قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس نوزدهم

راه‌هاى تقويت ايمان

ايمان ظاهرى و كفر باطنى

گفتيم اولين مرتبه ايمان براى خروج از كفر باطنى و يافتن استعداد حضور در بارگاه الهى، يا به تعبير ديگر، نجات از جهنم و كسب اجازه ورود به بهشت، اين است كه به «الله» و «جميع ما انزل الله» ايمان بياوريم. يعنى هم در مورد پيامبران الهى بايد به «جميع انبيا» ايمان داشته باشيم و هم در مورد خصوص دين اسلام، بايد «جميع احكام و معارف آن» را بپذيريم. نمى‌توان ادعاى ايمان كرد، اما گفت كه من فقط پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را قبول دارم و نبوت ساير انبيا و آنچه آنان از جانب خدا آورده‌اند مورد قبول من نيست!

اولين مرتبه ايمان اين است كه جميع محتويات وحى الهى را كه بر همه پيامبران نازل شده و نيز جميع محتويات شريعت اسلام و آنچه را بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده، بدون كم و كاست و بدون هيچ قيد و شرطى بپذيريم.

در مورد تعداد مراتب ايمان نيز گفتيم كه اين مراتب بسيار زيادند. ما حتى نمى‌دانيم كه بين ايمان ما و ايمان اولياى خدا چقدر فاصله وجود دارد، تا چه رسد به ايمان كسى مثل اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه مى‌فرمايد: لَوْ كُشِفَ الغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقيناً؛(1) اگر همه پرده‌ها كنار رود ذره‌اى بر ايمان من افزوده نخواهد شد!


1. ، ص 119.

اثر اين تفاوت ايمان‌ها در اطاعت و عبادت خدا ظاهر مى‌شود؛ از ترك معصيت و انجام واجبات و ترك محرمات گرفته تا عمل به مستحبات و ترك مكروهات و دورى از امور مشتبه و اين كه چقدر حاضريم داوطلبانه و با ميل و رغبت تمام در راه خدا و دين خدا اقدام كنيم.

طىّ مراتب ايمان، به صِرف درس خواندن و تعليم و تعلّم حاصل نمى‌شود. در سال‌هاى دفاع مقدس ما كسانى را ديديم كه سواد ظاهرى چندانى نداشتند، اما چگونه در مقام اطاعت خدا و پاسدارى از دين او صبورانه، داوطلبانه و با اشتياق تمام اقدام مى‌كردند. چه بسيار پدران و مادرانى را ديده‌ايم كه در مقابل شهادت فرزندانشان و اين داغ جان سوز چگونه با گشاده‌رويى و تسليم كامل در برابر خداوند برخورد كرده‌اند.

مشكل قناعت به مراتب پايين ايمان

انسان در ارضاى ميلها و خواسته‌هايش هيچ حد و مرزى را نمى‌شناسد؛ به عبارت ديگر، انسان «بى‌نهايت‌طلب» است. حضرت امام در اين باره گاهى اين مَثَل را بيان مى‌فرمودند كه: انسان ابتدا آرزو مى‌كند تا درآمدى به اندازه‌اى كه لقمه نانى در بياورد داشته باشد و به قول معروف، به همين مقدار كه سقفى بالاى سرش باشد و آبرويش محفوظ بماند قانع است. اما اگر به اين مقدار رسيد، كم كم دلش مى‌خواهد خانه بزرگ‌ترى داشته باشد. پس از اين كه به آن خانه رسيد در صدد بر مى‌آيد وسايل زندگى و رفاهى بيشتر و بهترى تهيه كند. و خلاصه، همين‌طور آن‌قدر ادامه مى‌دهد كه آرزو مى‌كند همه كره زمين متعلّق به او باشد. خلاصه، خواسته‌هاى انسان «حدّ يَقِف» ندارد و اين ويژگى در همه انسان‌ها وجود دارد. حضرت امام(رحمهم الله) از همين جا استدلال مى‌كردند كه

بنابراين انسان طالب كمال بى‌نهايت است و چون كمال بى‌نهايت جز در ذات اقدس الهى يافت نمى‌شود، پس انسان فطرتاً خداطلب است.

