فصل سوم:
اسوهپذيرى از سيره فاطمى
اهميت اسوهپذيرى
انواع اسوهپذيرى
خطاها در اسوهپذيرى
آفتهاي اسوهپذيرى
روشهاي اصلاح اسوهپذيرى
اسوهپذيرى از چشمانداز قرآنى
فاطمه، اسوهاي دُردانه
عوامل تأثيرگذار بر شخصيت اسوهها
اختيار، مهمترين عامل تأثيرگذار
عوامل مؤثر در شكلگيرى شخصيت فاطمه
شيوه اسوهپذيرى از سيره فاطمى
اهميت اسوهپذيرى
انسان، اين شاهكار آفرينش، در نهاد خويش هماره رو به سوى كمال دارد و با اشتهايى سيريناپذير در تكاپوى صعود به مدارج كمال، تعالى و ترقى است.
تكامل و حركت استكمالى انسان عبارت است از تغييراتى تدريجى در راستاى شكوفايى و به فعليت رسانى استعدادهاى فطرى.
اين تغييرات به وسيله نيروهاى به وديعت نهاده شده در سرشت کمالگراي آدمى و با استفاده از شرايط و امكانات خارجى انجام ميپذيرد.(1)
در راستاى عروج به قلههاي رفيع ترقى و كمال، يكى از کاريترين نيروهاى فطرى آدمى ميل به تقليد و اسوهپذيري؛ و يكى از امكانات خارجى، سيره و تجربه كمال يافتگان است.
احساس الگوخواهى فطرى و درونى از يك سو و مشاهده سير تكاملى به كمال رسيدگان از ديگر سوى، انسان را واميدارد تا براى رسيدن سريعتر به كمال مطلوب، روش و سيره آن تکامليافتگان را الگوى خويش سازد و تلاشى آگاهانه و هدفدار براى ايجاد هماهنگى و انسجام رفتارى با الگوهاى خويش در پيش گيرد.
انواع اسوهپذيرى
چنانكه گروهى از روانشناسان نيز گفتهاند، تقليد و الگوپذيرى ـ به معناى عام آن ـ بر سه قسم است: محاكات، تقليد بالمعنىالاخص، اقتباس.
1. محاكات: تقليد ناآگاهانه و عارى از هرگونه انديشه و تشخيص را محاكات گويند؛
1. خودشناسى براى خودسازى، آيتالله مصباح يزدى: ص 13.
مانند كودك چند ماههاي كه در پى خنده اطرافيان، بيدرنگ ميخندد.
2. تقليد بالمعنى الاخص (تقليد بچگانه): اين نوع تقليد الگوبردارى نيمه آگاهانه از رفتار ديگران است. در تقليد بچگانه عنصر آگاهى و هدفداري حضور دارد؛ اما حضورى كمرنگ و اندك؛ مانند طفل سه سالهاي كه تنها براى شبيهسازي خود به اطرافيان از اعمال ايشان تقليد مينمايد، بدون آنكه قصد و هدف آن اعمال را درك كند.
3. اقتباس: اين قسم عاليترين مرتبه تقليد ميباشد عبارت است از تكرار عمل ديگرى با آگاهى كافى از حسن كار او. اين نوع تقليد و الگوبردارى کاملاً آگاهانه و هدفدار و از روى علم و قصد ميباشد؛ همانند نوجوان يا جوانى كه از ميان رفتارهاى اطرافيان، آن را كه بهتر مييابد برميگزيند و براى اين گزينش دليلى هم اقامه ميکند. در بحث اسوهپذيري، سر و كار ما با «اقتباس» است و «محاكات» و نيز «تقليد بچگانه» از گستره بحث خارج است.
در عرصه اسوهپذيري، آنچه مطلوب و ارزشمند است، الگوپذيرى کاملاً آگاهانه، هدفدار و از روى معرفت و شناخت كامل ميباشد. لحاظ عنصر آگاهى و هدفداري در الگوپذيريها متفاوت است: گاه كامل است، كه شخص پس از تفكر، استدلال، تجزيه و تحليل عقلى و با بصيرت كامل به تقليد از الگو ميپردازد و گاه در حد كمال نيست و شخص ميتواند براى تقليد خويش دليلى منطقى ارائه نمايد؛ ولى به دليلى ارتكازى، به تقليد مبادرت ميورزد كه اين دليل ميتواند از ابهام در آيد و به وضوح بپيوندد. پس عمده اعمال تقليدى انسان آگاهانه و هدفدار است؛ هرچند بسيارى از افراد در تعيين ملاکهاي الگوپذيرى و تشخيص الگوهاى شايسته دچار اشتباه ميشوند.(1)
خطاها در اسوه پذيرى
هر انسانى طبق نظام ارزشى خود، كمال را در چيزى ميبيند و طبق فطرت کمالجويي خويش در پى كسانى كه واجد آن چيزند به راه ميافتد تا با اقتداى به ايشان ره به سوى كمال بپيمايد. در روند اين اقتدا و تقليد، سه خطا ممكن است پيش آيد:
1. برگرفته از جامعه و تاريخ، آيتالله مصباح يزدى: ص 212 ـ 214.
1. اشتباه در تشخيص مصداق كمال
انتخاب اسوه بدين بستگى دارد كه اسوه پذير، كمال را در چه چيزى بداند. كسى كه كمال انسان را در ثروتمندى ميپندارد، مسلماً ثروتمندان را الگوى خود ميانگارد و در رفتار به ايشان ميگرايد و از سوى ديگر فقرا و مستمندان را به سبب فقر و مسكنتشان در خور توجه نميداند؛ از آنان ميگريزد و سعى ميکند تا آنجا كه ميتواند شبيهشان نباشد.
2. اشتباه در تعيين اسوه كامل
انسان معمولاً در اين كه چه اسوههايي از كمال لازم براى اسوهگيري برخوردارند، دچار اشتباه ميشود. براى نمونه اگر علم و دانش را مصداق كمال بدانيم، باز امكان اين اشتباه وجود دارد كه انسانهايي را كه در واقع دانشمند نيستند، دانشمند بپنداريم و تابع و مقلدشان شويم. در زمينه هيچيک از علوم و معارف بشرى دانشوران و كارشناسان راستين به سهولت شناخته نميشوند و همواره ممكن است كه عالمنمايان جاهل و گندمنمايان جوفروش، عموم مردم را بفريبند و در پى خود بكشانند.
3. اشتباه در حد و مرز الگوپذيرى
اين اشتباه وقتى رخ مينمايد كه الگو و مرجعى كه به حق، در زمينهاي معين صاحبنظر است، در ساير زمينهها نيز الگوى خويش بپنداريم، يا بر عكس كسى را تنها به دليل آنكه در زمينهاي خاص، كاردان و متخصص نيست، لايق الگو بودن در هيچ قلمروى ندانيم.
انتخاب يك الگوى جامع و راستين در گرو سه شناخت و آگاهى است: شناخت مصداق كمال؛ شناخت مصداق كامل؛ شناخت حد و مرز لياقتها.
اشتباه در هر يك از اين موارد، ممكن است ما را به اسوههايي نالايق و الگوهايى دروغين رهنمون شود و موجب خسارات عظيم مادى و معنوى گردد.
معرفى الگوهاى راستين به افراد جامعه و مبارزه با الگوهاى دروغين، آنچنان پر اهميت است كه وقتى الگويى نادرست(1) به جامعه ارائه ميشود، رهبرى چون حضرت امام خمينى(رحمهالله) شخصاً وارد ميدان شده، بتهاي فكرى و فرهنگى را در هم ميشکند و با هشدارى تاريخى، گوينده را از خطر ارتداد و اعدام بر حذر ميدارد:
1. در هشتم بهمنماه سال 1367 از صداى جمهورى اسلامى ايران مصاحبهاي پخش شد كه مصاحبه شونده گفت: الگوى زنان ما بايد قهرمان سريال سالهاي دور از خانه (اوشين) باشد؛ نه فاطمه زهرا(عليها السلام) ... .
با كمال تأسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداى جمهورى اسلامى مطلبى در مورد الگوى زن پخش گرديده است كه انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردى كه اين مطلب را پخش كرده است تعزير و اخراج ميگردد و دستاندرکاران آن تعزير خواهند شد. در صورتى كه ثابت شود قصد توهين در كار بوده است، بلا شك فرد توهين كننده، محكوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تكرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدّى مسؤولان بالاى صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامى زمينهها قوه قضاييه اقدام مينمايد.(1)
آفتهاي اسوه پذيرى
اسوهپذيري، گرچه پر اهميت و داراى تأثيرى بس شگرف است، اما همچون هر امر مثبت ديگرى ميتواند دستخوش آفت شده، زمينه خسارتهايي عظيم را فراهم آورد. از اين روى در اين مقام به مهمترين آفات الگوپذيرى ميپردازيم:
1. الگوپذيرى مطلق از آبا و اجداد
نخستين الگوهاى آدمى، پدر و مادرند. كودك، والدين خويش را هم از لحاظ قدرت و هم از لحاظ علم بسى برتر از خود ميبيند و به تجربه در مييابد كه پيروى از پدر و مادر فوايد بسيارى براى او دارد؛ از اين روى ميپندارد همه چيز را بايد از پدر و مادر آموخت و در هر زمينهاي بايد از آنان پيروى كرد. اگر اين خصلت پيروى مطلق و بيچون و چرا از آبا و اجداد در سالها و مراحل بعدى زندگى همچنان پابرجا بماند، بايد گفت كه شخص هنوز در دوران طفوليت به سر ميبرد و در زمينه الگوپذيرى دچار انحراف گشته است.
قرآن كريم در آيات متعددى كسانى كه آبا و اجداد خود را تنها مرجع تقليد ميپندارند و براى گفتار و كردارشان قدر و قيمت نابهجا قايلند سخت مينکوهد:
وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوا إِلى مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُم لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُون؛(2) و هنگامى كه به آنها گفته شود، به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بيايد، مىگويند: آنچه از پدران خود يافتهايم ما را بس است. آيا اگر پدران آنها چيزى نميدانستند و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى ميکنند)؟!
