فصل چهارم:
زيباجلوههاي از سيره فاطمى
زهرا در سجاده بندگى
زهرا در حجلهگاه پوشيدگى
زهرا در جلوهگاه وارستگى
زهرا در عرصه تلاشپيشگى
زهرا در جبهه جهاد فرهنگى
زهرا در پهنه وظايف خانوادگى
همسردارى زهرا
زهرا در سجاده بندگى
صحيفه تاريخ، تا به حال شاهد عبادتهايي بس شگفت از اولياى الهى بوده است. در ميان تمامى عبادتها، آنچه به صفحات تاريخ زينت و جلوهاى بينظير بخشيده، عبادتهاي بانوى بزرگوارى است كه در اوج جوانى، مايه فخر و مباهات عابدان گرديده است. اين عابده بيهمتا، هموست كه در وصف عبادتش چنين آمده است:
در تمام دنيا، عابدتر از فاطمه(عليها السلام) يافت نميشود؛ او به حدى براى عبادت برپا ميايستاد كه پاهايش ورم ميکرد.(1) بارى، عبادتهايي كه از حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، گزارش شده است با آنچه تا به حال ديده يا شنيدهايم، بسيار متفاوت است. آن حضرت در دوران كوتاه عمرشان، با عبادتهايي بينظير به فتح رفيعترين قلههاي بندگى و عبوديت نايل آمدند؛ به گونهاي كه عبادات ايشان با عبادتهاي انبيا، اوليا و ديگر دوستان خداوند، چه از لحاظ كميت و چه از لحاظ كيفيت، قابل مقايسه نيست:
خجل از سبحه سجّاده زهدت يحيى *** بنده قدس تو عيسى و كنيزت مريم
فخر جاروبكشىِّ حَرَمت با حوّا *** شرف بندگى خاك درت با آدم.(2)
توصيف كميت و كيفيت عبادت فاطمه زهرا(عليها السلام) كارى است وراى امكان كه جز از عهده خداوند و برگزيدگان خاص او برنميآيد.
در عظمت عبادت او همين بس كه خداوند عالميان به وصف عبادات او و يگانه كفو و
1. قال الحسن البصرى: مَا كَانَ فِى الدُّنْيَا اَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ. كَانَت تَقُومُ حَتّى تَتَورَّمُ قَدَمَاهَا. بحارالانوار: ج43،ص 75، روايت 62.
2. شعر از مرحوم آقابزرگ قمى. اختران ادب: ج 1 ص 82.
همتايش،(1) على(عليهالسلام) ميپردازد. آرى، اوج عبادت آن حضرت، در آخرين آيات سوره آل عمران، از كلام خداوند رحمان، جلوه نُموده است: اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا و قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الْأَرْضِ...؛(2) آنان كه خداى را [در همه حال؛] ايستاده، نشسته و خفته بر پهلوهاشان ياد ميکنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند... .(3)
عبادت فاطمه(عليها السلام) از لحاظ كميت، تا بدان حد گسترده است كه در لحظه لحظه زندگى او حضور و ظهور دارد؛ رفتار او، گفتار او، نگاه او، تلاش او، نفس كشيدن او و هر لحظه شب و روز او عبادت بود.(4) او هر شب بعد از خوابانيدن بچهها و فراغت از ديگر وظايف خانهداري، بر سجاده عبادت به نماز ميايستاد؛ تا جايى كه پاهاى مباركش كبود و متورّم ميشد.
شب ازدواج آن عابده بيهمتا، چنين گزارش شده است:
على(عليهالسلام) در آن شب همسرش را نگران و گريان ديد. علت را پرسيد. فاطمه فرمود: حال خود را در پايان عمر و عالم قبر به ياد آوردم؛ چرا كه انتقال از خانه پدرم به منزل خودم،
1. رسول الله(صلى الله عليه وآله): وَ اللّه ماكَانَ لِفَاطِمَةِ كُفْوٌ غَيرَ عَلىّ. بحارالانوار: ج43، ص 107، روايت 22.
2. آل عمران (3): 191 ـ 195.
3. پس از هجرت فرارگونه پيامبر اكرم(ص) از مكه، على(ع) در پى مأموريتى كه از جانب پيامبر دريافت كرده بود، بلافاصله به همراه فاطمه زهرا(عليها السلام) و تنى چند از زنان و ضعيفان، كاروانى ترتيب داد و شتابان به سوى مدينه سرعت گرفت. مشركان مكه كه از كف دادن پيامبر، خشمشان را برانگيخته بود، تصميم گرفتند كه آنان را از ميانه راه بازگردانند و به گروگانشان گيرند؛ اما شجاعت و مردانگى حضرت على(عليهالسلام)، داغ اين آرزو را بر دلهايشان نهاد و عاقبت اين كاروان پس از جنگ و گريزهاى طاقتفرسا، به سلامت بر پيامبر وارد شد. به محض ورود على و فاطمه، پيامبر با سرورى کمنظير به استقبالشان شتافت. على را در آغوش فشرد و فرمود: پيش پاى شما جبرييل بر من نازل شد و مرا از تمام احوال شما در اين سفر باخبر ساخت؛ از عبادتهاي ميان راهتان، از تهجّد شبهايتان، از مناجاتهاي مداومتان، از تفكر پيوستهتان و نيز از جنگ و گريزهايتان تا بدين جا. او اين آيات جانبخش را از جانب خداوند رحمان، به استقبال شما فرود آورده است:آنان كه ياد خدا ميکنند؛ ايستاده، نشسته و بر پهلو و در آفرينش آسمان و زمين انديشه ميکنند [و مىگويند:]خدايا تو اينها را به عبث نيافريدهاي، تو پاك و منزهى؛ ما را از عذاب جهنم نگاه دار... .
عطر روحافزاي وحى، به يكباره تمام خستگى آن جنگ و گريزهاى طاقتفرسا را از تن خسته على و فاطمه سترد؛ چرا كه خداوند متعال با اين آيات بر نماز، تهجد، مناجات، تفكر و ذكر مدام آنان، مهر قبولى نهاده بود. با الهام از كشف الغُمّة فى معرفة الائمة: ص 539.
4. رسولالله(صلى الله عليه وآله): يَا سَلْمَانُ! إِنَّ فَاطِمَةَ، مَلَأَ اللَّهُ قلبها وَ جوارحها إِيْمَانًا إِلَى مَشَاشِهَا تَفَرَّغَتْ لطاعَةِ اللّه.
مرا به ياد انتقالم به قبر انداخت. تو را به خدا قسم بيا در اين ساعات آغازين زندگى به نماز برخيزيم و امشب را به عبادت خدا بپردازيم.(1)
آرى، فاطمه زهرا(عليها السلام)، اين اسوه كامل و دُردانه بانوان جهان، در شيرينترين و خاطرهانگيزترين لحظههاي زندگى نيز از هدف خلقت خويش غافل نميشود و از همسرش ميخواهد كه از آن شب نيز براى تقرب به خداوند استفاده كنند. شخصيت زهراى اطهر(عليها السلام) از همان شب اول چنان براى على(عليهالسلام)جلوه مييابد كه وقتى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرداى آن شب از على ميپرسد: همسرت را چگونه يافتى؟! بيدرنگ ميگويد: نِعْمَ الْعَونُ عَلى طَاعَةِ اللَّه؛(2) بهترين يار و ياور براى اطاعت و عبوديت خداوند.
اما بشنويم وصف عبادت فاطمه را از زبان ميوه دلش، امام حسن مجتبى(عليهالسلام): «در شب جمعهاي، مادرم را در محراب عبادت نظاره ميکردم. تمام شب را به قيام و قعود و ركوع و سجود مشغول بود تا آنگاه كه سپيدى صبح سر زد. ميشنيدم كه مردان و زنان مؤمن را يكايك نام ميبرد و فراوان دعايشان ميکند؛ در حالى كه هيچ دعايى براى خود نميکرد. پس خدمت ايشان عرض كردم: مادر! چرا همان گونه كه براى ديگران دعا ميکنيد، براى خودتان دعا نميکنيد. فرمود: فرزندم! ابتدا همسايه، سپس خانه.»(3)
آرى، شيوه معمول فاطمه به هنگام دعا و نيايش، اين گونه بود. فاطمه هيچگاه خودش را نميديد؛ ايثار محض بود و زيباترين سرمشقِ بخشش.
و اما كيفيت عبادت فاطمه هرگز در عقل و خيال ما نميگنجد. حالِ روحى او را در هنگامه عبادت، خدا ميداند و بس.
1. فاطمة الزّهرا(عليها السلام): تَفَكَّرْتُ فِى حَالِى عِنْدَ ذهَابِ عُمْرِى وَ نُزُولِى فى قَبْرِى فَشَبَّهْتُ دُخُولِى فِى فِرَاشِى بِمَنْزِلِى كَدُخُولِى اِلَى لَحَدِى وَ قَبْرِى فَأُنشِدُكَ اللَّهَ إِنْ قُمْتَ اِلىَ الصَّلوةِ فنَعْبُدُ اللَّهَ تَعَالى هذِهِ اللَّيْلَةِ... .احقاق الحق: ج 4، ص 481.
2. ثُمَّ أتَاهُمَا فِى صَبِيحَتِهِمَا فَسَألَ عَلِيّاً: كَيْفَ وَجَدْتَ اَهْلَكَ؟ قَالَ: نِعْمَ العَوْنِ عَلَى طَاعَةِ اللّهِ... . بحارالانوار: ج42، ص 117.
3. الامام الحسن(عليهالسلام): رَأَيْتُ اُمِّى فَاطِمَةَ قَامَتْ فِى محرابها لَيْلَةَ جُمُعَتِهَا؛ فَلَمْ تَزَلْ رَاكِعَةً ساجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُوا المُؤمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّيهِمْ وَ تَكثرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لاَ تَدْعُو لِنَفْسِهَا به شيء فَقُلتُ لَهَا: يا اُمَّاهُ! لِمَ لَا تَدعِينَ لِنَفْسِكِ كَمَا تَدْعِينَ لِغَيْرِكِ. فَقَالَتْ: يَا بُنَىَّ! اَلْجَارْ ثُمَّ الدَّارُ. بحارالانوار: ج 43، ص 81، روايت 3؛ ج 89، ص 313، روايت 19.
براى ما فرشيان کوتهانديش، عظمت مرتبه عبادات فاطمه، هرگز قابل درك و تصور نيست. تمام وسع ما در اين عرصه، آن خواهد بود كه به كلام امينان وحى پناه آوريم تا شايد گوشهاي از عظمت بيمثال عبادات او را نظارهگر شويم.
در آينه زلال روايات كه بنگريم، عبادت فاطمه، آنچنان بلند و بيهمتاست كه خداوند، بدان بر ملائكه خويش مباهات ميکند:
آنگاه كه فاطمه در محراب عبادت، در پيشگاه پروردگار به نماز ميايستد، نور عبادتش براى ملائكه آسمان درخشيدن ميگيرد؛ بهسان نور ستارگان براى اهل زمين و خداوند پر عزت و جلالت، خطاب به فرشتگانش ميفرمايد:
ملائكه من! بر بندهام فاطمه، سرور كنيزانم، نظر كنيد؛ بر درگاه من ايستاده، در حالى كه بندبند وجودش از خوف من مرتعش و لرزان است و با تمام قلبش به عبادت من روى نهاده است. شما را گواه ميگيرم كه شيعيانش را از آتش، نجات و ايمنى بخشيدم... .(1)
از لحاظ كيفيت ظاهرى به هنگام عبادت، چنان خوف و خشيت الهى در بدنش ظاهر ميشد كه تمام وجودش به لرزه ميافتاد و تمام اعضا و جوارحش ترسان و لرزان ميگشت.
اما عبادت فاطمه، از لحاظ كيفيت معنوى، آنچنان بىمانند است كه درخشندگى نور آن باعث حيرت و لذتِ ملائكه مقرب الهى ميگردد؛ تا جايى كه هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرب الهى(2) جملگى بر او سلام و تحيت ميفرستند و به تأييد و تشويق او ميپردازند.(3)
1. رسولالله(صلى الله عليه وآله):... اَمّا اِبْنَتِى فَاطِمَةُ... مَتَى قَامَتْ فِى محرابها بَيْنَ يَدَىْ ربها جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهُرُ نُورَ الكَوَاكِبِ لِأَهْل الْاَرْضِ وَ يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلائِكتِهِ: يَا مَلائِكَتِى! اُنْظُرُوا اِلَى اَمَتِى فَاطِمَةُ، سَيِّدَةِ اِمَائِى، قَائِمَةٌ بَيْنَ يَدَىَّ يَرْتَعِدُ فرائضها مِنْ خِيفَتِى وَ قَدْ اَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبادَتِى. اُشْهِدُكُمْ اَنِّى قَدْ آمَنْتُ شِيْعَتَها مِنْ النّارِ... .بحارالانوار: ج28، ص38، روايت 1.
2. رسولالله(صلى الله عليه وآله):... انها لَتَقُومُ فِى محرابها فَيُسَلِّمُ عَليهَا سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَك مِنَ الْمَلاَئِكَةِ الْمُقَرَّبينَ وَ يُنَادُونَهَا به ما نَادَتْ بهِ الْمَلاَئِكَةُ مَرْيَمَ فَيَقُولُونَ: يَا فَاطِمَةَ! اِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ... . بحارالانوار: ج37، ص84، روايت52 و نيز ج43، ص 24، روايت 20.
3. رسول الله(صلى الله عليه وآله).... اَمّا اِبْنتى فَاطِمَةُ فِى محرابها بَيْنَ يَدَىْ ربها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الكَوَاكِبِ لِاَهْلِ الْاَرْضِ ... يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالى ذِكْرَهُ بالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا به ما نَادَتْ بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَان فَتَقُولُ: يا فَاطِمَةَ! اِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ و طَهَّرَكِ و اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعالمينَ. يَا فَاطِمَةَ! اُقْنُتِى لِرَبّكِ واسْجُدِى و ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِينَ. بحارالانوار:ج28، ص 37، روايت1 و نيز ج43، ص 172، روايت3.
آرى، عبادت حضرت زهرا(عليها السلام) موجب بُهت، لذت و بهجت فرشتگان مقرب الهى ميشود؛ آن فرشتگانى كه تمام عمر خود را به عبادت گذراندهاند؛ چرا كه عبادت چون غذاى روح آنهاست و اگر لحظهاي خدا را تسبيح و تقديس نكنند، همانند گرسنهاي خواهند بود كه هيچ غذايى ندارد؛ مخلوقاتى كه نهتنها كار خودشان عبادت مداوم است، بلكه در طول تاريخ بشرى عبادتهاي پُرشمارى را از انبيا و دوستان خدا ديدهاند. چنين موجودات والامقام و عظيمى، وقتى نور عبادت زهرا در آسمانها درخشيدن ميگيرد،(1) از عظمت آن در شگفت ميشوند و از مشاهده زيبايى آن، غرق مسرت و لذت ميگردند.