على رغم اين كه انسان بى‌نهايت‌طلب است، اما بسيارى از انسان‌ها به خدا و دين و تقرب الى الله و مقامات معنوى كه مى‌رسند اين‌جا كُميتشان لنگ مى‌شود! در زمينه مسايل مادى حتى به كره ماه و ساير كرات در ديگر كهكشان‌ها قانع نيستيم، اما در معنويات به اندازه نان و پنير و بخور و نميرى و حتى پايين‌تر از آن بسنده مى‌كنيم؟! قانعيم به همين كه در بهشت شير و عسلى به ما بدهند! يا اجازه دهند قدمى در بهشت بزنيم ما را بس است! و يا حتى گاه از آن هم پايين‌تر، همين كه ما را جهنم نبرند راضى هستيم! قطعاً چنين چيزى بر اساس فطرت ما نيست. اين ناشى از ضعف و بيمارى و مرضى در روح ما است. نظير اين كه انسان به طور طبيعى غذاى لذيذ را دوست دارد، اما گاهى به علت بيمارى چنان مى‌شود كه گرچه ساعت‌ها است غذا نخورده، هيچ اشتها و ميلى به غذا ندارد و اگر هم لقمه‌اى بخورد حالت تهوع به او دست مى‌دهد. چنين حالتى طبيعى نيست بلكه فقط به هنگامى كه جسم ما بيمار است و دچار اشكال و اختلالى شده، اين مسأله پيش مى‌آيد. در بُعد روحى نيز همين‌گونه است. اگر در زمينه كمالات روحى و معنوى اين‌گونه نيستيم نشان از نوعى بيمارى در روح ما است و بايد در صدد اصلاح آن برآييم. بايد از خدا بخواهيم كه اين حالت را از ما برطرف كند تا در زمينه مسايل و كمالات معنوى نيز نظير مسايل مادى «حدّ يَقِف» نشناسيم و به هيچ حد و مرزى قانع نباشيم. خداوند از اعطاى آنها به بندگان دريغى ندارد و اشكال از ضعف همّت ما است. «گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست»؟!

تقويت علم، راهى براى تقويت ايمان

اگر بخواهيم ايمان ما ترقى كند و در مراتب قرب و تكامل پيوسته بالاتر رويم و به خدا نزديك‌تر شويم و ثواب‌ها و درجات اخروى بالاترى نصيب ما گردد، چه بايد بكنيم؟

براى پاسخ به اين سؤال بايد ببينيم چه چيزى موجب پيدايش ايمان مى‌شود، تا همان را هر چه بيشتر تقويت كنيم.

براى تقويت ايمان بايد سرشاخه‌هاى آن را بشناسيم و با مرتب كردن آنها از ساده به مشكل، از عوامل ساده‌تر شروع كنيم و پس از تقويت آنها به تدريج به عوامل مشكل و مشكل‌تر برسيم و آنها را نيز تقويت نماييم.

براى دست‌يابى به معرفت و شناخت كامل‌تر، كه از مقدمات ايمان است، فعاليت‌هاى مختلفى مى‌توان انجام داد، اما شايد دو فعاليت اساسى‌تر از ساير برنامه‌ها باشد:

الف) تلاش كنيم براى چيزهايى كه به آنها ايمان داريم دلايل و مستنداتى روشن‌تر و متقن‌تر پيدا كنيم و آنها را فرا بگيريم.

تحصيل علم در زمينه متعلّقات ايمان، يعنى علم به خدا، علم به قيامت و علم به بد و خوب، يكى از ابزارها و راه‌هاى تكامل و تقويت ايمان است. از همين‌جا است كه تحصيل علم، ارزشى فوق العاده مى‌يابد و در معارف اسلامى نيز براى علم و عالم و تحصيل علم جايگاه و اهميتى ويژه در نظر گرفته شده است.

