قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

فصل دوم:

 

 

 

راز موفقيت

 

 

 

 

 

دانشمندي ناشناخته

استاد شهيد مرتضي مطهري(رحمه الله) از شخصيت‌هاي کم‌نظير و از برخي جهات، بي‌نظير بود که نه در زمان حياتش، آن‌طور که بايد و شايد شناخته شده بود و نه پس از آن، حقش ادا شد. يکي از دليل‌‌هاي اين امر آن است که شناخت ما از وي کافي نبود و استعدادها و توانايي‌هاي او را نشناختيم و درست از آنها بهره نگرفتيم. علل ديگر برمي‌گردد به مسائل سياسي و گرايش‌هاي فکري کساني که با وي همسو نبودند. ستايش امام از شهيد مطهري و تأييد بدون استثناي آثار وي يگانه و منحصر به فرد است. سفارش‌هاي امام به جوانان که نوشته‌هاي شهيد مطهري را بخوانند و او را اسوه خويش قرار دهند، درباره ديگر متفکران مصداق نداشت و ندارد.

اين واقعيت‌ها وظايفي را بر دوش نخبگان و تمام قشرهاي جامعه مي‌نهد. سرچشمه اصلي معرفي شخصيت استاد به جامعه، افزون بر تأييدهاي مکرر امام خميني(رحمه الله)، شهادت اوست. اگر وي شهيد نشده بود و بيست سال ديگر هم با بيانات، درس‌ها و نوشته‌هاي خويش به انجام وظيفه مي‌پرداخت، خدمات او اين همه بابرکت و تأثيرگذار نمي‌شد. اين از ثمرات شهادت است که خداي متعال خير کثيري در آن قرار مي‌دهد؛ چنان‌که شهيدان انقلاب و جنگ تحميلي منشأ برکت، پيروزي و عزت اين سرزمين شدند و همه ما ريزه‌خوار آنان هستيم. اگر امروز، بهره‌اي از شرف، عزت و ديانت داريم و مي‌توانيم در فضاي آزادي و استقلال، عبادت و خدمت کنيم، همه مرهون آن

گلگون‌کفنان است. اگر شهيدان نبودند، معلوم نبود امروز، من و شما با دين چه رابطه‌اي داشتيم. به هر روي، به پاس حق‌شناسي و قدرداني تلاش‌هاي شهيد مطهري براي اعتلاي اسلام و تشيع، بايد بيش از اينها به معرفي و تبليغ انديشه‌هاي او پرداخت.(1)

درخششي در تاريکي

قرآن به ما بشارت مي‌دهد که اي مسلمانان، نگران نباشيد؛ کساني که در دام انحطاط و انحراف گرفتار آمده‌اند، گمان نکنند اسلام در اين باتلاق‌ها غرق مي‌شود. اينها امواجي زودگذر و ناپايدار است که نابود مي‌شود. پس از اين تاريکي‌ها، انسان‌هايي سر برمي‌آورند که با توانايي‌‌هاي خويش، اسلام را ياري مي‌کنند؛ براي اعتلاي خود مي‌کوشند و مکتب معنويت را احيا مي‌کنند. اينان وقتي احساس وظيفه کردند، از سرزنش دشمنان و دوستان ناآگاه دلسرد نمي‌شوند؛ هنگامي که تشخيص دادند بايد به ميدان نبرد با ناروايي‌ها بيايند، با تمامي توان، خالصانه و عاشقانه، تا سرحد شهادت مي‌کوشند و بر اين تلاش‌ها افتخار مي‌کنند؛ تمام همتشان اين است که دين را زنده نگه دارند و در اين راستا، خود را در ميان نمي‌بينند. همين عامل در گمنامي شهيد مطهري نيز مؤثر بود زيرا او به هدفي عالي و مقدس مي‌انديشيد، نه اشتهار خودش. او الگو و نمونه‌اي برجسته بود که خدا خواست با پرتوافشاني خويش، جويندگان حقيقت را اميدوار سازد. البته برخي از دوستان در حق او بي‌مهري کردند. هنوز نزديکان، دوستان و هم‌سنگرهايش هم به‌درستي نمي‌دانند که چرا وي در محاق مظلوميت قرار گرفت، ولي او به اين‌گونه رفتارها اهميتي نمي‌داد؛ زيرا مي‌دانست فرهنگ اسلامي، ارزش‌هاي مذهبي و باورهاي مردم در خطر است. از يک سوي، جمود، تحجر، خـرافات، ايستايي


1. سخنراني در جمع ستاد انديشه‌هاي استاد مطهري، (7/2/1379).

و جهالت بنيان‌هاي اصيل و مقدس ديني را تهديد مي‌کند، و از سوي ديگر، غرب‌زدگان، مروجان کفر و الحاد و نفاق و التقاط به اين چشمه پاک و ناب هجوم آورده‌اند. اوست که بايد دامن همت بالا زند و در برابر اين توفان مهيب و سيل بنيان‌کن مقاومت کند. کمتر کسي جز او، اين روشن‌بيني و دورانديشي را داشت. او بود که به‌موقع تشخيص داد، پاي پيش نهاد و با تمام وجود، از ديانت پاسداري کرد؛ چه خون دل‌ها که از برخي دوستان نخورد و چه رنج‌ها که به جان و دل نخريد؛ ولي چنين گرد و غبارهايي ملالي بر خاطر پاکش ننشانيد.(1)