حال، اين چه نورى است؟ فرشتگان چگونهاند و حيرت و لذتشان به چه صورت است؟ جمال و زيبايى نور عبادت فاطمه تا چه اندازه است كه لذتبخش ملائكه مقرب الهى ميشود؟ عبادت او را چه كيفيت و چه عظمتى است كه حيرتفزاي چنان موجودات عظيمى ميگردد؟ سؤالهايي است كه پاسخ آن از گستره عقلهاي ما بيرون است.
اينگونه روايات پُربها، دربردارنده حکمتها و حقيقتهايي بسيار است كه در حد فهم ناقص ما، اين گونه بيان شده است.
در اين روايت شريف، شايد دلالتى بس ژرف و عميق بر اوج مرتبه وجودى فاطمه زهرا (عليها السلام) نهفته باشد؛ چرا كه ميزان جمال معنوى هر عملى در گرو شدت مرتبه وجودى صاحب آن است. هرچه كمال و رتبه وجودىِ موجودى والاتر و بالاتر باشد، جلوهنمايي آن وجود از جمال و جلال الهى گستردهتر و بيشتر خواهد بود و هر چه جلوهنمايي
1. الامام الصادق(عليهالسلام) فى جَوابِ «لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ، زَهْرَا؟»: لِاَنَّهَا كَانَتْ اِذَا قَامَتْ فِى محرابها زَهَرَ نُورُها لِاَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ الْكَوَاكِبُ لِاَهْلِ الاَرْضِ. بحارالانوار: ج43، ص12، روايت 6.
موجودى از جمال دلرباى خدايى بيشتر باشد، مشاهده آن وجود و متعلقات آن، حيرتافزاتر و لذتبخشتر خواهد بود.(1)
نظاره اوج مقامات معنوى فاطمه زهرا(عليها السلام) ديگر جاى هيچ شك و ترديدى باقى نميگذارد كه در سير و سلوك به سوى حق، محدوديت جنسى وجود ندارد. زن و مرد، از جهت ارزش ذاتى و حقيقت انسانى، در پيشگاه الهى يكسانند و در سير بندگى و امكان رسيدن به مقامات عالى معنوى هيچ مزيت و رجحانى بر يكديگر ندارند: مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِنْ ذَكَر أَوْ اُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنَحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً... ؛(2) هر كس كار شايستهاي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك و پسنديده زنده ميداريم... .
چنين آياتى از قرآن كريم، خود گواه اين حقيقت است كه مرد و زن، به طور يكسان از جوهر انسانيت برخوردارند و در تقرب به حق هيچ تفاوتى ميان ايشان نيست؛ اما در هر يك از مرد و زن توانايى و استعداد ويژهاي در به ظهور رسانى صفات الهى نهاده شده است. طبق آفرينش الهى، مردان در به ظهور رسانى صفات جلال و زنان در به ظهور رساندن صفات جمال آمادگى و توانايى بيشترى يافتهاند. در روح لطيف زن استعداد ويژهاي براى تجلى و ظهور يك دسته خاص از صفات الهى، قرار داده شده است؛ صفاتى نظير رحمت، محبت، عطوفت، رأفت، گذشت، كرامت، حكمت، درايت، ظرافت، لطافت و... . زن، هنگامى در پرواز به سوى جمال و كمال مطلق اوج ميگيرد كه اين استعداد خدادادى را در وجود خويش بشناسد، بيابد و به شكوفايى رساند.
همواره در طول تاريخ زنانى بودهاند كه با استفاده كامل از اين استعداد، با سرعتى چشمگير به فتح قلههاي معرفت و عبوديت نايل آمدهاند. زنانى بودهاند كه نهتنها خود به اوج عرفان رسيدهاند، عارفان بزرگى را پروراندهاند؛ براى نمونه، جناب محيالدين بن عربى كه از چهرههاي برجسته و درخشان(3) عرفان اسلامى است، دستپرورده دو بانوى
1. با الهام از خودشناسى براى خودسازى، آيتالله مصباح يزدي: ص 31.
2. نحل (16): 97.
3. حضرت امام(رحمهالله) در نامه تاريخى خود به گورباچف محيالدين بن عربى را «چهره درخشان عرفان اسلامى» ميخواند.
عارف اسپانيايى است.(1) اگر آن دو زن عارف اسپانيايى نميبودند، شايد ابن عربي پرورده نميشد و عرفان اسلامى به اوج خود نميرسيد.
زهرا در حجلهگاه پوشيدگى
حجاب و عفاف كامل، دستور و توصيه خداوند مهربان به همه دختران و زنان باايمان است: يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِّأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما؛(2) اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابهاى (روسرىهاى بلند) خود را بر خويش فروافكنند. اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تا كنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده توبه كنند) و خداوند همواره آمرزنده رحيم است.
دستور به حجاب و عفاف نهتنها يك ضرورت اجتماعى براى حفظ عفت جامعه است، بلكه مهمترين راهكار حفظ عفت، كرامت و شخصيت انسانى زنان در عرصههاي گوناگون ميباشد.
و پاره وجود رسول خدا(صلى الله عليه وآله) کاملترين اسوه و الگوى حيا، عفت و حجاب است. سخن از فاطمه است؛ فاطمهاي كه پدرش كانون همه حوادث سياسى ـ اجتماعى آن
1. «اُمّالزّهرا» و «فاطمه قرطبى، بنت ابن المثنّى» از سالكان آزموده طريقت و از عارفان بابصيرت بودهاند كه ابن عربي در اشبيليّه به ديدارشان توفيق يافته و در آثارش مقام معنوى آنان را ستوده است و از محقَّقان در «منزل نفس الرّحمان» دانسته و در زمره مشايخ صوفيان به شمارشان آورده است. ملاقات اين دو بانوى صوفى، به ويژه فاطمه سالخورده، در وى تأثيرى عظيم داشته است. ابن عربي به مدت دو سال وى را خدمت كرده و به دست خود، خانهاي از نِى برايش ساخته است. فاطمه با اينكه مريدان و پيروانى فراوان داشته است، به ابن عربي عنايت و محبتى شديد ميورزيده و او را بر ديگر مريدانش برترى ميداده و خود را مادر الهى وى ميخوانده است. ابن عربي هم او را مادر خطاب ميکرده است. ابن عربي با احترام و اجلال فراوان كمال باطنى و جمال ظاهرى وى را ستوده و در مقام ستايش كمالش، او را صاحب كرامات و رحمت عالميان خوانده و نوشته است. «محيالدين بن عربى، چهره برجسته عرفان اسلامى»، دكتر محسن جهانگيرى: ص32. با استناد به فتوحات مكّيه: ج1، ص 247، و ج2، ص 347.
2. احزاب (33)، 59.
روزگار بود و او در كنار پدر، چون مادرى مهربان، در همه اين صحنهها حضورى مستمر داشت. آرى فاطمه در تمام عمر در صحنههاي گوناگون اجتماعى حضور داشت؛ چه در دوران كودكى در شرايط طاقتفرساي مكه و حصر اقتصادى در شعب ابىطالب؛ چه در دوران بعد از هجرت به مدينه و كشاكش جنگهاي پُرشمار و حوادث بيشمار، و چه در خانه على(عليهالسلام) كه محل آمد و شد فراوان اصحاب و ياران خاص رسول بود.
حضرت صديقه طاهره در همه اين صحنهها حضور داشت؛ اما با همه اين احوال، عفاف و حجاب او در اوج يگانگى و بيمثالي بود:
چادر عفّتت از، بارقه نور خدا *** پرده عصمتت از، اقمشه شهر قِدَم
پاكى از پاكى تو آيه تطهير تو بس *** عصمت از عصمتِ تو دست و بنانش به قلم.(1)
جلوههايي بسيار زيبا و ديدنى از رفتار و گفتار فاطمه زهرا(عليها السلام) در عرصه حجاب و عفاف گزارش شده است كه حقيقت هر يك از اين رفتارها و گفتارها ميبايد سرمشق دختران و زنان ما در زندگى قرار گيرد:
1. پرهيز از همه نامحرمان
حضرت زهرا(عليها السلام) چنان حجب و عفاف، اين فضيلت مورد خواست و رضايت خداوند، را سرلوحه رفتار خويش قرار داده بود كه از همه نامحرمان حتى از مردان نابينا نيز خود را ميپوشاند:
مردى نابينا پس از اجازه گرفتن وارد منزل امام على(عليهالسلام) شد. پيامبر ديدند كه حضرت زهرا(عليها السلام) برخاستند و فاصله گرفتند و خود را پوشاندند.
پيامبر فرمودند: دخترم! اين مرد نابيناست.
حضرت فاطمه زهرا در پاسخ فرمودند: اگر او مرا نميبيند، من او را ميبينم؛ وانگهى اگرچه او نميبيند ولى بو را استشمام ميکند.(2)
1. شعر از مرحوم آقا بزرگ قمى (ميرزا محمود شاطر). اختران ادب: ج1، ص 81.
2. قالت فاطمه (عليها السلام): اِنْ لَمْ يَكُنْ يَرانِى فَاِنِّى أَرَاهُ وَ هُوَ يَشُمُّ الرِّيحَ. بحار الانوار: ج43، ص91 و ج 101، ص 38.
در اين هنگام رسول خدا به نشانه تصديق بيان فاطمه فرمودند: شهادت ميدهم كه تو پاره تن منى.(1)
2. بهترين سيره براى بانوان
پيامبر(صلى الله عليه وآله) روزى از جمع مسلمانان حاضر در مسجد سؤال كردند كه اَىُّ شَىْء خَيْرٌ لِلنِسَّاءِ؛ چه روش و سيرهاى براى زندگانى بانوان بهتر است؟
هر كس به فراخور معرفت خويش جوابى ميداد؛ اما هيچ جوابى پيامبر را قانع نميساخت. در اين هنگام سلمان فارسى كه در آن روزگار پيرمردى باوقار و پر ذکاوت و در ميان آن جمع، به لحاظ ايمان و معرفت بالاتر بود، با خود انديشيد كه پاسخِ اين سؤال دقيق از سطح عمومى انديشه مردان فراتر است. از اين روى، در بحبوحه اظهار نظرهاى گوناگون، خود را به خانه زهرا(عليها السلام) كه متصل به مسجد پيامبر بود، رسانيد و پاسخ سؤال پيامبر را از يگانه دخترش جويا شد. حضرت زهرا(عليها السلام) در پاسخ سؤال پدر فرمودند: خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لايَرِيْنَ الرِّجَالَ وَ لَايَرَاهُنَّ الرِّجَالُ؛(2) براى زنان بهتر است كه مردان نامحرم را نبينند و مردان نامحرم نيز ايشان را نبينند.
سلمان به جمع حاضر در مسجد بازگشت و پاسخ را طرح نمود. پيامبر دانستند كه اين پاسخ از خود سلمان نيست؛ از اين روى پرسيدند: اين جواب را از كه آموختى؟
سلمان عرضه داشت: سؤال شما را از دخترتان زهرا پرسيدم و چنين پاسخ شنيدم.
پيامبر در اين هنگام فرمودند: جُعِلَتْ فِدَاهَا أَبُوهَا ... إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى؛ پدرش به فدايش باد ... به راستى كه فاطمه پارهاى از وجود من است.
اين روايت معروف با عبارتهاي مختلفى، در منابع پرشمارى از کتابهاي حديثى، اخلاقى و تاريخىِ شيعه و سنّى موجود است.(3)
1. المناقب، ابن مغازلى: ص 380، حديث 428. مستدرك الوسائل: ج14، ص 289. احقاق الحق:ج 10،ص 258.
2. وسائل الشيعه: ج 14، ص 43 و ص 172. مكارم الاخلاق: ص 233. بحارالانوار: ج 43، ص 54.
3. از آن جمله است: كشف الغمه: ج 2، ص 23، و ج 1، ص 466 (ط قديم). مكارم الاخلاق: ص 267. بحارالانوار: ج 101، ص 36 و ج 100، ص 238 و ج 37، ص 69 و ج 43، ص 84. مناقب ابن شهر آشوب: ج 3، ص 341. كنزالعمال: ج 8، ص 315 و ج 16، ص 601. احقاق الحق: ج 10 ص 223 و 257. مجمعالزوائد: ج 4، ص 255 و ج 9، ص 202. فضائل الخمسه: ج 3 ص 153 و 154. كوكبالدّرى: ج 1 ص 149. وسائلالشيعه: ج 14، ص 43. كتابالكبائر: ص 71. مناقب ابنمغازلى: ص 381.
اين روايت معتبر، كه نمايانگر فرهنگ اخلاقى فاطمه(عليها السلام) و سيره عملى آن حضرت ميباشد، دستمايه برخى از شبههافکنيها در روزگار ما شده است.(1) برخى با استناد به اينگونه روايات اين پندار بياساس را در سطح جامعه ترويج ميکنند كه سيره فاطمه زهرا(عليها السلام) براى دختران و زنان روزگار ما نميتواند اسوه و الگوى مناسبى باشد.
از آن جا كه ظاهر اين روايت تا حدى سؤالانگيز و بحثبرانگيز است، براى فهم حقيقت آن، دقت كامل در متن حديث و ژرفنگري در سيره عملى فاطمه (عليها السلام) ضرورى است:
الف) دقّت در متن حديث
استفاده حضرت فاطمه(عليها السلام) از كلمه «خير»، خود گوياى اين حقيقت است كه سيره مذكور يك رُجحان و مزيت است. به ديگر سخن، حضرت فاطمه(عليها السلام) در مقام بيان يك امر ايدهآلي و ترجيحى ميباشند؛ امرى كه رعايت آن رجحان و برترى دارد و مادامى كه ضرورتى پيش نيامده است، عمل به آن بهتر و مطلوبتر است.
پيام و روح دو روايت نامبردار اين است كه در شرايط ايدهآلي كه حضور زنان در عرصه اجتماع و ارتباط ايشان با نامحرمان ضرورتى ندارد، مطلوبترين سيره براى بانوان، حضور در منزل، تدبير مسايل خانواده و پرهيز كامل از نامحرمان است.
اگر زن احتياجى به فعاليت اقتصادى نداشته باشد و در عرصه تعليم و تعلم نيازى به استاد مرد يا شركت در کلاسهاي مختلط نباشد؛ براى درمان بيماريهاي زنان، پزشك زن به قدر كفايت وجود داشته و رجوع به پزشك مرد هيچ ضرورتى نداشته باشد و ... بهترين سيره زندگانى براى بانوان اين خواهد بود كه در منزل و محل سكونت و آرامش
1. براى نمونه، در اين نمونه دقت نماييد. عبدالكريم سروش: به نظر من گفتار فاطمه كه: بهترين زنان كسانىاند كه «لاَيَرِينَ اَحَداً وَ لاَ يَرَاهُنَّ» و رفتار او در پنهان شدن از مقابل فرد نابينا، نميتواند الگوى رفتارى زنان ما باشد. مجله زنان: ش 59، ديماه 78.
