما بر شما مبعوث گرديد، هرآنچه شما را رنج ميدهد براي او گران است، سخت به شما دلبستگي دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است» (توبه، 128).
چارهاي انديشيده است، يعني در زماني که به امام معصوم دسترسي نداريد، چه امام حضور داشته باشد و چه غايب باشد (که در اين صورت، نياز بيشتري به راهنمايي هست) فقيه جامعالشرايط، جانشين امام معصوم است. اين، ويژه مکتب شيعه است. گرچه برخي بزرگان اهل سنت هم چيزي شبيه به اين گفتهاند، ولي اصل آن از ويژگيهاي مکتب تشيع است.
به اعتقاد ما هرم قدرت بايد به کسي که در مسائل اسلامي آگاهترين مردم است، منتهي شود؛ همان که به او ميگوييم وليفقيه. پس اين ولايت، پرتوي است از ولايتي که خداوند به معصومين تفويض کرده و وقتي به مجتهد ميرسد در حکم ولايت فقيه تبلور مييابد. در سراسر دنيا، حکومت ايران را حکومت ولايي ميشناسند.
دشمنان درصدد برآمدند اين دستمايه انقلاب و سرمايه عظيم را که شهيد مطهري و امثال او زمينههايش را فراهم آوردند، از مردم بگيرند. آنها دو حرکت را آغاز کردند: از سويي کوشيدند در مباني ولايت فقيه تشکيک کنند؛ سيمايش را مشوش جلوه داده و آن را ديکتاتوري يا فاشيستي نشان دهند و از سوي ديگر، کوشيدند ريشه اين درخت را که ميوهاش ولايت فقيه است قطع کنند. يعني يک حرکت را از اصل و اساس آغاز کردند و يکي را هم از ميوهها و شاخهها.
در جامعه ما، با وجود تلاشهاي امام خميني و بحثهاي ايشان در نجف با عنوان «ولايت فقيه» و نيز تلاشهاي شاگردانش مانند شهيد مطهري در پيگيري اين بحثها، در اثر نقشههاي شوم دشمنان، اصل مسئله براي نسل جوان کاملاً روشن نيست. براي آنان چنين وانمود شده که معتقدان به اين اصل، ديکتاتوري را پذيرفتهاند؛ يعني وليفقيه هر چه خواست ميکند و مردم موظفاند بدون چون و چرا اجرا کنند. اين حرکت ناجوانمردانهاي است که نسبت به اين برنامه درست و ضروري انجام ميگيرد، تا کسي به آن رغبت نکند و به دنبالش نرود.
امام خميني(رحمه الله) و فرزندان معنوي او، شهيد مطهري، دکتر بهشتي و ديگران توضيح دادند که ولايت فقيه نهتنها ديکتاتوري و فاشيستي نيست، بلکه شايستهترين، عاقلانهترين و حکيمانهترين شکل حکومت است که تا به حال به فکر بشر رسيده است. وليفقيه حق ندارد به دلخواه خود دستور دهد و حکم صادر کند، بلکه اگر عملاً در رفتار شخصي خود گناه يا عملي مخالف عدالت انجام دهد، از مقام ولايت برکنار ميشود. اين شرايط را مقايسه کنيد با وضع حکومتي که در کشورهاي به اصطلاح دموکرات وجود دارد؛ که رئيسجمهور با تقلب يا تبليغات کاذب به قدرت ميرسد و در واقع، کارتلهاي سرمايهدار، زرسالاران آنها را سر کار ميآورند. همچنين وقتي چنين شخصي به قدرت ميرسد، به فساد اخلاقي، سوء استفاده مالي و استفاده نادرست از قدرت روي ميآورد، ولي متأسفانه نهتنها کسي به اين روند پرآفت اشکال نميگيرد، بلکه آن را به منزله مصداق دموکراسي ميپذيرند و بهترين شکل حکومت ميدانند!
اما در حکومت ولايت فقيه، کساني که ميخواهند ولي فقيه را انتخاب کنند، بايد اهل تشخيص بوده، شرايط رهبري را بهتر از ديگران بدانند. اين افراد، خودشان فقيه و مجتهد هستند و اگر در حوزه انتخابيه خود به دينداري، تقوا، توانايي علمي، درستکاري و انصاف شناخته شده باشند، بهترين فرد (خبره) از سوي مردم برگزيده ميشوند، تا به مجلس خبرگان بروند و رهبر را تعيين کنند.