1. پيام امام خطاب به دستاندرکاران راديو جمهورى اسلامى ايران، تاريخ 9/11/67. صحيفه نور: ج21، ص76.
2. مائده(5)، 104.
2. الگوپذيرىِ غير عاقلانه از باطل
آفت ديگر تقليد اين است كه شخص براى حفظ رابطه مودتآميز خود با ديگران يا به قصد ايجاد مناسبات دوستانه با آنان، مقبولاتشان را كه خلاف حق و حقيقت است پذيرا شود؛ يعنى از حق جدا شود تا به خلق بپيوندد. حضرت ابراهيم(عليهالسلام) قوم خود را به همين جهت نكوهش ميکند: اِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثناً مَوَدَّةً بَيْنِكُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا....(1) شما غير از خدا بتهايي براى خود انتخاب کردهايد كه مايه دوستى و محبت ميان شما در زندگى دنيا باشد... .
3. الگوپذيرى از اكثريت
آفت ديگر اين است كه فرد، كثرت طرفداران يك رأى و عقيده را دليل حقانيت آن رأى و عقيده بپندارد و آن را بپذيرد. اينكه پارهاى از افراد در هر امرى تابع اكثريت ميشوند ناشى از همين پندار باطل است. موضع قرآن كريم در اين مورد چنان واضح است كه نيازى به ذكر نمونه نيست.
4. الگوپذيرى كامل از الگوهاى غيرصالح
اگر وجود يك يا چند خصلت نيكو در الگويى باعث اين پندار شود كه عقيده و سيره او در همه زمينهها معتبر است، الگو پذيرد در لبه پرتگاهى خطرناك واقع ميشود.
متأسفانه الگوپذيرى، امروزه رواجى عجيب يافته است. فلان دكتر يا مهندس درباره مسايل فرهنگى، ابراز عقيده مينمايد، فلان مقام اجرايى كشور در عرصه مسايل تخصصى فقه، رأى صادر ميکند، فلان فيلسوف اعلام ميدارد كه به نظام اقتصادى خاصى معتقد است، فلان قهرمان ورزشى در عرصه مسايل سياسى اظهار نظر ميکند، فلان مقام زن درباره حجاب فتوا صادر ميکند و... .
هر گروهى، از يكى از اينان تقليد ميکند و از اين طريق به چيزى اعتقاد مييابد. غافل از آنكه قبول برترى مسلم يا نا مسلم كسى در زمينهاي معين، نبايد سبب اين پندار شود كه او در زمينههاي ديگر نيز شايستگى دارد.(2)
1. عنكبوت(29): 25.
2. جامعه و تاريخ، آيتالله مصباح يزدى: ص 219ـ221.
روشهاي اصلاح اسوه پذيرى
حال كه دانستيم الگوپذيرى آفاتى دارد و ميتواند براى الگوپذير زيانهاي فراوان به بار آورد، سؤال مهمى پيش ميآيد و آن اين كه چگونه ميتوان با آفات تقليد و الگوپذيرى مبارزه كرد و ضلالتها و انحرافات فردى و اجتماعى را كه از آن ناشى ميشوند، لااقل تخفيف داد؟ اين مسأله كه حل آن براى يك مصلح اجتماعى از قدر و اهميت عظيمى برخوردار است با دست به دست هم دادن چند شيوه تربيتى و اصلاحى ميتواند حل شود.
1. افزايش معرفت عمومى
اساسيترين، مشکلگشاترين و كارسازترين شيوه اين است كه قدرت تفكر و تعقل و تأمل مردم را بيشتر نماييم تا اين مطلب را عميقاً بفهمند كه كمال آدمى به امورى از قبيل پول و ثروت، دانش و صنعت و اقسام و اشكال گوناگون قدرت اجتماعى نيست؛ وانگهى موفقيت يك فرد در يكى از اين زمينهها اگر مسلم نيز باشد، باز دليل صحت آرا و نظرات او در ديگر زمينهها و دليل درستى رفتارهاى فردى و اجتماعى او نتواند بود. افزايش قدرت تفكر مردم سبب خواهد شد كه همچنين دريابند، پدر و مادر، مرجع تقليد سراسر زندگى فرزند و همه ابعاد و وجوه حيات او نيستند و نيز در خواهند يافت كه حقيقت را نبايد فداى هيچ چيز و هيچ كس كرد و حتى براى ايجاد يا حفظ يا تحكيم ارتباطات دوستانه و همزيستى مسالمتآميز و همبستگى اجتماعى نبايد از حق دست برداشت. كثرت طرفداران يك رأى و عقيده نيز دليل حقانيت آن نخواهد بود. فهم عميق اين مطالب موجب خواهد شد كه بسيارى از افراد، گروهها و قشرهايى كه الگوهاى عقيده و عمل مردم به حساب ميآيند از كرسى مرجعيت تقليد فرو افتند و افراد، گروهها، و قشرهاى ديگرى كه صلاحيت اين امر خطير را دارند متصدى آن شوند.
اگر در روح و ذهن هر فردى، گرد و غبار آرا و نظرات فاسد و اوهام و خيالات باطل فرو نشيند، آن فرد ميتواند الگوهاى راستين را از الگوهاى دروغين تميز دهد. بدين ترتيب الگوهاى عقيده و عمل مردم كسانى خواهند شد كه بايد بشوند، و كسانى خواهند
بود كه بايد باشند و پيداست كه اگر الگوهاى جامعه، انسانهايي ذىصلاح باشند، مردم در راه صواب خواهند افتاد.
2. بهره گيرى از ويژگي؛هاى روانى، عاطفى، اجتماعى
«افزايش معرفت عمومى» هرچند شيوهاي زيربنايى است؛ اما نيازمند زمان و فرصت وسيع، نيروى انسانى عظيم و فعاليتهاي جانفرساست. اين شيوه مخصوصاً در جامعههايي كه اكثريت افراد آنها معلوماتى ناچيز و نيروى تعقلى ضعيف داشته باشند، با كندى و سختى مضاعف مواجه خواهد شد. از اين روى بايد از شيوههاي ديگر نيز كه نتايج آنها سريعتر و سهلتر به بار آيد، سود جست. در اين شيوهها از ويژگيهاي روانى و اجتماعى مردم؛ مثلاً از مجالس و محافل مذهبى، عرف و عادات، آداب و رسوم، مناسك، شعاير، احساسات و عواطف آنها در راه اصلاح جامعه استفادههاي دقيق و بهجا ميشود. اساساً نبايد پنداشت كه تنها راه تأثير در مردم و هدايت آنان به طريق حق و حقيقت، استدلالات و براهين عقلى، فلسفى و منطقى است؛ بلكه بايد از خصايص روانى، اجتماعى و مذهبى آنان تا جايى كه صحيح و بر حق است، بهرههاي درست گرفت. تأثيرى كه اينگونه بهرهگيريها در تكوين و تغيير شخصيتهاي افراد دارد به مراتب بيش از تأثيرى است كه ادلّه خشك عقلى تواند داشت.(1)
آفرين بر حضرت امام(رحمهالله) كه از عواطف و احساسات مقدس مردم براى به ثمر رساني انقلاب اسلامى، به بهترين وجه، استفاده كرد. حضرت امام با بهره گيري از ويژگيهاي عاطفى، مذهبى و اجتماعى مردم، ايجادگرِ تحولى بنيادين در روحيه مردمان و بر پا كننده انقلابى بينظير در ايران گرديد.
آن تغيير و تحول بنيادين در اوايل انقلاب، بيشتر برخاسته از شورِ پاك و احساسات مقدس مردم بود؛ اما حفظ و استمرار آن روحيههاي ارزشمند، ديگر در گرو شور و احساسات نخواهد بود؛ چرا كه هر احساس و شورى اگر پشتوانه معرفتى پيدا نكند، به تدريج فرو مينشيند. از اين روى براى استوار سازي بناى انقلاب و استمرار آرمانهاي
1. جامعه و تاريخ، آيت الله مصباح يزدى: ص 224 و 224.
آن لازم است تلاش فرهنگى وسيعى در جهت افزايش معرفت و شعور عمومى، صورت پذيرد تا از اين رهگذر، عواطف و احساسات مقدس به شورمايهاي دايمى تبديل گردد.
اسوهپذيرى از چشمانداز قرآنى
پروردگار جهانيان و نازلفرماي قرآن جاويدان در آخرين نامه انسانسازي خود براى بشر، شيوههاي مختلفى براى تربيت و تزكيت انسان ارائه ميفرمايد؛ روشهايي كه هر كدام تأثيرى خاص بر روح و روان و منش رفتارى انسان ميگذارد؛ روشهايي چون بشارت به نعمتهاي جاويدان، بيم دِهى از عذاب هميشگى، بيان سرگذشت گذشتگان، داستان پيامبران، استفاده از تمثيل، بهره گيري از قَسَم و سوگند و ... .
يكى از مؤثرترين و كارآمدترين شيوههاي تربيتى كه در قرآن به كرّات مورد توجه قرار گرفته است، ارائه الگوهاى شايسته، به طور مستقيم يا غير مستقيم ميباشد.
بارى، تعيين الگوهاى صحيح و تأكيد بر پيروى از ايشان و نيز رسوا كردن الگوهاى ناصحيح و در هم كوبيدن بتهاي فكرى و فرهنگى، از مهمترين روشهاي تربيتى قرآن كريم است:
1. معرفى اسوه حسنه
قرآن، پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) را الگوى شايسته و اسوه حسنه مؤمنان راستين معرفى ميفرمايد: لَقَد كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛(1)در پيامبرِ خدا براى شما؛ براى كسانى كه به خداى متعال و روز بازپسين اميدوارند و خداى را بسيار ياد ميکنند، الگويى نيكو وجود دارد.