شهيد مطهري در راه ترويج دين، از هيچ چيز نهراسيد: «لاَ يَخَافُونَ لَوْمَه لآئِم»(2) و از خطرها استقبال کرد. زماني انسان به فعاليت‌هاي فرهنگي و فکري دست مي‌زند و دشمنان سنگ‌اندازي مي‌کنند. اين امري طبيعي است؛ زيرا مخالفت کار دشمن است؛ ولي زماني دوستان و آشنايان به سرزنش انسان مي‌پردازند و مي‌گويند: اين چه کاري است که مي‌کني‌؟ چرا خودت را در چنين وادي مخوفي مي‌افکني؟ سختي کار مضاعف مي‌شود! مطهري گرفتار اين واقعيت‌هاي تلخ بود. او در شرايطي قرار گرفت که تک و تنها بود و نه‌تنها کسي وي را همراهي نمي‌کرد، بلکه بر سر راهش موانعي قرار مي‌دادند. امام خميني دليل راهش بود و علامه طباطبايي تشويقش مي‌کرد. شهيد مطهري با اخلاص و وارستگي، چنين مسيري را پيمود و سنگلاخ‌ها را پشت سر نهاد تا به قله رستگاري رسيد. اين هم يکي از رازها‌ي موفقيت چنين انسان دانشور و متعهدي است که بايد چراغ راه فعاليت‌هاي پژوهشي، آموزشي و تبليغي قرار گيرد. بايد فرهنگ مطهر را در مؤسسات خود کاربردي سازيم و راهبردها را از او بياموزيم. شعار دادن و احترامِِ تنها به شهيد مطهري، اگرچه مطلوب است، نمي‌تواند کافي باشد. بايد شعارها را با


1. سخنراني در دانشگاه علوم پزشكي رفسنجان، (12/2/1380).

2. مائده(5)، 54.

درک و بينشي ناشي از ايمان و خلوص بياميزيم و مانند شهيد مطهري باشيم تا موفق شويم. اين روش مي‌تواند ما را در راهي که برگزيده‌ايم، موفق کند.(1)

فرازهاي اخلاص

مطلبي که ‌مي‌خواهم مطرح کنم، نکته‌اي نيست که از يک سخنراني يا عبارتي در کتاب‌هاي شهيد مطهري به‌دست آيد. اين حقيقتي است که از تأمل و تحليل رفتار و کردار وي آشکار مي‌شود. شهيد مطهري از همان اوان جواني، داراي نبوغي ويژه‌ بود و استعدادي خارق‌العاده و قدرت ابتکار و نوآوري شگفت‌انگيزي داشت. البته او براي پيشرفت علمي و معرفتي، زحمات بسياري کشيد، مهاجرت کرد و سختي‌هاي جانکاهي را به جان خريد.

در آن زمان، او يکي از کساني بود که در حوزه‌هاي فقه، اصول، منطق، فلسفه، تفسير و ديگر رشته‌هاي علوم الهي، اسلامي و انساني، برجستگي ويژه‌اي در حوزه داشت. وي از استادان موفق حوزه به شمار مي‌رفت که جوانان پرشور، بانشاط و جستجوگر، همواره در محضرش مي‌رسيدند و به گرد او پروانه‌وار، پرواز مي‌کردند. او اگر مي‌خواست مرجع تقليد شيعيان شود و در جهان اسلام و دنياي تشيع، آوازه‌اي به‌دست آورد، کاملاً برايش ميسر بود و اگر مي‌خواست نويسنده‌اي توانا، حرفه‌اي و مشهور باشد و از اين راه، منافعي کلان به‌دست آورد، شرايط برايش هموار بود؛ ولي او

هيچ يک از اين کارها را انجام نداد. وي در همه عرصه‌هاي تبليغي و فرهنگي، خدماتي انجام داد؛ ولي تدريس در رشته‌اي را پذيرفت که خواستاران زيادي نداشت. او اگر کلاس فقه و اصـول تشکيل مي‌داد، به يقين مي‌توانست حـوزه‌اي پررونق را اداره کند و


1. سخنراني در مدرسه مروي تهران، (12/2/1368).