ب) نسبت به مواردى كه به آنها شناخت پيدا مى‌كنيم، توجه بيشترى مبذول داريم و پيوسته آنها را مد نظر قرار دهيم تا از خاطرمان نرود. معرفت اگر بخواهد در زندگى و رفتار و كردار ما تأثير داشته باشد، بايد معرفتى زنده و

آگاهانه باشد. علمى كه در گنجينه معارف ما هست اما در سطح توجه ذهن ما نيست و فقط هر از چند گاهى و در مواقع لزوم به آن توجه مى‌كنيم، منشأ اثر زيادى نخواهد بود. معرفتى منشأ اثر است كه همواره مورد توجه و التفات و آگاهى ما باشد. يكى از اسرار اين كه در عبادات شرعى بر تكرار الفاظ و مفاهيم تأكيد گرديده، همين است كه اين دانسته‌ها هميشه در سطح توجه ذهن ما وجود داشته باشند. مثلا در نماز، ما در ابتداى آن «الله اكبر» مى‌گوييم. به هنگام رفتن ركوع نيز مستحب است آن را تكرار كنيم. پس از سر برداشتن از ركوع نيز همين طور. پس از سجده و براى سجده دوم نيز همين طور. در تسبيحات اربعه، و خلاصه، موارد متعددى، در يك نماز اين ذكر تكرار مى‌شود.

اين فلسفه، در تشريع نماز، كه هر روز و آن هم روزى چند نوبت واجب شده، به خوبى قابل درك است. اين تكرارها باعث مى‌شود كم‌كم آن دانسته در ذهن ما رسوخ يابد و همواره مورد توجّه و التفات باشد.

عنصر ارادى ايمان و راه تقويت آن

سؤال اين است كه چرا گاهى با آن كه حقيقت بر ما معلوم است زير بار آن نمى‌رويم و آن را نمى‌پذيريم؟ در پاسخ بايد بگوييم، چون ما خواسته‌هاى ديگرى هم داريم كه با پذيرش حقيقت و عمل به لوازم آن، تزاحم دارند؛ از اين رو ما بايد از ميان رسيدن به آن خواسته‌ها يا تن دادن به حقيقت و لوازم آن، يكى را انتخاب كنيم.

بنابراين براى آن‌كه دل را تسليم حقيقت كنيم، بايد خواسته‌ها و ميلهاى مزاحم را در قلب خود تضعيف نماييم و به‌طور كلّى بايد مواردى را كه با آن اعتقاد سازگار نيست كم‌رنگ كنيم.

ما برخى از گناهان را شرم داريم كه حتى در حضور كودك و نوجوانى نابالغ اما مميز، انجام دهيم. اگر مى‌دانيم كه خداوند در همه‌جا و در همه حال شاهد و ناظر اعمال ما است، بايد شرممان بيايد كه گناه كنيم؛ اما چرا اين‌گونه نيست؟ چون به آن گناه و لذت آن، چنان دل‌بستگى پيدا كرده‌ايم كه خدا را فراموش مى‌كنيم. اگر واقعاً ايمان داشته باشيم كه خدايى هست و حساب و كتابى از اعمال ما خواهد كشيد، گناه نمى‌كنيم. در آن لحظه‌اى كه گناه مى‌كنيم اين باور و اين حقيقت از وجود ما جدا مى‌شود. اگر بى‌باكانه گناه مى‌كنيم دليل بر ضعف عنصر دوم ايمان در ما است. چه كنيم تا آن عنصر قوى شود؟

در مورد عنصر اول، يعنى معرفت، گفتيم كه راه تقويت آن، درس خواندن، تحقيق كردن، استاد ديدن و مطالعه كردن است. پس از آن نيز تمرين و تكرار آموخته‌ها است تا فراموش نشوند. اين فقط شرط لازم و مقدمه است براى آمدن جزء بعدى و اصلى كه همان پذيرش قلبى و بناگذارى به التزام عملى است. در بسيارى از موارد ما حقيقت را مى‌دانيم و در بُعد شناخت و معرفتْ مشكلى نداريم، اما در التزام عملى به آن شناختْ مشكل داريم. مى‌دانيم نماز واجب است و مطلوب خداى متعال است، اما رغبتى براى خواندن آن نداريم.

براى تقويت عنصر دوم بايد سعى كنيم اسب چموش دل و نفس را مهار كنيم و با رام كردن آن، اجازه ندهيم ما را به هر جا كه خاطرخواه او است بكشد.

البته مهار كردن نفس هم نياز به ايجاد مقدمات دارد. براى اين كه كسى بتواند خواسته‌هاى نفس را تعديل نمايد بايد از برنامه‌هاى ساده شروع كند و به تدريج به پيش برود تا مرحله به مرحله اشتياق و رغبت نفس را به تمكين و تسليم در برابر خدا و حقيقت بيشتر كند.