آنچه در اين آيه شريف و نورانى قابل توجه است، جمله لِمَنْ كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كثيراً ميباشد. اين جمله، بدل از ضميرِ خطاب در «لكم» است، تا دلالت كند بر اين كه اقتدا و تأسّى كامل به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) توفيقى است كه نصيب هر كسى نميشود. اسوهپذيري از رسول، صفت حميدهاى است كه هر مؤمنى بدان متصف
1. احزاب (33): 21.
نميشود؛ بلكه مؤمنانى به اين صفت پسنديده نايل ميشوند کهايماني راستين به خداوند و روز قيامت داشته باشند؛ ايمانيانى كه دل در گرو عشق خداوند دارند و او را بسيار ياد ميکنند و در نتيجه اين ذكر و توجه مداوم است كه تأسّى كامل به رسول خدا صورت ميپذيرد.(1)
آرى، داعيهداران مسلمانى آن هنگام به مقام رفيعِ تبعيت و اسوهپذيري كامل از «اسوه حسنه» نايل خواهند آمد كه به خدا و روز جزا باورى راستين بيابند. به هر ميزان كه ايمان ما به خدا و روز جزا ضعيفتر باشد، انگيزه و توفيق ما در اقتدا به رسولالله(صلى الله عليه وآله)، اين اسوه حسنه الهى، كمتر و ضعيفتر خواهد بود.(2)
2. اسوه دِهى از سيره پيامبران
خداوند متعال از پيامبرِ رحمت ميخواهد كه در عرصه خطيرِ ابلاغ رسالت به پيامبران اولوالعزم اقتدا كند و همچون ايشان صبر و استقامت پيشه سازد و از شتاب و بيصبري بپرهيزد: فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِلْ لَّهُمْ(3)؛ (در تبليغ دين خدا و تحمل اذيت امت) همچون پيامبران الوالعزم صبور باش و براى (عذاب) آنان شتاب مكن!
در آيتى ديگر از پيامبر اسلام، كه خود اسوه حسنه مؤمنان است، خواسته ميشود كه در پيمودن راه هدايت به پيامبران پيشين اقتدا كند: أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدهُمُ اقْتَدِهْ...؛(4) آنان كسانى هستند كه خداوند متعال هدايتشان كرده است؛ به هدايت ايشان اقتدا كن.
3. الگودهى از سيره ابراهيم و پيروان او
پروردگار جهانيان، در قرآن مجيد، ابراهيم(عليهالسلام) و پيروان راستين او را الگوهايى شايسته در عرصه تولّى (اظهار محبت و ارادت به خداوندگار يگانه) و تبرّى (ابراز بيزارى و نفرت از مشركان و همه خدايان دروغين) معرفى ميفرمايد: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَومِهِمْ إِنَّا بُرَءؤُاْ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَوَةُ و الْبَغْضَاءُ أبدًا حَتَّى تُؤْمِنوُاْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ اِبْرَهِيمَ لاَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ... ؛ در ابراهيم و
1. با الهام از تفسير الميزان: ج 16، ص 305.
2. اخلاق در قرآن، آيت الله مصباح يزدي: ج 1، ص 156.
3. احقاف(46): 35.
4. انعام (6): 90.
كسانى كه با او بودند براى شما (مؤمنان) الگويى نيكوست آن هنگام كه به قوم خويش گفتند: ما از شما و از آنچه جز خدا ميپرستيد بيزاريم. ميان ما و شما دشمنى و كين پابرجاست تا آنكه به خداوند يگانه ايمان بياوريد؛ مگر در اين سخن ابراهيم به پدرش كه: حتماً براى تو آمرزش خواهم طلبيد ... .
و در دو آيه بعد، بر اسوه بودن ايشان براى مؤمنان راستين تأكيد ميورزد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فيِهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَومَ الأَخِرَ ... ؛(1) به راستى در آنان براى شما، براى كسانى كه به خداى متعال و روز بازپسين اميد دارند، الگويى نيكو وجود دارد.
4. تشويق به اسوه پذيرى از مؤمنان صالح
خداوند متعال، پاداش اقتداكنندگانِ به مؤمنان صالح را همتراز خود ايشان معرفى مينمايد تا ارزش اسوهپذيري صحيح را خاطرنشان سازد: وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِريِنَ وَ الْأَنْصَارِ و الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَن رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّت تَجْرِى تحتها الْأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛(2). پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نيز) از او خشنود شدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و اين است كاميابى بزرگ.
در قرآن كريم بيش از يكصد بار سخن از تبعيت و اتّباع ميرود و اين خود نشاندهنده نهايت اهميتى است كه اين كتابِ انسانسازي براى اسوهپذيري و تقليد در عرصه تربيت، تزكيت و هدايت انسانها قايل است.(3) بارى، از آنجا كه اصول مكتب و خط مشى اعتقادى ـ اخلاقى پيامبران و مؤمنان صالح مشترك است و به زمان و مكانى خاص محدود نميگردد، قرآن كريم براى همه پويندگان راه هدايت، اقتدا به سيره صالحان گذشته را لازم و ضرورى ميداند.
تا نسل انسان بر گستره خاك گسترده است، مسير پيموده شده از سوى پيامآوران و اولياى الهي همواره قابل اقتدا و تأسّى است.
1. ممتحنه (60): 6
2. توبه (9): 100.
3.برگرفته از جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، استاد محمد تقى مصباح يزدى: ص 277 و 288.
5. الگوسازى در قالب داستان و تمثيل
هدف بسيارى از داستانها و تمثيلهاي قرآنى، الگوسازى از سيره پيامبران و مؤمنان راستين و عبرتدهي از فرجام پيشوايان كفر و گمراهى، و بدكاران عالم است: لَقَدْ كَانَ فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِى الْاَلْبَب؛(1) به راستى كه در بيان داستان ايشان، براى صاحبان انديشه، عبرت كامل خواهد بود.
براى نمونه، خداوند متعال در آياتى آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران را مثال مىزند و ايشان را اسوه و الگوى تمام مؤمنان جهان، اعم از زن و مرد، معرفى ميفرمايد: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذِينَ ءَْامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَونَ اِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَومِ الظَّلِمِينَ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَنَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فرجها ... ؛(2) و باز خدا براى مؤمنان (آسيه) زن فرعون را مَثل آورد هنگامى كه (از شوهر كافرش بيزارى جست و) عرض كرد: بار الها! (من از قصر فرعونى و عزّت دنيوى او گذشتم) تو خانهاي در بهشت براى من بنا كن و مرا از شرّ فرعون كافر و كردارش و از قوم ستمكار نجات بخش. و نيز مريم دختر عمران را كه عفاف و پاكدامنى ورزيد ... .
در اين دو آيه خداوند متعال با استفاده از شيوه تمثيل به معرفى دو الگوى شايسته ميپردازد: آسيه و مريم. گويا خداوند متعال خطاب به همه ايمان آورندگان ميفرمايد: اگر ميخواهيد به الگويى، تأسّى و اقتدا نماييد، به سيره رفتارىِ اين دو زن بنگريد: از وسعت نظر و بلند همتى همسر فرعون سرمشق بگيريد كه با وجود فراهم بودن همه امكانات مادى و دنيوى در قصر فرعون، به اين دنياى زودگذر فانى و لذتهاي آنى به ديده تحقير نگريست و از خداوند، مُلك متعالى و قصرهاي باقى و نجات از شرّ ستمكاران ياغى را طلبيد. همت را بنگريد كه تا چه حد والاست. ميگويد: ميخواهم از اين كاخ نجات پيدا كنم؛ ولى به چيزى فروتر از مقام قرب و رضوان تو هم رضايت
1. يوسف (12): 111.
2. تحريم (66): 11 و 12.
نميدهم. پس مرا از شرّ فرعون و رفتار ناشايست او و قوم ستمكارش نجات بخش و مرا به خانهاي نزد خودت در بهشت جاويدان منتقل فرما! و نيز از مريم سرمشق بگيريد؛ از پاكى و عفاف او، ايمان صادقانه و از بندگى خالصانه او.
فاطمه الگويى دُردانه
سرورى فاطمه بر مريم و آسيه
معرفى مريم(عليها السلام) در مقام الگوى شايسته همه مؤمنان در حالى است كه بهترين تفسير كننده آيات قرآن، مريم را سرور بانوان زمانه خويش معرفى ميکند و فاطمه را سيد، سرور و سرآمد جمله زنان در طول تاريخ:
مريم سرور زنان زمانه خويش بود؛ اما دخترم فاطمه سرور همه زنان جهان، از آغاز تا فرجام آن است.(1) او قسمتى از وجود من، نور چشم من، ميوه قلب من و روح ميان دو پهلوى من است!
فرشتهاي بر من نازل شد و به من بشارت داد كه فاطمه، سرور همه زنان اهل بهشت و نيز سرآمد همه بانوان امّتم است.(2)
صدّيقةٌ لامِثْلَها صديقة *** تَفْرَغُ بالصّدقِ عَنِ الحقيقة
بَدا بذالكَ الوجودُ الظَّاهر *** سرُّ ظهور الحقِّ فى المظاهر
هِىَ البتولُ الطُهْرُ و العذراء *** كَمَريَمَ الطُّهْرِ و لا سواء
فاِنّها سيّدة النّساءِ *** وَ مَريمُ الكُبْرى بِلا خفاء.(3)
بدين ترتيب فضيلت و سرورى فاطمه(عليها السلام) بر آسيه و مريم ثابت ميشود. آرى، مقام و منزلت زهراى مرضيه نهتنها بسى والاتر از مقام آسيه و مريم صديقه است، كه اوج
1. رسولالله(صلى الله عليه وآله): انها (فاطَمَةَ) لَسَيَّدَةِ نِساءِ الْعَالَمِينَ فَقِيلَ أَ هِىَ سَيّدةُ نِساء عالمها فَقَالَ: ذاكَ لِمَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ فَاَمَّا اِبْنَتى فاطِمَة فَهِى سيِدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِين مِنَ الْاوَّلينَ و الْآخِرِينَ. بحارالانوار: ج43، ص 24، روايت 20.