خويش قرار گيرند و به شؤون خانوادگى ـ اعم از تدبير منزل، تربيت فرزند، همسردارى، كمك به خودكفايى خانواده و ...ـ بپردازند و اگر هنرى هم دارند، زمينه انجام و ظهور آن را در منزل فراهم آورند و اگر نيازى به تعليم و تعلم دارند، آن را در ارتباط با ديگر خواهران دينى و در مراكز مخصوص خانمها به سامان رسانند.
در شرايطى كه نيازى به ارتباط زنان با مردان نيست، بهتر آن است كه زن با هيچ مرد نامحرمى تماس نداشته باشد و اين هرگز به معناى ممنوعيتِ قانونى نيست. از ديدگاه اسلامى زنان ميتوانند در صورت نياز، با رعايت ارزشهاي اسلامى و اخلاقى به عرصههاي اجتماعى وارد شوند و هيچ منعى از آن نميباشد. به عبارت ديگر، حكم بيان شده در روايت، يك توصيه اخلاقى ترجيحى است؛ نه يك حكم قانونى تكليفى.
ب) توجه به مرز ميان مسايل حقوقى و اخلاقى
احكام و مسايل اسلامى در عرصههاي مختلفى مطرح و ارائه ميشوند: احكام شرعى و فقهى؛ احكام حقوقى و قانونى؛ احكام ارزشى و اخلاقى. توجه به تفاوتها و مرزهاى موجود ميان هر دسته از اين مسايل، بسيار ضرورى است؛ چرا كه عدم توجه به اين مرزها ميتواند ايجادگر اشکالها و ابهامهايي در گستره معارف دينى گردد.
احكام حقوقى و قانونى اسلام، آن دسته از مسايل فقهى و شرعىيى است كه ناظر به رفتارها و ارتباطهاي اجتماعى انسان ميباشد؛ احكامى كه الزام آورند و اگر از آن تخلف شود، ديگران حق دارند از متخلف، به مراجع قانونى شكايت كنند.
اما احكام ارزشى و اخلاقى كه از نظرگاه فقهى بيشتر حكم مستحبات را دارند، ناظر به جهات حسن و كمال رفتارى انسان در ارتباط با خود، خدا و خَلق خدا ميباشد؛ احكامى كه هر چند تکليفآور نيستند، اما رعايت آنها در تكامل روح آدمى بسيار مؤثر است.(1)
1. براى آگاهى بيشتر مراجعه فرماييد به حقوق و سياست، آيتالله مصباح يزدى: ص22 (تفاوت اخلاق با حقوق).
مجموعه اين مسايل و دستورات در قرآن و روايات به صورتى منسجم و هماهنگ، بيان شده است و اين روش، بهترين شيوه تربيتى ميباشد؛ چرا كه مخاطب را هم به وظيفههاي واجب خود متوجه ميگرداند و هم او را به سوى فضيلتهايي اخلاقى سوق ميدهد كه موجب كمالِ رفتارهاى او و در نتيجه تكامل بيشتر روح او ميشود.
بيان نمونههايي از مسايل حقوقى و اخلاقى، مسأله را روشنتر ميکند:
پرداخت مخارجِ ضرورى زن از سوى مرد، يك واجب حقوقى است كه در صورتِ تخلف مرد، زن ميتواند از او به دادگاه شكايت كند؛ اما توسعه در وضعيت معاش خانواده و خريد هديه براى اعضاى آن، توصيهاي ارزشى و اخلاقى است. تمكين زن در مقابل مرد، يك واجب حقوقى است؛ اما زينت و خودآرايى زن براى شوهر، يك فضيلت اخلاقى است. حجاب و پوشش مناسب براى بانوان يك واجب شرعى است؛ اما حجاب با چادر، يك ارزش اخلاقى است. اينكه در روايات، يكى از بزرگترين عبادتهاي زن، اطاعت و انقياد كامل او در مقابل شوهر معرفى ميشود، به فضيلت و ارزشى اخلاقى نظر دارد؛ نه به حكمى حقوقى و قانونى. مبادا برخى بپندارند كه اسلام زورگويى و تضييع حقوق زن را در خانواده براى مردان مجاز دانسته است.
فرموده حضرت زهرا(عليها السلام) نيز در بيان بهترين سيره براى زنان، روشن كننده فضيلت و ارزشى اخلاقى است كه در صورت عدم وجود رجحان و ضرورت، بهترين و مطلوبترين سيره براى بانوان است؛ بدين معنا كه قرار گرفتن زن در منزل و دورى او از همه نامحرمان ـ اگر ممكن باشد و مرجِّحى در كار نباشد ـ باعث ايجاد و دوام آرامش لازم براى انجام وظايف زنانه و مادرانه او در عرصه خانواده و در نتيجه، بهترين زمينهساز كمال معنوى زن در راستاى قرب به خدا خواهد بود.
و همين است حكمتِ بيان ديگر آن حضرت كه فرمود: نزديکترين حالت زن به پروردگارش، آن زمانى است كه در خانه خويش ميماند (و به امور خانواده و تربيت فرزند ميپردازد).(1)
1. روزى پيامبر گرامى اسلام از ياران خويش پرسيد: در كدام لحظه، زن به خدا نزديکتر است؟ پيامبر، هيچ پاسخى را نپسنديد تا اينكه حضرت زهرا(عليها السلام)سؤال پدر را شنيد و اينگونه پاسخ فرمود:« أَدْنَى مَا تَكُوَن مِنْ ربها أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بيتها». بحارالانوار: ج 43، ص 92 و ج 100، ص 250. مجمع الزّوائد: ج 9، ص 202. مناقب ابن مغازلى: ص 381.
ج) ژرفنگري در سيره عملى فاطمه(عليها السلام)
سيره رفتارى حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام) نشاندهنده صحنههايي از حضور فعال آن حضرت در عرصه اجتماع ميباشد؛ براى نمونه ايشان هر هفته، روزهاى شنبه به سوى مزار شهداى اُحُد ميشتافت و براى حمزه(عليهالسلام) و ديگر شهداى احد طلب آمرزش و علوّ درجات مينمود.(1)
فاطمه زهرا(عليها السلام) پس از هجران پدر، حمايت از امامت را وظيفه خويش دانست و در اين راه از هيچ فداكارى و جانبازى دريغ نكرد و بارها و بارها در عرصه جامعه ظاهر شد و در جمع مردمان، خطبههايي بينظير ايراد فرمود؛ خطبههايي در اوج فصاحت و بلاغت كه فصيحان و بليغان نامآور عرب را به شگفتى و شيفتگى واداشته است.(2)
همان زهرايى كه ميفرمايد: براى زن بهتر است كه نه او هيچ مردى را ببيند و نه هيچ مردى او را، آنگاه كه مصالح كلى جامعه اسلامى را در خطر ميبيند، به سوى مسجد ميشتابد و در حضور جمع كثيرى از مردان مهاجر و انصار، غاصبان خلافت را به محاكمه ميکشاند. چنين صحنههايي از سيره رفتارىِ آن حضرت، تأييدگر اين حقيقت است كه فرموده پيشگفته ايشان يك امرِ رجحانى است كه در شرايط ايدهآل و عدم وجود مرجّح، مصداق مييابد.
د) دقت در سيره ديگر زنان مورد تأييد پيامبر
دقت در سيره زنان ديگرى كه مورد تأييد پيامبر بودهاند، ميتواند ما را به حقيقت ديدگاه اسلام درباره روابط اجتماعى زنان نزديکتر نمايد. بررسى سيره زندگانى حضرت خديجه(عليها السلام) در اين زمينه بسيار جالب توجه است. حضرت خديجه(عليها السلام) تاجر بسيار معتبرى بود كه پيامبر اكرم، كارگزار مضاربه ايشان بودند. پيامبر با سرمايه خديجه و در صدر كاروان تجارىِ او به مسافرت و تجارت ميپرداخت و آنگاه از سود تجارت، حق
1. بحارالانوار: ج 43، ص 9.
2. از آن بانوى بزرگوار، آن فاتح قلههاي فصاحت و بلاغت، 3 خطبه و سخنرانى بعد از رحلت پيامبر، گزارش شده است:
1. سخنرانى عرش لرزان فاطمه در مسجد مدينه و در حضور جمع كثيرى از مهاجران و انصار؛
2. سخنرانى تهديدآميز فاطمه در جمع زنان مهاجر و انصار در روزهاى سخت بيمارى؛
3. سخنرانى انتقادآميز فاطمه در بين جمعى از مردم كوچه و بازار.
عمل خود را برميداشت و باقيمانده سود و اصل سرمايه را به خديجه باز ميگرداند. چنين سيرهاى کاملاً مورد تأييد پيامبر بود و عاقبت سرمايه خديجه، نقش عظيمى در بقا و گسترش اسلام ايفا كرد تا جايى كه معروف شده است كه پيشرفت اسلام وابسته به دو چيز بود: ثروت خديجه و شمشير على. در همان دوران، بانوان ديگرى نيز بودند كه فعاليتهاي اقتصادى داشتند و كارشان مورد تأييد پيامبر بود. يكى از اين زنان خانمى عطر فروش به نام زينب بود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مقادير زيادى عطر از او ميخريد. او كه در تاريخ به زينب عطار معروف است، از راويان حديث ميباشد كه اتفاقاً احاديث جالبى را روايت و گزارش كرده است.
شغل زينب اين بود كه با جعبهاي از عطرهاى مختلف به منزل مشتريانش ميرفت. براى شخص پيامبر عطر ميآورد، و براى خريد و فروش عطر، به ضرورت شغلى خويش، با مردان نامحرم گفتوگو ميکرد و از جانب پيامبر به او هيچ اعتراضى نميشد و سيره او مورد تأييد پيامبر بود.
در زمان خود رسولالله(صلى الله عليه وآله) زنانى به مسجد پيامبر ميآمدند و در حضور مردان، مطالب و سؤالات خويش را طرح ميکردند و از پيامبر راهنمايى و ارشاد ميخواستند و حضرت نيز با كمال متانت و آرامش، جواب ميدادند.
در جنگهاي صدر اسلام، بسيارى از كارها و امدادرسانيها ويژه بانوان بود؛ خدمتهايي نظير تهيه غذا و پوشاك و رساندن آن به جهادگران، پرستارى از زخميها، بستن زخمها، جرّاحى، شکستهبندي و... . حتى در بعضى از جنگهاي دفاعى، معدود زنانى كه قدرت جنگاورى و مهارت شمشيرزنى داشتند به يارى جبهه اسلام ميشتافتند و به دفاع از اسلام و پيامبر ميپرداختند.
سيره فاطمه و ديگر زنان مورد تأييد پيامبر، گوياى اين واقعيت است كه در صورت ضرورت، فعاليتهاي اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و سياسى زنان هيچ منعى ندارد. كردار و گفتار حضرت زهرا(عليها السلام) براى هر عصر و زمانى اسوه و الگو است؛ اما بايد توجه داشت كه كلام آن حضرت، اشاره به امرى رجحانى دارد.
از ديدگاه اسلامى، اصل فعاليتهاي اجتماعى براى زنان، با رعايت شرايط اخلاقى، نهتنها مذموم نيست، بلكه در برخى موقعيتها ممدوح و مطلوب است؛ در عرصههايي چون تجمعهاي سياسى ـ اجتماعى (بيعت با رهبر، نماز جمعه، انتخابات، راهپيماييها و ...)، امر به معروف و نهى از منكر بانوان، تعليم و تعلم بانوان، كسب تخصصهاي مورد نياز زنان، مشاوره در امور بانوان، برنامهريزي و اجرا و ... .
در اسلام آنچه در عرصه فعاليتهاي اجتماعى بانوان ممنوع شده، اصل حضور در اجتماع نيست؛ بلكه خودنمايى و بيمبالاتي در حفظ حجاب و عفاف است.
خداوند متعال در باره همصحبتي با مردان، خطاب به زنان ميفرمايد: فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ؛(1) پس به گونهاي هوس انگيز سخن مگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند... . اين آيه نميفرمايد با مردان يا در محل حضور ايشان هرگز صحبت نكنيد؛ بلكه به اين ارزش اخلاقى اشاره دارد كه هنگام صحبت با نامحرمان، عادى و ساده سخن بگوييد و با نرمى و عشوهگري با آنان سخن مگوييد تا مبادا آنان كه مرضى در دل دارند، به طمع افتند.
و نيز با مخاطب قراردادن زنان پيامبر، ميفرمايد: وَ قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَ لاَ تَبَرُّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَهِلِيَّةِ الْأُولَى؛(2) در خانههايتان قرار و آرام گيريد (و بيحاجت و ضرورت از منزل بيرون نرويد) و مانند دوره جاهليت پيشين، خودآرايى مكنيد... .
«تَبَرُّج» به معناى خودآرايى، خودنمايى و ظاهرسازىِ زيباييها و زينتهاست. قرآن نميفرمايد هيچگاه در اجتماع و محل حضور نامحرمان شركت نكنيد؛ بلكه ميفرمايد: اگر براى حضور شما در اجتماع، وجه عقلايى وجود دارد، بايد با رعايت حجاب و عفاف و به دور از خودآرايى و خودنمايى وارد جامعه شويد.
خداوند از روى حكمت خويش براى استوارى نظام آفرينش و بقاى نسل انسان، لطافتها و جاذبههايي خاص در وجود زن نهاده است. همان خداوندى كه طبق مصالح تكوينى عالم، در وجود زنان، زيباييها و جاذبههايي ويژه قرار داده است، ايشان را به
1 و 2. احزاب (33): 32 و 33.
رعايت ارزشهاي اخلاقى فرا ميخواند؛ چرا كه جايگاه ظهور اين جاذبهها و زيباييها، عرصه خانواده و روابط خصوصى همسران است؛ نه گستره اجتماع و روابط عمومى با نامحرمان.
هر يك از مرد و زن ميبايد براى جذابيت و شيرينى هر چه بيشتر زندگى مشتركشان، از زيباييهاي خدادادى خويش بهره گيرد و حتى بر زينتهاي خويش بيفزايد. چنين استفادهاي از زيباييها و زينتها، نهتنها مذموم نيست، بلكه فضيلتى ممدوح است كه ثواب عبادتها را مضاعف ميگرداند.
در ممنوعيت خودآرايى زن براى مردان نامحرم دو حكمت عميق نهفته است:
1. پايدارى و استوارىِ خانوادهها كه محبوبترين کانونها نزد خداوند است و سلامتِ فرد و جامعه در گرو سلامت اين كانون است؛
2.برقرارى و حفظ آرامش روانى در عرصه فعاليتهاي اجتماعى.
مردى كه روزانه با دهها زنِ آرايش كرده و بيحجاب برخورد ميکند و همصحبت ميشود، چگونه خواهد توانست با آرامش فكرى، مسؤوليتهاي اجتماعى خويش را به انجام رساند و چگونه ميتواند به همسر و خانوادهاش دل ببندد و مسؤوليت خويش را در قبال ايشان با طيب خاطر انجام دهد.