سرانجام به عالي‌ترين مقامات، يعني اجتهاد و مرجعيت برسد. در زمينه نويسندگي نيز به دنبال نام و نشان نبود. نوشته‌هايش، برحسب نيازهاي جامعه و ضرورت‌هاي فرهنگي و اجتماعي، شکل مي‌گرفت. در نوشته‌هايش، پيچيده‌ترين مباحث فلسفي، عميق‌ترين مضامين کلامي، ناب‌ترين موضوعات عرفاني و ساده‌ترين نکته‌هاي ادبي و تاريخي به چشم مي‌خورد. سخنراني‌هايش در مساجد، انجمن پزشکان، انجمن مهندسان و در جمع استادان دانشگاه، چندان فراگير نبود و گروهي اندک از اين برنامه‌هاي تبليغي استقبال مي‌کردند. او در کنار پرورش شاگرد در حوزه، در دانشگاه نيز تدريس مي‌کرد. راستي چرا مطهري به دنبال يک رشته نبود تا در آن موضوع خاص، صاحب‌نظري برجسته شود؛ شهرتي به‌دست آورد؛ القاب حوزوي يا دانشگاهي به خود اختصاص دهد و در جامعه، به مثابه متخصص يک دانش معرفي شود؟ چرا در مسجد پاچنار تهران سخنراني مي‌کرد يا در جمع کوچک چند جوان شرکت مي‌کرد يا قصه مي‌نوشت؟ او مي‌توانست فقه و اصول را در عالي‌ترين سطح تدريس کند؛ بر منابع فقهي حاشيه بنويسد؛ شاگردان تقريراتش را بنويسند؛ تأليفات بسيار در اين رشته از علوم اسلامي بر جاي گذارد؛ ژرف‌‌ترين پژوهش‌هاي فلسفي را انجام دهد؛ حکيمي نامدار گردد و نامش در زمره فيلسوفان برجسته جهان درج شود. البته او اين عناوين را به دست آورد؛ او هم فيلسوف بود؛ هم مجتهد در فقه، و هم متکلم و مفسري با بصيرت به شمار مي‌رفت. مطهري تشخيص مي‌داد که چه کاري در آن شرايط آشفته ضرورت دارد. وي مجموعه مسائل فرهنگي و اجتماعي را به بررسي مي‌گذاشت و برنامه‌ريزي مي‌کرد که اکنون چه بايد کرد تا براي اسلام مفيدتر باشد؛ خداوند از چه تلاشي خشنودتر مي‌شود و مردم با چه کوششي، از اعوجاج‌هاي فکري و کلامي رها مي‌شوند. او به دنبال شناخت دردها بود و پس از بررسي معضلات، برحسب اوضاع موجود، فکر مي‌کرد چه کاري انجام دهد که نزد خداوند سرافرازتر باشد و

اگر به خدمت امام زمانعجل الله تعالي فرجه برسد، آن ذخيره الهي و خاتم اوصياي خداوند به وي آفرين بگويد!

شهيد مطهري در پي انجام وظيفه بود، به همان اندازه‌اي که تشخيص مي‌داد. براي نمونه، وقتي در فعاليت‌هاي سياسي مشارکت مي‌کرد يا به کوشش‌هاي علمي روي مي‌آورد، هيچ عاملي نمي‌توانست سد راهش شود. حتي برخي فعاليت‌هاي او موقعيت علمي‌اش را زير سؤال مي‌برد، و گاهي جانش را در معرض خطر قرار مي‌داد.

موضع‌گيري‌ها، سخنراني‌ها، نگارش‌هاي متعهدانه و بحث‌هاي حکيمانه‌اش بازتاب‌هاي گوناگون داشت. چنين نبود که همگان موافق کارهايش باشند. اين روحيه، بر حسب تحليل‌هاي مختلف، مي‌توانند دليل‌هاي گوناگوني داشته باشد؛ ولي همه اينها به اين برمي‌گردد که مطهري، صادقانه در پي جلب رضايت حق‌تعالي بود و مي‌کوشيد براي خدا کار کند. يکي از رازهاي موفقيت او اين است که اين دانشمندِ شهيد، مظهر اخلاص بود. بيان اين مسئله آسان است؛ ولي در عمل، بسيار دشوار است که يک انسان خلاق، توانمند، متفکر، مجتهد، فيلسوف و... از همه شهرت‌هاي علمي و اجتماعي و القاب گوناگوني که براي يک دانشمند متصور است، بگريزد؛ تنها خواستار خشنودي حضرت حق‌تعالي باشد و روي کتاب‌هايش تنها بنويسد مرتضي مطهري و از عناوين متداول چشم بپوشد.

اين رمز موفقيت براي مطهري ارمغاني ارزنده فراهم آورد و آثار همت و کوشش او خيلي زود آشکار شد و برکت و گسترش يافت. طالبان نوشته‌هايش هر روز افزايش مي‌يابد؛ کتاب‌هايش به طور مکرر چاپ مي‌شوند و جاذبه سخنانش دل‌ها و جان‌ها را تصرف کرده است. برادران عزيز، در پي کسب اخلاص باشيد، نه کسب مدرک و القاب. گاه مقام‌هاي دنيايي، دفترها، ميزها و امکاناتي که برايمان فراهم مي‌گردد، اگرچه ظاهري جذاب دارد؛ دام شيطان است. شيطان به ذهن ما القا مي‌کند در رشته‌اي درس

بخوانيم که نان و آب بيشتري دارد، تا زودتر به ثروت برسيم؛ پست‌هاي حساس را اشغال کنيم؛ به ما بيش از ديگران احترام بگذارند؛ صدا و سيما با ما مصاحبه کند و القاب ما را مدام به شنوندگان و بينندگان يادآور شوند و هر که ما را در کوچه و بازار مي‌بيند زبان به تحسين بگشايد. نفس اماره حيله‌هاي شگفتي دارد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در کتاب شريف نهج‌ البلاغه مي‌فرمايد:

وَ‌اعْلَمُوا عِِِبادَ الله اَنَّ المُؤْمِِنَ لا يصْبِِحُ وَ لايمْسي الاّ وَنَفْسِهُ ظَنُونُ عِنْدَهُ...‌؛(1) «بندگان خدا! بدانيد که انسان باايمان، شب را به روز و روز را به شب نمي‌رساند، جز آنکه نفس خويش را متهم مي‌داند». يعني به نفس خويش اعتماد نمي‌کند و مي‌گويد اين نفس دارد مرا فريب مي‌دهد. اگر انسان اين‌گونه باشد، به ياري خدا مي‌تواند بر حيله‌هاي نفساني پيروز گردد؛ ولي اگر خيلي به خودش حُسن ظن داشته باشد، شکست مي‌خورد و شيطان بر او پيروز خواهد شد. بايد ذهن و نيت خويش را بررسي کنيم و ببينيم چه اندازه اخلاص داريم. آيا درسي که مي‌خوانيم و مباحثه‌اي که مي‌کنيم براي رضاي حق است يا نه؟ وقتي در جلسه درس، اشکالي به نظرمان مي‌رسد، آيا مي‌‌خواهيم استاد را زير سؤال ببريم و او را در ميان جمع شرمنده کنيم؟ آيا قصد خودنمايي داريم؟ آيا ادب معلم را رعايت مي‌کنيم؟ آيا وقت ديگران را نمي‌گيريم؟ آيا مي‌خواهيم توجه ديگران را به سوي خود جلب کنيم؟ گاهي رشته‌اي را برمي‌گزينيم تا شهرتي به‌دست آوريم يا اينکه به صرف ذوق شخصي و علاقه دروني، به شاخه‌اي از علوم روي مي‌آوريم. البته اين تمايل ذاتي از آن شهرت‌‌طلبي بهتر است؛ ولي با اخلاص فاصله‌ها دارد.

اما شهيد مطهري استعدادهاي خود را سنجيد و انديشيد که درس خواندنش چقدر براي تقرب به خدا و خدمت به جامعه است. آن‌گاه، بر توکل خود بر خدا افزود؛ زيرا


1. نهج ‌البلاغه، خطبه 176.

در مسير پذيرش مسئوليت‌ها، خطرها و تنگناهايي وجود داشت؛ ولي آن باور ژرف دروني او را پيش برد. وي دشواري‌ها را به جان خريد و خون دل‌ها خورد؛ اما اشتياق به معنويت، خستگي‌ها و مرارت‌‌ها را از تن و روحش مي‌زدود. او در کارها پايدار بود و با جديت و رعايت همه جوانب، تصميم مي‌گرفت. در دشواري‌ها شکيبا بود و با تزکيه، خودسازي، نماز شب، نوافل، اعمال مستحبي و اذکار، ظرفيت روحي خويش را ارتقا داده بود و تقوا و ايمان قوي، تحملش را در مشکلات بالا برده بود. او در علم و عمل نمونه بود و به توانايي‌ها و دانسته‌هاي خويش مغرور نبود و اگر مي‌ديد در جايي دورافتاده، شخصي سخني درست و قابل شنيدن دارد که بر بصيرت انسان مي‌افزايد، بار سفر مي‌بست و در برابرش زانو مي‌زد تا از کمالات معنوي او برخوردار شود. روش مردان خدا اين است.(1)

دين‌باوري

نمي‌توان عاملي واحد را رمز و راز موفقيت امثال مطهري دانست؛ زيرا شخصيت وي يک‌بُعدي نيست تا احياناً يک عامل براي تکامل شخصيت و نبوغ او مطرح شود؛ ليکن نخستين و مهم‌ترين عامل ايمان واقعي به اسلام و دين‌باوري است. همه ما مسلمانيم و به دين علاقه‌منديم؛ ولي ايمان بسياري از ما سطحي و تقليدي است و در عمق وجودمان وارد نشده و با گوشت و پوستمان آميخته نشده است. از اين روي، وقتي در شرايطي ويژه يا دشوار قرار مي‌گيريم، اين باور به بوته فراموشي سپرده مي‌شود و اثر خود را از دست مي‌دهد؛ آن‌گاه، خودمان درمي‌يابيم که ايمانمان به بسياري از باورهاي پيشين کم‌رنگ است و آن باورها تأثير خود را بروز نمي‌دهند. اين‌گونه افراد در همه


1. سخنراني در مدرسه شهيد صدوقي، (12/2/1379).

قشرها ديده مي‌شوند. مراتب و درجات ايمان در همگان برابر نيست. در ميان روحانيان نيز چنين نيست که رتبه ايماني همه در حد اعلا باشد؛ ولي شهيد مطهري از کساني بود که واقعاً دين را باور داشت و مسائل ديني با گوشت و پوست او عجين شده بود. اين از عواملي بود که او را تا پايان، عاشق شهادت و پايدار در ميدان و بدون کمترين تزلزلي باقي نگه داشت و اگر اين شرايط براي ديگران پيش مي‌آمد، زود خود را مي‌باختند و توان پايداري نداشتند.