2. رسولالله(صلى الله عليه وآله): اَتانى مَلَكٌ فَبَشّرَنِى إِنَّ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ نِساءِ أُمَّتِى. بحارالانوار: ج21، ص 279.
3.آينه ايزدنما: ص 2. شعر از حضرت آيتالله محمد حسين غروى اصفهانى.
فضيلت آسيه و مريم بدان است كه توفيق خدمتگزاري آستان حضرت خديجه كبرى را به هنگامه وضع حمل فاطمه زهرا يافتهاند:(1)
مريم به ابريق بهشتى شويد او را *** عيسى فراز آسمانها جويد او را
اگر خدا ميخواست درباره حضرت زهرا(عليها السلام) مثل بزند، ميفرمود: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذيِنَ أَمنُوا فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّد. او الگوى همه زنان و مردان با ايمان است. او سرور بانوان هر دو جهان است. افتخار آسيه و مريم آن است كه از خدمتگزاران درگاه فاطمه(عليها السلام)ميباشند.
فاطمه، استمرارِ اسوه حسنه
پدر فاطمه به فرموده صريح قرآنِ جاودان، اسوه شايسته همه خداباوران است: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَنْ كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيرًا؛(2) مسلماً براى
1. چگونگى ولادت يگانه كوثر محمدى را ميتوان از بيان سلاله راستين او، امام صادق(عليهالسلام)، جويا شد: از آن هنگام كه خديجه كبرا ازدواج با محمد خاتم انبيا را اختيار نمود، زنان کينهجوي قريش جملگى از او دورى گزيدند و او را در وادى تنهايى واگذاردند؛ به گونهاي كه هيچ زنى را اجازه ديدار با خديجه كبرا نميدادند ... .آن هنگام كه زمان وضع حمل خديجه نزديك شد، احدى از زنان مكه براى يارى او حضور نيافت؛ اما در اين هنگام چهار بانوى رشيد و بزرگوار به اذن خداوند از بهشت بر خديجه وارد شدند. يكى از اين زنان، زبان به سخن گشود و گفت: اَنَا سارَةُ و هذِه آسِيَةُ بِنْتُ مُزاحِم وَ هِىَ رَفِيقَتُكِ فِى الْجَنَّةِ وَ هذِه مَرْيَم بنتَ عِمْرَان وَ هذِهِ صَفُورا بِنْتَ شُعَيْب. بَعَثْنا اللّهُ تَعالَى اِلَيْكَ لِنَلِى مِنْامْرِكِ ما تَلِى النِّساءُ مِنَ النِّساءِ؛ من ساره (همسر ابراهيم خليل) و اين آسيه دختر مزاحم و او مريم دختر عمران و ديگرى صفورا دختر شعيب است. ما فرستادگان پروردگاريم تا يارىگر تو در لحظهاي باشيم كه هر زنى به كمك ديگر زنان نيازمند است، و آنگاه خديجه را كمك كردند تا فاطمه پاك و پاكيزه به دنيا آمد. هنگامى كه فاطمه متولد شد چنان نورى از او ساطع شد كه تمام خانههاي مكه و مشرق و مغرب عالم را در بر گرفت. در اين هنگام ده نفر از حوريان بهشتى بر آن خانه وارد شدند در حالى كه هر يك، دو ظرف پر از آب كوثر به دست داشتند. بانويى كه پيش روى خديجه بود (مريم) فاطمه را برداشت و با آب كوثر غسل داد و آنگاه فاطمه را در پارچه سفيدى، از شير سفيدتر و از مشك خوشبوتر، پيچيد و پارچه ديگرى را مقنعه او كرد. آنگاه با فاطمه سخن گفت. فاطمه فرمود: اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللّه و اَنَّ اَبِى رَسُوُلُ اللَّهِ سَيَدُ الْاَنْبياءِ و اَنَّ به علي سَيِّدُ اْلاَوْصِياءِ و وُلْدى سادَةُ الْاسْباطِ. آنگاه هر يك از آن بانوان را به اسم صدا زد و به يكايك ايشان سلام كرد. آن بانوان، شادمان و حوريان بهشتى خندان شدند. اهل آسمانها نيز ولادت سرور زنان جهان را به يكديگر بشارت دادند. در آن لحظه نورى بينظير در آسمان درخشيدن گرفت كه تا آن روز چنان نورى ديده نشده بود. اين بار بانوان (مريم، آسيه، ساره، صفورا) فاطمه را به آغوش خديجه سپردند و گفتند: اين دختر را بگير كه پاککننده (طاهر) و پاك شده (مطهّر) و پربركت (مباركة) است. خداوند به او و نسل او بركت داده است.
امالى شيخ صدوق: ص 457. غاية الحرام: ص 177. دلائل الامامة: ص 8. بحار الانوار: ج 43، ص 2.
2. احزاب (33): 21.
شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى ميباشد، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد ميکنند. و اين در حالى است كه رسولالله، اين شايستهترين اسوه حسنه مؤمنان، به كرّات يگانه دخترش فاطمه را پاره وجود خويش، روح و ريحان خويش و جان و جانان خويش ميخواند و با تعابيرى گونهگون رضايت او را رضايت خود و ناراحتى او را ناراحتى خويش اعلام ميدارد.
چنين تأكيدات متواترى از جانب رسولالله با چه هدفى صادر گرديده است؟! چرا پيامبر رحمت، اسوه حسنه مؤمنان، بر اين حقيقت، فراوان تأكيد ميورزد كه: فاطمه، پارهاى از وجود من است؟! آيا اين همه تأكيد جز براى آن است كه توجه همه مؤمنان طول تاريخ را به اسوهپذيري از ابعاد زندگانى فاطمه، در مقام استمراربخش سيره رسولالله، جلب كند؟!
چرا چنين نباشد، در حالى كه وجود فاطمه از وجود رسول خدا جدا نيست. وجود فاطمه، قسمتى از وجود رسول خداست و سيره او جلوه ديگرى از سيره رسول خدا. وجود فاطمه، مكمل وجود رسول خداست و اسوهگري فاطمه، تكميل كننده اسوهگري شايستهترين اسوه حسنه. تکميلکننده اسوه حسنه در عرصههايي چون: دفاع جانانه از ارزشهاي اسلام، جانبازى براى استمرار رسالت، عشقبازي در راه بقا و دوام ولايت، جهاد بيامان فرهنگى، تقوا و عبادت، مهرورزى و محبت، عفاف و حجاب، تربيت فرزند، تدبير منزل، تجهيز روحى و روانى مرد براى جهاد و... .
فاطمه، حجت و الگوى امامان
فاطمه، استمرار اسوه حسنه است و اين است رمز و راز آنكه سيره فاطمه براى همه امامان از نسل او، اسوه، حجت و الگو ميگردد: نَحْنُ حُجَةُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ وَ فَاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَيْنَا؛(1)ما (امامان معصوم) حجت خداوند بر مردمان هستيم و فاطمه، حجت (خداوند) بر ما.
اسوهگري سيره فاطمه(عليها السلام)، چنان در اوج يگانگى است كه مولاى عدلگستر ما كه جهانى چشمانتظار اوست تا ظهور نمايد و الگوى همگان در تمام ابعاد وجودى انسان
1. عوالم العلوم: ج 11، ص 5.
گردد، فاطمه را اسوه نيكوى زندگانى خويش معرفى ميفرمايد: وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛(1) همانا در دختر رسول خدا براى من، الگويى شايسته وجود دارد.
فاطمه، الگوى زندگانى من است، نه از آن جهت كه مادر من است؛ بلكه بدين جهت كه دختر رسول خداست و استمرار وجود او؛ پاره وجود رسول خداست و اسوهپذيري از وى، همان اسوهپذيري از رسول خداست و در يك كلام:
اسوهپذيري از فاطمه، همان امتثال فرمان خدا در اسوهپذيري از رسول خداست.
اى وجود اقدست روح و روان مصطفى *** مصطفى معبود را جانان، تو جان مصطفى.(2)
فاطمه نه تنها الگوى زنان، كه الگوى تمام جهانيان است. اسوهگري فاطمه هرچند براى زنان، در بردارنده يگانهترين و زيباترين جلوههاست؛ اما اسوهگري او ويژه زنان نيست. هرچند روز ولادت فاطمه، افتخاربخش تمام زنان عالم گرديده و روز زن ناميده شده است؛ اما روز ولادت او، افتخاربخش همه مردان و زنان جهان و جلوهنماي تمام مكارم اخلاقى است و بنابر يكى از جامعترين و زيباترين بيانها:
«انتخاب چنين روزى به عنوان روز زن به معنى انتخاب زيباترين، متعاليترين و مقدسترين الگو براى زنان مسلمان، بلكه زنان همه جهان است. تجليل از مقام فاطمه(عليها السلام)، تكريم ايمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ايثار، جهاد، شهادت و در يك كلمه مكارم اخلاق است كه پدر بزرگوارش براى اتمام آن مبعوث شد. و آن گاه كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)، فاطمه را پاره تن خويش ميخواند، به جهانيان ميآموزد كه جلوه والاى كرامت انسانى و اخلاق اسلامى را در اين چهره مقدس جستجو كنند و مادران جهان، شعاعى از اين خورشيد درخشان برگيرند و كانون حيات انسانها را گرم و روشن سازند.(3)
1.فى توقيع مولانا صاحب الزمان الذى خرج فيمن ارتاب فيه صلوات الله عليه: ... وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ... . بحارالانوار: ج 53، ص 178، باب 31، روايت 9.
2. ديوان محتشم كاشانى: ص 303.
3. چهار سال با مردم، گزارشى از دومين دوره رياست جمهورى حضرت آيتالله خامنهاي: ص 272. پيام به سمينار كوثر شيراز به مناسبت تولد حضرت زهرا(عليها السلام)، 20/11/66.