در جوامع اروپا و امريكا كه زنان با خودآرايى و خودنمايى تمام، جاذبههاي خدادادى خويش را در معرض ديد همه مردان ميگذارند، شيرازه خانواده به تدريج سست و ضعيف ميگردد و عاقبت در هم ميريزد؛ چرا كه ديگر جاذبهاي باقى نميماند تا بناى خانواده بر آن استوار بماند. روابط جنسى در اين جامعهها آن قدر آزاد و لجامگسيخته است كه ديگر هيچ جاذبه و انگيزهاي براى تشكيل يا ادامه زندگيهاي مشترك باقى نميماند. اينجاست كه مردان به تدريج از جاذبهها و زيباييهاي زنان دلزده ميشوند و به فسادهايى چون همجنسبازي، تجاوز به كودكان و حيوانات و... روى ميآورند.
زنان نيز در يك مسابقه خودآرايى و خودنمايى سعى ميکنند مردان بيشترى را به خود جذب نمايند. حتى زنان متأهل، مردان نامحرم را به ملاقات خصوصى دعوت
ميکنند و در حالى كه شوهرشان در اتاق مجاور است، با ايشان خلوت مينمايند. در جامعه امريكايى، اگر زن تا نيمه شب به هرزگى و فساد مشغول باشد و آنگاه به خانه بيايد، همسرش از نظر قانونى حق هيچگونه پيجويي و اعتراضى ندارد.
در جامعه ما نيز برخى از غافلان شهوتپيشه كه تحت تأثير فرهنگ مبتذل غرب قرار گرفتهاند، مىگويند حقوق زنان وقتى ادا ميشود كه ايشان در خودآرايى و خودنمايى براى مردان نامحرم کاملاً آزاد و رها باشند. اينان لجامگسيختگي و شهوتبارگي زنان غربى را آزادى ميپندارند و حجاب و عفاف اسلامى را مخالف آزادى زن ميانگارند. شهوت، چشم عقلشان را كور ساخته و توانايى ديدن حقيقت را از آنان گرفته است. ايشان ياراى فهم اين حقيقت را ندارند كه بيحجابي و بيعفتي زنان بالاترين ظلم در حق انسانيت و در نهايت بالاترين ظلم در حق زن است. در جامعه غربى، زن بازيچه شهوت مرد است. در اين جوامع زن تا وقتى كه در اوج لطافت و زيبايى است، مورد توجه و بهرهجويي واقع ميشود؛ ولى به محض اينكه اندكى از لطافت و زيبايى جوانى او كاسته ميشود، موجودى بيارزش و بيمصرف خواهد شد. مردان او را رها ميکنند و به دنبال دختران تازه به دوران رسيده، روان ميشوند. در اين جوامع، دخترى كه از دوره جوانى و اوج شادابى خود ميگذرد، بايد وازَده و تنها در ذلت و نكبت بسوزد و بسازد.
ما اگر دردها و نکبتهاي فرو باريده در جوامع غربى را ميدانستيم، خدمت اسلام را به جامعه انسانيت بهتر درك ميکرديم. اين اسلام است كه با دستورهاى حکمتآميزش، دختران و زنان را در اوج عزت، شرافت و كرامت ميخواهد و كانون خانوادهها را به بهشتى در اوج محبت و صميميت مبدل ميسازد. رعايت دستورهاى اخلاقى اسلام، چنان موقعيت بهشتگونهاي براى زنان مسلمان فراهم ميآورد كه مورد حسرت و غبطه زنان سالمِ امريكايى و اروپايى واقع ميشوند. آن دسته از بانوان جامعههاي امريكا و اروپا كه مقدارى به خود ميآيند و مجالى مييابند تا خود را از آن منجلاب فساد بيرون آورند، وقتى عزت و كرامت بانوان ايرانى را مينگرند، غرق در شور و اشتياق ميشوند و به حال ايشان غبطه ميخورند.(1)
1. نمونههايي وصفناشدني از شور و اشتياق بانوان جوامع آمريكاى لاتين را بنده با چشمان خويش ديدهام. براى نمونه وقتى در يكى از دانشگاههاي آرژانتين دقايقى درباره منزلت زن از ديدگاه اسلام و موقعيت زنان در خانوادههاي ايرانى صحبت كردم، چنان شور و شعفى در جمعيت زنان حاضر كه جملگى از اساتيد يا دانشجويان آن دانشگاه بودند، بر پا شد كه 20 دقيقه با كف زدن مدام به تشويق پرداختند و آنگاه جمع زيادى از آنان با اشتياقى باورنكردنى براى ابراز تشكر به سوى جايگاه هجوم آوردند. دختر دانشجويى كه به زحمت خود را از لابه لاي جمعيت به جلو رسانده بود، در حالى كه به شدت ميگريست با اشاره دستان و كلماتى بريده بريده به زبان اسپانيولى قدردانى خويش را ابراز ميداشت. يكى از اعضاى هيأت علمى يكى از دانشگاههاي آمريكاى لاتين از ما قرآنى به زبان اسپانيولى ميخواست و آرزو ميکرد كه هر چه زودتر بتواند به ايران بيايد و درباره زندگى حضرت امام "؛رضوان الله تعالى عليه"؛ به تحقيق بپردازد.
زهرا در جلوگاه وارستگى
يكى از رازهاى ماندگارى و دلربايى سيره اسوههاي الهى، ايمان قلبى به مسلك و مرامى است كه مردمان را بدان فرا ميخوانند و اينان خود بهترين سرمشق در عرصه عمل به آن مسلك ميباشند. اصولاً دعوت با عمل، پرنفوذترين و كارآمدترين شيوه دعوت و تبليغ است. از اين روى بين گفتار و رفتار معصومان، اين برترين اسوههاي الهى، يگانگى و هماهنگي كامل برقرار است. ايشان اگر مردم را به دورى از هواهاى نفسانى و پيراستگى از مظاهر دنيا فرا ميخواندند، خود بهترين الگوى وارستگى از دنيا و پاكى از آلودگيها و هوسها بودهاند.
فاطمه زهرا(عليها السلام)، اين اسوه بيمثال الهى، در طول زندگانى خويش هماره دعوتکننده به سوى «رهايى از دنيا و دلسپاري به خدا» بود؛ اما نه دعوتى با زبان، كه دعوتى با تمام وجود و در عمل؛ دعوتى كه ارزش و تأثيرش در هدايت و تربيت پيروان از هزاران دعوتِ زبانى بيشتر و مؤثرتر است. آرى، سيره فاطمه الگوى بارز اين شيوه تبليغى و تربيتى بود كه: با غير زبانهايتان مردم را به خوبيها دعوت كنيد؛ به گونهاي كه از شما تنها تلاش، راستى و پرهيزگارى ببينند.(1)
آرمان فاطمه، همان معارف والاى قرآنى است كه همواره ما را به رستن از دنيا و دل بستن به رضوان خدا فرا ميخواند. فاطمه (عليها السلام) هميشه به دنبال رضايت و پسند خداست
1. الامام الصادق(عليهالسلام): كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِالْخَيْرِ به غيرِ اَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوا مِنْكُمْ الْاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ. اصول كافى: ج 2، ص 86.
و پسند خدا براى بندگان؛ نه دنياى پست و فانى بلكه سراى راست و باقى: تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا و اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ؛(1) شما متاع دنيا را ميپسنديد در حالى كه خداوند براى شما آخرت را ميپسندد.
فاطمه(عليها السلام) هماره در پى نزديكى بيشتر به خداست؛ در حالى كه دنياگرايى مانع رسيدن بدين هدف والاست. دنيا، فريبكار است و دام گستر. دنيا با مظاهر دلرباى خويش آدميان را ميفريبد و روح ملكوتى ايشان را زمينگير خانه بلا و گرفتارى ميکند.(2)
از اين روى فاطمه(عليها السلام) در انتخاب بين دنيا و آخرت، سراى باقى را برگزيده و سيره زندگانى خويش را بر بياعتنايي به زخارف دنيايى و قناعت به حداقل نيازهاى ضرورى بنا ساخته بود. زندگانى او به دور از تشريفات و تجملات و در عين سادگى، لبريز از صفا، نشاط و زيباييهاي معنوى بود. سادهزيستي فاطمه نه از روى فقر و نادارى كه برخاسته از اوج معرفت و غناى روحى آن حضرت بود. بهترين شاهد اين مدعا، آن دوران از زندگانى فاطمه(عليها السلام) است كه فدك در اختيار ايشان بود. فدك، سرزمين حاصلخيزى بود كه ميتوانست تمام گندم مورد نياز مدينه را تأمين كند. بعد از آنكه پيامبر، به فرمان خداوند، فدك را به دخترش بخشيد، تمام درآمد آن(3) در اختيار فاطمه قرار ميگرفت؛ اما اين درآمدِ زياد نتوانست صفا و سادگى زندگى ايشان را دگرگون سازد؛ چرا كه فاطمه از دنيا رهيده، تمام حاصل فدك را فداى رضايت و خشنودى خداوند ميکرد.(4) بارى، سادهزيستي فاطمه نه پيامد جبر و تحميل روزگار، كه رهاورد انتخابى عارفانه بود.
او وارستگى از دنيا را از پدرى آموخته بود كه در مقام تهذيب و تزكيت دخترش ميفرمود: دخترم! پدر و شوهر تو فقير نيستند. خداوند، گنجينههاي طلا و نقره زمين را به من عرضه كرد؛ ولى من آنچه را نزد پروردگارم باقى ميماند، برگزيدم. دخترم! اگر از آنچه كه پدرت (از حقيقت دنيا) ميداند آگاه شوى، دنيا از چشمت فرو ميافتد.(5)
1. انفال(8): 67
2. براى شناخت ديدگاه قرآن مراجعه فرمايد به كتاب اخلاق در قرآن، آيتالله مصباح يزدى: ص 213 ـ 230.
3. درآمد ساليانه فدك را بين 70000 تا 120000 سكه طلا ثبت کردهاند. بحارالانوار: ج 29، ص 118.
4. تمام درآمد فدك تقديم فاطمه(عليها السلام) ميشد؛ اما آن حضرت تنها به اندازه نياز ضرورى خود از آن برميداشت و بقيه را بين نيازمندان تقسيم ميفرمود. بحارالانوار: ج 29، ص 123، حديث 25.
5. رسولالله(صلى الله عليه وآله): يَا بُنَيَّة! مَا اَبُوكِ به فقير وَ لاَ بَعْلُكِ به فقير وَ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلىَّ خَزَائِنُ الْاَرْضِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ فَاخْتَرْتُ مَا عِنْدَ رَبِّى عَزَّوَجَلَّ. يَا بُنَيَّة! لَوْ تَعْلَمِينَ مَا عَلِمَ اَبُوكِ لَسَمَجَتِ الدُّنْيَا فِى عَيْنَيْكِ ... . بحارالانوار: ج 43، ص 133.
آرى فاطمه، پرورشيافته رسول بود و درس سادهزيستي و وارستگى از مظاهر دنيا را از آن اسوه حسنه فرا گرفته بود. گزارش تاريخى ذيل گواه اين مدعاست:
عادت پيامبر چنان بود كه سفرهايش را با ديدار فاطمه شروع و ختم ميکرد. در يكى از اين سفرها، فاطمه به يُمن قُدوم پدر و همسر، براى خود دستبندى از نقره، دو گوشواره و يك گردنبند فراهم آورد و پردهاي رنگين بر خانه آويخت. پيامبر طبق عادت هميشگى ابتدا به خانه فاطمه وارد شد؛ اما پس از توقف كوتاهى در حالى كه آثار گرفتگى و ناراحتى در چهرهاش هويدا بود از منزل فاطمه خارج و روانه مسجد شد. فاطمه كه با كياست خويش، علت ناراحتى پدر را دريافته بود، بلافاصله پرده را باز كرد و به همراه زيورآلات نزد پيامبر فرستاد و پيغام داد كه: دخترت، سلام ميرساند و ميگويد: اينها را در راه خداوند به مصرف برسان. پيامبر، آنها را تحويل گرفت و فرمود: پدرش به فدايش باد! پدرش به فدايش باد! پدرش به فدايش باد! آل محمد را با دنيا چه كار؟! ايشان نه براى دنيا، كه براى آخرت آفريده شدهاند؛ هرچند تمام دنيا به خاطر ايشان آفريده شده است. اگر دنيا به اندازه بال پشهاي نزد خداوند ارزش ميداشت، جرعهاي از آب آن را به هيچ كافرى نمينوشانيد(1) و آنگاه برخاست و به سوى فاطمه شتافت.
ازدواج خجسته فاطمه زهرا با علىّ مرتضى(عليهالسلام)، به گواهى تمام تاريخنگاران اسلامى، در اوج سادگى و بيپيرايگي برگزار گرديد؛ با جهيزيهاي اندك، با ميهمانى و اطعامى عمومى، در خانهاي اجارهاى و بعدها در خانهاي كوچك و بيپيرايه در جوار مسجد پيامبر.
فاطمه به همراهى على، زندگانى خويش را وقف خداوند و رضايت او كرده بود و از
1. قال رسولالله(صلى الله عليه وآله): «قَدْ جُعِلَتْ فِدَاهَا اَبُوهَا (ثَلاَثَ مَرَّات) مَا لِآلِ مُحَمَّد وَ لِلدُّنْيَا فَاِنَّهُمْ خُلِقُوا لِلْآخِرَةِ وَ خُلِقَتِ الدُّنْيَا لَهُمْ» و به روايتى ديگر: «جُعِلَتْ فِدَاهَا اَبُوهَا ثَلَاثَ مَرَّات لَيْسَتِ الدُّنْيَا مِنْ مُحَمَّد وَ لَا مِنْ آلِ مُحَمَّد وَلَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا تَعْدِلُ عِنْدَاللَّهِ مِن الْخَيْرِ جَنَاحَ بَعُوضَة مَا أَسْقَى فِيهَا كَافِرًا شَرْبَةَ مَاء، ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ عَلَيْها». بحارالانوار: ج 43، ص 20، روايت 7 و نيز ص 86.
اين روى هر آنچه به دست ميآورد ـ حتى جهيزيه خويش را ـ در راه خدا انفاق ميکرد. روزى سلمان فارسى فاطمه را با چادرى ساده و پر وصله از ليف خرما ميبيند كه به ديدار پدر ميرفت. تعجب ميکند و گريهکنان ميگويد: غم و اندوه بر ما باد! دختران پادشاهان ايران و روم بر تختهاي طلا مينشينند و پارچههاي زربفت و حرير به تن ميکنند و اين دختر محمد است كه چادرى ساده با دوازده وصله بر سر دارد.