قرآن و نمونه‌هايى از عوامل تقويت ايمان

آنچه ما نوعاً به آن مبتلا هستيم اين است كه پس از شناخت حق و بناگذارى به پذيرش لوازم عملى آن، در عمل نمى‌توانيم به اين تعهد پاى‌بند بمانيم و گاهى با احكام و دستورات خداوند مخالفت مى‌كنيم. البته اين مخالفت‌هاى ما به دليل ضعف ايمان ما است، نه آن كه از سر انكار باشد. بحث ما هم در اين است كه چه كنيم تا از اين ضعف و زبونى به درآييم و ايمانمان را چنان تقويت كنيم كه در همه حال تسليم امر الهى و مطيع محض دستورات حضرتش باشيم.

آياتى از قرآن را كه در اين زمينه وارد شده مورد بحث و بررسى قرار خواهيم داد و به دنبال آن، بحثى تحليلى و عقلى را در اين باره عرضه خواهيم كرد.

مورد اول

اَلَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل؛(1) كسانى كه مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمده‌اند؛ پس از آنان بترسيد.» و[لى اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نيكو حمايت‌گرى است.» شبيه اين آيه، آيه ديگرى است كه مى‌فرمايد: و چون مؤمنان دسته‌هاى دشمن را ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و فرستاده‌اش به ما وعده دادند، و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند»، و جز بر ايمان و فرمان‌بُردارى آنان نيفزود.(2)

اين آيه در مورد جنگ «احزاب» است. پس از ظهور اسلام، مشركان و دشمنان اسلام توطئه‌هاى مختلفى را تدارك ديدند تا اين دين جديد و نوپا را


1. آل عمران (3)، 173.

2. احزاب (33)، 22.

از بين ببرند. يكى از مهم‌ترين توطئه‌ها و برنامه‌هاى آنان، به راه انداختن جنگ احزاب بود. در اين جنگ تمامى دشمنان اسلام از مشركان و بت‌پرستان گرفته تا يهوديان و مسيحيان و منافقان با هم متحد شدند تا بساط اسلام و مسلمان‌ها را برچينند. آنان در اين جنگ تمامى امكانات و نيروهاى خود را بسيج كردند. علاوه بر آن از تكنيك جنگ روانى نيز استفاده كردند. اين تكنيك امروزه در دنيا بسيار شايع است. در اين سال‌هاى اخير بر ضد اين ملت و مملكت و در راستاى منافع امريكا و استعمار، جنگ روانى به راه مى‌اندازند. در جنگ احزاب آنان بر اساس همين تكنيك، براى خالى كردن دل مسلمانان و مرعوب ساختن آنان، شايع كردند كه اين بار سپاه و تجهيزات دشمن بسيار قوى و فراوان است و شكست اسلام و مسلمانان قطعى است. اين شايعه پخش مى‌شد كه، اين روزها روزهاى آخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و پيغمبر به زودى به دست لشكر دشمن كشته خواهد شد و اسلام و مسلمانان از بين خواهند رفت. اين شايعه براى افراد سست ايمان جوّ سنگينى درست كرده بود و آنان كاملا مرعوب شده بودند. اما مؤمنانى نيز بودند كه هم‌چون كوه ايستاده بودند و اين شايعات نه تنها سستى و ضعفى در آنان ايجاد نكرد، كه موجب تقويت روحيه آنان نيز گرديد و با انرژى و اشتياق بسيار بيشترى نسبت به قبل، آماده نبرد و رويارويى با دشمن شدند. مردم به آنان مى‌گفتند همه دشمنان با هم جمع شده و بر عليه شما متحد گرديده‌اند و شما نخواهيد توانست در برابر آنان مقاومت كنيد و شكست شما قطعى است. عكس‌العمل آنان در برابر اين سخن آن بود كه نه تنها نترسيدند و روحيه آنان كم نشد، كه بر ايمانشان افزوده شد. نتيجه نهايى اين جنگ نيز با پايدارى اين گونه مسلمانانان و امدادهاى غيبى الهى اين شد كه: فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَ

فَضْل لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَظِيم؛(1)پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از ميدان نبرد] بازگشتند، در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود، و هم‌چنان خشنودى خدا را پيروى كردند، و خداوند داراى بخششى عظيم است.