عوامل تأثيرگذار بر شخصيت اسوهها
در عرصه اسوهپذيري، عوامل اساسى تأثيرگذار بر شخصيت اسوهها امرى تعيين كننده و بسيار مهم به شمار ميآيد. اگر شخصيت اسوه را بيش از هر چيز تابع عواملى چون وراثت، محيط جنينى، محيط جغرافيايى و محيط اجتماعى او بدانيم، اساساً جايگاهى براى اسوهپذيري باقى نخواهد ماند؛ چرا كه شکلگيري شخصيت اسوه را از رهگذر عوامل جبرى، چون جبر وراثت، جبر محيط، جبر غريزه، جبر سن و ... دانستهايم. اما اگر در عين اعتقاد به تأثير عواملى چون ارث، محيط، سن و ... مؤثرترين عامل در پيريزي و تكامل شخصيت را اراده و اختيار آزاد بدانيم، اسوهپذيري جايگاه ممتاز و ويژهاي مييابد و هر اسوهاي، هرچند كه در مکانها و زمانهاي دور زيسته باشد، قابل اقتدا و تأسّى خواهد گشت. از اين روى در اين فصل ابتدا به مجموعه عوامل تأثيرگذار بر شخصيتهاي انسانى، اشارتى ميکنيم و آنگاه پس از تعيين ميزان تأثيرگذارى هر يك از اين عوامل به بررسى عوامل شکلدهي شخصيت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) و شيوههاي اسوهپذيري از ايشان ميپردازيم.
روانشناسان با وجود اختلافهاي عميق و فراوان، جملگى بر اين مسأله اتفاق نظر دارند كه در شکلگيري و تحول شخصيت آدمى دو عامل «وراثت» و «محيط» به عنوان عامل اصلى دخالت و تأثير دارند. ايشان بعضاً دو عامل «گذشت زمان = سن» و «وجدان اخلاقى» را نيز ميافزايند.(1)
1. وراثت
تأثير و اهميت وراثت ـ به معناى تمام ظرفيتها و استعدادهاى ژنتيكى و كروموزومى كه آدمى از پدر، مادر و اجداد خود گرفته، با خود به دنيا ميآوردـ در پايهگذاري و تشكيل شخصيت انسان نميتواند مورد شك و ترديد واقع شود.(2)
1.براى آگاهى بيشتر در اين زمينه مراجعه فرماييد به كتاب جامعه و تاريخ، آيتالله مصباح يزدى،ص 175 - 199.
2. عامل وراثت به عنوان يكى از عوامل مؤثر در شخصيت انسان، و نه به عنوان تنها عامل، قابل قبول ميباشد. به عنوان شواهدى بر پذيرش اين عامل از سوى اسلام ميتوان توصيههاي اسلامى راجع به انتخاب همسر، پاكى و طهارت غذاى والدين، پاكى و طهارت جسمى و روحى ايشان قبل از انعقاد نطفه را برشمرد. جامعه و تاريخ، ص 183.
عامل وراثت بر خصوصيات جسمانى، مانند رنگ پوست و چشم و مو، بلندى يا كوتاهى قامت، فربهى يا لاغرى و نيز بر چگونگى كاركرد اعضاى درونى بدن؛ مانند قلب، مغز، معده، سلسله اعصاب و غدهها و نيز بر خصوصياتى چون هوش، حافظه و ... مؤثر است. به عنوان مثال ميزان ترشح غدههاي بدن كه ميتواند تحت تأثير عامل وراثت قرار گيرد، تأثير عظيمى در صحت و سلامت مزاج و در عواطف و هيجانات و فعاليتهاي روانى و در زندگى مادى و معنوى ما دارند. چنان كه ترشح بيش از اندازه يكى از اين غدد (تيروئيد) سبب تندخويى و زودخشمى و بياختياري حركات و واکنشها و در نتيجه بيثباتي رفتار شخص ميگردد و كاستى تراوش اين غدّه آثار مخالفى چون اضطراب، سستى، بيقيدي و وارفتگى بر جاى ميگذارد.
2. محيط
محيط در مقام عاملى مؤثر در شکلگيري شخصيتها به دو قسم تقسيم ميگردد: محيط داخلى و محيط خارجى.
الف) محيط داخلى: مراد از محيط داخلى، درون رحم مادر در مدت باردارى است كه همه عوامل مؤثر بر جنين درون رحم را در بر ميگيرد. از آنجا كه تغذيه جنين از خون مادر است، عواملى چون سن مادر، وضع مزاجى و روانى او، نوع غذاهايى كه صرف ميکند و ... در چگونگى رشد جنين تأثير به سزايي دارد. خلاصه آنكه محيط قبل از تولد، تأثيرى مهم در تشكيل شخصيت كودك دارد؛ بدينگونه كه يا به شكوفايى بعضى از استعدادهاى ارثى كمك ميکند يا برعكس براى آنها ايجاد مزاحمت ميکند.
ب) محيط خارجى: محيط خارجى كه در بر دارنده مجموعه عوامل پيرامونىِ مؤثر بعد از تولد است، خود به دو قسم انقسام مييابد: محيط طبيعى و جغرافيايى و محيط انسانى و اجتماعى.
ـ محيط طبيعى و جغرافيايى: اين عامل شامل منطقه جغرافيايى، نوع آب و هوا (گرمسيرى، معتدل يا سردسيرى)، چگونگى غذاهايى كه انسان ميخورد و ... است كه
در چگونگى رشد و نموّ و حتى در ساختمان بدنى، قيافه، استعدادهاى هوشى، سن بلوغ و ... تأثير فراوان دارند؛(1)
ـ محيط انسانى و اجتماعى: اين محيط، خود شامل محيطهاي بسيارى از جمله محيط خانواده و محيطهاي بيرون از خانواده در عرصههاي اجتماعى، سياسى، علمى، فرهنگى و ... است. از ميان اين محيطها، تأثير محيط خانواده بر شکلگيري شخصيت انسان، بسى بيشتر و چشمگير است. اين كه محيط خانواده پر از شور و نشاط باشد؛ اين كه پدر و مادر تا چه ميزان داراى حسن تفاهم، سازگارى و حرمتگذاري باشند؛ اين كه والدين داراى چه فضيلتها يا رذيلتهاي اخلاقى باشند و ...، و خلاصه هر آنچه در محيط خانواده ميگذرد، نخستين و بادامترين آثار را در كودك بر جاى ميگذارد و شخصيت وى را پى ميريزد.
بعد از خانواده، محيطهاي گوناگون ديگر، چون محيط تعليم و تربيت، محيط كار ... تا چگونگى ازدواج و تشكيل خانواده، شخصيت همسر، مجالس و محافل علمى و دينى، مشارکتهاي سياسى و ... جملگى در تشكيل يا تغيير شخصيت ميتوانند مؤثر واقع شوند.
3. گذشت زمان (سن)
يكى از عوامل مستقل ديگرى كه در تحول شخصيت دخالت دارد، سن است. بيشک گذشت زمان در تن و روان انسان، گفتار و كردار او، نوع خواستهها و آرزوهاى او
1. نقش دو عامل محيط داخلى و محيط طبيعى و جغرافيايى نيز فيالجمله قابل پذيرش است؛ چرا كه در زمينه تأثير و دخالت محيط داخلى و محيط طبيعى و جغرافيايى، شواهد نقلى و دينى فراوانى داريم. مخصوصاً درباره نوع تغذيه انسان كه از جمله عوامل محيط طبيعى است، تأكيدهاى فراوانى از سوى پيشوايان دين شده است. به عنوان مثال توصيههاي فراوان درباره انتخاب دايه يا استحباب خوردن خرما براى مادر شيرده كه بچه را بردبار و صبور ميسازد، بر اهميت اين عامل دلالت دارد.
خداوند متعال خطاب به حضرت مريم(عليها السلام) كه تازه از وضع حمل فارغ شده بود، ميفرمايد: وَ هُزِّى إِلَيْكِ بِجِذْع النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا: و اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازهاي بر تو فرو ميريزد.مريم (19): 25. كه حكمتش احتمالاً اين است كه خرما خوردنِ مادر شيرده، در شخصيت كودك اثرى مطلوب ميگذارد. جامعه و تاريخ: ص 183.
و در چگونگى تلاشها و فعاليتهاي او تأثير دارد و تا حدى باعث دگرگونى شخصيتها ميگردد.(1)
4. وجدان اخلاقى
مراد از «وجدان اخلاقى»، استعدادهاى فطرى آدمى در تشخيص خير و شر و گرايش طبيعى او به سوى خير و گريز از شر است. روانشناسان در برشمارى عوامل مؤثر بر شخصيت انسان، معمولاً بر چهار عامل پيشگفته پافشارى ميکنند؛ اما به عقيده ما، در كنار عوامل فوق، عوامل مهم ديگرى نيز وجود دارند كه پارهاى از آنها در شکلگيري و تحول شخصيت همه انسانها تأثير دارد و بعضى ديگر در تكوين و تغيير شخصيت انسانهايي معدود دخيلند:
1.تأثير عامل گذشت زمان (سن) نيز فيالجمله مورد قبول ماست. در قرآن كريم بر اين مطلب شواهدى هست. در آيه 68 سوره يس آمده است: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِى الخَلْق؛ هر كه را عمر دراز دهيم آفرينشش را [دگرگونه و ]واژگون كنيم. مراد اين است كه خداى متعال انسانى را كه عمر دراز مييابد و پير و سالخورده ميشود، پس از آن كه در پارهاى از زمينههاي زيستى و روانى كمال يافته است، به همان نقصهاي سابقش باز ميگرداند: سالخوردگان گاهى چنان راه نقص و كاستى در پيش ميگيرند كه از لحاظ ناتوانيهاي بدنى و ضعفهاي روحى حالى شبيه به حال كودكان پيدا ميکنند. اين آيه ميتواند مؤيّدى براى اين نظريه روانشناسان باشد كه صفت اصلى مرحله پيرى و سالخوردگى را ظهور تدريجى عيب و نقص در فعاليتهاي روانى است كه ابتدا به علت خستگى فراوان و بعد به دليل بدىِ كيفيت كار انجام يافته نمودار ميشود. اين سخن روانشناسان نيز كه تحليل رفتن قوا و استعداداهاى نفسانى و تقليل نيروى حياتى در سالخوردگان سبب سير قهقرايى؛ يعنى بازگشت و ظهور مجدد صفات مخصوص دوران كودكى ميشود، مورد تأييد آيه مذكور است. در آيه 70 از سوره نحل ميخوانيم: وَمِنْكُمْ مَنْ يُّرَدُّ اِلَى اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْم شيَئًا؛ بعضى از شما به نامطلوبترين سنين بالاى عمر ميرسند تا بعد از علم و آگاهى چيزى ندانند [و همه چيز را فراموش كنند]. در آيه 5 سوره حج نيز همين جمله با «مِنْ بَعْدِ» به جاى بَعْدَ) آمده است.