وقتى فاطمه به خدمت پدر ميرسد، شگفتى سلمان را مطرح ميکند: اى رسول خدا! سلمان از سادگى لباس من تعجب ميکند. سوگند به خدايى كه تو را مبعوث فرمود، مدت پنج سال است كه فرش خانه ما پوست گوسفندى است كه روزها شترمان بر روى آن علف ميخورد و شبها روى آن ميخوابيم و بالش ما پوستى است پر شده از ليف خرما. آنگاه رسول خدا به سلمان فرمود: همانا دخترم در زمره سبقت گيرندگان به سوى خداست.(1)
در زمين، فرش و سرِ كنگره عرش بساط *** خانه در خاك و سرِ طارُم قدّوس، حَرَم
پوست در بستر و بيتالشّرفت خلد برين *** خشت زير سر و بر فرق مَه و مهر قَدَم.(2)
البته چنانكه در بخش پيشين متذكر شديم، آنچه در اسوهپذيري از سيره فاطمه(عليها السلام) در وراى شكل و قالب رفتار، مهم و ضرورى است، درك پيام و روحِ رفتارها و الگوپذيرى از سيره ايشان ميباشد. پيام و روح سيره فاطمه، وارستگى از دنيا و سادهزيستي است؛ روحى كه در هر زمان و مكان ميتواند در كالبد زندگانى انسان دميده شود. فاطمه با سيره خويش درس رهايى از دنيا و دل سپردن به خدا ميدهد و به همگان ميفهماند كه سادهزيستي نه ويژه زمان فقر و نادارى، بلكه فضيلتى است كه در تمام طول زندگانى، چه در زمان دارايى و چه هنگام نادارى، زمينهساز آرامش فكرى، موفقيت در بندگى و تقرب به خداست. اين اسوه حسنه با رفتار خويش به جهانيان اعلام ميدارد كه
1. قَالت فَاطِمَة(عليها السلام): يَا رَسُولَ اللَّه إِنَّ سَلْمانَ تَعَجَّبَ مِنْ لِبَاسِى، فَوَالَّذِى بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مالِىَ وَ لِعَلىّ مُنْذُ خَمْسِ سِنِينَ إِلّا مَسْكُ كَبْش تَعَلَّفَ عَلَيْهَا بِالنَّهَارِ بَعِيرُنَا و اِذَا كَانَ اللَّيْلُ اِفْتَرَشْنَاهُ و إِنَّ مِرْفَقَتَنَا لِمَنْأَدْم حَشْوُهَا لِيفٌ». فَقَالَ النَّبِى(صلى الله عليه وآله): يَا سَلْمَانَ! إِنَّ ابْنَتِى لَفِى الْخَيْلِ السَّوَابِق.
بحارالانوار: ج 43، ص 88. تفسير البرهان: ج 2، ص 346. رياحين الشريعة: ج 1، ص 148.
2. شعر از مرحوم ميرزا آقا بزرگ قمى (شاطر)، اختران ادب: ص 82.
ارزش و منزلت آدمى به تجملات، تشريفات، لباس فاخر و آرايشهاى ظاهرى نيست؛ بلكه ارزش انسان به تعالى روح و رنگ خدايى گرفتن است؛ چرا كه رنگ خدا بهترين رنگها و زيباييهاست: صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً؛(1) خوشا رنگ آميزي الهى! و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟
از نگاه زهرا محك وجود آدميان اخلاص است؛ هرچه گوهر وجود انسان صافتر و خالصتر، ارزش و عيار آن بيشتر و والاتر، و هرچه آدمى در بندگى و سرسپردگى خداوند خالصتر، مصلحتجويي و کفايتگري خداوند براى دنيا و آخرت او، بيشتر: مَنْ اَصْعَدَ إِلَى اللَّه خَالِصَ عِبَادَتِهِ، اَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَيْهِ اَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ؛(2) هر كه عبادت و بندگى خالصانه خود را به سوى خدا فرافرستد، خداوندِ پرعزت و جلالت، برترين مصلحت (دنيا و آخرت) او را به سويش فرو ميفرستد.
زهرا در عرصه تلاشپيشگى
در قلمرو تربيت اسلامى توجه به کاراييهاي اختيار و اراده آزاد انسان و نفى جبرهاى مختلف، اهميت فوقالعادهاي دارد.
توجه به اختيارمندى آدمى بهانهها را سلب كرده، احساس مسؤوليت را در انسان پديد ميآورد و انسان را به موجودى فعال، مبتكر و تلاشگر در عرصه زندگانى تبديل ميکند.
در مقابل، مکتبهاي جبرگرا، انسانهايي بياعتنا، غيرمسؤول، خودخواه، از خود راضى و بهانهگير به بار ميآورند؛ انسانهايي كه هميشه كمكارى و گناه خويش را بر گردن ديگران يا عوامل تاريخى و اجتماعى مياندازند.
يك مسلمان واقعى هيچگاه به خود اجازه نميدهد كه از زير بار مسؤوليتها شانه خالى كند؛ چراكه تنها راهنما و دستورالعمل زندگانى او، قرآن جاويدان، در سرتاسر
1. بقره (2): 138.
2. بحارالانوار: ج 67، ص 249. عوالم: ج 11، ص 623. تفسير امام حسن عسگرى(عليهالسلام): ص 327، حديث 177.
آياتش انسان را موجودى مختار و مسؤول معرفى ميکند كه سرنوشت نهايى او در گرو تلاش و مسؤوليتپذيري او در عرصههاي مختلف است: وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ و الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا؛(1) از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن؛ چرا كه گوش و چشم و دل، همگى مورد بازخواستند.
أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ أَنَّ لَّيْس لِلإِنسنِ إلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى؛(2) كه هيچکس بار گناه ديگرى را بر دوش نميگيرد، و براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست، و تلاش او به زودى ديده ميشود، سپس به او جزاى وافى داده خواهد شد.
اصل نامبرده يكى از اصول مسلمى است كه همه پيامبران الهى در همه اديان، مأموريت داشتند تا آن را به مردمان ابلاغ كنند و سرنوشت آدمى را ساخته و پرداخته تلاش آزادانه و آگاهانه او معرفى نمايند. در هر حال يكى از مهمترين مسايل در عرصه تربيت و تزكيت انسان، ايجاد و پرورش روحيه مسؤوليتپذيري است.(3)
از بهترين راههاي شكوفاسازى روحيه احساس مسؤوليت، شناسايى الگوهاى شايسته در اين عرصه و اقتدا به روح رفتار و سيره ايشان است.
زندگانى پر فراز و نشيب حضرت فاطمه(عليها السلام) از همان دوران آغازين تا فرجامين لحظه آن، با والاترين و زيباترين مسؤوليتپذيري عجين گشته است.
حضرت فاطمه(عليها السلام) به گواهى تاريخ از همان دوره طفوليت تا آخرين لحظه حيات پيامبر در حساسترين موقعيتها، بزرگترين پشتوانه روحى پيامبر بود. در سختترين و سهمگينترين شرايط بحرانى به يارى پدر ميشتافت و مهربانتر از هزار مادر به تيمار روح پدر ميپرداخت و بار سنگين غصهها را از دوش او برميداشت.
در اين مقام به بيانى زيبا و جامع از ذريّه حضرت زهرا(عليها السلام) دل ميسپاريم؛ كلامى كه گوشههايي از اوج مسؤوليتپذيري صدّيقه طاهره(عليها السلام) را هنرمندانه به تصوير ميکشد و
1. اسراء (17): 36.
2. نجم (53): 38ـ41.
3. در اين زمينه مراجعه فرماييد به: اخلاق در قرآن: ج اول، ص 35 تا 39.
جرعهاي از حقيقت كوثر را به جان تشنه دلسپردگان آن حضرت ميچشاند:
شما جوانى كه در دوره پيشرفت علمى، صنعتى، تكنولوژى و دنياى متمدن مادّى زندگى ميکنيد، از الگوى خويش در هزار و چهارصد سال پيش، چه انتظارى داريد؟ توقع داريد كه الگوى شما در كدام بخش، مشابهِ وضع كنونى شما را داشته باشد تا از آن بهره بگيريد؟
آيا ميخواهيد ببينيد چگونه به دانشگاه ميرفته است؟ يا در عرصه مسايل سياست جهانى چگونه فكر ميکرده است؟ اينها كه نيست.
در شخصيت هر انسان، خصوصياتى اصلى وجود دارد كه ميبايد آنها را مشخص كنيد و الگو را در آنها جستجو نماييد.
انسان به دو گونه ميتواند با مسايل و حوادث پيرامون خويش برخورد نمايد: يكى مسؤولانه و ديگرى بىاعتنا. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحيهاى، با چه نوع نگرشى به آينده. انسان بايد اين خطوط اصلى را در آن شخصى كه فكر ميکند الگوى او ميتواند باشد، جستجو كند و از آنها پيروى نمايد.
در خصوص وجود مقدس فاطمه زهرا(عليها السلام) چند جملهاي بگويم؛ شايد سررشتهاي براى تفكر در سيره بقيه معصومان و ديگر بزرگان شود:
حضرت زهرا(عليها السلام) در سنين شش ـ هفت سالگى بودند كه قضيه شعب ابىطالب پيش آمد. شِعب ابىطالب دوران بسيار سختى در تاريخ صدر اسلام است. دعوت علنى پيامبر شروع شده بود و مردم مكه ـ به خصوص جوانان و بردگان ـ به آن حضرت ميگرويدند. بزرگان طاغوت؛ مثل ابولهب، ابوجهل و ديگران، ديدند كه هيچ چارهاي ندارند جز اينكه پيامبر و همه مجموعه دور و برش را از مدينه اخراج كنند. همين كار را هم كردند. تعداد زيادى از مسلمانان را كه دهها خانوار ميشدند به همراه پيامبر، خويشاوندان پيامبر و حضرت ابوطالب از مكه بيرون كردند. اينها از مكه بيرون رفتند؛ اما كجا بروند؟
جناب ابوطالب، در نزديكى مكه در شكاف كوهى مِلكى داشت كه اسمش «شعب ابىطالب» بود. «شعب» يعنى همين شكاف كوه، يك درّه كوچك. گفتند به آن جا برويم. مسلمانان سه سال در
شعب ابىطالب در وضعيتى غير قابل تحمل، روزهاى بسيار گرم و شبهاي بىنهايت سردى را گذراندند.
چه قدر گرسنگى كشيدند، چه قدر سختى كشيدند، چه قدر محنت بردند، خدا ميداند.
يكى از دورههاي سخت پيامبر، آن جا بود. پيامبر اكرم در اين دوران، مسؤوليتش فقط مسؤوليت رهبرى به معناى اداره يك جمعيت نبود؛ بلكه بايد ميتوانست از كار خودش پيش اينهايي كه دچار محنت شدهاند، دفاع كند.
مىدانيد وقتى كه اوضاع خوب است، كسانى كه دور محور يك رهبرى جمع شدهاند، همه از اوضاع راضياند و مىگويند: خدا پدرش را بيامرزد، وضع ما را خوب كرد. اما وقتى سختى پيدا ميشود، همه دچار ترديد ميشوند و مىگويند: ايشان ما را به اين وضعيت دچار ساختند، ما كه نميخواستيم به اين وضع دچار شويم!
البته ايمانهاي قوى ميايستند. بالاخره همه سختيها به دوش پيامبر فشار ميآورد. در همين اثنا وقتى كه نهايت فشار روحى براى پيامبر بود، جناب ابوطالب كه پشتيبان پيامبر و اميد او بود، و خديجه كبرى كه او هم بزرگترين كمك روحى براى پيامبر بود، در ظرف يك هفته از دنيا رفتند؛ حادثه خيلى عجيبى است؛ يعنى پيامبر تنهاى تنها شد.
در چنين شرايطى، انسان واقعاً بىچاره ميشود. در اين شرايط، نقش فاطمه زهرا را ببينيد.
فاطمه زهرا در آن شرايط خطير و سهمگين، مثل يك مادر، مثل يك مشاور، مثل يك پرستار براى پيامبر بوده است. آنجا بود كه پيامبر فرمودند: فاطمه «امابيها»؛ مادر پدرش است. اين مربوط به وقتى است كه فاطمه يك دختر شش ـ هفت ساله بوده است. البته در محيطهاي عربى و گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى ميکنند؛ مثلا رشد يك دختر شش ـ هفت ساله به اندازه رشد يك دختر ده ـ دوازده ساله حالاى ما بوده است. اين احساس مسؤوليت است. آيا اين نميتواند براى يك جوان الگو باشد كه نسبت به مسايل پيرامون خودش زود احساس مسؤوليت كند، زود احساس نشاط كند؟ آن سرمايه عظيم نشاط را كه در وجود او هست، خرج كند براى اينكه غبار كدورت و غم را از چهره پدرى كه حدود پنجاه سال از سنش ميگذشته است، پاك كند. آيا اين نميتواند براى يك جوان الگو باشد؟ اين خيلى مهم است.(1)
1. برگرفته از فرمودههاي مقام معظم رهبرى در ديدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، 7/2/1377. دانشگاه اسلامى و رسالت دانشجوى مسلمان: جلد چهارم ص 18 تا 20.
زهرا در جبهه جهاد فرهنگى
از اساسيترين كارهاى پيامبران، امامان و ديگر مصلحان الهى، تلاش براى ريشهکني جهل و رذالت مردمان و شكوفاسازى عقل و فطرت ايشان بوده است. هيچ جامعهاي در مسير اصلاح به سامان نخواهد رسيد، مگر آنكه يكايك افراد آن از اخلاق و فرهنگى متعالى بهرهمند گردند. از اين روى در مسير اصلاح فرد و جامعه، اصلاحات اخلاقى و فرهنگى بر ديگر اصلاحات مقدم است.
قرآن كريم مهمترين وظايف پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) را اين گونه برميشمارد:
تلاوت آيات قرآن: يَتْلُوا عَلَيْهِمْ ءَايَاتهِ؛
تزكيه و تهذيب اخلاق: و يُزَكِّيهِمْ؛
تعليم قرآن و حكمت: وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتَبَ وَ الْحِكْمَةَ.(1)
دو وظيفه اخير، از مهمترين وظايف پيامبر است كه اولى به شكوفاسازى فطرت و اخلاق آدميان و ديگرى به بارورسازى عقل و فرهنگ ايشان اشاره دارد.
اين دو مقام، مربىگرى اخلاق و معلمى قرآن، از جمله مقامات ويژه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است كه بعد از ايشان به ائمه اطهار(عليهم السلام) منتقل ميشود.(2) هر يك از امامان(عليهم السلام) در طول عمر پربركت خويش، تلاشى بيامان در عرصه تعليم و تزكيت مردمان از خود بروز دادهاند. در همين راستا، اساسيترين كارِ آخرين مصلح بشرى، يوسف ناپيداى فاطمه «عجل الله تعالى فرجه» نيز تلاش براى اصلاح فرهنگى و اخلاقى فرد فردِ جامعه خواهد بود.
در ميان معصومان(عليهم السلام) جهاد فرهنگى امّالائمه، صدّيقه طاهره(عليها السلام) جايگاه و منزلتى ويژه دارد؛ چرا كه او دستپرورده مستقيم رسول خدا و استمرار وجود او است؛ علم او از علم پيامبر و سيره او همان سيره رسول خداست.
منبع علم و حكمت او قرآن است و يگانه مربى او، بهترين مفسّر و مبيّن قرآن.
منش او، همان منش رسول خداست كه عمر خويش را وقف تعليم و تزكيت انسانها
1. جمعه (62): 2.
2. با الهام از معارف قرآن (3-1)، آيتالله مصباح يزدى: ص 5 و 6.