بنابراين، نظريه «ولايت فقيه» از لحاظ انسجام، کاملترين نظريه، از لحاظ روش انتخاب، اطمينانبخشترين روش و از لحاظ ضمانت مشروعيت، کاملترين است، زيرا با يک تخلف، ولي فقيه از ولايت برکنار ميشود، و اطاعت ولي فقيه تا زماني واجب است که در خط اسلام باشد و به دستورات اسلام عمل کند؛ اگر جايي بخواهد تخلف کند، ديگر اطاعتش واجب نيست. آيا راهي بهتر
از اينها هست؟ اين راهي است که ائمه اطهار(عليهم السلام) براي ما بيان کردند و نيز در زمان غيبت، علماي بزرگ و در دوران معاصر،
حضرت امام به صورت کامل تبيين کردند. البته نبايد حق ديگران را ناديده گرفت. از جمله کساني که اين مسئله را درست تبيين کرد، مرحوم آيتالله بروجردي بود. در زمان طاغوت و اختناق رضاخان چه کسي جرئت داشت از اين حرفها بزند؟ ايشان شجاعت و شهامتي خدادادي و قدرتي روحي داشت. امام هم که در مکتب چنين کسي تربيت شده و از درسهاي ايشان استفاده کرده بود، اين نظريه را در کتاب ولايت فقيه تبيين کرد. سپس شاگردان امام، بهويژه شاگرد برجستهاش شهيد مطهري ـ که به تعبير خودش حاصل عمرش بود ـ در اين زمينه بحثهايي ريشهاي را آغاز کردند، اما متأسفانه استاد مطهري پيش از پايان بحثها به شهادت رسيدند. بحمدالله شاگردان او اين بحثها را ادامه دادند.
گسترش انديشه ناب
کاري که بايد درباره آثار شهيد مطهري انجام پذيرد و کمبودش احساس ميشود، مطرح کردن پرسشها و نيازهاي زمان و بازيابي پاسخ آنها از ميان آثار ايشان است. در اين راستا کمترين کار ممکن انجام شده و ميشود. مجموع تلاشهايي که تاکنون صورت گرفته، عرضه افکار استاد به علاقهمندان، با کمترين اصلاح و تغيير بوده است، که البته حرکتي ارزشمند است و بايد در جاي خود ادامه يابد؛ اما در کنار آنها، يکي از اقدامات پژوهشي براي تکريم او و انديشههايش و نيز بهرهوري و استفاده درست جامعه از افکارش اين است که پاسخ نيازهاي امروز، داروي دردهاي نسل جوان و مرهم زخمهاي فکري و فرهنگي، از نوشتههاي آن شهيد بزرگ استخراج شود.
همچنين ميتوان آثار ايشان را اعم از بياني و نوشتاري و... در قالب لوحهاي فشرده و در شبکه
بينالمللي اينترنت، براي علاقهمندان جهاني عرضه کرد. البته هم در زمينه آثار نرمافزاري و هم کارهاي بينالمللي اقداماتي شده است، اما با توجه به تأييد و
توصيه امام نسبت به آثار او، تأکيد بر شخصيت مطهري و مطرح کردن وي، يکي از ضرورتهاي بسيار جدي است. نکته ديگر اينکه براي افراد متدين و کساني که دغدغه و توان حمايت از کارهاي فرهنگي دارند، نشر آثار خوب يک گام بزرگ است. گرچه آثار استاد در نشريات جايگاه خوبي داشته و توزيع مناسبي از آنها انجام گرفته است، بسياري از کتابخانهها، مدارس، مساجد و... از آثار استاد بيبهرهاند، يا تعداد آثار، براي رفع نياز کافي نيست. بايد خيرين و افرادي متدين داوطلب باشند که براي خدمات
البته براي تکريم ايشان، کارهايي ديگر هم ميتوان انجام داد. يکي اينکه آثار نوشتاري و بياني استاد، بدون کوچکترين تصرفي حفظ شود. البته در يک نوشته، تصرفي اندک براي تبديل گفتار به نوشتار طبيعي است، ولي اينکه عين فرمايشها و آثار نوشتاري ايشان حفظ و منتقل شود، مهمتر است.