اين آيه ميتواند اشارهاي باشد به اينكه پذيرفتن رأى جديد يا سليقه تازه، براى سالخوردگان، بسيار دشوار ميشود و نيز استعداد تمركز حواس؛ يعنى دقت و همچنين قوه ضبط و نگهدارى امورى كه ذهن را عارض ميشوند، در آنان رو به ضعف ميرود و اين همه موجب ميشود كه آنان نتوانند مطلبى جديد بياموزند. علاوه بر آيات قرآنى، روايات معصومين: نيز حاكى از دخالت عامل سن در شخصيت آدمى است. فيالمثل، اين حديث نبوى كه ميفرمايد: يَشِيبُ ابْنُ آدَمَ وَ تَشُبُّ فِيهِ خَصْلَتَان الْحِرْصُ وَ الأمَلُ؛ آدميزاد چون پير شود دو خصلتش جوان ميشود: آز وَ آرزو. مؤيّد اين سخن روانشناسان خواهد بود كه پيرى ميل بهره گيري و لذت بردن از زندگى را سخت تشديد ميکند و از اين روى اين مرحله كه از نظر شدت تمايلات شخصى و حبّ ذات به حد اعلى ميرسد، بيشباهت به دوران جوانى نيست. جامعه و تاريخ: ص 183 و 184.
5. فطريات:
مراد از فطريات، امورى خدادادى است كه در ميان همه آدميان مشترك است؛ هرچند شدت و ضعف ميپذيرد.
فطريات را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:
الف) غرايز: كه مربوط به جنبه حيوانى است و از اين روى بين انسان و ساير حيوانات مشترك است؛ مانند ميل به غذا، جفتجويي و صيانت ذات؛
ب) فطريات بالمعنى الاخص: كه متعلق به جنبه انسانى انسان و ويژه بنى آدم است؛ نظير قدرتطلبي، جمالدوستي، حقيقتجويي.
6. عوامل غيبى
از جمله عوامل شخصيتساز ديگر كه البته عموميت ندارد و ممكن است در اكثريت انسانها تحقق نپذيرد، عوامل غيبى و ماوراى طبيعى از قبيل وحى و الهام است.
آنچه در تكوين و تغيير شخصيت انبيا و اولياى الهى(عليهم السلام) سهمى به سزا داشته، عامل وحى يا الهام بوده است؛ عواملى كه ايجادگر تحولاتى عظيم در زندگانى آن بزرگان و ديگر انسانهاي تاريخ بشرى گرديده است.
پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مأمور بود كه به مردم بفرمايد: اِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى الَىَّ؛(1) من بشرى چون شمايم [با اين فرق] كه به من وحى ميشود.
7. اختيار و اراده آزاد
مهمترين عامل تأثيرگذار در شکلگيري شخصيت هر انسان، اختيار و اراده آزاد اوست. به عقيده ما هيچ يك از 6 عامل پيشگفته، به تنهايى و نه در كنار مجموع 5 عامل ديگر، علت تامه شکلگيري و تغيير شخصيت آدمى نميتواند بود. جزء اخير علت تامه شکلگيري و تحول شخصيت آدمى كه مؤثرترين عامل نيز ميباشد، اختيار انسان است.
1. كهف (18): 110 و فصلت (41): 6.
اگر از تأثير و دخالتِ مهم عامل «اراده آزاد و اختيار» در شخصيت انسان غفلت يا تغافل يا انكار كنيم، در واقع، انسان را تسليم يك يا دو يا چند جبرْ دانستهايم و شخصيت، اراده و رفتار او را معلولِ يك عامل جبرى يا معلولِ برآيند دو يا چند عامل جبرى انگاشتهايم. در اين صورت، انسان موجودى همچون جمادات، نباتات و ساير حيوانات خواهد بود و بنابراين نه تكليفى خواهد داشت و نه مسؤوليتى، نه ستايش نه تحسينى، نه نكوهش و تقبيحى، نه پاداشى و كيفرى. خلاصه همه نظامهاي ارزشى، اعم از حقوقى، اخلاقى و دينى فرو خواهد ريخت و تنها چيزى كه بر قلمرو پديدههاي انسانى حاكميت و سيطره خواهد داشت جبر وراثت، جبر محيط، جبر سن، جبر غريزه و ... است؛ يعنى مجموعهاي از جبرهاى فيزيكى، زيستى، روانى، و اجتماعى.(1)
اختيار، مهمترين عامل تأثيرگذار
قاطعترين عامل تأثيرگذار در رفتار و شخصيت انسان، همان نيروى اراده و اختيار آزاد اوست. تأثير مجموعه عوامل ديگر ـ همچون وراثت، رحم مادر، محيط طبيعى و جغرافيايى، محيط انسانى و اجتماعى، و گذشت زمان ـ در رفتار و شخصيت انسان هرگز با تأثيرِ اراده برخاسته از شناختها و گرايشها برابرى نتواند كرد.
اراده افراد، نه معلولِ هيچيک از اين عوامل است، نه معلول برآيندى از مجموع آنها. اين عاملها فقط زمينه را براىِ اعمال اراده و اختيار انسان فراهم ميسازند تا وى با توجه به گرايشها و شناختهاي فطرى و روحى خويش، آزادانه و خودخواسته رفتار كند. پس هر فرد در برابر هيچيک از عوامل وراثت، محيط و سن حالت انفعالى محض ندارد. اين اراده است كه تعيينكننده قاطع رفتار و شخصيت انسان است.
اختيار از مهمترين ويژگيهاي آدمى و عامل اساسى ساختنِ شخصيت انسان و ايجاد
1. جامعه و تاريخ، آيتالله مصباح يزدى: ص 187.
اختلافات فرد است. عوامل فيزيكى، زيستى، روانى و اجتماعى هرگز تعيينکننده افعال اختيارى بشر نيستند؛ بلكه فقط زمينهساز گزينش و اختيار اويند. بدون شك، ميزان استفاده افراد بشر از اين نعمت خداداده، مانند ساير نِعَمِ الهى، يكسان نيست. كسانى هستند كه با عدمِ اعمال اين نيرو، به تدريج، موجبات ضعف و فتور آن را فراهم ميآورند، و كسان ديگرى نيز هستند كه با بهکارگيري مستمر و صحيح آن، چنان قوى و نيرومندش ميسازند كه ميتوانند در برابرِ همه عوامل و مقتضيات ديگر بايستند. بنابراين، اگر يكى از خصايص يك فرد، نتيجه رفتار اختيارى او نباشد، خواه نتيجه رفتار غير اختيارى و ناخواسته وى باشد، خواه مقتضاى عوامل زيستى (مانند بلند قامتى يا كوتاه قدى، لاغرى يا چاقى، رنگ مو، رنگ چشم و ...)، آن خصيصه از مقومات شخصيت او نخواهد بود. همچنين، اگر امرى منشأ هيچ عمل اختياريى نشود تأثير و دخالتى در شخصيت نخواهد داشت. خلاصه آنكه شخصيت انسان ساخته و پرداخته رفتار اختيارى اوست و چون عامل مباشر در رفتار اختيارى، اراده آزاد شخص است، بايد گفت اراده سهم اساسى و درجه اول را در شکلگيري و تحول شخصيت دارد.(1)
عوامل مؤثر در شكلگيرى شخصيت فاطمه(عليها السلام)
در شکلگيري شخصيت يگانه اسوهاي چون فاطمه زهرا(عليها السلام)، همه عوامل تأثيرگذار بر شخصيت ايشان. از عامل وراثت گرفته تا عامل محيط و عوامل غيبى ـ دست به دست هم دادهاند و پرورش دهنده چنان گل بينظيري در گلستان وجود گرديدهاند:
اى تو آن گوهر يكتا كه به يكتايى تو *** مادر دهر نياورد و نيارَد به شكم
دختر اين گونه به صلب ازليّت ناياب *** گوهر اين گونه ندارد ابديّت به رَحِم.(2)
1. جامعه و تاريخ، آيتالله مصباح يزدى: ص 190.
2. آينه ايزدنما: ص 63. شعر از آقابزرگ قمى معروف به ميرزا محمود شاطر (رضوان).
پدر فاطمه، محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) شريفترين آفريده الهى و مادر او، خديجه بنت خويلد، از پاکترين و نجيبترين زنان روزگار(1) و اجداد او جملگى از صالحترين و پاکترين انسانهاي روى زمين بودهاند:
بطن در بطن همه بارقه نور ازل *** صلب در صلب همه لامعه علم و كَرَم
مام در مام همه صاحب جاه و حشمت *** باب در باب همه قبله حاجات اُمَم
پدران تو همه يكّه سواران وجود *** مادران تو همه صاحب اِعزاز و حَشَم.(2)
نطفه فاطمه(عليها السلام) در حالى منعقد ميگردد كه والدين او از رهگذر چهل شبانه روز ارتباط خالصانه با خداوند به اوج طهارت روحى دست يافتهاند و خميرمايه آن نطفه را با تغذيه از پاکترين و بهترين ميوههاي بهشتى تكوين بخشيدهاند.(3) از اين روى فاطمه حَوْرَاءُ الْاِنْسِيَّه؛ يعنى حوريه سيرتى به صورت انسان، ناميده ميشد و پيامبر خاتم رايحه بهشت را هماره در وجود او ميجوييد:
1. عظمت، شرافت و نجابت حضرت خديجه كبرا، زينتبخش صفحات تاريخ اسلام گرديده است. تاريخ نگاران بارها از خديجه(عليها السلام) با عناوينى چون بانوى زيرك، دورانديش و خردمند ياد کردهاند: «كانت خديجة امرأة عاقلة شريفة مع ما اراد الله بها من الكرامة و الخير و هى يومئذ افضلهم نسباً و اعظمهم شرفاً و اكثرهم مالا؛ خديجه، زنى خردمند و با شرافت بود كه خداوند كرامت و خير را براى او اراده فرموده بود. خديجه در روزگار خويش از با فضيلتترين ريشهها و نسبها، بزرگترين و برترين شرافتها و بيشترين ثروتها برخوردار بود. (تاريخ خميس: ج 1، ص 263).