نمود؛ همو كه يَتْلُواْ عَلَيْهِمُ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَاَبَ وَ الْحِكْمَةَ؛(1) آيات قرآن را براى مردم تلاوت ميفرمود (تا الفاظش را ياد بگيرند)، به تزكيه و تهذيب ايشان ميپرداخت و قرآن و حكمت را به مردم تعليم ميداد (تا حقيقت قرآن را بياموزند).
آرى، او همچون پدرش، مربى اخلاق بود و معلم قرآن؛(2) مقامى كه تنها از آنِ پيامبر و اهلبيت پاکنهاد او است.
او، عمرى را با تلاشى بيامان، در نهايت مهربانى و دلسوزى به تعليم و تبليغ معارف دين و تربيت دينباوران پرداخت؛ چرا كه روح او از جنس همان روحى است كه خداوند رحمان در وصف او چنين ميفرمايد: لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ؛(3) به راستى كه پيامبرى از ميان خودتان به سوى شما آمده است كه رنجهاى شما بر او سخت گران است؛ سخت مايل به هدايت شماست و بر مؤمنان رئوف و مهربان است.
زهرا، ميراثدار عطوفت و حكمت نبوى است. وجود او، همچون وجود رسول خدا، سراسر نورانيت و لبريز از عطوفت است.
گفتار او همه عين حكمت و درايت و سرچشمه نور و معرفت است؛ چرا كه پاره همان وجودى است كه هرگز از روى هواى نفس سخن نميگويد و كلام او جز وحى و الهام الهى چيزى نيست: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى؛(4) هرگز از
1. جمعه (62)، 2.
2. تعليم قرآن، صرف خواندن و آموزش الفاظ نيست؛ چرا كه خواندن قرآن براى يادگيرى ديگران، همان تلاوت است. منظور از تعليم قرآن، فهمانيدن معانى آن است و تعليم آنچه خود مردم نميفهمند: يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره(2): 151) در آيه ديگرى ميفرمايد: «وَ اَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِليْهِمْ؛ ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا آياتش را براى مردم تبيين نمايى (نحل(16): 44): از اين آيات معلوم ميشود كه آيات قرآن به تبيين احتياج دارد و وظيفه پيامبر(صلى الله عليه وآله) تبيين آنهاست كه اين تبيين مسلماً غير از تلاوت است. ما شيعيان معتقديم كه اين مقام براى معصومان(عليهم السلام)هم ثابت است و مقام معلمى قرآن، از آنِ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام)است. با الهام از معارف قرآن (3-1)، آيتالله مصباح يزدي: پاورقى ص 6.
3. توبه (9): 128.
4. نجم (53): 3-5.
روى هواى نفس سخن نميگويد. آنچه ميگويد جز وحيى كه بر او نازل شده، نيست. آموزگار او، همان فرشته بسيار توانا (جبرئيل) است.
نفخه قدس، بوى او؛ جذبه انس، خوى او *** منطق او خبر ز «لا يَنْطِقُ عَنْ هَوى» كند.(1)
روايت ذيل كه گزارشگر آن، مولاى متقيان على(عليهالسلام) است، نُماينده جلوهاى از رحمت بيکرانه و تلاش خستگيناپذير فاطمه(عليها السلام) در مقام تعليم و تربيت ميباشد:
روزى يكى از زنان مدينه خدمت حضرت زهرا (عليها السلام) رسيد و گفت: مادر پيرى دارم كه در مسايل نماز، سؤالات فراوانى دارد و مرا فرستاده است تا آن مسايل شرعى را از شما بپرسم.
حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود: بپرس!
آن زن، مسايل زيادى طرح كرد و براى هر يك از آنها، پاسخ شنيد.
در ادامه گفت و شنود، آن زن از كثرت پرسشها خجالت كشيد و گفت: اى دختر رسول خدا! از اين كه فراوان خدمت ميرسم و با سؤالاتى زياد شما را به زحمت مياندازم، معذرت ميخواهم!
فاطمه(عليها السلام) فرمود:
باز هم بيا و هر آنچه سؤال برايت پيش ميآيد، بپرس! آيا اگر كسى اجير شود كه بار سنگينى را به بالاى بام ببرد و در مقابل، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى براى او دشوار خواهد بود؟
گفت: خير.
حضرت ادامه داد:
من در ازاى هر مسألهاي كه پاسخ ميدهم، بيش از فاصله بين زمين تا عرش، جواهر و لؤلؤ پاداش ميگيرم؛ پس سزاوار است كه بر من سنگين نيايد.(2)
1. شعر از آيتالله غروى اصفهانى.
2. قالت فاطمه(عليها السلام): هَاتِى وَسَلِى عَمَّا بَدَا لَكِ، أَرَاَيْتَ مَن اكْتَرَى يَوْمًا يَصْعَدُ اِلَى سَطْح به حمل ثَقِيل وَ كَرَاهُ مِأَةَ اَلْفَ دِينَار يَثْقُلُ عَلَيْهِ؟ اَكْتَرَيْتُ أَنَا به کلِّ مَسْأَلَة بِأَكْثَرَ مِنْ مِلِْ مَا بَيْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ لُؤْلُؤًا فَأحْرَى اَنْ لا يَثْقُلَ عَلَىَّ. بحارالانوار: ج 2، ص 3. لئالى الاخبار: ج 2، ص 254. تفسير امام عسكرى(عليهالسلام): ص 340. محجة البيضاء: ج 1، ص 30.
بارى سيره عملى حضرت زهرا(عليها السلام) پر است از جلوههايي زيبا در مقام تعليم و تربيت و رشد دادن فرهنگِ مردمان.
بر همه داعيهداران اصلاحات فرهنگى ـ اعم از روحانيان، مبلغان، معلمان، استادان و مسؤولان فرهنگى كشور ـ لازم است كه با اسوهپذيري از سيره فاطمه زهرا(عليها السلام) به عرصه كارزار فرهنگى وارد شوند و زهرا گونه در مقابل غارتگران ايمان و فرهنگ مردم، سينه سپر سازند.
امروز نهتنها سكوت در مقابل هجوم فرهنگى پذيرفتنى نيست، بلكه مجاهدت در عرصه كارزار علمى و فرهنگى، واجبترين وظيفه و تكليف ماست. جنگ امروز، نه جنگِ نظامى كه جنگى فرهنگى است. سلاح كارآمد امروز هم، نه سلاح نظامى كه سلاح فرهنگى است. بايد همه باور كنيم كه با جنگى به مراتب خطرناکتر از جنگ 8 ساله مواجهيم. در آن جنگ، هدف، اشغال چند وجب از خاك ما بود؛ اما در اين جنگ، هدف نابودى ايمان ماست. به اندازه اهميت ايمان نسبت به خاك، اين جنگ فرهنگى مهمتر و خطيرتر از آن جنگ نظامى است.
در عرصه كارزار و دفاع نظامى، 598000 شهيد و فدايى وارسته، از جان خويش گذشتند و خون پاك خويش را تقديم كردند تا مرزهاى جغرافيايى ما محفوظ بماند. آيا در عرصه كارزار و دفاع فرهنگى كه بسى سختتر و خسارتبارتر است، به همان تعداد نيروى آماده و لايق شهادت و فدايى جانبرکف نياز داريم يا خير؟
جبهه حق بايد با تمام توان با سلاح علم، معرفت و منطقِ صحيح به مقابله با حزب شيطان بشتابد. هرگز جاى آن نيست كه در مبارزه با هجوم بيامان امواج ضلالت و فساد به حرکتهايي آرام و مورچهوار يا به فعاليتهاي سطحى و مقطعى دل خوش كنيم. بسيار خسارتبار خواهد بود اگر فكر كنيم كه در مقابل تاراج دين و ايمانِ مردمان و در مواجهه با گسيل انبوه شبهات به ذهنهاي فعال جامعه از سوى دشمن، تنها با تظاهرات، كاربرد سلاح نظامى يا ... ميتوانيم موفق باشيم و رسالت خويش را به انجام رسانيم. اين گونه ابزارها وقتى به كار ميآيد كه دشمن نيز با اين ابزار به ميدان آمده باشد. در حال
حاضر، دشمن با سلاح فرهنگ به عرصه كارزار آمده است و ما نيز بايد با سلاح فرهنگ به مقابله آن برخيزيم.
امروز، همه استعدادها و نيروها بايد بسيج شوند و به كمك نيروهاى رسمى در خط مقدم جهاد فرهنگى بشتابند؛ همان گونه كه در عرصه نبرد نظامى چنين كرديم و به پيروزى رسيديم.
آرى، بر همگان لازم است كه با اقتدا به حضرت زهرا و فرزندان او در مقابل شبيخون وسيع دشمن در عرصه فرهنگ، مردانه بايستند و در مقابل صدمات و مشكلات اين جهاد عظيم، صبور و شكيبا باشند و هيچگاه از مجاهدت علمى و عملى در قلمرو امور فرهنگى خسته نشوند و بدانند كه هر گام خالصانهاي كه در اين عرصه برميدارند و هر کلمهاي كه ميآموزانند، در پى دارنده اجرى بزرگ و مايه تقرب هرچه بيشتر به مادر مهربان شيعيان، صدّيقه طاهره(عليها السلام) و نزديكى به خداوند است؛ چرا كه از رهگذر اين جهاد فرهنگى سنخيت و شباهت بيشترى به ايشان مييابند و در عالم معنا به ايشان نزديکتر ميشوند.
... و اصل هم همين است كه در راستاى شباهت و سنخيت هر چه بيشتر با اهلبيت(عليهم السلام) تلاش كنيم و بدانيم كه هر چه بيشتر در كردار و گفتار بديشان شباهت يابيم، در مسير كمال، پيشرفت بيشترى داشتهايم و سزاوار عناياتِ مخصوصتري از ناحيه وجود كريم ايشان گشتهايم.
بدان اميد كه توفيق پيروى كامل از اين خاندان، قسمت و روزى ما گردد. اين گفتار را با جلوهاى ديگر از نورافشانىِ فاطمه زهرا(عليها السلام) در قلمرو تعليم و تربيت به پايان ميبريم:
«همسرِ» يكى از پيروان اهلبيت(عليهم السلام) در شهر مدينه، خدمت حضرت زهرا(عليها السلام) شرفياب شد و گفت:
شوهرم ميپرسد كه آيا او در زمره شيعيان شما ميباشد يا نه؟
حضرت در جواب او فرمودند: اِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ به ما أَمَرْناكَ وَ تَنْتَهِى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنا وَ إِلاَّ فَلا؛ اگر به آنچه شما را امر ميکنيم، عمل ميکني و از آنچه شما را بر حذر ميداريم، دورى ميکني، از شيعيان مايى و گرنه هرگز!
وقتى كه جواب حضرت زهرا به آن مرد رسيد، بسيار هراسان و مضطرب شد و با گريه و زارى مرتب ميگفت: واى بر من كه هميشه در آتش جهنم خواهم بود.
همسر آن مرد، دوباره خدمت حضرت زهرا(عليها السلام) بازگشت و حال زار همسرش را به ايشان گزارش داد. در اين هنگام، لسان پاك حضرت زهرا(عليها السلام) به كلامى لبريز از عطوفت و حكمت، گهربار گرديد كه تا قيام قيامت براى همه محبان اهلبيت(عليها السلام) مايه افتخار، اميد و سرور گشته است:
از جانب من به همسرت بگو: چنين نيست كه او گمان كرده است. شيعيان ما از بهترينهاي اهل بهشتند و نيز همه دوستان ما و دوستانِ دوستانِ ما و دشمنانِ دشمنانِ ما جملگى در بهشت خواهند بود.
كسانى كه با قلب و زبان تسليم ما اهلبيت شده باشند، چنانچه از فرمانهاي ما سرپيچى كنند و از نواهى ما و ديگر مهلكات، پرهيز ننمايند، هرچند از شيعيان [ حقيقى و كامل ] ما نيستند، ولى عاقبت از بهشتيان خواهند بود؛ اما بعد از آن كه از گناهانشان پاك و مطهر شوند: يا با بلاها و گرفتاريهاي دنيايى يا با انواع سختيها و مشكلات روز قيامت يا پس از چشيدن عذاب در طبقه سطحى جهنم.
و عاقبت به خاطر محبت و دوستىشان با ما، نجاتشان ميدهيم و ايشان را به پيشگاه خودمان منتقل خواهيم كرد(1)
زهرا در پهنه وظايف خانوادگى
از نظرگاه اسلامى،خانواده، هسته مركزى جامعه است. تشكيل خانواده، رهاوردهاى پرارزشى براى مرد و زن به ارمغان ميآورد. اولين رهاورد ازدواج، ارضاى صحيح نيازهاى جنسى مرد و زن است. از ديدگاه اسلام تأمين درست نيازهاى جنسى، نهتنها به هيچ وجه مذموم نيست بلكه عملى مقدس و پسنديده به شمار ميآيد. اسلام، دينى جامعنگر است و تأمين هر يك از نيازهاى غريزى و فطرى انسان را تا جايى جايز
1. قَالَتْ فَاطمه (عليها السلام): قُولِى لَهُ: لَيْسَ هَكَذَا، شِيْعَتُنَا مِنْ خِيَارِ أَهْلِ الجَنَّةِ وَ كُلُّ مُحِبِّينا وَ مَوَالِىَ أَوْلِيَائِنَا وَ مُعَادِى أَعْدَائِنَا. وَ المُسْلِمُ بِقَلْبِهِ و لِسَانِهِ لَنا، لَيْسُواْ مِنْ شِيْعَتَنا اِذَا خَالَفُوا أَوَامِرَنَا و نَوَاهِينَا فِى سَائِرِ الْموبِقَات وَ هُمْ مَعَ ذَلِكَ فِى الْجَنَّةِ، وَلَكِنْ بَعْدَ مَا يُطَهِّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلايَا وَ الرَّزَايَا أَوْ فِى عَرَصَات ِالْقِيَامَةِ بِأَنْوَاعِ شدائِدِهَا أَوْ فِى الطّبَقِ الْأَعْلى مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذَابِهَا اِلَى اَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا وَ نَنْقُلَهُمْ اِلَى حَضْرَتِنَا. بحارالانوار: ج 65، ص 155. لئالى الاخبار: ج 5، ص 156. تفسير امام حسن عسگرى(عليهالسلام): ص 308. تفسير البرهان: ج 4، ص 21.
ميشمارد كه ضررى به نيازهاى ديگر وارد نياورد. از اين روى اسلام بىبند و بارى و لجامگسيختگىهاى جنسى را روا نميدارد.
ارضاى صحيح غريزه جنسى، اولين اثرى است كه از تشكيل خانواده حاصل ميشود؛ اما آيا زندگانى مشترك مرد و زن تنها براى تأمين اين غريزه است؟!
پندارى كه امروزه در غرب رواج يافته، اين است كه هيچ نيازى به تشكيل خانواده نيست؛ چرا كه نيازهاى جنسى را بدون تشكيل خانواده نيز ميتوان تأمين كرد. به راستى اگر تنها فايده تشكيل خانواده، برطرف كردن نيازهاى جنسى بود، شايد اين پندار، نامعقول نميبود؛ از چشمانداز اسلامى، اين رهاورد، اولين و كمترين فايدهاي است كه بر زندگى خانوادگى مترتب ميشود.