دوم اينکه براي کاربردي کردن آثار، ميتوان گونهاي دستهبندي موضوعي براي مطالب ايشان ترتيب داد، تا در طرحي هرمگونه مشخص شود اين موضوعات در چند بخش است و بخشهاي کلي و زيرمجموعههاي هر کدام چيست، تا به موضوعات ريز برسد. آنگاه از هر موضوعي از مجموع آثار ايشان مطالبي جمعآوري شود، تا روشن شود ايشان درباره آن نکته در هر کتابي چه گفته است. ممکن است مطلب را در جايي مطرح کرده و ادامهاش را جاي ديگر نوشته باشد، يا جايي ديگر مشروحتر بيان کرده باشد. اين يک نياز است که اگر کسي خواست نظر استاد را در موضوعي خاص ببيند، بدون اتلاف وقت و بررسي همه آثار شهيد مطهري، بتواند از ديدگاههاي ايشان آگاه شود.
سوم، ادامه تحقيقات ايشان است. آن شهيد در مسيرهايي، قدمهاي اوليه را برداشته
و راهي را گشوده است، ولي موفق نشده اين راه را ادامه داده يا کامل کند. کساني ديگر بايد پا به ميدان نهاده، اين کارها را تکميل کنند. براي مثال، انتشار مطالبي که يادداشت کرده بود، ولي هنوز به نگارش نهايي درنيامده است، يا مبحثي را در جايي به طور تعليقي بيان کرده، ولي به صورت مقاله درنيامده است. اين گونه چيزها در آثار ايشان بسيار است. اهل فن و افراد توانا بايد چنين اموري را پيگيرند.
چهارم، تحليلهايي است که بايد بر گفتارها و رفتارهاي ايشان انجام شود. بررسي موضعگيري سياسي ايشان؛ دليل انتخاب چنان شيوه و موضوعاتي براي بحث، تحقيق و نگارش؛ اينکه در برابر اشخاص و گروهها ـ پيش و پس از انقلاب ـ چه روشي پيش گرفتند و چرا آنگونه موضعگيري کردند، کار چهارمي است که بايد انجام شود و براي امور اجتماعي و فرهنگي سودمندتر است. البته گاهي همه اينها لغزشهايي دارد؛ امروز ديده ميشود نص صريح کلام امام را تغيير داده و به صورتي ديگر تفسير ميکنند. امام خميني(رحمه الله)، در بين رهبران جهان، از کساني بود که شايد هيچ کس مثل ايشان صريح، روشن و بيابهام سخن نميگفت، اما مشاهده ميشود کساني که از آنان چنين انتظاري نميرفت، کلام امام را مسخ ميکنند و با برداشتهايي از آن، تحريفهاي عمدي انجام ميدهند.
وقتي اينگونه با سخنان امام بازي ميکنند، ممکن است با بيانات شهيد مطهري هم چنين کاري انجام شود. بدين سبب بايد در اين دو قسمت اخير، افرادي که از خودشان مايه ميگذارند يا به تکميل و تحليل ميپردازند، کساني باشند که با روح، افکار، اهداف و خط مشيهاي او آشنا باشند و با دقت بسيار و بدون اِعمال غرض و سليقه شخصي حقيقت را بازگو کنند، تا گفتار و رفتار آن شهيد درسي براي جامعه امروز ما باشد. بايد از رفتارهايي که با ايشان ميشد، واکنشهايي که گروههاي مختلف، حتي نزديکان و دوستانش انجام ميدادند، براي امروزمان عبرت گيريم. شايد هنوز اين نکتهها براي
بسياري از ارادتمندان شهيد مطهري پنهان باشد. او در زمان حيات خود، تا آخرين روزها مورد بيمهري و بيوفايي دوستان و آشنايانش بود؛ دشمنان که جاي خود دارند. اما او به اين مسائل وقعي نمينهاد و برايش اهميت نداشت چه کسي مخالف و چه کسي موافق است. اگر هم ميکوشيد موافقي براي خود بيابد ـ همانطور که در مواردي براي اينکه وانمود کند تنها نيست و قدمهايي همراه اوست اين گونه عمل کرد ـ به اين دليل بود که کارش بيشتر پيش برود. به هر حال، اينها مسائلي است که بايد بيشتر بر رويشان کار کنيم و به وسيله آنها نيازهاي اجتماعي و دردهاي جامعه را برطرف کنيم.(1)
1. سخنراني در جمع ستاد نشر انديشههاي استاد مطهري، قم، (7/2/1379).
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org