خديجه در عين برخوردارى از سيادت، رياست، حشمت و عزت با ترتيب دادن کاروانهايي تجارى به كسب روزى ميپرداخت. او با مديريتى خلّاق و به دور از رباخوارى كه رسم آن زمانه بود، به تجارت مضاربهاي روى آورده بود.
خديجه(عليها السلام) واجد اخلاقى والا و صفاتى زيبا بود؛ صفاتى چون عفت، كرامت، سخاوت و .... . در مقام سخاوت و كرامتش همين بس كه تمام ثروت و مكنت خود را براى پيشرفت اسلام در اختيار همسرش، پيامبر والا مقام اسلام، نهاد. در مقام عظمت و شرافتش نيز همين بس كه جبرئيل هر هنگام كه به محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله)شرفياب ميشد، سلام پروردگار را به واسطه پيامبر به خديجه ابلاغ مينمود. فَقَالَ رسول الله(صلى الله عليه وآله): يَا خَدِيْجَة! هَذَا جِبْرَئِيل يُقْرِئُكَ مِنْ َربّكِ السَّلَام قالَتْ خَديجَةُ: اللّهُ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلام عَلَى جبرئيلَ السَّلَامُ؛ پس رسول خدا خطاب به خديجه ميفرمود: اى خديجه! اين جبرئيل است كه از جانب پروردگارت بر تو سلام ميرساند. خديجه ميگفت: خداوند، سلام است و سلام از اوست و بر جبرئيل سلام باد.بحارالانوار: ج 16، ص 8، روايت 12.
2. اختران ادب: ج 1، ص 81. شعر از حيكم آقا بزرگ قمى.
3. بحارالانوار: ج 16، ص 78. عوالم: ج 16، ص 15.
انسيّه حورا سبب اصل اقامت *** اصلى كه بباليد بدو نخل امامت
نخلى كه ز توليد قدش زاد قيامت *** گنجينه عرفان گهر بحر كرامت.(1)
فاطمه(عليها السلام) در محيط خانوادهاي سراسر شور، عشق، نشاط، پاكى و صفا پرورش يافته و بعد از وفات مادر، نيكوخلقترين مربيان، عهدهدار تربيت و پرورش او گرديده است.
شخصيت فاطمه(عليها السلام) در كنار پدرى استوار گشته كه كانون همه توجهات و تحولات در روزگار خويش بوده است. فاطمه(عليها السلام)، نيمى از عمر خويش را در كنار همسرى گذرانيده كه پرورش يافته دامان رسول است و ميراثدار خلق و خوى محمدى و بر مجموعه عوامل فوق، عواملى غيبى، چون نزول فرشتگان، الهامهاي غيبى و ... را نيز بايد افزود.
شيوه اسوهپذيرى از سيره فاطمى
حال اين سؤال مطرح ميشود كه آيا مجموعه عوامل فوق، خللى به اسوهگري فاطمه(عليها السلام) وارد نميسازد؟ فاطمهاي كه از موهبتهاي الهى بسيارى؛ چون خمير مايه بهشتى، پدرى در نهايت عصمت و طهارت، مادرى در اوج شرافت و نجابت و عوامل غيبى برخوردار بوده و شخصيتش در سايه اين موهبتها شكل گرفته است، آيا ميتواند اسوه و الگوى خوبى براى انسانهاي بيبهره از اين موهبتها قرار گيرد؟
1. توجه به عامل اختيار در اسوهپذيرى
در پاسخ به اينگونه سؤالها بايد گفت تأثيرگذارى مجموعه اين عوامل ـ اعم از ارثى، محيطى، زيستى، تربيتى، غيبى و ... ـ در شخصيت اسوههايي همچون فاطمه زهرا(عليها السلام) نميتواند به مقام اسوهگري ايشان هيچ خدشه و خللى وارد سازد؛ چرا كه اولاً، ايجاد پارهاى از اين عوامل و شرايط در سطح خود قابل الگوگيرى است؛ شرايطى چون دقت در انتخاب همسر، اهميت دادن فوقالعاده به تهذيب و طهارت روحى والدين قبل از انعقاد نطفه و بعد از آن، ضرورت تغذيه والدين از غذاهاى حلال، و فايدهبخش قبل از انعقاد نطفه و نيز در دوران باردارى و شيردهى و ...؛
1. اختران ادب: ج 1، ص 77. شعر از حكيم صفاى اصفهانى.
ثانياً، نهايت تأثير اين عوامل، سرعتبخشي به شكوفايى استعدادهاى فطرى است؛ استعدادهايى كه همگان از آن برخوردارند. مجموعه اين عوامل تأثيرگذار هرگز نميتوانند فرد را از توانايى و استعدادى برخوردار سازند كه هيچ مايه فطرى نداشته باشد و ديگران به طور كلى از آن محروم باشند.
چنانكه يادآور شديم مؤثرترين و قاطعترين عامل در تعيين رفتار و شخصيت هر انسان، اختيار و اراده آزاد اوست و نهايت تأثير مجموعه عوامل ديگر اين است كه شناختها و گرايشهاي فطرى را تقويت يا تضعيف كنند و در نتيجه زمينه را براى گزينش و اختيار آزادانه انسان فراهم آورند.
بيشک در شکلگيري شخصيت اسوههايي چون فاطمه(عليها السلام) عواملى چون وراثت، محيط داخلى (رحم مادر)، محيط طبيعى و جغرافيايى، ديگر محيطهاي پيرامونى (تربيت خانوادگى، چگونگى ازدواج و ...) و الهامهاي غيبى مؤثر واقع شده است؛ اما ميبايد به حدود تأثير اين عوامل توجه داشت. نهايت تأثير اين عوامل، سرعتبخشي به شكوفايى استعدادهاى فطرى فاطمه(عليها السلام) بوده است سرعتى والا و بينظير كه ويژه آن حضرت ميباشد و در اسوهپذيري از ايشان، چنين سرعتى هرگز مطلوب و مقصود نيست.
در عرصه اسوهپذيري از معصومانى همچون صدّيقه طاهره، هرچند شايد به گرد پاى ايشان نيز نرسيم؛ اما چنين نگرشى هرگز نبايد باعث يأس و نااميدى و ايجادگر مانعى در اسوهپذيري از ايشان گردد.
اوج عروج فاطمه(عليها السلام) به رفيعترين مقام انسانى هماره ميبايد براى اسوهپذيران اميدوار كننده و نشاطآفرين باشد؛ چرا كه اصليترين مايه قوام و شکلگيري شخصيت فاطمه، اراده و اختيار آزاد او بوده است.
2. اسوهپذيرى از مشتركات انسانى؛ نه از موهبتهاي الهى
توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه معصومان در آن دسته از ويژگيهاي خاص خود كه تنها از موهبتهاي الهى ناشى شده است و از خصوصيات منحصر به فرد ايشان
ميباشد اسوه و الگو نميباشند؛ اما ايشان در هزاران عرصه انسانى با همگان مشتركند هر چند اختلاف مراتب و درجات آنها قابل انكار نيست و در همين عرصهها سرمشق و الگوى زندگانى ميباشند؛ عرصههايي چون: غرايز و شهوات، هواهاى نفسانى، فطرت، عقل، بندگى و عبادت، روابط اجتماعى و ... .
3. تفكيك ميان قالب و محتواى سيرهها
اسوهپذيري از معصومان(عليهم السلام) به دو صورت ميتواند صورت پذيرد: مستقيم و غير مستقيم. الگوپذيرى مستقيم آن است كه گفتار و كردار آن بزرگواران را عيناً برنامه و راه و رسم زندگانى خويش قرار دهيم. در بسيارى از موارد گفتارى خاص يا رفتارى مشخص از ايشان با همان شكل و قالب رفتارى ميتواند اسوه و الگوى ما قرار گيرد. براى نمونه ميشنويم كه حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) در پى هر نماز واجب ذكر مخصوصى داشتند (34 مرتبه اللهاكبر، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه سبحانالله)؛ ذكرى كه دستور آن را به عنوان هديهاي عظيم از پدر بزرگوارشان دريافت كرده بودند(1) و همواره بر آن مداومت ميورزيدند و به شيعيان خويش نيز توصيه ميفرمودند؛ از اين روى ما نيز به آن حضرت اقتدا مينماييم و همان ذكر را با همان ترتيب بعد از هر نماز واجب به عنوان با فضيلتترين تعقيبات نماز مىگوييم. چنين اقتدايى به آن بزرگوار، اسوهپذيري مستقيم خواهد بود.
اما الگوپذيرى غيرمستقيم آن است كه روح و حقيقت گفتار يا كردار آن اسوههاي الهى را درك نماييم و با تحليل و استنباط از سيره علمى و عملى آن بزرگواران، وظيفه خويش را در همه ابعاد زندگانى (فردى، اجتماعى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و ...) دريابيم.