اين مسأله در زمان ما نيز مصداق دارد. با پيروزى انقلاب اسلامى ايران در سال 57، دشمنان توطئه‌هاى متعددى را تدارك ديدند تا اين انقلاب را شكست دهند و آن را از بين ببرند. امروزه امريكا و استعمارگران غربى، پس از حذف كمونيسم و به زانو درآوردن شوروى سابق، تنها خطر مهم و جدّى براى خود را اسلام مى‌دانند. از اين رو تمام نيرو و توان خود را براى شكست دادن و محو اسلام به‌كار مى‌گيرند. آنان طى هشت سال همه تجهيزات و امكانات لازم را در اختيار صدام قرار دادند تا به خيال خودشان فاتحه اسلام و انقلاب را در اين كشور بخوانند. اما ملت مسلمان و انقلابى ما از اين تهديد و ارعاب‌ها نه تنها بيمى به دل راه نداد كه با اتكا به مدد الهى عزم خود را جزم كرد كه مردانه و يك تنه در مقابل همه دنيا بايستد، و ايستاد.

مورد دوم

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِم؛(2)او است آن كس كه در دل‌هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند.

مطابق اين آيه، كسانى كه ايمان راستين داشته باشند، خداى متعال حالت


1. آل عمران (3)، 174.

2. فتح (48)، 4.

طمأنينه و آرامشى خاص بر قلب و روح آنان حاكم مى‌فرمايد كه موجب تقويت و ازياد ايمان آنان مى‌شود. قرآن كريم نام اين حالت را «سكينه» گذاشته است. «سكينه» حالت آرامش و سكونى است كه در موقعيتهاى مختلف و از جمله در شرايط اضطرار و بحرانى بر انسان حاكم مى‌شود. يكى از الطاف خداى متعال به برخى از بندگان خود و مؤمنان راستين، اعطاى همين حالت به آنها است. همان گونه كه خداوند نعمت‌هاى مادى نظير باران را از آسمان بر ما نازل مى‌كند، نعمت‌هايى معنوى نيز دارد كه آنها را نه بر سطح زمين، كه بر قلب مؤمنان راستين نازل مى‌كند. البته اين نعمتْ بى‌حساب به هر كسى داده نمى‌شود و قطعاً كسانى مشمول آن مى‌گردند كه لياقت و استعدادى خاص را در خود ايجاد كرده باشند. خدا هم خود وعده داده است كه اگر كسى در مسير تقرب الى الله حركت كرد، به او مدد مى‌رساند و اگر او يك قدم به طرف خدا بردارد خداوند ده قدم به سوى او برخواهد داشت.

اين سنّت خدا است كه اگر كسى در مسير هدايت گام بردارد خدا او را مدد مى‌رساند و هدايتش را بيشتر مى‌كند و هر كس هم در مسير گمراهى و انحراف گام نهد، خداوند ضلالتش را بيشتر مى‌كند. خدا به هر دو دسته كمك مى‌كند و كمك خود را از هيچ كدام دريغ نمى‌كند. البته طبعاً آن كس كه خود در مسير هدايت و بهشت گام برمى‌دارد، مدد الهى سريع‌تر او را به مقصد مى‌رساند، و آن كس نيز كه خود مسير ضلالت و جهنم را مى‌پيمايد، كمك الهى سبب مى‌شود زودتر به جهنم و عذاب الهى برسد!

در صحنه‌هايى كه مردم عادى دچار اضطراب، تشويش، نگرانى و دودلى مى‌شوند، افرادى هم با آرامش خاطرى مثال‌زدنى، بدون كوچك‌ترين ترس و واهمه و ترديدى مى‌ايستند و تا پاى جان و آخرين قطره خونشان در راه خدا و

دينش از خود پايدارى و استوارى نشان مى‌دهند. داشتن چنين روحيه‌هايى بدون مدد الهى امكان‌پذير نيست.