منشأ اين پايداري‌ها ايمان قوي و دين‌‌باوري بود که در ذره ذره وجود و اعضا و جوارح شهيد مطهري، مانند خون جاري بود. عامل دوم اين است که بر پايه اين دين‌باوري، او درصدد انجام وظيفه بود؛ اگر درس مي‌خواند؛ سخنراني و تدريس مي‌کرد؛ يا کتاب مي‌نوشت، از روي هوس نبود. چنين نبود که دلش خوش باشد به چيزي و هر وقت ذوقش گُل کند، به دنبال آن کار برود؛ چنان‌که يک هنرمند داراي ذوق هنري و جوشش دروني است و آن مسير را دنبال مي‌کند، تا به پيشرفت‌هايي برسد؛ يا نويسنده‌اي که به نوشتن علاقه‌مند است و مي‌خواهد مقاله بنويسد، همت خود را صرف اين تمايل مي‌کند و نويسنده خوب و معروفي مي‌‌شود؛ ولي مطهري اين‌گونه نبود. تلاش‌هاي او در اشتياق و علاقه شخصي خلاصه نمي‌شد. البته او ذوق و استعداد ادبيات، شعر، عرفان و حکمت را نيز داشت؛ ولي راهش را درست برمي‌گزيد، و درباره اين گزينش مي‌انديشيد، برنامه‌ريزي مي‌کرد، ابعاد و جوانب آن را در نظر مي‌گرفت و بر حسب وظيفه شرعي، به تشخيص خويش عمل مي‌کرد. آن‌گاه، وقتي کاري را آغاز مي‌کرد، خود را در حاشيه قرار نمي‌داد، بلکه با تمام وجود، مي‌کوشيد آن را به گونه‌اي درست و شايسته، به ثمر برساند. ورود او به صحنه‌هاي سياسي و اجتماعي، تدريس در دانشگاه و حوزه و قرار گرفتن در زمره واعظان، خطيبان، مبلغان و نويسندگان، براي پيگيري ذوق و علاقه شخصي خودش نبود، بلکه به دليل احساس مسئوليت در برابر جامعه بود.

طبيعي است کسي که داراي چنان ايماني قوي، راسخ و ريشه‌دار به مبدأ هستي و معاد باشد، ارادتي ويژه به پيامبران و اولياي الهي و بزرگان دين بروز مي‌دهد، و روح ايثار و فداکاري را در خويش تقويت مي‌کند. شهيد مطهري عاشق مکتب و مشتاق معارف و مباني قرآن و عترت بود؛ ارزش‌هاي ناپايدار مادي، شهرت‌هاي علمي و اجتماعي، حتي از نوع مثبت آن، برايش جلوه‌اي نداشت و در دو راهي منافع شخصي و مصالح ديني، ارزش‌هاي الهي را بر آن امور موقت و زودگذر ترجيح مي‌داد.

استاد مطهري، با آن ايمان قوي، کمال عقل، کياست و نبوغي که داشت و دانشي که اندوخته بود، در مقام عالمي رباني، براي جامعه خويش مؤثر بود؛ جلوي بسياري از انحرافات را گرفت و تا پاي جان، در راه هدف ايستادگي کرد. او عاشقانه مشتاق شهادت و لقاي حق بود. ممکن است کساني بر حسب اقتضاي محيط و شرايط زمان، ادعاهايي بر زبان جاري سازند و براي مثال بگويند: خدايا، شهادت را روزي ما کن؛ ولي دلشان به زبانشان گواهي ندهد. شهيد مطهري اين‌گونه نبود. او به فداکاري در راه اعتلاي مکتب باور داشت و اين حقيقت مسلم را دريافته بود که ايثار و از جان گذشتگي موجب تقرب به خدا و لقاي الهي است. او آرزو مي‌کرد در راه احياي مکتب کشته شود و به اين هدف مقدس خويش رسيد.(1) مطهري در زندگي‌اش، جز حق به چيزي نمي‌انديشيد.

عطش عملي و معنوي

يکي از رموز موفقيت شهيد مطهري اين است که در دامن پدري پارسا تربيت شد و در خانواده‌اي نشو و نما يافت که جويبار فضيلت در آن جاري بود. اين ويژگي در شکوفايي او به مثابه انساني مؤمن، پرهيزگار و خوش‌نيت، تأثير به‌سزايي داشت.


1. مصاحبه با آيت‌الله مصباح در سالروز دهمين سالگرد شهادت آيت‌الله شهيد مطهري.

شهيد مطهري در دوران جواني، هنگامي که تحصيل را آغاز کرد، داراي عطش و شوقي شگفت براي رسيدن به کمال انساني بود؛ کمال در دو عرصه معرفت و فضيلت. وي عاشق دانش و معرفت بود؛ به گونه‌اي که در جواني، کاري جز فرا گرفتن علوم و معارف نداشت. او حاضر بود از هر گونه لذت زندگي، انس با خانواده و همه آنچه هر انساني در زندگي‌اش، به‌ويژه در روزگار جواني دارد، چشم پوشد تا در تحصيل دانش پيشرفت کند. مهاجرت او از مشهد به قم و سفرهايش براي تحصيل علم، به‌‌ويژه به اصفهان، نشانگر عطشي سيري‌ناپذير و شوقي بي‌مانند است که از همان اوان نوجواني و جواني، به آموختن دانش و معرفت داشت؛ ولي اين تنها يک بُعد قضيه است. وي تنها به فرا گرفتن دانش اهتمام نمي‌ورزيد، بلکه همدوش معرفت، خواهان فضيلت و معنويت بود. او هرجاي که مي‌رفت، در پي شناسايي استادان اخلاق و عرفان بود، تا با آنان ارتباط برقرار کند و از محضرشان بهره گيرد. خداي متعال نيز او را از افاضات استاداني بهره‌مند ساخت که اگر نگوييم بي‌نظير، کم‌نظير بودند.(1)

يکي از آن استادان امام خميني(رحمه الله) بود که شهيد مطهري موفق شد در محفل درسي و اخلاقي او حضور يابد. اين استاد در کنار مقامات علمي، نوآوري و پژوهش در فقه و اصول، فضيلت‌هاي معنوي برجسته‌اي داشت. او در مدرسة‌ فيضيه، به تدريس اخلاق مي‌پرداخت و اهل دل و جويندگان مقامات معنوي، با اشتياقي شگفت، در آن حضور مي‌يافتند و حتي برخي از آنان در پاي درس اخلاق، آن‌قدر گريه مي‌کردند که از هوش مي‌رفتند. شهيد مطهري از اين فيوضات پربار تربيتي و اخلاقي بهره برد و ميان امام و او، پيوند عاطفي و انسي ويژه برقرار بود.(2) به همين دليل، مطهري در سخنان و نوشته‌هايش، وقتي به نام اين بزرگوار مي‌رسيد، لفظ روحي فداه را به کار مي‌برد.