دومين رهاورد خانواده، پيدايش آرامش روحى ـ روانى در وجود هر يك از مرد و زن است: وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِّنْ اَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُواْ اليها ... ؛(1) و از نشانههاي او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد ... . در اين آيه شريف به اثر روحى ـ روانى ازدواج اشاره شده است: براى شما همسرانى آفريديم تا در كنار آنها آرامش يابيد.
سومين رهاورد تشكيل خانواده، آرامشى عاطفى در سايهسار عشق و محبت است. در انسان، به خصوص پس از بلوغ جنسى، اين احساس پديدار ميشود كه ميخواهد عشق بورزد و به او عشق ورزيده شود؛ دوست بدارد و دوست داشته شود. از اين روى هر روز در پى كسى روان ميشود و به او دل ميبندد؛ اما پس از مدتى شيرازه آن دوستى در هم ميريزد و او با شکستهايي روحى و عاطفى مواجه ميگردد. كم نيستند جوانانى كه عمرشان را در اين گرداب هايل به هدر ميدهند و در نتيجه به بيماريهايي روان ـ تنى چون: افسردگى، پريشانى، انزواطلبى، ضعف اعصاب، اضطراب و ... مبتلا ميشوند.
«ميل به محبوبيّت و عشقورزي» از گرايشهاي فطرى انسان است كه ارضاى كامل آن جز در سايه زندگى خانوادگى امکانپذير نيست. هر جوانى با يك ازدواج سنجيده و
1. روم (30): 21.
حسابشده ميتواند محبوب خويش را بيابد؛ به او عشق بورزد و از جانب او عشق ببيند.
در ادامه آيه مذكور بر اين رهاورد مهمِ تشكيل خانواده، مورد تأكيد شده است: وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً؛ در ميان شما دوستى و مهرى عميق برقرار ساخت.
اسلام براى استوارسازى و تعالى اين مودّت و رحمت در ميان همسران، دستورهاى حقوقى و اخلاقى فراوانى ارائه فرموده است تا كانون خانواده را به بهشتى از صفا، صميميت و محبت تبديل گرداند. نياز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در خانوادههايي كه بر پايه ارزشهاي اخلاقى اسلام استوار ميشود، به بهترين وجه تأمين ميگردد. در جوامع غربى و خانوادههايي كه دستورهاى اسلامى و توصيههاي اخلاقى در آنها رعايت نميشود، عشق واقعى و پُردوامى يافت نميشود. زنان در اين خانوادهها، معمولاً دچار اضطرابهاي روحى و خلأهاى شديد عاطفى ميشوند كه همين امر، روح و روان بچهها را در دوران باردارى، شيردهى و پس از آن دچار اختلالات روانى ميکند.
چهارمين رهاورد تشكيل خانواده، تولد فرزند و ارضاى ميل مادرى در بانوان و تأمين ميل پدرى در مردان است. با تولد فرزند، خانواده وارد مرحله جديدى ميشود و مسؤوليتى خطير بر دوش آن قرار ميگيرد؛ مسؤوليت تأمين و تربيت همهجانبه فرزند و در نتيجه مسؤوليت تأمين سلامت جامعه. آينده هر جامعهاي در گرو اِعمال اين مسؤوليت در خانوادههاست؛ چرا كه سلامت هر جامعهاي در گرو سلامت افرادى است كه در خانوادهها تربيت و پرورش مييابند. با توجه به همين فايده چهارم است كه تفاوتها بين وظايف و حقوق زن و مرد، پديدار ميشود. سه فايده اول (ارضاى غريزه جنسى، آرامش روحى و آرامش عاطفى) براى هر يك از مرد و زن به طور مشترك و يكسان حاصل ميشود؛ اما در مورد چهارم (ارضاى ميل مادرى و تأمين ميل پدرى) وظيفه و نقش هر يك از زن و مرد با يكديگر تفاوت مييابد.
نقش مادر در اين عرصه، به طور طبيعى توليد، شيردهى و تحمل رنجهاي طاقتفرساي پرورش فرزند است؛ نقشى كه تنها از عهده مادر بر ميآيد و قابل انتقال به مرد نيست.
مادران ميبايد آرامش كامل روحى ـ روانى داشته باشند تا بتوانند فرزندان سالمى به دنيا آورند و پرورش دهند؛(1) از اين روى وظيفه تأمين نيازهاى اقتصادى خانواده بايد بر عهده مرد نهاده شود تا زنان دچار خستگيهاي ناشى از كار و فعاليت روزانه براى كسب درآمد نشوند. بنابراين بايد تفاوتهاي تكوينى مرد و زن در گستره به ثمر رسانى خانواده (تولد و پرورش فرزند) در حقوق و تكاليف پدر و مادر تأثير بگذارد. در اين عرصه بايد حقوقى به نفع زن در نظر گرفته شود و حداقل، بار تأمين اقتصادى زندگى از دوش او برداشته شود تا بتواند به وظايف خويش در مقام همسرى و مادرى به بهترين نحو عمل كند.
اگر طبق ارزشگذاريهاي اسلام چنين امتيازاتى براى زن در نظر گرفته نشود، اولين جايى كه به زن ظلم ميشود، داخل خانه خواهد بود.
تفاوتهايي كه اسلام ميان وظايف و حقوق زن و مرد قايل شده است، جملگى برخاسته از اختلافهاي تكوينى آنهاست كه رعايت اين تفاوتها براى سلامت و استوارى شيرازه خانواده و در نتيجه سلامتى جامعه بسيار لازم و ضرورى است.(2) اينجاست كه بر اساس تفاوت استعدادهاى تكوينى مرد و زن، بحث چگونگىِ تقسيم وظايف پيش ميآيد.
تقسيم كار در خانواده
در باور جامعهشناسان، ضروريترين عامل در استوارى هر كانون انسانى، «تقسيم كار» است. تمدن انسانى از احساس نياز به تقسيم كار شروع ميشود. جامعهاي را ميتوان
1. هم از نظر علمى و هم از نظر روايى ثابت شده است كه وضع روحى ـ روانى مادر به هنگام باردارى و دوره شيردهى در سلامت روحى فرزند مؤثر است. اگر مادر در محيطى آرام، باصفا و دور از نگرانى،هيجان و خستگى اين دوران را بگذراند، روح و روان فرزند نيز از سلامت و آرامش مطلوبى برخوردار ميشود.
2. در اسلام، از آنجا كه وظيفه طاقتفرساي خانهداري و نيز حمل، شيردهى و پرورش فرزند بر عهده مادر است، وظيفه تأمين اقتصادى مادر و فرزند بر عهده پدر قرار ميگيرد. از سوى ديگر اسلام با نگاهى واقعبينانه به وظايف هر يك از مرد و زن، ارث مرد را دو برابر زن قرار ميدهد تا سرمايه و امكانات بيشترى در اختيار مردان قرار گيرد و در عرصه فعاليتهاي اقتصادى و تأمين هزينههاي خانواده موفقتر باشند. كسانى كه دورادور به قانون ارث مينگرند، شايد آن را ظلمى در حق زنان بينگارند؛ ولى با نگاهى ژرف به گستره وظايف هر يك از زن و مرد، نهتنها ظلمى صورت نگرفته، بلكه از اين رهگذر عدالت و تعادل مطلوبى در عرصه وظايف خانوادگى برقرار شده است.
متمدن ناميد كه هر يك از افراد آن عهدهدار وظيفهاي ويژه باشند؛ به گونهاي كه در نهايت، بازده و ثمره همه كارها بين همه افراد آن جامعه به عدالت و انصاف توزيع گردد.
اولين تقسيم كار در کوچکترين واحد اجتماعى، يعنى خانواده صورت ميپذيرد. چگونگى تقسيم وظايف ميان مرد و زن در عرصه كوچك خانواده، زيربناى تقسيمبندىهاى ديگر در پهنه وسيع جامعه ميگردد. از اين روى بحث از چگونگى تقسيم كار در گستره خانواده جايگاه و اهميت ويژهاي دارد.
حكمت الهى بر آن قرار گرفته كه هر چيزى در عالم به صورت جفت آفريده شود: مِنْ كُلِّ شَىْء خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ؛(1) هر شيئى را به صورت جفت آفريديم.
جفت آفريده شدن هر گونهاي از موجودات اين عالم و تفاوتهاي ميان آنها، از لوازم خلقت و ضروريات تكوينىِ آفرينش است؛ تا جايى كه بقاى اين عالم در گرو چنين تفاوتهايي ميباشد. دوگانگيهاي تكوينى موجود ميان دو جنس مؤنث و مذكر تفاوتهايي را در تقسيم وظيفهها و نقشها ايجاب ميکند. تقسيم كار ميان مرد و زن، به هر ميزان كه با استعدادهاى فطرى و تكوينى ايشان هماهنگ و متناسب باشد، ثمرهها و بهرههاي بيشترى در پى خواهد داشت.
تقسيم كار در خانه زهرا(عليها السلام)
در تعيين چگونگى تقسيم كار، بيش از هر چيز ميبايد به استعدادهاى تكوينى مرد و زن نظر داشت و چنين دقت نظرى بدون بهره گيري از افق برتر وحى امکانپذير نخواهد بود؛ چرا كه عقل کوتهانديش بشر به تنهايى و بدون الهام از خالق، هرگز نخواهد توانست استعدادهاى شگفت نهاده شده در ضمير آدمى را باز شناسد. از اين روى در تعيين الگوى تقسيم كار در عرصه خانواده بايد به دنبال نمونههايي بود كه پشتوانههايي وحيانى دارند. با نظر به اين نكته، به سيره زندگانى بهترين اسوههاي الهى روى ميآوريم تا جستوجوگر کاملترين شيوه در گستره تقسيم كارهاى خانوادگى باشيم.
1. ذاريات (51):49.
زندگى مشترك على و فاطمه(عليهم السلام) کاملترين اسوه در مسايل خانوادگى است. آنچه در خانه زهرا(عليها السلام) صورت ميپذيرفت، جملگى از حكمت بىكران الهى الهام گرفته بود. تقسيم كار در اين خانه نورانى از علم و حكمت نبوى سرچشمه ميگرفت: تدبير كارهاى منزل بر عهده زهرا(عليها السلام) و تدبير امور بيرون منزل بر دوش على(عليهالسلام).
آن هنگام كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنين تقسيم كارى را به على و زهرا(عليها السلام)پيشنهاد فرمود، فاطمه خوشحالى و رضايت خويش را اينگونه ابراز نمود:
جز خدا كسى نميداند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه مسرور و خوشحال شدم؛ چرا كه رسول خدا مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است، باز داشت.(1)
طرح پيشنهادى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بيش از هر چيز ناظر به استعدادهاى طبيعى و تكوينى هر يك از مرد و زن است؛ طرحى كه در عرصه وظايف خانوادگى، نه زنسالارى را تجويز ميکند نه مردسالارى را؛ بلكه دربردارنده تقسيم كارى عادلانه در سايهسار ايثار و صميميت است.
جامعه جاهليت بر پايه «مردسالارى» بنا شده بود. اسلام، اين بت مردگرايى را در هم شكست و به زن عزت و شرافتى بينظير عطا فرمود. از ديدگاه اسلام، مرد حق ندارد همسر خويش را به چشم يك خدمتكار بنگرد و كارهاى خانه را وظيفه واجب او بينگارد. اين صفا، ايثار، صميميت، رأفت و عطوفت زن است كه زمينه پذيرش كارهاى طاقتفرسايي چون: خانهداري، فرزنددارى و همسردارى را پديد ميآورد.
از اين روى اسلام مرد را موظف ميکند كه همچون گلى پربها از همسر خويش مراقبت كند.
در زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چشمهاي خطابينى گمان ميکردند زن در عرصه خانواده، موظف به انجام هر گونه خدمتى است. خطا بودن اين نگرش را پيامبر با اين بيان نورانى گوشزد فرمودند: اَلْمَرْأَةُ رَيْحانَةٌ لَيْسَتْ بِقَهْرِمَانَةٌ(2)؛ زن گلى خوشبوست، نه قهرمانى نيرومند.
1. قالت فاطمه(عليها السلام): فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِى مِنَ السُّرُورِ اِلّا اللَّه بِاكْفَائِى رَسُولُ اللَّه تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ.بحارالانوار: ج 43، ص 81 و 31. وسائل الشيعة: ج 14، ص 123. تفسير البرهان: ج 1، ص 282. كوكب الدرّى: ج 1، ص 151.
2.بحارالانوار: ج 103، ص 253. شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد: ج20، ص 313. اعلامالدين: ص 288.
اين فرمايش پيامبر كه بر اساسِ لطافتهاى تكوينى روح و جسم زن استوار گشته است، زن را در عرصه خانواده چون گلى خوشرنگ و بو مىشمارد كه به ملاطفت و مراقبت نيازمند است. البته گل بودنِ زن در كانون خانواده است؛ نه در ميدانهاي اجتماعى، اقتصادى، سياسى و ... .(1)
تقسيم كار از چشمانداز عرفانى
هر موجودى به فراخور ظرفيتهاي وجودى خويش، جلوهنماي پرتوى از صفات حضرت حق است. امكان اين جلوهنمايي در وجود انسان، اين برترين آفريده الهى، از هر موجود ديگرى بيشتر است. وجود هر انسانى نمايانگر شعاعى از نور جمال و جلال الهى است كه به ميزان قرب او به اين يگانه منبع بىكران نور، توان پرتوافشانى و جلوهنمايي بيشترى در آن پديدار ميشود. از آن جا كه شکلگيري نظام احسن الهى در عرصه اجتماعِ انسانى وابسته به تجلى و ظهور كامل اسما و صفات الهى است، ميبايد توان و استعداد اين جلوهنمايي در هر يك از گونههاي انسانى كه زيربناى جوامع انسانى ميباشند، نهاده شود. اين استعداد و توانايى، طبق حكمت الهى در وجود يكايك افرادِ گونههاي بشرى (زن و مرد) قرار داده شده است. طبق مشيت الهى هر يك از دو جنس مرد و زن، استعداد جلوهنمايي تمام اسما و صفات الهى را در فطرت خويش دريافت داشتهاند؛ استعداد تجلى صفات جمال و جلال الهى در وجود هر يك از گونههاي انسانى شدت و ضعف ميپذيرد. به ديگر سخن، درونمايههاي فطريى كه زمينهساز مظهريت اسما و صفات الهى در وجود انسان است، در دو جنس زن و مرد متفاوت است:
زن، داراى ظرفيت و يارايى بيشتر براى مظهريت صفات جمال الهى؛
مرد، واجد لياقت و توانايى فزونتر براى مظهريت صفات جلال الهى.
آيات و روايات پُرشمارى، گوياى اين حقيقتند كه وجود زن در جلوهنمايي صفات جمال الهى تواناتر است؛ صفاتى چون: رأفت، عطوفت، رحمت، گذشت، محبت،
1. با الهام از فرمودههاي مقام معظم رهبرى در سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، 30/6/79.