مورد سوم

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيمانا؛(1) مؤمنان همان كسانى‌اند كه چون خدا ياد شود دل‌هايشان بترسد، و چون آيات خدا بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد. آنها كه احياناً گناهانى از آنان سرزده، با آمدن نام خدا، به ياد نافرمانى‌هايى كه نسبت به خدا روا داشته‌اند مى‌افتند و اضطراب وجودشان را مى‌گيرد؛ اما كسانى كه مقام و معرفت بالاترى دارند، با آمدن نام خدا از توجّه به عظمت الهى اين حالت به آنها دست مى‌دهد. مؤمن واقعى در حد معرفت خود عظمت الهى را درك مى‌كند، و به همين دليل هنگامى كه نام خدا را مى‌شنود و متذكر خداى متعال مى‌گردد، نوعى اضطراب بر قلب و دل او مستولى مى‌شود.

در ادامه، نشانه‌هاى بيشترى از ايمان و مؤمن واقعى به دست مى‌دهد؛ از جمله اين كه: و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد. شنيدن آيات الهى موجب تقويت و ازدياد ايمان آنان مى‌شود. نشانه سومى را نيز ذكر مى‌كند: و بر پروردگار خود توكل مى‌كنند.

پس يكى از چيزهايى كه موجب ازدياد ايمان و تقويت آن مى‌شود گوش دادن به آيات الهى و قرآن است. كسانى كه روحشان آمادگى پذيرش حقيقت و تسليم در برابر خداوند را دارد و ايمانشان قشرى و سطحى نيست با شنيدن آيات قرآن ايمانشان زياد مى‌شود.


1. انفال (8)، 2.

وجه اشتراك اسباب تقويت ايمان

اين مواردى كه برشمرديم چه ربطى با يكديگر دارند؟ تهديد و ارعاب دشمنان، پيش آمدن شرايط بحرانى و سخت و نزول سكينه الهى، و شنيدن آيات قرآن چه وجه مشتركى دارند كه همه آنها باعث تقويت ايمان مى‌گردند؟ اگر حقيقت ايمان معلوم شود، آن‌گاه مى‌توانيم كيفيت رشد و ازدياد آن را در اثر اين عوامل بفهميم.

فطرت كلى انسان اين است كه وقتى واقعيت را بفهمد به مقتضاى آن عمل مى‌كند. انسان وقتى در محيط تاريك قرار مى‌گيرد چراغ و لامپ روشن مى‌كند، وقتى هوا سرد مى‌شود لباس گرم مى‌پوشد. اين‌كه انسان در مواجهه با واقعيتى به مقتضاى آن عمل مى‌كند امرى كاملا طبيعى و مطابق فطرت او است. غير طبيعى آن است كه انسان به واقعيتى پى ببرد و به مقتضاى آن عمل نكند. غيرطبيعى اين است كه انسان مى‌داند خدا همه جا هست، اما با اين حال حيا نمى‌كند و مرتكب گناه مى‌شود؛ پى مى‌برد كه همه قدرت‌ها و اسباب به دست خدا است، اما باز هم براى حل مشكلات و انجام كارهايش تملق اين و آن را مى‌گويد.

براى حل اين مشكل و اين‌كه انسان به مقتضاى ايمانش رفتار كند، راه اين است كه بيشتر به مورد ايمان خود توجه كند. توجه بيشتر به ايمان، باعث مى‌شود آثار آن بيشتر نمود پيدا كند.

در مورد ايمان نيز پس از آن كه دانستيم خدا هست و نسبت به صفات او از قبيل ربوبيت، رحمت، رازقيت، علم، حكمت، قدرت و نظاير آنها علم پيدا كرديم، هر چه بيشتر به اين دانسته‌ها و معارفمان توجه كنيم ايمانمان بيشتر خواهد شد. از اين رو هر چيزى كه باعث توجه ما به اين دانسته‌ها شود از

عوامل تقويت‌كننده ايمان محسوب مى‌شود. آيات قرآن كلام خدا است و از اين رو انسان با شنيدن آنها به ياد خدا مى‌افتد. به طور طبيعى، توجه به كلام هر گوينده‌اى سبب توجه به خود آن گوينده مى‌شود. توجه به كلام خدا نيز موجب توجه به خود خداوند مى‌گردد.

همه اين مواردى كه در قرآن كريم سبب افزايش ايمان دانسته شده، جامع و وجه مشتركشان اين است كه همه آنها اسبابى هستند كه توجه انسان را به خدا بيشتر مى‌كنند و هنگامى كه توجه انسان به خدا بيشتر شد، وجود او را بهتر و بيشتر درك خواهد كرد و در نتيجه بر ايمانش افزوده خواهد شد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org