1. حضرت على(عليهالسلام) ميفرمايد: زمانى كه كار فراوان در خانه، جسم زهرا را بيطاقت گردانيده بود، به او گفتم: اى كاش نزد پدرت ميرفتي و از او خدمتكارى طلب ميکردي تا به تو در كار خانه كمك ميرسانيد و جسمت اين همه آسيب نميديد. فاطمه خدمت پيامبر رسيد؛ ولى از بيان مطلب شرم كرد و بازگشت. فرداى آن روز، پيامبر به خانه ما آمد و فرمود: اى فاطمه! ديروز حاجتت به نزد پدر چه بود؟ من به آن حضرت گفتم: سختى كار در خانه بر جسم فاطمه اثر گذاشته و او را رنج ميدهد. از او خواستم كه نزد شما بيايد. پيامبر خدا فرمود: آيا چيزى به شما نياموزم كه از خدمتگزار بهتر است؟! سپس تسبيحات را به ايشان آموخت. آن گاه فاطمه سه مرتبه فرمود: از خدا و رسولش راضى شدم. بحارالانوار: ج 43، ص 82، روايت 5.
بسيارى از شکلها و قالبهاي رفتارى اسوهها ويژه همان عصر و زمان خودشان بوده است؛ از اين روى منظور از اسوهپذيري از آن رفتارها اين نيست كه همان قالب و شكل رفتارى خاص را اقتباس و تقليد كنيم؛ بلكه مطلوب و مقصود اين است كه روح و محتواى آن سيره رفتارى را درك نماييم و آن را در شکلها و كالبدهايى نوين، طبق اقتضاى شرايط زمانى و مكانى خويش بدميم.
براى نمونه در روايات ميبينيم كه فاطمه زهرا و على مرتضى(عليهم السلام) در يك چهارديوارى كوچك و گِلين زندگى ميکنند، از يك پوست گوسفند، هم براى علفخورِ گوسفندشان و هم براى رواندازشان استفاده ميکنند. زهرا(عليها السلام) چادرى از ليف خرما ميبافد و از آن استفاده ميکند و ... قالب و شكل اينگونه رفتارها به هيچ وجه در عصر حاضر، قابل تأسّى نميباشد؛ اما آنچه ارزشمند و قابل تأسّى است، «حقيقت»، «محتوا» و «روح» اين رفتارهاست. اسوهپذيران حقيقى آنانند كه روح اين رفتارها را درك و اقتباس نمايند و در كالبد زندگانى خويش بدمانند: روح بياعتنايي به دنيا و حقيرشماردن مظاهر فريبنده آن، روح پارسايى و رستگى از حب دنيا، روح سادهزيستي و پرهيز شديد از تجملگرايي.
وقتى ميبينيم حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام) آرد مورد نياز خانواده را هر روز با دستاس (آسياى سنگى دستى) تهيه ميفرمايند و از شدت كار با آسياى سنگى، دست لطيفشان آزرده و مجروح ميگردد، پيام و محتواى اين عمل؛ ارزش خانهداري، تلاش براى توليد و خودكفايى، كمك به همسر، تدبير امور منزل و... ميباشد؛ در حالى كه شكل اين رفتار (استفاده از دستاس) هيچ خصوصيتى ندارد و اگر به شيوه و قالبى ديگر به توليد، خودكفايى و اقتصاد خانواده كمك شود، چيزى از ارزش و محتواى اسوهپذيري نميکاهد. در قيام سياسى ـ فرهنگى حضرت زهرا(عليها السلام) و در جريان محاكمه و رسواسازى عاملان گمراهى مردم با خطبهاي در اوج فصاحت و بلاغت، نيز آنچه بيشتر قابل اقتدا ميباشد، روح و پيام اين سيره رفتارى است: ضرورت دفاع از حق، اهميت دفاع از حريم ولايت، مقابله با توطئههاي فرهنگى سياسى منافقان داخلى، رسواسازى عاملان
ضلالت و گمراهى، شناساندن حقايق و معارف الهى و... . اين روح جانفزا ميتواند در مسجد يا در محيطهاي ديگرى چون دانشگاهها، راهپيماييها، اجتماعات عمومى رسانههاي گروهى، خطابهها، خطبههاي نماز جمعه و ... در قالبها و شکلهايي نوين دميده شود.
آرى، در بسيارى از رفتارها و حتى گفتارهاى معصومان(عليهم السلام) آنچه ارزشمند و قابل اسوهپذيري است؛ پيام، محتوا، حقيقت و روح آن رفتار يا گفتار ميباشد و قالب، كالبد و شكل آن رفتار يا گفتار لزوماً مورد تأسّى نيست.
4. نوع اسوهپذيرى، وابسته به شرايط زمانه
وجود همه چهارده معصوم پاك(عليهم السلام) از نورى واحد است و حقيقتِ نورىِ كردار و گفتار ايشان نيز واحد است. اگر در شكل و صورت ظاهرى رفتارهاى ايشان نسبت به هم تفاوتى ديده ميشود به دليل اختلاف در شرايط محيطى و زمانى است. ضرورت بسيارى از رفتارها يا گفتارهاى معصومان وابسته به شرايط اجتماعى، فرهنگى، سياسى يا اقتصادى عصر و زمانه ايشان بوده است. هر يك از اين بزرگواران از منظر شرعى و عقلى وظيفه داشتهاند تا به مقتضاى شرايط زمانى و مكانى، رفتارها و گفتارهاى ويژهاي از خود ظهور و بروز دهند. از اين روى در حالى كه باطن و حقيقت سيره علمى و عملى همه معصومان(عليهم السلام) واحد است، تفاوت در اقتضائات زمانه باعث ميشود كه شكل و قالب رفتارها يا گفتارهاى ايشان متفاوت باشد.
حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام) وظيفه خويش ميداند كه در شرايط ويژه زمانى خويش قيام كند و به دفاع عاشقانه از ولىّ امرِ غريب و مظلوم بپردازد؛ در حالى كه امام حسن مجتبى(عليهالسلام) وظيفه خويش ميبيند كه در زمانه خويش با معاويه صلح نمايد. امام حسين(عليهالسلام)، اصل و ريشه دين را در خطر ميبيند و تمام هستى، خانواده و ياران خويش را در اين راه فدا ميسازد؛ در حالى كه شرايط زمانى و محيطى زمان امام رضا(عليهالسلام) اقتضا ميکند تا آن بزرگوار ولايتعهدى مأمون ملعون را بپذيرد.
بنابراين ما بايد از همين شيوه رفتارى معصومان(عليهم السلام) سرمشق بگيريم و هميشه در فراسوى قالبها و شکلهاي گوناگونِ رفتار ايشان، در تكاپوى كشف روح و حقيقت واقعى آن رفتارها باشيم و نيز هماره بكوشيم تا بدانيم عصر و زمانه ما، اسوهپذيري از سيره اجتماعى كداميك از معصومان را اقتضا ميکند.
اينجاست كه بيش از هر زمان ديگرى به تحليلهاي تاريخى اسلامشناسان، احساس نياز ميشود. در اين عرصه پراهميت، ميبايد به اسلامشناسان راستين مراجعه كرد و شيوه و نوع اسوهپذيري مطلوب از سيره معصومان را از اين ميراثداران انبيا باز جُست. تنها اسلامشناسان راستين ميتوانند با آگاهى و تسلط كامل بر تاريخ اسلام و مقايسه شرايط عصر و زمانه با دوره زندگانى هر يك از ائمه، بهترين شيوه اسوهپذيري از سيره معصومان را به جامعه معرفى كنند.
نمونهاي بارز از تعيين نوع اسوهپذيري از سيره معصومان(عليهم السلام) را در سخنرانىِ عاشورايىِ ذرّيه فاطمه، رهبر فرزانه انقلاب، در جمع دهها هزار تن از نوجوانان و جوانان شاهد بوديم:
«من واقعاً به شما برادران و خواهران عزيز توصيه ميکنم كه با تاريخ آشنا شويد. تاريخ، درس است. ميتوان از تاريخ، درسها و تجربههاي فراوانى آموخت. عدهاي سعى ميکنند تا حوادث روزگار ما را يك حوادث استثنايى كه به هيچ وجه قابل استفاده از تاريخ نيست، وانمود كنند. اين، غلط است. رنگها و روشهاي زندگى عوض ميشود؛ اما پايههاي اصلى زندگى بشر و جبههبنديهاي اصلى او تغييرى پيدا نميکند.
در صدر اسلام، بزرگترين و مهمترين ضربهاي كه بر اسلام وارد شد، اين بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبديل شد. حكومت على بن ابىطالب و حكومت امام حسن(عليهم السلام)، به سلطنت شام تبديل شد. البته امام حسن مجتبى(عليهالسلام)، در آن روزگار به دليل يك مصلحت بزرگتر كه حفظ اصل اسلام بود، مجبور شد اين تحميل را به جان بپذيرد. حكومت را از امام حسن(عليهالسلام) گرفتند. وقتى اينگونه حكومت از مركز دينى خودش خارج شد و در اختيار دنياطلبان و دنياداران گذاشته شد، حادثه كربلا اجتنابناپذير ميشود. بيست سال پس از آن كه حكومت از محور اصلى خود كه امامت
است، خارج شد، فرزند پيامبر، امام حسين(عليهالسلام) در كربلا با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيده ميشود.
اساس نقشه و حمله دشمن اين است كه حكومت را از محور اصلى، محور امامت و محور دين، خارج گرداند؛ بعد از آن خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد.
من به شما عرض كنم كه امروز به بركت ملت هوشيارى مثل ملت ايران، به بركت افكار برانگيختهاي مثل افكار ملت ايران، به بركت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ايران، هيچ دشمنى ـ نه آمريكا و نه بزرگتر از آمريكا ـ قادر نيست تا حادثهاي مثل صلح امام حسن را بر دنياى اسلام تحميل نمايد؛ اين جا اگر دشمن خيلى فشار بياورد، حادثه كربلا اتفاق خواهد افتاد.»(1)
1. بخشى از سخنرانى تاريخى مقام عظماى ولايت، حضرت آيتالله خامنهاي، در نخستين روز هفته جوان، 1/2/1379.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org