1. سخنراني به مناسبت فرا‌رسيدن سالروز شهادت مطهري در جمع طلاب مدرسه معصوميه، (10/2/1379).

2. همان سخنراني.

مطهري در قم، از محضر علامه طباطبايي نيز بهره گرفت و افزون بر جنبه‌هاي علمي و فلسفي، در جهات معنوي، از اين مفسر برجسته و فيلسوف عالي‌مقام تأثير پذيرفت. او به علامه علاقه بسيار داشت و اين به دليل امتيازات ملکوتي و اخلاقي استادش بود.(1) شهيد مطهري در برخي سخنراني‌ها و يادداشت‌هاي خود، به اين ارتباط علمي و عاطفي اشاره مي‌کند.

استاد مطهري به استادان، با وجود توانايي‌هاي بسيار آنان، بسنده نکرد و کوشيد با هر کسي که از کمالات ملکوتي بهره‌اي داشت ارتباط برقرار کند. يکي از آنان مرحوم حاج ميرزا علي‌آقا شيرازي است که در اصفهان ساکن بود. بنده توفيق ديدار با اين مرد خدا را داشتم؛ گرچه موفق نشدم از حوزه درسي وي بهره ببرم. او انسان وارسته‌اي بود که رفتار، حرکات، سکنات و حتي سيماي نوراني‌اش داراي جاذبه و آموزندگي ويژه‌اي بود. وي در اصفهان، نهج‌ البلاغه تدريس مي‌کرد و شهيد مطهري در اثر انس با اين معلم مهذب، در اقيانوس نهج ‌البلاغه به غواصي پرداخت و کوشيد مطالعاتي درباره اين کتاب شريف انجام دهد.

حاج ميرزا علي‌آقا روحاني، بزرگواري بود که در اصفهان به منبر مي‌رفت و مي‌کوشيد با استناد به قرآن، حديث و نهج‌البلاغه موعظه کند. سخنان وي چون از اعماق دلي پاک و نفسي مزکي برمي‌خاست، بر دل‌ها مي‌نشست و بسيار اثربخش بود. وقتي او مضامين نهج‌البلاغه را با بياني شيوا مي‌خواند، اشک از ديدگانش سرازير مي‌گرديد و شنوندگان نيز به شدّت منقلب مي‌شدند. شهيد مطهري از چنين وارستگاني بهره مي‌گرفت. او براي استفاده از محضر ميرزا علي‌آقا، بار سفر مي‌بست، به اصفهان مي‌رفت و مدت‌ها در اين شهر اقامت مي‌گزيد، تا از پرتوافشاني‌هاي وي بهره‌مند شود.(2)


1. همان سخنراني.

2. درباره اين شخصيت بنگريد به کتاب ناصح صالح، با مقدمه علامه حسن حسن‌زاده آملي.

شهيد مطهري با اشخاص ديگري که در عتبات عاليات يا شهرهاي ايران بودند ارتباط برقرار مي‌کرد، تا از مصاحبت و معاشرت با آنان برخوردار شود. جوانان بايد عطش علمي و اشتياق به معارف و همچنين عشق به خودسازي و معنويت را از اين دانشمند شهيد بياموزند. اگر مطهري به مقاماتي والا و شايسته دست يافت و خداوند اين همه به عمر او برکت داد، به اين دليل بود که وي در علم و عمل، با تحمل زحمت و رنج بسيار پيشرفت کرد و به موازات آن، از فضيلت‌هاي اخلاقي و خصلت‌هاي معنوي غافل نبود. جوانانِِِِِِ امروز بايد قدر امکانات و شرايط خويش را بدانند و اين بخش از زندگي استاد مطهري، برايشان سرمشق خوبي باشد؛ در فراگيري دانش‌هاي ديني و ديگر علوم سودمند براي جامعه، کوتاهي نکنند و در تقوا و رشد معنوي نيز از هيچ کوششي دريغ نورزند.

اين بخش از زندگي آن متفکر شهيد، ثمراتي ارزشمند داشت و در پرتو پرورش‌هاي خانوادگي، تحصيلات در علوم نقلي و عقلي و تربيت‌هاي پرمايه استادان، خداوند عمري بابرکت به وي بخشيد. او داراي تواني شگفت‌انگيز در اظهار نظر و شناخت دردها و معضلات بود و چون اين بعد علمي و آموزشي را با خودسازي قرين ساخته بود، به مرتبه بالايي از يقين و اطمينان قلبي دست يافته بود. ميان اين باور عميق قلبي و اعتقادات امثال ما، فاصله بسيار است. اگر انسان بخواهد کامل شود، نبايد تنها به تحصيلات و برخي آموزش‌ها بسنده کند. عمل به دستورات الهي بسيار مهم است؛ چه در مسائل فردي و چه اجتماعي. طبيعي است که وقتي يقين و توکل به خداوند با مهارت‌هاي علمي و قدرت تحليل‌هاي فکري و فلسفي ترکيب شود، مي‌تواند محصولات ارزنده‌اي به ارمغان آورد. کيمياي معنوي ناشي از اين تلاش‌هاي علمي و عملي، انسان‌هاي بسياري را به سوي حق و ديانت هدايت کرده است.(1)


1. همان سخنراني.