لطافت، ظرافت و ...؛ بر خلاف وجود مرد كه در بروز صفات جلال الهى يارايى بيشترى دارد؛ صفاتى مانند: صلابت، قاطعيت، قدرت و ... .
افزون بر آيات و روايات، رهاوردهاى علم روانشناسى و آمار و تجربه نيز نشانگر اين حقيقت است كه صلابت، قدرت، قاطعيت و ميل به كارهاى سخت و سنگين در وجود مردان و در مقابل؛ لطافت، ظرافت، حساسيت، و ميل به كارهاى دقيق و ظريف در وجود زنان بيشتر است. آدمى، چه زن و چه مرد، براى بهترين بهرهوريها از سرمايه عمر و نيل به بالاترين كمالاتِ درخور، بايد استعدادهاى فطرى خويش را باز شناسد و براى شكوفايى و رشد آنها تلاش كند. اگر آدمى، با شناسايى استعدادهاى ويژهاش در به ظهور رسانيدن صفات الهى، براى شكوفايى اين استعدادها، حركت نمايد، به رشد و پيشرفتى چشمگير در عرصه سلوك به سوى خداوند دست خواهد يافت؛ اما ناشناختگى اين استعدادها، كاهلى در شكوفاسازى آن، به كارگيرى ناصحيح آن يا افراط و تفريط در به كارگيرى هر يك از آنها موجب ركود، انحراف يا سقوط آدمى از مسير تكاملى او خواهد شد.
همسردارى زهرا(عليها السلام)
وصول به مقام قرب الهى تنها در سايه انجام وظيفه امکانپذير است. هر كه ميخواهد به اوج سعادت و كمال خويش در دنيا و آخرت نايل آيد، بايد بنگرد كه خداوند از او چه خواسته است. وظايف الهى انسان را ميتوان در سه دسته كلى مطرح ساخت:
1. وظايف مشترك بين زن و مرد؛ وظايفى كه هر يك از مرد و زن ميبايد به طور مستقل انجام دهند تا خويش را به كمال نهايى نزديك گردانند؛ وظايفى چون: نماز، روزه، زكات، خمس، حج، علمآموزي، انفاق، صدقه، قرضالحسنه و... ؛
2. وظايف مختص زن؛ وظايفى كه به سبب ويژگيها و استعدادهاى ويژه زنان به ايشان اختصاص يافته است. ساختمان بدنى و روحىِ لطيف زن اقتضا ميکند كه كارهاىِ
نيازمند لطافت، ظرافت، رأفت، دقت، درايت و گذشت به او محوّل شود؛ كارهايى چون: خانهداري، همسردارى، حمل، شيردهى و پرورش فرزند و... ؛
3. وظايف مختص مرد؛ وظايفى كه بر اساس تواناييها و ظرفيتهاي تكوينى مخصوص مردان به ايشان اختصاص يافتهاست. ساختمان طبيعى و تكوينى جسم و روح مرد اقتضا ميکند كه كارهاى سخت و سنگين كه نيازمند قدرت، قاطعيت، صلابت و... است بر عهدهاش قرار گيرد. كارهايى چون: فعاليت اقتصادى براى تأمين نيازهاى مادى خانواده، فعاليتهاي اجتماعى و سياسى، جهاد و جنگاورى و... .
حال اين سؤال طرح ميشود كه چرا خداوند براى مردان راهى به سوى خويش گشوده است كه زنان را از آن محروم ساخته است؟! يكى از بهترين و سريعترين راههاي تقرب به خداوند، جهاد و شهادت در راه او است كه زنان از آن محرومند. چرا حكم جهاد و شهادت تنها ويژه مردان است و زنان از اين حكم معاف گشتهاند؟!
اين مسأله در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز به گونههاي مختلفى طرح ميشد و در آن زمان بانوانى كه خالصانه آرزو داشتند تا از ثواب عظيم جهاد بهرهمند شوند و ميخواستند از ميانبر شهادت، به بارگاه پروردگارشان راه يابند، گرد هم آمدند و در اينباره به بحث و گفتوگو نشستند. عاقبت نتيجه آن شد كه مسأله را با پيامبر در ميان گذارند و از ايشان چاره جويند. پس از ميان خود زنى بافضيلت را كه در خطابه و سخنورى ممتاز بود، انتخاب كردند و او را در مقام نماينده خويش، خدمت پيامبر فرستادند.
اين بانو به مسجدِ پيامبر رفت و پس از عرض سلام و ادب، سؤال بانوان را با بيانى بسيار شيوا و جذاب و كلماتى بسيار ظريف و دقيق، در جمع مردانِ حاضر در مسجد طرح كرد. مضمون سخن او اين بود كه يا رسولالله! همه فضيلتها ويژه مردان است و ما زنان از اين راه تكامل و سعادت محروم گشتهايم. يا رسولالله! در حالى كه باب جهاد و شهادت به روى ما بسته شده است، چگونه ميتوانيم از ثواب اين فضيلت عظما بهرهمند شويم؟ آيا راه جبرانى براى زنان وجود دارد؟!
پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از شنيدن دقيق سخنان اين بانو فرمودند: جَهادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛(1) جهاد زن، همسردارى نيكوى او است. درست است كه جهاد بر شما واجب نيست و از راه جنگ در جبههها نميتوانيد به ثواب جهاد نايل شويد؛ اما چنين نيست كه از فضيلت و ثواب جهاد نيز محروم مانده باشيد. شما ميتوانيد در خانههاي خويش اعمالى انجام دهيد كه شما را در ثواب مجاهدان و جنگاوران جبهههاي اسلام شريك گرداند و آن عمل، «همسردارى خوب و نيكو» است. شما ميتوانيد از اين راه به ثواب مجاهدانى نايل شويد كه هستى خويش را فداى اسلام ساختهاند.(2)
اما علت اين همه تأكيد بر مسأله «همسردارى» چيست؟ چرا در مقابل جهاد كه بر مردان واجب شده، «همسردارى نيكو» براى زنان لازم گشته است؟! حكمت همترازىِ «همسردارى شايسته زن» با «جهاد و از جان گذشتگى مرد» چيست؟!
طبق مشيت الهى، زندگى مرد و زن به طور طبيعى و تكوينى، به هم وابسته شده است.
خانواده، واحد مشتركى است كه ميتواند اين اقتضاى طبيعى را به بهترين وجه تأمين كند و زن و مرد را به اوج تكامل و سعادت برساند. موفقيت هر يك از مرد و زن در انجام وظايف اختصاصى خود، در گرو سلامت روابط خانوادگى است. زن، هنگامى ميتواند وظايف ويژه خويش را به سامان رساند كه از پشتوانههاي روحى، عاطفى، اقتصادى و... از جانب همسرش برخوردار باشد.
مرد نيز، هنگامى ميتواند با خاطرى آرام و آسوده به فعاليتهاي مخصوص خويش، از جمله جهاد در راه خدا، همت گمارد كه به وجود يارى شايسته و از خود گذشته در محيط خانواده دلگرم باشد. اگر در روابط خانوادگى؛ خودخواهى، تندخويى، بياحترامي، پردهدري و... حاكم باشد، آنچنان آشفتگى روحى و پريشانى روانى بر
1. تحف العقول: ص 60. مكارم الاخلاق: 215.
2. ر.ك. الميزان: ج 4، ص 350.
وجود مرد و زن سيطره خواهد يافت كه هر دو را از بهرهها و روزيهاي مادى و معنوى زندگانى محروم ميکند. اگر نا به سامانى و ناهماهنگى بر روابط همسران سايه افكند، هم سير مادى و هم سير معنوى زندگانى مختل خواهد شد؛ نه زن خواهد توانست به وظايف اختصاصى خويش در گستره خانهداري، همسردارى، بچهداري و... به خوبى عمل كند و نه مرد ميتواند وظايف ويژه خويش را در عرصه جامعه به انجام رساند. به طور كلى، صفا و نشاط در روابط خانوادگى بهترين پشتوانه براى موفقيت مرد و زن به شمار ميرود كه در برقرارى اين صفا و صميميت، نقش زنان بسى مؤثرتر و چشمگيرتر است.
كليد آرامش، نظم، انضباط و صميميت خانواده در دست زنان است و از اين روى آسودگى خاطر و آرامش روحى ـ روانى مرد نيز در عرصه فعاليتهاي اجتماعى، وابسته به نوع رفتار و منش زن در خانه خواهد بود. اين قاعده در قلمرو همه وظايف فردى و اجتماعي مرد، سريان دارد؛ از گستره عبادات فردى گرفته تا عرصه فعاليتهاي اجتماعى؛ مانند تجارت، تحصيل علم، جهاد و... .
آرى، مردان در حداقل نيمى از موفقيتهاي مادى و معنوى، وامدار همسرانشان ميباشند. اين بانوان هستند كه ميتوانند با درايت، كياست، گذشت و رفتار شايسته خويش، كانون خانواده را به بهشتى از شور، نشاط، صميميت و صفا مبدل سازند و از اين رهگذر زمينه موفقيت و پيشرفت زندگى مشتركشان را در همه عرصههاي مادى، معنوى، فردى و اجتماعى فراهم آورند.
بنابراين بانوان به هر ميزان كه در فراهمآوري محيطى آرام، باصفا، پرنشاط و صميمى در كانون خانواده تلاش كنند، به همان ميزان در فضيلت و ثواب عبادتها و فعاليتهاي شوهرانشان شريك خواهند بود. از اين روى بانوان نهتنها از فضايل بر شمرده مردان محروم نيستند، بلكه ميتوانند از رهگذر تلاشى مخلصانه در كانون خانواده در همه فضايل آنان شريك شوند و حتى بر ايشان سبقت گيرند و به ثوابى دست يابند كه مردان
از آن محروم باشند؛ چرا كه ارزش هر عملى در گرو درجه اخلاص آن است
ممكن است نيت مرد ناخالصى داشته باشد؛ اما همسرش با نيتى پاك و براى تحصيل رضاى خداوند با خوشرفتاري و از خودگذشتگى، محيطى انرژيبخش و روحافزا در خانواده فراهم آورد و در سايه اين تلاش مخلصانه، هم در ثواب عبادات و فعاليتهاي همسر شريك شود، هم به ثوابى عظيم از رهگذر اخلاصش دست يابد.
«شوهردارى» يك فن و هنر است؛ هنرى كه بيش از هر فن و هنر ديگرى محتاج ظرافت، دقت، درايت و كياست است. بانوان براى موفقيت در اين عرصه خطير، بيش از هر چيزى به يافتن اسوهاي جامع نياز دارند تا با اقتداى همهجانبه به سيره عملى او به بهترين شكل عمل كنند. در عرصه اين هنر، اسوهاي يگانهتر و جامعتر از فاطمه زهرا(عليها السلام) پيدا نميشود.
فاطمه(عليها السلام) از آن هنگام كه قدم به خانه شوهر نهاد، روحيات و موقعيت ويژه همسرش را با كمال كياست دريافت و به زودى توانست خود را با شرايط خاص مادى و معنوى شوهرش سازگار كند. رفتار اين برترين بانوى جهان در عرصه شوهردارى چنان در اوج صفا، مهربانى، همراهى، همدردى و دلسوزى است كه تنها يك نگاه مهرانگيز او كافى بود تا تمام خستگيها و گرفتگيها از روح و جسم همسرش به در آيد.(1)
در سيره اين بانوى يگانه است كه هنر ظريفى چون «جلب رضايت و خشنودى همسر» جامعترين مصداق خود را مييابد؛ تا جايى كه همسرش در شأن او ميفرمايد: به خداوند سوگند!... زهرا تا آن زمان كه خداوند او را به سوى خود بُرد، مرا ناراحت نساخت و عملى انجام نداد كه مرا ناخشنود كند.(2)
جلوههايي بسيار زيبا از زندگانى دُردانه بانوان، وجود دارد كه پرداختن به آنها مجالى بسيار وسيع و جداگانه ميطلبد؛ جلوههايي چون: اوج ادب و همراهى با شوهر، توجه
1. با الهام از فرموده امام على(عليهالسلام): وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ اليها فَتَنْكَشِفُ عَنِّى الْهُمُومَ وَ الْاَحْزَانَ؛ هرگاه كه به چهرهاش مينگريستم، تمام غم و اندوهم برطرف ميشد. كشف الغمّة: ج1، ص 492.
2. الامام على(عليهالسلام): فَوَ اللّه ما أَغْضَبْتُها وَ لا أَكْرَهْتُها عَلَى اَمْر حَتَّى قبضها اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا اَغْضَبْتَنِى وَ لَا غَضَبَتْ لِى اَمْراً. كشف الغمّة: ج1، ص 492.
كامل به روحيات معنوى و مسؤوليتهاى ويژه همسر، كمال ايثار و از خودگذشتگى در مقابل همسر، اوج خوشرفتاري و خوشگفتاري با شوهر، تجهيز روحى ـ روانى همسر براى جهاد، آلودهسازي خاطر همسر در عرصه تهذيب و پرورش فرزندان، تحمل و صبر در مقابل كمبودهاى مادى، كمك به خودكفايى و استقلال اقتصادى خانواده و... .
در اين مقام، به تحليلى زيبا از شوهردارى زهرا(عليها السلام) در آينه كلام فرزند پاکنهادش، ديده و دل ميسپاريم:
شما ببينيد شوهردارى فاطمه زهرا چگونه بود. در طول ده سالى كه پيامبر در مدينه بودند، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت على(عليهم السلام) با همديگر زن و شوهر بودند. در اين نُه سال، جنگهاي كوچك و بزرگى ذكر کردهاند (حدود شصت جنگ اتفاق افتاده)، در اغلب آنها اميرالمؤمنين هم بوده است. حالا شما ببينيد، او خانمى است كه در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ ميماند ـ اين قدر جبهه وابسته به او است ـ از لحاظ زندگى هم وضع رو به راهى ندارند؛ همان چيزهايى كه شنيدهايم: وَ يُطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيًما وَ اَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه؛ يعنى حقيقتاً زندگى فقيرانه محض داشتند. در حالى كه دختر رهبر است، دختر پيامبر است، يك نوع احساس مسؤوليت هم ميکند.
ببينيد انسان چه روحيه قوىيى بايد داشته باشد تا بتواند اين شوهر را تجهيز كند، دل او را از وسوسه اهل و عيال و گرفتاريهاي زندگى خالى كند، به او گرمى بدهد، بچهها را به آن خوبى تربيت كند. حالا شما بگوييد امام حسن و امام حسين، امام بودند و طينت امامت داشتند؛ زينب كه امام نبود. فاطمه زهرا(عليها السلام) اينگونه خانهدارى، شوهردارى و كدبانويى كردند و اين طور محور زندگى فاميل ماندگار در تاريخ قرار گرفتند. آيا اينها نميتواند براى يك دختر جوان، يك خانم خانهدار يا مشِرف به خانهدارى الگو باشد؟ اينها خيلى مهم است.(1)
1. از فرمودههاى مقام معظم رهبرى در ديدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، 7/2/1377. دانشگاه اسلامى و رسالت دانشجوى مسلمان در بيانات مقام معظم رهبرى: ص 20 و 21.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org