عمر بابرکت

زندگي در اين جهان، نوعي داد و ستد است. آدمي، به طور مداوم، سرمايه‌هايي را مي‌دهد و در برابر آن، چيزهايي مي‌گيرد و جز اين، زيستن در دنيا امکان‌پذير نيست. گران‌بهاترين سرمايه‌اي که در دست داريم، عمر ماست که با آن، مي‌توان مصالح دنيا و آخرت را به دست آورد. ما، دائم اين ثروت مهم را هزينه مي‌کنيم؛ ولي در مقابل، چه به‌دست مي‌آوريم؟ بسته به اينکه براي چه چيزهايي ارزش قايل هستيم، مي‌توانيم اين گوهر گران‌بها را براي اموري ارزنده‌تر و پايدارتر هزينه کنيم. برخي افراد اين هديه ارزشمند الهي را صرف لذت‌هاي زودگذر و امور فناپذير مي‌کنند که نه‌تنها نتيجه‌اي مثبت به همراه نخواهد داشت، بلکه به دليل بيهودگي و گاهي خلافکاري، دچار خسارت‌هاي معنوي و اخروي نيز مي‌شوند. اين افراد همان‌هايي هستند که به تعبير قرآن، در غفلت به سر مي‌برند. برخي نيز دل خود را به اين خوش کرده‌اند که در برابر عمري که تلف کرد‌ه‌اند، مال و منال يا جاه و مقامي به دست آورده‌اند. آنان گمان مي‌کنند موفق هستند؛ در حالي که با واقعيت فاصله دارند. چنين اشخاصي دچار توهم هستند. قرآن درباره اين‌گونه انسان‌ها مي‌فرمايد:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالأخْسَرِينَ أَعْمالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فِي الْحَيه الدُّنْيا وَ هُمْ يحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِک الَّذِينَ کفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يوْمَ الْقِيامَه وَزْنا؛(1) «بگو آيا شما را آگاه کنيم که کردار چه کساني بيش از همه به زيانشان بود؟ آنان که تلاششان در زندگي دنيا، تباه گرديد و مي‌‌پنداشتند کاري نيکو مي‌کردند. آنان به آيات پروردگارشان ايمان نياوردند؛ پس اعمالشان ناچيز شد و ما در روز قيامت، براي اين افراد منزلتي قايل نيستيم».


1. كهف(18)، 103ـ 105.

افزون بر اين افراد، گروهي نيز هستند که براي عمر خويش، ارزش‌هايي پايدار قايل‌اند. در اين زمينه، بايد گفت: هر کسي به اندازه شناخت و بينشي که به آفريدگار هستي و وجود خويش دارد، براي عمر خودش، اعتباري در نظر مي‌گيرد و مي‌کوشد آن را در جاهايي هزينه کند که زيانکار نشود.

روي آوردن به دانش، فنون، اختراعات، ابتکارات، هنرها و اين گونه دانش‌ها و مهارت‌ها، نخستين چيزهايي است که در اين راستا، توجه بشر را به خود جلب مي‌کند و او تصميم مي‌گيرد عمر خويش را در تحصيل، کسب مهارت و فراگيري اين معارف علمي و ذوقي به کار برد. آن‌گاه، به اختراعي دست مي‌يابد؛ هنري مي‌آفريند؛ آثاري بر جاي مي‌نهد؛ نوشته‌هايي براي استفاده ديگران تدوين مي‌کند؛ در پديده‌هاي فيزيکي و زيستي جهان مي‌کاود و دستاورد پژوهش‌ها، دقت‌ها و زحمت‌هاي خود را در اختيار ديگران مي‌گذارد. در واقع، ژرف‌کاوي‌ها و کوشش‌هاي اين مشاهير است که ميراث علمي، فرهنگي و هنري انسان را پديد مي‌آورد. اين کارها سودمند و ماندني است و نشانگر اينکه آدمي براي عمر خود ارزش قايل بوده که آن را در راه اين امور هزينه کرده است. دانشمندان، حکيمان، هنرمندان و... از ديرباز، به اين واقعيت پي‌برده‌اند و جان و هستي خويش را براي رسيدن به آن فدا کرده‌اند و انرژي و توان خويش را به کار برده‌اند؛ ولي در واقع، اين تلاش‌‌ها نيز نارساست. به لحاظ منطق و برهان، درست نيست که انسان عمر خود را بدهد تا به خيال خودش، آثار علمي بر جاي گذارد و نام نيک و شهرت به دست آورد؛ زيرا ديگر خودش زنده نيست، تا محصول کوشش خويش را ببيند. انبيا و اولياي الهي به ما نويد داده‌اند که انسان مي‌تواند در دوران عمرش، آثاري ابدي و زوال‌ناپذير بر جاي گذارد و در سراي جاويد و عالم برزخ، از بهره‌ها و محصولات آنها برخوردار شود و به سعادت ابدي و حيات طيبه دست يابد. قرآن کريم از اين داد و ستد مفيد و بابرکت، چنين خبر داده است:

يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلي‏ تِجارَه تُنْجِيکمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ‌رَسُولِهِ وَ‌تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکمْ وَ‌أَنْفُسِکمْ ذلِکمْ خَيرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ يغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَ‌يدْخِلْکمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهارُ وَ‌مَساکنَ طَيبَه فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِک الْفَوْزُ الْعَظِيمُ وَ‌أُخْري‏ تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ‌فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ‌بَشِّرِ الْمُؤْمِنِين.(1) «اي کساني که ايمان آورده‌ايد، آيا شما را به تجارتي رهايي‌بخش از عذابي دردناک راهنمايي کنم؟ به خدا و فرستاده‌اش ايمان بياوريد و در راه خدا، با مال و جان خويش جهاد کنيد. اين براي شما بهتر است، اگر دانا باشيد. او گناهان شما را مي‌آمرزد و به باغ‌هايي که در آن نهرها جاري است و نيز خانه‌هايي خوش و پاکيزه در بهشتي جاويد، داخل مي‌کند، و اين پيروزي بزرگي است. نعمتي ديگر که دوستش داريد، نصرتي است از جانب خداوند و فتحي نزديک. پس مؤمنان را [به اين امور] بشارت ده».

اکنون که بايد در اين بازار دنيا، به داد و ستد بپردازيم و کالايمان را از ما خواهند گرفت، چه بهتر که در برابر آن، کالايي ابدي به دست آوريم. شرط آن اين است که عمر خويش را در راه خدا بگذرانيم و آن را در راه خشنودي خدا هزينه کنيم. جهاد با مال و جان در راه خدا، سعادت جاويدان را به ارمغان مي‌آورد. کساني که چنين عمل مي‌کنند؛ دستورات خدا را در جهان اجرا کرده، براي خدا به‌پا مي‌خيزند؛ براي او گام برمي‌دارند؛ زيستن آنان براي خشنودي حق است و براي او، از جان خويش دست مي‌شويند. البته همگان يکسان نيستند و پايه معرفت و ايمان افرادي که اين راه را برگزيده‌اند، متفاوت است. نازل‌ترين مرتبه ايمان اين است که انسان تکاليف واجب را انجام دهد و از گناهان بزرگ دوري جويد تا در روز قيامت آمرزيده شود و به بهشت رود؛ ولي اين مرتبه با درجات اولياي خدا بسيار فاصله دارد و عقل بشري نمي‌تواند اختلافش را درک کند.


1. صف(61)، 10ـ13.

در اين ميان، کساني که به قله‌ها رسيده‌اند، معرفتي کامل به‌دست آورده‌اند و عمرشان را به درستي ارزيابي کرده‌اند. البته شمار اين افراد اندک است؛ ولي به هر روي، در هر امّتي اشخاصي بوده‌اند که همّتي بس بلند داشته‌اند و در راه رسيدن به قلّه‌هاي فضيلت کوشيده‌اند. انسان وقتي وارد اين عرصه از معرفت مي‌شود، به جهاني ديگر گام مي‌نهد و افقي ديگر به رويش گشوده مي‌شود و با پيمودن هر مرحله‌اي از کمال، وارد حياتي ديگرگونه مي‌شود:

اَوَ مَنْ کانَ مَيتاً فَأَحْييناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيسَ بِخارِجٍ مِنْها کذلِک زُينَ لِلْکافِرِينَ ما کانُوا يعْمَلُون؛(1) «آيا آن کس که مرده بود و ما زنده‌اش ساختيم و نوري فرا راهش داشتيم تا بدان در ميان مردم، راه خود را بيابد، همانند کسي است که به تاريکي گرفتار است و راه رهايي را نمي‌داند؟ کردار کافران، اين‌گونه در نظرشان آراسته شده است».

اين نورانيت و معنويتْ حياتي ديگر به انسان مي‌بخشد؛ تا آنجا که چشم دل به نور الهي باز مي‌‌شود و جلال و شکوه پروردگار را مي‌نگرد. چنين انساني به دستاوردهاي دنيايي بي‌اعتناست و حتي از لذت‌هاي دنيوي دل خوشي ندارد، بلکه همواره مشتاق پرواز از اين قفس است؛ زيرا جهاني را شناخته و ديده است که سرشار از بهجت و سرور و لذت وصف‌ناپذير است. دنياي فاني براي او بسيار تنگ است. شهيد آيت‌الله مطهري اين مسير را شناخت و دل به آن سپرد و وقتي اين معرفت را به‌دست آورد، با خداي خويش پيمان بست و از او خواست که مرگش را شهادت در راه خودش قرار دهد. او از آغاز جواني، خواهان شهادت بود. فرق شهيد مطهري با ديگر شهيدان راه خدا اين است که او براي رهايي دل‌هاي مؤمنان از گزند ملحدان و زنديقان شهيد شد.


1. انعام(6)، 122.

او عمر خويش را در راهي هزينه کرد که اسلام بماند و مردم در طريق هدايت قرار گيرند و آثاري بر جاي نهاد که مردم با استفاده از آنها، بر معرفت و معنويت خود بيفزايند. وي با خدا پيمان بست که لحظات زندگي و تمام هم و غم خود را براي احياي حقايق قرآني صرف کند. اينها نيز از رازهاي موفقيت شهيد مطهري است که خداوند به او توفيق داد وارد چنين عرصه‌اي شود.(1)


1. سخنراني در دانشگاه شريف، (11/2/1371).

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org